چهارشنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۷

سريال روز♦ تلويزيون

‏‏ساخت مجموعه هاي ويژه نوروز، چيز تازه اي نيست. اما آن چه امسال بيش از هر نوروز ديگر جلب توجه ‏مي کند، عنايت مضاعف مديران شبکه ها به توليد سريال هاي طنز است. و از همه مهم تر انتخاب کارگردان ‏هايي که ساخت اين مجموعه ها را بر عهده مي گيرند. در تعطيلات نوروزي امسال 4 سريال طنز به نمايش ‏در آمد که کارگرداني اين سريال ها را نام هاي آشنايي چون سيروس مقدم، رامبد جوان، مهران مديري و جواد ‏رضويان بر عهده داشتند.نگاهي انداخته ايم به اين 4 سريال طنز...‏
نگاهي به سريال هاي نوروزي ‏
‎‎ ‏
‎‎مرد هزار چهره‎‎
نويسنده : خشايار الوند. محراب قاسم خاني. مجري طرح و کارگردان: مهران مديري. تهيه کننده: مجيد آقا ‏گليان، حميد آقا گليان. طراح صحنه و لباس : فروزان جليلي فر. طراح گريم: مهرداد شکرابي. تدوين: احسان ‏مظفري. مدير فيلمبرداري: کامران جمشيديان. موسيقي: بهرام دهقانيار. بازيگران: مهران مديري[آقاي شصت ‏چي]، سيامک انصاري، پرستو گلستاني، اکرم محمدي، فلامک جنيدي[سحر]، عليرضا خمسه، پرويز فلاحي ‏پور، پژمان بازغي، رضا فيض نوروزي، سروش صحت، نادر سليماني، اسماعيل سلطانيان، غلامرضا ‏نيکخواه آزاد،.پروين قائم مقامي، نصرا... رادش[سرباز مرداني]، بهاره رهنما، اليکا عبدالرزاقي، روشنک ‏عجميان، جواد عزتي[ پدر بزرگ]، شقايق دهقان. محصول : شبکه سوم.‏
خلاصه داستان : آقاي شصت چي کارمند بايگاني اداره اي دولتي که به مدت 13 سال به مرخصي نرفته ، به ‏خاطر ازدواج با دختري به نام سحر درخواست مرخصي مي دهد. اما طي اتفاقاتي ، آقاي شصت چي به دليل ‏شباهت چهره با دکتر حاذقي که به تازگي از نروژ آمده، اشتباه گرفته مي شود. هنگامي که او قصد فرار از ‏بيمارستان را دارد مامورين انتظامي او را با سرهنگ غفاري معروف اشتباه مي گيرند و اين اتفاق سرآغاز ‏حوادث جديدي است. ‏

توانايي مديري در ساخت آيتم ها و مجموعه هاي طنز بر همگان آشکار است. مديري کار خود را در ‏تلويزيون از اوائل دهه 70 با مجموعه پر طرفدار" ساعت خوش" شروع کرد. او طي اين 15 سال فعاليتي که ‏در تلويزيون داشته است، مجموعه ها و برنامه هاي روتين بيشماري را به تصوير کشيده است که با استقبال ‏کم نظير مخاطبان مواجه شده که مجموعه هاي " پلاک 14" ، " باغ مظفر" ، " شبهاي برره" و... از آن جمله ‏اند. مديري همان قدر که در کمدي کلام مهارت و خلاقيت دارد، طنز موقعيت راهم به خوبي مي شناسد. " ‏
مرد هزار چهره" علاوه بر کمدي کلامي، بر طنز موقعيت استوار است. در واقع ساختمان اصلي قصه، بر ‏عنصر تضاد استوار است. تضاد يکي از المان هاي ژانر طنز است که مديري به خوبي از آن استفاده مي کند. ‏آقاي شصت چي کارمند بايگاني طي اتفاقاتي به ترتيب با چند نفر ديگر اشتباه گرفته مي شود. از جمله پزشکي ‏حاذق و معروف که از نروژ بازگشته ، سرهنگ غفاري معروف که به تازگي از زاهدان به تهران بازگشته ‏است و ... عنصري که در نگاه اول پيش برنده قصه و يکي از عوامل اصلي ايجاد طنز اثر است، عنصر ‏جابجايي ست. در واقع مخاطب هنگامي که شصت چي کم هواس را در موقعيتي متضاد با آنچه که درگذشته ‏درآن قرار داشته مي بيند، مجاب مي شود که با شخصيت همراه شود. مديري با طراحي چنين موقعيت هاي ‏متضادي ، بسياري از مفاهيم و مشکلات ارگان هاي دولتي جامعه را به بوته نقد مي کشاند. معضل فرار ‏پزشکان جوان از کشور، کمبود امکانات در بيمارستان هاي دولتي ، گرايش اکثر پزشکان به پول، ‏برخوردهاي تند و پرخاشگرانه مامورين انتظامي، قانون شکني مامورين دولتي و... ازجمله مواردي هستند که ‏مديري در لفافه و در تن پوشي از طنز به آنها مي پردازد. البته از شخصيت پردازي مناسب و جذاب ‏کاراکترها هم نمي توان به سادگي گذشت. حافظ خواندن پدر آقاي شصتچي – گريه هاي مداوم مادر آقاي ‏شصتچي – اضافه خدمت هاي طولاني سرباز مرداني و... از آن جمله اند. بازيگران مجموعه هم به خوبي ‏انتخاب شده اند و اکثر آنها به درستي از عهده ايفاي نقش شان برمي آيند. البته در اين ميان بازي مديري و ‏رادش از سايرين شاخص تراست، " مرد هزار چهره" به دليل تجربه بالاي کارگردانش و تيم حرفه اي ‏نويسندگان آن به پربيننده ترين سريال نوروزي بدل گشته است. ‏

‎‎قرارگاه مسکوني‎‎
نويسنده: عليرضا مسعودي. کارگردان: جواد رضويان. تهيه کننده : محمد رضا تخت کشيان. طراح صحنه و ‏لباس: منصوره قاضي دوست. طراح گريم. : دانش کريمي. تدوين : سيامک مهماندوست. مدير تصويربرداري ‏حسين ملکي. موسيقي : حميد رضا صدري. صدابردار: مازيار شيخ محجوبي. بازيگران: جواد ‏رضويان[مرتضي]، يوسف صيادي[احسان]، جواد عزتي[سيامک]، مهران غفوريان[جلال]، مهدي ‏صبايي[عزت]، علي صادقي[حميد]، محسن قاضي مرادي[راسخ]، شهره لرستاني[ملوک]، مهران ‏رجبي[سرکار استوار]، شهرام قائدي[علي]، عماد الدين رضويان[محسن]، آرش نوذري[ابراهيم]،علي ‏صالحي[بهروز]،مهسا کرامتي[الهام]، قاسم زارع[حشمت]، ارژنگ اميرفضلي[گزارشگر]، عليرضا ‏اوسيوند[ رييس قرارگاه]. محصول : شبکه تهران ‏
خلاصه داستان : ماجرا در قرارگاه نظامي مرزي اتفاق مي افتد که 8 سرباز قصد رفتن به مرخصي شب عيد ‏را دارند. اما در اين ميان ، رييس قرارگاه تنها حاضر به صادر کردن مرخصي براي 4 نفراست. اين عامل ‏باعث به وجود آمدن درگيري هاي بي شماري ميان سربازان مي شود. ‏

‏" قرارگاه مسکوني" از آن دسته سريال هايي است که در چند سال گذشته نتوانسته اند از تيغ سانسور عبور ‏کنند. اين سريال سال گذشته جلوي دوربين رفت و قرار بود درنوروز86 از تلويزيون پخش شود. اما به دليل ‏مخالفت مسئولان رده بالاي نيروهاي مسلح نسبت به محتواي آن از رسيدن به پخش بازماند. "قرارگاه ‏مسکوني" با مضموني بسيار جذاب شروع مي شود، اما هرچه داستان به جلو پيش مي رود مخاطب با تکرار ‏و عدم تنوع مواجه مي شود. اينکه محوريت يک سريال 13 قسمتي ، مرخصي رفتن 4 سرباز باشد چندان ‏جذاب و گيرا نيست و بايد داستان هاي فرعي جذاب ديگري در کنار داستان اصلي طراحي شود. رضويان با ‏جمع کردن اکثر بازيگران طنز تلويزيون خواسته تا حدودي اين نقايص را برطرف کند اما مزه پراني هاي بي ‏جاي بازيگران و دستاويز کردن حرکاتي که براي مخاطب آشناست مجموعه را به سمت يک کمدي سطح ‏پايين سوق مي دهد. به نظر مي رسد اگر رضويان تنها در مقام کارگردان انجام وظيفه مي کرد و خود به ايفاي ‏نقش نمي پرداخت ، مي توانست تسلط بيشتري بر بازي ها ، قاب بندي و ريتم اثر داشته باشد. البته نبايد از ‏بخش هايي که توسط مميزي کنار گذاشته شده، به سادگي گذشت. شايد با حذف نشدن آن قسمت ها ، ما شاهد ‏مجموعه اي جذاب تر و منسجم تر بوديم. اثري که زير تيغ سانسورچيان حکومت سلاخي مي شود را نمي ‏توان به درستي به بوته نقد کشيد و قضاوت درباره چنين اثري چندان روا نيست.‏

‎‎پيامک از ديار باقي‎‎
نويسنده: محسن تنابنده. کارگردان: سيروس مقدم. تهيه کننده : سيد امير سيدزاده. طراح صحنه و لباس : مجيد ‏اسکندري. طراح گريم: مهدي بلاقي. تدوين: خشايار موحديان. مدير فيلمبرداري: هادي شلالوند. موسيقي: ‏حميد رضا صدري. بازيگران: محمد رضا شريفي نيا[سيم چي]، افسانه بايگان[زن سيم چي]، حامد ‏کميلي[رضا[، سروش گودرزي[سروش]، رضا شفيعي جم[غلام]، رامين راستاد[کارگر]، کوروش تهامي، ‏شيلا خداداد، حميد لولايي، فخرالدين صديق شريف ، شهره لرستاني. محصول : شبکه اول. ‏خلاصه داستان : آقاي سيم چي که به علت ساخت برج و تعويق وعده هايش به مشتري ها ، بدهي زيادي آورده ‏است. تنها راه فرار از دست طلبکاران را باطل کردن شناسنامه اش و اعلام فوت خود مي داند. اين تصميم سر ‏آغاز اتفاقات بيشماري مي شود. ‏

سيروس مقدم در سالي که گذشت، مجموعه ها و تله فيلم هاي بي شماري را در مقام کارگردان جلوي دوربين ‏برد که اکثر آنها با استقبال مناسب مخاطبان مواجه شد. مقدم از معدود کارگرداناني است که تسلط کاملي بر ‏مديوم تلويزيون و ذائقه مخاطب آن دارد. " پيامک از ديار باقي" مضموني اجتماعي را در قالب طنز و کمدي ‏به مخاطب عرضه مي کند. البته طنز اثر در لايه هاي زيرين آن مستتر است و اين نشان از هوشمندي نويسنده ‏آن دارد، چيدمان اتفاقات و شخصيت ها به درستي انجام گرفته است.‏
کارگرداني مقدم هم متناسب با فضاي داستاني قصه است. پلان بندي ها و سکانس هاي گرفته شده توسط مقدم ‏از ريتم بسيار خوب و هماهنگي با متن برخوردار است. تقطيع فصل ها و پلان سکانس هاي او از ويژگي ‏شاخص کارگرداني مقدم به شمار مي آيد. نمونه درخشان آن در اين مجموعه سکانس قبرستان است که غلام " ‏رضا شفيعي جم" قصد دارد به جاي آقاي سيم چي در قبر بخوابد. ‏
نکته تاثير گذار ديگري که کارگردان به سادگي از کنار آن نگذشته ، انتخاب درست بازيگران مجموعه ‏متناسب با شخصيت ها است. محمد رضا شريفي نيا در نقش " سيم چي" بازي روان و يکدستي را از خود به ‏نمايش مي گذارد. ديگر بازيگران هم به خوبي از عهده ايفاي نقش هاي خود بر مي آيند. تنها اشکال عمده اثر، ‏پرداختن بيش از حد در برخي از لحظات به اتفاقات فرعي قصه است که باعث سردرگمي مخاطب در بعضي ‏لحظات مي شود. با وجود اينکه اين داستان هاي فرعي براي مخاطب جذاب هستند، اما يکي دوتا از اين ‏داستان ها مانند وصله ناجوري در کنار قصه اصلي قرارگرفته اند. به عنوان مثال : داستان عروس و دامادي ‏که غلام راننده ماشين عروس آنهاست. مخاطب نيازي به پيگيري قصه آنها ندارد، زيرا پيش برنده قصه درآن ‏بخش، غلام است و ديگر نيازي به قصه فرعي نيست. " پيامک از ديار باقي" مجموعه روان و منسجمي ‏است که يک بار ديگر مهر تاييدي بر توانايي هاي کارگردان آن زده است. ‏

‎‎نشاني‎‎‏ ‏
نويسنده: فلورا سام. کارگردان: رامبد جوان. تهيه کننده: مجيد اوجي. طراح صحنه و لباس: پيام حسين سوري. ‏طراح گريم: احسان رناسي. تدوين: سيامک مهماندوست. مدير تصويربرداري: سهيل نوروزي. موسيقي: اميد ‏کرامتي. صدابردار: محمد عليزاده . بازيگران: آتنه فقيه نصيري[ليلا]، اميرحسين صديق[محسن داماد]، ‏کوروش تهامي[محسن پسر]، داوود رشيدي[اميرهوشنگ خان]، فقيه سلطاني[نيلوفر]، سعيد پورصميمي[آقا ‏بزرگ]، پروانه معصومي[اختر]، پرويز پورحسيني[منصور]، برزو ارجمند[بهروز]، مرضيه برومند[مه ‏لقا]، فلورا سام[مريم] و رامبد جوان. محصول : شبکه دو. ‏
خلاصه داستان : ليلا دختري که در خارج زندگي مي کند از طريق عمه خود ، مه لقا از محل اختفاي گنجي ‏در ايران باخبر مي شود. ليلا به همراه دوست خود مريم به ايران سفر مي کند تا با داشتن نشاني خانه اي که ‏از عمه مه لقا گرفته است به سراغ گنج برود. ‏

پرداختن به مضموني تکراري و کليشه اي هنگامي موجه و منطقي است که کارگردان اثر، نگاهي متفاوت و ‏خلاقانه به داستان تکراري پيش رويش داشته باشد. رامبد جوان بيش از آنکه در زمينه کارگرداني سابقه داشته ‏باشد در دنياي بازيگري تجربه کسب کرده است. البته او به خوبي از تجربيات بازيگري خود در هدايت ‏بازيگرانش سود جسته است. نقطه ضعف عمده " نشاني " داستان کليشه اي سريال است که بارها با اشکال ‏متفاوت در قالب فيلم و مجموعه به تصوير کشيده شده است. کشمکش تعقيب و گريزي که در روند داستاني اثر ‏وجود دارد ديگر براي مخاطب تکنيک نو و جديدي به حساب نمي آيد و اگر هم مخاطب پيگير داستان و ‏اتفاقات مي شود ترکيب بازيگراني است که جوان آنها را در کنار هم جمع کرده است. ليلا " آتنه فقيه نصيري" ‏که به ايران آمده به کمک دوستش مريم " فلورا سام" ، منصور و بهروز،پدر و برادر مريم به خانه امير ‏هوشنگ خان که گنج درآن قراردارد، وارد مي شود. پس از اين اتفاق ، حوادث زيادي حول قصه پيدا کردن ‏گنج به وجود مي آيد. عنصري که جوان بيش از حد برروي آن تاکيد مي کند ، عنصر تعقيب و گريز است . ‏در هر قسمت مجموعه ما با چنين تمهيدي مواجه هستيم. اين عامل باعث کسالت بار شدن مجموعه و از ريتم ‏افتادن قصه مي شود. در ترکيب بازيگران هم ، اميرحسين صديق ، آتنه فقيه نصيري و پرويز پورحسيني به ‏خوبي از عهده ايفاي نقش هايشان برمي آيند. ديگر بازيگران تلاش در خور و قابل تاملي از خود نشان نمي ‏دهند و تنها خود را تکرار مي کنند. البته ناگفته نماند داوود رشيدي چهره جديدي در ژانر طنز از خود نشان ‏مي دهد که کمي هم به ورطه اغراق مي افتد اما با تمام اين تفاسير، بازي متفاوتي در کارنامه کاري او به ‏شمار مي رود. در بخش کارگرداني هم جوان دکوپاژ کم نقصي انجام داده است، اما تاکيد داشتن بر عنصري ‏که به آن اشاره شد، در برخي لحظات باعث کند شدن ريتم نماها و ضربه خوردن ساختار اثر مي شود. ‏
‏"نشاني" با تمام کاستي هايي که دارد نويد آمدن کارگرداني جوان و جسور را به تلويزيون مي دهد که ‏درگذشته شاهد هنرنمايي او در زمينه بازيگري بوده ايم. ‏





















گزارش♦ سينماي ايران

‎ ‏سال 1387 براي سينماي ايران با نمايش 4 فيلم ايراني آغاز شد. به همين سادگي(رضا ميرکريمي)، مجنون ليلي(قاسم ‏جعفري)، دايره زنگي(پريسا بخت آور) و زن دوم( سيروس الوند) به عنوان فيلم هاي نوروزي سال جديد در سينماهاي ‏تهران روي پرده رفتند. گشايش سينما آزادي که از مهم ترين اتفاقات اواخر سال 1386 بود به موفقيت تجاري اين فيلم ‏ها کمک شاياني کرد. تا جايي که تماشاگران براي تماشاي اين فيلم ها در اين سالن صف کشيدند، اتفاقي که در چند سال ‏اخير تبديل به روياي سينماگران شده بود.‏
‎‎ ‏
‎‎دايره زنگي؛ مناسبات اجتماعي در يک آپارتمان‎‎
بسياري از کارشناسان بر اين عقيده بودند که دايره زنگي يکي از فيلم هاي پرفروش سال خواهد بود تا جايي که حتي ‏تهيه کننده فيلم هميشه پاي يک زن در ميان است (کمال تبريزي) به عنوان رقيب بازي را به دايره زنگي واگذار کرد و ‏اکران فيلم را به تاخير انداخت. با اين توجه پخش نا مناسب فيلم آن را تا رده دوم جدول فروش پايين آورد. اين فيلم در ‏تهران تا امروز مبلغي نزديک به 120 ميليون تومان فروش داشته است.‏
فيلم دايره زنگي به عنوان اولين تجربه سينمايي پريسا بخت آور قابل توجه است. کارگردان که پيش تر ساخت چند ‏مجموعه تلويزيوني را در کارنامه دارد سعي داشته مهارت خود را در شيوه گزارشي ميزانسن ها و کنترل بازيگران پر ‏تعداد فيلم به رخ بکشد. فيلمنامه اصغر فرهادي هم با نگارشي کاملا کلاسيک مسائل روز طبقه متوسط و مرفه را ‏دستمايه قرار داده و اين امکان را به سازنده اش داده که به قشر هاي مختلف جامعه بپردازد. ‏

‎‎مجنون ليلي؛ در جست و جوي عشق‏‎‎
قاسم جعفري هم همانند بخت آور سابقه مجموعه سازي براي تلويزيون را در کارنامه دارد. با اين تفاوت که بسيار ‏سردستي کار مي کند و کارهايش در سيما اگرچه پرمخاطب بوده اند اما از منظر ارزش گذاري بسيار مبتذل به نظر مي ‏رسند. او در فيلم قبلي اش گرگ و ميش از عنوان مجموعه هاي تلويزيوني اش براي جذب مخاطب و تبليغات استفاده ‏کرد که چندان کارساز واقع نشد. مجنون ليلي بسيار بي سرو صدا ساخته شد و چون در راستاي حمايت ارشاد از سينماي ‏مبتذل قرار مي گرفت بسيار بي دغدغه روي پرده رفت. محمدرضا گلزار که در اين فيلم نقشي چند دقيقه اي دارد براي ‏بازي در فيلم دستمزدي نزديک به 60 ميليون تومان دريافت کرده است. ‏
فيلم به روايت يک داستان در روز ولنتاين مي پردازد. اما پراکندگي قصه و شاخه شاخه شدن آن تماشاگر را کمي گيج ‏مي کند. فيلم همچون دايره زنگي تعداد زيادي بازيگر دارد و در اين ميان حامد بهداد توانسته بازي قابل قبولي ارائه دهد. ‏او در اين فيلم براي نخستين بار خوانندگي را هم تجربه کرده است. ‏
مجنون ليلي در گيشه رتبه نخست فروش نوروزي را به خود اختصاص داده است و تاکنون نزديک به 200 ميليون ‏تومان فروش داشته است.‏

‎‎به همين سادگي؛ روايت روزمرگي ها‏‎‎
تنها فيلم اين دوره که براي مخاطبان خاص سينما به نمايش در آمده به همين سادگي است. فيلمي که در جشنواره هم ‏مورد توجه دست اندرکاران مطبوعات قرار گرفت. ميرکريمي اين بار همچون فيلم قبلي اش خيلي دور،خيلي نزديک ‏سراغ تصوير پردازي پر پيچ و تاب نرفته و تنها به نمايش لحظات مرده زندگي يک زن بسنده کرده است.‏
فيلم فضايي شبيه به داستان هاي ريموند کارور دارد و مي کوشد به تنهايي هاي زني بپردازد که به دليل کم محلي هاي ‏همسرش به ترک او فکر مي کند. ميرکريمي و همکار فيلمنامه نويسش شادمهر راستين به خوبي از پس نمايش فضاهاي ‏تنهايي زني سنتي برآيند که با زندگي مدرن دست و پنجه نرم مي کند. دوربين ميرکريمي سعي مي کند شبه گزارشي را ‏از زندگي اين زن ارائه نمايد.‏
به اين دليل که پخش فيلم را حوزه هنري برعهده دارد و اين محل در تعطيلات نوروزي است هنوز آمار دقيقي از فروش ‏فيلم منتشر نشده است. اما با توجه به رقيبان تجاري به همين سادگي بعيد به نظر مي رسد فيلم توانسته باشد به فروش ‏بالايي دست يابد که دور از انتظار هم نبود. حتي تبليغات اين فيلم نيز به اندازه باقي فيلم هاي به نمايش درآمده نيست و ‏گويا پخش کننده فيلم قيد فروش فيلم را پيشا پيش زده است.‏

‎‎زن دوم؛ ملودرامي اشک انگيز‎‎
داستان توليد فيلم زن دوم به آنجا باز مي گردد که فرشته طائر پور تهيه کننده فيلم هاي کودکان در سينما دست به قلم برد ‏و با همراهي مينو کريم زاده داستاني را در قالب يک رمان به نام زن دوم به نگارش در آورد. رمان چندان مورد توجه ‏قرار نگرفت، اما طائر پور از همان روز هاي اول سوداي تبديل کردن آن را به يک نسخه سينمايي در سر مي پروراند. ‏از همين روي خود عوامل دلخواهش را برگزيد و بعد احمد اميني را هم به عنوان کارگردان انتخاب کرد. اميني در بحث ‏هايي که با طائر پور داشت زير باز اعمال نظر هاي او نرفت و کار را ترک گفت. انتخاب بعدي سيروس الوند بود که ‏پس از ساختن فيلم تله به تلويزيون رفت و به کارگرداني تله فيلم هاي تلويزيوني مشغول شد.‏
الوند هم بنا بر سليقه خود فيلمنامه طائر پور را به ملودرامي اشک انگيز بدل کرده است و کليت کار چيزي شبيه به ‏فيلمفارسي هاي سينماي ايران دارد. پيش از نمايش فيلم دست اندرکاران آن بسيار سعي داشتند تا فيلم را اثري فرهيخته ‏جلوه دهند، اما نمايش فيلم واقعيت را به نمايش گذاشت. الوند بارها گفته بود که چون تماشاگر ايراني بد سليقه شده است ‏سراغ تلويزيون رفته است. در مورد زن دوم هم گفت که اگر اين فيلم خوب بفروشد معلوم است که ذائقه تماشاگر ايراني ‏تغيير کرده است. يعني اين فيلمساز پيش از نمايش فيلم غير مستقيم اعلام کرده بود که اگر فيلم ضعفي هم در برقراري ‏ارتباط با مخاطب داشته باشد به کج سليقگي بيننده باز مي گردد. به هر حال اين فيلم که افتتاح کننده سينما آزادي هم بود ‏نتوانست با فروش خوبي مواجه شود. رقمي نزديک به 70 ميليون براي اين فيلم فروش مناسبي نيست.‏
‎‎اما ديگران...‏‎ ‎
قرار بود که در نوروز 87 پنج فيلم به نمايش در آيد که در نهايت نيز يک گروه سينمايي قادر به انتخاب فيلم خود نشد و ‏سينماها به 4 فيلم ايراني و دو فيلم خارجي ابناء بشر و 1408 بسنده کردند.پيش بيني مي شود فيلم مجنون ليلي در اين ‏فصل اکران جزو پرفروش هاي سال باشد.‏‎ ‎














فيلم روز♦ سينماي جهان


سال نو شمسي را با انتخاب 7 فيلم برتر اکران اروپا و آمريکا و معرفي شان آغاز مي کنيم.
‎ ‎
‎‎فيلم هاي روز سينماي جهان‎‎‎ ‎‏
‎‎

آستريکس در بازي هاي المپيک‎‎‏ ‏‎Astérix aux jeux olympique‎
کارگردان: فردريک فورستيه، توما لانگمان. فيلمنامه: توما لانگمان، اليويه دازا، الکساندر شارلو، فرانک مانيه بر ‏اساس داستان مصور رنه گوشيني و آلبر اودرزو. موسيقي: فردريک تالگورن. مدير فيلمبرداري: تيه ري اربوگاست. ‏تدوين: يانيک کرگوآ. طراح صحنه: آلين بونه تتو. بازيگران: ژرار دپارديو[اوبليکس]، کلوويس کورنياک[آستريکس]، ‏بنوآ پولورده[بروتوس]، آلن دلون[ژوليوس سزار]، ونسا هسلر[شاهزاده ايرينا]، ژان پي ير کسل[پانوراميکس]. 116 ‏دقيقه. محصول 2008 فرانسه، آلمان، اسپانيا، ايتاليا، بلژيک. نام ديگر: ‏Asterix at the Olympic Games، ‏Asterix alle olimpiadi، ‏Asterix bei den Olympischen Spielen، ‏Asterix en los juegos olímpicos‏ ‏‏. ‏پانوراميکس يکي از مردان گل، عاشق شاهزاده اي يوناني مي شود. او پس از فرستادن پيغامي براي رسيدن به محبوب ‏به سوي يونان به راه مي افتد. اما زماني که به آنجا مي رسد رقيبي سرسخت و نابکار در برابر خود مي يابد و اين فرد ‏کسي نيز جز بروتوس پسر ژوليوس سزار که در صدد تصاحب مقام پدر و ازدواج با شاهزاده ايرينا است. طبيعي است ‏که پانوراميکس فقير بازنده اين رقابت باشد، اما ايرينا که از بروتوس نفرت دارد و سخت عاشق پانوراميکس است، ‏شرط ازدواج خود را پيروزي يکي از رقبا در بازي هاي المپيک اعلام مي کند. بروتوس حقه باز با استفاده از معجون ‏ها و راه حل هاي فريب کارانه سعي مي کند بر حريف پيروز شود، پانوراميکس نيز که چاره را منحصر به فرد ديده، ‏دست کمک به سوي هم ولايتي ها خود آستريکس و اوبليکس دراز مي کند. اما پس از اولين دور مسابقات آستريکس و ‏اوبلکيس با دسيسه بروتوس مبني بر دوپينگ به وسيله معجون جادويي اهالي گل، آن دو را از ميدان به در مي کند. تا ‏اينکه نوبت به آخرين مسابقه، يعني ارابه راني مي رسد و پانوراميکس مجبور است به تنهايي با بروتوس حيله گر مقابله ‏کند. اما آستريکس نيز بيکار ننشسته و تصميم دارد حريف را با سلاح خود از ميان بردارد...‏
‎‎

چرا بايد ديد؟‎ ‎
سومين قسمت از برگردان سينمايي ماجراهاي آستريکس و اوبليکس که با صرف بودجه اي معادل 78 ميليون يورو ‏‏[معادل 93 ميليون دلار]ساخته شده، در مقايسه با دو فيلم پيشين يک نقطه ضعف گيرا دارد و آن نبود کريستين کلاويه ‏بازيگر نقش آستريکس است. از دلايل عدم حضور او در اين فيلم اطلاعي ندارم، اما نتيجه چندان به سود سازندگان فيلم ‏نيست. فروش 59 ميليون يورويي فيلم که مي تواند براي هر فيلم اروپايي و مخصوصاً فرانسوي رقمي شگفتي آفرين ‏باشد، در مقايسه با هزينه توليد آن چندان هم آش دهان سوزي نيست. يقيناً حضور کلاويه مي توانست کفه ترازو را در ‏گيشه به سود آنان متمايل کند. ‏
اما فيلم در شکل فعلي اش چيزي فراتر از دو قسمت پيشين نيست. همان شخصيت ها، همان جلوه هاي ويژه و ‏خوشبختانه ژرار دپارديو که رقيبي براي نقش اوبليکس نيافته است. سکان هدايت فيلم را اين بار بر خلاف کلود زيدي ‏کهنه کار و آلن شابات شناخته شده در دستان دو نفر قرار گرفته که از ميان آنها فردريک فورستيه نامي شناخته شده ‏نيست و دومي توما لانگمان متولد 1971 فرزند کلود بري که سابقه اي طولاني در بازيگري دارد و دستيار تهيه کننده ‏هر دو قسمت پيشين ماجراهاي آستريکس و اوبليکس بوده است. ‏
اما شايد بشود اين قسمت را فيلم آلن دلون نام داد. بازيگر/ستاره اي که کمتر کسي او را در نقشي کمدي به ياد دارد و ‏البته بسياري از هموطنانش همواره خودپسندي او را درستمايه شوخي هاي نمکين کرده اند. شايد از اين رو بازي دلون ‏در نقش سزاري که سخت شيفته خود است، جدا از تعابير فرامتني نوعي اين هماني هم باشد ميان دلون و سزار که بازي ‏خوبي نيز در سالخوردگي-و همچنان خوش تيپ- از خوب به نمايش مي گذارد. ‏
البته ارجاع هايي به قسمت هاي پيشين و البته از نوع خوشايند نيز وجود دارد تا فيلم را به محصولي ملي تبديل کند. مانند ‏حضور جمال دبوز در سکانس پاياني يا حضور برادر زين الدين زندان در نقش فوتباليستي مصري! و نماي پشت به ‏دوربين آستريکس و اوبليکس که نويد بخش بازگشت شان در آينده نزديک با ماجرايي تازه تر است!‏ژانر: ماجرايي، کمدي، خانوادگي، فانتزي. ‏

‎‎


پارانوئيد پارک‎‎‏ ‏‎Paranoid Park‎
کارگردان: گاس ون سنت. فيلمنامه: گاس ون سنت بر اساس داستاني از بليک نلسون. مدير فيلمبرداري: کريستوفر ‏دويل، کتي لي. تدوين: گاس ون سنت. طراح صحنه: جان پيرسون-دنينگ. بازيگران: گيب نوينز[الکس]، دانيل ‏ليو[کارآگاه ريچارد لو]، تيلور مامزن[جنيفر]، جک ميلر[جرد]، لورن مک کيني[ميسي]، وينفيلد جکسون[کريستين]، ‏جو شوايتزر[پل]، گريس کارتر[مادر الکس]، جي ويليامسون[پدر الکس]، ديلون هينز[هنري]، اسکات گرين[اسکراچ]. ‏‏85 دقيقه. محصول 2007 فرانسه، آمريکا. نامزد جايزه بهترين فيلم آمريکايي از جشنواره بوديل، برنده جايزه شصتمين ‏سالگرد و نامزد نخل طلا از جشنواره کن، برنده جايزه تهيه کنندگان و نامزد بهترين کارگرداني و بهترين فيلم از مراسم ‏روحيه مستقل. ‏
الکس که پدر و مادرش از هم جدا شده اند، سعي دارد تا با اسکيت کردن شوري به زندگي خود ببخشد. آخرين کشف او ‏و دوست نزديکش پارانوئيد پارک است. مکاني مخصوص اسکيت کردن در يک پارک که محل تجمع اسکيت بازان ‏نوجوان است. همزمان الکس سعي دارد تا با ديگر بحران هاي دوران بلوغ مانند روابط جنسي، رابطه اش با دختري به ‏نام جنيفر و ... کنار بيايد. يک شب که اجباري تنها به پارنوئيد پارک رفته، با افراد تازه اي در آنجا آشنا مي شود. فرداي ‏آن روز پليس براي تحقيق درباره علت مرگ نگهبان راه آهن به مدرسه مي آيد. کارآگاه لو بعد از جمع کردن تمام دانش ‏آموزاني که علاقمند به اسکيت بازي کردن در پارنوئيد پارک هستند، شروع به بازجويي مودبانه اي مي کند. او اعلام ‏مي کند که مرگ نگهبان مي تواند تصادف بوده و قتل عمد با نقشه قبلي نباشد. اما الکس که مصبب مرگ فجعيع نگهبان ‏بوده، ضمن مخفي نگاه داشتن راز خويش قصد دارد با اين معضل نيز از راه نوشتن خاطرات خود کنار بيايد...‏
‎‎

چرا بايد ديد؟‎ ‎
گاس ون سنت 56 ساله اکنون يکي از بزرگان سينماي مستقل آمريکاست. کارگرداني که در پايان دهه 1980 با فيلم ‏Drugstore Cowboy‏ درخشيد. دهه 1990 را با شاهکاري چون آيداهوي خصوصي من اغاز کرد و بعدها فيلم هاي ‏ماندگاري چون به خاطرش مردن، دخترهاي گاوچران هم آوازهاي بلوز را درک مي کنند، ويل هانتينگ عزيز و يافتن ‏فارستر را ساخت. ناخنکي که با بازسازي رواني هيچکام در 1998 به سينماي هاليوودي زد، ثابت کرد که او هرگز ‏نمي تواند در چنين جايي فيلم قابل قبولي کارگرداني کند. سه گانه اخيرش[گري، فيل، آخرين روزها] چهره تازه اي از او ‏به نمايش گذاشت که به مذاق بعضي ها از جمله نويسنده همين مطلب نيز خوش نيامد. و خوشبختانه به نظر مي رسد ون ‏سنت با پارانوئيد پارک بار ديگر تصميم گرفته به حيطه هاي آشناي خود بازگردد. البته تاثير آن سه گانه باقي است و ‏جسارت آثار اوليه در فيلم فعلي کم رنگ است. اما نحوه تصوير کردن دغدغه هاي ذهني نوجواني که ناخواسته مسبب ‏قتل فجيع يک انسان شده، از شاعرانگي و سبک ديداري/شنيداري ممتازي برخوردار است که نمونه آن را فقط در فيلم ‏هاي خود ون سنت مي توان يافت. ‏
پارانوئيد پارک را مي توان نيمه ديگر فيل خواند. مطالعه اي در باب نوجواني و خشونت که از رمان بليک نلسون ‏اقتباس شده، اما پرداخت ون سنت چيزي فراتر را به تماشاگر عرضه مي کند. ون سنت بازيگران اصلي فيلم را از ميان ‏افراد آماتور و برندگان مسابقه اي که در سايت فيلم –در ‏myspace‏- راه انداخته بود، انتخاب کرده است. انتخاب هايي ‏شايسته، مخصوصاً براي نقش الکس که يادآور مايکل پيت آخرين روزهاست. سکانس هاي فيلم که به گونه يکي در ميان ‏داراي فيلمبرداري بافت دار هستند و توسط کريستوفر دويل فيلمبردار ثابت آثار ونگ کار واي بر روي نوار ثبت شده ‏اند، سهمي به سزا در موفقيت فيلم دارند. فيلم فاقد موسيقي اصيل است. در عوض تا جايي که امکان داشته از موسيقي ‏مناسب فيلمهاي اروپايي مخصوصاً آثار فليني در جاي جاي اثر استفاده شده است. توصيه مي کنم بازگشت پيروزمندانه ‏ون سنت را با ديدن فيلم جشن بگيريد و منتظر مصاحبه طولاني ما با وي در هفته بعد باشيد!‏
ژانر: درام. ‏

‎‎



دروازه سوار شدن به هواپيما‎‎‎Boarding Gate‎
نويسنده و کارگردان: اليويه آسايا. موسيقي: براين انو. مدير فيلمبرداري: يوريک له سو. تدوين: لوک بارنيه. طراح ‏صحنه: فرانسواز رنو لابارت. بازيگران: آسيا ارجنتو[ساندرا]، مايکل مدسن[مايلز رنبرگ]، کارل نگ[لستر ونگ]، ‏کلي کين[سو]، جوآنا پريس[ليزا]، الکس دسا[اندرو]، کيم گوردون[کي]. 106 دقيقه. محصول 2007 فرانسه. ‏
‏ زني ايتاليايي به نام ساندرا، بعد از مدت ها دوري از معشوق پيشين خود مايلز رنبرگ(پا انداز سابق و تاجر موفق ‏فعلي) به دفتر او در پاريس مي رود. اين ملاقات غير منتظره به ملاقاتي در آپارتمان مايلز منتهي مي شود. ساندرا و ‏مايلز شروع به مشاجره درباره گذشته مي کنند، اما به زودي تمناهاي جنسي غالب مي شود. اما ساندرا بعد از بستن ‏دست هاي مايلز او را با اسلحه به قتل رسانده و مي گريزد. سپس به سراغ لستر مي رود که به همراه همسرش سو يک ‏شرکت صادرات/وارادت را اداره مي کنند. ساندرا که نزد آنها کار مي کند، بي خبر از آن دو به کار انتقال مواد مخدر ‏نيز مي پردازد، و پنهان از چشم سو با لستر نيز رابطه دارد. مدتي قبل لستر او را در جريان يک معامله خطرناک با ‏قاچاق چيان مواد نجات داده است. لستر به ساندرا بليط و مقداري پول داده و از او مي خواهد تا به هنگ کنگ برود. ‏جايي دوستان وي مي توانند به ساندرا براي يافتن يک هويت و زندگي تازه کمک کنند. اما با رسيدن به هنگ کنگ ‏ساندرا درمي يابد که به دام افتاده و کساني قصد کشتن وي را دارند. بعد از يافتن سو در هنگ کنگ از او تقاضاي کمک ‏مي کند. سو از رابطه شوهرش لستر با وي سخن مي گويد و ملاقات آن دو به بيهوشي ساندرا ختم مي شود. فرداي آن ‏روز، ساندرا در ويلايي چشم باز کرده و با زني که سر نخ همه اين حوادث در دستان او قرار دارد روبرو مي شود. زن ‏به او مقداري پول و يک گذرنامه تازه مي دهد. اما ساندرا مصمم است تا قبل از خروج از هنگ کنگ لستر را به قتل ‏برساند. کسي که به نظر مي رسد از ساندرا براي رسيدن به مقاصد خود سو استفاده کرده است. اما ...‏‎ ‎
‎‎


چرا بايد ديد؟‎ ‎
آليويه اسايا متولد 1955 پاريس فرزند ژاک رمي کارگردان، فارغ التحصيل مدرسه ملي هنرهاي زيباي پاريس و يکي ‏از اولين اروپايي هايي است که به آسيا و شخصيت هاي اسيايي توجه نشان داده است. اين توجه در زندگي خصوصي به ‏ازدواج با مگي چيئونگ نيز انجاميده، اما آن چه در کارنامه آسايا اهميت دارد نوع نگاه و سبک ساختاري فيلم هاي وي ‏است. شهرت خود را مديون فيلم هاي زندگي احساساتي، ايرما وپ، پاريس بيدار مي شود و ‏Demonlover‏ است که به ‏خاطر آنها جايزه فيپرشي، جايزه ژان ويگو و جوايزي از جشنواره هاي معتبر به دست آورده است. ‏
طبيعي است با چنين پيشينه اي پرداختن به آخرين کار وي کار راحتي نباشد. مخصوصاً اگر قرار باشد از وراي آن چنين ‏فيلمسازي قابل اعتنايي را به خواننده ايراني معرفي کنيد. خواننده اي که به اقرب احتمال هنوز فيلمي از آسايا نديده است ‏و بديهي است خواندن معرفي کوتاهي درباره يکي از ضعيف ترين فيلم هاي او-بر خلاف تميز که کندترين و کسل کننده ‏ترين فيلم وي بود- مي تواند اثر ناخوشايندي بر روان وي داشته باشد. ‏
اما خوشبختانه نکته در اينجاست که آسايا بازيگراني نام آشنا و حتي برانگيزاننده ماننده آرجنتو را به کار گرفته که ‏بهترين انتخاب براي بازي در نقش ساندرا است و خود به تنهايي بار همه فيلم را بر دوش مي کشد. البته اگر بعد از ‏خوانده خلاصه داستان بالا انتظار فيلمي پر هيجان در ژانر تريلر را انتظار داريد بايد بگوييم تصور اشتباهي پيدا کرده ‏ايد. مانولا دارگيس در نقد خود بر فيلم آن را يک تريلر ضد تريلر در آميزه اي از سکس، خون و اگزوتيکا ناميده و آن ‏را نه چندان زيبا با پيرنگي نامعقول ارزيابي کرده است. ولي شخصاً آن را يک تريلر ناپخته و مبهم مي دانم که اگر ‏آرجنتو را نداشت، تماشاي آن بر سخت بود. ترجيح مي دهم يک بار ديگر ايرما وپ را ببنم يا منتظر فيل ديگري از ‏اسايا باشم که در ژانر اشناتري ساخته باشد!‏
ژانر: مهيج.‏

‎‎

نظافت چي‎‎‎Cleaner‎
کارگردان: رني هارلين. فيلمنامه: متيو آلدريچ. موسيقي: ريجارد گيبز. مدير فيلمبرداري: اسکات کوان. تدوين: برايان ‏بردن. طراح صحنه: ريچارد برگ. بازيگران: ساموئل ال. جکسون[تام کاتلر]، اد هريس[ادي لورنزو]، اوا مندز[آن ‏نارکوت]، که که پالمر[رز کاتلر]، لويس گازمن[کارآگاه والاس]، کريستا کمپبل[بث جنسن]، ريچي مونتگمري[جورج]، ‏رابرت فارستر[آرلو]. 93 و 90 دقيقه. محصول 2007 آمريکا. ‏
تام کاتلر پليس سابق، صاحب يک شرکت کوچک و قانوني است که خدمات نظافت و تميزکردن ساختمان ارائه مي کند. ‏تنها تفاوت کار او با بقيه شرکت ها، همکاري نزديک با پليس و در نتيجه گرفتن سفارش تميز کردن محل وقوع جنايت ‏هاست. کاري تخصصي که دستمزد خوبي نيز از آن عايد مي شود. تام با دختر نوجوانش زندگي مي کند، چون همسرش ‏مدتي قبل قرباني يک جنايت شده است. يک روز تلفني مبني بر سفارش تميز کردن ساختماني که در آن جنايتي رخ داده ‏به دست تام مي رسد. تام بعد از رسيدن به محل شروع به کار کرده و تمام بقاياي قتل يک انسان را پاک سازي مي کند. ‏اما فرداي آن روز که براي دريافت دستمزد خود به در خانه مذکور رفته با همسر صاحب خانه-خانم نارکوت- روبرو ‏مي شود که از ماجرا بي اطلاع است. به زودي مشخص مي شود که همسر وي ناپديدشده و جنايت رخ داده شده در ان ‏منزل نيز با اين ماجرا بي ارتباط نيست. ناگهان تام خود را در مظان سوء ظن ديده و دست کمک به سوي همکار و ‏دوست قديمي خود کارآگاه لورنزو مي کند، چون شواهد موجود مي تواند منتهي به دستگيري تام شود. همزمان کارآگاهي ‏خودپسند به نام والاس مامور رسيدگي به پرونده مي شود. اما زماني که همسر نارکوت به سرغ تام مي رود تا حقيقت ‏ماجرا را زبان وي بشنود، همه چيز پيچيده تر مي شود. تام به زودي خود را در مظان اتهام به قتل مي يابد. اما آنچه ‏بيش از همه وي را نگران مي کند، سلامتي تنها فرزندش و خيانت نزديک ترين دوستش مي باشد. کسي که به نظر مي ‏رسد مغز متفکر پشت اين ماجراست...‏
‎‎

چرا بايد ديد؟‎ ‎
کمتر از دو دهه قبل بود که رني هارلين را کشف کرديم. کارگردان 30 ساله اي که شهر کوچک زادگاهش ريه يمکي را ‏در حومه اقامتگاه اجباري فعلي من[شهر لاهتي در فنلاند] ترک کرد تا روياي هاليوودي را زندگي کند و در کمتر در ‏‏10 روياي آمريکايي را[جينا ديويس!] را در آغئوش کشيد! ‏
رني لائوري مائوريتز هاريولا مايه افتخار کشور نقلي فنلاند بيش از يک فيلم در سال 1980 با نام بازداشت در موطن ‏خويش نساخته است. 6 سال بعد از اين فيلم اولين فيلم هاليوودي اش را با نام آمريکايي مادرزاد ساخت. زندان و قسمت ‏چهارم کابوس در الم استريت فيلم هاي بعديش بودند. دست گرمي هايي براي ساختن اولين اثر بسيار پولساز و موفقش که ‏قسمت دوم جان سخت بود. 3 سال بعد صخره نورد با استالونه او را به همه چيز رساند، اما سقوط مالي و هنري با ‏جزيره کات تروت در انتظارش بود. بوسه طولاني نيمه شب نيز نتوانست آب رفته را به جوي بازگرداند، ديويس از او ‏جدا شد و سر و کار فنلاندي تنها با فيلم هاي تلويزيوني و اکشن هايي کم هزينه تر نسبت به فيلم هاي پيشين افتاد. درياي ‏عميق آبي و بعد شکست بزرگ ديگري به نام ‏Driven‏ که نامزدي تمشک طلايي را برايش به دنبال داشت. هارلين از ‏آن روز تاکنون فيلم هاي متوسط با بودجه هاي متوسط ساخته[شکارچيان مغز، جن گير: سرآغاز، قرارداد] که آخرين ‏آنها نظافت چي است. در همه اين فيلم ها کوشيده به استخوان بندي پر کشش و مکانيسم خلق هيجان جان سخت 2 و ‏صخره نورد دست يابد، اما کمتر موفق شده است. همه فيلم هاي پيشين به سرعت ديده و فراموش شده اند و متاسفانه ‏نظافت چي نيز با وجود برتري اندکي که نسبت به آنها دارد، گرفتار همين تقدير محتوم خواهد شد. ‏
او که روزگاري موفق ترين فيلمساز فنلاندي تبار هاليوود ناميده مي شد و داشتن بودجه هاي 100 ميليون دلاري در ‏هاليوود را در قرن 21 عادي فرض مي کرد، امروز بايد به بودجه هاي 25 ميليون دلاري دل خوش کند. آن هم به مدد ‏حضور نام هايي چون ساموئل ال. جکسون در مقام تهيه کننده که نقش اصلي فيلم را نيز مال خود کرده است. ‏
به هر حال نظافت چي نسبت به فيلم هاي کم جان پيشين او به عنوان نيمچه نوآري امروزي قابل تماشا کردن است. البته ‏اگر گزينه بهتري در دسترس نداشته باشيد. بازي اد هريس همچون هميشه خوب و جکسون نيز پذيرفتني است. بازيگران ‏فرعي مانند مندز و گازمن نيز خوب سر جاي خود قرار گرفته اند. تنها مشکل به رغم جذابيت ظاهري فيلم پيچ و خم ‏هاي کليشه اي فيلمنامه است که در نهايت نزديک ترين دوست را تبديل به دشمن اصلي مي کند. سکانس نهايي فيلم نيز ‏آن چنان که بايد واجد هيجان و دلهره لازم نيست. شايد زمان آن رسيده تا هارلين به اروپا بازگردد. جايي که به گفته خود ‏او سينما هنري است که قابلت هاي تجاري اش در درجه دوم قرار دارد. بر خلاف هاليوود که که فيلمسازي تجارتي است ‏که قابليت هاي هنري اش در درجه دوم قرار دارد!‏
ژانر: جنايي، مهيج. ‏

‎‎


دختر همسايه‎‎‎The Girl Next Door‎
کارگردان: گريگوري ويلسون. فيلمنامه: دانيل فراندز، فيليپ ناتمن بر اساس کتاب جک کچام. موسيقي: رايان شور. ‏مدير فيلمبرداري: ويليام ام. ميلر. تدوين: ام. جي. فيوره. طراح صحنه: کريستا گال. بازيگران: دانيل مانک[ديويد ‏موران]، بليث آفراث[مگان لافلين]، مدلين تيلور[سوزان لافلين]، بلانش بيکر[روت چندلر]، ويليام اترتون[ديويد موران ‏بزرگ سال]، آستين ويليامز[رالفي "ووفر" چندلر]، بنجامين راس کاپلان[داني چندلر]، گراهام پاتريک مارتين[ويلي ‏چندلر جونيور]، کوين چمبرلين[سرکار جنينگز]، دين فالکنبري[کني]، گابريل هوارث[چريل رابينسون]، اسپنسر ‏لي[دنيس کراکر]، گرانت شاو[اقاي موران]، کاترين مري استوارت[خانم موران] . 91 دقيقه. محصول 2007 آمريکا. ‏نام ديگر: ‏Jack Ketchum's The Girl Next Door‏. برنده مدال طلا براي دستاورد برجسته و ممتاز راين شور در ‏موسيقي از جشنواره موسيقي فيلم پارک سيتي. ‏
دهه 1950. مگان و خواهر کوچک ترش تحت سرپرستي عمه روت مطلقه خود قرار گرفته اند. روث خود سه پسر ‏دارد و بر خلاف ديگر ساکنين شهر روش متفاوتي براي تربيت آنها برگزيده است. روت مرتباً آبجو مي نوشد و ‏فرزندانش را نيز ترغيب به نوشيدن مي کند. از طرف ديگر با سخنان خود درباره راوبط پسرها و دخترها جوي ‏خطرناک در خانه به وجود مي آورد. ديويد موران که در همسايگي آنها زندگي مي کند، بعد از آشنايي با مگان به خانه ‏آنها مي آيد. آشنايي ساده او و مگان راه را براي تعابير روت باز کرده و مگان را به بي عفتي متهم مي کند. آزارهاي ‏کلامي روت و پسرهايش که خود در تب داشتن رابطه با جنس مخالف مي سوزند، کم کم تبديل به آزار جسماني مي شود. ‏پس از مراجعه مگان به پليس اوضاع در خانه چندلرها حادتر مي شود و يک روز که ديويد به خانه چندلرها رفته، ‏درمي يابد که مگان در زير زمين خانه با طناب بسته شده است. او که از ترس روت نمي تواند با والدين خود در اين ‏باره سخن بگويد، آرزو دارد که مگان را نجات دهد. آزارهاي جسماني مگان توسط پسران روت ادامه يافته و هر لحظه ‏شديدتر مي شود. سرانجام روت اجازه تجاوز به مگان را نيز مي دهد و ديويد با چشمان گريان نظاره گر اين واقعه مي ‏شود. تلاش ديويد براي نجات مگان از سوي روت کشف شده و او را نيز در زيرزمين حبس مي کند. ديويد با به آتش ‏کشيدن زيرزمين توجه پليس را جلب مي کند، اما مگان مدتي کوتاه پس از رسيدن پليس بر اثر شکنجه هاي وارد شده مي ‏ميرد. ‏
‎‎

چرا بايد ديد؟‎ ‎
در 26 اکتبر 1965 پليس اينديانا تلفني ناشناس از سوي پسري نوجوان دريافت کرد که خبر از مرگ دختري در خانه ‏اي در محله فقير نشين شهر مي داد. وقتي پليس به آدرس داده شده[شماره 3850 ايست نيويورک استريت] رسيد با جسد ‏دختري 16 ساله به نام سيلويا مري لايکنس مواجه شد که بر اثر شکنجه فوت کرده بود. بدن سيلويا با بيش از 100 زخم ‏و سوختگي کوچک و بزرگ پوشيده شده بود. روي سينه وي با وسيله تيزي عدد 3 نوشته شده بود، اما خوف ناک ترين ‏زخم اندکي پايين تر روي شکم او قرار داشت. نوشته اي به اين مضمون: من يک فاحشه هستم و به اين افتخار مي کنم!‏اين جنايت ترسناک توسط کودکان در سنين 11 تا 12 ساله با هدايت زني 37 ساله به نام گرترود بانيشوسکي انجام شده ‏بود. جنايتي که بعدها در مراحل دادگاه بانيشوسکي و پسرش تبديل به جنجال و رسوايي بزرگي شد. ‏
کوتاه زماني بعد از محاکمه اين پرونده دستمايه فمينيست مشهور کيت ميلت در نوشتن کتاب زيرزمين شد. سپس جک ‏کچام آن را دستمايه خلق رماني ترسناک کرد. کچام اسامي را عوض کرد و زمان واقعه را نيز يک دهه عقب برد. کتاب ‏هاي ديگري نيز درباره اين ماجراي خوفناک به رشته تحرير در آمد، اما سينما در سال گذشته به اين ماجرا روي خوش ‏نشان داد. ابتدا فيلم تامي اوهاور با نام يک جنايت آمريکايي[با شرکت الن پيچ در نقش سيلويا و کاترين کينر در نقش ‏بانيشوسکي] به نمايش در آمد و سپس فيلم فعلي که بر اساس داستان کچام ساخته شده است. ‏
جورج ويلسون بازيگر، نويسنده، تهيه کننده و کارگرداني است که دو فيلم بيشتر در کارنامه خود ندارد. اولين فيلم او ‏اثري مستقل به نام متجاوزين به خانه[2001] بود که در ژانر اکشن به ماجراي جواني اسپانيولي تبار و سارقي خرده پا ‏مي پرداخت که اسير گروهي تبهکار مي شد. فيلمي کمابيش متوسط، اما قابل قبول براي اولين تجربه که فاصله اي شش ‏ساله ميان آن و دومين کار وي حاکي از دقت در انتخاب دارد. ‏
ويلسون اين بار کوشيده به داستان کچام وفادار مانده و ريتم کند زندگي در شهرستان در دهه 1950 را نيز بازآفريني ‏کند. فيلم حکايت قدم به قدم عاري از انسانيت شدن کودکان تحت تلقين حرف هاي زهرآگين يک زن است. اين زن که ‏سرپرستي فرزندان برادرش را پذيرفته، عملاً آن دو را نبديل به موش هاي آزمايشگاهي فرزندان خود مي کند تا بتوانند ‏شنيع ترين تجربه ها را در قالب درس هاي مثلاً اخلاقي بر روي آنها انجام دهند. نتيجه نمايش روند شکنجه هاي ‏ساديستي مادر و فرزندانش روي سيلوياست که اينجا مگان ناميده شده و فيلم در قالب فلاش بکي طولاني از زبان ديويد ‏موران روايت مي شود. او که کمابيش دل بسته مگان بوده، اين عشق کودکانه را در بزرگ سالي نيز حفط کرده است. ‏فيلم يک اثر جنايي روانشناختي در خور توجه است[هر چند هنوز موفق به ديدن فيلم تحسين شده يک جنايت آمريکايي ‏نشده ام. اولين اتفاقي که براي تماشاچي ايراني آشنا به شکنجه هاي قرون وسطايي زندان هاي پس از انقلاب مي افتد ‏تشابه بسيار زياد رفتار روت چندلر با بازجوياني است که دم از اخلاق مي زدند و در نهايت جانيان ساديستي بيش نبودند ‏که از تجاوز به قرباني نگون بخت خود نيز ابا نداشتند. فيلم به عنوان نمونه اي در مطالعه رفتار چنين انسان هايي!!! ‏قابل تامل است. اما اگر قلبي ضعيف و روحيه اي لطيف داريد از تماشاي آن خودداري کنيد. اما فراموش نکنيد که نديدن ‏آن باعث از ميان رفتن نمونه هاي واقعي آن در دنياي پيرامون ما نمي شود!‏
متاسفانه مانند بسياري از تماشاگران با نام فيلم مشکل دارم. جدا از اين که شنيدن آن تصور ديدن فيلمي عاشقانه از ‏ماجراهاي نوجوانان را در نزد بيننده خلق مي کند، تشابه اسمي آن با فيلمي کمدي/عشقي که 4 سال قبل با شرکت اليشا ‏کاتبرت به نمايش در آمد نيز آزارنده و اشتباه بر انگيز است. کاش ويلسون اين قدر به فکر رعايت امانت نبود. ‏
ژانر: جنايي، درام، ترسناک، مهيج. ‏

‎‎


پايگاه‎‎‎Outpost‎
کارگردان: استيو بارکر. فيلمنامه: رئا برانتون. موسيقي: جيمز سامور برت. مدير فيلمبرداري: گاوين استراترز. تدوين: ‏آليستر ريد. طراح صحنه: مکس برمن، گوردون راجرز. بازيگران: ري استيونسن[دي سي]، جولين ويدهم[هانت]، ‏ريچارد بريک[پرايور]، پل بلير[جوردن]، برت فنسي[تاکتاروف]، ايناک فراست[کاتر]، جولين ريوت[ويتک]، مايکل ‏اسمايلي[مک کي]، اسکات پدن[فرمانده نازي]. 90 دقيقه. محصول 2007 انگلستان. ‏
مردي به نام هانت گروهي مزدور به فرماندهي تفنگدار سابق دي. سي. استخدام مي کند تا در سفري به منطقه اي ‏خطرناک در اروپاي شرقي از او محافظت کنند. هدف هانت يافتن پايگاه نظامي مخفي است که از دوران جنگ جهاني ‏دوم به جا مانده است. بر خلاف تصور رسيدن به پايگاه بدون هيچ مخاطره اي انجام مي پذيرد، اما پس از باز کردن ‏پايگاهي که به نظر مي رسد چند دهه متروکه بوده، حوادث عجيبي شروع به رخ دادن مي کنند. افراد دي. سي. ابتدا ‏تعدادي جسد مي يابند که لخت روي هم تلنبار شده اند. يکي از اين اجساد هنوز نفس مي کشد، اما قادر به سخن گفتن ‏نيست. جست و جو در پايگاه به دي. سي و افرادش ثابت مي کند که پايگاه متعلق به نازي ها بوده و آزمايش هايي به ‏شکل مخفي در آنجا صورت گرفته است. تنها هانت مي داند به دنبال چه مي گردد و به زودي آن را در يکي از اتاق ‏هاي پايگاه پيدا مي کند. با تاريک شدن هوا افراد دي. سي. که بيرون پايگاه سنگر گرفته اند مورد حمله افرادي ناشناس ‏قرار مي گيرند. دي. سي. از هانت مي خواهد تا هر چه زودتر آنجا را ترک کنند، چون دريافته که يکايک شان به زودي ‏کشته خواهند شد. اما هانت به او فيلمي از آزمايش هاي نازي نشان داده و راز پايگاه و دستگاه عجيبي را که يافته اند، بر ‏ملا مي کند. نازي در طول جنگ روي سربازان خود آزمايش هاي مخوفي انجام داده و در صدد بودند سربازاني کامل و ‏ناميرا خلق کنند. دي. سي. و افرادش خيلي زود خود را در محاصره سربازان نازي ناميرايي مي يابند و به نظر مي ‏رسد تنها راه نجات به کار انداختن دستگاه مرموزي است که هانت در پايگاه يافته است. اما...‏
‎‎

چرا بايد ديد؟‎ ‎
استيو بارکر را نمي شناسم. جست و جو در منابع مکتوب و اينترنتي نيز راه به جايي نمي برد. چون اولين کارش فيلمي ‏تلويزيوني به نام ساعت جادويي[2002] بوده که بديهي است نديده ام. پس با همين فيلم پايگاه که اولين فيلم بلند سينمايي ‏اوست، به سراغش مي رويم که محصولي قابل توجه در اندازه هاي خويش است. ‏
گفتم در اندازه هاي خودش وو قصدم اشاره به کم هزينه بودنش و احتمال پخش آن فقط روي دي وي دي است. هنوز ‏جنگ جهاني دوم و اسرار نازي ها طرفداران زيادي دارد. نويسندگان داستان هاي مهيج يکي از بهترين پس زمينه ها را ‏در اين دوران و رايش سوم مي يابند. و سازندگان پايگاه [البته کلمه ‏Outpost‏ به معناي گروه يا پست ديده وري نيز به ‏کار گرفته مي شود] نيز از زمره همين گروه هستند. رئا برانتون فيلمنامه نويس ايده اصلي خود را در تلاش هاي هيتلر ‏و فرمانده هانش براي دستيابي به يک ماشين هاي کشتار بي نقص و تبديل سرباز آلماني نمونه به چنين ماشيني يافته اند. ‏سربازي هاي ميان زامبي هايي که از گور برمي خيزند و روبات هايي که مي توانند انسان را از ميان بردارند. ايده تازه ‏نيست و حتي قبل از قدرت گرفتن کامل نازي ها فيلمسازاني چون فريتز لانگ در متروپليس به سراغ چنين سوژه اي ‏رفته اند. اما نگاه برانتون و رئا سويه اي ديگر دارد. قصد فقط خلق هيجان و دلهره است و به خوبي در اين کار موفق ‏مي شوند. پايگاه و آزمايش هاي نازي حکم موتور محرکه فيلم را دارد و بس!‏
فيلمي پر از خون، آدرنالين، هراس از مکان هاي در بسته و مي شود گفت ترکيب هوشمندانه و مبهوت کننده اي از ‏غارتگر، ‏Dog Soldiers‏ و هتل[‏Hostel‏] که با موسيقي بسيار مناسبي همراهي مي شود. بارکر در اولين تجربه اش ‏کاري آبرومندانه ارائه مي کند که اصلاً دستاورد کمي نيست. هيجاني که خلق مي کند کاذب نيست و مي تواند بيننده را ‏به رغم ناشناس بودن بازيگران تا پايان با خود همراه کند. خوب؟ واقعاً توقع خيلي از تماشاگران مگر بيش از اينهاست؟بي صبرانه منتظرم تا فيلم بعدي بارکر را ببنم. يقين دارم به زودي در جريان اصلي سينماي کشورش و يا حتي هاليوود ‏فيلم هاي گران قيمت و موفق تري خواهد ساخت. ‏
ژانر: اکشن، ترسناک. ‏

‎‎


قرابه مقدس‎‎‎Kutsal Damacana ‎
کارگردان: کاميل آيدين. فيلمنامه: آحمت يلماز. موسيقي: ارجان ساعات چي. مدير فيلمبرداري: وارول شاهين. تدوين: ‏مورات بور. بازيگران: شافاک سزر[فيکرت]، ارسين کورکوت[عاصيم]، بشرا پکين[جرن]، ايشان ئوزهيم[دنيز]، ‏بريوان کارامان[آيداگول]، ستار تانري ئوون[شيخ دعانويس]، اردال توسون[صاحب مغازه شرط بندي]، يلديريم مميش ‏اوغلو[کشيش آرتين]. 105 دقيقه. محصول 2007 ترکيه. ‏
فيکرت که زندگي خود را با کار روي کشتي ها و با فلسفه در هر بندر يک معشوق گذرانده، سرانجام تصميم مي گيرد تا ‏زندگي ساکن و آرامي در استانبول براي خود دست و پا کند. او در روياي ثروتمند شدن مرتباً روي اسب ها شرط بندي ‏مي کند و يقين دارد روزي به ثروتي بزرگ دست خواهد يافت. اما هنوز نتوانسته از عادات زندگي پيشين خود جدا شود ‏و زندگي بي هدفي پيشه کرده است. فيکرت که بي جا و مکان است، از رفتن راهب آرتين به واتيکان سو استفاده کرده و ‏در کليسا محل ساکن مي شود و بلافاصله شروع به استفاده از امکانات کليسا و حتي فروختن شراب هاي کهنه و گران ‏قيمت آنجا مي کند. تنها دوست و مريد او جواني ساده و بي غش به نام عاصيم است، که در کارواش نزديک کليسا کار ‏مي کند. تا اينکه يک روز اتفاقي مي افتد که زندگي هر دو را دگرگون مي سازد. ‏
زني ثروتمند به نام دنيز که جسم خواهرش سلن توسط شيطان تسخير شده، بعد از رفتن به سراغ شيخ ها و دعانويس ها ‏قانع مي شود که بايد به سراغ کشيشي متخصص در جن گيري برود. دست تصادف آنها را به کليسايي راهنمايي مي کند ‏که فيکرت در آنجا زندگي مي کند. دنيز براي نجات خواهرش حاضر به دادن تمام ثروت خويش است و فيکرت که ‏موقعيت را براي به دست آوردن پول و گذراندن چند روز در ناز و نعمت مناسب تشخيص داده بعد از پوشيدن لباس ‏کشيش به همراه عاصيم به منزل آنها مي روند. ‏
البته همه قصه فيلم همين نيست!‏
‎‎

چرا بايد ديد؟‎ ‎
اگر خواننده ثابت اين راهنماي هفتگي فيلم ها هستيد اندکي با جريان هاي رايج سينماي کشور همسايه ما ترکيه آشنا شده ‏ايد. سينمايي که در دوران رونق تجاري و هنري تازه اي به سر مي برد و براي سر پا ايستاده از دست اندازي به ره ‏مسير نيازموده شده اي نيز ابا ندارد. بديهي الگوي اصلي اين سينما در آن سوي اقيانوس قرار دارد و ژانرهاي پر رونق ‏مانند ترسناک يا اکشن و کمدي هاي جنسي از نوع شيريني آمريکايي ارجحيت دارند. ‏
سينماي ترکيه مانند سينماي ايران و هند در مقاطع زماني مختلف دست به کپي برداري از فيلم هاي موفق يا لااقل مورد ‏پسند آمريکايي و اروپايي زده است. نسخه طابق النعل بالنعل جن گير در اواخر دهه هفتاد که بعد از نمايش فيلم اصلي ‏در ترکيه ساخته شد و رونق ساخت فيلم هاي ترسناک در ترکيه در دهه اخير نمونه اي کوچک از اين جريان رايج است. ‏همين هفته پيش بود که از نسخه تازه اي جن گير در ترکيه به نام سموم که سعي شده بود با استفاده از باورهاي اسلامي ‏رنگي بومي به آن داده شود، سخن گفتيم. و اين هفته نوبت به کپي کميک آن يا هجويه اش رسيده است. دقيقا مطابق ‏سينماي هاليوود که بعد از جيغ هاي سه گانه طبيعتا قطار هجويه هاي فيلم ترسناک به راه مي افتد.‏
قرابه مقدس نسخه کمدي و ترکي فيلم جن گير است که فقط و فقط با هدف رونق دادن به سينماي بومي در شرکتي که ‏شافاک سزر و دوستانش به راه انداخته اند، توليد شده است. سرمايه اصلي فيلم خود شافاک سزر است که از کمدين هاي ‏محبوب و بسيار آشناي سينماي تکيه به شمار مي رود. تعداد فيلم هاي سينمايي که وي بازي کرده، زياد نيست. اما ‏حضور مداومش در تلويزيون و مخصوصاً آگهي هاي کميک شرکت آرچليک از او چهره اي اشنا و مورد اطمينان در ‏نزد تماشاگر ترک ساخته است. ‏
البته قرابه مقدس مانند بسياري ديگر از محصولات اخير سينماي ترکيه از جلوه هاي ويژه کامپيوتري به حد وفور ‏استفاده کرده و کوشش شده تا روايتي سر راست و جذاب تحويل تماشاگر داده شود. يعني سرگرم سازي صرف و کسب ‏پول حلال و رونق صنعت سينماي ملي!‏
از کارگردان فيلم کاميل آيدين هيچ نمي دانيم. چون قرابه مقدس اولين فيلم اوست. اما همين اولين تجربه وي در ‏برگرداندن فيلمنامه آحمت يلماز کاريکاتوريست به فيلمي موفق و پر فروش نشان مي دهد که درس اش را خوب ياد ‏گرفته است. البته در تيتراژ نوشته شده که فيلم را به همکاري يکديگر کارگرداني کرده اند. همين تيتراژ تنها نقطه ضعف ‏فيلم است که به نظر مي رسد انگار از دل فيلمي تلويزيوني بيرون کشيده و به قرابه مقدس سنجاق شده است!‏
اگر شافاک سزر را هنوز نمي شناسيد، قرابه مقدس بهترين فرصت براي آشنايي با اين کمدين مشهور ترکيه است. ‏دوستداران هجويه هاي هاليوودي نيز دلايل کافي براي ديدن اين فيلم دارند!‏
ژانر: کمدي. ‏


























گفت وگو♦ سينماي جهان

‏دانيل دي لوئيس تنها با داشتن هيجده فيلم درکارنامه خود يکي از افسانه هاي زنده سينماست . از کمال گرايي او براي ‏رفتن در جلد شخصيت ها بسيار گفته اند و اين که نقش هاي اسکاري بسياري چون فهرست شيندلر، فيلادلفيا و بيمار ‏انگليسي را رد کرده است. با اين حال دانيل يکي از آن معدود افرادي است که بي ترديد براي بازيگري زاده شده اند. ‏چيزي که امسال با دريافت دومين اسکار بر بسياري از دوستداران سينما مسجل شد...‏

گفت و گو با دانيل دي لوئيس برنده اسکار بهترين بازيگر
‎‎زاده شده براي بازيگر بودن‎‎
دانيل مايکل بليک دي لوئيس درسن پنجاه ويک سالگي و تنها با داشتن هيجده فيلم درکارنامه خود يکي از افسانه هاي ‏زنده سينماست . از کمال گرايي او براي رفتن در جلد شخصيت ها بسيار گفته اند که براي بازي در آخرين موهيکان ‏شش ماه در جنگل زندگي کرده است و يا براي بازي در سبکي گرانبار هستي[بار هستي] زبان چک را آموخته است و ‏براي ساحره سوزان[بوته آزمايش] نجاري را فراگرفته است. بسياري او را ايرلندي مي دانند، اما در واقع او فرزند يک ‏زوج هنرمند انگليسي است. مادرش جيل بالکون[دختر سر مايکل بالکان] بازيگر معروف تئاتر انگلستان وپدرش سسيل ‏دي لويس شاعري صاحب نام است و خواهرش تاماسين نيز مستندسازي مشهور است. دانيل با ديدن راننده تاکسي در ‏رفت و در آنجا درس خواند. ‏
همکاري متمد او با جيم شريران و اقامت در دهکده اي در ايرلند، سبب شده تا او را ايرلندي تصورکنند. جايي که در ‏فاصله ميان فيلم ها به خراطي مي پردازد. علاقه او در به کار گرفتن دست هايش- همان گونه که خود در مصاحبه نيز ‏به آن اشاره مي کند- قسمتي از هويت اوست . براي آموختن کفش دوزي به مدت پنج سال از سينما دوري کرد و به ‏ايتاليا رفت، تا اين که با دار ودسته هاي نيويورکي اسکورسيزي دوباره به سينما بازگشت. وقتي از اسکورسيزي پرسيد ‏که چرا براي نقش بيل قصاب او را در نظر گرفته است. مارتين به او جواب داد: تو قادري که حتي ذات خشم را درک ‏کني.‏
اسکورسيزي تعريف مي کند وقتي دي لويس در طول فيلمبرداري سرماي سختي خورده بود، با اين استدلال که در قرن ‏نوزدهم آنتي بيوتيک کشف نشده بوده است از خوردن دارو اجتناب مي کرده است! و باز تعريف مي کند که در اوج ‏بحران کاري؛ وقتي اعصاب همه به شدت بهم ريخته بود تنها او بود که خونسرد باقي مانده بود . چرا که او خود بيل ‏قصاب شده بود !‏
پل تامس اندرسون که شيفته بازي او در فيلم خون روان خواهد شد است، مي گويد : خيلي ها نمي فهمند که او چرا اين ‏قدر به خود زحمت مي دهد، اما وقتي او را درحال کار کردن ببينيد از خودتان خواهيد پرسيد که چرا ديگران مثل او ‏عمل نمي کنند؟‏
دي لويس نقش هاي اسکاري چون فهرست شيندلر، فيلادلفيا و بيمار انگليسي را رد کرده است و به اين موضوع کوچک ‏ترين اهميتي نمي دهد. جيم شريدان مي گويد: او ساخته شده است براي نقش قديسين وشياطين .‏اگر هنوز از جمله دوست داران دي لويس نيستند، حتماً خون روان خواهد شد را ببينيد. چون دانيل يکي از آن معدود ‏افرادي است که بي ترديد براي بازيگري زاده شده اند . ‏

‎‎آيا پيش از بازي در اين فيلم، کارهاي پل تامس اندرسون را دوست داشتيد؟‎ ‎ازهمان اولين فيلم هايش کارهاي او را دنبال مي کردم و هر بار خودم را به فيلم هاي او نزديک تر حس مي کردم. به ‏خصوص ‏Punch-Drunk Love‏ خيلي روي من اثر گذاشت. پل از علاقه من نسبت به کارهاي خودش اطلاع داشت. ‏اما او را اولين بار بعد از دريافت فيلمنامه خون روان خواهد شد- درحالي که سه چهارم آن نوشته شده بود برايم ارسال ‏کرده بود- ملاقات کردم. فيلمنامه نيمه تمام او هم مرا جذب کرد! پل يک مولف حقيقي است و به همان اندازه که در ‏کارگرداني استعداد دارد در نوشتن هم مستعد است، چيزي که بسيار نادر است. با اين وجود به زمان احتياج داشتيم تا ‏همديگر را بشناسيم .خيلي امکان داشت که به لحاظ هنري کار يکديگر را بپسنديم، بدون آن که ارتباط انساني هم بين ما ‏به وجود بيايد. و خوشبختانه هر دو صورت اين رابطه عملي شد. ‏
‎‎به دليل مشکل تامين سرمايه مي بايست نزديک به دوسال براي ساخت فيلم صبرکنيد . آيا حضور اندک شما ‏در فيلم ها دلايلي تصادفي و مشابه دارد....‏‎ ‎اگر پل مي توانست برطبق زمان بندي پيش بيني شده فيلمبرداري را شروع کند، من اين وقفه طولاني بين داستان منظوم ‏جک و رز( به کارگرداني همسرش ربکا ميلر) و خون روان خواهد شد را نداشتم. اما با آگاهي به اين که هيچ پيشنهاد ‏ديگري را قبول نخواهم کرد، صبرکردم. اين امر از روي سخاوت مندي نبود، بلکه خيلي ساده تحت تاثير اين احساس ‏آشنا و اجتناب پذير بودم که آيا قادر به اين کار هستم يا خير؟ آيا حقيقتاً مي توانم در جان بخشيدن به اين قصه کمکي ‏بکنم؟

‎‎شما هميشه اين احساس را داشتيد؟‎ ‎اين يک نشانه است. من براي منصرف کردن افراد همه کار مي کنم، براي آن که به آنها بگويم من فرد مناسب براي ‏نقش نيستم. تا آنجايي که ديگر حق انتخاب نداشته باشم. سپس مانند اغلب کمال گرايان اين احساس را دارم که از هيچ ‏شروع مي کنم وهم اين طور با نا امني ها. در طول کارنامه ام برايم پيش آمده و به من ثابت شده که وقتي فکر مي کردم ‏بازيگر کاملي نيستم حق با من بوده است. نمونه آن سبکي گرانبار هستي[بار هستي] است که از ديد من عمق لازم براي ‏ايفاي نقش را بدست نياوردم . در مورد خون روان خواهد شد قضيه برايم محرز بود که ديگر راه برگشت ندارم. در ‏ضمن وقتي پل به من اعلام کرد که فيلم برداري عقب افتاده است، احساس باخت شديدي داشتم. ديگر قسمتي از اين ‏داستان شده بودم .‏
‎‎به صورتي پيش بيني نشده دو سال وقت براي تعمق در شخصيت داشتيد . چگونه خودتان را آماده ساختيد؟‎ ‎‎‎من نه چيزي در مورد استخراج نفت- که در آغاز بسيار بدوي بود- مي دانستم وذنه چيزي در مورد زندگي جويندگان ‏طلا و نقره در آغاز قرن گذشته در آمريکا. جذاب ترين موضوع در مورد آنها اين است که تقريباً مثل حيوانات زندگي ‏مي کردند. طبيعت اين نوع زندگي از آنها اشخاصي منزوي، مردم گريز، خشن و به شدت بد گمان مي ساخت مانند ‏شخصيت من دانيل پلين ويو . پل کتاب نفت! اپتن سينکلر را به من داد تا بخوانم. کتابي که او از 150 صفحه اول آن ‏براي نوشتن فيلمنامه خون روان خواهد شد الهام گرفته است. اين کتاب هم به نوبه خود از زندگي اولين غول هاي ‏کاليفرينايي نفت الهام گرفته و همين کتاب به من راه ورود به عالم جويندگان و جست و جو در اسناد متعلق به آن دوره ‏را نشان داد.‏

‎‎اندرسون گفته است که يکي از فيلم هاي مورد علاقه اش- گنج هاي سي يرا مادره – را براي شما نمايش داده ‏است...‏‎ ‎بله اين فيلم شايد مهم ترين منبع الهام او باشد. اما با وجود تمام احترامم نسبت به همفري بوگارت و لذت ديدن ‏والترهيوستن- يکي از بهترين بازيگران جهان در اين اثر- دوست ندارم قبل از شروع به کار فيلم هاي ديگران را نگاه ‏کنم. مي ترسم تحت تاثير ايده هاي ديگران قرار بگيرم. درحالي که شخصيت نوشته شده توسط پل تامس حتي اگر ‏ترکيبي ازچنده چهره بزرگ عالم نفت است و وجود خارجي نداشته؛ و بايد همه چيز همان طوري ساخته مي شد که ‏جويندگان براي شکل دادن به سرنوشت شان انجام دادند. يعني همه چيز را رها کردند تا به ثروت دست بيابند . ‏
‎‎صداي شما در فيلم بسيار تاثير گذار است . اين جنس صداي بم را در زمان مابين برداشت ها حفظ مي ‏کرديد؟‎ ‎بله، بله کاملاً...‏
‎‎مي گويند که شما از صداي جان هيوستن برداشت کرده ايد؟‎ ‎خلق يک شخصيت؛ يک بازي است که شما با خودتان و ديگران انجام مي دهيد. شما بايد اين تصور را ايجاد کنيد که ‏زندگي ديگري در درون شما جان مي گيرد. اين به نظر بسيار با طمطراق مي آيد. اما خلق اين تصورمرحله اي مهم در ‏شيوه من براي يافتن شخصيت است و اين از خلق صدايي متفاوت با صداي خودم شروع مي شود. براي خون روان ‏خواهد شد از گوش کردن به نادر صداهاي ضبط شده جويندگان در دهه 20 و 30 شروع کردم ... که هيچ کمکي به من ‏نکردند!( خنده ) نمي توانم انکار کنم که براي يک لحظه به خود نگفتم که مي توانم از لحن صداي بم و دورگه جان ‏هيوستن همان گونه که درمحله چيني ها مي شنويم، استفاده کنم . اما اين مسئله خود آگاه نبود وتبديل به يکي از منابع ‏الهام من نشد. من چند ماه به تنهائي با خودم به صداي بلند حرف مي زدم. کمي مانند دانيل پلين ويو که به تدريج بلند و ‏بلند تر فرياد مي کشد و صداي خودم را ضبط مي کردم و کاست را به پل مي دادم تا نظرش را بگويد.‏

‎‎شما اين کار را براي همه فيلم هاي تان مي کنيد ؟‎ ‎من هرگز هيچ چيزي از يک نقش را براي نقش ديگر استفاده نمي کنم. حتي بعضي اوقات دوباره از يک ابراز استفاده ‏نمي کنم. با خودم حرف زدن به مدت ساعت ها روي يک ديکتافون با آگاهي از اين که اين يک تمرين تکنيکي است و به ‏خوبي به من اجازه مي دهد صداي ديگري را در سرم پيدا کنم اين کاست ها را دور نريخته ام اما شک دارم به نظرتان ‏جالب بيايد! (خنده ) ‏
‎‎آيا در نوشتن فيلمنامه نهايي همکاري داشتيد؟‎ ‎مواجهه نهايي پلين ويو با پسرش که تبديل به فردي بزرگ سال شده است، بحث هاي متعددي را مي طلبيد. راسل ‏هاروارد در تگزاس جايي که مشغول فيلمبرداري بوديم، براي بازي در اين نقش- که دوران کودکي آن توسط ديلن ‏فريزر ايفاء شده- استخدام شد. او هيچ ارتباطي با سينما نداشت. يک موجود معرکه و دوست داشتني و يک کابوي به ‏شيوه قديم. مبهوت سادگي و صداقت اين پسر جوان که خيلي زودتر از سنش مسئوليت به عهده گرفته و دست هاي بسيار ‏بزرگش شدم ! سراين فيلم، با طبيعت واقعي بشر مواجه بودم و با بازيگران متعدد غير حرفه اي که بسيار تحرک بخش ‏است. پل دانو که نقش دشمن من کشيش الي را ايفا مي کند که قبلا با او سر بين داستان منظوم جک و رز کارکرده ام، ‏يک بازيگر جوان قدرتمند مثل لئوناردو دي کاپريو در فيلم دارودسته هاي نيويورکي است. او خيلي زود در برابر من ‏مثل يک موجود انساني با هويت قد علم کرد. او درآخرين لحظه با جانشين شدن به جاي يک بازيگر ديگر سر فيلمبرداي ‏رسيد، ولي از همان موقع در جلد شخصيت خودش بود . ‏

‎‎پانزده دقيقه آغازين فيلم در معدن حتما خيلي دشوار بوده است؟‏‎ ‎ما شانس آن را داشتيم که صحنه هاي فيلم را به همان ترتيب زماني وا کثرشان را در مرتع مارتا، جايي که فيلم غول فيلم ‏برداري شده است، بگيريم. تنها کافي بود که به سر دکورهاي جک فيسک برويم تا در يک قرن پيش زندگي کنيم . اولين ‏صحنه ها بدون حتي يک ديالوگ است. زمان فيلم مطابق زمان واقعي است. هميشه به کار بردن دست هايم را دوست ‏داشته ام، ساختن، کارکردن با مواد طبيعي . اين کار بدني که عبارت بود از حفر يک سوراخ خيلي برايم جذاب بود. ‏روز دوم فيلم برداري يک دنده ام شکست و آخر هفته متوجه آن شدم چيزي که مرا بيشتر به شخصيت نزديک مي ‏کرد!؟( خنده )‏
‎‎پس سقوطي که در فيلم مي بينيم واقعي است؟‎ ‎بله، در سومين برداشت من از نردبان پرت شدم . صداي ضربه حاصل از برخورد با صخره که مي شنويد، حقيقي ‏است و ما هنوز دو روز براي صحنه هاي کشيدن طناب ها و بالا رفتن کار داشتيم .... نشانه بدي بود اما توانستيم به کار ‏ادامه بدهم و ديگر هيج حادثه مهمي پيش نيامد. عليرغم خطر آتش سوزي واحتمال چسبندگي و خفگي و مارها ي ‏زنگي!( خنده )‏
‎‎اين دومين بار است که نقش يک ديو سيرت را بازي مي کنيد اما چنان بعدي به شخصيت مي بخشيد که ‏معذورات او را منطقي به نظر مي رسد.‏‎ ‎‏( ازخنده منفجر مي شود ) مايه دلگرمي است! هم نام بودن با شخصيت کمي عجيب است. به زمان احتياج داشتم که اين ‏دو را با هم قاطي نکنم ... اگر خودم را به هيبت دانيل پلن ويو در آوردم به دليل حرص و شوري است که زندگي اش را ‏هدايت مي کند. از سراقبال وضعيت من اين گونه نيست. يک حالت موقتي است، از آن دسته شورهايي که مرا موقعي که ‏قرار است کاري را شروع کنم، فرا مي گيرد . شور او را درک مي کنم و اين که چگونه همه چيز را مي بلعد . وقتي ‏فيلمي را کار مي کنم تمام مسئوليت هايم را رها مي کنم، کمي مانند سربازها که زندگي پيشين شان را رها مي کنند. بخت ‏آن را داشته ام که صاحب خانواده اي شده ام که مرا خيلي درک مي کنند! ‏از طرف ديگر يک نقطه اشتراک بين حفر چاه در زمين و پيشه بازيگري و يا هرکار خلاقانه ديگر وجود دارد. در مقام ‏بازيگر هميشه احساس کورمال راه رفتن در تاريکي را داشته ام. در جستجوي يک رگه غني با همان ناکامي ها و ‏خوشيها و اغلب بي تناسب با واقعيت اين نوع جستجوها. ‏
‎‎مشتاقانه تر از قبل در مورد شيوه تان براي دست يافتن به شخصيت حرف مي زنيد ...‏‎ ‎اغلب مي گويند که خودم را به شلاق مي گيرم تا درجلد ديگري بروم ..... در واقع خيلي ساده براي تمرکز احتياج به ‏سکوت دارم . پيدا کردن گوشه دنج سرصحنه مهم است . براي من تبديل به انسان ديگري شدن هميشه در با لذتي ناب ‏همراه بوده است ... تقصير من است اگر هر چيزي در مورد شيوه کار من مي گويند چرا که هرگز در مورد آن حرف ‏نمي زنم . اما اين تعمد به خاطر مرموز جلوه دادن خودم نيست . فقط فکر مي کنم هر بازيگر در هر سبکي که پرورده ‏شده باشد، شيوه خاص خودش را براي نزديکي به شخصيت و ريتمي متفاوت براي کارش دارد. و اين مراحل آن قدر ‏شخصي و مبهم هستند که شايد به سختي بشود آن را شرح داد....‏

‎‎اين اواخر فيلم هايي بوده است که دوست داشتيد در آن ها بازي کنيد؟‎ ‎وقتي مشغول بازي نيستم همه فيلم ها را مي بينم. اما هرگز به فيلمي نگاه نکردم با اين فکر که دوست مي داشتم که ‏درآن بازي مي کرده ام. متاسفانه سينماي دهکده اي که در ان زندگي مي کنم( در ويکلوهيلز درجنوب دوبلين ) همين ‏اواخر بسته شد و شهر از ما دور است. به لطف دي وي دي جبران مي کنيم اما همين که بتوانم به سالن سينما مي روم. ‏اين اواخر من وهمسرم از بازي ماريون کوتيار در اديت پياف مبهوت شديم. اين را به خاطر اين که شما يک مجله ‏فرانسوي هستيد نمي گويم ( خنده ).‏
‎‎آيا حتي وقتي بازي نمي کنيد، خودتان را بازيگر حس مي کنيد؟‎ ‎آيا وقتي بازي مي کنيم بازيگر هستيم؟ يا وقتي بازي نمي کنيم؟ مطمئن نيستم . من خيلي راحت تر در زندگي حل مي ‏شوم . من بين اين دو دوره تمايزي قائل نيستم، اين دو زندگي لازم و جدايي ناپذير هستند و از همديگر تغذيه مي کنند. و ‏چون هرگز نخواستم از زندگي خارج از فيلم هايم حرف بزنم موجب برداشت هاي آن چناني شده است . تا زماني که ‏دهانم را بسته نگاه دارم . يک رمز و راز حياتي را محفوظ نگاه داشته ام. ‏
منبع: ماهنامه استوديو، شماره فوريه 2008‏























نمايش روز♦ تئاتر ايران

‏حميد سمندريان متولد سال 1310 است. او از اساتيد برجسته تئاتر در ايران به شمار مي آيد که تاکنون چندين ‏نمايش را روي صحنه برده که اجراي هريک از آنها به خاطره اي براي اهل تئاتر بدل شده است. او تئاتر و ‏موسيقي را در آلمان آموخته و سال ها در دانشکده و موسسات مختلف به تدريس اين رشته پرداخته است. دوزخ، ‏دايره گچي قفقازي،باغ وحش شيشه اي، طبيب اجباري، رومولوس کبير، آندورا، بازي استريندبرگ، ملاقات با ‏بانوي سالخورده و... نمايش هايي بوده است که سمندريان از دهه 50 تا امروز روي صحنه برده است. آخرين کار ‏او اجراي مجدد ملاقات با بانوي سالخورده تا نوروز در تهران روي صحنه بود. ‏

‎‎ملاقات با بانوي سالخورده‎‎
کارگردان: حميد سمندريان. نويسنده: فردريش دورنمات. طراح صحنه و لباس: خسرو خورشيدي. بازيگران: ‏گوهرخيرانديش[کلارا]، پيام دهکردي[ايل]، ميرطاهر مظلومي[شهردار]، فرخ نعمتي[کشيش]، احمد ‏ساعتچيان[معلم].‏
گولن شهري در آلمان است که مردمانش با فقر دست و پنجه نرم مي کنند. کلارا 30 سال پيش اين شهر را ترک ‏کرده و پس از ازدواج با يک ارمني به زني متمول بدل گشته است. او بعد از سال ها به شهر خود باز مي گردد تا ‏ازدواج نهمش را در اين شهر جشن بگيرد. مردم شهر در فکر هستند تا از اين زن پولي براي نجات مردم از فقر ‏بگيرند. کلارا قبول مي کند که اين پول را به شهردار بپردازد اما شرطي در ميان است. مردم بايد در ازاي دريافت ‏اين پول، ايل يکي از شهروندان گولن را به خاطر اينکه 30 سال پيش شهادتي دروغ درباره کلارا داده، به قتل ‏برسانند. مردم زيربار نمي روند زيرا ايل يکي از شهروندان محبوب است و قرار است شهردار بعدي گولن باشد. ‏اما در نهايت فقر آنقدر به مردم فشار مي آورد که در يک دادگاه ايل را محاکمه کرده و دسته جمعي او را به قتل ‏مي رسانند.‏
‏*************‏
‎‎فقر و سقوط‎‎
حمد سمندريان نمايش ملاقات با بانوي سالخورده را 8 سال پس از اجراي بازي استريندبرگ روي صحنه آورده ‏است. او در اين سال ها براي کارگرداني چند کار ديگر نيز دورخيز کرد و حتي کارها به مرحله تمرين رسيد ،اما ‏هربار به دليلي متوقف شد. گاليله يکي از اين نمايش ها بود که سمندريان سال هاست فکر اجراي آن را در سر مي ‏پروراند. ‏
ملاقات با بانوي سالخورده براي اولين بار در سال 1351 همزمان با گشايش تالار مولوي روي صحنه رفت که ‏نقش کلارا را در آن نمايش جميله شيخي برعهده داشت. امروز سمندريان به اين دليل که آن روگار امکانات فني ‏مناسبي در اختيار نداشته، دوباره اين اثر را بهي صحنه برده است. البته با نگاهي فرامتني نمي توان تنها اين دليل ‏را پذيرفت. نمايشنامه ملاقات با بانوي سالخورده تم هاي مختلفي را دنبال مي کند که نمي توان براي آن تاريخ ‏مصرفي را در نظر گرفت. تاثيري که فقر بر جامعه مي گذارد و تمامي سجاياي اخلاقي را زير پا له مي کند مي ‏تواند تم هميشگي اين نمايشنامه باشد. ‏

مردمي که براي نجات از دامن فقر حاضر مي شوند دست به گناهي جمعي بزنند که اين شکل گناه همواره در ‏تاريخ تقبيح شده است. ديگر تم بارز اين نمايشنامه تبديل شدن انسان به تابو در جامعه است. انساني که دردر پي ‏جست و جوي عدالت به ورطه بي عدالتي کشيده مي شود و نقش خود را به عنوان انسان از کف داده و به حيوانيت ‏مي رسد. فردريش دورنمات اعتقاد دارد که ما در جست و جوي هر عنوان نيکي در زندگي باشيم به شکست و ضد ‏آن برخورد مي کنيم که اين از خصوصيات قرن بيستم است. انسان در جست و جوي عدالت به بي عدالتي و در پي ‏يافتن انسانيت به حيوانيت مي رسد.‏
اين نگره ها با شاهد مثال هاي فراوان در نمايش ملاقات با بانوي سالخورده قابل پي گيري است. شهردار در اين ‏نمايش به عنوان روح جمعي شهر گولن زماني که پيشنهاد کلارا براي مجازات ايل مطرح مي شود با تحکم مقابل ‏او مي ايستد که روح حاکم بر شهر نمي تواند به او اجازه چنين کاري را دهد و کشيش نيز به عنوان نماينده مذهبي ‏آنها را از اين کار منع مي کند. ‏
شخصيت هاي نمادين نمايش نيزدر گسترش تم مورد نظر نويسنده نقشي به سزا برعهده دارند. کلارا اکثر اعضاي ‏بدن خود را در تصادف هاي مختلف از دست داده و حالا با اجزايي مصنوعي که از او يک آدم آهني ساخته زندگي ‏را ادامه مي دهد. او قرار است قهرمان اين شهر باشد. قهرماني که هيچ شباهتي به انسان ندارد. در عوض ايل با ‏آن که در گذشته گناهي مرتکب شده، اما مي کوشد از طريق ارتباطي که در گذشته با کلارا داشته سرمايه اي را ‏براي مردم شهرش جذب کند و شايد به اين ترتيب گناه گذشته را هم پاک کند.‏

اما در نهايت کلارا که دائم بر فراز بالکني در گوشه طلايي صحنه نشسته و آنها را از بالا مي نگرد شرايطي را ‏پديد مي آورد که شهردار و کشيش نخستين ضربه ها را به ايل وارد مي کنند.‏
حميد سمندريان با اين که در اکثر صحنه ها بازيگران تنها هستند و حداکثر دو به دو و يا با حضوري سه نفره به ‏گفت و گو مي نشينند توانسته از تمامي گستره صحنه سالن اصلي به خوبي استفاده کند و تنهايي آدم ها را در گستره ‏اي سردبه نمايش بگذارد. تمامي روابط در اين نمايش از سرمايي آزار دهنده رنج مي برند. به جز دو استوانه ‏مياني صحنه با فضايي تاريک و تيره رو به رو هستيم که اين فضا دائم شخصيت ها را به کام خويش مي کشد. ‏بازي ها داراي سطحي قابل قبول است و دياگرامي که هر شخصيت طي آن به نقطه تحول مي رسد به خوبي در ‏قالب گفتار ها و فيزيک آنها نمو پيدا مي کند. ‏
نکته جالب در نمايش ملاقات با بانوي سالخورده در اين نکته نهفته که اثر يکسره داراي پيام هايي اخلاقي است. اما ‏دورنمات و سمندريان در جايگاه نويسنده و کارگردان دائم اين پيام ها را مستور مي کنند تا تماشاگر در قالب ‏دريافت لايه هاي پنهاني نمايش به آنها دست يابند. ‏




















کتاب روز♦ کتاب


‏‏


‎‎

وزن شعر كردي‎‎
نويسنده: عبدالخالق پرهيزي
‏253 ص، تهران: انتشارات زمان، 1386،‌ چاپ اول‏
موضوع اين كتاب كه پايان نامه فوق ليسانس نويسنده در رشته زبان و ادبيات فارسي است، وزن شعر كردي ‏است. در بخش مقدمات، منشاء و تاريخ زبان كردي، پراكندگي جغرافيايي و ارزش ادبي لهجه هاي زبان ‏كردي، تاريخ ادبيات كردي، آواشناسي تطبيقي لهجه هاي زبان كردي با زبان فارسي و سرانجام خط كردي و ‏چگونگي تكوين و تحول آن،‌ به اختصار بررسي مي شود. براي بررسي انواع وزن در شعر كردي، نخست ‏اين انواع دسته بندي مي شود. سپس وزن هجايي و عروضي در اشعار سنتي و نو مورد توجه قرار مي گيرد. ‏

‎‎

بته جقه چيست؟‎ ‎
‏(مصور، رنگي)‏
نويسنده: طاهره عطروش
‏160 ص، تهران: موسسه فرهنگي – هنري سي بال هنر، 1386، چاپ اول
در اين پژوهش، پيدايش «بته جقه» در هنرايران و سير تحول آن بررسي شده است. نويسنده نشان مي دهد كه ‏‏«بته جقه» از جمله آرايه هايي است كه از دوران باستان تا به امروز در بسياري از آثار هنري ايران ‏خودنمايي مي كند؛ آرايه اي كه در طول تاريخ اشكال گوناگوني از جمله شكل گلابي، آتش مقدس و يا شكل ‏بادام را براي آن در نظر گرفته اند. او سرانجام نتيجه مي گيرد كه نقش مايه زيباي «بته جقه»، از شكل درخت ‏سرو كه به عقيده «مزدك» و پيروانش سمبل آزادي بوده، گرفته شده و هنر ايران را تحت تاثير افسون كننده ‏خود قرار داده است. ‏

‎‎


حرفي از هزاران كه اندر حكايت آمد: خاطرات حاج محمد تقي جورابچي‎‎
به كوشش: علي قيصري
‏365 ص، تهران: نشر تاريخ ايران، 1386، ‌چاپ اول
اين كتاب، خلاصه اي از خاطرات يك بازرگان تبريزي به نام «حاج محمد تقي جورابچي» در دوره انقلاب ‏مشروطه است. زمان نگارش اين خاطرات، فاصله زماني ميان سال هاي 1325 تا 1330 ه. ق (1907 تا ‏‏1911 ميلادي) است. اين خاطرات نه تنها از نقطه نظر روابط خانوادگي، وضعيت اجتماعي و سياسي شمال ‏ايران در دوره انقلاب مشروطه و حضور قواي روس در ولايت آذربايجان و در شمال غرب ايران آگاهي ‏بخش است، بلكه اطلاعات مفيدي درباره بازرگاني و تجارت فرامنطقه اي در اين دوره به دست مي دهد. ‏‏«خاطرات حاج محمد تقي جورابچي» هم چنين شامل مشاهدات ارزشمندي در زمينه زندگي شخصي و ‏اجتماعي، در تبريز و رشت و به طور كلي در شمال آذربايجان و گيلان است؛ يعني دو منطقه عمده فعاليت ‏هاي انقلابي در آن زمان. از خلال اين خاطرات آشكار مي شود كه اگر چه انقلاب مشروطيت رخدادي مهم ‏بوده، اما تنها عامل دغدغه بازرگانان نبوده و كليت زندگي روزمره ايشان را در بر نمي گرفته و تحت الشعاع ‏قرار نمي داده است. ‏

‎‎



نمايشنامه نويسي در ايران (جلد اول: از آغاز تا سال 1370)‏‎ ‎
نويسنده: حسين فرخي
‏464 ص، تهران: انتشارات فرهنگستان هنر، 1386، چاپ اول
اين كتاب، جلد اول از مجموعه اي است كه به بررسي و تحليل نمايشنامه نويسي در ايران و هم چنين ‏نمايشنامه هايي كه تاكنون به چاپ رسيده است مي پردازد. براي تمامي نمايشنامه ها، تا حد امكان، شناسنامه ‏كاملي از اثر (نام نمايشنامه، نويسنده، تاريخ نگارش، سال چاپ، ناشر، تيراژ و تعداد صفحات) ارائه شده و ‏سپس مشخصات متن، شامل تعداد پرده ها يا تابلوها و صحنه ها و اسامي شخصيت هاي نمايشنامه و گاه ‏مشخصات و تاريخ اجرا ذكر گرديده است. سرانجام، خلاصه هر نمايشنامه همراه با تحليل آن آمده است. ‏نويسنده در اين مجموعه نشان مي دهد كه چگونه نمايشنامه نويسان ايران در چند دهه اخير، بيش از انتقال ‏تكنيك هاي نمايشنامه نويسي غربي، به انتقال مفاهيم و آداب و سنن و در مجموعه روح حاكم بر فرهنگ غربي ‏پرداخته و از آداب و سنن و فرهنگ پررمز و راز ايران در امر نمايشنامه نويسي غفلت كرده اند. او سعي ‏كرده است با رجوع به آثار نمايشنامه نويسان ايران و تحليل آنها با نگاهي نقادانه، به بررسي علل ركود ‏نمايشنامه نويسي در كشور ما و فقدان چهره هاي ممتاز وشاخص در اين هنر بپردازد.‏

‎‎



شوروي و جنبش جنگل‎‎‎‎‏(يادداشت هاي يك شاهد عيني)‏‎ ‎
نويسنده: گريگور يقيكيان
به كوشش: برزويه دهگان
‏584 ص، تهران: نشر اختران، 1386،‌ چاپ اول‏
يادداشت هاي «گريگور يقيكيان» از جمله نوشته هاي با ارزش درباره وقايع جنبش جنگل، از هنگام ورود ‏قواي ارتش سرخ به گيلان (28 ارديبهشت 1299 خورشيدي) است. حضور نويسنده در گرماگرم وقايع و ‏ارتباط او با رهبران نهضت جنگل و قواي شوروي، به مطالب او، اعتبار و سنديت مي بخشد. بخش نخست ‏اين يادداشت ها، اولين بار در سال 1300 خورشيدي، با عنوان «هفده ماه انقلاب در گيلان»، در ده شماره ‏روزنامه «ستاره ايران» منتشر شد. سپس نويسنده تمامي نوشته خود را بازنويسي كرد و با تغييراتي، در سال ‏هاي 1322 تا 1324 خورشيدي، در روزنامه «ايران كنوني»، مجددا منتشر كرد. اين مجموعه يادداشت ها، ‏شامل سه پيوست است. پيوست اول، ترجمه يادداشت هاي «گائوك»، يكي از ياران وفادار «ميرزا كوچك ‏خان» است. «گائوك» همراه «ميرصالح مظفرزاده» از جانب «ميرزا كوچك خان» به شوروي رفته بود تا ‏شكايت رهبر نهضت جنگل از كمونيست ها و نيروهاي شوروي مقيم جنگل را به گوش زمامداران شوروي ‏برساند. «يقيكيان» اين يادداشت ها را به دست آورد و در روزنامه «ايران كنوني» منتشر كرد. پيوست دوم، ‏شرح ملاقات «احسان الله خان» با يكي از بارزسان ارتش سرخ است. گوشه هايي از خاطرات شخصي ‏‏«يقيكيان» از بلشويك هايي كه در وقايع جنگل نقش داشتند در پيوست سوم آمده است. ‏

‎‎


تدبير قانوني در سن ازدواج‎‎
مروري بر سن بلوغ و ازدواج در فقه و قوانين موضوعه ايران
‏ نويسنده: ليلي بروجردي
‏220 ص، تهران: انتشارات اطلاعات، 1386، چاپ اول
از منظر حقوقي، مقوله بلوغ عمدتا در حقوق مدني و به ويژه در بحث از حقوق خانواده عنوان مي شود. اين ‏مقوله با شروع قانونگذاري مدرن در ايران و در جريان تدوين قانون مدني در مباحث قواعد عمومي ‏قراردادها و نكاح مطرح شد. از سوي ديگر، در فقه اماميه، فتواي مشهور كه فقهاي بزرگ قديم و جديد برآنند ‏و حتي ادعاي اجماع نموده اند، اين است كه دختر در نه سالگي و پسر در پانزده سالگي بالغ مي شود. با ‏پيروزي انقلاب اسلام و تحول در نظام حقوقي و قضايي ايران، سن بلوغ و ازدواج بر اساس حكم فقه تعيين ‏شد. اين مسئله بحث هاي گوناكوني را با توجه به واقعيت هاي موجود در جامعه كنوني ايران و مشكلات ناشي ‏از آن در عمل، دامن زد. در كتاب حاضر، نويسنده ضمن پرداختن به جوانب و ابعاد اين موضوع، مراحل ‏گوناگون بازنگري در سن ازدواج در نظام قانونگذاري كنوني ايران را بررسي كرده است. ‏

‎‎



دانشنامه زبان و ادب فارسي: جلد دوم (برندق خجندي- حيرتي توني)‏‎ ‎
به سرپرستي: اسماعيل سعادت
‏766 ص، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسي، 1386، چاپ اول
اين كتاب، جلد دوم از مجموعه «دانشنامه زبان و ادب فارسي» است كه با مدخل «برندق خجندي» آغاز مي ‏شود و با مدخل «حيرتي توني» به پايان مي رسد. اين مجموعه، مهم ترين اطلاعات ادبي فارسي را به ‏صورت مقالاتي در موضوعات رجال و كتب ادبي، دستور زبان، اصطلاحات عرفاني، معاني و بيان، ‏عروض و قافيه، قالب هاي شعري، سبك هاي ادبي، زبان هاي ايراني، انواع ادبيات، ادبيات پيش از اسلام، ‏اسطوره هاي ايراني، ادبيات معاصر و ... در اختيار خوانندگان قرار مي دهد. ‏

‎‎



اسنادي از روابط ايران وتركيه: 1937-1922‏‎‎
گردآورنده: نظام دهنوي
‏367 ص، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، 1386، چاپ اول
اين مجموعه، شامل 329 سند ارزشمند از روابط ميان ايران و تركيه در فاصله سال هاي 1922 تا 1937 ‏ميلادي است. اين اسناد در سه فصل تدوين شده است. فصل اول، اسناد روابط سياسي را در بر مي گيرد. از ‏ميان اين اسناد، 48 سند مربوط به فعاليت هاي «اسماعيل آقا سميتقو» در سال هاي 1302 تا 1309 ‏خورشيدي است. 46 سند در اين فصل، به قيام آرارات (آگري داغ) مي پردازد. 21 سند درباره قيام «شيخ ‏سعيد» است. 6 سند به پيوند كميته «خون بون» و قيام آرارات و 4 سند به قيام «درسيم» مربوط است. در ‏مجموع در فصل اول، 131 سند به مسائل ايلات و عشاير و حوادث مرزي مي پردازد. موضوع 6 سند نيز ‏پان تركسيم و تبليغات ناسيوناليستي تركيه در ايران است. در فصل دوم، 36 سند در زمينه روابط اقتصادي ‏ايران و تركيه گردآوري شده است. فصل سوم كتاب، شامل 29 سند درباره روابط فرهنگي ايران و تركيه ‏است. ‏

‎‎


عشق و جنايت در سيسيل‎‎
نويسنده : لوئيجي کاپوآنا‎ ‎
مترجم : بهمن فرزانه‎ ‎
تاريخ چاپ : ۱۳۸، ناشر: ققنوس،‎ ‎قيمت : ۳۹۰۰۰ ريال‏
عشق و جنايت در سيسيل‎ ‎مشهورترين اثر لوئيجي کاپوآنا نويسنده ايتاليايي است که در سال گذشته با ترجمه ‏بهمن فرزانه- مترجم اثر مشهور صد سال تنهايي- ورد بازار کتاب ايران شد. داستان “عشق و جنايت در ‏سيسيل” همانگونه كه از نامش پيداست در محدوده سيسيل مي‌گذرد. ناحيه‌اي كه حالا ديگر نامش با جرم و ‏جنايت و مافيا يكي شده و نام بردن از هر كدام ديگري را در ذهن تداعي مي‌كند‎. ‎
لوئيجي كاپوانا كه رمان “عشق و جنايت در سيسيل” شاهكار ادبي‌اش محسوب مي‌شود، براي ورود به تار و ‏پود ماجرا و عمق وجودي شخصيت ها نهايت تلاشش را به كار گرفته و تصويري ارايه داده است كه ‏ناخودآگاه تاثير عجيبش را مي‌گذارد و نام او را بيش از پيش در ذهن ثبت مي‌كند‎. ‎‏ نام نويسنده و مترجمي توانا ‏چون بهمن فرزانه به خودي خود اعتماد مخاطب را در پي دارد. مترجمي كه بخش عظيمي از شناخت ادبيات ‏جهان را مديون او هستيم‎. ‎

‎‎



دارند در مي‌زنند‎‎
نويسنده : منيرالدين بيروتي‎ ‎
تاريخ چاپ : ۱۳۸۶، ناشر: ققنوس،‎ ‎قيمت : ۱۷۰۰۰ ريال‏‎ ‎‏ ‏
‏“دارند در مي‌زنند” عنوان مجموعه داستاني از منيرالدين بيروتي است كه در سال گذشته توسط انتشارات ‏ققنوس به بازار كتاب عرضه شده است. بيروتي كه سال پيش موفق به كسب جايزه ادبي گلشيري به خاطر ‏رمان “چهار درد” شد، در اين مجموعه داستان هم رگه‌هايي از حال هواي آن كتاب را به مخاطب آثارش ‏ارائه مي‌دهد. حضور نويسنده‌اي كه در جست‌وجوي كشف حقيقت موقعيت‌ها و لحظات است يا نويسنده‌اي كه ‏به دنبال كامل كردن روايت خود از روايت‌هاي كوچك و به هم ريخته ديگران است، از جمله ويژگي‌هاي بارز ‏اين مجموعه است.‏
‏“دارند در مي‌زنند” مجموعه‌اي است كه بيشتر دغدغه واكاوي انسان‌ها و بررسي كنش‌هاي آنها در ‏موقعيت‌هاي متفاوت را دارد و انسان پديده‌اي است كه در مركز جهان داستاني منيرالدين بيروتي قرار دارد‎.‎‏ ‏‏“دارند در مي‌زنند” مجموعه‌اي است از تلاش‌ها و دغدغه‌هاي انسان‌هايي درگير انتخاب، چه کرده و چه ‏ناکرده! منيرالدين بيروتي متولد 1349 با مجموعه داستان “تک خشت” جايزه بهترين مجموعه داستان اول ‏سال 83 بنياد گلشيري را از آن خود کرد. او سال‌ها پيش داستان‌هايش را در مطبوعات منتشر مي‌کرد. رمان ‏‏“چهار درد” او برنده بهترين رمان سال 85 بنياد گلشيري شد.‏‎ ‎

‎‎



بعد از مرگ هنوز مي‌ميرم‎‎
نويسنده: فتح الله بي نياز
تاريخ چاپ : ۱۳۸۶، ناشر: آواي کلار،‏‎ ‎قيمت : 20000 ريال‏‎ ‎
فتح‌الله بي‌نياز كه پيش از اين داستان‌هاي حلقه نفوذ ناپذير گرگ‌هاي خاكستري، عليا حضرت فرنگيس، عطش ‏ماندگار، افعي‌ها خودكشي نمي‌كنند، ملاقات با مسيح و... را در كارنامه خود دارد، داستان ‏‎“‎بعد از مرگ هنوز ‏مي‌ميرم‎”‎‏ را به چاپ رسانده است‏‎. ‎
در اين كتاب نيز چون آثار ديگر بي‌نياز، سعي شده تا داستان به مجمل‌ترين شكل ممكن و با استفاده از كمترين ‏كلمات، منظور خود را به خواننده برساند، در حالي كه از فضاسازي، شخصيت‌پردازي و فراز و فرود و پايان ‏نيز غافل نباشد‎ .‎شيوه روايي داستان اول شخص است و موضوعي اجتماعي با درونمايه‌هاي عاطفي دارد‎. ‎
‎‎


نشريات‎‎

‎‎



آناهيد؛ ويژه‌ي شعر امروز ايران‎‎
نخستين شماره‌ دوره‌ي جديد "آناهيد" ويژه‌ شعر امروز ايران منتشر شد‎. ‎
در يادداشت سردبير به قلم محمدحسين دهقان آمده است: "آناهيد" تولد خويش را (دوره‌ جديد) با حضور ‏شاعران زنده‌ سه نسل جشن مي‌گيرد و اگر عمري باقي بود، اهداف نهايي و خواست جمعي خود را كه همانا ‏پرداختن به واژه و ادبيات، به ويژه شعر باشد، متمركز خواهيم كرد‏‎. ‎
بخش نخست شعرهاي نشريه با آثاري از: جواد مجابي‌، كيومرث منشي‌زاده، شمس لنگرودي، حافظ موسوي و ‏شهاب مقربين همراه است‎. ‎
پس از نوشته‌هايي با عنوان "وداع با منصور برمكي" و "شعرهاي بيژن جلالي و روزي از روزهاي دي‌ماه ‏بي‌دوست"، ترجمه‌ چند شعر از كژال احمد - شاعر زن كرد - به قلم سيدعلي صالحي ارايه شده است‏‎. ‎
در بخش الفباي چهره‌ها نيز شعرهايي از: محمد آشور، اكبر اكسير، عليرضا بهنام، منصور بني‌مجيدي، ‏ابوالفضل پاشا، رضا حيراني، آفاق شوهاني، فرياد شيري، آيدا عميدي، ناهيد كبيري، داوود ملك‌زاده، لادن ‏نيك‌نام، كوروش همه‌خاني و... به چاپ رسيده‌اند‎. ‎
فراخواندن تاريخ به متن قرائت امروزين درباره‌ي مجموعه‌ي شعر "به وقت البرز" سروده‌ مهرنوش غلامعلي ‏به قلم پگاه احمدي و دو يادداشت از قربانعلي و روجا چمنكار درباره‌ مجموعه‌ شعر"فقط همين نيست" سروده‌ ‏منيره پرورش، از ديگر بخش‌هاي اين نشريه‌اند، كه با شعرهايي در بخش الفباي روزنه پي گرفته شده است‎. ‎‏"آناهيد" (شماره‌ي اول دوره‌ جديد و شماره‌ي 14 پياپي) با صاحب‌امتيازي و مديرمسؤولي فريبا ميرزامحمدنيا ‏در 71 صفحه منتشر شده است‏‎. ‎

‎‎



پاياب ؛ ويژه‌ي اكبر رادي‎‎
شماره‌ي جديد فصلنامه‌ي "پاياب" ويژه‌ اكبر رادي منتشر شد.‏‎ ‎‏ در بخش يك چهره‌ اين نشريه، نمايشنامه‌اي ‏منتشرنشده از اين نويسنده، گفت‌وگويي با او در پاسخ به پرسشنامه‌ گروه پژوهشي دانشگاه گيلان، كه به نوعي ‏شناخت‌نامه‌ اوست، و همچنين يادداشتي از رادي به چاپ رسيده‌اند‎. ‎
در ادامه نيز به همراه تقديم چند شعر به اكبر رادي از: سهند آقايي، محمدرضا مديحي و فؤاد نظيري، ‏يادداشت‌هايي از: يدالله آقاعباسي، حسن اصغري، ميهن بهرامي‌، مجيد دانش‌آراسته،‌ محمود راجي، رضا ‏شيرمرز، فرامرز طالبي، محمود طياري، ناصح كامكاري، محمود معتقدي و محمد يعقوبي درباره‌ اين ‏نمايشنامه‌نويس كه دي‌ماه سال گذشته از دنيا رفت، به چاپ رسيده است‎. ‎‏ فصلنامه‌ فرهنگ، هنر و ادبيات ‏‏"پاياب" (دوره‌ جديد، شماره‌ي 17 پي‌ در پي) با مديرمسؤولي صبا خسروي و زير نظر محمدرضا مديحي در ‏‏130 صفحه انتشار يافته است‏‎. ‎

‎‎



شماره‌ جديد نشريه‌ ادبي شوكران‏‎‎
شماره‌ جديد دوماهنامه‌ي ادبي "شوكران" ويژه‌ اسفند 86 و فروردين 87 در آستانه‌ نوروز منتشر شد‏‎. ‎شماره‌ ‏سي‌ام اين نشريه با طنزهاي منتشرنشده‌اي از عمران صلاحي و خاطرات منتشرنشده‌ زندان احمد عاشورپور ‏به قلم سيدفريد قاسمي همراه است‏‎. ‎
گذري در تاريخچه‌ نوروز، يادداشتي درباره‌ فروغ فرخزاد، ناشران ايراني و كپي‌رايت، بانوي ايراني فراتر ‏از خودباوري، گزارشي از رونمايي مجموعه‌ “هفت رخ فرخ ايران” و همچنين گزارشي از خانه چارلز ‏ديكنز در لندن، از ديگر بخش‌هاي نشريه‌اند‎.‎
همچنين شعرهايي از: پوران فرخزاد، بهاءالدين خرمشاهي، كريم رجب‌زاده، هايده حسين‌زاده (بهرامي)، ‏چيستا يثربي، سيدرضا علوي، سيروس نيرو، داوود ملك‌زاده، كيوان مهرگان، رسول يونان، واهه آرمن، ‏ياسين نمكچيان، ساعد مشكي، علي عبداللهي، عليرضا بهرامي، فاضل تركمن، اكبر اكسير، صلصال گيلاني، ‏مختار شكري‌پور و حسن همايون در اين شماره به چاپ رسيده‌اند‎. ‎
در بخش شعر جهان نيز تانكا با ترجمه‌ احمد پوري، شعر كردستان عراق با ترجمه‌ شكري‌پور، شعرهايي از ‏روزه آوسلندر با ترجمه‌ علي عبداللهي و همچنين شعرهايي از جفري گريگسون با ترجمه‌ پوران كاوه منتشر ‏شده‌اند‎. ‎
‏"شوكران" با صاحب‌امتيازي، مديرمسؤولي و سردبيري پونه ندائي منتشر مي‌شود، كه سرمقاله‌ اين شماره را ‏به شعرهايش اختصاص داده است‎. ‎

































هیچ نظری موجود نیست: