فيلم عيسي مي آيد ساخته علي ژکان سرانجام پس از 6 سال به نمايش در آمد. علي ژکان متولد 1329، سينما را از 1346 با بازي در
فيلم چرخ فلک[صابر رهبر] آغاز کرد. در 1347 با پيوستن به گروه هنرهاي ملي-زير نظر عباس جوانمرد- کار در تئاتر را نيز تجربه کرد. پيش از انقلاب در کنار بازيگري در سريال هايي چون سمک عيار و دليران تنگستان، دستيار کارگرداني را در مجموعه افسانه هاي کهن تجربه کرد. پس از انقلاب نيز به عنوان کارگردان دوم در سريال سربداران حضور يافت. اولين فيلم بلند سينمايي وي به نام ماديان در 1364 به نمايش در آمد و نظر منتقدان را به کارگرداني خوش قريحه جلب نمود. اما فيلم بعدي وي دخترک کنار مرداب که با فاصله اي 4 ساله به نمايش در آمد، نتوانست انتظارهاي به وجود آمده را برآورده کند. نمايش سايه به سايه در 1374 با وجود ساختار قابل اعتنا و تلاش هاي وي در زمينه توليد يک فيلم پليسي متفاوت موفقيت فيلم اول را تکرار نکرد. شايد همين امر بود که ساخته شدن فيلم بعدي وي-عيسي مي آيد- 6 سال به تعويق افتاد، و شوربختانه تر اين که 6 سال ديگر نيز در محاق عدم نمايش اسير شد. همکارمان کامبيز رحيمي به بهانه نمايش ديرهنگام اين فيلم نگاهي به اين فيلم و کارنامه اين فيلمساز کم کار، ولي مستعد انداخته است.
سفري در برزخ
کارگردان: علي ژکان. نويسنده: علي ژکان، شهريار مندني پور. مدير فيلمبرداري: فرزين خسروشاهي. تهيه کننده: علي ژکان. بازيگران: رضا کيانيان، رضا افشار، شيلا خداداد.
خلاصه داستان: عيسي رزمنده اسير از اردوگاهي در عراق مي گريزد و خسته و زخمي خود را به خانه مي رساند. وقتي همراه همسر و فرزندش راهي مسافرت مي شود در بين راه با مرد مرموزي به نام (سلطان سلام) برخورد مي كند.
علي ژکان يکي از کارگردان هاي مطرح پس از انقلاب است که اولين فيلمش ماديان نشان داد توانايي هاي بسياري دارد. حضور بازيگري همچون سوسن تسليمي- که حاضر به همکاري با کمتر کارگرداني مي شد-در اين فيلم نيز مويد همين ادعا بود.ژکان در تمام سال هايي که در سينما مشغول به کار بوده تنها 4 فيلم را جلوي دوربين برده است، که البته 2 فيلم آخر آن چنان که بايد نتوانست با اقبال مردم و منتقدين رو به رو شود. دليل را شايد بتوان در وسواس زياد ژکان جست و جو کرد که نتيجه اي معکوس داده است. به طور مثال در فيلمي پليسي مانند سايه به سايه، ريتم کند و بازي هاي بد باعث شده بود فيلمساز از آنچه ما در اين ژانر پليسي مي شناسيم، جدا بيفتد. داستان چفت و بست درستي داشت، اما اين توجه در مرحله نگارش فيلمنامه نتوانسته بود آن گونه که بايد در اجرا نيز به منصه ظهور برسد.
اين اتفاق در مورد فيلم عيسي مي آيد نيز تکرار شده و به گونه اي آشکار به چشم مي خورد. ژکان در نگارش فيلمنامه اين فيلم به سراغ شهريار مندني پور-يکي از داستان نويس هاي به نام معاصر- رفته است. آنها توانسته اند به قالب مناسبي در داستان دست يابند که نمايشگر تالمات روحي يک انسان در بستر پديده اي به نام جنگ باشد. اما ژکان انرژي را که براي نگارش فيلمنامه صرف کرده، در کارگرداني به خرج نمي دهد. بنابر اين فيلمي که در بسياري از لحظات مي توانست به اثري تاثير گذار تبديل شود تمام رنگ و بوي خود را از دست مي دهد و با وقفه اي[ناخواسته] که در نمايش آن رخ داده رنگ کهنگي هم به خود مي گيرد.
فيلم عيسي مي آيد بر خلاف ديگر ساخته هاي ژکان اثري يکسره داستان گو نيست. نويسندگان سعي داشته اند به فضايي دروني تر دست يابند که قابل تاويل باشد. با اين زاويه ديد، داستان متکي به پيرنگ جاي خود را به فيلمي بنا شده بر شخصيت را مي دهد. ما با سربازي به نام عيسي رو به رو هستيم که در مرز ميان واقعيت و خيال از زنداني که در آن اسير است مي گريزد و همسر و فرزندش را ملاقات مي کند. اينجاست که پاي سلطان به داستان گشوده مي شود. مردي که هر لحظه به شکلي در مي آيد و تو گويي مرگ است که با عيسي و خانواده اش همراه مي شود. فيلم سرشار از ارجاعاتي اين چنين است. اصولا فرار عيسي و ملاقات خانواده اش سفري متافيزيکي در برزخ است. سفري که در درون او شکل مي گيرد. شايد آمال انساني پس جنگ هم مد نظر فيلمساز بوده که نشان از حسرت ها و خسران هاي برخورد انسان با پديده شوم جنگ دارد، اما عيسي براي آن که بتواند راحت تر اين جهان را ترک کند بايد ابتدا معرفت لازم را پيدا کند و شايد از همين رو است که کيانيان در قالب سفير مرگ با او همراه مي شود تا بتواند عيسي را کمک کند.
فيلم براي ارائه معاني از عناصري سود جسته، که پرداختن به آنها بد نيست. عناصري همانند آب، باد، خاک و آتش در اين فيلم نقشي قابل تامل را بر عهده دارند. زماني که عيسي در هجمه اي از خاک گرفتار مي آيد-اين خاک به هجمه دشمنان مي ماند- ترغيب مي شود تا از کيان خود دفاع کند. يا زماني که با سنگ هايي که دخترش به او داده خانه مي سازد آمال و آرزو هايش را به تماشاگر منتقل مي کند. از ديگر سو نام اين شخصيت يعني عيسي خود از نکات برجسته داستان است. او به دنيا آمده تا با محنت زندگي کند. در طول فيلم نيز زخمي که به پهلو دارد دائم به ما ياد آوري مي کند او با چه مصيبت هايي دست و پنجه نرم مي کند.
تمام آنچه آمد در اجرا قوام مناسبي پيدا نمي کند. کارگردان از اين فکر که مبادا تماشاگر نتواند با ايده هاي او در فيلمنامه ارتباط برقرار کند از بسياري ايده هاي بصري خود چشم مي پوشد. در برخي فصول فيلم مي توانستيم زندگي عيسي را با طبيعت پيوند دهيم، اما صحنه ها تا آن اندازه درگير گفتار مي شود که اين امکان از دست مي رود. با وجود تعداد محدود بازيگران نيز ژکان نمي تواند تعادل مناسبي را ميان آنها به وجود آورد. رضا کيانيان آن قدر خوب است که حتي در قالب يک نقش مکمل يک تنه بار عمده فيلم را بر دوش مي کشد. رضا افشار آن گونه که بايد دروني نيست و بازي غلو شده اي ارائه مي دهد. ژکان اين روز ها پروژه تازه اي را در دست ساخت دارد و زمان بسياري را صرف نگارش آن کرده است. اميد که اين فيلم جديد خاطره ماديان را براي ما زنده کند.
جمعه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۶
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر