نمايش روز♦ تئاتر ايران
اجراي نمايش روياهاي رام شده به کارگرداني سياوش تهمورث در تماشاخانه سنگلج بار ديگر تماشاگران آشنا با تاريخ تئاتر معاصر را با خود به دهه 1340 و 50 برد. زماني که نويسندگاني چون اسماعيل خلج در کنار نويسنده و کارگردان هاي پيشرويي چون آربي آوانسيان و عباس نعلبنديان مهر خود را بر اين دوره از ادبيات نمايشي کشورمان زدند. همکار ما جمشيد کمالي نگاهي دارد به اين نمايش...
شکل تازه نمايش قهوه خانه ايکارگردان: سياوش تهمورث. نويسنده: ايوب آقاخاني. طراح صحنه و لباس: مجيد مير فخرايي. بازيگران: ايرج راد، محمد اسکندري، رحيم نوروزي، محمد حاتمي، نسيم ادبي.
خلاصه داستان: نمايش به زندگي تعداد آدم سرخورده در يک قهوه خانه مي پردازد. قهوه خانه اي که در آن از مبارز سياسي تا هنرمند و... دور هم جمع شده اند.
پرداختن به داستان هايي که پيرنگ آن در يک قهوه خانه مي گذرد در نمايش ايراني به دوره اي مربوط مي شود که سال هاي طلايي نمايش در ايران نام داشت. اسماعيل خلج و محمود استاد محمد به شکل عمده اين سبک را در نوشتار و اجراهاي خود بسيار مورد استفاده قرار دادند و حاصل آن نيز به وجود آمدن آثاري به ياد ماندني در تاريخ ادبيات نمايشي ايران بود. علاقمندان به هنر نمايش به طور حتم نمايشنامه هايي را چون گلدونه خانم، حالت چطوره مش رحيم و آسيد کاظم را به ياد دارند.
ايوب آقاخاني هم در مقام نويسنده نمايش روياهاي رام نشده سعي کرده رجعتي به نمايشنامه هايي اين چنين در در روزگار ما داشته باشد. آنچه مسلم است قهوه خانه در اين آثار کارکردي فراتر از يک محل ثابت پيدا کرده و نمايشگر نوعي خرده فرهنگ است که در جامعه ايراني پا گرفته است. آدم هايي که در اين محل گرد هم مي آيند عموماً افرادي آسيب پذير هستند که از بي عدالتي هاي موجود در جامعه به اين محل پناه آورده اند. طيف شخصيت هاي اين نمايشنامه ها عموماً مشخص است. به دليل ماهيت مکاني قهوه خانه لوطي ها و داش مشتي ها و يا از آن سو افراد بسيار خلافکار قهوه خانه را براي اطراق بر مي گزيده اند. اما ايوب آقاخاني در نمايشنامه رويا هاي رام نشده افراد مختلفي از طيف هاي گوناگون را دور هم جمع کرده است.
نمايش رؤياهاي رام نشده بيش از خلق شخصيت از تيپ سازي سود مى برد. آن هم تيپ هايى كه در تقارن با هم و در مجاورت همديگر تكميل مى شوند و جنبه اى از مفاهيم انسانى و معرفت شناختى را كامل مى كنند. بنابراين ما در اين نمايش با انسان هاى همرنگ و هم قد و قواره روبه رو مى شويم. انسان هايى كه هركدام از يك شكست مى آيند و خاطره اى تلخ از زندگى، بزرگ ترين نيروى حركت دهنده آنها در زمان كنونى به شمار مى رود. آنها با خاطره اى كه از ساليان پيش با خود دارند، همواره در حالتى از نوستالژيك و سوز و گداز درگذشته زندگى مى كنند و همين امر به آنها رنگ و لعابى از اصالت وجود بخشيده است. بنابراين سعى مى كنند كه خوب باشند و انگار خوبى را به تمام آدم هاى زنده زمين پيشنهاد مى كنند. از اين رو نمايش رؤياهاي رام نشده، خالى از بحث هاى ضد قهرمان و شخصيت هاى منفى است. استوار در حالى كه پسرك دزد را دستگير كرده است براى دقايقى در قهوه خانه توقف مى كند. او از پسرك مى پرسد كه چرا دزدى كرده و در نهايت در مى يابد كه پسرك عاشق است. در واقع او با اين كار درصدد خريد هديه براى نامزدش بوده است. بنابراين استوار او را تحويل نمى دهد، بلكه ۵ هزار تومان نيز به او پول مى دهد. از سوى ديگر خود استوار نيز همسرش را در يك حادثه آتش سوزى از دست داده است و هميشه مى گويد كاش در آتش نشانى كار مى كردم. بنابراين دو تيپ داستانى به اين گونه هويت دراماتيك خود را در نمايش به اثبات مى رسانند. تيپ هاى ديگر نمايش از جمله غلام ديلاق و عيوض، يا گروه ۳ نفرى شايگان و بيگدلى و شيدا نيز همين كيفيت را دارند.
اما فارغ از اين نگاه نشانه ديگري نيز در متن اين کار وجو.د دارد که قابل تامل است. شخصيتي پنهان در نمايش وجود دارد که يک زن است و همه شخصيت ها در طول نمايش درباره او سخن مي گويند. هرچند تماشاگر در طول نمايش هيچ گاه او را بر صحنه نمي بيند، اما دائم درباره اش مي شنود. همين نگاه ما را ياد نمايش آسيد کاظم مي اندازد. تمام شخصيت هايي که در قهوه خانه دور هم جمع شده اند دائم درباره قهرماني صحبت مي کنند که مي آيد و تمام مشکلات اهالي محل را حل مي کند. افراد قهوه خانه از او اسطوره اي بي بديل را مي سازند که در انتها متوجه مي شويم او همان معتاد گوشه قهوه خانه است که در طول نمايش يک پالتو بر سر خود کشيده بود. اگرچه آقاخاني در رويا هاي رام نشده يکسره اين شخصيت را حذف و آن را به تماشاگر نشان نمي دهد تا مخاطب بتواند با انگاره هاي ذهني خود از سالن خارج شود.
در مورد اجرا هم با يک کار رئاليستي رو به رو هستيم که اندک اندک در تئاتر ايران رو به فراموشي است. بازيگران بدون هيچگونه اغراق در ميزانسن هايي بسيار معمولي روي صحنه ظاهر مي شوند و داستان خود را روايت مي کنند. در زمينه طراحي صحنه هم دكورى متناسب با يك معمارى رئاليستي و واقع گرا است. ديوارهاى آجرنماى قديمى، ميز و صندلى هاى چوبى و تقريباً دمده، كاسه هاى سفالى لعابدار و سماورى كه در مركز صحنه قرار دارند، از مهم ترين لوازم صحنه اى اين نمايش به شمار مى روند. در كنار اين ها هم حوضچه اى كوچك در ابتداى صحنه است كه نشانه شناسى خاص خودش را دارد. حوضچه اى كه گاهى يكى از آدم ها صورتش را در آن مى شويد و به اين وسيله انگار غبار لحظه اى عصبى يا تصورى بد را از ذهنيتش پاك مى كند و به سوى پاكى درون نقبى مى زند.
تهمورث با توجه به سالن اجراي اين نمايش يعني تالار سنگلج خاطرات دوران شيريني را در ذهن زنده مي کند.
جمعه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۶
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر