شنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۶

گفت وگو ♦ تلويزيون



رامبد جوان متولد 1350 تهران است. تحصيل در رشته تئاتر را در دانشگاه آزاد نيمه تمام رها کرده و از نوروز 1373 با حضور در برنامه هاي تلويزيوني شروع به بازيگري کرده است. رامبد جوان که شهرت و محبوبيت خود را مديون مجموعه خانه سبز است، از 1375 با حضور در فيلم ماه و خورشيد بازيگري در سينما را نيز آغاز کرده است. اما خانه اصلي وي همواره تلويزيون بوده و هم اکنون در کنار اشکان خطيبي اجراکننده برنامه اي به نام "خانه اي با طرح نو" است. ديدن نام جوان درتيتراژهر برنامه تلويزيوني نشان از شيريني آن برنامه دارد، اما اينکه او از استعدادهاي خدادادي اش چگونه استفاده مي کند جاي بحث دارد.
بايد ريسک کرد
"خانه اي با طرح نو" برنامه اي با شکل و شمايل جديد بود. چقدر از ما حصل اين برنامه راضي بوديد؟اگر به لحاظ درصد است مي گويم 63% از اين برنامه راضي بودم[مي خندد].
وعلت آن 37% نارضايتي چيست؟[مي خندد] شوخي کردم.
به هرحال قبول کنيد اجراي برنامه اي با اين شيوه توسط دو بازيگر ريسک به حساب مي آيد.بله.تمام کارهاي ما يک نوع ريسک است. آدم تا ريسک نکند چيزي به دست نمي آورد. قاعدتاً ازقبل تکليف همه چيز روشن شده است و به نظر نمي آيد تو از آن احساس موفقيت يا شکست کني.
اين اواخر ميزان استفاده از بداهه گويي در برنامه بيش از پيش بود و...ببخشيد بداهه يعني چه؟
بداهه يعني بازي يا ديالوگي که از قبل مشخص و آماده نبوده و نانوشته اجرا شده است.خب نود درصد برنامه ما از قبل آماده بود. خصوصيات اين کار طوري بود که همه تصور مي کردند بخش اعظمي از آن بداهه است. درصورتي که اغلب اين ديالوگ ها از قبل نوشته شده بود.
يعني آن لحظاتي را که ما مي ديديم که يکي از دو شخصيت ديالوگ هايش را اشتباه گفته يا حرکت نادرستي را انجام انجام داده و آن را تصحيح مي کند جزو بازي شما بوده؟نه. جاهايي را ممکن بود اشتباه کنيم وخيلي راحت مي گفتيم اشتباه شد. متن را مي خوانديم و دوباره اجرا مي کرديم. اين بداهه بود، اما خب يادم رفته بود يا اشکان فراموش کرده بود، چه بايد مي کرديم؟ مي توانيم همين جور بنشينيم جلوي هم، يکديگر را تماشا کنيم، يک جوري بايد نمايشي قضيه را جمع وجور مي کرديم.
به نظر شما در تمام موارد اشتباهات يا فراموشي ديالوگ ها، به قول خودتان نمايشي جمع وجور مي شد؟به نظر شما جمع وجور شد؟
من فکر مي کنم بعد از مدتي تماشاگر اين جمع و جور کردن را باورنکرد و حس کرد که اين هم بخشي از بازي شماست. به هرحال اين کار يک نمايش زنده تلويزيوني بود. درسته؟بله کاملاً همين طوراست.
به نظر شما حين اجراي يک نمايش، بازيگران حق اشتباه دارند؟ حتي اگر اين نمايش زنده و تلويزيوني باشد.ببينيد درصحنه تئاتر بازيگران ماه ها فرصت تمرين دارند درحالي که ما فقط دو ساعت فرصت داشتيم متن را بخوانيم، حفظ کنيم، بعد دراماتيزه اش کنيم و بعد آن را با تماشاگر قرارداد کنيم.
کارهاي قبلي رامبد جوان نشان داده که اوعلاقه زيادي به کارهاي طنز دارد و اينجا جاي خوبي براي استفاده از اين فانتزي ها بود که شايد کمترجايي مي شد مورد استفاده قرار گيرد.بله موافقم. به نظر من هم جاي ديگري چنين فرصتي پيش نمي آمد تا از فانتزي درکمال آزادي و با رعايت يک سري آداب و رسوم استفاده کنيم.
چقدر باور تماشاگران را مد نظر داشتيد؟تماشاگر دوتا آدم را پذيرفته تا بياند و هر شب برايشان نمايش بدهند و گرنه اصلاً آن کانال را نگاه نمي کند. مثل اينکه ميهماني بخواهد به منزل تو بيايد ولي او را قبول و باور نداشته باشي. درنتيجه در را روي او اصلاً باز نمي کني.اصلاً قراري با اونمي گذاري. فقط وقتي اين قرار را مي گذاري که بخواهي نيم ساعت را با او بگذراني.
به عنوان کسي که سابقه کارگرداني هم دارد حتماً قبول داريد که هر بازيگري از پس اجراي چنين کارهايي برنمي آيد.بله.دقيقاً هين طور است. به نظر من مواد لازم براي اين نمايش عبارت است از رامبد جوان، اشکان خطيبي، اميد سهرابي به عنوان نويسنده و درکنار کارگرداني همچون مهدي مظلومي. ببينيد يک بازيگر براي اينکه بتواند چنين کاري را نمايش دهد بايد بتواند از توانمندي هاي خود درکنار همکاري با اين عوامل به خوبي و درکمال آرامش استفاده کند.
چقدر کارگرداني در اين کار موثر بود؟کارگردان اين کار فارغ التحصيل اين رشته است و کار نمايش کرده. او نمايش را مي شناسد وبه همين خاطر است که گاهي به ما مي گفت که بچه ها اينجا زياد است و اينجا کم. همه چيز از بيرون توسط کارگردان و نويسنده کنترل و به ما انتقال داده مي شد.
خيلي ها اعتقاد دارند که روند حرکتي رامبد جوان د رکارنامه هنري خود رو به صعود نبوده است. او پس از ساخت سريالي همچون "گمگشته" و کارگرداني در سينما چرا اين کار را ادامه نداد؟من بابت اين مساله بايد پيش يک روانشناس بروم.
فکر مي کنم اصولاً ازاين شاخه به آن شاخه پريدن را دوست داريد؟ببينيد از اين شاخه به آن شاخه پريدن نيست. اين ها همه جنبه هايي از حرفه من است. تيزر سازي به حرفه من مربوط است. سينما و فيلمسازي مربوط به حرفه من است. بله اگر شايد فقط بازيگري را دنبال مي کردم خيلي بيش از اينهايي را که ديديد، مي ديديد. ولي واقعيت اين است که هيچ کدام به اندازه کافي مرا راضي نکرده است. گاهي روحيه آدم تغيير مي کند و اصلاً نمي خواهد مسئوليت داشته باشد. کارگرداني نکني وبازي کني.چون مسئوليت بازيگري محدودتراست. اما گاهي هم مي خواهي يک تيم را رهبري کني و براي مردم قصه اي را تعريف کني. آن وقت آن برايت مساله مي شود. روحيه من باعث شده که من به تمامي اينها سرک بکشم.
و تازگي ها هم دوباره دغدغه فيلمسازي و کارگرداني به سراغ جوان آمده است.بله. شايد لازم بود اين اتفاق خيلي زودتر مي افتاد. شايد انرژي لازم را ندارم و شايد هم سناريوي خوبي وجود نداشت. به هرحال فکر مي کنم وقت اين رسيده که يک فيلم سينمايي بسازم. برنامه ريزي ام اين است که بعد از اين فيلم يک سريال هم بسازم

هیچ نظری موجود نیست: