جمعه، آذر ۰۲، ۱۳۸۶

گفت وگو♦ تلويزيون


مهران مديري را همه با ساخت وتوليد برنامه هاي تلويزيوني طنز مي شناسند. بازيگر وکارگرداني که کمتر مصاحبه ‏مي کند ومعمولا تمرکز خودرا برروي کار خود قرار مي دهد. بسياري ازهنرمندان وبازيگران اين سبک کاري رااو ‏پرورش داده ومعمولا درکارهاي خود بسيار موفق عمل مي کند. در تهران پاي حرف هاي او نشسته ايم تا از شيوه کار ‏خود برايمان صحبت کند.... ‏

گفت و گو با مهران مديري‏<‏strong‏>نمي شود مردم را گول زد<‏‎/strong‏>‏
‏<‏strong‏>الگوي کاري وشيوه برشتي که درکارشما‏‎- ‎چه کارهاي ابتدايي وچه کارهاي اخيرتان-‏‎ ‎که با نگاه کردن ‏دردوربين و صميميت با مخاطب ديده مي شوداز کجا آمده است؟<‏‎/strong‏>‏آشنايي من به اين روش برمي گردد به زماني که تئاترکارمي کردم. ولي واردشدن اين کار به تلويزيون کاملا تصادفي ‏بوده است. اولين بار سال 77 بود که به شکلي احساسي وارد اين جريان درتلويزيون شدم. به نوعي عکس العمل بود که ‏در بازي من درمقابل دوربين اتفاق افتاد. ما مدت ها اين کاررا انجام داديم که البته آگاهانه نبود. وقتي ديديم که با عکس ‏العمل مثبتي از طرف مخاطب روبرو شد آن را ادامه داديم. بعدها درمتن هايي که سروش صحت برايمان مي نوشت اين ‏مساله به شکلي جايگاه خودرابه دست آورد. ‏
‏<‏strong‏>چطوراست که يک برنامه موفق مي شود و بامخاطب ارتباط برقرار مي کند؟<‏‎/strong‏>‏اين جنبه روانشناسانه دارد. جنبه شناخت مسائل اجتماعي روز آدم ها را درخود دارد سواد شخصي مساله اي است که ‏براي برنامه سازان لازم و ضروري است. متاسفانه اغلب کساني که برنامه تلويزيوني مي سازند به دنبال اين چيزها ‏نمي روند. کارگرداني به معناي اضافه کردن معلومات به ديگران، چه دربازيگرداني، چه درساختن و نوشتن و چه در ‏بازي کردن است. بازيگر اگر تمام حس هاي مشخص را تجربه نکرده باشد نمي تواند اين بازي را به درستي انتقال دهد. ‏تمام اين ها را گفتم که بگويم اين کار، کار راحتي نيست و يک پشتوانه معلوماتي فراوان مي خواهد که بچه هاي ما خيلي ‏به آن نزديک نيستند. ‏

‏<‏strong‏>يعني اين خاص دوره ماست و در گذشته يا آينده چنين چيزي نبوده و نخواهد بود؟<‏‎/strong‏>‏شايد دوره ما اينطور باشد که آدم ها خيلي از کتاب، موسيقي و ديگرچيزها دور شده اند و اين کاربرايشان راحت شده، به ‏همين دليل ورود به اين کار هم خيلي راحت شده است. شما امروز تست مي دهيد و فردا شب تصويرتان روي آنتن است ‏و هفته بعد تمام ايران شما را مي شناسند. قبلا بايد تلاش زيادي مي کردي تا به اين مرحله برسي. اين سهل الوصول شدن ‏هم امروز تبديل شده به يک معضل براي برنامه سازهاي تلويزيوني و حتي سينماگرها. براي همين است که بازيگراني ‏که مي آيند يک دوره اي دارند و به زودي تمام مي شوند. جوانان بدون پشتوانه علمي وعملي مي آيند و بعدا مي روند پي ‏کارشان و به کلي محو مي شوند. ‏
‏<‏strong‏>البته غير از اينها فکرمي کنم دست کم گرفتن مخاطب هم تاثير زيادي دارد. به عبارت بهتر "مخاطب ‏شناسي".<‏‎/strong‏>‏من خودم وقتي شروع به ساختن برنامه اي مي کنم به همه اعضاي گروه مي گويم که حتي آن نورپردازي که کارمي کند ‏بايد بداند که اقشار مختلف جامعه به ديدن اين برنامه مي نشينند. نمي شود مردم را گول زد. آدم ها سواد دارند، ‏شعوردارند، نشسته اند و وقت مي گذارند و برنامه را مي بينند. ما بايد بدانيم که با آنها چگونه برخورد کنيم. يک ‏چيزهايي است که مابايد واقعا آن را مدنظر داشته باشيم. مثلا تماشاگر از نصيحت کردن بدش مي آيد. ما نمي توانيم هر ‏برنامه و قصه اي که کيفيتي ندارد بسازيم و بعد غصه بخوريم که چرا برنامه من اينطوري شد؟ خب بايد اينطوري شود. ‏اصلا نه تنها بايد اينجوري شود بلکه بايد تو را کشت. هرکس که مردم را احمق فرض کند بايد چنين بلايي سرش بيايد. ‏اصلا بايد او را کنار گذاشت تا حسابي تنبيه شود. ‏
‏<‏strong‏>اين يک مطالعه جامعه شناسي مي خواهد. بايد يک جامعه شناس باشد تا مردم را بهتر درک کند.<‏‎/strong‏>‏بله. اين که مي گوييد درست است. ولي درمرحله دوم قرار دارد. اولين مرحله اين است که ما بدانيم آيا خودمان آدم ‏محترمي هستيم؟ اگر چنين است مي توانيم يک برنامه محترمانه بسازيم. درمرحله دوم وقتي صداقت خود را ثابت کردي ‏به اين فکر مي کنتي که حالا راه برنامه سازي چيست؟حالا بايد درمورد اين بحث شود که آيا روانشناسي بيشتر لازم ‏است يا جامعه شناسي؟

‏<‏strong‏>شما براي رسيدن به اين صداقت با مخاطبان تان چه راهکارهايي را مد نظر داشتيد؟<‏‎/strong‏>‏يکي از راه ها اين بود که ما به اسم همديگر را صدا کنيم. شايد در ابتدا خيلي حسي و غريزي اين اتفاق افتاد. بعد که ‏ديديم انعکاس خوبي داشت آن را ادامه داديم. همه چيز خود به خود پيدا شد. اصلا اين نوع کار هر شب خودش خودش ‏را روتوش و اصلاح مي کند. تو نمي تواني براي برنامه هايت به اين شکل برنامه ريزي خاصي داشته باشي. ‏
‏<‏strong‏>علاوه بر اسم ها، خود سوژه ها، بازي با الفاظ، تقليد آدم هاي مهم را درآوردن و... آيا اين فکر و زمان ‏زيادي را طلبيده و شما به آن دست يافته ايد؟<‏‎/strong‏>‏نه. اين اصلا به شخص من برنمي گردد که شما فکر کنيد من آدم نابغه اي هستم. همه اينها از برنامه 77 شروع شد. ‏گروه ما گروه خلاقي بود. يعني در طول ضبط خود بچه ها به نکاتي مي رسيدند. ‏
‏<‏strong‏>انتخاب اين گروه بر عهده چه کسي بود؟<‏‎/strong‏>‏انتخاب شان البته با من بود. ولي تکميل کردن شيوه هايي که به صورت يک جرقه شايد به ذهن من مي رسيد به عهده ‏آنها بود و خب اين کار مهم ترين قسمت کار بود. هر روز مي ديدم که پخته تر مي شويم و اين بالاخره مي رسيد به ‏برنامه هايي همچون پاورچين و.. که حالت هاي تکميل شده برنامه هاي پيشين ما بود. من در کارها فقط نقش اصلاح ‏کننده را دارم و بقيه کار ها با بچه هاي گروه است. ‏
‏<‏strong‏>بي تعارف بايد بگويم که قسمت هاي اول کار هاي شما معمولا آنقدرها جذابيت ندارد ولي به نظر نمي آيد ‏بعدها کارگردان به يک سري کمبودها پي برده و آنها را تغيير مي دهد.<‏‎/strong‏>‏بله. همينطور بود و اين ويژگي کار هر شب است که با آگاهي کامل شروع نمي شود. کار هر شب اصلاحاتش را از ‏مردم مي گيرد. همه کارهاي ما اينطور بوده و معمولا بيست تا قسمت اول اوت است. کم کم در طول کار به اين نتيجه ‏مي رسيديم با توجه به نظرات مردم جمعيت را بيشتر کنيم و از بازيگران ديگري هم استفاده کنيم. نوشته هايمان يک ‏مقداري از حالت هاي روشنفکرانه بيرون آمده و کمي عام تر شود. قصه هايمان به روزتر و در نهايت ريتم مان تندتر ‏شود. کار بعدي هم اگر شروع شود باز هم بيست قسمت اول اوت مي شود به دليل اينکه طراحي در برنامه هاي هر شب ‏معنا ندارد. ‏

‏<‏strong‏>چهره شناسي؟ اين مقوله چقدر برايتان اهميت دارد؟<‏‎/strong‏>‏بهترين ويژگي شخصيت بازيگر است که برايمان اهميت دارد. حالا اين مساله خيلي وقتها در چهره متبلور است و خيلي ‏وقت ها هم در لحن. اين هيچ ربطي به زيبايي ندارد. شيريني آدم ها در مجموع يعني در بدن و بيان شان آن ارتباط را با ‏بيننده برقرار مي کند. مهم ترين بخش اين است و بعد تکنيک بازيگري. يعني خيلي از بازيگرها بوده اند که در زمينه ‏بازيگري فوق العاده نبودند ولي در اين کار به شدت موفق. درحالي که همين بازيگر ممکن است دريک کار سينمايي يا ‏سريال تلويزيوني اصلا جواب ندهد. در اين شکل کارهايي که ما انجام مي دهيم آدم ها بايد خودشان را بازي کنند ولو ‏وقتي که تيپ سايز باشد که ديگر اين مساله اي جداگانه است. ‏
‏<‏strong‏>اين به بازيگري شما هم برمي گردد. آيا در بازيگري براي خودتان هم الگوي خاصي داريد؟<‏‎/strong‏>‏شيوه اي که من براي بازي گرفتن از بازيگر دارم آزادي دادن کامل به بازيگر است. بازيگر را بايد در ابتدا کاملا آزاد ‏گذاشت و با تحليلي که ما از کاراکتر برايش ارائه مي دهيم او حتما چند تيپ مختلف را براي شما بازي خواهد کرد. بعد ‏شما يکي را انتخاب مي کنيد و مي گوييد مثلا فلان اتود خوب بود. سپس او نزديک تر شده و شما به عنوان کارگردان ‏باز هم آن را اصلاح مي کنيد. آن وقت است که مي بينيد يک کريستال خوش تراش را ساخته ايد. اگر به بازيگر بگوئيد ‏که فلان نقش را به اين شکلي که من مي خواهم اجرا کن و لاغير به او برمي خورد و احساس مي کند که توهين مي ‏شنود. ‏
‏<‏strong‏>کار بعدي شما براي تلويزيون است؟<‏‎/strong‏>‏هنوز هيچ چيزي معلوم نيست. ‏

هیچ نظری موجود نیست: