جمعه، آذر ۰۸، ۱۳۸۷

فيلم روز♦ سينماي جهان‏
آغاز نمايش بيست و دومين فيلم از مجموعه جيمز باند تکاني تازه به اکران سينماهاي دنيا داد. باندي متفاوت که در کنار ‏درام هاي اکران شده اين ماه قرار است چهره اي جدي تر نيز به اين ابرجاسوس بريتانيايي ببخشد. همزمان اکران فيلم ‏هاي طيف بزرگسال که در رقابت براي مراسم اسکار آتي برگ هاي برنده خود را رو مي کنند نيز شروع شده و ‏تماشاگران را با موجي از فيلم هاي پر اعتبار و پر جايزه رو در رو کرده است. اين هفته را به معرفي اين طيف ‏رنگارنگ فيلم هاي متفاوت از سينماي کشورهاي مختلف اختصاص داده ايم....‏



<‏strong‏>معرفي فيلم هاي روز سينماي جهان<‏‎/strong‏>‏‏ ‏


<‏strong‏>ذره اي آرامش‏‎‎‏ ‏Quantum of Solace
کارگردان: مارک فارستر. فيلمنامه: پل هاگيس، نيل پروايس، رابرت ويد. موسيقي: ديويد آرنولد. مدير فيلمبرداري: ‏روبرتو شيفر. تدوين: مت چيز، ريچارد پيرسون. طراح صحنه: دنيس گاسنر. بازيگران: دانيل کريگ[جيمز باند]، اولگا ‏کوريلنکو[کاميل]، ماتيو آمالريس[دومينيک گرين]، جودي دنچ[ام]، جيانکارلو جيانيني[ماتيس]، جما آرترتون[استرابري ‏فيلدز]، جفري رايت[فليکس ليتر]، ديويد هاربور[گرگ بيم]، جاسپر کريستنسن[آقاي وايت]، آناتول تائوبمن[الويس]، ‏روري کينر[تانر]، خواکين کاسيو[ژنرال مدرانو]. 106 دقيقه. محصول 2008 انگلستان، آمريکا. نام ديگر: ‏B22‎، ‏Bond 22‎، ‏QoS‏. ‏
جيمز باند که از خيانت وسپر-زني که دوستش داشت- سرخورده شده، براي يافتن حقيقت آقاي وايت را دستگير و او را ‏به مقر سازمان متبوع خود در ايتاليا مي برد. اما هنگام بازجويي يک مامور نفوذي ام را زخمي و وايت را فراري مي ‏دهد. مامورين ‏MI6‎‏ ردي ميان فرد خائن و بانکي در هائيتي يافته و ام باند را به آنجا اعزام مي کند. در هائيتي باند با ‏کاميل زيبا برخورد مي کند که به دنبال گرفتن انتقام شخصي است. کاميل باند را به سوي مردي به نام دومينيک گرين ‏هدايت مي کند. تاجري بي رحم و ثروتمند که در راس تشکيلاتي به نام کوانتوم قرار دارد. باند با تعقيب رد گرين در ‏اطريش، ايتاليا و آمريکاي جنوبي به نقشه مخوف او مبني بر دست گذاشتن روي يکي از بزرگ ترين منابع طبيعي جهان ‏پي مي برد. اما اين کار بي رضايت ‏CIA‏ ممکن نيست و در نتيجه پاي افراد بسياري در دو سوي اقيانوس به ماجرا ‏کشيده مي شود. اما ام که در نيت باند نسبت به تعقيب پرونده شک کرده و آن را يک انتقام جويي شخصي مي داند، ‏کارت هاي اعتباري او را باطل کرده و از وي مي خواهد تا به لندن بازگردد. باند امتناع کرده و به سراغ ماتيس مي ‏رود. مردي خيلي زود جان خود را بر سر کمک به باند از دست مي دهد. مامور محلي ‏MI6‎‏ به نام فيلدز نيز که شيفته ‏باند شده و به او کمک کرده، در هتل محل اقامت شان کشته مي شود و اين واقعه باند را تبديل به هدف متحرک همکاران ‏خود مي کند...‏



<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
مارک فارستر متولد 1969 اولم، آلمان و بزرگ شده سوئيس است. در ابتداي دهه 1990 از دانشگاه نيويورک در زمينه ‏سينما فارغ التحصيل شده و سپس به لس آنجلس نقل مکان کرده است. با سومين ترجبه فيلمسازي اش در سال 2001 به ‏نام بزم هيولاها نامش شنيده شده و شهرتي جهاني کسب کرد. بعد از رد کارگرداني يکي از قسمت هاي هري پاتر با ‏ساخت يافتن نورلند بر شهرت خود افزود. اما سومين کارش بمان يا فيلم بعدي اش عجيب تر از قصه نتوانست موفقيت ‏هاي پيشين را کسب کند. سال گذشته اکران بادباک باز عملاً شکستي بزرگ براي کارنامه فارستر رقم زد و بعيد مي ‏نمود که کارگرداني فيلمي پر خرج از مجموعه باند به او سپرده شود. فارستر عملا غير بريتانيايي ترين کارگردان ‏مجموعه باند تا امروز است. مجموعه اي که عمده ويژگي آن ملي بودن آن است و عوامل اصلي تهيه و توليد آن هميشه ‏از ميان بريتانيايي ها برگزيده مي شود. ‏
اين اولين تغيير در باند جديد نيست. دامنه تغييرها بسيار گسترده تر از اين مسائل است و به ريخت شناسي قهرمان و ‏قصه باز مي گردد. چيزهايي که باعث خواهد شد بسيار از دوستداران اين پديده از آن روي برگردانند(و يا بيش از ‏گذشته شيفته آن شوند). ‏
بزرگ ترين تغيير از حضور دانيل کريگ، يک باند موطلايي آغاز مي شود. باندي که قرار است بر خلاف کانري، مور ‏و برازنان رمانتيک تر و احساساتي تر باشد. از روي دلايل و انگيزه هاي شخصي دست به اقدام بزند-دالتون در جواز ‏کشتن يک بار اين کار را کرده و به انتقام مرگ فليکس ليتر و همسرش دست به عمل زده بود- و عملاً رو در روي ‏رئيس اش بايستد. ‏
ذره اي آرامش که مانند همان جواز کشتن از موسيقي عنوان بندي غير متعارفي سود مي برد، بر خلاف تمامي باندهاي ‏پيشين ادامه منطقي داستان فيلم قبلي است. يعني داستان نيمه تمامي را قرار است به آخر برساند و اين بدعتي بزرگ د ر ‏مجموعه محسوب مي شود. مقدمات توليد آن نيز همزمان و به قولي قبل از آغاز فيلمبرداري کازينو رويال آغاز شده بود. ‏فيلم که فقط نامش را از عنوان يکي از قصه هاي ايان فلمينگ گرفته، از بنياد تغيير کرده و حتي موسيقي مشهور اين ‏مجموعه را نيز از دوستدارانش دريغ مي کند. و براي شنيدن تم معروف باند بايد تا تيتراژ پاياني فيلم صبر کنيد.‏
تنها نشانه اي که از فيلم هاي پيشين مانده مرگ مامور فيلدز به شيوه گلدفينگر روي تخت، لوکيشن هاي مختلف در ‏سراسر دنيا و مردي تشنه قدرت است که لاجرم وجوهي روانپريشانه هم دارد. به همين دليل آمالريس فرانسوي که در ‏يکي دو سال اخير نقش افرادي داراي مشکلات جسمي و روحي را بازي کرده، براي ايفاي نقش دومينيک گرين برگزيده ‏شده است. اما هرگز قادر به تجديد خاطره هموطنش ميشل لونسدال و يا کورت يورگنز آلماني نيست. واقعيت اينجاست ‏که بعد از فروپاشي اردوگاه کمونيسم و بر هم خوردن تعادل قوا در جهان، پديده اي مانند باند که تولد و باليدن خود را ‏مديون جنگ سرد ميان دو ابرقدرت بود موضوعيت توليد خود را از دست داده است. ديگر دشمن قابلي وجود ندارد تا ‏باند به مصاف او برود. فرجام کار نيز روشن است: تبديل اين فيلم ها به يکي از نمونه هاي دم دستي اکشن هاي گران ‏قيمت هاليوودي که ديگر تفاوت نمي کند چه کسي نقش اول آن را بازي کند يا چه کسي کارگرداني اش را بر عهده ‏بگيرد. در چنين وضعيتي سه گانه بورن برتري قابل توجهي نسبت به فيلم هاي اخير باند مي يابند، چون تعابير فرامتني ‏قابل قبول تري مي شود برايشان يافت. با چنين ديدگاهي و دوري کريگ از کليشه هاي اين نقش باند ديگر باند نيست. ‏ولي باز هم مي شود آن را به عنوان يک اکشن نفس گير-مخصوصا دو صحنه تعقيب و گريز ابتداي فيلم که چنين صوت ‏داودي از فارستر بعيد بود و شکل گيري چنين سکانسسي را بايد آن را مديون برادلي کارگردان صحنه هاي اکشن سه ‏گانه بورن دانست- تماشا کرد. باندي عاشق پيشه، محجوب و ريزنقش تر که تيکه اي مانند کوريلنکو را بعد از يک بوسه ‏رها مي کند و حتي دشمنش نيز به نقطه ضعف تازه او پي برده است. ‏
فيلم براي مجموعه باند يک پيروزي بزرگ نباشد، لااقل ضامن بقاي مجموعه است و ابرجاسوس بريتانيايي را در ‏هزاره تازه نيز وا نخواهد گذاشت. ولي براي فارستر بدون شک يک پيروزي است. از نکات برجسته فيلم بايد به ‏طراحي صحنه آن اشاره کرد که در صدد باز آفريني خاطره کن آدام است و اوج آن را مي شود در سکانس اپراي توسکا ‏و فرار باند از چنگ همکارنش در هتل ديد. فيلم که 225 ميليون دلار هزينه توليد آن شده، در هفته اول نمايش خود با ‏‏540 سالن در انگلستان توانسته رقم 15 ميليون پاوند را به دست آورد که آغاز خوش براي بيست و دومين باند سينما ‏است. اگر باند را دوست داريد، نيازي به توصيه نداريد. ولي اگر سينماي اکشن با معيارهاي کيفي بالا مد نظر شماست، ‏ذره اي آرامش بيش از مقداري که در عنوان آن وجود دارد قادر به تامين هيجاني نفس گير براي شماست!‏ژانر: اکشن، ماجرا، مهيج. ‏‏ ‏



<‏strong‏>ايل ديوو/ملکوتي، معرکه‎‎‏ ‏Il Divo
نويسنده و کارگردان: پائولو سورنتينو. موسيقي: تهو تيردو. مدير فيلمبرداري: لوکا بيگاتزي. تدوين: کريستينا ‏تراواگليولي. طراح صحنه: لينو فيورتو. بازيگران: توني سرويلو[جوليو آندرئوتي]، آنا بونايوتو[ليويا دانسه]، پيرا دگلي ‏اسپوستي[بانو انيا]، پائولو گرازيوسي[آلدو مورو] جوليو بوزه تي[يوجينو اسکالفاري]، فلاويو بوچي[فرانکو ‏اوانجليستي]، کارلو بوچيروسو[پائولو چيرينو پوميچينو]، جيورجيو کولانجلي[سالو ليما]، البرتو کراچو[دون ماريو]، ‏لورنزو جيويلي[مينو پيکورللي]، جيانفليچه ايمپتاراتو[وينچنزو اسکوتي]، ماسيمو پ.پ.ليزيو[ويتوريو سبارادلا] و فاني ‏آرادن[همسر سفير فرانسه]. 110 دقيقه. محصول 2008 ايتاليا، فرانسه. نام ديگر: ‏Il Divo: La straordinaria vita ‎di Giulio Andreotti‏. برنده جايزه داوران و نامزد نخل طلاي جشنواره کن، نامزد 5 جايزه از مراسم فيلم اروپايي. ‏
جوليو آندرئوتي سياستمدار ايتاليايي که از سال 1947 بارها به وزارت و سه بار به نخست وزيري برگزيده شده، در ‏آخرين دوره اقتدار خويش به داشتن رابطه با مافيا و دست داشتن در قتل منتقدان خود متهم مي شود... ‏



<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
جوليو آندرئوتي متولد 1919 رم، سياستمدار ايتاليايي-از حزب دموکرات مسيحي- و سلطان بي تاج و تخت صحنه ‏سياست ايتالياي قرن بيستم که چندين بار به وزارت انتخاب شده شخصيت محوري فيلم است. مردي که حضوري ‏سرنوشت ساز در عرصه سياست ايتالياي پس از جنگ داشته و در سال 1991 از سوي رئيس جمهور فرانچسکو ‏کاسيگا سناتور مادام العمر اعلان شد. آندرئوتي يکي از کساني است که سهمي عمده در جنگ سرد و نبرد ايدئولوژيک ‏دو اردوگاه کمونيسم و سرمايه داري داشته(تشکيل سازماني مخفي به نام گلاديو)، اما فيلم چندان به اين مورد نپرداخته و ‏فقط به سال هاي پاياني عمر وي و ارتباط وي با مافيا اشاره دارد که سبب دوري وي از صحنه سياست براي هميشه شد. ‏فيلم بر اساس اسناد و روايت هاي مختلف ساخته شده و شخصيتي چند وجهي از آندرئوتي ترسيم مي کند. مردي که بالاي ‏سرش در اتاق خواب تصوير بزرگ کارل مارکس را نصب کرده، به خدا و مسيح اعتقاد دارد و مرتباً براي اعتراف نزد ‏کشيش آشنايش مي رود. ولي از حس طنز سياهي هم برخوردار است که انتقاد از خودش را بي رحمانه تر از هرکسي ‏انجام مي دهد. همچون القابي که به او داده اند و خودش برخي را مي پسندد. مردي که به ادعاي رقبايش نيز بايد اصول ‏سياست و خويشتن داري را بايد از وي آموخت. ‏
بديهي است پرداختن به زندگي چنين سياستمدار برجسته اي که مي تواند نوه راستين ماکياولي باشد، کار ساده اي نيست. ‏در پشت سکان هدايت چنين سفينه اي که خرج کمي نيز در بر نداشته(براي سينماي ايتاليا نزديک به 6 ميليون دلار آب ‏خورده و يک محصول حيثيتي به شمار مي رود) پائولو سورنتينو 38 ساله ناپلي قرار دارد که با ساختن فيلم هاي کوتاه ‏آغاز کرده و شهرتش را مديون ‏L' Uomo in più‏ و پيامدهاي عشق(در همين صفحات معرفي شد) است. او فقط با ‏شش فيلم توانسته خود را يکي از بزرگ ترين نمايندگان سينماي ايتاليا معرفي کند. ‏Il Divo‏ را مي شود نقطه اوج نحوه ‏روايت پر نيش و نوش سورنتينو دانست که هنرپيشه محبوبش در نقش اصلي فيلم توانسته به رغم پرداخت برشتي برخي ‏صحنه ها بدرخشد. ‏
اگر تا امروز فيلم هاي زندگي نامه اي مربوط به سياستمدران را فاقد جذابيت مي دانستيد، اين يکي مي تواند نظر شما ‏تغييري اساسي ببخشد. چون داراي قابليت هاي بسيار براي ايجاد جذابيت است. بازي هاي فوق العاده و حاشيه صوتي ‏قابل توجهي دارد. البته تم عذاب وجدان نزد آندرئوتي جايگاهي برجسته در روايت فيلم دارد و نوشته هاي به جا مانده از ‏آلدو موروي فقيد نقشي اساسي در شناخت شخصيت او ايفا مي کند. بسيار مشتاقم نظر خود آندرئوتي 89 ساله را در باره ‏اين فيلم بدانم!‏ژانر: زندگي نامه، درام، تاريخ. ‏



<‏strong‏>هميشه دلم مي خواست گنگستر باشم‏‎‎‏ ‏J'ai toujours rêvé d'être un gangster
نويسنده و کارگردان: ساموئل بنشتري. موسيقي: ديميتري تيکووي. مدير فيلمبرداري: پي ير آيم. تدوين: سوفي رن. ‏طراح صحنه: نيکولا فائور. بازيگران: آنا موگليالي[سوزي]، ادوار بير[جينو]، ژان روشفور[ژان]، لوران ‏ترزيف[اميل]، ژان پي ير کالفون[مکس]، والنتينو ونانتيني[جو]، روژه دوما[پي يرو-شاهزاده]، بولي لانر[لئون]، سلما ‏ال مئئيسي[مالوري استون]، آلن باشون[به نقش خودش]، آرنو[به نقش خودش]. 113 دقيقه. محصول 2007 فرانسه. نام ‏ديگر: ‏I Always Wanted to Be a Gangster‏. برنده جايزه فيلنامه سينماي جهان و نامزد جايزه داوران از ‏جشنواره سندنس، برنده جايزه تماشاگران و نامزد نشان افتخار جشنواره ترانسيلوانيا. ‏
جينو وارد کافه تريايي کنار جاده مي شود. هدف او سرقت مسلحانه است، اما دو اشکال کوچک سر راه اين کار قرار ‏دارد: اول اينکه جينو مسلح نيست و دوم حضور دختري پشت بار که به لطايف الحيل مانع از کار او مي شود. ‏
لئون و پل دو آدم رباي غير حرفه اي بعد از دزديدن دختري نوجوان-مالوري- قصد دارند تا وي را در ازاي پولي ‏هنگفتي به خانواده اش بازگردانند. اما دو اشکال بر سر راه آنها قرار دارد: کنار آمدن با مالوري که قصد خودکشي ‏دارد، راحت نيست و والدين وي نيز تمايل به بازگشت او ندارند. ‏
باشون و آرنو، دو آوازخوان به شکل تصادفي در کافه تريا ملاقات کرده و درباره آوازها و زن هايي که از همديگر به ‏سرقت برده اند، صحبت مي کنند.‏‎ ‎و همزمان چهار دزد پا به سن گذشته بعد از بيرون آوردن مخفيانه همکار پنجم خود ‏از بيمارستان، در کافه تريا رفته و سرگرم بحث روي آخرين کار خود هستند...‏



<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
ساموئل بنشتري 35 ساله که به دليل طرفداري اش از ليونل ژوسپن در انتخابات رياست جمهوري 2002 و سگولن ‏روايان در 2007 شهرت دارد با ساختن فيلم کوتاه آغاز کرده، اما شخصاً از طريق اين فيلم بود که -مانند خيلي ها- با ‏وي آشنا شدم. يک استعداد تازه در سينماي امروز فرانسه که مي تواند ميراث موج نو را به شکلي شايسته به دوش ‏بکشد. ‏
فيلم که با بودجه اي نزديک به 3 ميليون يورو به طريقه سياه و سفيد ساخته شده، واجد حس طنز سياه و پيرنگي همچون ‏قصه هاي عامه پسند تارانتينو است. اما به شما اطمينان مي دهم شباهت ها به همين جا ختم مي شود. آنچه بعد از آن به ‏چشمم مي خورد ارادت وي به ادبيات-مانند آدم هاي اپيزود دوم که يادآور قصه اي از اوهنري هستند- و سينماي ‏کلاسيک آمريکا-نام اپيزودها(درو باريمور باعث مي شود به يک همبرگر فکر کنيد) و عکس هاي داخل کافه تريا و..- ‏و سينماي کشورش است. سر زندگي و طراواتي که در فيلم و اپيزودهاي آن جاري است خشونت در نزديکي شما اتفاق ‏افتاد-يکي از منابع اصلي اقتباس سينماي فوق خشن آمريکا و تارانتينو و استون که عامدانه نامي از آن برده نمي شود- ‏را ندارد و بر عکس از طنز سياه و تلخ يک روز سرشار[ترن تينيان/برادر زن بنشتري] آکنده است. ‏
اما برخي اپيزودها نسبت به بقيه از ساخت بهتري برخوردار هستند –از جمله اولي و آخري- و يادآور کارهاي ‏کوريسماکي و اينکه همه ما دوست داريم کمي قانون شکني کنيم. همه ما مي خواهيم گنگستر باشيم، دزدي کنيم و اينکه ‏دزدي چقدر هيجان بخش است. ولي مثل همه شخصيت هاي اين فيلم خلافکارهاي بي دست و پايي بيش نيستيم که يک ‏چيز را هميشه فراموش مي کنيم: زنجيره حوادث و احتمالات!‏
اگر مدت هاست کمدي جذابي از سينماي فرانسه نديده ايد، هميشه دلم مي خواست گنگستر باشم فيلم اين هفته شماست! ‏ژانر: کمدي، درام. ‏



<‏strong‏>مصطفي‎‎‏ ‏Mustafa
نويسنده و کارگردان: جان دوندار. موسيقي: گوران برگوويچ. مدير فيلمبرداري: جاندان مورات ئوزجان. تدوين: ‏آندرئاس ترسکه. طراح صحنه: يوسف آکچورا. بازيگران: يتکين ديکينجيلي لر[آتاتورک-فقط صدا]، بيهان ساران[زيبده ‏خانم-فقط صدا]، عاريف سوي سالان[خبرنگار نشريه تلگراف-فقط صدا]، گوگهان آک يوز-باهادير يازيجي-بوراک ‏اوناران-اديز محمدعلي-گورگيس کوندراگيانيس-اونور آيمرگر-الکساندر کورلوسکي[مصطفي کمال در مقاطع مختلف ‏سني]. 115 دقيقه. محصول 2008 ترکيه. ‏
زندگي مصطفي کمال، فرزند خانواده اي فقير که نه فقط توانست زندگي خود را تغيير داده و به مقام ژنرالي ارتش ‏برسد، بلکه به محبوب ترين فرد جمهوري ترکيه تبديل شده و زندگي ميليون ها انسان را مسيري تازه ببخشد...‏


<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
تا امرز فيلم هاي مستند و داستاني زيادي درباره آتاتورک ساخته شده و مقاطع مختلفي از زندگي اين مرد بزرگ به ‏تصوير کشيده است. اما دهم نوامبر امسال که مصادف با هفتادمين سالمرگ وي بود، دومين فيلم مستند بزرگ -بعد از ‏ساخته تولگا ئورنک- به نمايش در آمد که بر خلاف اولي از شب نمايش افتتاحيه آن در کاخ دولما باغچه-محل فوت ‏آتاتورک- سر و صداي بسيار خلق کرد. ‏
فيلم که با صرف هزينه اي معادل دو ميليون لير جديد ترک[حدود يک و خرده ميليون يورو] و برابر با بودجه يک فيلم ‏داستاني توليد شده، از ديدگاهي تازه و به گفته سازنده اش دکتر جان دوندار از نگاه مادرش –همان طور که او را ‏مصطفي صدا مي زده- و در واقع نگاهي از درون، نزديک و صميمانه به زندگي يک رهبر بزرگ انداخته است. ‏نگاهي که آتاتورک را با وجود زيستن با ميليون ها انسان مردي افسرده و تنها، متمايل به الکل و زن ها و سيگار نشان ‏مي دهد. نگاهي منصفانه که بسياري را به دليل مخدوش کردن سيماي قديس گونه اي که از وي ترسيم کرده بودند به ‏خشم آورده است. گويا فراموش کرده اند که مدت هاست هر آنچه سخت و استوار بوده-مقدس!- دود شده و به آسمان رفته ‏است. آنچه مهم است دستاورد او براي 70 ميليون انساني است که در منطقه آناطولي زندگي مي کنند. اين يک مسئله ‏انکار ناپذير تاريخي است که نه فقط ترک ها آشنايي شان با مدرنيسم را مديون وي هستند، بلکه ما نيز به طبع ‏الگوبرداري رضاشاه از وي مديون آتاتورک هستيم. ولي چنين ديني هم نمي تواند مانع از نگاه انتقادي به زندگي ‏شخصي و يا حيات سياسي اش گردد. با زولفو ليوانلي نويسنده، سياستمدار و آوازخوان بزرگ ترک هم صدا مي شوم که ‏وجه برجسته انقلابي گري آتاتورک تمامي اين ضعف ها-و اعتراض هاي بيهوده- را تحت الشعاع قرار مي دهد. او نيز ‏يک انسان است با تمامي قوت ها و ضعف هايش و نبايد يکي مانع از ديدن ديگري يا قضاوت نادرست درباره اش گردد. ‏و اينکه زمان انتخاب است، زمان رويارويي با حقيقت زندگي اين مرد و شايد همين انتخاب است که براي بسياري ‏آزاردهنده است. چون مثلي ترکي مي گويد: انتخاب شکنجه است!‏
اما جدا از اين وجوه، فيلم به عنوان يک اثر مستند به دليل تحقيقات انجام شده و ساختار بسيار حرفه اي آن ارزشمند است ‏و مي شود آن را رفيع ترين قله کارنامه جان دوندار دانست. ‏
دکتر جان دوندار متولد 1961 از نويسندگان، محققان و روزنامه نگاران مشهور ترکيه است که کارنامه پر بار و ‏درخشان در زمينه ساخت فيلم هاي مستند نيز دارد. دوندار در سال 1982 از دانشگاه آنکارا فارغ التحصيل شده و از ‏سال 1979 با نشريات معتبري چون حريت، نوکتا[نقطه]، سوز[حرف] و تمپو همکاري کرده است. وي در سال 1986 ‏موفق شد رشته روزنامه نگاري را در دانشکده روزنامه نگاري لندن به اتمام رسانده و دو سال بعد از دانشگاه ‏خاورميانه در رشته علوم سياسي درجه فوق ليسانس دريافت و دو سال بعد در همين رشته دکترا اخذ کند. دوندار از سال ‏‏1988 با راديو تلويزيون دولتي ترکيه شروع به همکاري کرد. وي تاکنون با روزنامه مشهور و معتبر زيادي به شکل ‏مرتب و روزانه همکاري کرده و از سال 2001 تاکنون به صورت اختصاصي براي روزنامه مليت مي نويسد. اولين ‏تجربه فيلمسازس وي مستند 10 قسمتي دميرکيرات(1991) نام داشت و با مستندهاي جنجالي چون ساري زيبک، 12 ‏مارچ، انستيتوهاي روستايي و فنرباغچه دنبال شد. مستند 4 قسمتي ناظيم حيکمت(2002) که پخش گسترده جهاني نيز ‏يافت به گسترش شهرت بين المللي وي کمک بسيار کرد. وي تا قبل از مستند بلند مصطفي درباره سياستمداران معاصر ‏ديگر ترک مانند بولنت اجويت نيز فيلم ساخته و مستند انسان قبل از هر چيز! درباره حقوق بشر در ترکيه او نيز سر و ‏صداي زيادي به پا کرده است. اکثريت آثار وي به شکل کتاب نيز منتشر شده و بالغ بر 20 جلد بوده و تا امروز براي ‏کارهاي متنوع خود جوايز متعدد و معتبري نيز دريافت کرده است. ‏ژانر: مستند، تاريخي، زندگي نامه. ‏‏ ‏


<‏strong‏>رويا‎‎‏ ‏Bi-mong
نويسنده و کارگردان: کيم کي دوک. بازيگران: ژو اوداگيري، نا-يئونگ لي. 95 دقيقه. محصول 2008 کره جنوبي. نام ‏ديگر: ‏Dream‏. ‏
جين يک کابوس ديده است؛ در آن رويا وي سبب بروز يک سانحه رانندگي مي شود. بيدار مي شود و به محلي که در ‏رويا ديده مي رود و به محض رسيدن به آنجا با سانحه اي همانند که در خواب ديده، روبرو مي شود. فقط مسبب بروز ‏حادثه زني به نام ران است. جين در آنجا با ران آشنا شده و به وجود ارتباطي ميان شان پي مي برد. ران تمامي کارهايي ‏که جين در رويا انجام مي دهد، در عالم واقعيت مرتکب مي شود...‏


<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
رويا يا روياي غمگنانه آخرين فيلم کيم کي دوک فيلمساز کره اي بي نياز از معرفي در امتداد کارهاي پيشين وي بيش از ‏پيش به سوي کوچک تر شدن و حذف عوامل توليد پيش مي رود. فيلمي درباره عشق، حافظه و ارتباط ميان عناصر غير ‏واقعي با واقعيت که قرار است به ارتباط ميان آدم ها و درامي که خلق مي شود بپردازد. ‏
کيم کي دوک که با بهار، تابستان پاييز، زمستان و... بهار به نقطه اوج کارنامه اش دست يافته بود، از فيلم خانه خالي به ‏اين سو تصميم به ايستادگي روي روايتي خاص و کم ديالوگ و ساکن گرفته که نظريات متناقضي را در ميان منتقدان ‏برانگيخته است. فيلم قبلي او نفس نيز که با نقدهاي مثبت و منفي فراواني روبرو شد. بايد اعتراف کنم کي دوک در ميان ‏فيلمسازان امروز نمونه اي نادر است که به گفته خودش: وقتي چيزي رادرک نمي کنم فيلمي درباره آن مي سازم. چنين ‏برداشتي از رسانه شايد منحصر به فرد نباشد، اما بايد اذعان کرد که بسيار کمياب است. و زماني که چنين فيلمسازي هر ‏سال فيلمي روانه سالن ها مي کند بايد نسبت به طالع خود ما و او خوش بين باشيم. مخصوصاً زماني که رويا نسبت به ‏فيلم هاي پيشين او داستاني تازه تر و اريژينال تر داشته باشد. البته او در فيلم هاي پيشين خود نيز اشاره هايي به اين ‏موضوع ها کرده بود. مانند جملات پاياني فيلم خانه خالي:"گفتن اين که دنيايي که در آن زندگي مي کنيم خيال است يا ‏واقعيت، سخت است. "‏
قهرمان فيلم جين که از محبوبش جدا شده و قادر به فراموش کردن وي نيست، بعد از آشنايي با ران درمي يابد که مسئله ‏مشابه اي توسط او نيز تجربه مي شود و عملا اين دو حکم يين و يانگ را پيدا مي کند. در واقع روياي يکي کابوس ‏ديگري است و تنها راه براي گريز از اين وضعيت نخفتن است. چيزي که جين خيلي زود به آن پي مي برد. تلاش هاي ‏اين دو براي نخوابيدن چشم انداز جالبي براي تماشاگر ايجاد مي کند، اما نيمه دوم که شخصيت ها محکوم به رنج کشيدن ‏هستند ارتباط ميان آنها و بيننده اندکي گسسته مي شود. حتي مي شود گفت بيننده هم به همراه آنها رنج مي کشد. ‏
اگر فيلم در آغاز يک داستان عاشقانه غير عادي ديده مي شود، در ادامه نشانگان آشناي اين نوع را مي يابد و با وجود ‏حال و هواي ابسورد، تيره و تار و حتي کسالت آورش به شکلي قابل حدس به پايان مي رسد. شايد به همين خاطر است ‏که فيلم که به جز چند کشور آسيايي از جمله ترکيه، تنها در جشنواره سن سباستين به نمايش در آمده و شايد به اين زودي ‏ها نيز بخت راه يابي به بازارهاي جهاني را پيدا نکند. ‏ژانر: درام. ‏‎ ‎‏ ‏



<‏strong‏>يک روز عالي‎‎‏ ‏Un Giorno perfetto
کارگردان: فرزان ئوزپتک. فيلمنامه: ساندرو پتراگليا، فزان ئوزپتک بر اساس رماني از ملانيا گايا ماتزوچو. موسيقي: ‏آنرئا گوئرا. مدير فيلمبرداري: فابيو زاماريون. تدوين: پاتريزيو مارونه. طراح صحنه: جيانکارلو باسيلي. بازيگران: ‏ايزابلا فراري[اما]، والريو ماستاندرئا[آنتونيو]، والريو بيانسکو[اليو فيوراوانتي]، نيکول گريمائدو[مايا]، فدريکو ‏کوستانتيني[آريس]، مونيکا گوئريتوره[مارا]، آنجلا فينوکيارو[سيلوانا]، استفانيا ساندره لي[آدريانا]، نيکول ‏مورجا[والنتا]، گابريل پائولينو[کوين]، جيوليا سالرنو[کاميلا]. 105 دقيقه. محصول 2008 ايتاليا. نام ديگر: ‏A ‎Perfect Day‏. برنده جايزه بهترين بازيگر زن/ايزابلا فراري و نامزد شير طلايي از جشنواره ونيز. ‏
اما شوهرش آنتونيو را ترک کرده و به همراه دو پسرش براي زندگي به نزد مادرش مي رود. اين کار وي سبب مي ‏شود تا آنتونيو در آپارتمان مسکوني شان تنها بماند. اما به زودي صداي شليک هايي شنيده مي شود و يکي از همسايه ها ‏به پليس خبر مي دهد. حال پليس آماده حمله به آپارتمان است...‏



<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
فرزان ئوزپتک را خوانندگان روز مي شناسند. فيلم هايش بارها معرفي شده و دو گفت و گوي اختصاصي با وي نيز در ‏اين صفحات منتشر شده است. يکي از کارگردان هاي صاحب سبک ايتاليا که داراي تبار ترک است. فيلم هاي وي اغلب ‏به روابط پر تنش ميان عشاق –اکثرا همجنس خواه- اختصاص دارد. اما اين بار زن و شوهري را در مرکز داستان خود ‏قرار داده و از وراي 24 ساعت زندگي آنها و بهتر بگويم به موازات آن، قصه زندگي هاي ديگري را نيز روايت مي ‏کند. قصه زندگي ها شاد و يا ناشادي که پر از وحشت، طنز، جداي و ترحم و مهرباني است. ئوزپتک اين بار کوشيده با ‏توسل به ترفندهاي روانشناختي نقبي به درون مشکل بزرگي چون خشونت درون خانواده ها بزند. ‏
فيلم که نامي متضاد را بر خود دارد، در قالب فلاش بک روايت مي شود و در يک کلام يک درام بالغ هوشمندانه است ‏که بر اساس کتاب بسيار پرفروش و مشهور ملانيا گايا ماتزوچو ساخته شده است. يک روز عالي حال و هواي ملودرام ‏هاي خوش ساخت ايتاليايي را دارد که دو بازيگر بسيار خوب در آن مي درخشند: فراري-با لب هاي پر گوشت و نگاه ‏هاي سردش در فيلم قبلي ئوزپتک نيز حضور داشت- و ماستاندرا. ‏
فيلم مانند تمامي آثار ئوزپتک در بعضي صحنه ها حال و هوايي تئاتري و پر ديالوگ به خود مي گيرد و همين سبب مي ‏شود تا بعضي منتقدان آن را کند بيابند، اما فراموش مي کنند که در ديگر ويژگي کارهاي ئوزپتک مانند نگاه هاي خيره ‏و طولاني شخصيت ها به يکديگر-مانند کلوزآپ هاي طولاني لئونه- دنيايي هيجان نهفته که حکايت از عشق و بي وفايي ‏و خيانت دارد و مي تواند دستمايه يک تريلر شود. يک روز عالي را مي توان يک فيلم عالي در کارنامه ئوزپتک ‏ارزيابي کرد که اين بار دوستدارانش را نيز شگفت زده خواهد کرد. فيلمي که مي تواند آينه تمام نماي درون رومي ها ‏امروز باشد. اما دوست دارم آن را فيلمي درباره يک ازدواج عاشقانه بنامم که چگونه تبديل به يک زندگي رنج آلود مي ‏شود!‏ژانر: درام. ‏



<‏strong‏>کرم هاي شب تاب در باغ‏‎‎‏ ‏Fireflies in the Garden
نويسنده و کارگردان: دنيس لي. موسيقي: خاوير ناوارت. مدير فيلمبرداري: دانيل مودر. تدوين: رابرت برکي. طراح ‏صحنه: رابرت پيرسون. بازيگران: جوليا رابرتز[ليزا ويچر]، رايان رينولدز[مايکل ويچر]، ويلم دافو[چارلز ويچر]، ‏اميلي واتسون[جين لارنس]، کري آن ماس[کلي هنسون]، هيدن پانتيه ره[جين لارنس جوان]، ايوآن گروفود[آديسون]، ‏شانون لوچيو[رايان ويچر]، جورج نيوبورن[جيمي لارنس]. 120 و 99 دقيقه. محصول 2008 آمريکا. ‏
چارلز ويچر از ازدواج با ليزا صاحب پسري به نام مايکل و دختري به اسم رايان شده است. ليزا خواهري کوچکي به ‏نام جين دارد که صاحب فرزنداني به نام هاي کريستوفر و لسلي است. چارلز در جواني با پسر کوچکش مايکل رفتاري ‏نامناسب داشته و او را مورد اذيت و آزار روحي قرار داده است. اما وقتي که همسرش را در پي يک سانحه دلخراش ‏رانندگي از دست مي دهد، تلاش مي کند تا با ديگر اعضاي خانواده ارتباط عاطفي برقرار کند...‏



<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
دنيس لي نام آشنايي نيست. جست و جو در منابع نيز به ساخته شدن يک فيلم-‏‎ Jesus Henry Christ‎‏- قبل از اثر فعلي ‏و نوشتن فيملنامه خدا خوب است(2004) اشاره دارد. پس با اتکا به همين فيلم فعلي بايد درباره وي و کارش قضاوت ‏کرد که به گفته خودش حاوي مسائل اتوبيوگرافيک است[هر چند با الهام از شعري از رابرت فراست بزرگ شاعر ‏آمريکايي ساخته شده ].‏
فيلم که ميان وقايع زمان حال و 20 سال قبل در رفت و آمد است سرگذشت اعضاي يک خانواده را به تصوير مي کشد. ‏سرگذشتي پر از عشق، فداکاري و تنش که واقعه اي تراژيک آن را بيش از پيش بغرنج مي کند. فيلم که ابتدا در ‏جشنواره برلين به نمايش در آمده و به خاطر بازي هاي جوليا رابرتز و رايان رينولدز مورد استقبال تماشاگران قرار ‏گرفت، بيشتر پيرامون حس مسئوليت است. اما حال و هواي يک آلبوم خانوادگي را دارد که مي توانيد با اطمينان خاطر ‏آن را تماشا کنيد و در تجارب کوچک زندگي اعضاي آن شريک شويد. دنيس لي با همين فيلم موفق شده ثابت کند قادر ‏به خلق درام هاي قوي با حوادث کوچک و رومزه است، هر چند آن را با نگاه به زندگي خود نوشته باشد. از چنين ‏ديدگاهي نيز جسارت وي در تصوير کردن رابطه خود و پدرش ستودني است، کاري که در سال هاي اخير ميان ‏فيلمسازان تازه کار رايج شده-پرداختن به مسائل شخصي- که نمونه هاي شاخص اش قيچي در دست دويدن و نهنگ و ‏مرکب ماهي است. ‏
البته لي موفق نمي شود به رغم گروه بازيگران مشهور و قدرتمندش از کسالت گريزناپذير اين گونه فيلم ها که حوادث ‏بزرگي در آن رخ نمي دهند، پرهيز کند، اما دقايق درخشاني نيز خلق مي کند. مانند سکانس ماهيگيري که از لحظات ‏درخشان اخلاقي فيلم است و توصيه براي ديدن آن مي تواند دليل بسيار مناسبي براي انتخاب اولين فيلم بلند لي جهت ‏معرفي در اين هفته باشد!‏ژانر: درام. ‏



















فيلم روز ♦ سينماي ايران ‏

سعيد سهيلي که سال گذشته با کارگرداني دو فيلم از سينماگران پرکار بود امسال نيز فيلم کمدي چارچنگولي را ساخت و ‏بسيار سريع آن را روانه اکران کرد. فيلمي که حداقل داستانش نشان مي دهد که دوستي وي با جواد شمقدري مشاور ‏هنري رئيس جمهور در توليد فيلم بي تاثير نبوده است.‏
‎‎چارچنگولي‎‎
نويسنده، تهيه کننده و کارگردان: سعيد سهيلي. مدير فيلمبرداري: حسين ملکي.تدوين: حسن ايوبي. طراح صحنه و لباس: ‏عباس بلوندي. بازيگران: جواد رضويان، رضا شفيعي جم، بهاره رهنما، فتحعلي اويسي، مهران رجبي، شهرام قائدي.‏
شهرام و بهرام دوقلوهايي هستند که از ناحيه کتف به يکديگر چسبيده اند. آنها از نظر عقايد با هم تفاوت هايي دارند. يکي ‏بسيار متشرع و مذهبي و ديگري يک خواننده رپ است. اين اجباردر به همراه بودن آنها سبب بروز مشکلاتي برايشان ‏مي شود.‏
‎‎دو قلوها‏‎‎
سعيد سهيلي سينما را باساختن فيلم هاي ارزشي با پس زمينه سينماي جنگ شروع کرد. سينمايي که در گام نخست به ‏مسائل اسرا مي پردخت و در گام هاي بعدي به سينماي خياباني روي آورد و علاقه خود را به فيلم هاي اجتماعي نشان ‏داد.‏
سهيلي اهل مشهد است و کار خود را نيز با سابقه اي مذهبي از همين شهر شروع کرده است. او در عرض اين چند سال ‏تعداد زيادي فيلم ساخت که با روي کار آمدن دولت نهم تعداد اين فيلم ها به دو فيلم در سال نيز رسيد. سهيلي اگرچه در ‏ظاهر چهره اي معترض دارد اما در عمل به آنچه فکر مي کند که به طبع مديران دولتي سينمايي خوش مي آيد. فيلم هاي ‏تند اجتماعي او در پايان گردشي 180 درجه اي به ارزش هاي مذهبي دارد که ارشاد و مديران به آن معتقد هستند. اما به ‏هرحال اين نگره در پس داستان هايي که شايد از خط قرمز ها فرا تر مي روند و استفاده ازبازيگران خوش آب و رنگ ‏خود را مي نمايد.‏
چارچنگولي ايده اوليه بدي ندارد. دو برادر به هم چسبيده اند و هريک داراي عقايد و تفکرات خاص خود هستند. يکي ‏بسيار متشرع و مذهبي و ديگري يک رپيست علاقمند به موسيقي. آنها هيچ گاه نمي توانند با يکديگر به تفاهم برسند تا ‏اينکه تصميم مي گيرند روز هاي هفته را زوج و فرد کرده و در هر روز به تمايلات ديگري تن در دهند.‏
يک روز آنها به مجالس و مهماني ها مي روند و شبي ديگر براي درک فشار شب اول قبر داخل گور مي خوابند. حتي ‏دختر هايي را هم که هر يک به عنوان نامزد انتخاب مي کنند با يکديگر تفاوت هايي دارند.‏
اين ايده چند خطي مي توانست مبناي يک داستان سرگرم کننده باشد اما سهيلي مي کوشد در عمل با اينکه زبان نمايشي ‏فيلم کمدي است کفه ترازو را به نفع برادر متشرع سنگين تر کند و در مورد برادر علاقمند به موسيقي نمايش تمنيات او ‏بيشتر جلوه سخره به خود مي گيرد.‏
درنهايت هم که آنها با عمل جراحي از يکديگر جدا مي شوند به ظاهر کارگردان مي کوشد تفاهمي را بين آنها به وجود ‏آورد و اين جمله مفاهمه از طريق روحاني محل ادا مي شود. جوان متشرع مي خواهد براي ماه عسل به مشهد برود و ‏آن يکي به شمال که روحاني مي گويد از راه شمال به مشهد برويد و داستان اين گونه فيصله پيدا مي کند.‏
سهيلي در بسياري از لحظات فيلم سعي کرده خصلت هاي بازي دو بازيگري را که از مجموعه هاي 90 قسمتي سيما به ‏فيلم خود آورده فراموش کند و آنها را در قالب يک فيلم سينمايي جاي دهد، اما داستان و مقتضيات اجرا اين بستر را ‏برايش فراهم نمي کند. داستان در بسياري از فصل ها همانند زمان جرو بحث هاي دو برادر که در ميانه فيلم بسيار هم ‏تکراري به نظر مي رسد به سوي تلويزيوني شدن پيش مي رود. اين نگاه در جنس دکوپاژها و ساده انگاري در اجرا ‏خود را مي نمايد.‏
رضا شفيعي جم و جواد رضويان نيز با توسل به تيپ هاي آشنايي که در مجموعه ها از آنها ديده ايم به روي پرده مي ‏آيند. در فصل هايي که برادر رپيست برادر ديگر را به مهماني مي برد اداهاي رضويان هيچ تفاوتي با کارهاي پيشين ‏اش ندارد و گويا قصد داشته با الگو هايي شناخته شده از قبل تماشاگر را به خنده وادارد. شفيعي جم نيز کرداري چنين ‏دارد و زماني که در مجالس مذهبي واقع مي شود حرکات و سکناتش آشنا به نظر مي رسد.‏
فيلم از منظر فيلمنامه هم داستان خود را روي چارچوب مشخص و معيني بنا نمي کند. اصولا چه ترتيبي پيش آمده که ‏اين دو برادر به هم چسبيده که از روي قاعده داراي خاستگاه اجتماعي يکساني هستند تا اين اندازه در تفکر و کردار در ‏نقطه مقابل هم ظاهر شوند. فيلم اين مسئله را نيز به طور کامل براي تماشاگر باز نمي کند و از همين روي اين سئوال به ‏عنوان حلقه مفقوده اوليه در فيلم باقي مي ماند.‏
در هرحال فيلم هايي اين چنين که صرفا براي گيشه ساخته مي شوند با روندي شبيه به رشد قارچ سينماي ايران را فرا ‏مي گيرند و چون ميل توجه به توده ها دستور کار معاونت سينمايي ارشاد است نه تنها برخورد مميزي و ساختارگرا با ‏آنها نمي شود که دائم به توليد آنها کمک مي شود.‏



























نمايش روز ♦ تئاتر

اکبر زنجان پور براي دوستداران هنر نمايش نامي آشناست. زنجان پور سال هاست که به عنوان بازيگر و کارگردان در ‏نمايش هاي متفاوتي حضور داشته است. سير طولاني روز در شب از نوشته هاي يوجين اونيل آخرين کار اوست که در ‏تالار چهارسو روي صحنه رفته است. نمايشي که به مرور زندگي يک خانواده از نگاه تلخ اونيل مي پردازد...‏
‎‎سير طولاني روز در شب‏‎‎
کارگردان : اکبر زنجان پور. نويسنده: يوجين اونيل. طراح صحنه: منوچهر شجاع. طراح لباس: ادنا زيناليان. موسيقي: ‏کيوان مير هادي. بازيگران: اکبر زنجان‌پور، گلچهره سجاديه، علي تاجمير و سامان دارابي.‏‏14 ساعت از زندگي يک خانواده...‏
‎‎حالا ديگر تنها مي شوي‎‎
نمايش سير طولاني روز در شب نوشته يوجين اونيل قرابت زيادي با زمانه ما دارد. روزهاي سخت و طولاني که تاثير ‏آن را مي توان به شيوه هاي مختلفي شب ها نيز در خانواده ها جست و جو کرد. انسان هايي بيمار که درد خود را نمي ‏شناسند و تنها مي کوشند با کنکاش در ديگري به علل و عوامل چيستي عارضه هاي ممتدشان بپردازند.‏
زنجان پور پيش از اين نيز سال ها قبل متني ديگر از يوجين اونيل اين نويسنده اکسپرسيونيست را کارگرداني کرده بود. ‏نمايش گوريل پشمالو که از نظر شخصيت کاري پر تعداد تر بود و در سالن اصلي مجموعه تئاتر شهر روي صحنه ‏رفت. اين بار او متني را با پرسوناژ هاي کمتر برگزيده اما به مراتب کارگرداني دشوار تر را نسبت به نمايش قبلي ‏طلب مي کند. ‏
مخاطب نمايش سير طولاني روز در شب با نمايشي با ساختار مشخص درام رو به رو نيست. اصولا در اين نمايش ‏داستاني مشخص وجود ندارد. نمايش بيش از اينکه متعلق به پيرنگ و قصه باشد متعلق به شخصيت هاست. بنابراين ‏نويسنده و کارگردان نمايش شرايطي را پديد آورده اند تا مخاطب بتواند در قالب اين شخصيت ها به بن مايه هاي دروني ‏کار دست يابد.‏
اونيل نمايشنامه سير طولاني روز در شب را به سال 1939 به رشته تحرير در آورده است و نگارش آن چيزي حدود ‏دو سال به طول انجاميده و حاصل کار هم براي اين نويسنده در يافت چهارمين جايزه پوليتزر بوده است. اونيل در اين ‏متن زندگي خود را دستمايه کار قرار داده و يکي از فرزندان خانواده عملا خود اوست که اصولا مشخصات ظاهري هم ‏که دارد نشانه هايي از اونيل را به تماشاگر ياد آور مي شود.‏
نمايش سير طولاني... در يک خانواده رو به زوال مي گذرد. خانواده اي که هريک به نوعي بيمار هستند. مادر دچار ‏ضعف جسماني است و پدر که سال ها تهيدست بوده و امروز به تمکن مالي رسيده بسيار مي کوشد مقتصد باشد. اين ‏بيماري و آسيب پذيري روي فرزندان آنها نيز تاثيري مستقيم مي گذارد. فرزندان هم يک به يک به بيماري مبتلا مي ‏شوند و نمي توانند آنگونه که بايسته است نقش هاي اجتماعي خود را به خوبي ايفا کنند. اينجاست که نگاه تقديري ‏نمايشنامه نويس وارد متن مي شود و بيماري و درد را در اجتماع مرضي موروثي مي بيند.‏
پدر پيش از اين بازيگر تئاتر بوده است و همين مسئله براي اونيل دست آويزي مي شود تا بتواند لحظاتي از نمايش خود ‏را با جملاتي از نويسندگاني چون شکسپير و.. تزئين بخشد. اصولا ارجاعاتي اين چنين در متن به اونيل کمک کرده ‏بتواند به جملاتي کنايي در گفت و گو ها دست يابد.‏
زنجان پور نيز تا حد امکان سعي کرده به متن وفادار بماند و تحليل مناسبي را براي اجرا به دست دهد. صحنه با ‏طراحي گرم و تاريک رنگ آميزي شده است. گاه تاريکي عامدانه صحنه تماشاگر را وا مي دارد تا در احوال شخصيت ‏ها بيشتر غور کند. دنيايي که پيرامون آنها را فراگرفته گاه هيچ نقطه روشني ندارد. نزديکي تماشاگران و کوچک بودن ‏سالن نمايش نيز سبب مي شود تا تماشاگر بيشتر خود را در دل اين زندگي حس کند.‏
از سوي ديگر زنجان پور ميزانسن ها را به گونه اي طراحي کرده که حرکات بتوانند يکديگر را کامل کنند. به عبارت ‏ديگر نگاه زنجان پور در اجرا دور و تسلسلي را پديد مي آورد که اين دور و تسلسل با هدف و نگاه نمايشنامه نيز ‏همنشيني خاصي پيدا مي کند.‏
در زمينه بازي ها نيز با توجه به بازي زنجان پور که عموما خوب ظاهر مي شود، شاهکار اجراها به گلچهره سجاديه ‏باز مي گردد که نقش مادر خانواده را بازي مي کند. زني ويران که در زندگي شخصي خود دچار مشکلات فراواني ‏است و بنابراين نمي تواند نقش موثري را در زندگي فرزندانش نيز داشته باشد. او اين تلخي را با کندي رفتار فيزيکي و ‏گاه کشدار جلوه دادن جملات به خوبي نشان مي دهد. از سوي ديگر جنس کلام شکننده او نيز وجهه ديگري از بازي او ‏را به خوبي نمايان مي سازد.‏
زنجان پور در تک تک صحنه ها زماني که وقت خداحافظي فرا مي رسد و ما بايد از برهه اي عبور کنيم به دالاني ‏ديگر از زندگي شخصيت ها برويم با يک نورپردازي موضعي شخصيت هاي خود را چونان کلوزآپي در بر مي گيرد و ‏او را از سايرين جدا مي کند. اين تک افتادگي از حرکتي دروني آغاز و با لايه هاي مختلف اجتماعي تسري پيدا مي کند.‏



























گفت و گو♦ تئاتر ايران ‏
پاي حرف هاي کتايون فيض مرندي و هوشنگ هيهاوند نشسته ايم. فيض مرندي هم اکنون نمايش "آتن-مسکو" با ‏محوريت رها شدگي و تنهايي زنان معاصر را روي صحنه دارد و هيهاوند که از بزرگان بازيگري تئاتر ايران محسوب ‏مي شود، پس از يک دهه دوري از صحنه با نمايش "پسرطلاها"به کارگرداني مهدي مکاري در تالارمولوي تهران ‏ظاهر شده است.‏
گفت و گو با کتايون فيض مرندي‎‎آتن – مسکو نگاه فمنيستي ندارد‏‎‎
‏<‏strong‏>مهم ترين نقطه اشتراک اين نمايش با نمايش "سه خواهر چخوف در کجاست؟<‏‎/strong‏>‏فکر مي کنم با گفتن خلاصه اي از نمايش خوانندگان شما و آنهايي که سه خواهر چخوف را مطالعه يا ديده اند متوجه ‏شوند. درنمايش "آتن مسکو"دوخواهر با فروپاشي نظام سوسياليستي شوروي براي کار وارد يونان و مشغول کار مي ‏شوند.پس ازدوسال خواهر کوچک براي ديدن خواهران بزرگ خود به يونان مي آيد. اوکه اطلاعات نادرستي درباره ‏خواهرانش دارد و زن برادرش از آنها شخصيت هاي گمراهي ارائه داده در لباس يک خواهر روحاني به ديدن خواهران ‏بزرگ خود مي آيد تا آنها را ارشاد کند، اما با واقعيت ديگري از زندگي آن دو مواجه مي شود. خواهران بزرگ تر نيز ‏به خواهر کوچک تر شک مي کنند و فکر مي کنند او قاچاقچي اسلحه است.‏
‏<‏strong‏>از نظر ساختاري چه تفاوت هايي موجود است؟<‏‎/strong‏>‏اين نمايش همچون اثر چخوف با گره افکني و گره گشايي هاي داستان نمايش را پيش مي برد.اين اثر از نظر تماتيک ‏ممکن است به نمايشنامه "سه خواهر"چخوف نزديک باشد اما شرايط و پرداخت داستان اثر با کار چخوف کاملا متفاوت ‏است.‏
‏<‏strong‏>با توجه به چندپارگي داستان نمايش، محوريت کار شما چه موضوعي است؟<‏‎/strong‏>‏مهاجرت بحث محوري اين نمايشنامه است و اينکه زنان در جريان مهاجرت چه آسيب هايي مي بينند.‏
‏<‏strong‏>بحث "مردسالاري"هم به شدت در کار شما پرداخت شده و تاکيد فراوان حتي در کارگرداني اثر ديده مي ‏شود.آيا درمورد اين موضوع تاکيد خاصي داريد؟<‏‎/strong‏>‏ببينيد اين نمايش به نوعي داستان رهاشدگي و تنهايي زنان معاصر است که هم از طرف نظام مستنبدانه مردسالاري و ‏هم ازطرف خودشان مورد ظلم قرار گرفته اند.زنان درپروسه تاريخ کمتر حضور دارند وداستان وروابط زنانه اين اثر ‏بااکثرروابط زنان جامعه امروز ما همخوان است.درواقع زنان جوان ما به ويژه زنان جوان همه درجهت مقابل هم ‏حرکت مي کنند.شرايط ذکر شده ذکر شده در اين اثر قابل تعميم به شرايط وروابط همه زنان جامعه جهان است.‏
‏<‏strong‏>به نظر اغلب مخاطبان شما اين نمايش يک کار فمينيستي است.نظر خودتان در اين مورد ‏چيست؟<‏‎/strong‏>‏با تمام احترامي که براي تماشاگران قائلم اصلا با معتقد به اين جريان نيستم.البته بايد بگويم به نظرم معنايي که امروزه ‏در جامعه ما از کلمه "فمنيست"ارائه مي شود معاني غلطي به خود گرفته اند.آتن- مسکو نگاه فمينيستي ندارد.نگاه آن ‏نگاهي منتقدانه به روابط زنان است.من خودنيز با نگاهي به معناي تقابل با مردان اصلا موافق نيستم و اتفاقا تعامل با ‏مردان را لازمه زندگي مي دانم.زنان بايد توانايي هاي خود را پيدا کنند وبتوانند حقوق خود را از جامعه بگيرند.روابط و ‏وشرايط زنان جامعه امروز ما با روابط و شرايط مادران و مادربزرگانمان فرق کرده است.متاسفانه زنان ما با اينکه ‏حضور اجتماعي دارند امادرروابط خود همچون مادربزرگ ها رفتار مي کنند.‏
‏<‏strong‏>به نظر شما زناني که نماينده هاي آنها در نمايش شما وجود دارند درشرايط امروزي ما درايران چه بايد ‏بکنند؟<‏‎/strong‏>‏زنان بايد توانمند شدن نقاط قوت خود راکشف کنند وضعف هاي رفتاريشان را کنار بگذارند ودراين صورت است که ‏مي توانند گام به گام با مردان جلو روند.دراين نمايش نقاط ضعف روابط برخي از زنان نشان داده مي شود.نقاط ضعف ‏رفتاري مانند روراست نبودن، غيبت کردن و شايعه پراکني، نقاط منفي رفتاري برخي از زنان که جامعه مردسالار ازآن ‏به نفع خود استفاده مي کند و به شکل بد در سريال هاي تلويزيوني مورد تمسخرقرارمي گيرد.‏
‏<‏strong‏>با توجه به کارنامه هاي قبلي شما درحوزه توليد آثار نمايشي، به نظر مي رسد علاقه خاصي به سوژه هاي ‏زنانه داريد.آيا اين دغدغه شما است و قرار گذاشتيد که همواره بر محوريت اين نوع موضوعات تمرکز داشته ‏باشيد؟<‏‎/strong‏>‏ديگر دوستان هنرمند من به نمايشنامه هايي با موضوعات زنان چه درشرح خصايل مثبت و چه خصايل منفي آنها کمتر ‏توجه دارند اما واقعا دغدغه من اجراي اين گونه نمايش هاست.به نظر من نمونه اين آثار بايد بيشتراز پيش درجامعه ‏توليد وارائه شود.‏
‏<‏strong‏>درمورد انتخاب بازيگران دست به تغييرات گسترده اي زده ايد.ممکن است درمورد اين اتفاقات برايمان ‏بگوييد؟<‏‎/strong‏>‏بله.الهام پاوه نژاد، الهام کردا وروياميرعلمي سه خواهر داستان نمايش من هستند که پيش از اين قرار بود هنگامه ‏قاضياني ونگارعابدي اين نقش را بازي کنند.اما نگار عابدي هنگام تمرينات آسيب ديد وهنگامه قاضياني با تداخل برنامه ‏کاري درسينما وفوت يکي ازبستگانش مواجه شدوجاي خود را به الهام پاوه نژاد داد.‏
‏<‏strong‏>درمورد نويسنده نمايش چه اطلاعاتي داريد؟<‏‎/strong‏>‏سولاکيدس نويسنده اين اثر هم اکنون از هنرمندان تئاتر يونان است ودراين کشور مدرسه تئاتر دارد.قرار بود براي ‏اجراي اثرش درتهران حاضر شود اما به دليل سفرهاي کاري خود نتوانست به اين سفر بيايد اما دربخش ترجمه هاي ‏يوناني نمايش گروه را همراهي کرد.‏
گفت و گو با هوشنگ هيهاوند‏<‏strong‏>تئاتر تمام عشق من است<‏‎/strong‏>‏
‏<‏strong‏>آقاي هيهاوند، پس از سال ها دوري از صحنه تئاتر امسال با نمايش "پسر طلاها"درمقابل تماشاگران قرار ‏گرفتيد. دراولين اجرا ها ودر برخورد دوباره با مخاطبان چه احساسي داشتيد؟<‏‎/strong‏>‏باور نمي کنيد که برايم همه چيز مثل و مانند روز اولي که پا به تئاتر گذاشتم سخت و وحشت آور بود.فقط اين را مي ‏گويم که تمام بدنم سرد شده بود و دست و پايم مي لرزيد.بسيار خوشحالم که اين اتفاق در اين سن و سال من دوباره برايم ‏رقم خورد.‏
‏<‏strong‏>آيا مايل هستيد تا برايمان از دلايل دوري تان از تئاتر در اين چند سال بگوييد؟<‏‎/strong‏>‏من عاشق تئاتر هستم وباوربفرمائيد در طول سال با آن زندگي م يکردم و مثل هرعاشق ديگري اگر پيش مي آمد که ‏پيشنهادي نداشته بودم بيمار مي شدم.از آخرين اجراي نمايشي که درنمايش فرهاد مهندس پور داشتم قريب به يک دهه ‏گذرد که پس از آن بي مهري هايي گريبان مرا گرفت دل چرکين شدم.مديريت تئاتر و کم لطفي هاي آنان چنان بلايي ‏برسر جماعت تئاتري اين سرزمين آورد که الان شاهد آثارآن هستيم.دوست ندارم بيش ازاين بگويم وبحث را باز کنم.اما ‏فقط مي گويم که بغضم پس از سال ها با اين نمايش ترکيد.بغضي که مرابه حالت خفقان کشانيده بود.‏
‏<‏strong‏>اما در اين سال ها چه مي کرديد؟<‏‎/strong‏>‏هيچ. تلاش مي کردم که درتئوري ها خود را غوطه ور کنم و چيزي به روي خودم نياورم.‏‏ ‏‏<‏strong‏>چه شد که اين نمايش را براي بازي پذيرفتيد؟<‏‎/strong‏>‏من سال ها به سراغ بازيگري نمي رفتم و خود را مدتها ازاعتياد به آن رهانيدم.اوليم چيزي که درنمايش ‏‏"پسرطلاها"توجه من را به خود جلب کرد موضوع داستاني بود که محتواي بسيار جذابي رابه وجودآورد.داستان دو ‏بازيگر که به دليل بي مهري هاي اطرافيانم از تئاتر و بازيگري خداحافظي کردند وحالا پس از چند سال دوري از تئاتر ‏و يکديگر دوباره با هم روبرو مي شوند.به نظر من اين رويارويي با يکديگر رويارويي با بي مهري ها و آدم هايي بود ‏که آن ها از هم جدا کرده بودند.همان طور که در پايان نمايش هم ديده مي شود بازهم همان آدم هاي کم لطف باعث و ‏باني جدايي دودوست از يکديگر وتئاتر مي شوند و...اينها به اضافه گروه بسيار پرانرژي و فعالي که سال ها آنهارا مي ‏شناختم از جمله دلايل پذيرفتن اين متن شد.‏
‏<‏strong‏>در موردچگونگي شخصيت پردازي درنمايش "پسرطلاها"برايمان بگوييد.<‏‎/strong‏>‏بايدبگويم نويسنده اين نمايش يعني نيل سايمون درپرورش موضوعي به اين سادگي با قدرت هرچه تمام تر ظرافت هايي ‏را به کاراکترها تزريق کرده که شخصيت پردازي را براي بازيگر تعريف و اصول آن را تقريبا ترسيم نموده ‏است.دربرخورد هاي اوليه با نقش سوالات متعددي در مورد آن به وجودآمد که رسيدن به پاسخ آنها بسياري ازگره هاي ‏موجود در نمايشنامه را حل و فصل کرد.سپس اين اتودهاي مختف ما به عنوان بازيگر بود تا به همراه هدايت مناسب ‏کارگردان وجوه متنوعي از کاراکتر رابراي تماشاگران بازگو کنيم.‏
‏<‏strong‏>شخصيتي که شما نقش آن را بازي مي کنيد در بسيار از لحظات نمايش از نظررفتاري دچار تناقضات بياني ‏وفکري است.چه مقداري ازطراحي اين وجوه خارج از متن و باواسطه شما وکارگردان شکل گرفت؟<‏‎/strong‏>‏زمينه هاي مناسبي در مورد آن وجودداشت و به نگارش درآمد.البته ناگفته نماند که شهرام زرگر به عنوان مترجم هم ‏کمک شايان توجهي به من کردند و با شناختي که از ديگرآثار اين نويسنده وآدم هاي موجود درمتون ديگرداشتند ‏راهنمايي هاي لازم را ارائه دادند.اين شخصيت يک هنرپيشه قهار با ويژگي هاي دروني و بيروني بسيار است که درچند ‏سال اخير زندگي متحمل فشارهاي فيزيکي وروحي زيادي شده است.به خصوص اينکه از لحاظ مالي وضعيت مناسبي ‏نداشت و با روحيه طنز طلب دردنياي بازيگري خودوکاملا جدي درزندگي واقعي خود دچار تناقضاتي بود که براي من ‏درترسيم رفتارها بسيار مفيد واقع شد.‏
‏<‏strong‏>اين نمايش چند ماه پيش توسط يک گروه به صورت تله تئاتردرآمد و از تلويزيون ايران پخش شد.نقشي که ‏شمابازي مي کنيد را درآن اجرا آقاي مهدي هاشمي بازي مي کردند.آيا بازي ايشان هم درکار شما تاثير ‏گذاشت؟<‏‎/strong‏>‏من آن نمايش را ديدم.اول اينکه وقتي آن تله تئاتر پخش شد اصلا قرار نبود که من اين نمايش رابازي کنم و هيچ صحبتي ‏نشده بود.ضمن اينکه من به چشم يک تماشاگرآن را ديدم وظريف کاري هاي آقاي هاشمي براي مديوم تلويزيون مناسب ‏بود نه تئاتر.البته گر ايشان قرار باشد همين فردا در تالار مولوي و با همين گروه اين نقش را بازي کنند مسلما نگاه ‏جديدتري براي تماشاگر تئاتر ارائه مي دهند.‏
‏<‏strong‏>از اين پس هوشنگ هيهاوند را در صحنه تئاتر بيش از اين مي بينيم يا نه؟<‏‎/strong‏>‏اميدوارم که اتفاقي که افتاده در حد اتفاق نباشد و استمرار داشته باشد.تمام عشق و علاقه من تئاتر است و نمي توانم آن ‏را ترک کنم.ضمن اينکه اصلا اميدوارم بي مهري هاي مسئولين ومديران در مورد تئاتري ها و علي الخصوص تئاتري ‏ها تمام شدني باشد.‏
‏<‏strong‏>کار بعدي شما چيست؟<‏‎/strong‏>‏يک نمايش را به عنوان کارگردان دربخش چشم انداز تئاتر فجرآماده مي کنم که تمرينات آن را به تازگي شروع کرده ‏ام.اميدوارم نتيجه بخش باشد.‏













کتاب روز♦ کتاب ‏
‎‎

تماشاخانه اساطير: اسطوره و كهن نمونه در ادبيات نمايشي ايران‎‎
نويسنده: نغمه ثميني‏480 ص، تهران: نشر ني، 1387، چاپ اولدر اين كتاب، پيوند ادبيات نمايشي ايران با اسطوره ها و كهن نمونه هاي فرهنگ ايران بررسي شده است. در حقيقت ‏نويسنده تلاش كرده است تا نظريه هاي معتبر در حوزه اسطوره و كهن نمونه را به شكلي كاربردي و بومي به كار بندد. ‏او به خوانش كهنه نمونه اي و اسطوره اي ادبيات نمايشي ايران پرداخته و از اين راه بخشي از پيوند و ارتباط هويت ‏كنوني ما با پيشينه فرهنگي مان را نشان داده است. عناوين فصول هفتگانه كتاب عبارتنداز: 1- ريخت شناسي روايات ‏اساطيري در ايران، 2- نشانه هاي اسطوره اي در ادبيات نمايشي قبل از اسلام، 3- اسطوره و درام عصر مشروطه، 4- ‏واقع گرايي و خوانش اسطوره اي (1330-1357)، 5- درام فرا واقع گرا و خوانش كهن نمونه اي، 6- نمايشنامه هاي ‏ملي و ظهور اساطير، 7- انقلاب و دگرديسي الگوها. ‏




<‏strong‏>زندگي سياسي و اجتماعي سيد عبدالله بهبهاني<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: شهريار بهبهاني‏736 ص، تهران: انتشارات اميد فردا، 1387، چاپ اول
يكي از ناشناخته ترين شخصيت هاي مؤثر در انقلاب مشروطيت، با توجه به نقش و ميزان تاثيرش در اين انقلاب، «سيد ‏عبدالله بهبهاني» است. «بهبهاني» به تصريح اكثر مورخان، يكي از پيشوايان و مؤسسين مشروطيت ايران است. درباره ‏زندگي سياسي و اجتماعي او مطالب گوناگون و متناقضي در نوشته ها و كتاب هاي مختلف آمده است، به گونه اي كه ‏مي توان بر اساس آنها، «بهبهاني» را شخصيتي فداكار، وطن پرست و مستقل، و يا فردي منفعت طلب، رشوه خواه و ‏خائن معرفي كرد. در كتاب حاضر، نويسنده كه از نوادگان «بهبهاني» است، با استفاده از اسناد، مدارك و كتاب هاي ‏معتبر، تصويري از زندگي و فعاليت هاي سياسي و اجتماعي اين رهبر برجسته مشروطه ارائه مي شود. ‏



<‏strong‏>كاروان فرهنگ در فرنگ<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: جلال ستاري‏152 ص، تهران: دفتر پژوهش هاي فرهنگي، 1387، چاپ اول
در اين كتاب، يكي از اقدامات عمده فرهنگي در دوران پهلوي اول، يعني اعزام محصل به كشورهاي اروپايي، بررسي ‏شده است. مدارك و اسناد مربوط به اين طرح، در مجلات و روزنامه هاي آن دوره به چاپ رسيده و اسناد آن در سال ‏هاي اخير از سوي «سازمان اسناد و كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران» در يك جلد منتشر شده است. هدف نويسنده ‏در كتاب حاضر تنها تنظيم اين مواد پراكنده كه كما بيش ناشناخته مانده اند نيست، بلكه كوشش او در جهت شناخت و ‏سنجش اثرات فرهنگي مترتب بر اين طرح است. چارچوب زماني اين بررسي، محدود به چند دوره اعزام محصل در ‏عصر پهلوي اول است و بنابراين به اقداماتي كه پيش از آن يا بعد از آن، چه به هزينه شخصي و چه به هزينه بعضي ‏وزارتخانه ها و سازمان هاي دولتي شده، نپرداخته است. ‏




<‏strong‏>راهنماي زمان جشن ها و گردهمايي هاي ملي ايران باستان<‏‎/strong‏>‏
‏ نويسنده: رضا مرادي غياث آبادي‏69 ص، تهران: انتشارات نويد شيراز، 1387، چاپ دوم
يكي از نكته هايي كه در سال هاي اخير و در بسياري از نشست ها و سخنراني ها به فراواني پرسيده مي شود، زمان ‏درست و دقيق برگزاري جشن ها، گردهمايي ها و آيين هاي ملي ايران باستان است. پرسش هاي فراوان در اين باره، ‏نشان دهنده توجه مردم به ويژه جوانان به شناخت و برگزاري آيين هاي كهن از يك سو، و سردرگمي آنان در ميان تقويم ‏ها و روايت هاي تاريخي متعدد و متناقض از سوي ديگر است. هدف از نگارش كتاب حاضر، ارائه راهنمايي معتبر و ‏قابل اعتماد براي دانستن زمان صحيح جشن ها و گردهمايي هاي ملي ايران باستان است. ‏




<‏strong‏>ايرانيات در كتاب «بزم فرزانگان»<‏‎/strong‏>‏
برگردان و يادداشت ها: جلال خالقي مطلق‏‏122 ص، تهران: انتشارات مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 1386، چاپ اول
اهميتي كه متون موجود به زبان هاي ايراني باستان و ميانه دارند، بيشتر به شناخت اين زبان ها و آگاهي از برخي آيين ‏هاي ديني محدود مي گردد، ولي مايه آنها در زمينه تاريخ، هنر، فرهنگ و زندگي اين جهاني ايرانيان بسيار اندك است. ‏كتاب حاضر، برگردان گزارش هاي پراكنده اي درباره ايران كهن است كه از كتاب «بزم فرزانگان»، نوشته نويسنده ‏يوناني «آثنائيس» ‏Athenaios‏ استخراج شده است. او از نويسندگان اسكندراني قرن دوم ميلادي است. موضوع كتاب، ‏ضيافتي است كه در خانه اي در رم برگزار مي گردد. و 29 تن از فيلسوفان، ادبا، شعرا، پزشكان و موسيقي دانان در ‏آن حضور دارند. آنها درباره خوراكي ها، نوشيدني ها، شيريني ها، سبزيجات، ميوه ها، گل ها، عطرها، بخورها، ‏موسيقي، رقص، آواز، ورزش، مسابقه، درباريان، خدمتكاران، روسپيگري، امردبازي، جشن ها، كاخ ها و... با يكديگر ‏سخن مي گويند. اهميت كتاب «بزم فرزانگان» در اين است كه مطالب آن در واقع عقايد و نظريات مهمانان نيست، بلكه ‏انبوهي نقل قول است از هزار سال ادبيات يونان، از سده هشتم پيش از ميلاد تا سده دوم ميلادي. ‏




<‏strong‏>حماسه: پديده شناسي تطبيقي شعر پهلواني<‏‎/strong‏>‏
ترجمه و نگارش: جلال خالقي مطلق‏‏221 ص، تهران: انتشارات مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 1386، چاپ اول
از ميان پژوهش هايي كه درباره حماسه شده است، كتاب «شعر پهلواني»، اثر ‏C. M. Bowra‏ كه به زبان انگليسي ‏نوشته شده، از جايگاه و اهميت ويژه اي برخوردار است. او اگر چه در باب پديده شناسي تطبيقي شعر پهلواني در ميان ‏اقوام گوناگون و در زمان هاي مختلف، مسائل و مباحث متنوع و جالبي را مطرح كرده، اما از «شاهنامه» و ديگر ‏حماسه هاي ايراني و فارسي جز سه بار نام نبرده است. به عقيده استاد «خالقي مطلق» اين امر نه ناشي از عدم آگاهي ‏Bowra‏ از «شاهنامه»، بلكه ناشي از درك عميق او از ويژگي برجسته اين حماسه در مقايسه با حماسه هايي است كه او ‏آنها را در كتابش بررسي كرده است. ‏Bowra‏ به درستي متوجه ناسازگاري «شاهنامه» و برخي حماسه هاي فارسي با ‏تئوري حماسه هاي گفتاري – بديهي (‏oral poetry‏)، كه فرضيه مركزي در تاليف كتابش بود، شده بود. از اين رو در ‏پژوهش خود هوشيارانه دور «شاهنامه» و حماسه هاي فارسي را خط كشيده است. در كتاب حاضر، استاد «خالقي ‏مطلق» ضمن ارائه چكيده نظريات ‏Bowra‏ در زمينه حماسه، به بررسي هم خواني يا ناهم خواني نظريات او با حماسه ‏در ايران پرداخته و ويژگي هاي حماسه هاي فارسي را بررسي كرده است. ‏




<‏strong‏>ماه تابان اصفهان: مروري بر زندگي و آثار محمد حسين مصور الملكي<‏‎/strong‏>‏
مصور، رنگيتحقيق و پژوهش: بدر السادات قاري سيد فاطمه‏256 ص، تهران: انتشارات فرهنگستان هنر، 1387، چاپ اول
اين كتاب، مروري است بر زندگي و آثار «حاج محمد حسين مصور الملكي»، نگارگر برجسته معاصر ايران. او در ‏سال 1269 خورشيدي در يك خانواده هنرمند و نقاش به دنيا آمد. در زمان تولد او، مكتب نگارگري ايراني راه سقوط را ‏مي پيمود.«فرنگي سازي» كه در عهد صفويه آغاز شده و با قاجاريه گسترش يافته بود، عرصه هاي مختلف زندگي و ‏هنر را در بر گرفته بود. با نفوذ «فرنگي سازي»، ابعاد نگارگري ايراني كه سرشار از اصول و مباني خاص و مشحون ‏از رازها و رمزها بود، مورد تجدد نظر قرار گرفته و به فراموشي سپرده شده بود. در اين دوره، «مصور الملكي» با ‏تلاش بسيار به سامان دادن سبك خاص و فردي خود پرداخت. شخصيت هنري او، تركيبي از وفاداري به ميراث ‏فرهنگي، هنري، ملي و مذهبي ايران با نوعي توجه به فنون هنري مغرب زمين و دل سپاري به نگارگري خيال انگيز ‏سراسر تاريخ هنر ايران، همراه با تقليد از طبيعت و واقعيت بود. كتاب حاضر كه با تصاوير زيباي رنگي از نقاشي هاي ‏اين استاد برجسته به چاپ رسيده است، علاقمندان را با گوشه اي از توانايي و نبوغ او در نگارگري ايران آشنا مي كند. ‏




<‏strong‏>از كافكا تا گراس: آثاري از نويسندگان آلماني زبان قرن بيستم و نقد و بررسي آنها<‏‎/strong‏>‏
ترجمه و تاليف: رضا نجفي، پريسا رضايي‏275 ص،تهران: انتشارات قصيده سرا،1387، چاپ اول
در اين كتاب نه تنها گلچيني از داستان هاي نامدارترين نويسندگان آلماني زبان سده بيست را مي خوانيد، بلكه در قالب ‏پژوهشي فشرده و در عين حال جامع، با ويژگي هاي داستان معاصر آلماني آشنا مي شويد. بخش پاياني كتاب نيز به ‏پرسش هاي اساسي درباره ادبيات معاصر آلمان و پاسخ هاي آنها اختصاص دارد: پيشينه ادبيات آلماني به كجا باز مي ‏گردد؟، ادبيات آلماني از آغاز تا كنون چند دوره را به خود ديده است؟، ادبيات آلماني در كدام مكتب ها قوي تر ظاهر ‏شده است و چرا؟، كدام سنت هاي ادبي بر اين ادبيات حاكم بوده است؟، در سده بيستم چه عوامل و عناصري ادبيات ‏آلماني را دگرگون كرده است؟، تاثير دو جنگ جهاني و نازيسم بر ادبيات آلماني چه بوده است؟ و...‏
‏<‏strong‏>نشريات<‏‎/strong‏>‏




<‏strong‏>جهان كتاب<‏‎/strong‏>‏
ماهنامه آخرين شماره ماهنامه خبري، آموزشي و اطلاع رساني «جهان كتاب» شماره 233 و 234 ويژه مهر– آبان ‏‏1387، سال سيزدهم شامل مقالاتي در حوزه تاريخ، ادبيات، فرهنگ و نقد كتاب، همچنين مطالبي در معرفي چند كتاب ‏برگزيده، تازه هاي بازار كتاب و بخش ويژه اي درباره ادبيات كودك و نوجوان است. عناوين بعضي از مقالات اين ‏شماره: ‏‏• نگاهي به تصوير هملت و دن كيشوت/ايوان تورگنيف/ترجمه: عبدالله كوثري‏• رمان سياه/ياسمن منو‏• دو مرجع مرغوب/ايرج افشار‏• درباره نادرستي انتساب بيتي ايران ستيزانه و اهانت آميز به فردوسي/جليل دوستخواه‏• مخاطرات و مدافعات ملي: نقد كتاب «پان تركيسم و ايران»، نوشته كاوه بيات/محمد حسين خسرو پناه‏• ويرايش: نهادسازي يا گسترش استبداد زباني؟/ رامين كريميان‏• سبكي تحمل ناپذير: معرفي و نقد كتاب «تاكسي نوشت ديگر»،اثر ناصر غياثي/محمد رحيم اخوت‏• داستان هاي تاريكخانه: بررسي تازه ترين كتاب گونترگراس/خسرو ناقد‏• روايتي هنرمندانه از مسئله مسئوليت: معرفي و نقد كتاب «مثلا، برادرم»، نوشته اووه تيم، ترجمه محمود حسيني ‏زاد/فرخ اميرفريار

















قا ب ♦ چهارفصل
آيا کارتونيست بايد که طراحي قهار باشد يا اين هنر براي تکوين بي نياز از اين مهارت آن هم به شيوه کلاسيک آن ‏است؟ اگر چنين سئوالاتي سال ها منشأ بحث و جدل کارشناسان هنري بوده است شايد علت آن، وجود هنرمنداني چون ‏‏"جيمز تربر" باشد که قاعده بازي را شکسته اند و شهرت و محبوبيت آثارشان، اغلب باعث تسلاي خاطر کارتونيست ‏هايي است که مهارت چنداني در کار قلم و طراحي ندارند...‏
درباره جيمز تربر کارتونيست آمريکايي‎‎شيريني هاي ناپخته يک طنزپرداز‏‎‎
آيا کارتونيست بايد که طراحي قهار باشد يا اين هنر براي تکوين بي نياز از اين مهارت آن هم به شيوه کلاسيک آن ‏است؟ اگر چنين سئوالاتي سال ها منشأ بحث و جدل کارشناسان هنري بوده است شايد علت آن، وجود هنرمنداني چون ‏‏"جيمز تربر" باشد که قاعده بازي را شکسته اند.‏
‏"جيمز تربر" متولد 1894 "کلمبوس" ايالت "اهايو" از پدر و مادري بود که هر دو الهام بخش آثار نوشتاري و ‏تصويري آينده او شدند. پدرش " چارلز، منشي پاره وقت و سياستمدار جزء که از کودکي آرزوي وکالت يا هنرپيشگي ‏در سر داشت، الگوي کاراکتر قهرمان کوچک و کم جرأت تربر در بسياري از داستان هاي طنز آميز و کوتاه او است. ‏‏"مري اگنس" مادرش، به گفته خود جيمز، کمديني بالقوه بود که قريحه طنزي سرشار و کم نظير داشت. تربر مي گويد ‏که مادرش يک بار خود را به چلاقي زد و به يکي از مراکز دعادرماني رفت و وانمود کرد که به شکل معجزه آسايي ‏شفا يافته است. اين شوخي عملي مادر، چکيده شوخ طبعي آتي آثار جيمز تربر را در خود دارد: هجو دنياي به ظاهر ‏جدي اطراف و قراردادهاي اجتماعي که به مرور زمان شکل آئيني به خود گرفته اند.‏
تربر دوران جنگ جهاني اول را ابتدا در وزارت امور خارجه و بعد در سفارت آمريکا در پاريس به خدمت گذراند. پس ‏از آن به "کلمبوس" بازگشت و طي سال هاي 1921-1924 به عنوان گزارشگر در "کلمبوس ديسپچ" مشغول به کار ‏شد. همزمان، به مرور آثار هنري، فيلم، کتاب و تئاتر در ستون ثابت هفتگي مي پرداخت. در همين ايام تربر مجدداً به ‏پاريس بازگشت و فعاليت اش را به عنوان روزنامه نگار گسترش داد و مشغول نوشتن براي "شيکاگو تريبون" و ديگر ‏روزنامه هاي معتبر دوران شد. سال 1925 تربر به نيويورک نقل مکان کرد و همکاري با نيويورک ايونينگ پست را ‏آغاز کرد اما مهم ترين واقعه در کارنامه روزنامه نگاري او بي شک، عضويت در تحريريه "نيويورکر" بود که در ‏سال 1927 اتفاق افتاد و سال ها ادامه پيدا کرد.‏
آغاز کار و اعتبار هنري تربر را به عنوان کارتونيست بايد مديون دوست و همکار او در نيويورکر، "اي.بي.وايت" ‏نويسنده معروف کتاب "تار عنکبوت شارلوت" بدانيم که وقتي نمونه طراحي هاي تربر را در سطل زباله اتاق کارش ‏يافت ذوق و نبوغي منحصر به فرد در آنها ديد و طرح ها را براي چاپ فرستاد. جالب اينجا است که تربر بينايي سالمي ‏نداشت، در کودکي به هنگام بازي "ويلهلم تل" با برادرش، در اثر اصابت پيکاني يک چشم خود را از دست داده بود و ‏بينايي چشم ديگر هم رو به نقصان مي گذاشت که به نابينايي کامل او در سال هاي آخر عمر انجاميد. به سبب همين ‏ضعف، تربر کارتون هاش را که به پيش طرح هاي خام و صيقل نخورده مي مانستند اغلب با زغال يا مداد شمعي ‏مشکي بر کاغذ بزرگ و در ابعاد وسيع طراحي مي کرد تا راحت تر ديده شوند.‏
سبک طراحي خطي، موجز و کم پرداخت او هم احتمالاً ريشه در همين مشکل داشت. "اي.بي.وايت" در آن آثار به ‏ظاهر کودکانه و ناپخته، پختگي و غرابت نگاه شخصي طنزپردازي بزرگ را يافته بود که تربر، پيشتر در نوشته هاي ‏خود به نمايش مي گذاشت، پس دوست خود را تشويق کرد تا عقايد و احساسات خود را در قالب آن اشکال تراش نخورده ‏به تصوير کشد. تربر از 1930 طراحي کارتون را به فهرست وظايف روزنامه نگاري اش اضافه کرد و چندين روي ‏جلد نيويورکر را به خود اختصاص داد. اغلب آثار تصويري و نوشتاري او جدال نافرجام و احمقانه انسان معاصر را با ‏جهان توضيح ناپذير اطراف به هجو مي کشند؛ در اين آثار تشتت، حماقت و احساس پوچي كه تمدن به انسان ها مي ‏بخشد خودنمايي مي کند. تربر به دنبال از دست دادن بينايي همچنان به نگارش آثار خود پرداخت. كتاب فانوس ها و نيزه ‏ها (1961) حاصل اين دوران است. ازميان آثار غني و متنوع او مي توان به جغد در اتاق زير شيرواني و سرگشتگي ‏هاي ديگر (1931) خوك آبي در اتاق خواب و بدبختي هاي ديگر (1932) زندگي من و دوران سختي (1933) ذهن ‏خود را تنها بگذاريد (1937) حيوان مذكر(1940)، و گوزن سفيد و كارناوال تربر(1945) اشاره كرد. تربر در سال ‏‏1961 در اثر ذات الريه اي که به دنبال سکته مغزي دچارش شده بود، در گذشت. ‏
شهرت و محبوبيت آثار تربر، اغلب باعث تسلاي خاطر کارتونيست هايي است که مهارت چنداني در کار قلم و طراحي ‏ندارند. "دروتي پارکر" شاعر و نويسنده شهير همدوره تربر معتقد بود که " کارتون هاي او به شيريني هاي نا پخته مي ‏مانند." اما نبايد فراموش کرد که تربر پيش از آن که کارتونيستي خبره باشد، طنزپردازي يگانه بود که کلمات و خطوط، ‏محل بروز انديشه هاي اش به شمار مي رفتند.در واقع، ملات شيريني هاي او آنقدر غني بود که حتي ناپخته هم خوش ‏طعم به نظر آيند، اما آيا مي توان از اين استثنا قاعده اي براي طراحي کارتون ساخت؟ با توجه به خلوتي آسمان کارتون ‏و کاريکاتور از تک ستاره هايي چون تربر، به نظر مي آيد که جواب منفي باشد.‏

















نقاشي ♦ چهار فصل
نمايشگاه گروهي آبرنگ با عنوان "سازه هاي طبيعت"در گالري خارك تهران درحال برپايي است.‏‎ ‎در اين ‏نمايشگاه كه به همت 6 دختر هنرمند برگزار مي شود 25 تابلوي نقاشي با تكنيك "آبرنگ"ديده مي شود كه توجه ‏بسياري از هنردوستان را به خود جلب كرده است. گزارش اختصاصي همکار روز از تهران را مي خوانيد...‏
‎‎‏6 هنرمند، 6 نگاه‎‎‏ ‏كيميا پيشداديان، بشري طارمي، ليلا طبيبيان، رومينا كاوه، ليلا موسوي والهام هاشمي شش نقاشي هستند كه با ‏گردهم آيي درگالري خارك تهران آثار خود را به مدت 10 روز به معرض عموم علاقمندان قرار داده اند. ‏
درنگاه اول به اغلب تابلوهاي موجود درنمايشگاه متوجه مي شويم كه در تصويرسازي هاي به وجودآمده همه چيز ‏براي تجربه اندوزي هاي غني و ارزشمنداست.استفاده مناسب از خطوط واسكيس اوليه در طراحي ساختمان و زير ‏بناي اغلب تابلوها است كه به نقاشان اجازه مي دهد تا آنها براي رنگ گذاري ودرخشندگي هاي موجود درآثار خود ‏بهترين نقطه و بهترين رنگ را انتخاب واستفاده كند. نقطه اشتراك همه تابلوهاي موجود در نمايشگاه واقع گرايي ‏فيگوراتيوي از الگوهاي موجود درطبيعت است.‏
هنرمندان اين نمايشگاه به سادگي هرچه تمام تراز خطوط نرم و لغزنده پيراموني خود استفاده كرده و با طراحي ‏هاي توانمند و بسيار نزديك به واقع گرايي محض و با ويژگي هايي كه شايد بتوان نام آن را "كودك پسند "گذاشت ‏به خلق آثار درخشان و پرجنب وجوش روي آورده اند.گسترش سفيد خواني از نگاه مخاطب به دور نمي ماند ‏وچرخش قلم مو به راحتي اين امكان را به وجود مي آورد كه هرگونه اشكال درانتقال ارتباط باببيننده از بين ‏برود.درآثار اين شش هنرمند ويژگي هاي همزمان زيبا بودن، بومي بودن، ساده بودن و كودكانه بودن موجود ‏است.‏
‏ درآثار ليلا طبيبيان متن استعاري و درخشان موضوعات، فرصتي ارزنده رابراي تصويرگر پديد مي آورد تا با ‏نمايش فضاهايي زنده از فرهنگ بومي و به كارگيري خطوط نيمه تمام و لرزان، هواي شرجي جنوب براي ‏مخاطب را شكل دهد. سفيد خواني دلنشين، رنگ هاي قهوه اي و آفتابزدگي چهره ها را در برگرفته و خطوط نازك ‏افقي با ايجاد خراش روي رنگ هاي پوشاننده، نوعي نااستواري جوي را در هواي داغ جنوب به نمايش گذارده ‏است.طراحي هاي واقع گرا و تكنيك مسلط آبرنگ در فضاسازي و نمايش حركات انساني جايگاه ارزنده اي را ‏براي او در ميان دوستان خود به وجودآورده است. ‏
موضوع 5 اثر رومينا كاوه هم در نوع خود جالب توجه است.موضوع نقاشي هاي او در اجرا همسو و تبديل به ‏موضع اصلي نمايشگاه مي شود. چيزي كه درتابلوهاي او مشهود است نوعي جسارت در ايجاد خطوطي است كه ‏در نگاه اوليه مي تواند به هرسويي گام بردارد ولي تصويرگر در نمايش رويدادهاي خيال انگيز آن، از نوعي ‏رمانتيسيسم شاعرانه و رنگ هاي پوششي غير رقيق بهره جسته و بار ديگر توانايي هاي خود را در طراحي ‏فيگوراتيو به نمايش گذاشته است.‏
ديگر هنرمندان اين نمايشگاه هم در خلق زيبايي كوشش فراواني كرده وتابلوهاي هريك از آنان در معناي خود ‏دچار استعاره هايي هستند كه براي مخاطب جذاب و دلنيشين است.‏




















نگاه‎ ‎‏♦‏‎ ‎تلويزيون
سريال تلويزيوني "مرگ تدريجي يک رويا" جمعه ي گذشته در حالي به اتمام رسيد که مخاطبان آن هر يک از ظن خود يار ‏آن شدند و در اين وادي عده اي به مخالفت سرسختانه با محتواي سريال پرداختند. و عده اي ديگر آن را سريال موفقي براي ‏صدا و سيماي دانستند که توانسته است مخاطبان بسياري را در طول نمايش به خود جلب کند. نگاهي انداخته ايم به اين ‏سريال جنجالي...‏
‎‎مرگ تدريجي يک رويا‎‎
مارال عظيمي نويسنده اي تازه کار است که با انتشار رمان "گيتي" خود را به عنوان يک نويسنده ي موفق معرفي مي کند. ‏مارال با يک استاد دانشگاه از خانواده اي سنتي ازدواج مي کند اما با گذر زمان و با تلقينات خواهرمارال و دوستانش -که ‏جملگي مترجم و يا اديب هستند- احساس مي کند که ازدواج او با حامد يزدان پناه علي رغم عشقي که به او دارد ازدواجي ‏نادرست بوده است. مارال تصميم دارد براي دريافت يک جايزه از محفلي ادبي در لندن به آنجا سفر کند اما حامد با سفر ‏وي مخالف است وبا ديده ي ترديد به فعاليت هاي محفل "ققنوس" نگاه مي کند. در کش و قوس هاي فراوان مارال تصميم ‏به جدايي از همسرش و سفر به لندن به همراه خواهرش، ساناز، از راه ترکيه مي گيرد. مارال "هستي" – فرزند او و ‏حامد- را به طور غيرقانوني با خود به ترکيه مي برد. حامد در جستجوي "هستي" به ترکيه سفر مي کند و در نهايت حامد ‏که هنوز همسر سابقش را دوست دارد به ياري يک ايراني مقيم ترکيه به نام "آراس" همسر و فرزندش را از غرق شدن در ‏يک کشتي قاچاقچيان انسان نجات مي دهد.‏
‎‎‏"جيراني" ما، "جيراني" آنها"‏‎‎
عموما بسياري بر اين باور هستند که فريدون جيراني – از کارگردانان شهير سينما- در نخستين کارش به عنوان کارگردان ‏تلويزيوني اگرچه به لحاظ تکنيکي سريالي ساخت که از بسياري از سريال هاي ساخته شده توسط سيماي ايران قوي تر و ‏مدرن تر بود اما در عوض چنان تن به کليشه هاي مورد پسند صدا و سيما داد و در جهت نگاه آنان به فضاي ادبي – ‏روشنفکري ايران گام برداشت که سريال "مرگ تدريجي يک رويا" را يک لکه سياه واقعي در کارنامه ي تفکرات هنري ‏جيراني بدل کرد.‏
در اين سريال ملودرام، خصوصا در دو سوم نخستين ماجرا که در ايران مي گذرد و زندگي پر فراز و نشيب حامد و مارال ‏را به تصوير مي کشد ما عموما با دو نوع تفکر که به ضديت با يکديگر برخاسته اند مواجه هستيم.‏
‎‎خوبان همه جمع اند‎‎
از يک سو خانواده با خانواده ي يزدان پناه در مقابل ما قرار دارد. خانواده اي که در آن همه چيز درست انجام مي شود. ‏تعاملات همه با احترام و ادب همراه است، پدر با بازي "هوشنگ توکلي " مردي دانا و هوشمند است که دقيقا در مواقعي که ‏لازم است فرزندش حامد را ياري مي دهد. خواهران حامد که از پوشش اسلامي کامل بهره مند هستند زناني هستند که ‏دغدغه اي ندارند جز آرام شدن زندگي برادر بزرگ ترشان. آنان در زندگي با شوهران شان جز محبت چيزي نمي بينند، ‏هرگز چالشي ندارند، زندگي هاشان سرشار از آرامش است و کم خواهي. الگو هاي کليشه اي باب شده در چند سال اخير، ‏دختراني تحصيل کرده، مدرن، امروزي و در عين حال اصول گرا که به نظر مي آيد آرامش و توفيق هايشان در زندگي به ‏ناچار بايد ارتباطي با پوشش اسلامي کامل شان داشته است. به خاطر آوريم سريال "نرگس" را، آن هنگام که خواهر ‏کوچک تر که روحياتي هيستيريک داشت و بيننده را عصبي مي کرد دختري با پوششي از نوع مانتو و روسري بود اما ‏خواهر بزرگ تر که اهل کار و درس بود و از همه مهم تر خوبي و نجابت مهم ترين مشخصه آن بود حجابي کامل و دقيق، ‏متناسب با علائق محافظه کاران داشت.‏
پس خانواده اصول گراي يزدان پناه خانداني است که هيچ کس از هيچ کس بدي نديده است و نخواهد ديد، يک سره احترامات ‏آنچناني رد و بدل مي شود، و ملالي نيست جز آرام گرفتن تندبادي که زندگي برادر بزرگ تر را مورد تهديد قرار داده است.‏در سوي ديگر قصه اي که نويسنده اش "عليرضا محمودي" است ما با دسته اي طرف هستيم که هر قدر هم بکوشيم نخواهيم ‏توانست احساس خوبي به آن ها پيدا کنيم. در آن طرف داستان ما با حلقه اطراف مارال روبرو هستيم.‏
‎‎حکايت آن مترجمان ميگسار‎‎
ساناز خواهر مارال، عملا يک روان پريش به تمام معنا است. مترجمي که در کار خويش وارد است اما ازدواجي ناموفق ‏داشته است، مدام پرخاش جويي مي کند، به همگان توهين مي کند و ممکن نبود در يک قسمت از سريال فحشي از زبانش ‏خارج نشود. مترجم روشنفکر ما با ترحم ميانه اي ندارد. مادر پيرش را به زور به خانه سالمندان مي برد، به خاطر منافع ‏خويش و خروج از ايران، زندگي خواهرش را از هم مي پاشاند و معصيتي نبود که او مرتکب نشده باشد.‏
هلن و پري دوستان ساناز هستند. زناني تنها و اديب که آنان نيز در زندگي هاشان شکست خورده اند. همدم هلن سگ اوست ‏و پري با پسر حاصل از زندگي ناکامش زندگي مي کند. پسري ملقب به "قد درازه" که گهگاه مادر (پري) را سياه و کبود ‏مي کند! ‏
طراحي لباس اين زنان روشنفکر نيز در نوع خود قابل توجه است. في المثال نخستين باري که به تماشاي نخستين سکانسي ‏از سريال نشسته بودم و سه زن به گفتگو مشغول بودم گمان بردم که با يک تله تئاتر روبرو هستم. طراحي لباس اغراق شده ‏که هيچ نسبتي با واقعيت ندارد، در واقع آقاي جيراني با محدوديت روبرو بوده است و نتوانسته نظر مسئولان صدا و سيما را ‏براي نشان دادن لباس هاي مد روز که مورد پسند زنان غير سنتي است جلب کند. و مجبور شده از دستمال سر، کلاه لبه دار ‏و غيره براي نشان دادن لباس هاي غير اسلامي بهره برد.‏
پس حلقه اطراف مارال زناني هستند شکست خورده که قلم مي فرسايند و با خارج نشينان دم خور هستند و هر آينه ممکن ‏است فريب بخورند و براي منافع خويش تن به بازي هاي غربي ها دهند.‏
داريوش آريان – با بازي ناصر طهماسب، دوبلور برجسته و قديمي- نيز که از بالادستان حلقه مرموز ققنوس در لندن است ‏شمايلي دارد به سان گانگسترهاي خونسرد فيلم هاي قديمي، که نخستين بار او را در مراسم "فوق مدرن" وداع او با مادر از ‏دست رفته اش مي بينيم. جالب آنجا که هر بار اين روشنفکر خارج نشين به کادر دوربين مي آمد سريال با موزيکي وهم ‏انگيز همراه مي شد که ناخودآگاه هراس از او در دل مخاطب مي افتاد.‏
تا يادمان نرفته يادآوري کنيم که حلقه روشنفکران "مرگ تدريجي يک رويا" جملگي جز مارال که از معدود شخصيت هاي ‏خاکستري داستان بود – احتمالا تنها به خاطر جلو بردن ملودرام- تنها قادر بودند در رستوران غذا بخورند و يا غذاي سرد ‏و حاضر آماده ميل کنند و گيلاسي از نوشيدني سرخ نيز همواره کنار سفره آنان حاضر بود.‏
به ديالوگ هاي يکي از سکانس هاي قسمت هاي نخست سريال که يک وبلاگ نويس منتقد "مرگ تدريجي يک رويا" در ‏وبلاگش برجسته کرده است عنايت کنيد:‏
‎‎داخل منزل هلن سر ميز غذا‎‎
سر ميز شمع روشن شده و غذا رو با کارد و چنگال مي خورن، در اين هنگام ساناز (ستاره اسکندري) با يه بطري نيمه پر ‏مشروب با حالت مستي وارد ميشه!‏ساناز:‏‎ ‎فقط همينو داري؟هلن:‏‎ ‎آره ٬ميخوام بگم بيارن برام.‏‎ ‎تو انبارم ندارم!‏ساناز : زحمت کشيدي! اين به کدوممون ميرسه آخه؟پري : من و هلن که نمي خوريم ٬ ميخوايم بعد از ظهر بريم سونا!!‏
به هر روي همگي متعجب هستند از اينکه فريدون جيراني با ساخته هاي قابل قبولي چون "قرمز" و سه گانه ي "ستاره ها" ‏چگونه تصميم گرفت کارگردان سريالي شود که اغراق در ابعاد باور نکردني مهم ترين شاخصه آن بود.‏چگونه شخصيت هاي سريال کارگردان کارکشته اي چون جيراني يا سپيد تر از برف بودند و يا سياه تر از شب.‏
‎‎تکنيک‎‎
در اين ميان اما بازي بازيگران سريال بسيار وسوسه انگيز و قابل توجه بود. "دانيال حکيمي" در نقش "حامد" " بار ديگر ‏توانست بازي در خور توجه نشان دهد. صداي تاثير گذار و آهنگين او در کنار نگاه هاي عميق و اندوهبار وي در "مرگ ‏تدريجي يک رويا" بسيار به چشم آمد. همچنين بازي "ستاره اسکندري" در نقش "ساناز" با ظرافت هاي بسياري همراه بود. ‏خنده هاي همراه با گريه اش، پرخاش جويي ها و عصبيت هاي نابهنگام و فن بيان منحصر به فردش باعث شد که احتمالا ‏نقش "ساناز عظيمي" زيباترين نقشي باشد که خانم اسکندري بازي کرده است. اگر چه که اکثريت قريب به اتفاق بازيگران ‏به ياري کارگرداني که اتفاقا در گرفتن بازي هاي درخشان تخصص دارد بازي هاي يک دست و دلنشيني ارائه دادند اما در ‏يک سوم پاياني فيلم که در ترکيه فيلم برداري شده افت بازيگري کاملا به چشم مي خورد. خصوصا بازي "پولاد کيميايي" ‏در نقش "آراس مشرقي" که خلافکاري پاکباز است هيچ تناسبي با بازي هاي زيبايي که در دو سوم نخستين سريال ديده ايم ‏ندارد. مردي با شمايلي عجيب که جملات را به گونه اي ادا مي کند که گويي در نخستين کار بازيگري خود حاضر شده ‏است.‏
جدا از بازي هاي خوب، موسيقي کارن همايون فر نيز از نقاط قوت سريال "مرگ تدريجي يک رويا" مي باشد. موسيقي که ‏هارموني و هماهنگي بسياري با ماهيت دراماتيک و افت و خيز هاي زندگي مارال و حامد دارد. در کنار موسيقي متن ‏خوب، مي توان به ترانه ي وهم آلود و خلسه وار زيباي يغما گلرويي اشاره کرد که با صداي خاص و خراشيده رضا يزداني ‏در پايان سريال بيننده را در ملودي خوش رنگي غوطه ور مي ساخت.‏
فيلم نامه ي محمودي نيز اگرچه احتمالا مقصر اصلي اغلب اغراق ها در کاراکتر سازي هاي فيلم است اما به لحاظ رعايت ‏اصول دراماتيک و همچنين موقعيت سازي هاي نفس گير موفق عمل کرده است. ديالوگ هاي بعضا تاثير گذار و شکيل نيز ‏از ديگر نقاط قوت قصه ي عليرضا محمودي به شمار مي رود.‏
تدوين اين سريال نيز خلاقيت هاي منحصر به فردي داشت که بد نيست از آن ياد شود. براي مثال تقسيم کادر به دو يا سه ‏قسمت از نمونه ابتکارات جالب رضا شيرواني و بهرام دهقاني به شمار مي رفت. امري که باعث مي شد بيننده در آن واحد ‏بتواند کنش هاي شخصيت هاي اصلي داستان را در پاره اي يکسان از زمان مشاهده کند.‏
در نهايت قضاوت راجع به "مرگ تدريجي يک رويا" به نظر کار مشکلي مي رسد، از يک سو نمي توان سريالي که براي ‏‏26 هفته مخاطبان بسياري با سليقه هاي متوع را براي تماشاي آن مجاب کرده است را ضعيف قلمداد کرد و در ديگر سو به ‏سختي مي توان تلاش جيراني براي نشان دادن چهره اي واپس گرا، مشوش، بي قيد و رسالت از برشي از جامعه ‏روشنفکري را تبرئه کرد و آن را امري سهوي و غير مغرضانه دانست.‏
‏ به نظر با ملودرام خوش ساخت اما بسيار اغراق شده با محتوايي ناچيز روبرو بوديم. ملودرامي که هيچ کس باور نخواهد ‏کرد کارگردان فيلم هايي چون "شام آخر" و "آب و آتش" آن را ساخته است. راستش در حين تماشاي سريال "مرگ تدريجي ‏يک رويا" مدام در اين انديشه بودم که:‏
جيراني ما کجا، جيراني سيما کجا...‏















همسايه ها ‏‎♦‎‏ چهار فصل‏
عكس‌هاي سفر لاله اسكندري، مجموعه مقالات انگليسي كريم امامي، تجديد چاپ آثار گلي امامي، دانشور و خبر ترجمه ‏سووشون توسط امام موسي صدر، چاپ آثار عبدالحسين صنعتي‌زاده، حراج عکس هاي عباس کيارستمي، انتشار ده جلد ‏ديگر از مجموعه هنرهاي تجسمي توسط ليلي گلستان، چاپ چهارم تاريخ تحليلي شعر نو شمس لنگرودي، شکوه جواد ‏مجابي از اوضاع نا به سامان نشر به همراه خبرهايي درباره مصطفا مستور، فرهاد مهندس‌پور، جمال مير صادقي، ‏تهمينه ميلاني، ابراهيم نبوي، جعفروالي، پيمان هوشمندزاده و جوايز ادبي..‏‏ ‏
‎‎لاله اسكندري : عكس‌هاي سفر‏‎‎
نمايشگاه عكس‌هاي لاله اسكندري باعنوان "سفر بايد" از 22 آبان در مركز همايش‌هاي بين‌المللي رايزن افتتاح مي‌شود. ‏لاله اسكندري درباره اين نمايشگاه گفت: اين نمايشگاه دربرگيرنده 40 قطعه عكس از سفرهاي اخيرم است كه با نگاهي ‏متفاوت و از زاويه ديد دوربين من از محيط‌ها و فضاها گرفته شده است. اسكندري در اين نمايشگاه مجموعه‌اي از ‏عكس‌هايي كه در كشورهاي ايتاليا، فرانسه، اتريش، امارات، هندوستان و... گرفته است، رونمايي مي‌كند. لاله اسكندري ‏سال 78 در رشته گرافيك از دانشكده هنر و معماري دانشگاه آزاد فارغ‌التحصيل شد و از سال 72 عكاسي را دنبال كرده ‏است. اين نمايشگاه نخستين نمايشگاه انفرادي او محسوب مي‌شود و پيش از اين در سال‌هاي متعدد نمايشگاه‌هاي گروهي ‏برگزار كرده بود كه آخرين نمايشگاه او مربوط به سال 84 در نگارخانه آرتا مي‌شود. نمايشگاه عكس‌هاي لاله اسكندري ‏از 22 تا 28 آبان در مركز همايش‌هاي بين‌المللي رايزن واقع در خيابان نياوران، خيابان كاشانك، آجودانيه، نبش كوچه ‏كاظمي از ساعت 15 تا 21:30 برپا است.‏
‎‎كريم امامي : مجموعه مقالات انگليسي<‏‎/strong‏>‏
به گفته گلي امامي - همسر اين مترجم فقيد -، اين مقاله‌ها بيش‌تر درباره‌موضوع‌هايي از جمله در نقد و بررسي هنرهاي ‏تجسمي و هنرهاي نمايشي‌هستند، كه به زبان انگليسي نوشته شده‌اند.‏او در حال حاضر به گردآوري اين مقاله‌ها مشغول است، كه كريم امامي آن‌ها را در سال‌هاي 1960 در "كيهان ‏انگليسي" منتشر مي‌كرده است.‏گلي امامي همچنين گفت، چون مقاله‌هاي يادشده به زبان انگليسي هستند، ترجمه‌آن‌ها كار آساني نيست، به ويژه اين‌كه ‏كريم امامي در ترجمه بسيار وسواس داشته و همواره مقاله‌هايش را خودش ترجمه مي‌كرده است.‏همچنين كتاب "فرهنگ فارسي به انگليسي" يا "فرهنگ كيميا"ي او هم قرار است تا زمستان براي نوبت سوم از سوي ‏نشر فرهنگ معاصر تجديد چاپ شود.‏كريم امامي 18 تيرماه سال 84 در سن 74سالگي درگذشت. برخي آثاري كه از او به‌چاپ رسيده، عبارت‌اند از: "با ‏خشم به ياد آر" (جان آزبرن)، "گتسبي بزرگ" (اسكات فيتس‌جرالد)، "آپارتايد" (آلكس لاگوما) و "ماجراهاي شرلوك ‏هلمز، كارآگاه خصوصي"(چهارجلدي، آرتور كانن دوويل).‏اين مترجم و فرهنگ‌نويس همچنين ترجمه‌هايي را از شعرهاي سهراب سپهري و عباس كيارستمي انجام داده است.‏
‏<‏strong‏>گلي امامي : تجديد چاپ آثار<‏‎/strong‏>‏
سه عنوان از ترجمه‌هاي گلي امامي، كه ترجمه‌رماني را از زبان انگليسي به فارسي در دست دارد، تجديد چاپ ‏مي‌شوند.امامي گفت، فعلا ترجيح مي‌دهد درباره‌عنوان و نام نويسنده‌اين رمان صحبتي نكند.‏اين مترجم همچنين درباره‌وضعيت انتشار ساير آثارش توضيح داد: كتاب "گردابي چنين حائل" جين وايس كه قرار بود ‏پيش از اين‌ها تجديد چاپ شود، براي نوبت دوم با بازنگري و ويرايش تازه و تغيير ناشر از سوي نشر كتاب پنجره ‏تجديد چاپ خواهد شد.‏‏"گفت‌وگو با بيلي وايلدر" كامرون كرو و "هنر سفر كردن" آلن دوباتن هم براي نوبت دوم در دست تجديد چاپ از سوي ‏نشر كتاب پنجره و نيلوفر هستند.‏
‏<‏strong‏>سيمين دانشور: ترجمه سووشون توسط امام موسي صدر<‏‎/strong‏>‏
با اين‌كه "سيمين دانشور" مي‌گويد امام موسي صدر رمان "سووشون" را به زبان عربي منتشر كرده، اما نزديكان امام ‏موسي صدر از وجود چنين ترجمه‌اي اظهار بي‌اطلاعي مي‌كنند.‏چندي پيش گفت‌وگويي از سيمين دانشور، نويسنده 87 ساله رمان "سووشون" در مجله "گوهران" منتشر شد كه وي در ‏آن از ترجمه اين رمان به زبان عربي به قلم امام موسي صدر خبر داده بود. دانشور با ذكر خاطره‌اي از ديدار با امام ‏موسي صدر گفته بود كه يك روز امام موسي صدر به ديدن دانشور آمده و اين ترجمه را براي وي آورده بود.‏دانشور درگفت و گو با يکي از سايت هاي خبري بر وجود ترجمه امام موسي صدر را از سووشون خود، تأييد كرد و ‏گفت: اين ترجمه سال‌ها پيش در لبنان و توسط نهضت امل منتشر شده است. با اين حال خانواده امام موسي صدر، از ‏جمله حورا صدر، دختر امام موسي صدر، از وجود چنين ترجمه‌اي اظهار بي‌اطلاعي مي‌كنند.‏‏"سووشون" تا كنون به ده‌ها زبان دنيا، از جمله عربي، ترجمه شده است. اما آن‌چه مهم است، فارغ از كيفيت ترجمه امام ‏موسي صدر، توجه وي به يك اثر ادبي است. دانشور در "سووشون" زندگي فئودالي در زمان اشغال ايران توسط ‏انگليسي‌ها در سال‌هاي جنگ دوم جهاني را شرح داده است.‏وي كه اكنون روزهاي بازنشستگي را در خانه مي‌گذراند، 30 تير سال گذشته به علت مشكلات حاد تنفسي در بيمارستان ‏پارس تهران بستري و چند روز بعد مرخص شد.‏امام موسي صدر نيز كه از چهره‌هاي تاريخ معاصر تشيع محسوب مي‌شود، در 3 شهريور سال 1357، در آخرين ‏مرحله از سفر دوره‌اي خود به كشورهاي عربي، بنا بر دعوت رسمي معمر قذافي وارد ليبي شد و پس از چند روز وي ‏را ربودند و هنوز از سرنوشتش اطلاعات دقيقي در دست نيست.‏
‏<‏strong‏>عبدالحسين صنعتي‌زاده: چاپ آثاربه كوشش علي دهباشي<‏‎/strong‏>‏
با انتشار رمان "رستم در قرن بيست و دوم"، مجموعه‌آثار عبدالحسين صنعتي‌زاده - پدر رمان تاريخي ايران - به ‏كوشش علي دهباشي به چاپ مي‌رسد.‏‏"رستم در قرن بيست و دوم" اولين اثر از مجموعه‌آثار 12جلدي اين نويسنده‌است، كه انتشارشان در ماه آينده آغاز ‏مي‌شود و با چاپ رمان "روزگاري كه گذشت"، ادامه مي‌يابد.‏دهباشي كه پيش‌تر، چاپ مجموعه‌آثار سيدمحمدعلي جمالزاده را نيز برعهده داشته و در طي 12 سال، 26 جلد از آثار ‏پدر داستان‌نويسي ايران را منتشر كرده، از سوي خانواده‌عبدالحسين صنعتي‌زاده‌كرماني به‌عنوان ويراستار مجموعه‌آثار ‏اين نويسنده‌ي قديمي ايران انتخاب شده است.‏به گفته‌اين پژوهشگر، عبدالحسين صنعتي‌زاده ‌كرماني از نخستين و پركارترين نويسندگان رمان‌هاي تاريخي زبان ‏‏‌فارسي است؛ به طوري كه ماخالسكي - منتقد و كارشناس ادبيات معاصر ايران -، در كتاب "رمان تاريخي فارسي"، ‏صنعتي‌زاده را "پدر رمان‌هاي تاريخي ايران" مي‌داند.‏عبدالحسين صنعتي‌زاده ‌كرماني سال 1273 در كرمان متولد شد و در آغاز قرن بيستم، كه دوراني پراضطراب و توفاني ‏بود، كارش را آغاز كرد. نخستين رمان اين نويسنده – "دام‌گستران" - تنها تابلويي از انحطاط اخلاقي و سياسي دولت ‏ساساني نيست؛ بلكه مي‌خواهد مخاطرات شبيه به آن زمان را كه ايران در زمان انقراض سلسله‌ي قاجار را تهديد مي‌كند، ‏به نمايش بگذارد.‏ديگر آثار داستاني صنعتي‌زاده شامل رمان‌هاي: "ماني نقاش"، "مجمع ديوانگان"، "عالم ابدي"، "نادر فاتح‌دهلي"، ‏‏"سلحشور" و چند كتاب ديگر است كه همگي به كوشش علي دهباشي منتشر خواهند شد. آثار صنعتي‌زاده از دهه 1320 ‏تاکنون تجديد چاپ نشده است.‏
‏<‏strong‏>عباس کيارستمي : حراج در نخستين اکسپو عکس<‏‎/strong‏>‏
سه عکس از عباس کيارستمي، جمشيد بايرامي و محمد فرنود در دو روز پاياني نخستين اکسپو عکس ايران به حراج ‏گذاشته مي‌شود. به گزارش مهر، نخستين اکسپو عکس ايران عصر ديروز با حضور محمود شالويي مديرکل هنرهاي ‏تجسمي، بهمن نامور مطلق رئيس فرهنگستان هنر و محسن زارع مديرعامل موسسه صبا و هنرمنداني چون رضا ‏کيانيان، جعفر پناهي، ايرج رامين‌فر و... در مرکز فرهنگي هنري صبا افتتاح شد. در اين اکسپو بيش از 700 عکس در ‏سه بخش حرفه‌اي، تجربي و نگارخانه‌ها براي فروش عرضه شده است. بالاترين قيمت آثار نمايشگاه پنج ميليون و ‏پايين‌ترين قيمت 300 هزار تومان است. قيمت سه اثر "پنجره‌اي رو به حياط" کيارستمي، "حاجي با لباس احرام" ‏بايرامي و "اسطوره‌هاي جنگ" فرنود بيش از ديگر آثار نمايشگاه است. نخستين اکسپو عکس ايران از 20 آبان تا دوم ‏آذرماه در مجموعه فرهنگي هنري صبا ميزبان علاقه‌مندان به هنر عکاسي است. اين اکسپو در روزهاي اول و دوم آذر ‏به حراج آثار اختصاص دارد.‏
‏<‏strong‏>ليلي گلستان : سرانجام "هنرهاي تجسمي"<‏‎/strong‏>‏
ده جلد ديگر از مجموعه‌كتاب‌هاي "هنرهاي تجسمي" با سرپرستي ليلي گلستان تا ماه آينده منتشر خواهد شد.‏هشت جلد از اين مجموعه، دو سال پيش مجوز انتشار دريافت كرده بودند، كه به گفته‌گلستان، به دليل اين‌كه مي‌خواسته ‏همه‌جلدها با هم منتشر شوند، منتظر دريافت مجوز دو مجلد باقي‌مانده بوده، كه اين امر حدود دو سال به طول انجاميده ‏است.‏اين مجموعه به كتاب‌هايي چون: "دنياي نقاشي مدرن" رابرت مادرول، ترجمه‌سهيلا سيديوسفي، فرانسيس بيكن شامل دو ‏بخش "پيكر به مثابه (نقش‌مايه)" ترجمه‌موگه رازاني و بخش دوم "گفت‌وگو با فرانسيس بيكن" ترجمه‌سهيلا سيديوسفي، ‏‏"رئاليسم نو ادامه دارد" اثر فرنان لژه ترجمه‌ سهيلا سيديوسفي، "گفت‌وگو با جاسپر جونز" ترجمه‌ژيلا ارجمندي، ‏‏"مجسمه‌ساز در جامعه‌مدرن" نوشته‌هنري مور ترجمه‌ سهيلا سيديوسفي، "انسان‌گرايي انتزاع" اثر رابرت مادرول ‏ترجمه‌موگه رازاني، "افسانه‌هاي نو" اندي وارهول ترجمه‌مسعوده فرهمند، "گفت‌وگوي ليلي گلستان با بهجت صدر" و ‏دو جلد "چگونه به هنر نگاه كنيم" با ترجمه‌عليرضا سميع‌آذر اختصاص دارد.‏مجموعه‌ي يادشده به زودي از سوي انتشارات بازتاب‌نگار منتشر خواهد شد. پيش‌تر، 10 جلد از كتاب‌هاي اين مجموعه ‏منتشر شده است.ليلي گلستان اين روزها مشغول ترجمه‌كتاب "نيچه" نوشته‌اشتفان تسوايك اتريشي درباره‌زندگي نيچه ‏است. او اين اثر را از زبان فرانسه به فارسي در حال ترجمه دارد.‏
‏<‏strong‏>شمس لنگرودي : چاپ چهارم "تاريخ تحليلي شعر نو"‏ ‏<‏‎/strong‏>‏
مجموعه‌ چهارجلدي "تاريخ تحليلي شعر نو" محمد شمس لنگرودي به چاپ چهارم رسيد. نگارش اين مجموعه كه جلد ‏اول آن، سال 1370 و هر چهار جلد با هم در سال 1377 منتشر شده، حدودا 10 سال طول كشيده است.‏شمس لنگرودي تدوين اين كتاب را حدود سال 62 شروع كرده، كه با مدتي وقفه، در اواخر سال 76 تمام شده است. اين ‏مجموعه كه نويسنده از آن به عنوان كاري هولناك ياد مي‌كند، هم‌زمان با پنجاه و هشتمين سال‌روز تولد او، از سوي نشر ‏مركز تجديد چاپ شده است.‏
‏<‏strong‏>جواد مجابي : اوضاع نا به سامان نشر<‏‎/strong‏>‏
جواد مجابي که به تازگي، فيلم مستند 45دقيقه‌اي به كارگرداني حسن لطفي از زندگي وي ساخته شده است اعلام کرده ‏است که دو مجموعه‌شعر و يك مجموعه‌داستان براي انتشار آماده دارد؛ اما به دليل آن‌چه اوضاع نابسامان نشر توصيف ‏كرد، قصد انتشار آن‌ها را ندارد.‏مجموعه‌ داستان"باقي قصه‌هاي من" و مجموعه‌ها‌ي شعر "شبانگاهان ايراني" و "با زمستان اين شاهين"، ‌آثار آماده‌ي ‏چاپ او هستند.‏‏"گزيده‌شعرهاي جواد مجابي" هم به انتخاب خودش، از شش ماه پيش در انتظار دريافت مجوز انتشار است.‏به گفته‌اين منتقد، كتاب او از مجموعه‌"تاريخ شفاهي ادبيات معاصر" زير نظر محمدهاشم اكبرياني با گفت‌وگوي علي ‏شروقي، و مجموعه‌شعر "ترانه‌هاي مجوسان" نيز در انتظار دريافت مجوز نشرند.‏هم چنين "شباهت‌هاي ناگزير" درباره‌اردشير محصص - هنرمند طراح، تصويرساز و كاريكاتوريست - نوشته‌جواد ‏مجابي مجوز نشر گرفته و در راه انتشار است.‏اين كتاب براي نخستين‌بار در سال 1352 منتشر شده، كه مجابي با همكاري همسرش - آسيه جوادي - در آن، تغييراتي ‏صورت داده و مطالبي تازه، عكس‌ها و نامه‌هاي محصص را به آن افزوده است. كتاب "شباهت‌هاي ناگزير" ‏درباره‌اردشير محصص، كه چندي پيش در آمريكا از دنيا رفت، توسط نشر چشمه منتشر خواهد شد.‏
‏<‏strong‏>مصطفي مستور: رنج از چاپ مجدد<‏‎/strong‏>‏
مصطفي مستور در مراسم نقد كتاب "روي ماه خداوند را ببوس و بررسي داستان‌هاي معناگرا" که با حضور وي و ‏‏"عرفان نظرآهاري" شاعر و پژوهشگر ادبي در فرهنگسراي خانواده برگزار شد، گفت: "چاپ‌هاي مجدد اين رمان مرا ‏كمي اندوهگين مي‌سازد زيرا از خود مي‌پرسم چرا اين نسل، رماني سرشار از رنج را مي‌خواند و اقبال عمومي نسبت ‏به اين كتاب كه فقط در آن رنج است، يك اخطار بزرگ است.‏شايد اگر امروز مي‌خواستم اين كتاب را منتشر كنم كمي تأمل مي‌كردم كه آيا مخاطب مي‌تواند با آن احساس آرامش كند ‏يا اين كتاب رنج‌هاي روحي‌اش را افزايش مي‌دهد. اگر روزي بفهمم كه رنج‌هاي كتاب بيش از آموزه‌هايش است از ‏انتشار كتاب جلوگيري خواهم كرد."‏
‏<‏strong‏>فرهاد مهندس‌پور: "محاكمه" كافكا<‏‎/strong‏>‏
فرهاد مهندس‌پور پس از سال‌ها دوري از عرصه كارگرداني تئاتر قصد دارد نمايشي را براساس رمان"محاكمه" اثر ‏مشهور فراتس كافكا به صحنه ببرد.‏اين كارگردان تئاتر كه آخرين‌بار نمايش "روز رستاخيز" را در سال 81 به صحنه برده بود، درباره اجراي نمايش جديد ‏خود گفت: همچون آثار قبلي نمايشنامه"محاكمه" با همكاري چرم‌شير نوشته مي‌شود و اجراي آن نيز در سال 88 انجام ‏خواهد شد.‏مهندس‌پور درباره گروه اجرايي اين نمايش هم توضيح داد: اين نمايش توسط گروه تئاتر "آفتاب" به صحنه مي‌رود اما ‏تركيب نهايي بازيگران و ديگر عوامل نمايش تا پايان امسال مشخص مي‌شود. او درباره مكان اجراي اين نمايش گفت: ‏هنوز سالن اجرايي ما مشخص نشده ضمن اين‌كه نگارش متن هم هنوز آغاز نشده است.‏فرهاد مهندس‌پور اخيرا به عنوان بازيگر در نمايش جديد آتيلا پسياني با نام "متابوليك" حضور داشت كه در تالار ‏چهارسو تئاترشهر به صحنه رفت و قرار است در بخش مسابقه بين‌المللي بيست‌وهفتمين جشنواره بين‌المللي تئاترفجر هم ‏اجرا شود
‏<‏strong‏>جمال مير صادقي :‏‎ ‎راهنماي داستان‌نويسي<‏‎/strong‏>‏
کمتر کسي است که دستي – حتي از دور – بر آتش داشته باشد و نام "جمال ميرصادقي" را نشنيده باشد. او در حوزه ‏ادبيات داستاني نامي آشناست و آثارش همواره با اقبال مواجه بوده است؛ چه به سبب قدمتي که در اين زمينه دارد و چه ‏به سبب شاگرداني که در کارگاه‌هاي قصه‌نويسي با تدريس او اُخت شده‌اند. جديدترين کتاب او "راهنماي داستان‌نويسي" ‏است که مطالعه آن براي تازه‌کاران و حتي کساني که آثار چاپ شده داستاني دارند پيشنهاد خوبي است. اين کتاب حاصل ‏بيست سال و اندي تلاش "ميرصادقي" در حوزه تحليل داستان است؛ کتاب‌هايي مثل "قصه، داستان کوتاه، رمان"، ‏‏"عناصر داستان"، "جهان داستان" و.... "راهنماي داستان‌نويسي" توسط نشر سخن راهي بازار شده است و ‏سرفصل‌هاي متعددي دارد. از جمله اين سرفصل‌هاي مي‌توان به انواع راوي، معنا و... اشاره کرد.‏
‏<‏strong‏>تهمينه ميلاني : فيلمي در باره دفاع مقدس<‏‎/strong‏>‏
تهمينه ميلاني با تاييد خبر فيلمسازي‌اش در حيطه سينماي دفاع مقدس، از دريافت پيشنهاد كارگرداني فيلمي براساس ‏كتاب "دا" نوشته زهرا حسيني خبر داد. پس از انتشار شايعاتي مبني‌بر ساخت فيلمي با محوريت دفاع‌مقدس توسط تهمينه ‏ميلاني، اين كارگردان سينما اين خبر را تاييد كرد و اظهار داشت: پيشنهاد ساخت فيلمي براساس كتاب خاطرات "دا" ‏نوشته زهرا حسيني، توسط محمدرضا شرف‌الدين، مديرعامل انجمن سينماي دفاع مقدس به من شد كه هنوز به مرحله ‏قرارداد نرسيده است. وي افزود: طرح آن را با عنوان "تنهايي‌پرهياهو" به نگارش در آورده‌ام و تحويل انجمن سينماي ‏دفاع‌مقدس داده‌ام تا مذاكرات بعدي انجام شود. ميلاني درباره طرح خود گفت: در اين طرح مقايسه‌اي بين آرمان‌گرايي ‏نسل انقلاب و نسل امروز صورت گرفته است. ‏
‏<‏strong‏>ابراهيم نبوي: کتاب به زبان ايتاليائي و...<‏‎/strong‏>‏
ابراهيم نبوي که به تازگي بيماري سخت قلبي راپشت سرگذاشته و در آستانه پنجاه سالگي به زندگي لبخندي ديگر زده ‏است، سه کتاب در راه دارد : يکي به زبان ايتاليائي و دو تا به زبان فارسي.‏پارادوکس که تصوير سازي گرافيکي اش توسط رضا عابديني انجام شده است همين روزها به زبان ايتاليائي منتشر مي ‏شود. بعد هم به زبا نهاي انگليسي، فرانسوي و اسپانيولي و..‏اتاق شماره 13 نام مجموعه داستان کوتاه نبوي است. جنايت در بزرگراه هم کتاب است در باره طنز نويسي وشوخي ‏باتاريخ دنيا...‏
‏<‏strong‏>جعفروالي : انتشار کتاب خاطرات<‏‎/strong‏>‏
جعفر والي خاطرات و تجربيات خود را در كتابي منتشر مي‌كند. اين كتاب با نام "گوسفند زنده قصاب در باغ حاضر ‏است" دربردارنده‌خاطرات و تجربيات اين هنرمند پيشكسوت در دوره‌هاي گوناگون زندگي‌اش و در حوزه‌هايي همچون: ‏تئاتر، دوبلاژ، سينما و تدريس است.‏به گفته‌ي والي، نگارش اين اثر به پايان رسيده و در حال ويرايش و اصلاح است. به گفته‌ي او، قرار است اين كتاب با ‏همكاري اميد روحاني و توسط نشر قطره منتشر شود.‏جعفر والي از كارگردانان و بازيگران پيشكسوت تئاتر و سينماست، كه سال گذشته، با بازي در نمايش "اتاق شماره‌ي ‏‏6" به كارگرداني ناصر حسيني‌مهر، حضور دوباره‌اي بر صحنه داشت. او در فيلم "پاداش سكوت" به كارگرداني ‏مازيار ميري نيز به ايفاي نقش پرداخت.‏
‏<‏strong‏>پيمان هوشمندزاده : نمايشگاه عكس‌<‏‎/strong‏>‏
عكس‌هاي پيمان هوشمندزاده از يكم‌آذرماه در نگارخانه اثر به نمايش در مي‌آيد. اين دهمين نمايشگاه انفرادي هوشمندزاده ‏است كه تا 13آذرماه ادامه خواهد داشت. نگارخانه اثر واقع در خيابان ايرانشهر، كوي برفروشان، شماره 13، از ساعت ‏‏17 تا 21 آماده بازديد است.‏
‏<‏strong‏>جوايز ادبي<‏‎/strong‏>‏
‏<‏strong‏>برنامه‌هاي جايزه‌ادبي اصفهان<‏‎/strong‏>‏
مراسم اين جايزه روز چهارشنبه (29 آبان‌ماه) آغاز مي‌شود و در روز پنج‌شنبه (30 آبان) با معرفي برگزيدگان، به كار ‏خود پايان خواهد داد. همچنين در دو روز برگزاري‌جايزه، كارگاه‌هاي آموزشي برگزار خواهد شد.‏در روز چهارشنبه (29 آبان‌ماه)، كارگاه "نقد خلاق" با حضور محمد كراچيان و كارگاه "استفاده از اسطوره‌ها و ‏قصه‌هاي كهن در داستان" با حضور مرتضي كربلايي‌لو از ساعت 17 تا 19 برگزار مي‌شود.‏در روز دوم (30 آبان‌ماه) در كارگاه "فرق تخيل و فانتزي" از ساعت 9 تا 10:30، مسعود ناصري سخن مي‌گويد و در ‏كارگاه "شخصيت‌پردازي" از ساعت 10:45 تا 12:15، مجيد قيصري به بحث مي‌پردازد.‏همچنين در اين روز، كارگاه "تبارشناسي داستان كوتاه" با حضور محمدجواد جزيني از ساعت 9 تا 10:30 برگزار ‏مي‌شود و كارگاه "قهرمان در داستان فانتزي" با حضور احمد اكبرپور از ساعت 10:45 تا 12:15 برپا خواهد بود.‏همچنين جلسه‌گپ و گفت با حضور داوران، ساعت 21 روز چهارشنبه در هتل سپاهان و جلسه‌نقد آزاد با حضور ‏داوران، ساعت 14:30 روز پنج‌شنبه در اين هتل برگزار مي‌شود.‏ششمين دوره‌اين جايزه‌ادبي اصفهان در سه بخش اصلي شامل: داستان کوتاه، مجموعه‌داستان (چاپ اول 86-1385) و ‏رمان (چاپ اول 86-1385)، و بخش ويژه شامل: ادبيات کودک و نوجوان (آثار چاپ‌شده و چاپ‌نشده) و ادبيات فانتزي ‏‏(آثار چاپ‌شده و چاپ‌نشده) برگزار مي‌شود.‏تعداد 51 رمان به دبيرخانه‌جايزه‌ادبي اصفهان ارسال شده، كه از بين آن‌ها، 14 رمان به مرحله‌نهايي راه يافته است.‏همچنين از 61 مجموعه‌داستان رسيده به دبيرخانه‌جشنواره، 17 مجموعه‌داستان به مرحله‌نهايي راه پيدا كرده‌اند و در ‏بخش آثار چاپ‌نشده‌كودك و نوجوان، از ميان 205 اثر ارسال‌شده به دبيرخانه، 30 اثر به مرحله‌دوم داوري راه يافته‌اند.‏در مرحله‌نهايي داوري، در هر بخش رمان، مجموعه‌داستان و آثار چاپ‌نشده‌كودك و نوجوان، 3 اثر برگزيده و از آن‌ها ‏تقدير خواهد شد. ‏محل برگزاري اين كارگاه‌هاي آموزشي در مجتمع فرشچيان اصفهان است.‏
‏<‏strong‏>داوري جايزه‌داستان‌كوتاه‌نويسي هدايت<‏‎/strong‏>‏
با ارسال 600 داستان كوتاه به هفتمين دوره‌جايزه‌داستان كوتاه‌نويسي صادق هدايت، كار داوري اين جايزه آغاز شد.‏فراخوان هفتمين جايزه‌داستان‌كوتاه‌نويسي صادق هدايت خردادماه اعلام و زمان ارسال آثار به اين جايزه تا آبان‌ماه اعلام ‏شد، كه 550 اثر از داخل و 50 داستان از خارج كشور به اين جايزه ارسال و كار داوري آثار از هفته‌ي پيش آغاز شده ‏است.‏به گفته‌ي جهانگير هدايت - دبير جايزه‌ي هدايت -، نتايج داوري جايزه، بهمن‌ماه در مراسم پاياني، كه هم‌زمان با ‏سال‌روز تولد صادق هدايت برگزار مي‌شود، اعلام خواهد شد.‏سال گذشته، 750 نويسنده با ارسال داستان كوتاه در اين جايزه شركت داشتند، كه شيوا رمضاني با داستان "لعنتي"، ‏فائزه فرهومند تهراني با داستان "فنجان‌هاي خالي" و اميليا نظري با "داستان آقاي سزار غمگين است" برگزيدگان ‏ششمين دوره‌جايزه‌ي هدايت شدند.‏
‏<‏strong‏>سيمين دانشور غايب بزرگ نخستين جايزه ادبي "جلال آل احمد "<‏‎/strong‏>‏
نخستين جايزه ادبي "جلال آل احمد " كه پيشتر شايعه برگزار نشدن آن به شدت در ميان اهل فرهنگ زمزمه مي شد ‏بالاخره درسالروز تولد اين نويسنده شهير ايراني برگزار شد.اين مراسم كه به شدت تحت تاثير سياست هاي وزارت ‏ارشاد و شخص صفارهرندي برنامه ريزي شده بود در اولين دوره خود هيچ كتابي را لايق دريافت جايزه نخست ندانست ‏تا بسياري از شركت كنندگان با عدم حضور خوددراين برنامه موج اعتراض هاي خود رابه نمايش گذارند.‏نخستين دوره جايزه ادبي جلال آل احمد عصر ديروز با حضور وزير ارشاد، رئيس فرهنگستان زبان فارسي، معاون ‏فرهنگي وزير ارشاد و 50 نفر از مسئولان فرهنگي و نويسندگان و پژوهشگران عرصه تاريخ و ادبيات در تالار ‏وحدت تهران برگزار شد. اين مراسم در حالي برگزار شد كه با اعلام قبلي محمد علي رمضاني، دبير بخش علمي اين ‏مراسم به دليل نگاه موشكافانه داوران و بازخوانان آن به هيچ يك از پنج هزار كتاب ارسال شده، جايزه اصلي داده نمي ‏شود.‏داستان بلند، داستان كوتاه، نقد ادبي، كتب تاريخ نگاري و كتب مستندنگاري، موضوع‌هاي مورد ارزيابي هيأت داوران ‏بود كه در فراخوان ذكر شده بود.‏در فراخوان نخستين دوره جايزه ادبي جلال آل احمد از تمام نويسندگان، منتقدان، اديبان و تاريخ‌نگاران دعوت شده بود ‏تا آثار خود را كه در سال‌هاي 1385 و 1386 به چاپ رسيده است، تا تاريخ 31 شهريور 1387، به دبيرخانه ارسال ‏كنند.بنا به گزارش خبرنگار روز در تهران اين جايزه با اختصاص 110 سكه بهار آزادي به هر يك از برگزيدگان خود، ‏لقب گران‌ترين جايزه ادبي ايران را به خود داده بود.‏در طي برگزاري مراسم آل احمد مهم ترين نكته اي كه توجه اغلب حاضرين را به خود جلب كرده بود عدم حضور ‏سيمين دانشور، همسر آل احمد بود. در مورد اين مطلب تنها توضيحي كه مسئولين برپايي مراسم به خبرنگاران دادند ‏‏"تشخيص گروه داوري و هيات مشاور برنامه "را علت عدم دعوت از خانم دانشور مطرح ساختند. شجاعي، كارگردان ‏اصلي اين مراسم در مورد اين خبر به خبرنگار روز گفت: حتما خانم دانشور از برگزاري اين مراسم در تالار وحدت از ‏مدت ها قبل اطلاع داشتند ولي ما به دليل بيماري ايشان و بهبود اوضاع فيزيكي شان تماسي برقرار نكرده و هيچ دعوت ‏نامه اي را برايشان ارسال نكرديم. اميدوارم فرصتي پيش بيايد تا تمام رخدادهاي اين جايزه را از ابتدا تا روز برپايي آن ‏برايشان گزارش كنيم تا براي برگزاري آن در سال هاي آتي مشاور ما باشند.‏
‎‎برگزيدگان:‏‎ ‎
بخش ادبي: ‏‏"از اسطوره تا حماسه، هفت گفتار در شاهنامه‌پژوهي" اثر سجاد آيدنلو و بخش نقد ادبي‏"آيين آينه، سير تحول نمادپردازي در فرهنگ ايراني و ادبيات فارسي" نوشته حسينعلي قبادي با همكاري محمد ‏بيرانوندي ‏
بخش داستان كوتاه و رمان:‏داستان بلند"قاعده بازي" اثر فيروز زنوزي جلالي داستان هاي و "اژدهاكشان" نوشته يوسف عليخاني
بخش تاريخ‌نگاري و مستندنگاري:‏كتاب هاي 3 جلدي "سازمان مجاهدين خلق، پيدايي تا فرجام" با تلاش جمعي پژوهشگران
به نويسندگان آثار فوق 25 سكه بهار آزادي به همراه يك نشان از جلال آل احمد داده شد. نشاني كه ارشاد طراحي كرده ‏امضاي جلال آل‌احمد را روي خود داشت.در طراحي اين نمايش از آب طلا، آب نقره و آب برنج استفاده شده بود. ‏اسامي اعضاي 9 نفره هيئت علمي جايزه "جلال آل‌احمد" كه پيش‌تر با حكم وزير ارشاد به اين سمت منصوب شده‌بودند، ‏عبارتند از: صادق آيينه‌وند، سهراب هادي، مرتضي سرهنگي، عباس سليمي نمين، مجتبي رحماندوست، ، راضيه تجار، ‏عباس‌علي وفايي، ، محمدرضا سرشار ورسول جعفريان. ‏


























ياد ياران♦ چهار فصل‏
دوست نداشتم رفتنش را ببينم. صدايش، بازي اش و حضورش، مهمترين دليلي بود که همپاي پدر و مادرم به تماشاي آن ‏افسانه مي نشستم. وقتي رفت، باقي قصه ديگر برايم مهم نبود....‏
‎‎کاتب را کشتند...‏‎‎
ده دوازده ساله بودم که براي اولين بار از تماشاي مرگ دراماتيک يک شخصيت داستاني در تلويزيون گريه ام گرفت. ‏آن روز ها سريال سلطان و شبان مهمترين برنامه تلويزيوني شبکه هاي دوگانه صدا و سيما بود. آنقدر با کاتب اين ‏سريال خو گرفته بودم که مردنش را نمي خواستم باور کنم. هنوز احساس وحشت تماشاي پرهاي آن تيري که از پشت ‏به کمرش نشست در خاطرم مانده. دوست نداشتم رفتنش را ببينم. صدايش، بازي اش و حضورش، مهمترين دليلي بود ‏که همپاي پدر و مادرم به تماشاي آن افسانه مي نشستم. وقتي رفت، باقي قصه ديگر برايم مهم نبود....‏
بزرگتر شده بودم و پا به دبيرستان گذاشته بودم. آن موقع هنوز اصطلاح فرنگي تله تئاتر را به کار نمي بردند و مي ‏گفتند تئاتر تلويزيوني. صداو سيما هم تازه شروع کرده بود به تبليغ مکرر برنامه هايي که در دست پخش داشت. آلبوم ‏خانوادگي با بازي مهتاب نصير پور و احمد آقالو، مجموعه عجيب و غريبي بود که هم سريال بود و هم تئاتر. يعني ‏تئاتر تلويزيوني دنباله دار، که تازه داستان هر قسمتش هم مستقل بود. با ديدن آقالو حسابي ذوق کرده بودم. روز شماري ‏براي شروع سريال... و بالاخره شروع شد. شبهاي پخش اين برنامه آرام و قرار نداشتم. نمي دانم از زنده بودن آن که ‏مرده بود احساس خوبي داشتم يا از لذت کشف تئاتر و تماشاي روايتي متفاوت از سريال هاي خانوادگي و ملودرام هاي ‏آبکي چون آينه و آينه عبرت به وجد آمده بودم. شايد هم بازي دلچسب و رويايي نصير پور و آقا لو و پاسکاري هاي ‏بي نظير شان در بازي مقابل هم مرا به دنيايي نو برده بود. هر چه که بود از آن پس شدم طرفدار پرو پا قرص ‏بازيگري که با همه فرق داشت. صدايش، صميميتش، رمز و رازي که پشت چهره اش بود، و حسي توامان از صلابت ‏و نرمي از او بازيگري ساخته بود که نمي شد به راحتي فراموشش کني.‏
سالها گذشت و پاي من به عنوان منتقد و روزنامه نگار به روابط عمومي تئاتر شهر باز شده بود. دفتر محمد بهرامي ‏شده بود پاتوق هميشگي من و خيلي از همکاراني که تئاتر ديدن برايمان شده بود يک عادت، يا بهتر بگويم اعتياد. اولين ‏بار آقا لو را آنجا ديدم. آمده بود محمد بهرامي کارش را راه بياندازد، با او يک استکان چاي بخورد و برود سر تمرين. ‏ناخوداگاه انگشتم را به سمتش بردم و گفتم اين آقا مرا بدبخت کرد! مانده بود چه بگويد. معذرت خواهي کردم و توضيح ‏دادم. فهميد. لبخند زد. رفت. خروس را ديدم و کار هاي ديگرش را. اما موقع تماشاي نمايش پل، آخرين باري بود که ‏ديدمش، و اولين باري بود که فهميدم به مقام معجزه گري در بازي رسيده. هنوز عرقهاي پيشاني اش هنگام اجراي آن ‏نمايش،که بي وقفه بر زمين مي ريخت جلوي چشمانم است. مي دانم که اگر آقا لو نبود، محمد رحمانيان هيچوقت نمي ‏توانست نيمي از اين ظرفيت بازيگري را در هيچ بازيگر ديگري پيدا کند. آن چه او در پل به نمايش گذاشت، کار يک ‏نفر نبود. نيرويي داشت بي نظير و منشائي داشت نامعلوم، که بزرگي کارش را وراي واقعيت مي برد. اين آخرين ‏تصويري بود که از او داشتم. قدرتمند، چابک، با موهايي که هنوز رنگي از سياهي داشت و پر پشت بود.‏
اما حالا حيرتزده و وامانده به تصوير چهره اش در آخرين روز هاي زندگي خيره مي شوم. تکيده، کم مو و کم توان. نه ‏چهره يک بيمار مبتلا به سرطان، که تصوير دق مرگي يک مرد قبل از مرگ. اين همه عکس کجا بود يکدفعه؟‏
خبر گزاريهايي که اين روز ها ده تا ده تا عکسش را منتشر مي کنند، کجا بودند؟ اين چه جور خبر گزاري است که به ‏منِ بي خبر، خبر نمي دهد که فلاني چگونه زنده است، تا وقتي که طرف بميرد و آنوقت خبر مرگش را بدهد؟ اين چه ‏خبر گزاري است که بين من و امثال من، و آن که هميشه عادت به ديدنش داشتيم اينقدر فاصله مي اندازد؟‏
هنوز هم نمي خواهم باور کنم که کاتب مرده است. نه، اشتباه گفتم. نمي خواهم باور کنم کاتب را کشته اند. مي خواهم ‏افسانه باشد. مي خواهم بازي باشد. مي خواهم باز هم ببينم يک جاي ديگر، در نقشي تازه ظاهر شده. مي خواهم سرو ‏کله اش دوباره پيدا شود و به من بگويد آن کشته شدن و مردن که ديدي دروغ بود، بازي بود. من هنوز هستم و باز هم ‏بازي مي کنم. ‏

هیچ نظری موجود نیست: