شنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۷

فيلم روز♦ سينماي ايران
‏محمدرضا اصلاني از مستند سازان نام آشناي سينماي ايران است. او کمتر در حوزه سينماي داستاني کار ‏کرده و تنها ساخته داستاني او شطرنج باد متعلق به دهه 50 است. اگرچه در نوشتن چند فيلمنامه همکاري ‏داشته است. آتش سبز جديدترين ساخته اصلاني که بر اساس يکي از داستان هاي کهن ايراني ساخته شده اين ‏روز ها روي پرده سينما هاست.‏
‎‎هنر هفتم و چند داستان ديگر‎‎‏ ‏نويسنده و کارگردان: محمدرضا اصلاني. مدير فيلمبرداري: مرتضي پور صمدي.تدوين: امين اصلاني. طراح ‏صحنه و لباس: ژيلا مهرجويي. تهيه کننده: قاسم قلي پور. بازيگران: عزت الله انتظامي، مهتاب کرامتي، پگاه ‏آهنگراني، مهدي احمدي، فرخ نعمتي،آهو خردمند.‏
خلاصه داستان: ناردانه در کودکي شنيده در آينده با يک مرده ازدواج خواهد کرد. او همواره از اين سرنوشت ‏شوم در گريز است تا اينکه روزي در جواني گذارش به قلعه اي مي افتد. آنجا مردي را مرده مي يابد. ناردانه ‏بايد براي او هفت داستان بخواند تا مرد زنده شود. ناردانه چنين مي کند و هيچ نمي خورد و نمي آشامد تا هفت ‏روز به پايان برسد. در شب هفتم کنيز خانه او را مي فريبد و به بهانه حمام خود داستان هفتم را مي خواند. ‏مرد بيدار مي شود و کنيز را به زني مي گيرد و ناردانه خدمتکار خانه مي شود. اما در پايان مرد به همه ‏وقايع پي مي برد.‏
آتش سبز محمدرضا اصلاني پس از اولين نمايش هاي خود در جشنواره فيلم فجر واکنش هاي بسيار تندي را ‏ميان منتقدان بر انگيخت و بيشتر به جاي اينکه فيلم مورد توجه قرار بگيرد حواشي پديد آورد که منتقدان با آن ‏در گير شدند.‏
اصلاني سال ها از سينما دور بوده است. او در اين سال ها تنها مستند ساخته و نبض زبان سينما و چگونگي ‏ارتباط با مخاطب را از دست داده است. فيلم از همين منظر بزرگترين آسيب را مي بيند. آتش سبز اثري پرگو ‏و کسل کننده است که داستان خود را با اطناب تعريف مي کند. اگرچه معلوم است کارگردان براي پرداخت ‏صحنه ها و اطلاعات هنري که ارائه مي کند زحمات فراوان کشيده اما اين زحمات به بار نمي نشيند و کار را ‏پراکنده جلوه مي دهد.‏
مبناي اصلي داستان فيلم آتش سبز افسانه کهن سنگ صبور است. ناردانه زندگي خود را فدا مي کند تا مردي ‏را که دوست دارد به زندگي باز گردد و در نهايت هم که مرد بر مي خيزد به اشتباه همسري ديگر اختيار مي ‏کند و ناردانه به کنيزي مشغول مي شود.‏
اين داستان بدنه اصلي پيرنگ فيلم به حساب مي آيد اما داستانک هاي بسياري وجود دارد که در واقع داستانک ‏هاي حاشيه اي نقل هايي هستند که ناردانه بايد آنها را براي زنده شدن همسرش بخواند. ‏
اصلاني به بهانه اين داستان هاي فرعي تاريخ ايران را مرور مي کند. هرکدام از اين داستان ها در يک دوره ‏تاريخي مي گذرد و به بهانه آن شرايط سياسي فرهنگي واجتماعي ايران مرور مي شود. حتي در ابتداي ‏هريک که قرار است نامي براي آنها ذکر شود اصلاني با دقت تطور تاريخي خطاطي ايران را به نمايش مي ‏گذارد. خطاطي که از نوشتارهاي خط سنگي آغاز با خطوط عربي ادامه و در نهايت به ثلث و نستعليق و.... ‏مي رسد.‏
اين تلاش اصلاني با تکيه بر جزئيات ستودني است. اما جنس حرکات دوربين و بازي بازيگران بيش از هر ‏چيز ديگري تئاتري را مي ماند که بر صحنه اجرا مي شود. همه چيز غلو آميز است و داستان هاي فرعي ‏آنچنان طولاني مي شود که داستان اصلي به فراموشي سپرده مي شود.‏
داستان ناردانه به خودي خود بسيار جذاب است و از تنوع ژانر هاي بياني ادبي در تاريخ ادبيات ايران سخن ‏مي گويد. در اين داستان معماري ايراني با قصري که ناردانه در آن گرفتار آمده به تصوير کشيده شده است. ‏حتي لباس هاي ايراني که در دوره هاي زماني استفاده مي شده بر تن بازيگران با طراحي خوب ژيلا ‏مهرجويي چشم نوازي مي کند. از همه مهمتر در روايت ما با نوعي از سينماي تعليق و وحشت رو به رو ‏هستيم که هموراه سينماي ايران آنها را از سينماي ديگران وام گرفته و در حالي که به دلايل تاريخي و حمله ‏هاي مختلف و تصرف هايي که صورت گرفته زمينه هاي شکل گيري سينماتي موشت تا امروز هم در جامعه ‏و فرهنگ اطراف ما يافت مي شود.‏
اصلاني به حرکات تند و پيچيده دوربين علاقه فراوان دارد. نماي ابتدايي فيلم از ديوار دادگاه شروع مي شود ‏که صداي محاکمه اي بر آن نقش مي بندد. در اين فصل گويي داستان در دل ديواره هاي دادگاه تهران حبس ‏شده و آرام آرام رها مي شود و ما را با خود همراه مي سازد.‏
مرتضي پورصمدي هم که همواره در کارهاي مستند اصلاني حضور داشته اين پيچيدگي در حرکات را به ‏درستي روايت مي کند. اما بازي ها به شدت غلو شده هستند. بازيگران مغبون فضا هاي داستان شده و آنگونه ‏که بايسته است در نقش ها زندگي نمي کنند. بخصوص مهتاب کرامتي که به خودي خود قابليت اغراق دارد و ‏اين فيلم فضا را به اندازه کافي براي نمايشگري در اختيارش قرار داده و اصلاني هم هيچ کنترلي بر آن نمي ‏کند.‏
محمدرضا اصلاني پس از نمايش اين فيلم مورد عتاب قرار گرفت که سينما را نمي شناسد و براي اين کار پير ‏شده وبسياري حرف هاي ديگر. اصلاني به سينماي ايران خدمت هاي بسياري کرده است. مستند هاي او در ‏کنار کامران شيردل، خسرو سينايي، منوچهر طياب بو برخي ديگر سينماي ايران را بيش از موج نوي ‏داستانگويي اواخر دهه 40 متحول کرد و از منظر فرهنگي غنا بخشيد. اما آتش سبز او فيلم بدي است. او از ‏دست منتقدين دلگير بود که چرا در نوشته هايشان سابقه فيلمسازي او را زير سئوال مي برند و تنها اين فيلم را ‏نقد نمي کنند. ‏
























سريال روز♦ تلويزيون
خط شکن بنا دارد تا سه مفهوم اصلي را مورد تاکيد و تبليغ قرار دهد. نخست نقد و نکوهش مهاجرت و باطل ‏دانستن روياي کاميابي در خارج از کشور، دوم ارائه تصويري مثبت از چهره بسيجي و مفهوم بسيج، و سوم ‏تقابل ميان دنياي دينداري و دين دنيا داري.‏
نگاهي به سريال خط شکن‎‎ ‏ ‏وسوسه يافتن گنج از دير باز دستمايه ساخت آثار فراواني در سينما و تلويزيون بوده است. از گنج هاي سيه را ‏مادره و شاهين مالت که مشهور ترين ساخته ها در سينماي هاليوود اند گرفته تا گنج محمد علي سجادي که به ‏ياد ماندني ترين نمونه وطني به شمار مي آيد، همگي بر محور آزمندي بشر و ناکامي شخصيت هاي قصه در ‏انتها شکل گرفته اند. ‏
تصوير نوشت خط شکن نيز به پيروي از الگوي بار ها آزموده شده و تکرار شده در اين نوع سينما به نگارش ‏درآمده، اما از آنجايي که چنين مضموني به تنهايي قابليت پرداخت در يک سريال بيست و دو قسمتي را ندارد، ‏قصه هاي فرعي متعددي به آن اضافه شده تا آن را از يکنواختي و کم مايگي در آورد. اما همين موضوع ‏باعث شده تا در انتها با داستاني غير منسجم و کشدار روبرو شويم. بيماري حاج قاسم و طرح جهان بيني ‏خاص او و مشکلاتي که به تبع آن برايش به وجود آمده از يک سو و نابساماني روابط در خانواده کورش از ‏سوي ديگر چنان فضايي از قصه را به خود اختصاص مي دهند که خط اصلي روايت، گاه در يکي دو قسمت ‏اصلا پيش نمي رود.‏
، خط شکن بنا دارد تا سه مفهوم اصلي را مورد تاکيد و تبليغ قرار دهد. ‏نخست نقد و نکوهش مهاجرت و باطل دانستن روياي کاميابي در خارج از کشور، دوم ارائه تصويري مثبت ‏از چهره بسيجي و مفهوم بسيج، و سوم تقابل ميان دنياي دينداري و دين دنيا داري.‏
کورش خواننده است و زنش ترانه سرا. هر دو تصميم مي گيرند در پي عدم صدور مجوز براي کاست ‏مشترک شان به لوس آنجلس عزيمت کنند و امکان انتشار آزادانه کارهايشان را داشته باشند. براي رسيدن به ‏اين هدف هم نياز به پول کلاني دارند که پدر متمول کورش از آنها دريغ کرده است.‏
اما تناقض هاي داستان از همين جا شروع مي شود. مهمترين آنها اينکه، اگر قرار است هدف اصلي انتشار ‏کاست باشد، نمونه هاي حقيقي امروزي همچون محسن نامجو و محسن چاوشي گواهند که براي اين منظور ‏نيازي به مجوز نيست.اگر هدف کسب در آمد و پيشرفت اقتصادي است که روشن است دخل و خرج اين سفر ‏با هم جور در نمي آيد و سفري که هزينه اش معادل يک گنج پر از سکه هاي طلاست حکايت آفتابه خرح لحيم ‏کردن است.‏
مجموعه اين تناقضها تصويري از يک داستان سرهم بندي شده را به دست مي دهد که صرفا با هدف پرداخت ‏به سه موضوع فرمايشي مورد اشاره نوشته شده است. يعني باز هم همان حکايت کت دوختن براي يک دکمه ‏و سرنا را از سر گشادش زدن؛ همان ضعفي که در ميان اغلب ساخته هاي تلويزيوني اين سالها آشکار است. ‏تم رفاقت و شيوه اي که در خط شکن به آن پرداخته مي شود را مي توان يکي از معدود ويژگي هاي مثبت ‏اين سريال دانست. مجيد و فرزين و سلمان شخصيت هايي چند بعدي، ملموس و متفاوت از هم هستند و ‏شخصيت پردازي درست و به قاعده آنها باعث شده تا رفاقتشان با کورش باور پذير، دلپذير و به ياد ماندني ‏جلوه کند. بر خلاف اين، رابطه دوستانه سلمان و پدرش حاج قاسم به شدت باسمه اي نچسب و غير واقعي از ‏آب در امده که دليلش را هم بايد در شخصيت پردازي اغراق آميز حاج قاسم جستجو کرد: پدري که اصرار ‏دارد بميرد و پسري که دوست مي داردش را تنها بگذارد اما از حق طبيعي خود براي مداواي جراحات ناشي ‏از جنگ استفاده نکند. چهره اي چنين آرماني از پدر بسيجي را در کليشه اي ترين و تبليغاتي ترين فيلمهاي ‏جنگي دو دهه اخير نيز نمي توان يافت. ‏
واضح است که خط شکن قرار بوده از طريق نمايش تقابل دو پدر و دو پسر- حاج قاسم و سلمان در يک سو ‏و جاويد خان و کورش در سوي ديگر- تضاد دو جهان دينداري و دنيا داري را نشان دهد و با مقايسه آن دو، ‏مالدوستي و ثروتمندي را مايه گسست رابطه عاطفي بداند و دين را مايه گرمي و نزديکي دل ها. اما در عمل ‏هيچ يک از اين دو رابطه باور پذير و منطقي از آب در نيامده اند. در نتيجه نه آن صميميت و نه اين کينه و ‏عداوت- هيچکدام آن طور که سازندگان و سفارش دهندگان مي خواسته اند- در جهت اثبات گزاره هايشان ‏نيست.‏‏ ‏به جز حامد کميلي، همه بازيگران از عهده نقش هايشان خوب برآمده اند. در ميان همه رضا رويگري بي ‏چون و چرا بهترين است. شايد بشود در کنار بازي کوتاه او در فيلم بوتيک، اين حضور درخشان را بهترين ‏کار او در سالهاي اخير برشمرد. اما از ايرادات فراوان بازيگري کميلي نمي توان به سادگي گذشت. وقتي او ‏در پاره اي وقت ها حتي بر بدن و کلام خود مسلط نيست و نمي تواند از عادت هايي که ناخواسته دچارش ‏شده رهايي يابد، صحبت از بازيگري او امري بيهوده است.‏‏ ‏خط شکن از حادثه و درام کم نداشت. آن چه باعث شد اين مجموعه تلويزيوني با وجود ظرفيت هاي داستاني ‏اش در کنار ديگر آثار دم دستي ساخته شده در اين سال ها قرار بگيرد رخت گشادي بود که بر اندام او دوخته ‏بودند. قطعا اگر اين قصه به جاي 22 قسمت در 13 قسمت به سرانجام مي رسيد و اگر خرده فرمايش هاي ‏تزريق شده به قصه در کار نبود و اگر بازي ضعيف کميلي به روند شخصيت پردازي داستان آسيب وارد نمي ‏کرد شاهد سريالي به ياد ماندني مي بوديم. ‏
























نمايش روز♦ تئاتر ايران
نمايش پسر طلاها به کارگرداني مهدي مکاري بر اسا نوشته اي از نيل سايمون و با ترجمه اي از شهرام ‏زرگر اين روز ها در تالار مولوي روي صحنه است. پسر طلاها بعد از هتل پلازا دومين نمايشنامه از ‏سايمون است که در اين چند ماهه در تماشاخانه هاي تهران اجرا مي شود.‏
‎‎داستان پيرمردها‎‎
کارگردان : مهدي مکاري.نويسنده: نيل سايمون. ترجمه: شهرام زرگر. طراح صحنه و لباس: سيامک ‏احصايي. بازيگران: هوشنگ هيهاوند، سيامک صفري، رضا بهبودي، نسيم ادبي، اميرحسين حريري و مهدي ‏مکاري.‏
‏ خلاصه داستان: "پسر طلاها" داستان دو دوست کمدين قديمي را بيان مي‌کند که پس از سال‌ها دوباره دعوت ‏به کار مي‌شوند. دور هم جمع مي‌شوند تا تمرين کنند اما زمانه نسبت به گذشته تفاوت هاي بسياري کرده است.‏
نيل سايمون از نمايشنامه نويسان اجتماعي معاصر است. خود اين روزها دوران سالخوردگي را تجربه مي ‏کند، اما متن هايش سرزنده و بسيار شاداب هستند. او بر خلاف قدماي نمايشنامه نويسي تراژدي را مايه ‏کاتارسيس نمي داند بلکه در دل کمدي دنيايي تازه را مي جويد. در نمايش هتل پلازا که کورش نريماني آن را ‏بر صحنه چهارسوي تئاتر شهر اجرا کرد از پس کش و قوس هايي به ظاهر احمقانه ميان پدر و مادر با ‏دخترشان که شب ازدواج از حضور در مراسم عروسي پشيمان شده است با يک چرخش ساده دختر را حاضر ‏به ازدواج مي کنند.‏
در پسر طلاها هم ما با دو دوست قديمي رو به رو ييم که روزگاري بازيگر بوده اند و دوباره در شرايط تازه ‏اي مي بايست روي صحنه بروند. ‏
سايمون دوست دارد رخدادگاه هاي نمايش هايش محل هايي عمومي باشد. به طور مثال يک هتل محل بسيار ‏مناسبي است. او شخصيت هاي خود را به محل هاي عمومي مي برد و بعد آنها را تنها مي گذارد تا ما بتوانيم ‏به درونشان نفوذ کنيم. در نهايت با اين تعامل جايگاه واقعي اجتماعي آنها مشخص مي شود و چون معمولا در ‏اين جوامع کوچک جايگاه مناسبي ندارند کمدي ايجاد مي شود.‏
اجراي پسر طلاها نيز بر اساس همين نگره شکل گرفته است. متن پسر طلاها را که شهرام زرگر ترجمه ‏کرده است پيش از اين به نام پسران آفتاب توسط آهو خردمند نيز به فارسي بازگردانده شده بوده است.‏
مهدي مکاري در اجراي نمايش پسر طلاها سعي کرده به اصل متن وفادار بماند و از همين رو اجرا زماني ‏طولاني را به خود اختصاص مي دهد. نمايش هاي سايمون داستان هايي مشخص را پي مي گيرند. داستان ‏هايي که مشخصه درام امريکايي هم روز گار ماست و اگر کارگردان قصد کند از اين شکل درام استفاده اي ‏در راستاي يک تئاتر صرفا هنري انجام دهد راه را به خطا مي برد. کارگردان در برخورد با متن نويسندگاني ‏همچون سسايمون بايد تنها راه را باز بگذارد تا متن مسيرش را پيدا کند و در اين صورت است که توانسته به ‏اجرايي خلاقانه دست پيدا کند. ‏
مکاري نيز تا حد بسياري به اين مهم دست مي يابد. شکل ميزانسن ها عاري از هرگونه پيچيدگي است. فضا ‏به گونه اي طراحي شده تا بازيگران بتوانند به راحتي روي صحنه زندگي کنند. در همين راستا شيوه انتخاب ‏بازيگر نيز اهميت پيدا مي کند. سيامک صفري به دليل جنس بازي که دارد کاملا مناسب با چنين متوني است. ‏جالب که کورش نريماني هم براي اجراي خود از همين بازيگر سود جسته بود. شايد به نظر برسد که صفري ‏کنترل نشده بازي مي کند و اصولا کارگردان ها کمتر توانايي بازي گرفتن از او را دارند و حتي در برخي ‏لحظات بازي هايش شبيه به يکديگر مي شود اما در نهايت آنقدر درايت دارد که نقش را روي صحنه درست ‏ايفا کند.‏
در کنار صفري نقش يکي ديگر از اين دوستان قديمي را هوشنگ هيهاوند بازي مي کند. او بر خلاف صفري ‏بازي آرام و کنترل شده دارد. همين مسئله گرافيک مناسبي را روي صحنه از نظر همنشيني بازي اين دو ‏بازيگر پديد مي آورد.‏
هيهاوند کمي تلخ است. تلخ درون گرا وصفري تلخي برون گرا. اين دو شخصيت از نظر ماهيت شخصيتي به ‏يک سرچشمه مي رسند اما نحوه بروزشان متفاوت است. دو پيرمرد بازيگر که روزي در کار خود خبره بوده ‏اند به کار دعوت مي شوند اما تا آن اندازه از منظر اجتماعي در شرايط بدي قرار مي گيرند که عملا قادر به ‏ادامه کار نيستند.‏
مهدي مکاري در بيان داستان سعي مي کند تصاويري که خلق مي کند برگرفته از زندگي روزمره باشد. ‏روزمرگي به درستي خود را در اين نمايش جلوه مي دهد. بازيگران ديگر همانند رضا بهبودي و نسيم ادبي ‏بدون هيچگونه پرده پوشي در صحنه حرکت مي کنند و ديالوگ مي گويند. آنها به هيچ وجه سعي اضافي نمي ‏کنند که تماشاگر به حتم تمام ديالوگ هايشان را بشنود و يا بتواند ريز حرکات فيزيکي آنها را دنبال کند. اين ‏شخصيت ها چون در جايگاه نقش هاي مکمل قار دارند تا آنجا که بتوانند همچون قابي شرايط دو شخصيت ‏اصلي را هم پوشاني کنند به مقصود متن رسيده اند و از اين رو مکاري هماهنگي مناسبي را در بازي ها پديد ‏مي آورد.‏






















کتاب روز♦ کتاب ‏



<‏strong‏>نيهيليسم ويرانگر و ايدئولوژي نياکاني<‏‎/strong‏>‏
محمدرضا فشاهي ‏چاپ اول 2008- نشر باران، سوئد- 403 صفحه‏
نيهيلسم ويرانگر و ايدوئولوژي نياکاني، آخرين کتاب محمدرضا فشاهي نويسنده و پژوهشگر ساکن پاريس ‏است که به‌تازگي توسط نشر باران در سوئد منتشر شده است.‏
سياست چيست؟ فلسفه چيست؟ تاريخ چيست؟ و هنر شاعري يا تراژدي کدام است؟ و چرا و چگونه يونانيان به ‏اختراع اين علوم و هنرها توفيق يافته‌اند؟ اينها پرسش‌هايي هستند که پاسخ بسياري از آنها را در کتاب نيهيليسم ‏ويرانگر و ايدئولوژي نياکاني خواهيم يافت.‏
نيهيليسم ويرانگر و ايدئولوژي نياکاني در چهار فصل و يک پيشگفتار تنظيم شده است. نويسنده در پيشگفتار ‏‏94 صفحه‌اي کتاب، به «انديشيدن ديگران»، و سپس به انديشه‌ي ايراني، يا آن‌طور که خود وي نوشته: ‏‏«انديشيدن ما» پرداخته است. وي بخش پيشگفتار را با بررسي اين پرسش که «اگر فلسفه و الهيات دو دانش ‏متفاوت باشند؟» پايان داده است. ‏
فصل اول کتاب نيهيليسم ويرانگر و ايدئولوژي نياکاني، «نيهيليسم ويرانگر و ايده¬ئولوژي نياکاني»است.‏اين بخش شامل بخش‌هاي «فلسفيدن با چکش»، «از ناآگاهي تا آگاهي به ناآگاهيم، و «ناهنجاري در ادبيات و ‏هنر»‏ است.‏
فصل دوم کتاب با عنوان «اختراع سياست و دموکراسي»، شامل بخش‌هاي «انسان يوناني، اختراع آگورا و ‏اختراع تراژدي»، «ناهنجاري در دموکراسي آتن»، «هنجار در دموکراسي آتن»، و «جنگ، انحطاط، و ‏سقوط دموکراسي آتن» است.‏
عنوان فصل سوم کتاب، «اختراع فلسفه و اختراع تاريخ» است. اين فصل، بخش‌هاي «فلسفه به¬مثابه شيوه¬ي ‏زندگي»، «تاريخ به¬منزله شدن انساني»، «فلسفه چونان خدمتگزار الهيات»، و «فلسفه همچون آزادي انساني» ‏را در بر گرفته است.‏
عنوان آخرين فصل کتاب نيهيليسم ويرانگر و ايدئولوژي نياکاني، «الهيات سياسي و مهديگري» است.‏دو بخش «چشم¬اندازمهديگرانه و معادگرايانه»، و «چشم¬انداز سياسي و اجتماعي» عنوان بخش‌هاي اين فصل ‏است.‏
محمدرضا فشاهي متولد 1324 در تهران و داراي درجه‌ي دکترا در رشته‌ي «جامعه‌شناسي جهان اسلام» از ‏دانشگاه پاريس 3 (سوربن نوول)، دکتراي دِتا در رشته‌ي «فلسفه و ادبيات و علوم انساني» از دانشگاه پاريس ‏‏8 (وَنسِن- سنت دني)، و درجه‌ي «شايستگي رهبري پژوهش‌هاي دوره‌ي دکترا در فلسفه» از همين دانشگاه ‏است. او در سال 1983 در دپارتمان جامعه‌شناسي دانشگاه پاريس 8، و از سال 1984 تاکنون در دپارتمان ‏فلسفه‌ي همين دانشگاه به تدريس مشغول است. ‏
در کارنامه‌ي فعاليت فرهنگي فشاهي سه مجموعه شعر، سه کتاب به زبان فرانسه و 12 کتاب فلسفي- ‏اجتماعي وجود دارد، که از جمله عبارتند از: «تحولات فکري و اجتماعي در ايران» (گوتنبرگ/ تهران- ‏‏1354)، «سير تفکر در قرون وسطي» (گوتنبرگ- 1354)، «واپسين جنبش قرون وسطايي» (جاويدان- ‏‏1356)، «بحران کنوني ايران» (گوتنبرگ- 1358)، «تکوين سرمايه‌داري در ايران» (گوتنبرگ- 1360)، ‏‏«بحران جهان و بحران رمانتيسم» (گوتنبرگ- 1360)، «ارسطوي بغداد، از عقل يوناني به وحي قرآني» ‏‏(کوششي در آسيب‌شناسي فلسفه‌ي ايراني- اسلامي- باران/ سوئد- 1376)، «از شهرياري آريايي به حکومت ‏الهي سامي» (باران- 1379)، و «انديشيدن فلسفي و انديشيدن الهي- عرفاني» (باران- 1383).‏
نيهيليسم ويرانگر و ايدئولوژي نياکاني را مي‌توانيد از کتابفروشي محل زندگي‌تان و يا اينکه از طريق نشر ‏بارانinfo@baran.st ‎‏ تهيه کنيد‎.‎



<‏strong‏>طبقات اجتماعي، دولت و انقلاب در ايران<‏‎/strong‏>‏
نويسندگان: احمد اشرف، علي بنوعزيزيترجمه: سهيلا ترابي فارساني‏262ص، تهران: انتشارات نيلوفر، 1387، چاپ اول
اين كتاب، مجموعه شش مقاله درباره طبقات اجتماعي در ايران و نقش آنان در تحولات اجتماعي و سياسي ‏است. سه مقاله نخست اين مجموعه با عنوان «طبقات اجتماعي در ايران اسلامي دوره ميانه»، «طبقات ‏اجتماعي در دوره قاجاريه» و «طبقات اجتماعي در عصر پهلوي»، تصويري از موقعيت و نقش طبقات ‏اجتماعي در هزار سال اخير در ايران ارائه مي كنند. مقاله چهارم با عنوان «اتحاد بازار و روحانيت: بنيان ‏اجتماعي شورش ها و انقلاب ها»، به طور عمده به بازتاب ارتباط پوياي بازار – روحانيت در جنبش هاي ‏اعتراضي يك قرن گذشته در ايران مي پردازد. «دولت، طبقات و روش هاي بسيج توده ها در انقلاب ايران»، ‏مقاله ديگري است كه علاوه بر تقسيم بندي زماني انقلاب اسلامي به پنج دوره، نقش طبقات اجتماعي، زمان ‏حضور در صحنه مبارزات و تعداد نفرات شركت كننده را بررسي مي كند. اين مقاله، علاوه بر آنكه به تحليل ‏هاي ساختاري و گوناگون در مورد انقلاب اشاره دارد، متذكر مي گردد كه تمامي آثاري كه در اين مورد ‏نوشته شده، به نقش مردم و روش هاي بسيج توده ها و تركيب اجتماعي ائتلاف هاي سياسي توجه چنداني ‏نداشته اند. آخرين مقاله با عنوان «حكومت و مناسبات ارضي پيش و پس از انقلاب ايران»، شامل سه بخش ‏است. بخش نخست به نيروي پيش برنده انقلاب سفيد و برنامه هاي اصلاحات ارضي و بخش دوم به مناسبات ‏ارضي و مبارزه براي زمين در طول انقلاب و در سال هاي 1356 تا 1369 خورشيدي مي پردازد. موضوع ‏بخش سوم، مقايسه سياست هاي حكومتي و اصلاحات ارضي در دو دوره پيش و پس از انقلاب اسلامي است. ‏



<‏strong‏>جرعه بر خاك: يادنامه استاد يحيي ماهيار نوابي<‏‎/strong‏>‏
به كوشش: محمد جعفري دهقي‏275ص، تهران: انتشارات مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 1387، چاپ اول
اين كتاب جلد چهارم از «مجموعه پژوهش هاي ايران باستان» و شامل مقالاتي به زبان هاي فارسي، انگليسي ‏و آلماني درباره گوشه هاي گوناگوني از تاريخ، فرهنگ و تمدن ايران باستان است. اين مقالات كه به وسيله ‏پژوهشگران معتبر ايراني و خارجي نوشته شده، به مناسبت بزرگداشت ايران شناس برجسته و فقيد، «دكتر ‏يحيي ماهيار نوابي»، گردآوري و تدوين شده است. عناوين نوشته هاي فارسي اين مجموعه و نويسندگان آنها ‏عبارتنداز: «چگونه اهريمن مي تواند به روشني بتازد و چرا اورمزد اهريمن را از بد كردن باز نمي دارد؟/ ‏ترجمه فصل دوم و سوم شكند گمانيك وزار/ژاله آموزگار»، «تركيب بندي از شاه داعي الله شيرازي، شاعر ‏سده نهم هجري به گويش شيرازي كهن/محمود جعفري دهقي»، «سيوند، ريشه و اشتقاق/محمد تقي راشد ‏محصل»، «ساسانيان و زردشتيان در چين و ژاپن/حسن رضائي باغ بيدي»، «نگاهي به نحو زبان ‏سغدي/زهره زرشناس»، «مهرهاي خسرو انوشيروان/علي شهيدي»، «اشعار تازه اي از آفرين نامه ابوشكور ‏بلخي/علي اشرف صادقي»، «استاد ماهيار نوابي؛ زندگي نامه و آثار/محمود طاووسي»، «ماهيار نوابي و ‏سنگ نبشته بغستان (بيستون)/بدرالزمان قريب»، «خرده اوستا در نگارش هاي نوين/كتايون مزداپور» و... از ‏جمله مقالات خارجي اين مجموعه مي توان از مقاله «ژوزف ويزهوفر» با عنوان «هخامنشيان و حكومت ‏بر جهان: يك طرح»، به زبان آلماني، و مقاله «نيكولاس سيمس ويليامز» با عنوان «جاده ابريشم در سغد»، به ‏زبان انگليسي، نام برد. ‏



<‏strong‏>هم ساز: قطعاتي از استادان موسيقي ايران براي تار و سه تار<‏‎/strong‏>‏
گردآوري: علي صمد پور، محمد رضا ابراهيمي‏160ص، تهران: انتشارات ماهور، 1387، چاپ اول
در اين كتاب قطعاتي از استادان موسيقي ايران براي تار و سه تار، نت نويسي شده است. بعضي از اين ‏قطعات و سازندگان آنها عبارتنداز: «تصنيف هزاردستان/محمد علي امير جاهد»، «پيش درآمد ‏ماهور/مرتضي ني داوود»، «پيش درآمد شور/يوسف فروتن»، «پيش درآمد دشتي/يوسف فروتن»، «پيش ‏درآمد اصفهان/اصغر بهاري»، «رنگ راك/نورعلي برومند»، «پيش درآمد ابوعطا/رضا محجوبي»، «پيش ‏درآمد دشتي/رضا محجوبي»، «دخترك ژوليده/علينقي وزيري»، «مقدمه تار و پود/حسين عليزاده»، «چهار ‏مضراب بيداد/هوشنگ ظريف»، «به ياد گذشته/ابوالحسن صبا»، «تمرين دشتي/ابوالحسين صبا»، «چهار ‏مضراب بيات اصفهان/احمد عبادي»، «چهارمضراب چهارگاه/احمد عبادي» و «رنگ اصفهان/مرتضي ني ‏داوود». ‏



<‏strong‏>مراسم اقوام ايراني: مصور، رنگي<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: حسن زنده دل‏136ص، تهران: نشر ايرانگردان، 1387، چاپ اول
اين كتاب گزارشي است مصور از آيين ها، مراسم و آداب اقوام ايراني در نقاط مختلف كشورمان. اين آيين ها ‏و مراسم كه به مناسبت هاي گوناگون مانند تولد، شكر گزاري و قدرشناسي، دفع بلا و بيماري، رزم آوري و ‏زورآزمايي، بزرگداشت هاي ديني و مذهبي، نوروز، يلدا و... برگزار مي شوند، تصويري از فرهنگ، تاريخ ‏و اعتقادات ايرانيان‎ ‎را ارائه مي كنند. ‏
‎‎

تاريخ و معماري بازار تبريز‎‎
تاليف: حسين اسمعيلي سنگري، بهروز عمراني‏262ص، تبريز: انتشارات ستوده، 1387، چاپ اول
بازار تبريز ضمن داشتن خاستگاه و پيشينه بسيار معتبر، داراي شاخص هاي تقريبا نادر و منحصر به فردي ‏است. جامعيت و تجميع تمام عناصر تشكيل دهنده در يك بازار كامل، عمده ترين شاخص اين بازار است. ‏راسته ها، سراها، تيمچه ها، مدارس و حجره ها، جزئي از عناصر اين بازار هستند. در كتاب حاضر، ‏نويسندگان ضمن معرفي تاريخ و پيشينه اين بازار قديمي، عناصر نامبرده و تاثيرات اجتماعي و اقتصادي آنان ‏در زندگي روزمره مردم را بررسي كرده اند. از ويژگي هاي كتاب، تلفيق دو ديدگاه تاريخي و معماري ‏است. عناوين بخش هاي هفتگانه اين پژوهش عبارتنداز: 1- بازار و تاريخچه آن در ايران، 2- شناخت ‏عناصر كالبدي و معماري بازار، 3- بازار بزرگ تبريز، 4- ساختار كالبدي بازار تبريز، 5- آسيب شناسي ‏بازار تبريز و راهكارهاي رفع آسيب، 6- ورودي بازار تبريز، 7- راهكارهاي ثبت جهاني بازار تبريز. ‏



<‏strong‏>المپيك خنده<‏‎/strong‏>‏
طراح: كامبيز درم بخش‏106ص، تهران: انتشارات افق، 1387، چاپ اول
اين كتاب، مجموعه اي از طرح ها و كاريكاتورهاي «كامبيز درم بخش»، كاريكاتوريست و گرافيست برجسته ‏معاصر ايران است. تعدادي از آثار او تاكنون به وسيله موزه هاي معتبر جهان خريداري شده و در نمايشگاه ‏هاي گوناگون به نمايش در آمده اند. در اين مجموعه متنوع، خطوطي شوخ طبع و بازيگوش، ورزش هاي ‏مختلف را به بازي مي گيرند و با تخيلي تازه نفس و تامل برانگيز به ميدان مي آيند تا مدال طلاي ديگري را ‏از آن خود كنند!‏



<‏strong‏>بادگير، شاهكار مهندسي ايران: مصور، رنگي<‏‎/strong‏>‏
مؤلفان: مهدي بهادري نژاد، عليرضا دهقانيتهران: انتشارات يزدا، 1387، چاپ اول
بادگير، نمونه اي از شاهكارهاي مهندسي ايران است. بيش از هزار سال است كه اين شاهكار مهندسي مكانيك، ‏در مناطق گرم كشورمان، با برقراري يك جريان هواي ملايم، آسايش را در فصل گرم تابستان به خانه ها و ‏فضاهاي مسكوني آورده و با ايجاد جرياني از باد ملايم روي سطح آب انبارهاي عمومي، اين‌ آب را براي ‏استفاده، به ويژه در تابستان ها، خنگ نگه داشته است. در كتاب حاضر، با پيشينه بادگير، طراحي و ساخت، و ‏همچنين نمونه هاي آن در شهرهاي مركزي و جنوبي ايران آشنا مي شويم. مباحث اصلي كتاب عبارتنداز: ‏‏«تاريخچه بادگيرها»، «پيشينه بادگيرها در متون ادبي ايران»، «بادگير از ديدگاه معماري»، «بررسي تحليلي ‏‏– عددي كارآيي بادگيرهاي سنتي يا متداول»، «بررسي تحليلي – عددي كارآيي طرح هاي جديد بادگير»، ‏‏«مقايسه كاركرد بادگيرهاي طرح جديد و بادگيرهاي سنتي» و «طراحي، ساخت و آزمايش نمونه هاي ‏بادگيرهاي سنتي و طرح هاي جديد». اين مجموعه با عكس هاي رنگي زيبايي از بادگيرهاي سنتي ايران در ‏شهرهاي مختلف آغاز مي شود. ‏



<‏strong‏>ميشائيل كلهاس و سه داستان ديگر<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: هاينريش فون كلايستمترجم: محمود حدادي‏182ص، جلد نرم، 14.5<‏strong‏>21.5 سانتي متر‏تهران: نشر ماهي، 1386، چاپ اول
اين كتاب مجموعه چهار داستان با عنوان هاي «ميشائيل كلهاس»،«گنده پير لوكارنو»، «زلزله درشيلي» و ‏‏«ماركويئزفون...» است. نويسنده اين داستان ها، «هاينريش فون كلايست» از بزرگترين نويسندگان ‏رمانتيك آلمان در پايان قرن هيجدهم و آغاز قرن نوزدهم است. داستان هاي«كلايست» مجموعه اي از حكايت ‏هاي كوتاه، بسيار كوتاه و برخي بلند هستند و قصه «ميشائيل كلهاس»، مردي كه عدالت خواهي اش كار او را ‏به آتش افروزي و قتل مي كشاند، كم و بيش تفصيل رمان را مي يابد. «هرمان هسه» درباره اين قصه ‏مي نويسد: [ميشائيل كلهاس اثر استادانه بزرگترين درام نويس ادبيات ماست. آدم انگار درهمان صفحه اول با ‏يك جهش در ميانه داستان است و تا به پايان آن در همگامي با اين روند نفس بر، يك لحظه هم وقفه نمي ‏اندازد.] ‏


<‏strong‏>رنج هاي ورتر جوان<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: يوهان ولفگانگ فون گوته‏مترجم: محمود حدادي‏220ص، تهران: نشر ماهي، 1386، چاپ اول
‏«رنج هاي ورتر جوان» در تاريخ ادبيات آلماني، نخستين داستان تراژيك از نوع مدرن است. داستاني عاشقانه ‏كه در آن جدال نيكي و بدي، و پيروزي رياكارانه بنياد بد نيست كه مرگ غمبار قهرمان آرماني آن را رقم مي ‏زند. نگاه وحدت وجودي در اين اثر، نيك و بد را به جاي رودررويي با هم، به درون روابط پيچيده ذهن فرد و ‏اجتماع مي برد. اين تراژدي، كه از عملكرد گناه و عامل شر خالي است، اثري پيشگام در مبارزه با كهنه ‏انديشي قرون وسطايي و به سهم خود راهگشاي فكري انقلاب بزرگ فرانسه شمرده مي شود. اين رمان كه در ‏شمار بزرگترين موفقيت هاي ادبي «گوته» محسوب مي شود، در ميان آثار اين اديب بزرگ آلماني بيشترين ‏ترجمه را به خود ديده است. ترجمه حاضر از «رنج هاي ورتر جوان» از روي متن آلماني آن انجام شده ‏است.‏‏ ‏‏<‏strong‏>نشريات<‏‎/strong‏>‏


گلستانه: ماهنامه ادبي، هنريسال هشتم، شماره 93، آبان 1387‏اين شماره ماهنامه«گلستانه» با مصاحبه اي با «جس رو»، نويسنده جوان آمريكايي آغاز مي شود. او نخستين ‏بار با داستان «جواب» در آمريكا مشهور شد. اين داستان به مسائل مربوط به بنيادگرايي مذهبي، بعد از يازده ‏سپتامبر مي پردازد. مطلب بعدي، نوشته اي است از «جس رو» با عنوان «سوزان سونتاگ را از ياد ‏نبريم». به دنبال آن، داستان كوتاهي از «جس رو» با عنوان «درياچه بهشت» را مي خوانيم. بخش بعدي اين ‏شماره «گلستانه»، مقاله اي است با عنوان«آركي تايپ بر پالت نقاشي». در اين مقاله، «احمد رضا دالوند» ‏نگاهي دارد به آثار نقاشي «محمد حسين ماهر» در گالري اثر. پس از اين بخش، در بخش مربوط به شعر ‏جهان، با چند شاعر معاصر كشورهاي ولز، ليتواني، اوروگوئه و تركيه، و نمونه هايي از اشعارشان آشنا مي ‏شويم. بعضي از مطالب و نوشته هاي ديگر شماره 93 عبارتند از:‏
‏× مقاله اي درباره داستان نويسي: پيرنگ،انگيزه،پيرنگ/ميشل آ. بنكس/ترجمه: كاوه فولادي نسب‏× هديه صد سالگي ويليام سارويان/آنگينه كاراپتيان‏×زمان نبوغ: داستان كوتاه/ويليام سارويان/ترجمه: شادمان شكوري‏×مسئوليت نويسنده در برابر زمان: تحليلي بر داستان «زمان نبوغ»/شادمان شكوري‏× زمان كار خود را مي كند: پيشگفتاري براي نويسندگان و هنرمندان/دوريس لسينگ/ترجمه: فريده اشرفي‏×جستجوي شور شاعرانه در تمدن امروزي/ژان ماري گوستاو لكلزيو(برنده نوبل ادبي 2008)/ترجمه: سارا ‏آرامي‏× توقعات بيجاي گونتر گراس از فرزندان/اكهارد فوور/ترجمه: الهام السادات مقدس
‏ ‏‏ ‏
‏ ‏
















گفت وگو♦ تلويزيون
‏از اشکان خطيبي مجموعه "گلهاي گرمسيري" برروي آنتن شبکه اول است. د رهمين حال هم درنمايش " ‏ماچيسمو" به کارگرداني محمد رحمانيان بازي مي کند. به همين بهانه با او گفت وگويي انجام داده ايم. ‏
گفت وگو با "اشکان خطيبي " ‏‏<‏strong‏>درجنگ عشاق تافته جدا بافته نيستند !!<‏‎/strong‏>‏
‏<‏strong‏>با توجه به شروع پخش مجموعه " گلهاي گرمسيري " ابتدا ازاين مجموعه شروع مي کنيم. شما پس ‏ازيکسال که بيشتروقت خود را صرف مجري گري کرديد. درمجموعه گلهاي گرمسيري ايفاي نقش کرديد. ‏حضورخود را دراين مجموعه چگونه ارزيابي مي کنيد. با توجه به اينکه خيلي ها معتقدند مجموعه آنطورکه بايد ‏منسجم نيست؟<‏‎/strong‏>‏
البته آن طورکه شما هم گفتيد بنده دريکسال گذشته بيکارنبودم. من دردوتله فيلم بازي کردم که هنوزپخش نشده، ‏درواقع هميشه دوست داشتم که مجري گري را هم تجربه کنم وفکرمي کنم اتفاق خوبي براي من بود. درارتباط با ‏مجموعه گلهاي گرمسيري هم بايد بگويم که نقش را بسياردوست داشتم. رسول يکي ازآن نقش هايي بود که هميشه ‏آرزوداشتم بازي کنم. درارتباط با نقد منتقدان هم بايد بگويم هميشه آراء متضاد وجود دارد. ولي به نظرمن ‏معياراصلي سنجش يک اثرميزان استقبال مخاطبان آن اثراست. ‏
‏<‏strong‏>چيزي که درقريب به اتفاق نقدها به چشم مي خورد ايرادي ست که به فيلمنامه گرفته اند. اينکه همه ‏چيزدرفيلمنامه، مخصوصا درصحنه هاي جنگ بزرگنمايي شده. آيا موافق اين نکته هستيد؟<‏‎/strong‏>‏
اين به نظرمن کم لطفي ست. فيلمنامه چندين وچند باربازنويسي شد تا بدين جا رسيد. چيزي که به نظرمن براي ‏نويسنده ازاهميت زيادي برخورداربود رابطه عاشقانه رسول وناهيد است. اما وقتي اتفاقي بزرگ مانند جنگ رخ ‏مي دهد آيا مي توان نسبت به آن بي تفاوت بود. وقتي کشوري درگير جنگ مي شود همه آدمهاي آن کشورتحت ‏تاثيراين اتفاق قرارمي گيرند. نمي توان عشاق را ازبقيه افراد جدا کرد. ‏
‏<‏strong‏>سکانسي درمجموعه موجود است که شما پشت به دوربين هستيد. اما پس ازاينکه ازبيرون قاب ‏خبرتيرخوردن همسرتان را به شما مي دهند خيلي سريع به سمت دوربين مي چرخيد وازقاب بيرون مي رويد ‏بطوري که مخاطب به زحمت چهره شمارا مي بيند. آيا اين حرکت انتخاب کارگردان بود ويا پيشنهاد ‏خودتان؟<‏‎/strong‏>‏
به صحنه اي اشاره کرديد که من خيلي آن را دوست دارم. سراين لحظه خيلي صحبت کرديم درآخربه اين نتيجه ‏رسيديم که اگرمخاطب چهره رسول را درهنگام باخبرشدن ازاين اتفاق نبيند خيلي موثرتراست. فکرمي کنم انتخاب ‏درستي براي اين صحنه بود. ‏
‏<‏strong‏>آيا بازهم دراثري جنگي اگرپيشنهاد شود بازي مي کنيد؟<‏‎/strong‏>‏
ببينيد، من اولا کاررا به دليل علاقه اي که به نقش رسول داشتم، پذيرفتم. نکته ديگراينکه هميشه دوست دارم ‏دراثري جنگي بازي کنم. اين نوع ژانريکي ازژانرهايي است که آن را خيلي دوست دارم. ‏
‏<‏strong‏>آيا بازهم شما را درجايگاه مجري برنامه تلويزيوني خواهيم ديد؟<‏‎/strong‏>‏
نمي دانم، شايد. مجري گري هم مانند بازيگري سخت است. اما تجربه يي که من درسال گذشته با رامبد جوان ‏داشتم گاهي اوقات باعث مي شود به مجري گري هم فکرکنم. ‏
‏<‏strong‏>درحال حاضرمشغول چه کاري هستيد؟<‏‎/strong‏>‏
مشغول تمرين نمايشنامه "ماچيسمو" به نويسندگي وکارگرداني محمد رحمانيان هستم که براي اجرا درجشنواره بين ‏المللي تئاترفجرآماده مي شود. يکي دوکارهم درتلويزيون پيشنهاد شده است که فعلا درحد حرف است وهنوزهيچ ‏چيزقطعي نشده. ‏
‏<‏strong‏>امسال که ديگردرپروسه تمريني نمايش "ماچيسمو" مانند سال گذشته به مشکل برنخورده ‏ايد؟<‏‎/strong‏>‏
نه خوشبختانه. متأسفانه اين کاربايد درسال گذشته اجرا مي شد که با بي مهري بعضي افراد اين امرميسرنشد. اما ‏اميدوارم که امسال اجراي خوبي درجشنواره داشته باشيم. ‏






















چهل کليد ♦ شعر
. هر ‏شماره شعر يا شعرهائي از شاعران ايراني را مي خوانيد. سپس نگاهي به شعر ويادداشتي بر زندگي اش. ‏
‏1- شعرها‎‎‏3 شعر تازه از مفتون اميني‎‎
يک‎‎بادبان‎‎
تا شده در پاکتي ضخيموانهاده در قفسه اي بالاتر از روزانگيغم زده ي کساد‏يا کهنگي اش‏
انتظار او، اميد خسته ي او‏‏ زنده است هنوز،‏با تشنگي اش به نفس شور درياکه هواي روح است‏
تا کيصاحب يک قايق بيايد و ببردشو بر افرازدشغريب تر از غرور خويش مي گويدهم قديمي ام و‏هم قيمتي!‏کاش ‏فقطيکي از اين ها بودميا تنهايک آغوش سفيدبراي هر باد که مي آيد...‏
دو‎‎فصل ها‎‎
وقتي که بهار، "يعني نام تو چيست؟"‏تابستانيعني که "دوستت دارم"‏پاييز يعنيکه آيا براي يک تن تنها، اين شب ها زياد نيست؟!‏و زمستان يعنيبايد که روي اين برف و يخ، تنها برويماما در هر فاصله ايمواظب هم‏...‏و خوب شد که خدا فصل ديگري نيافريدتا درماوراي عشق ما‏مرگ منتظر زندگي باشد‏نه زندگي منتظر مرگ...‏
سه‎‎من- و دو فاصله‏‎‎
مي رفتم سر کوه‏مي ديدم که از شهر دور شده اماما که آن را مي بينم
مي آمدم از کوه و دامنه پايينمي دانستم‏که به شهر نزديک شده امولي آن را نمي بينم
شايد چنين بوديا چنين مي نمود‏فاصله با "او"‏که من داشتمو بازي با فاصله‏که او مي خواست...‏
‏2- نگاه‏‎‎با شعر شکستني نيست‎‎هيوا مسيح
مفتون اميني از دايره محدود تقليد كلاسيك، به بي كراني خلاقيت شعر راستين معاصر بيراهه مي زند و در ‏بعضي موارد چنان موفق است كه شعرش براي بسياري از شاعران معاصر رشك انگيز مي تواند بود. راه ‏مفتون، راه پيام و اشراق است و خاك باروري كه او بر روي آن گام مي زند، مي تواند الهام بخش پيام و ‏اشراقي باشد كه با بياني استعاري، زبان روح آدمي است. مفتون، ديد اجتماعي عميقي دارد كه در چند قطعه ‏از اشعار طنزآلود و جدي اش ديده مي شود و شخصا شاعري است مجهز به فروتني كه در حد خود كافي است ‏تا هر مبتكر بادكرده را خلع سلاح كند و علاوه بر اين او نهنگ است و حاكم آب هاي اقليم خود؛ نه موج، تا ‏نيازي به تاييد و تصويب بادبزن "سخن" وران معاصر داشته باشد و باز علاوه بر اين: خلوت گزيده را به ‏تماشا چه حاجت است؟ (طلادر مس، صص 585 - 593)‏
‏ مفتون اميني از آن دست شاعران و انسان هايي است كه وقتي به زندگي و حيات در شعرش نگاه مي كني، ‏درمي يابي كه مرگ نمي تواند او را غافلگير كند. چرا كه او هم حساب زندگي را دارد، هم حساب مرگ را. ‏در شعر گران بخشي مي سرايد: آفتاب را به تو نمي دهم / تا خرده خرده بشكاني اش و از آن هزار ستاره ‏بسازي / ماه را به تو نمي دهم / تا به خاطر كوه نور، درياي مرواريد را انكار كني / ستاره ها را به تو نمي ‏دهم / تا بگويي خوشا شب هاي بي مهتاب / آسمان را به تو مي دهم / تا نداني كه چه بايد كرد.‏
اين، به اين معناست كه شاعر ما به زندگي اش چنان معنايي مي دهد كه مرگ نتواند آن را بگيرد. از اين رو ‏او را همچون سرداري مي بينم با سينه اي ستبر. با اين همه او را در هيچ قيل وقال شعري نمي يابي. گوشه ‏خويش را دارد و شخصيت خويش را، شخصيتي كه پرورده خود اوست و نتيجه زندگي و انديشه اي است ‏خاص، حتي شكل معيني از تمدن انساني است. چرا كه نه. ما در اين سرزمين، حتي در همين "بسيار اندك" ‏شاعران بزرگي داريم، بزرگ تر از آنچه كه تصورش را بكنيد. اما خاك بر ما، كه نه تحمل ديدن يكديگر را ‏داريم، نه توان و جان شناختن و نه جسارت گفتن اينكه "او" شاعر بزرگي است. حتي اگر كسي اين عبارت را ‏در حق شاعران اين سرزمين به كار نبرد، خوب مي دانيم كه شاعر، حقيقت انكارناپذيري بر دليل هستي اين ‏جهان است. هستي شاعر به اين دليل است كه: "دنيا قفسي باشكوه خواهد شد براي حيوانات كه اصلاانسانيت ‏ندارند." انسانيت عظيم شاعر هرگز اجازه شكل گيري چنين شكوه سياهي را نخواهد داد. حتي اگر كساني ‏حاضر نباشند بگويند ما در اين سرزمين شاعران بسيار بزرگي داريم كه آسمان به وجودشان فخر مي فروشد. ‏و مفتون اميني، يكي از آن بسيار اندك هاي حقيقي است.‏
‏3- در باره شاعر‏‎‎يدالله مفتون امينى: "انسانيت عظيم شاعر"‏‎‎يدالله مفتون امينى به سال ۱۳۰۵ در شاهين دژ زاده شد. مى گويد پدرم شناسنامه ام را به سال ۱۳۰۲ گرفت. ‏در آن روزگار شناسنامه پسرها را بزرگ تر مى گرفتند تا زودتر رييس اداره شوند. آن موقع مامور دولت ‏ارج و قربى داشت بيش از دكتر و تاجر و مهندس. هر سطر از اشعار يك شاعر زندگى و حرف ها و عقايدش ‏درباره هرچيزى است كه فكر مى كنيم و مى خواهيم بپرسيم از او. پاسخ پرسش ها از مفتون را هم مى توان ‏در لابه لاى صفحات مجموعه اشعارش جست.‏
آثار او به ۲ دوره مشخص تقسيم شده است: دوران اول با درياچه در سال ۱۳۳۶ آغاز شد و به آثار زير ‏رسيد: كولاك (۱۳۴۴)، انارستان (۱۳۴۶)، عاشقلى كروان (۱۳۵۸) و دوران دوم كه با فصل پنهان در سال ‏‏۱۳۷۰ آغاز مى شود و با يك تاكستان احتمال (۱۳۷۶) و سپيدخوانى روز (۱۳۷۸) ادامه مى يابد و به ‏عصرانه در باغ رصدخانه (۱۳۸۳) مى رسد.‏

هیچ نظری موجود نیست: