جمعه، آذر ۰۲، ۱۳۸۶

گزارش♦ چهار فصل



يک قرن پس از انقلاب مشروطه ايران، هنوز کم نيستند کساني که با اتکاء به تئوري توطئه به دست داشتن ‏انگليسي ها دراين واقعه عقيده دارند. همزمان با برگزاري آيين بيست و پنجمين سال روز پايه گذاري کانون ‏ايرانيان، ايرج پزشکراد در سخنراني شيرين خود کوشيد تا به اين سوال که آيا بالاخره کار، کار انگليسي ها ‏بود يا نه؟ پاسخ دهد. ‏
‏‎‎کار، کار انگليسها بود؟‎ ‎
آيين بيست و پنجمين سال روز پايه گذاري کانون ايرانيان، با حضور شماري از هنرمندان و مشتاقان به هنر و ‏ادبيات د رلندن برگزار شد. ‏
‏ ابتدا، آقاي دکتر قاسمي، به معرفي برنامه و ميهمانان آن پرداخت و از عزيزاني که روزي در کانون ايرانيان ‏حضور داشته اند و اينک در بستر خاک آرميده اند، به نيکي ياد کرد. بزرگاني همچون دکتر جعفر محجوب، ‏دکتر همايون فر، دکتر احمد جاويد و استاد سعيدي سير جاني که به قول دکتر قاسمي "سر داد، اما سر خم ‏نکرد". ‏
پس از سخنان دکتر قاسمي، نوبت به ميهمان ويژه برنامه رسيد. که بنابود پيرامون يک سوال معروف و ‏هميشگي ذهن ايراني سخن براند. "آيا انقلاب مشروطيت کار انگليسها بود؟"‏
واقعاً ممنونم که در آگهي هايي که چاپ کرديد، براي برنامه امشب عنوان سخنراني را انتخاب نکرديد. چون ‏من واقعاً از سخنراني گريزانم. و اين دلايل متفاوت دارد، که مهم ترين شان شايد به پيچيدگي هاي دوره ‏کودکي برگردد که ما را به ضرب زور و کتک به سخنراني مي بردند. سخنراني هاي "انجمن هدايت افکار" ‏در زمان رضا شاه، و آنگاه عده اي از رجال همچون دشتي و دکتر صديق اعلم، براي ما سخنراني مي کردند، ‏در باره موضوعاتي که ما هيچ چيز از آنها سر در نمي آورديم. و ديگر اينکه من به واقع سخنراني بلد نيستم و ‏رشته سخن را گم مي کنم و تازه زماني که وقت تمام مي شود، متوجه مي شوم که بسياري از مطالبي که آماده ‏کرده بودم، ناگفته مانده است. ‏
‏... در اين سالها و مخصوصا سي سال اخير ما همگي با پز و افاده فراوان از مشروطيت سخن مي گفتيم. و به ‏گوش در و همسايه مي خوانديم که ما سال ها پيش، قبل از آفريقا و ديگر نقاط آسيا، مشروطه داشتيم. و اين پز، ‏انصافاً پز به جايي بود، چون انقلاب مشروطه چيز کمي نبود. کار آساني نبود که شاهي که هزاران سال بر ‏مسند قدرت نشسته است، و هر کار دلش خواسته انجام داده، را به اجراي قانون اساسي وادار کرد و براي ‏آخوندي که مالک آخرت مان بوده است، تکليف تعيين کرد، که کجا بنشين و در باره چه سخن بگو و...‏
چند سال پيش که ما بسيار خوش خوشانمان بود که صد سال از مشروطه مي گذرد و همگي در حال تدارک ‏جشن صد سالگي انقلاب مشروطه بوديم، که من هم کتابي با همين عنوان نوشتم که به اهتمام آقاي بهرام ‏شفيعي چاپ شد، ناگاه خبر رسيد که اي دل غافل، کار، کار انگليسها بوده...‏
هرچند که اين نغمه ها براي ما آشنا بود، و از همان ابتدا زمزمه هايي به گوش مي رسيد که انقلاب مشروطه ‏ايران، خواست انگليسها بوده، اما اين بار قضيه جور ديگر بود و دلايل، محکم تر و قابل اعتماد تر.‏

هميشه عده اي هستند که خلاف عقيده عموم صحبت مي کنند و اين موضوع را خوش دارند، مثلا مي گويند: ‏حمله اسکندر به ايران، دروغ است يا اينکه خيام رياضي دان بوده است و هرگز هيچ رباعي اي نساخته، يا ‏مثلا مي گويند: سعدي شيرازي، عرب بوده است... همين افراد هم به اين انديشه دامن مي زدند که انقلاب ‏مشروطيت ايران کار انگليسها بوده است. که البته ما سر به سرشان مي گذاشتيم و به ريش شان مي خنديديم. و ‏آنها هم هميشه سرشان پايين بود.‏
تا اينکه، اين جماعت در سالهاي سي و چهل دوباره گردن گرفتند و براي اثبات ادعايشان به کتاب تاريخ ‏روابط ايران و انگليس اشاره مي کردند و مي گفتند: اين کتاب با سند و مدرک ثابت کرده است که مشروطيت، ‏خواست و نياز انگليسها بوده است و اضافه مي کردند، تازه اگر باز هم اين همه مدرک را قبول نداريد، به ‏نوشته هاي آل احمد رجوع کنيد...‏
البته که ما باز هم آنها را دست مي انداختيم و مي گفتيم اگر چنين است، عدل مظفر را پايين بکشيد و جاي آن ‏مجسمه ادوارد هفتم را بگذاريد و...‏
اما درست قبل از جشن صد سالگي مشروطه، متوجه شديم که جمهوري اسلامي قرار است به مناسبت صد ‏سالگي مشروطه همايش بر پا کند، که ما البته خبر را باور نکرديم. آخر چگونه ممکن است که جمهوري ‏اسلامي که از قانون اساسي مشروطه، هيچ باقي نگذاشته و حتي به پرچمش هم رحم نکرده، براي سالروز ‏مشروطه بزرگداشت بگيرد؟ کساني که براي شيخ فضل اله نوري بزرگراه و مريض خانه و... مي سازند، ‏چگونه ممکن است دست به چنين کاري بزنند؟ اگر بازماندگان شيخ فضل اله نوري براي مشروطيت، ‏بزرگداشت بگيرند، درست مانند آن است که ورثه نيکلاي دوم براي انقلاب اکتبر مجلس ياد بود بر پا کنند.‏
به هر حال، بعد از اين کش و قوس ها، متوجه شديم که آنها قصد دارند بگويند، انقلاب مشروطه کار انگليسها ‏بوده، زيرا مردم در همان زمان مي خواستند، انقلاب اسلامي کنند، انگليسها مانع شدند و حاصل انقلاب ‏مشروطه شد.‏
دکتر پزشکزاد در ادامه سخنانش به قرائت بيانات آقاي خامنه اي پرداخت که در باره مشروطيت چنين گفته ‏بود:‏
‏"مشروطيت را بايد درست تبيين کنيم، ما واقعاً به يک تاريخ مستند و روشن احتياج داريم، که وقتي آماده شد، ‏آن را در سطوح دانش آموزي و دانشگاهي و تحقيق، تعليم دهيم. در نوشته هاي ناظر الاسلام و يا بقيه ‏مورخان که در آن زمان نوشته شده و در اختيار مردم است، برداشت هايي از قضيه مي شود که غالباً صحيح ‏نيست."‏
حال وقتي نوشته هاي ناظم الاسلام که معمم است و از وابستگان سيد محمد طباطبايي، نا صحيح است، ديگر ‏تکليف و جايگاه آثار ديگران، مانند کسروي و آدميت، مشخص است.‏‏
جالب است که يکي از همان اساتيدي که در تنظيم تاريخ جديد فعاليت مي کرد، در مصاحبه با راديو بين المللي ‏فرانسه براي ايران دموکراسي قومي تجويز مي کرد و شيخ فضل اله نوري را شهيد راه آزادي معرف مي ‏کرد، نامي که حتي آل احمد از آن استفاده نکرده است، آخر شيخ فضل اله چگونه مي تواند شهيد راه آزادي ‏باشد؟ و باز عجيب تر اينکه اين آقايان دموکراسي قومي را تبليغ مي کنند و خودشان در دموکراسي پارلماني ‏زندگي مي کنند. باورش سخت است که اين کلاهي ها گاهي حتي از آخوند ها هم تند تر مي تازند.‏
اما آنچه اسباب نگراني را من را فراهم آورد، استناد شديد آقايان، به کتاب تاريخ روابط ايران و انگليس و ‏کتابهاي جلال آل احمد بود.‏
آقاي محمود، نويسنده کتاب تاريخ روابط ايران و انگليس، آدم محترم و معقولي بوده است. اما در زمان ‏نگارش کتاب، تحت فشار بسيار زياد دايي جان ناپلئوني قرار داشته است.‏
شايد جوان هايي که سن آنها به تجربه آن فضا نمي رسد، درست متوجه نباشند که فضاي دايي جان ناپلئوني، ‏يعني چه؟ اما هم دوره هاي من به خوبي ميدانند و اين جو را درک کرده اند. و خوب مي دانند ما تحت چه ‏فشار غريبي بوده ايم. چه اولين کلماتي که بس از آب و بابا و نان و.. به گوش ما مي خورد، اينها بود: جاسوس ‏انگليسها، نوکر انگليسها، اگر آنها بخواهند و... و هر اتفاقي که مي افتاد به طريقي به انگليسها مربوط مي شد. ‏اگر کسي وزير مي شد، همه مي گفتند: با انگليسهاست، حتي اگر، نوع کلاه مردم عوض مي شد باز هم همه ‏منشع کار را از انگليسها، مي دانستند.‏
به هر حال که جو آنقدر سنگين بود و گوشها آنقدر پر که گريختن از جو و تاثير نپذيرفتن از آن بسيار سخت ‏بود. و من اعتقاد دارم آقايان محمود و آل احمد زير آن فشار، کتابهايشان را نوشته اند.‏
ايشان سپس چند سطر از جلد هشتم تاريخ روابط ايران و انگليس رابدين شرح قرائت کرد:‏‎ ‎‏"بشر دوستان ‏جوان متمدن، مدتهاست به فکر افتاده اند، وسائل صلح و صفا، بين ملل عالم بر قرار کنند و اسباب سعادت و ‏آسايش همه تهيه گردد و وسايلي بر انگيزند که اسباب تجاوز قوي دستان از بين برود. تا هر يک از ملل دنيا ‏از شر اهريمنان امپرياليست، ايمن باشند. وقتي که انسان ترقيات امروز بشر را در نظر مي آورد، مي تواند ‏يقين کند، برقراري چنين نظم و امنيتي، در اين جهان کوچک چه قدر سهل و ساده است. ولي دو عنصر بد ‏خواه و دو ملت حريص و طماع و دو دشمن نوع بشر، مانع رسيدن به اين دوره سعادت و خوشبختي جهانيان ‏هستند. اين دو عنصر يکي انگليس است و ديگري يهود."‏‏
مي بينيد که شخصي که قرار است تاريخ بنويسد، آن هم در باره روابط انگلستان با يک کشور ديگر، چنان ‏قضاوتي ارائه مي دهد که علاوه بر نوشته اش موقعيت فردي اش را نيز در جايگاهي قرار مي دهد که دفاع نا ‏پذير است. آخر چگونه ممکن است که تمام مردم انگليس به کل دشمن انسانيت و نوع بشر باشند؟ خود من ‏وقتي کتاب را مي خواندم، کلمه به کلمه، سخنوري هاي دايي جان ناپلئون را به خاطر مي آوردم. درست همان ‏طور که در يکي از ديالوگ هاي کتاب، دايي جان خطاب به قاسم، مي گويد: قاسم، انگليس دشمن بشريت ‏است. دشمن هر کسي است که وطنش را دوست داشته باشد. با اين تفاوت که دايي جان، تاريخ نويس نبوده اما ‏آقاي محمود تاريخ نويس بوده است. آقاي محمود در جاي ديگري از کتاب شان مي نويسد:‏‎ ‎‏"من چنين مي ‏پندارم که تحريک ايرانيان براي مشروطه خواستن، قسمتي از نقشه بوده، براي عملي نمودن قرارداد ‏‏1907.اگر اين تحريکات صورت نمي گرفت و ازنفوذ قدرت مرکزي کاسته نمي شد، مردم به سمت انگليسها ‏نمي گرويدند." و در واقع تمام کتاب تنها بدين هدف نگاشته شده است که مشروطيت را زايده خواست انگلستان ‏معرفي کند."‏
حال بايد بگويم: قرارداد زشت 1907 در واقع به دليل اتحاد اروپا در مقابل آلمان، تنظيم شد. که در واقع ‏روسيه و انگلستان به واسطه فرانسه بر سر منافع ايران و افغانستان و تبت، توافق کردند. اما مشروطه دادن به ‏ايران به خاطر آن قرار داد در کدام عقل سالم مي گنجد؟ اصلاً مشروطه کردن و قانونمند کردن ايران، چه ‏لطفي براي انگلستان دارد؟‏
دکتر پزشکزاد سپس يکي از خاطرات خود در برخورد با سوپر دايي جان هاي امروزي [ که آن را به ‏صورت مقاله اي در آورده بود] را بيان کرد. و با شرح همان برخورد سخنانش را پايان داد.‏
بعد از سخنان دکتر پزشکزاد، خانم دکتر سروش ايزدي، خواننده و محقق موسيقي ساکن وين با همراهي ‏ضرب و سنتور قطعات دل انگيزي را اجرا کرد.‏
مراسم پرسش و پاسخ، پايان بخش برنامه بود، که در آن آقاي پزشکزاد توضيحاتي را در باره نحوه ساخت و ‏ايده خلق شخصيت هاي رمان دايي جان ناپلئون ارائه داد.‏

هیچ نظری موجود نیست: