جمعه، آذر ۰۲، ۱۳۸۶

گفت وگو♦ سينماي ايران




فرهاد آئيش يکي از معدود بازيگران سينماي ايران است که تحصيلات و سابقه اي درخشان در خارج از ‏کشور نيز دارد. آئيش علاوه بر بازيگري، بارها در عرصه کارگرداني و نويسندگي هم قابليت ها و توانايي ‏هاي خود را به معرض نمايش گذاشته است. از ويژگي هاي بازي وي استفاده گيرا و جذابش از چشم ها -‏‎ ‎متناسب با هر کاراکتري- و تسلط بي نظيرش بر بدنش مي باشد. او اين روزها با فيلم "در شهر خبري هست، ‏نيست" بر پرده سينماها حضور دارد، به همين بهانه گفتگويي را با او در تهران انجام داده ايم. ‏
‏گفت وگو با فرهاد آئيش‎‎هيچ جاده ايي يک طرفه نيست!‏‎ ‎
‎‎علت کم کاري شما و گزيده کاريتان در سينما چيست؟‎ ‎ببينيد، فيلمنامه رکن اساسي و اصلي يک فيلم است، در واقع يک عنصر اصلي و زيربنايي است اگر به اين ‏عنصر زيربنايي به درستي توجه نشود و به آن پرداخته نشود، ما با آثاري تکراري و مبتذل مواجه مي شويم. ‏و در واقع با داستانها و تم هاي تکراري، که مدام تکرار مي شوند زيرا بعضي از آنها در گيشه موفق عمل ‏کرده اند و بنابراين تهيه کننده براي بازگشت سرمايه اش باز هم به سراغ چنين موضوعاتي مي رود. بر اثر ‏چنين اتفاقي سوژه هاي ناب بيشماري ناديده گرفته مي شوند و پشت خط مي مانند وقتي چنين چيزي روي مي ‏دهد، به من بازيگر هم مربوط مي شود و تسري پيدا مي کند چون من به عنوان يک بازيگر با فيلمنامه و ‏داستان جديد و جذابي مواجه نمي شوم و مجبورم يکي پس از ديگري فيلمنامه ها را رد کنم. ‏
‎‎فکر نمي کنيد با راه اندازي کارآگاه هاي فيلمنامه نويسي تا حدودي اين معضل سينماي ايران مرتفع ‏شود؟‎ ‎بله، دقيقا با نظر شما موافقم. اگر برنامه ريزي بلند مدت و درستي در اين زمينه انجام گيرد مطمئنا نتيجه ‏بسيار خوبي دربرخواهد داشت. وقتي چنين مکان هايي براي تبادل آراء و افکار و طرح هاي پيشنهادي ‏نويسندگان جوان موجود باشد مطمئنا سودمند خواهد بود. ‏
‎‎برويم سراغ فيلم "در شهر خبري هست، نيست". شما در اين فيلم نقشي تقريبا متفاوت نسبت به آثار ‏ديگرتان ارائه کرديد. فيلمنامه شما را مجاب به همکاري با اين پروژه کرد و يا گروه و عوامل حرفه اي آن؟‏‎ ‎‎‎هر دوي آنها. وقتي که فيلمنامه به من سپرده شد تا آن را مطالعه کنم، چند فيلمنامه ديگر هم همزمان به من ‏پيشنهاد شده بود. وقتي فيلمنامه را خواندم، ديدم داستان و فيلمنامه از جاي کار بسيار زيادي برخوردار است. ‏مخصوصا نقش پيشنهادي من، در واقع آنقدر اين نقش مرا سر ذوق آورد که شروع به ايده نوشتن و نت ‏برداري در متن کردم. و عامل دوم هم که به آن اشاره کرديد عوامل و گروه توليد کار بود که ديگر جاي نه ‏گفتني براي من باقي نگذاشت. ‏

‎‎شما به عنوان کسي که هم کارگرداني مي کنيد وهم بازيگري، چقدر وقتي که در مقام بازيگر هستيد ‏به کارگردان مقابل تان اجازه دخالت در کارتان را مي دهيد. در واقع چقدر با او تعامل داريد؟‎ ‎ببينيد وقتي من در مقام بازيگر به پروژه اي ملحق مي شوم سعي مي کنم خودم را به طور کامل در اختيار ‏کارگردان قرار دهم. يعني سعي مي کنم کاملا خواسته هاي او را انجام دهم، اگر هم در زمينه هايي اختلاف ‏نظر وجود داشت، با بحث و گفتگو آن را حل و فصل مي کنيم و به يک تعامل مي رسيم. وقتي هم که در مقام ‏کارگردان در پروژه اي حضور داشته باشم دوست دارم چنين رابطه ي نزديکي با بازيگرم داشته باشم. زيرا ‏در اين وادي هيچ جاده ايي يک طرفه نيست. ‏
‎‎قبول داريد در بعضي از لحظات کميک فيلم، مخاطب بجاي آنکه به رويداد بخندد، به لوده بازي ‏بعضي از بازيگران مي خندد.‏‎ ‎نه، ببينيد شايد منظورتان بخش هايي ست که عنصر اصلي و قالب اتفاقات ديالوگ مي شود. اتفاق جالبي که در ‏اين کار افتاد، استفاده همزمان از چند تمهيد براي خلق لحظات کميک بود. يعني کارگردان در اين فيلم استفاده ‏بجايي از کمدي موقعيت، کمدي کلامي و کمدي اسلپ استيک کرده است. اين اتفاقي که کمتر در اين چند ساله ‏در سينماي ايران افتاده است، و اگر ضعفي هم در اين زمينه مشاهده مي کنيد مربوط به بي تجربه گي سينماي ‏ايران در بعضي از اين زمينه هاست. ‏
‎‎شما ارتباط خوبي با بازيگران مقابل تان در اين فيلم داشتيد. مخصوصا خانم افسانه بايگان، اين ‏ارتباط و هماهنگي در بازي چگونه شکل گرفت؟‎ ‎ترکيب بازيگران دريک فيلم دقيقا شباهت بسياري به يک ارکسترسمفونيک دارد. اگر کل گروه به درستي نت ‏هايشان را بنوازند مخاطب با اثري گوش نواز رودررو مي شوند. اما اگر هر کدام از نوازنده ها به تکنوازي ‏بپردازند هر چقدر هم که زيبا بنوازند بازهم مخاطب با اثري گوش خراش و ناهماهنگ مواجه مي شوند. در ‏خلال اين کار ما ارتباط خوبي در مقابل و پشت دوربين با يکديگر داشتيم. ‏

هیچ نظری موجود نیست: