فيلم روز♦ سينماي ايران
محمدرضا اصلاني از مستند سازان نام آشناي سينماي ايران است. او کمتر در حوزه سينماي داستاني کار کرده و تنها ساخته داستاني او شطرنج باد متعلق به دهه 50 است. اگرچه در نوشتن چند فيلمنامه همکاري داشته است. آتش سبز جديدترين ساخته اصلاني که بر اساس يکي از داستان هاي کهن ايراني ساخته شده اين روز ها روي پرده سينما هاست.
هنر هفتم و چند داستان ديگر نويسنده و کارگردان: محمدرضا اصلاني. مدير فيلمبرداري: مرتضي پور صمدي.تدوين: امين اصلاني. طراح صحنه و لباس: ژيلا مهرجويي. تهيه کننده: قاسم قلي پور. بازيگران: عزت الله انتظامي، مهتاب کرامتي، پگاه آهنگراني، مهدي احمدي، فرخ نعمتي،آهو خردمند.
خلاصه داستان: ناردانه در کودکي شنيده در آينده با يک مرده ازدواج خواهد کرد. او همواره از اين سرنوشت شوم در گريز است تا اينکه روزي در جواني گذارش به قلعه اي مي افتد. آنجا مردي را مرده مي يابد. ناردانه بايد براي او هفت داستان بخواند تا مرد زنده شود. ناردانه چنين مي کند و هيچ نمي خورد و نمي آشامد تا هفت روز به پايان برسد. در شب هفتم کنيز خانه او را مي فريبد و به بهانه حمام خود داستان هفتم را مي خواند. مرد بيدار مي شود و کنيز را به زني مي گيرد و ناردانه خدمتکار خانه مي شود. اما در پايان مرد به همه وقايع پي مي برد.
آتش سبز محمدرضا اصلاني پس از اولين نمايش هاي خود در جشنواره فيلم فجر واکنش هاي بسيار تندي را ميان منتقدان بر انگيخت و بيشتر به جاي اينکه فيلم مورد توجه قرار بگيرد حواشي پديد آورد که منتقدان با آن در گير شدند.
اصلاني سال ها از سينما دور بوده است. او در اين سال ها تنها مستند ساخته و نبض زبان سينما و چگونگي ارتباط با مخاطب را از دست داده است. فيلم از همين منظر بزرگترين آسيب را مي بيند. آتش سبز اثري پرگو و کسل کننده است که داستان خود را با اطناب تعريف مي کند. اگرچه معلوم است کارگردان براي پرداخت صحنه ها و اطلاعات هنري که ارائه مي کند زحمات فراوان کشيده اما اين زحمات به بار نمي نشيند و کار را پراکنده جلوه مي دهد.
مبناي اصلي داستان فيلم آتش سبز افسانه کهن سنگ صبور است. ناردانه زندگي خود را فدا مي کند تا مردي را که دوست دارد به زندگي باز گردد و در نهايت هم که مرد بر مي خيزد به اشتباه همسري ديگر اختيار مي کند و ناردانه به کنيزي مشغول مي شود.
اين داستان بدنه اصلي پيرنگ فيلم به حساب مي آيد اما داستانک هاي بسياري وجود دارد که در واقع داستانک هاي حاشيه اي نقل هايي هستند که ناردانه بايد آنها را براي زنده شدن همسرش بخواند.
اصلاني به بهانه اين داستان هاي فرعي تاريخ ايران را مرور مي کند. هرکدام از اين داستان ها در يک دوره تاريخي مي گذرد و به بهانه آن شرايط سياسي فرهنگي واجتماعي ايران مرور مي شود. حتي در ابتداي هريک که قرار است نامي براي آنها ذکر شود اصلاني با دقت تطور تاريخي خطاطي ايران را به نمايش مي گذارد. خطاطي که از نوشتارهاي خط سنگي آغاز با خطوط عربي ادامه و در نهايت به ثلث و نستعليق و.... مي رسد.
اين تلاش اصلاني با تکيه بر جزئيات ستودني است. اما جنس حرکات دوربين و بازي بازيگران بيش از هر چيز ديگري تئاتري را مي ماند که بر صحنه اجرا مي شود. همه چيز غلو آميز است و داستان هاي فرعي آنچنان طولاني مي شود که داستان اصلي به فراموشي سپرده مي شود.
داستان ناردانه به خودي خود بسيار جذاب است و از تنوع ژانر هاي بياني ادبي در تاريخ ادبيات ايران سخن مي گويد. در اين داستان معماري ايراني با قصري که ناردانه در آن گرفتار آمده به تصوير کشيده شده است. حتي لباس هاي ايراني که در دوره هاي زماني استفاده مي شده بر تن بازيگران با طراحي خوب ژيلا مهرجويي چشم نوازي مي کند. از همه مهمتر در روايت ما با نوعي از سينماي تعليق و وحشت رو به رو هستيم که هموراه سينماي ايران آنها را از سينماي ديگران وام گرفته و در حالي که به دلايل تاريخي و حمله هاي مختلف و تصرف هايي که صورت گرفته زمينه هاي شکل گيري سينماتي موشت تا امروز هم در جامعه و فرهنگ اطراف ما يافت مي شود.
اصلاني به حرکات تند و پيچيده دوربين علاقه فراوان دارد. نماي ابتدايي فيلم از ديوار دادگاه شروع مي شود که صداي محاکمه اي بر آن نقش مي بندد. در اين فصل گويي داستان در دل ديواره هاي دادگاه تهران حبس شده و آرام آرام رها مي شود و ما را با خود همراه مي سازد.
مرتضي پورصمدي هم که همواره در کارهاي مستند اصلاني حضور داشته اين پيچيدگي در حرکات را به درستي روايت مي کند. اما بازي ها به شدت غلو شده هستند. بازيگران مغبون فضا هاي داستان شده و آنگونه که بايسته است در نقش ها زندگي نمي کنند. بخصوص مهتاب کرامتي که به خودي خود قابليت اغراق دارد و اين فيلم فضا را به اندازه کافي براي نمايشگري در اختيارش قرار داده و اصلاني هم هيچ کنترلي بر آن نمي کند.
محمدرضا اصلاني پس از نمايش اين فيلم مورد عتاب قرار گرفت که سينما را نمي شناسد و براي اين کار پير شده وبسياري حرف هاي ديگر. اصلاني به سينماي ايران خدمت هاي بسياري کرده است. مستند هاي او در کنار کامران شيردل، خسرو سينايي، منوچهر طياب بو برخي ديگر سينماي ايران را بيش از موج نوي داستانگويي اواخر دهه 40 متحول کرد و از منظر فرهنگي غنا بخشيد. اما آتش سبز او فيلم بدي است. او از دست منتقدين دلگير بود که چرا در نوشته هايشان سابقه فيلمسازي او را زير سئوال مي برند و تنها اين فيلم را نقد نمي کنند.
سريال روز♦ تلويزيون
خط شکن بنا دارد تا سه مفهوم اصلي را مورد تاکيد و تبليغ قرار دهد. نخست نقد و نکوهش مهاجرت و باطل دانستن روياي کاميابي در خارج از کشور، دوم ارائه تصويري مثبت از چهره بسيجي و مفهوم بسيج، و سوم تقابل ميان دنياي دينداري و دين دنيا داري.
نگاهي به سريال خط شکن وسوسه يافتن گنج از دير باز دستمايه ساخت آثار فراواني در سينما و تلويزيون بوده است. از گنج هاي سيه را مادره و شاهين مالت که مشهور ترين ساخته ها در سينماي هاليوود اند گرفته تا گنج محمد علي سجادي که به ياد ماندني ترين نمونه وطني به شمار مي آيد، همگي بر محور آزمندي بشر و ناکامي شخصيت هاي قصه در انتها شکل گرفته اند.
تصوير نوشت خط شکن نيز به پيروي از الگوي بار ها آزموده شده و تکرار شده در اين نوع سينما به نگارش درآمده، اما از آنجايي که چنين مضموني به تنهايي قابليت پرداخت در يک سريال بيست و دو قسمتي را ندارد، قصه هاي فرعي متعددي به آن اضافه شده تا آن را از يکنواختي و کم مايگي در آورد. اما همين موضوع باعث شده تا در انتها با داستاني غير منسجم و کشدار روبرو شويم. بيماري حاج قاسم و طرح جهان بيني خاص او و مشکلاتي که به تبع آن برايش به وجود آمده از يک سو و نابساماني روابط در خانواده کورش از سوي ديگر چنان فضايي از قصه را به خود اختصاص مي دهند که خط اصلي روايت، گاه در يکي دو قسمت اصلا پيش نمي رود.
، خط شکن بنا دارد تا سه مفهوم اصلي را مورد تاکيد و تبليغ قرار دهد. نخست نقد و نکوهش مهاجرت و باطل دانستن روياي کاميابي در خارج از کشور، دوم ارائه تصويري مثبت از چهره بسيجي و مفهوم بسيج، و سوم تقابل ميان دنياي دينداري و دين دنيا داري.
کورش خواننده است و زنش ترانه سرا. هر دو تصميم مي گيرند در پي عدم صدور مجوز براي کاست مشترک شان به لوس آنجلس عزيمت کنند و امکان انتشار آزادانه کارهايشان را داشته باشند. براي رسيدن به اين هدف هم نياز به پول کلاني دارند که پدر متمول کورش از آنها دريغ کرده است.
اما تناقض هاي داستان از همين جا شروع مي شود. مهمترين آنها اينکه، اگر قرار است هدف اصلي انتشار کاست باشد، نمونه هاي حقيقي امروزي همچون محسن نامجو و محسن چاوشي گواهند که براي اين منظور نيازي به مجوز نيست.اگر هدف کسب در آمد و پيشرفت اقتصادي است که روشن است دخل و خرج اين سفر با هم جور در نمي آيد و سفري که هزينه اش معادل يک گنج پر از سکه هاي طلاست حکايت آفتابه خرح لحيم کردن است.
مجموعه اين تناقضها تصويري از يک داستان سرهم بندي شده را به دست مي دهد که صرفا با هدف پرداخت به سه موضوع فرمايشي مورد اشاره نوشته شده است. يعني باز هم همان حکايت کت دوختن براي يک دکمه و سرنا را از سر گشادش زدن؛ همان ضعفي که در ميان اغلب ساخته هاي تلويزيوني اين سالها آشکار است. تم رفاقت و شيوه اي که در خط شکن به آن پرداخته مي شود را مي توان يکي از معدود ويژگي هاي مثبت اين سريال دانست. مجيد و فرزين و سلمان شخصيت هايي چند بعدي، ملموس و متفاوت از هم هستند و شخصيت پردازي درست و به قاعده آنها باعث شده تا رفاقتشان با کورش باور پذير، دلپذير و به ياد ماندني جلوه کند. بر خلاف اين، رابطه دوستانه سلمان و پدرش حاج قاسم به شدت باسمه اي نچسب و غير واقعي از آب در امده که دليلش را هم بايد در شخصيت پردازي اغراق آميز حاج قاسم جستجو کرد: پدري که اصرار دارد بميرد و پسري که دوست مي داردش را تنها بگذارد اما از حق طبيعي خود براي مداواي جراحات ناشي از جنگ استفاده نکند. چهره اي چنين آرماني از پدر بسيجي را در کليشه اي ترين و تبليغاتي ترين فيلمهاي جنگي دو دهه اخير نيز نمي توان يافت.
واضح است که خط شکن قرار بوده از طريق نمايش تقابل دو پدر و دو پسر- حاج قاسم و سلمان در يک سو و جاويد خان و کورش در سوي ديگر- تضاد دو جهان دينداري و دنيا داري را نشان دهد و با مقايسه آن دو، مالدوستي و ثروتمندي را مايه گسست رابطه عاطفي بداند و دين را مايه گرمي و نزديکي دل ها. اما در عمل هيچ يک از اين دو رابطه باور پذير و منطقي از آب در نيامده اند. در نتيجه نه آن صميميت و نه اين کينه و عداوت- هيچکدام آن طور که سازندگان و سفارش دهندگان مي خواسته اند- در جهت اثبات گزاره هايشان نيست. به جز حامد کميلي، همه بازيگران از عهده نقش هايشان خوب برآمده اند. در ميان همه رضا رويگري بي چون و چرا بهترين است. شايد بشود در کنار بازي کوتاه او در فيلم بوتيک، اين حضور درخشان را بهترين کار او در سالهاي اخير برشمرد. اما از ايرادات فراوان بازيگري کميلي نمي توان به سادگي گذشت. وقتي او در پاره اي وقت ها حتي بر بدن و کلام خود مسلط نيست و نمي تواند از عادت هايي که ناخواسته دچارش شده رهايي يابد، صحبت از بازيگري او امري بيهوده است. خط شکن از حادثه و درام کم نداشت. آن چه باعث شد اين مجموعه تلويزيوني با وجود ظرفيت هاي داستاني اش در کنار ديگر آثار دم دستي ساخته شده در اين سال ها قرار بگيرد رخت گشادي بود که بر اندام او دوخته بودند. قطعا اگر اين قصه به جاي 22 قسمت در 13 قسمت به سرانجام مي رسيد و اگر خرده فرمايش هاي تزريق شده به قصه در کار نبود و اگر بازي ضعيف کميلي به روند شخصيت پردازي داستان آسيب وارد نمي کرد شاهد سريالي به ياد ماندني مي بوديم.
نمايش روز♦ تئاتر ايران
نمايش پسر طلاها به کارگرداني مهدي مکاري بر اسا نوشته اي از نيل سايمون و با ترجمه اي از شهرام زرگر اين روز ها در تالار مولوي روي صحنه است. پسر طلاها بعد از هتل پلازا دومين نمايشنامه از سايمون است که در اين چند ماهه در تماشاخانه هاي تهران اجرا مي شود.
داستان پيرمردها
کارگردان : مهدي مکاري.نويسنده: نيل سايمون. ترجمه: شهرام زرگر. طراح صحنه و لباس: سيامک احصايي. بازيگران: هوشنگ هيهاوند، سيامک صفري، رضا بهبودي، نسيم ادبي، اميرحسين حريري و مهدي مکاري.
خلاصه داستان: "پسر طلاها" داستان دو دوست کمدين قديمي را بيان ميکند که پس از سالها دوباره دعوت به کار ميشوند. دور هم جمع ميشوند تا تمرين کنند اما زمانه نسبت به گذشته تفاوت هاي بسياري کرده است.
نيل سايمون از نمايشنامه نويسان اجتماعي معاصر است. خود اين روزها دوران سالخوردگي را تجربه مي کند، اما متن هايش سرزنده و بسيار شاداب هستند. او بر خلاف قدماي نمايشنامه نويسي تراژدي را مايه کاتارسيس نمي داند بلکه در دل کمدي دنيايي تازه را مي جويد. در نمايش هتل پلازا که کورش نريماني آن را بر صحنه چهارسوي تئاتر شهر اجرا کرد از پس کش و قوس هايي به ظاهر احمقانه ميان پدر و مادر با دخترشان که شب ازدواج از حضور در مراسم عروسي پشيمان شده است با يک چرخش ساده دختر را حاضر به ازدواج مي کنند.
در پسر طلاها هم ما با دو دوست قديمي رو به رو ييم که روزگاري بازيگر بوده اند و دوباره در شرايط تازه اي مي بايست روي صحنه بروند.
سايمون دوست دارد رخدادگاه هاي نمايش هايش محل هايي عمومي باشد. به طور مثال يک هتل محل بسيار مناسبي است. او شخصيت هاي خود را به محل هاي عمومي مي برد و بعد آنها را تنها مي گذارد تا ما بتوانيم به درونشان نفوذ کنيم. در نهايت با اين تعامل جايگاه واقعي اجتماعي آنها مشخص مي شود و چون معمولا در اين جوامع کوچک جايگاه مناسبي ندارند کمدي ايجاد مي شود.
اجراي پسر طلاها نيز بر اساس همين نگره شکل گرفته است. متن پسر طلاها را که شهرام زرگر ترجمه کرده است پيش از اين به نام پسران آفتاب توسط آهو خردمند نيز به فارسي بازگردانده شده بوده است.
مهدي مکاري در اجراي نمايش پسر طلاها سعي کرده به اصل متن وفادار بماند و از همين رو اجرا زماني طولاني را به خود اختصاص مي دهد. نمايش هاي سايمون داستان هايي مشخص را پي مي گيرند. داستان هايي که مشخصه درام امريکايي هم روز گار ماست و اگر کارگردان قصد کند از اين شکل درام استفاده اي در راستاي يک تئاتر صرفا هنري انجام دهد راه را به خطا مي برد. کارگردان در برخورد با متن نويسندگاني همچون سسايمون بايد تنها راه را باز بگذارد تا متن مسيرش را پيدا کند و در اين صورت است که توانسته به اجرايي خلاقانه دست پيدا کند.
مکاري نيز تا حد بسياري به اين مهم دست مي يابد. شکل ميزانسن ها عاري از هرگونه پيچيدگي است. فضا به گونه اي طراحي شده تا بازيگران بتوانند به راحتي روي صحنه زندگي کنند. در همين راستا شيوه انتخاب بازيگر نيز اهميت پيدا مي کند. سيامک صفري به دليل جنس بازي که دارد کاملا مناسب با چنين متوني است. جالب که کورش نريماني هم براي اجراي خود از همين بازيگر سود جسته بود. شايد به نظر برسد که صفري کنترل نشده بازي مي کند و اصولا کارگردان ها کمتر توانايي بازي گرفتن از او را دارند و حتي در برخي لحظات بازي هايش شبيه به يکديگر مي شود اما در نهايت آنقدر درايت دارد که نقش را روي صحنه درست ايفا کند.
در کنار صفري نقش يکي ديگر از اين دوستان قديمي را هوشنگ هيهاوند بازي مي کند. او بر خلاف صفري بازي آرام و کنترل شده دارد. همين مسئله گرافيک مناسبي را روي صحنه از نظر همنشيني بازي اين دو بازيگر پديد مي آورد.
هيهاوند کمي تلخ است. تلخ درون گرا وصفري تلخي برون گرا. اين دو شخصيت از نظر ماهيت شخصيتي به يک سرچشمه مي رسند اما نحوه بروزشان متفاوت است. دو پيرمرد بازيگر که روزي در کار خود خبره بوده اند به کار دعوت مي شوند اما تا آن اندازه از منظر اجتماعي در شرايط بدي قرار مي گيرند که عملا قادر به ادامه کار نيستند.
مهدي مکاري در بيان داستان سعي مي کند تصاويري که خلق مي کند برگرفته از زندگي روزمره باشد. روزمرگي به درستي خود را در اين نمايش جلوه مي دهد. بازيگران ديگر همانند رضا بهبودي و نسيم ادبي بدون هيچگونه پرده پوشي در صحنه حرکت مي کنند و ديالوگ مي گويند. آنها به هيچ وجه سعي اضافي نمي کنند که تماشاگر به حتم تمام ديالوگ هايشان را بشنود و يا بتواند ريز حرکات فيزيکي آنها را دنبال کند. اين شخصيت ها چون در جايگاه نقش هاي مکمل قار دارند تا آنجا که بتوانند همچون قابي شرايط دو شخصيت اصلي را هم پوشاني کنند به مقصود متن رسيده اند و از اين رو مکاري هماهنگي مناسبي را در بازي ها پديد مي آورد.
کتاب روز♦ کتاب
<strong>نيهيليسم ويرانگر و ايدئولوژي نياکاني</strong>
محمدرضا فشاهي چاپ اول 2008- نشر باران، سوئد- 403 صفحه
نيهيلسم ويرانگر و ايدوئولوژي نياکاني، آخرين کتاب محمدرضا فشاهي نويسنده و پژوهشگر ساکن پاريس است که بهتازگي توسط نشر باران در سوئد منتشر شده است.
سياست چيست؟ فلسفه چيست؟ تاريخ چيست؟ و هنر شاعري يا تراژدي کدام است؟ و چرا و چگونه يونانيان به اختراع اين علوم و هنرها توفيق يافتهاند؟ اينها پرسشهايي هستند که پاسخ بسياري از آنها را در کتاب نيهيليسم ويرانگر و ايدئولوژي نياکاني خواهيم يافت.
نيهيليسم ويرانگر و ايدئولوژي نياکاني در چهار فصل و يک پيشگفتار تنظيم شده است. نويسنده در پيشگفتار 94 صفحهاي کتاب، به «انديشيدن ديگران»، و سپس به انديشهي ايراني، يا آنطور که خود وي نوشته: «انديشيدن ما» پرداخته است. وي بخش پيشگفتار را با بررسي اين پرسش که «اگر فلسفه و الهيات دو دانش متفاوت باشند؟» پايان داده است.
فصل اول کتاب نيهيليسم ويرانگر و ايدئولوژي نياکاني، «نيهيليسم ويرانگر و ايده¬ئولوژي نياکاني»است.اين بخش شامل بخشهاي «فلسفيدن با چکش»، «از ناآگاهي تا آگاهي به ناآگاهيم، و «ناهنجاري در ادبيات و هنر» است.
فصل دوم کتاب با عنوان «اختراع سياست و دموکراسي»، شامل بخشهاي «انسان يوناني، اختراع آگورا و اختراع تراژدي»، «ناهنجاري در دموکراسي آتن»، «هنجار در دموکراسي آتن»، و «جنگ، انحطاط، و سقوط دموکراسي آتن» است.
عنوان فصل سوم کتاب، «اختراع فلسفه و اختراع تاريخ» است. اين فصل، بخشهاي «فلسفه به¬مثابه شيوه¬ي زندگي»، «تاريخ به¬منزله شدن انساني»، «فلسفه چونان خدمتگزار الهيات»، و «فلسفه همچون آزادي انساني» را در بر گرفته است.
عنوان آخرين فصل کتاب نيهيليسم ويرانگر و ايدئولوژي نياکاني، «الهيات سياسي و مهديگري» است.دو بخش «چشم¬اندازمهديگرانه و معادگرايانه»، و «چشم¬انداز سياسي و اجتماعي» عنوان بخشهاي اين فصل است.
محمدرضا فشاهي متولد 1324 در تهران و داراي درجهي دکترا در رشتهي «جامعهشناسي جهان اسلام» از دانشگاه پاريس 3 (سوربن نوول)، دکتراي دِتا در رشتهي «فلسفه و ادبيات و علوم انساني» از دانشگاه پاريس 8 (وَنسِن- سنت دني)، و درجهي «شايستگي رهبري پژوهشهاي دورهي دکترا در فلسفه» از همين دانشگاه است. او در سال 1983 در دپارتمان جامعهشناسي دانشگاه پاريس 8، و از سال 1984 تاکنون در دپارتمان فلسفهي همين دانشگاه به تدريس مشغول است.
در کارنامهي فعاليت فرهنگي فشاهي سه مجموعه شعر، سه کتاب به زبان فرانسه و 12 کتاب فلسفي- اجتماعي وجود دارد، که از جمله عبارتند از: «تحولات فکري و اجتماعي در ايران» (گوتنبرگ/ تهران- 1354)، «سير تفکر در قرون وسطي» (گوتنبرگ- 1354)، «واپسين جنبش قرون وسطايي» (جاويدان- 1356)، «بحران کنوني ايران» (گوتنبرگ- 1358)، «تکوين سرمايهداري در ايران» (گوتنبرگ- 1360)، «بحران جهان و بحران رمانتيسم» (گوتنبرگ- 1360)، «ارسطوي بغداد، از عقل يوناني به وحي قرآني» (کوششي در آسيبشناسي فلسفهي ايراني- اسلامي- باران/ سوئد- 1376)، «از شهرياري آريايي به حکومت الهي سامي» (باران- 1379)، و «انديشيدن فلسفي و انديشيدن الهي- عرفاني» (باران- 1383).
نيهيليسم ويرانگر و ايدئولوژي نياکاني را ميتوانيد از کتابفروشي محل زندگيتان و يا اينکه از طريق نشر بارانinfo@baran.st تهيه کنيد.
<strong>طبقات اجتماعي، دولت و انقلاب در ايران</strong>
نويسندگان: احمد اشرف، علي بنوعزيزيترجمه: سهيلا ترابي فارساني262ص، تهران: انتشارات نيلوفر، 1387، چاپ اول
اين كتاب، مجموعه شش مقاله درباره طبقات اجتماعي در ايران و نقش آنان در تحولات اجتماعي و سياسي است. سه مقاله نخست اين مجموعه با عنوان «طبقات اجتماعي در ايران اسلامي دوره ميانه»، «طبقات اجتماعي در دوره قاجاريه» و «طبقات اجتماعي در عصر پهلوي»، تصويري از موقعيت و نقش طبقات اجتماعي در هزار سال اخير در ايران ارائه مي كنند. مقاله چهارم با عنوان «اتحاد بازار و روحانيت: بنيان اجتماعي شورش ها و انقلاب ها»، به طور عمده به بازتاب ارتباط پوياي بازار – روحانيت در جنبش هاي اعتراضي يك قرن گذشته در ايران مي پردازد. «دولت، طبقات و روش هاي بسيج توده ها در انقلاب ايران»، مقاله ديگري است كه علاوه بر تقسيم بندي زماني انقلاب اسلامي به پنج دوره، نقش طبقات اجتماعي، زمان حضور در صحنه مبارزات و تعداد نفرات شركت كننده را بررسي مي كند. اين مقاله، علاوه بر آنكه به تحليل هاي ساختاري و گوناگون در مورد انقلاب اشاره دارد، متذكر مي گردد كه تمامي آثاري كه در اين مورد نوشته شده، به نقش مردم و روش هاي بسيج توده ها و تركيب اجتماعي ائتلاف هاي سياسي توجه چنداني نداشته اند. آخرين مقاله با عنوان «حكومت و مناسبات ارضي پيش و پس از انقلاب ايران»، شامل سه بخش است. بخش نخست به نيروي پيش برنده انقلاب سفيد و برنامه هاي اصلاحات ارضي و بخش دوم به مناسبات ارضي و مبارزه براي زمين در طول انقلاب و در سال هاي 1356 تا 1369 خورشيدي مي پردازد. موضوع بخش سوم، مقايسه سياست هاي حكومتي و اصلاحات ارضي در دو دوره پيش و پس از انقلاب اسلامي است.
<strong>جرعه بر خاك: يادنامه استاد يحيي ماهيار نوابي</strong>
به كوشش: محمد جعفري دهقي275ص، تهران: انتشارات مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 1387، چاپ اول
اين كتاب جلد چهارم از «مجموعه پژوهش هاي ايران باستان» و شامل مقالاتي به زبان هاي فارسي، انگليسي و آلماني درباره گوشه هاي گوناگوني از تاريخ، فرهنگ و تمدن ايران باستان است. اين مقالات كه به وسيله پژوهشگران معتبر ايراني و خارجي نوشته شده، به مناسبت بزرگداشت ايران شناس برجسته و فقيد، «دكتر يحيي ماهيار نوابي»، گردآوري و تدوين شده است. عناوين نوشته هاي فارسي اين مجموعه و نويسندگان آنها عبارتنداز: «چگونه اهريمن مي تواند به روشني بتازد و چرا اورمزد اهريمن را از بد كردن باز نمي دارد؟/ ترجمه فصل دوم و سوم شكند گمانيك وزار/ژاله آموزگار»، «تركيب بندي از شاه داعي الله شيرازي، شاعر سده نهم هجري به گويش شيرازي كهن/محمود جعفري دهقي»، «سيوند، ريشه و اشتقاق/محمد تقي راشد محصل»، «ساسانيان و زردشتيان در چين و ژاپن/حسن رضائي باغ بيدي»، «نگاهي به نحو زبان سغدي/زهره زرشناس»، «مهرهاي خسرو انوشيروان/علي شهيدي»، «اشعار تازه اي از آفرين نامه ابوشكور بلخي/علي اشرف صادقي»، «استاد ماهيار نوابي؛ زندگي نامه و آثار/محمود طاووسي»، «ماهيار نوابي و سنگ نبشته بغستان (بيستون)/بدرالزمان قريب»، «خرده اوستا در نگارش هاي نوين/كتايون مزداپور» و... از جمله مقالات خارجي اين مجموعه مي توان از مقاله «ژوزف ويزهوفر» با عنوان «هخامنشيان و حكومت بر جهان: يك طرح»، به زبان آلماني، و مقاله «نيكولاس سيمس ويليامز» با عنوان «جاده ابريشم در سغد»، به زبان انگليسي، نام برد.
<strong>هم ساز: قطعاتي از استادان موسيقي ايران براي تار و سه تار</strong>
گردآوري: علي صمد پور، محمد رضا ابراهيمي160ص، تهران: انتشارات ماهور، 1387، چاپ اول
در اين كتاب قطعاتي از استادان موسيقي ايران براي تار و سه تار، نت نويسي شده است. بعضي از اين قطعات و سازندگان آنها عبارتنداز: «تصنيف هزاردستان/محمد علي امير جاهد»، «پيش درآمد ماهور/مرتضي ني داوود»، «پيش درآمد شور/يوسف فروتن»، «پيش درآمد دشتي/يوسف فروتن»، «پيش درآمد اصفهان/اصغر بهاري»، «رنگ راك/نورعلي برومند»، «پيش درآمد ابوعطا/رضا محجوبي»، «پيش درآمد دشتي/رضا محجوبي»، «دخترك ژوليده/علينقي وزيري»، «مقدمه تار و پود/حسين عليزاده»، «چهار مضراب بيداد/هوشنگ ظريف»، «به ياد گذشته/ابوالحسن صبا»، «تمرين دشتي/ابوالحسين صبا»، «چهار مضراب بيات اصفهان/احمد عبادي»، «چهارمضراب چهارگاه/احمد عبادي» و «رنگ اصفهان/مرتضي ني داوود».
<strong>مراسم اقوام ايراني: مصور، رنگي</strong>
نويسنده: حسن زنده دل136ص، تهران: نشر ايرانگردان، 1387، چاپ اول
اين كتاب گزارشي است مصور از آيين ها، مراسم و آداب اقوام ايراني در نقاط مختلف كشورمان. اين آيين ها و مراسم كه به مناسبت هاي گوناگون مانند تولد، شكر گزاري و قدرشناسي، دفع بلا و بيماري، رزم آوري و زورآزمايي، بزرگداشت هاي ديني و مذهبي، نوروز، يلدا و... برگزار مي شوند، تصويري از فرهنگ، تاريخ و اعتقادات ايرانيان را ارائه مي كنند.
تاريخ و معماري بازار تبريز
تاليف: حسين اسمعيلي سنگري، بهروز عمراني262ص، تبريز: انتشارات ستوده، 1387، چاپ اول
بازار تبريز ضمن داشتن خاستگاه و پيشينه بسيار معتبر، داراي شاخص هاي تقريبا نادر و منحصر به فردي است. جامعيت و تجميع تمام عناصر تشكيل دهنده در يك بازار كامل، عمده ترين شاخص اين بازار است. راسته ها، سراها، تيمچه ها، مدارس و حجره ها، جزئي از عناصر اين بازار هستند. در كتاب حاضر، نويسندگان ضمن معرفي تاريخ و پيشينه اين بازار قديمي، عناصر نامبرده و تاثيرات اجتماعي و اقتصادي آنان در زندگي روزمره مردم را بررسي كرده اند. از ويژگي هاي كتاب، تلفيق دو ديدگاه تاريخي و معماري است. عناوين بخش هاي هفتگانه اين پژوهش عبارتنداز: 1- بازار و تاريخچه آن در ايران، 2- شناخت عناصر كالبدي و معماري بازار، 3- بازار بزرگ تبريز، 4- ساختار كالبدي بازار تبريز، 5- آسيب شناسي بازار تبريز و راهكارهاي رفع آسيب، 6- ورودي بازار تبريز، 7- راهكارهاي ثبت جهاني بازار تبريز.
<strong>المپيك خنده</strong>
طراح: كامبيز درم بخش106ص، تهران: انتشارات افق، 1387، چاپ اول
اين كتاب، مجموعه اي از طرح ها و كاريكاتورهاي «كامبيز درم بخش»، كاريكاتوريست و گرافيست برجسته معاصر ايران است. تعدادي از آثار او تاكنون به وسيله موزه هاي معتبر جهان خريداري شده و در نمايشگاه هاي گوناگون به نمايش در آمده اند. در اين مجموعه متنوع، خطوطي شوخ طبع و بازيگوش، ورزش هاي مختلف را به بازي مي گيرند و با تخيلي تازه نفس و تامل برانگيز به ميدان مي آيند تا مدال طلاي ديگري را از آن خود كنند!
<strong>بادگير، شاهكار مهندسي ايران: مصور، رنگي</strong>
مؤلفان: مهدي بهادري نژاد، عليرضا دهقانيتهران: انتشارات يزدا، 1387، چاپ اول
بادگير، نمونه اي از شاهكارهاي مهندسي ايران است. بيش از هزار سال است كه اين شاهكار مهندسي مكانيك، در مناطق گرم كشورمان، با برقراري يك جريان هواي ملايم، آسايش را در فصل گرم تابستان به خانه ها و فضاهاي مسكوني آورده و با ايجاد جرياني از باد ملايم روي سطح آب انبارهاي عمومي، اين آب را براي استفاده، به ويژه در تابستان ها، خنگ نگه داشته است. در كتاب حاضر، با پيشينه بادگير، طراحي و ساخت، و همچنين نمونه هاي آن در شهرهاي مركزي و جنوبي ايران آشنا مي شويم. مباحث اصلي كتاب عبارتنداز: «تاريخچه بادگيرها»، «پيشينه بادگيرها در متون ادبي ايران»، «بادگير از ديدگاه معماري»، «بررسي تحليلي – عددي كارآيي بادگيرهاي سنتي يا متداول»، «بررسي تحليلي – عددي كارآيي طرح هاي جديد بادگير»، «مقايسه كاركرد بادگيرهاي طرح جديد و بادگيرهاي سنتي» و «طراحي، ساخت و آزمايش نمونه هاي بادگيرهاي سنتي و طرح هاي جديد». اين مجموعه با عكس هاي رنگي زيبايي از بادگيرهاي سنتي ايران در شهرهاي مختلف آغاز مي شود.
<strong>ميشائيل كلهاس و سه داستان ديگر</strong>
نويسنده: هاينريش فون كلايستمترجم: محمود حدادي182ص، جلد نرم، 14.5<strong>21.5 سانتي مترتهران: نشر ماهي، 1386، چاپ اول
اين كتاب مجموعه چهار داستان با عنوان هاي «ميشائيل كلهاس»،«گنده پير لوكارنو»، «زلزله درشيلي» و «ماركويئزفون...» است. نويسنده اين داستان ها، «هاينريش فون كلايست» از بزرگترين نويسندگان رمانتيك آلمان در پايان قرن هيجدهم و آغاز قرن نوزدهم است. داستان هاي«كلايست» مجموعه اي از حكايت هاي كوتاه، بسيار كوتاه و برخي بلند هستند و قصه «ميشائيل كلهاس»، مردي كه عدالت خواهي اش كار او را به آتش افروزي و قتل مي كشاند، كم و بيش تفصيل رمان را مي يابد. «هرمان هسه» درباره اين قصه مي نويسد: [ميشائيل كلهاس اثر استادانه بزرگترين درام نويس ادبيات ماست. آدم انگار درهمان صفحه اول با يك جهش در ميانه داستان است و تا به پايان آن در همگامي با اين روند نفس بر، يك لحظه هم وقفه نمي اندازد.]
<strong>رنج هاي ورتر جوان</strong>
نويسنده: يوهان ولفگانگ فون گوتهمترجم: محمود حدادي220ص، تهران: نشر ماهي، 1386، چاپ اول
«رنج هاي ورتر جوان» در تاريخ ادبيات آلماني، نخستين داستان تراژيك از نوع مدرن است. داستاني عاشقانه كه در آن جدال نيكي و بدي، و پيروزي رياكارانه بنياد بد نيست كه مرگ غمبار قهرمان آرماني آن را رقم مي زند. نگاه وحدت وجودي در اين اثر، نيك و بد را به جاي رودررويي با هم، به درون روابط پيچيده ذهن فرد و اجتماع مي برد. اين تراژدي، كه از عملكرد گناه و عامل شر خالي است، اثري پيشگام در مبارزه با كهنه انديشي قرون وسطايي و به سهم خود راهگشاي فكري انقلاب بزرگ فرانسه شمرده مي شود. اين رمان كه در شمار بزرگترين موفقيت هاي ادبي «گوته» محسوب مي شود، در ميان آثار اين اديب بزرگ آلماني بيشترين ترجمه را به خود ديده است. ترجمه حاضر از «رنج هاي ورتر جوان» از روي متن آلماني آن انجام شده است. <strong>نشريات</strong>
گلستانه: ماهنامه ادبي، هنريسال هشتم، شماره 93، آبان 1387اين شماره ماهنامه«گلستانه» با مصاحبه اي با «جس رو»، نويسنده جوان آمريكايي آغاز مي شود. او نخستين بار با داستان «جواب» در آمريكا مشهور شد. اين داستان به مسائل مربوط به بنيادگرايي مذهبي، بعد از يازده سپتامبر مي پردازد. مطلب بعدي، نوشته اي است از «جس رو» با عنوان «سوزان سونتاگ را از ياد نبريم». به دنبال آن، داستان كوتاهي از «جس رو» با عنوان «درياچه بهشت» را مي خوانيم. بخش بعدي اين شماره «گلستانه»، مقاله اي است با عنوان«آركي تايپ بر پالت نقاشي». در اين مقاله، «احمد رضا دالوند» نگاهي دارد به آثار نقاشي «محمد حسين ماهر» در گالري اثر. پس از اين بخش، در بخش مربوط به شعر جهان، با چند شاعر معاصر كشورهاي ولز، ليتواني، اوروگوئه و تركيه، و نمونه هايي از اشعارشان آشنا مي شويم. بعضي از مطالب و نوشته هاي ديگر شماره 93 عبارتند از:
× مقاله اي درباره داستان نويسي: پيرنگ،انگيزه،پيرنگ/ميشل آ. بنكس/ترجمه: كاوه فولادي نسب× هديه صد سالگي ويليام سارويان/آنگينه كاراپتيان×زمان نبوغ: داستان كوتاه/ويليام سارويان/ترجمه: شادمان شكوري×مسئوليت نويسنده در برابر زمان: تحليلي بر داستان «زمان نبوغ»/شادمان شكوري× زمان كار خود را مي كند: پيشگفتاري براي نويسندگان و هنرمندان/دوريس لسينگ/ترجمه: فريده اشرفي×جستجوي شور شاعرانه در تمدن امروزي/ژان ماري گوستاو لكلزيو(برنده نوبل ادبي 2008)/ترجمه: سارا آرامي× توقعات بيجاي گونتر گراس از فرزندان/اكهارد فوور/ترجمه: الهام السادات مقدس
گفت وگو♦ تلويزيون
از اشکان خطيبي مجموعه "گلهاي گرمسيري" برروي آنتن شبکه اول است. د رهمين حال هم درنمايش " ماچيسمو" به کارگرداني محمد رحمانيان بازي مي کند. به همين بهانه با او گفت وگويي انجام داده ايم.
گفت وگو با "اشکان خطيبي " <strong>درجنگ عشاق تافته جدا بافته نيستند !!</strong>
<strong>با توجه به شروع پخش مجموعه " گلهاي گرمسيري " ابتدا ازاين مجموعه شروع مي کنيم. شما پس ازيکسال که بيشتروقت خود را صرف مجري گري کرديد. درمجموعه گلهاي گرمسيري ايفاي نقش کرديد. حضورخود را دراين مجموعه چگونه ارزيابي مي کنيد. با توجه به اينکه خيلي ها معتقدند مجموعه آنطورکه بايد منسجم نيست؟</strong>
البته آن طورکه شما هم گفتيد بنده دريکسال گذشته بيکارنبودم. من دردوتله فيلم بازي کردم که هنوزپخش نشده، درواقع هميشه دوست داشتم که مجري گري را هم تجربه کنم وفکرمي کنم اتفاق خوبي براي من بود. درارتباط با مجموعه گلهاي گرمسيري هم بايد بگويم که نقش را بسياردوست داشتم. رسول يکي ازآن نقش هايي بود که هميشه آرزوداشتم بازي کنم. درارتباط با نقد منتقدان هم بايد بگويم هميشه آراء متضاد وجود دارد. ولي به نظرمن معياراصلي سنجش يک اثرميزان استقبال مخاطبان آن اثراست.
<strong>چيزي که درقريب به اتفاق نقدها به چشم مي خورد ايرادي ست که به فيلمنامه گرفته اند. اينکه همه چيزدرفيلمنامه، مخصوصا درصحنه هاي جنگ بزرگنمايي شده. آيا موافق اين نکته هستيد؟</strong>
اين به نظرمن کم لطفي ست. فيلمنامه چندين وچند باربازنويسي شد تا بدين جا رسيد. چيزي که به نظرمن براي نويسنده ازاهميت زيادي برخورداربود رابطه عاشقانه رسول وناهيد است. اما وقتي اتفاقي بزرگ مانند جنگ رخ مي دهد آيا مي توان نسبت به آن بي تفاوت بود. وقتي کشوري درگير جنگ مي شود همه آدمهاي آن کشورتحت تاثيراين اتفاق قرارمي گيرند. نمي توان عشاق را ازبقيه افراد جدا کرد.
<strong>سکانسي درمجموعه موجود است که شما پشت به دوربين هستيد. اما پس ازاينکه ازبيرون قاب خبرتيرخوردن همسرتان را به شما مي دهند خيلي سريع به سمت دوربين مي چرخيد وازقاب بيرون مي رويد بطوري که مخاطب به زحمت چهره شمارا مي بيند. آيا اين حرکت انتخاب کارگردان بود ويا پيشنهاد خودتان؟</strong>
به صحنه اي اشاره کرديد که من خيلي آن را دوست دارم. سراين لحظه خيلي صحبت کرديم درآخربه اين نتيجه رسيديم که اگرمخاطب چهره رسول را درهنگام باخبرشدن ازاين اتفاق نبيند خيلي موثرتراست. فکرمي کنم انتخاب درستي براي اين صحنه بود.
<strong>آيا بازهم دراثري جنگي اگرپيشنهاد شود بازي مي کنيد؟</strong>
ببينيد، من اولا کاررا به دليل علاقه اي که به نقش رسول داشتم، پذيرفتم. نکته ديگراينکه هميشه دوست دارم دراثري جنگي بازي کنم. اين نوع ژانريکي ازژانرهايي است که آن را خيلي دوست دارم.
<strong>آيا بازهم شما را درجايگاه مجري برنامه تلويزيوني خواهيم ديد؟</strong>
نمي دانم، شايد. مجري گري هم مانند بازيگري سخت است. اما تجربه يي که من درسال گذشته با رامبد جوان داشتم گاهي اوقات باعث مي شود به مجري گري هم فکرکنم.
<strong>درحال حاضرمشغول چه کاري هستيد؟</strong>
مشغول تمرين نمايشنامه "ماچيسمو" به نويسندگي وکارگرداني محمد رحمانيان هستم که براي اجرا درجشنواره بين المللي تئاترفجرآماده مي شود. يکي دوکارهم درتلويزيون پيشنهاد شده است که فعلا درحد حرف است وهنوزهيچ چيزقطعي نشده.
<strong>امسال که ديگردرپروسه تمريني نمايش "ماچيسمو" مانند سال گذشته به مشکل برنخورده ايد؟</strong>
نه خوشبختانه. متأسفانه اين کاربايد درسال گذشته اجرا مي شد که با بي مهري بعضي افراد اين امرميسرنشد. اما اميدوارم که امسال اجراي خوبي درجشنواره داشته باشيم.
چهل کليد ♦ شعر
. هر شماره شعر يا شعرهائي از شاعران ايراني را مي خوانيد. سپس نگاهي به شعر ويادداشتي بر زندگي اش.
1- شعرها3 شعر تازه از مفتون اميني
يکبادبان
تا شده در پاکتي ضخيموانهاده در قفسه اي بالاتر از روزانگيغم زده ي کساديا کهنگي اش
انتظار او، اميد خسته ي او زنده است هنوز،با تشنگي اش به نفس شور درياکه هواي روح است
تا کيصاحب يک قايق بيايد و ببردشو بر افرازدشغريب تر از غرور خويش مي گويدهم قديمي ام وهم قيمتي!کاش فقطيکي از اين ها بودميا تنهايک آغوش سفيدبراي هر باد که مي آيد...
دوفصل ها
وقتي که بهار، "يعني نام تو چيست؟"تابستانيعني که "دوستت دارم"پاييز يعنيکه آيا براي يک تن تنها، اين شب ها زياد نيست؟!و زمستان يعنيبايد که روي اين برف و يخ، تنها برويماما در هر فاصله ايمواظب هم...و خوب شد که خدا فصل ديگري نيافريدتا درماوراي عشق مامرگ منتظر زندگي باشدنه زندگي منتظر مرگ...
سهمن- و دو فاصله
مي رفتم سر کوهمي ديدم که از شهر دور شده اماما که آن را مي بينم
مي آمدم از کوه و دامنه پايينمي دانستمکه به شهر نزديک شده امولي آن را نمي بينم
شايد چنين بوديا چنين مي نمودفاصله با "او"که من داشتمو بازي با فاصلهکه او مي خواست...
2- نگاهبا شعر شکستني نيستهيوا مسيح
مفتون اميني از دايره محدود تقليد كلاسيك، به بي كراني خلاقيت شعر راستين معاصر بيراهه مي زند و در بعضي موارد چنان موفق است كه شعرش براي بسياري از شاعران معاصر رشك انگيز مي تواند بود. راه مفتون، راه پيام و اشراق است و خاك باروري كه او بر روي آن گام مي زند، مي تواند الهام بخش پيام و اشراقي باشد كه با بياني استعاري، زبان روح آدمي است. مفتون، ديد اجتماعي عميقي دارد كه در چند قطعه از اشعار طنزآلود و جدي اش ديده مي شود و شخصا شاعري است مجهز به فروتني كه در حد خود كافي است تا هر مبتكر بادكرده را خلع سلاح كند و علاوه بر اين او نهنگ است و حاكم آب هاي اقليم خود؛ نه موج، تا نيازي به تاييد و تصويب بادبزن "سخن" وران معاصر داشته باشد و باز علاوه بر اين: خلوت گزيده را به تماشا چه حاجت است؟ (طلادر مس، صص 585 - 593)
مفتون اميني از آن دست شاعران و انسان هايي است كه وقتي به زندگي و حيات در شعرش نگاه مي كني، درمي يابي كه مرگ نمي تواند او را غافلگير كند. چرا كه او هم حساب زندگي را دارد، هم حساب مرگ را. در شعر گران بخشي مي سرايد: آفتاب را به تو نمي دهم / تا خرده خرده بشكاني اش و از آن هزار ستاره بسازي / ماه را به تو نمي دهم / تا به خاطر كوه نور، درياي مرواريد را انكار كني / ستاره ها را به تو نمي دهم / تا بگويي خوشا شب هاي بي مهتاب / آسمان را به تو مي دهم / تا نداني كه چه بايد كرد.
اين، به اين معناست كه شاعر ما به زندگي اش چنان معنايي مي دهد كه مرگ نتواند آن را بگيرد. از اين رو او را همچون سرداري مي بينم با سينه اي ستبر. با اين همه او را در هيچ قيل وقال شعري نمي يابي. گوشه خويش را دارد و شخصيت خويش را، شخصيتي كه پرورده خود اوست و نتيجه زندگي و انديشه اي است خاص، حتي شكل معيني از تمدن انساني است. چرا كه نه. ما در اين سرزمين، حتي در همين "بسيار اندك" شاعران بزرگي داريم، بزرگ تر از آنچه كه تصورش را بكنيد. اما خاك بر ما، كه نه تحمل ديدن يكديگر را داريم، نه توان و جان شناختن و نه جسارت گفتن اينكه "او" شاعر بزرگي است. حتي اگر كسي اين عبارت را در حق شاعران اين سرزمين به كار نبرد، خوب مي دانيم كه شاعر، حقيقت انكارناپذيري بر دليل هستي اين جهان است. هستي شاعر به اين دليل است كه: "دنيا قفسي باشكوه خواهد شد براي حيوانات كه اصلاانسانيت ندارند." انسانيت عظيم شاعر هرگز اجازه شكل گيري چنين شكوه سياهي را نخواهد داد. حتي اگر كساني حاضر نباشند بگويند ما در اين سرزمين شاعران بسيار بزرگي داريم كه آسمان به وجودشان فخر مي فروشد. و مفتون اميني، يكي از آن بسيار اندك هاي حقيقي است.
3- در باره شاعريدالله مفتون امينى: "انسانيت عظيم شاعر"يدالله مفتون امينى به سال ۱۳۰۵ در شاهين دژ زاده شد. مى گويد پدرم شناسنامه ام را به سال ۱۳۰۲ گرفت. در آن روزگار شناسنامه پسرها را بزرگ تر مى گرفتند تا زودتر رييس اداره شوند. آن موقع مامور دولت ارج و قربى داشت بيش از دكتر و تاجر و مهندس. هر سطر از اشعار يك شاعر زندگى و حرف ها و عقايدش درباره هرچيزى است كه فكر مى كنيم و مى خواهيم بپرسيم از او. پاسخ پرسش ها از مفتون را هم مى توان در لابه لاى صفحات مجموعه اشعارش جست.
آثار او به ۲ دوره مشخص تقسيم شده است: دوران اول با درياچه در سال ۱۳۳۶ آغاز شد و به آثار زير رسيد: كولاك (۱۳۴۴)، انارستان (۱۳۴۶)، عاشقلى كروان (۱۳۵۸) و دوران دوم كه با فصل پنهان در سال ۱۳۷۰ آغاز مى شود و با يك تاكستان احتمال (۱۳۷۶) و سپيدخوانى روز (۱۳۷۸) ادامه مى يابد و به عصرانه در باغ رصدخانه (۱۳۸۳) مى رسد.
شنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۷
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر