گفت وگو♦ تلويزيون
مهران مديري را همه با ساخت وتوليد برنامه هاي تلويزيوني طنز مي شناسند. بازيگر وکارگرداني که کمتر مصاحبه مي کند ومعمولا تمرکز خودرا برروي کار خود قرار مي دهد. بسياري ازهنرمندان وبازيگران اين سبک کاري رااو پرورش داده ومعمولا درکارهاي خود بسيار موفق عمل مي کند. در تهران پاي حرف هاي او نشسته ايم تا از شيوه کار خود برايمان صحبت کند....
گفت و گو با مهران مديري<strong>نمي شود مردم را گول زد</strong>
<strong>الگوي کاري وشيوه برشتي که درکارشما- چه کارهاي ابتدايي وچه کارهاي اخيرتان- که با نگاه کردن دردوربين و صميميت با مخاطب ديده مي شوداز کجا آمده است؟</strong>آشنايي من به اين روش برمي گردد به زماني که تئاترکارمي کردم. ولي واردشدن اين کار به تلويزيون کاملا تصادفي بوده است. اولين بار سال 77 بود که به شکلي احساسي وارد اين جريان درتلويزيون شدم. به نوعي عکس العمل بود که در بازي من درمقابل دوربين اتفاق افتاد. ما مدت ها اين کاررا انجام داديم که البته آگاهانه نبود. وقتي ديديم که با عکس العمل مثبتي از طرف مخاطب روبرو شد آن را ادامه داديم. بعدها درمتن هايي که سروش صحت برايمان مي نوشت اين مساله به شکلي جايگاه خودرابه دست آورد.
<strong>چطوراست که يک برنامه موفق مي شود و بامخاطب ارتباط برقرار مي کند؟</strong>اين جنبه روانشناسانه دارد. جنبه شناخت مسائل اجتماعي روز آدم ها را درخود دارد سواد شخصي مساله اي است که براي برنامه سازان لازم و ضروري است. متاسفانه اغلب کساني که برنامه تلويزيوني مي سازند به دنبال اين چيزها نمي روند. کارگرداني به معناي اضافه کردن معلومات به ديگران، چه دربازيگرداني، چه درساختن و نوشتن و چه در بازي کردن است. بازيگر اگر تمام حس هاي مشخص را تجربه نکرده باشد نمي تواند اين بازي را به درستي انتقال دهد. تمام اين ها را گفتم که بگويم اين کار، کار راحتي نيست و يک پشتوانه معلوماتي فراوان مي خواهد که بچه هاي ما خيلي به آن نزديک نيستند.
<strong>يعني اين خاص دوره ماست و در گذشته يا آينده چنين چيزي نبوده و نخواهد بود؟</strong>شايد دوره ما اينطور باشد که آدم ها خيلي از کتاب، موسيقي و ديگرچيزها دور شده اند و اين کاربرايشان راحت شده، به همين دليل ورود به اين کار هم خيلي راحت شده است. شما امروز تست مي دهيد و فردا شب تصويرتان روي آنتن است و هفته بعد تمام ايران شما را مي شناسند. قبلا بايد تلاش زيادي مي کردي تا به اين مرحله برسي. اين سهل الوصول شدن هم امروز تبديل شده به يک معضل براي برنامه سازهاي تلويزيوني و حتي سينماگرها. براي همين است که بازيگراني که مي آيند يک دوره اي دارند و به زودي تمام مي شوند. جوانان بدون پشتوانه علمي وعملي مي آيند و بعدا مي روند پي کارشان و به کلي محو مي شوند.
<strong>البته غير از اينها فکرمي کنم دست کم گرفتن مخاطب هم تاثير زيادي دارد. به عبارت بهتر "مخاطب شناسي".</strong>من خودم وقتي شروع به ساختن برنامه اي مي کنم به همه اعضاي گروه مي گويم که حتي آن نورپردازي که کارمي کند بايد بداند که اقشار مختلف جامعه به ديدن اين برنامه مي نشينند. نمي شود مردم را گول زد. آدم ها سواد دارند، شعوردارند، نشسته اند و وقت مي گذارند و برنامه را مي بينند. ما بايد بدانيم که با آنها چگونه برخورد کنيم. يک چيزهايي است که مابايد واقعا آن را مدنظر داشته باشيم. مثلا تماشاگر از نصيحت کردن بدش مي آيد. ما نمي توانيم هر برنامه و قصه اي که کيفيتي ندارد بسازيم و بعد غصه بخوريم که چرا برنامه من اينطوري شد؟ خب بايد اينطوري شود. اصلا نه تنها بايد اينجوري شود بلکه بايد تو را کشت. هرکس که مردم را احمق فرض کند بايد چنين بلايي سرش بيايد. اصلا بايد او را کنار گذاشت تا حسابي تنبيه شود.
<strong>اين يک مطالعه جامعه شناسي مي خواهد. بايد يک جامعه شناس باشد تا مردم را بهتر درک کند.</strong>بله. اين که مي گوييد درست است. ولي درمرحله دوم قرار دارد. اولين مرحله اين است که ما بدانيم آيا خودمان آدم محترمي هستيم؟ اگر چنين است مي توانيم يک برنامه محترمانه بسازيم. درمرحله دوم وقتي صداقت خود را ثابت کردي به اين فکر مي کنتي که حالا راه برنامه سازي چيست؟حالا بايد درمورد اين بحث شود که آيا روانشناسي بيشتر لازم است يا جامعه شناسي؟
<strong>شما براي رسيدن به اين صداقت با مخاطبان تان چه راهکارهايي را مد نظر داشتيد؟</strong>يکي از راه ها اين بود که ما به اسم همديگر را صدا کنيم. شايد در ابتدا خيلي حسي و غريزي اين اتفاق افتاد. بعد که ديديم انعکاس خوبي داشت آن را ادامه داديم. همه چيز خود به خود پيدا شد. اصلا اين نوع کار هر شب خودش خودش را روتوش و اصلاح مي کند. تو نمي تواني براي برنامه هايت به اين شکل برنامه ريزي خاصي داشته باشي.
<strong>علاوه بر اسم ها، خود سوژه ها، بازي با الفاظ، تقليد آدم هاي مهم را درآوردن و... آيا اين فکر و زمان زيادي را طلبيده و شما به آن دست يافته ايد؟</strong>نه. اين اصلا به شخص من برنمي گردد که شما فکر کنيد من آدم نابغه اي هستم. همه اينها از برنامه 77 شروع شد. گروه ما گروه خلاقي بود. يعني در طول ضبط خود بچه ها به نکاتي مي رسيدند.
<strong>انتخاب اين گروه بر عهده چه کسي بود؟</strong>انتخاب شان البته با من بود. ولي تکميل کردن شيوه هايي که به صورت يک جرقه شايد به ذهن من مي رسيد به عهده آنها بود و خب اين کار مهم ترين قسمت کار بود. هر روز مي ديدم که پخته تر مي شويم و اين بالاخره مي رسيد به برنامه هايي همچون پاورچين و.. که حالت هاي تکميل شده برنامه هاي پيشين ما بود. من در کارها فقط نقش اصلاح کننده را دارم و بقيه کار ها با بچه هاي گروه است.
<strong>بي تعارف بايد بگويم که قسمت هاي اول کار هاي شما معمولا آنقدرها جذابيت ندارد ولي به نظر نمي آيد بعدها کارگردان به يک سري کمبودها پي برده و آنها را تغيير مي دهد.</strong>بله. همينطور بود و اين ويژگي کار هر شب است که با آگاهي کامل شروع نمي شود. کار هر شب اصلاحاتش را از مردم مي گيرد. همه کارهاي ما اينطور بوده و معمولا بيست تا قسمت اول اوت است. کم کم در طول کار به اين نتيجه مي رسيديم با توجه به نظرات مردم جمعيت را بيشتر کنيم و از بازيگران ديگري هم استفاده کنيم. نوشته هايمان يک مقداري از حالت هاي روشنفکرانه بيرون آمده و کمي عام تر شود. قصه هايمان به روزتر و در نهايت ريتم مان تندتر شود. کار بعدي هم اگر شروع شود باز هم بيست قسمت اول اوت مي شود به دليل اينکه طراحي در برنامه هاي هر شب معنا ندارد.
<strong>چهره شناسي؟ اين مقوله چقدر برايتان اهميت دارد؟</strong>بهترين ويژگي شخصيت بازيگر است که برايمان اهميت دارد. حالا اين مساله خيلي وقتها در چهره متبلور است و خيلي وقت ها هم در لحن. اين هيچ ربطي به زيبايي ندارد. شيريني آدم ها در مجموع يعني در بدن و بيان شان آن ارتباط را با بيننده برقرار مي کند. مهم ترين بخش اين است و بعد تکنيک بازيگري. يعني خيلي از بازيگرها بوده اند که در زمينه بازيگري فوق العاده نبودند ولي در اين کار به شدت موفق. درحالي که همين بازيگر ممکن است دريک کار سينمايي يا سريال تلويزيوني اصلا جواب ندهد. در اين شکل کارهايي که ما انجام مي دهيم آدم ها بايد خودشان را بازي کنند ولو وقتي که تيپ سايز باشد که ديگر اين مساله اي جداگانه است.
<strong>اين به بازيگري شما هم برمي گردد. آيا در بازيگري براي خودتان هم الگوي خاصي داريد؟</strong>شيوه اي که من براي بازي گرفتن از بازيگر دارم آزادي دادن کامل به بازيگر است. بازيگر را بايد در ابتدا کاملا آزاد گذاشت و با تحليلي که ما از کاراکتر برايش ارائه مي دهيم او حتما چند تيپ مختلف را براي شما بازي خواهد کرد. بعد شما يکي را انتخاب مي کنيد و مي گوييد مثلا فلان اتود خوب بود. سپس او نزديک تر شده و شما به عنوان کارگردان باز هم آن را اصلاح مي کنيد. آن وقت است که مي بينيد يک کريستال خوش تراش را ساخته ايد. اگر به بازيگر بگوئيد که فلان نقش را به اين شکلي که من مي خواهم اجرا کن و لاغير به او برمي خورد و احساس مي کند که توهين مي شنود.
<strong>کار بعدي شما براي تلويزيون است؟</strong>هنوز هيچ چيزي معلوم نيست.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر