جمعه، مهر ۲۷، ۱۳۸۶

سريال روز♦ تلويزيون



‏سريال شکرانه که هم اکنون به شکل روزانه از شبکه پنجم سيما پخش مي شود، در کنار مدار صفر درجه ‏دومين مجموعه تلويزيوني است که در گروه توليد آن بازيگران غير ايراني نيز به چشم مي خورد. اين امر ‏جدا از ايجاد تمايز ميان اين دو و ديگر سريال ها، مي تواند گامي براي گريز از مميزي ها- به خصوص ‏حجاب- و از سوي ديگر مقايسه ميان سبک بازي هنرمندان ايراني و خارجي باشد.

‏‎‎نبود تامل‎‎
شکرانه‎ -‎نويسنده: علي خود سياني. کارگردان: سعيد سلطاني. تهيه کننده: منصور سهراب پور. موسيقي: علي ‏کهن ديري. خواننده: محمد اصفهاني. طراح صحنه و لباس: کيوان لباسچي. دستيار کارگردان: فهيمه اميني. ‏مدير تدارکات: علي اصغري. مدير فيلمبرداري: حسين ملکي. صدا بردار: فريدون رضايي. منشي صحنه: ‏مينا سياره. طراح گريم: بابک شعاعي. مدير توليد: آرمين عابديني. تدوين: بابک رضا خاني. ‏بازيگران: پوريا پور سرخ – عاطفه رضوي – هوشنگ توکلي – فرهاد قائميان – حسن جوهرچي – مريم ‏کاوياني – الميرا زند و جمعي از بازيگران سينما و تئاتر تاجيکستان. ‏
خلاصه داستان: حامد جواني است تحصيل کرده که اعتقاد به کار و توليد و تلاش دارد، در ميانه راه پر فراز ‏و فرودي که در تاسيس يک کارگاه توليدي فرا روي او گسترده شده، در تنگناي اقتصادي کمکي را از پدرش ‏مي پذيرد. اما بزودي درمي يابد که اين پول متعلق به فرد ديگري است که پدرش به او مديون است، بنا به ‏درخواست پدر او موظف مي شود که.... ‏
توليد مشترک يک اثر نمايشي از آن دسته اتفاقاتي است که کمتر در تلويزيون و سينماي ايران اتفاق افتاده ‏است. و اگر هم روي داده، تعداد آنها بسيار محدود و اندک مي باشد. يکي از ويژگي هاي بارز و تاثير گذار ‏اين گونه توليدات تبادل افکار و انديشه ها و فرهنگ هاي دو سرزمين مي باشد که مي تواند تاثير بسيار مهمي ‏در نزديکي کشورها، خصوصا همسايگان بگذارد و باعث شناخت بيشتر آنها از تاريخ و فرهنگ اين مرز و ‏بوم شود. توليد مشترک روش مرسومي است که در بيشتر نقاط دنيا جا افتاده و به امري بديهي بدل شده است، ‏اما متاسفانه کمتر در ايران به آن توجه مي شود. البته در اين چند سال اخير اقدامات و گام هاي موثري در اين ‏زمينه برداشته شده است. سريال "شکرانه" محصول چنين فرآيندي ست. ‏
شکرانه کاري معنا گرايانه است که با موضوع حق طلبي و گرايش به حقيقت در طول داستان به مشترکات ‏فرهنگي و اجتماعي ايران و تاجيکستان نيز نظر داشته است. فيلمنامه روايت گر ماجراي جواني "حامد/پوريا ‏پور سرخ" است که به دنبال عمو و عمو زاده گمشده اش به تاجيکستان سفر مي کند. او در آنجا درگير باند ‏تبهکاري مي شود که باعث به زندان افتادن او مي شود. پدر حامد "هوشنگ توکلي" در ايران مورد اخاذي ‏همسر دومش "عاطفه رضوي" قرار مي گيرد. بي گناهي حامد براي پليس روشن مي شود و او پس از ‏مشخص کردن مکان مجرمين براي پليس دختر عموي خود را پيدا مي کند و به ايران بازمي گردد. ‏

طرح و پيرنگ اصلي فيلمنامه چندان پر کشش و جذاب نيست، پرداختن به باندي تبهکار- ماجراي دلبستگي دو ‏دلداده و... موضوع چندان جديدي در داستان هاي سينمايي و تلويزيوني ما نمي باشد، تنها عاملي که باعث مي ‏شود نويسنده و کارگرداني به سراغ چنين تم هاي تکراري برود زاويه متفاوتي ست که به موضوع و مضمون ‏دارد و اگر نگاه، رويکرد و نگاه جديدي نباشد، حاصل کار کسل کننده و ملالت بار خواهد بود. نويسنده نگاه ‏متفاوتي نسبت به مضمون مطرح شده ندارد و کارگردان هم در پرداخت و ارائه اثر کمک شاياني به متنوع ‏شدن روايت ندارد. ساختار روايت از ساختمان پيچيده اي برخوردار نيست. نبود تعليق – گره افکني و ‏ضعف در ديالوگ نويسي ازجمله عناصري ست که نويسنده به سادگي از آنها گذشته است. ‏
در بخش کارگرداني مخاطب به لحاظ بصري با پلان هاي ابتدايي و بسيار ساده مواجه مي شود که هم از لحاظ ‏قاب بندي وهم به لحاظ کيفيات بصري و اپتيکي از کيفيت بسيار نازلي برخوردار مي باشد. بيشترين تاثير ‏منفي را در کارگرداني اثر فيلمبرداري صحنه هاي خارجي داستان مي گذارد که در استوديو فيلمبرداري شده ‏است، کيفيت پايين تصاوير و عدم سينک شدن تصاوير خيابان با پيش زمينه قاب که بازيگران درآن حضور ‏دارند تاثير منفي زيادي در ارتباط مخاطب با اثر مي گذارد.‏
‏استفاده از ميزانسن هاي خطي – در نيامدن فضا و اتمسفر بيشتر رويدادها از نکات عمده ايي ست که ‏کارگردان از عهده آنها برنيامده، در واقع کارگردان به اندازه اي که به ريتم رويدادها در درون قاب توجه ‏کرده به ريتم برون قاب تصوير توجهي نشان نداده است و همين عامل سبب عدم چينش صحيح نماها و اتفاقات ‏در کنار هم شده است. و مخاطب در بيشتر مواقع با تغيير مکان هاي غيرمنطقي مواجه مي شود که در فرآيند ‏ارتباط او با اثر خلل ايجاد مي کند. ‏
انتخاب بازيگران در بخش بازيگران ايراني به خوبي صورت گرفته، اما در بخش بازيگران خارجي به غير ‏از يکي دو نفر، ديگران بازي بسيار ضعيفي از خود به نمايش مي گذارند. نکته ديگر در ارتباط با بازي ‏بازيگران، بازي کردن تحليل است، يعني بازيگر تحليل اثر را به وسيله سلسله اي از اعمال و رفتار به نمايش ‏مي گذارد. اين نوع بازي سبب از بين رفتن تعليق در شخصيت ها و تعليق در داستان مي شود. به عبارت ساده ‏بازيگر با اين روش، پيش بيني پايان داستان را براي مخاطب آسان مي کند. البته اين مشکلي است که در اکثر ‏بازيگران ايراني مصداق دارد. اگر در مرحله نگارش متن تامل بيشتري در چيدمان رويدادها و ديالوگ نويسي ‏و شخصيت پردازي صورت مي گرفت، "شکرانه" به اثري قابل تامل و تاثيرگذار تبديل مي شد. ‏

هیچ نظری موجود نیست: