جمعه، آذر ۰۲، ۱۳۸۶

روز♦ سينماي جهان




‏‏با وجود از راه رسيدن بادهاي سرد زمستاني در بسياري از کشورها، نسيم گرمي در سينماهاي نمايش دهنده فيلم اروپايي ‏وزيدن گرفته است. فيلم هاي مستقل و کم هزينه آمريکايي نيز در غياب محصولات پر خرج هاليوودي موفق شده اند تا ‏سينماهايي براي عرض وجود بيابند، که مايه مسرت دوستداران فيلم هاي جدي را فراهم کرده است. در اين هفته به فيلم ‏هايي از اين دست پرداخته ايم...‏
‎‎فيلم هاي روز سينماي جهان‏‎‎







‎‎تستوسترون ‏Testosteron‎
کارگردان: توماش کونجکي، آندري سارامونوويچ. فيلمنامه: آندري سارامونوويچ. موسيقي: استانيسلاس سيروويچ. مدير ‏فيلمبرداري: توماش ماديسکي. تدوين: ياروسلاو بارژين. طراح صحنه: پرژميسلاو کوالسکي. بازيگران: پيوتر ‏آدامچک[کورنل]، ماگدالنا بوشارسکا[آليسيا]، آنا درژوسکا[دکتر اسلاسکا]، يوآنا فيدلر[بيتکا]، ماريا گلادکووسکا[مادر ‏تيتوس]، توماش کارولاک[فيستاک]، الکساندرا کيسيو[پاتريسيا]، سزاري کوزينسکي[يانيس]، توماش کوت[روبال]، ‏کاترينيا کوريولونسکا[همسر ترتين]، وويچک مچوالدوسکي[يارک دپچاک]، الکساندرا پوپولاوسکا[همسر يانيس]، ‏کريشتف استلاماچکي[استاوروس]، ماچيه اشتوهر[سباستين تريتن]، بوريس چيک[تيتوس]. 119 دقيقه. محصول 2007 ‏لهستان. ‏
روز عروسي کورنل، چهره شناخته شده تلويزيون، با آليسيا خواننده مشهور است. در ميهمان خانه اي در حومه شهر ‏تيتوس پيشخدمت سرگرم آماده سازي مقدمات پذيرايي از ميهمانان عروسي است. اما ظاهراً قرار است هيچ چيز مطابق ‏برنامه پيش نرود. چون آشپز بعد از خوردن مشروب فراوان قادر به پختن غذا نيست و تنها زني که در اطراف حضور ‏دارد نيز سر رشته چنداني از غذا پختن ندارد. اين وضعيت با سر رسيدن اتومبيل استاوروس پدر داماد و همراهان وي ‏پيچيده تر مي شود. چون عروس مراسم را ترک کرده و يکي از سرنشين هاي اتومبيل به ظن داشتن رابطه با عروس به ‏اين محل آورده شده تا تنبيه شود. وقتي داماد با سر و کله باندپيچي شده به همراه برادرش يانيس سر مي رسد، تيتوس مي ‏فهمد که مراسم به هم خورده ولي بايد از همين چند نفر پذيرايي کند. اما اين کار چندان هم راحت نيست. چون به زودي ‏آتش اختلاف هاي قديمي ميان پدر و پسرها نيز شعله ور شده و پاي ديگر همراهان گروه از جمله فيستاک-‏‎ ‎گيتاريست ‏گروه آليسيا- و روبال-نزديک ترين دوست داماد و ساقدوش- هم به ميان کشيده مي شود. به نظر مي رسد همه آتش ها از ‏گور سباستين تريتن-کارمند يک بنگاه تبليغاتي- برمي خيزد که توسط استاوروس و ديگران ربوده و به ميهمان خانه ‏آورده شده است. اما به زودي دلايل ديگري نيز مطرح مي شود که بر زندگي آينده همه آنها اثر خواهد گذاشت...‏‏
‏<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏






تستوسترون[نوعي هورمون مردانه] نامي غريب براي بهترين و پر فروش ترين فيلم لهستاني امسال است. يک کمدي ‏موقعيت و کلام فوق العاده از سينمايي که با درام هاي کوبنده امثال وايدا، زانوسي و کيسلوفسکي و... شناخته مي شود. ‏ماجرا با نه گفتن عروس خانم در مراسم عقد آغاز مي شود و همه سباستين تريتن را شخصي مي پندارند که آلسيا به او ‏علاقه دارد و او را بوسيده است. تريتن قسم مي خورد که اولين بار بوده که او را ملاقات کرده، اما استاوروس و ‏ديگران قصد تنيه شديد وي را دارند. يعني يک کار مردانه در ميان مردهاي اروپاي شرقي...‏
اين ماجرا سرآغاز بر ملا شدن يک سري حقايق درباره همه مردهاي فيلم است. کساني که هر کدام به نوعي اسير ‏هورمون هاي جنسي خود هستند و شخصيت هاي يک کمدي شلوغ و پر سر و صدا از نوع شيريني آمريکايي، البته با ‏حال و هواي لهستاني و البته دور از سبکسري، چون شخصيت هاي آن همگي مردان ميان سال يا جا افتاده هستند و ‏فارغ از رفتار نوجواناني که تازه لذت جنسي را کشف کرده اند. ‏
تستوسترون با هزينه يک و نيم ميليون دلار ساخته شده و هم اکنون اکران موفقي را در انگلستان ايرلند نيز پشت سر ‏گذاشته است. فيلمي که با توجه به نام آن حدس زدن مضمون کم و بيش ضد مردانه اش دشوار نيست. هر چند کارگردان ‏هايش طرف خانم ها را هم نمي گيرند! چون موضوع بحث آقايان نيز اين است: چقدر زنها را مي شناسيم؟
از نظر مردها فيلم زن ها اسرار آميز و سرچشمه همه مصيبت ها هستند. وفاداري و خيانت نيز مضاميني ساخته و ‏پرداخته ذهن آنهاست که هميشه فقط در مورد مردها يا ديگر زن هاي رقيب صدق مي کند. ‏
توماش کونجکي متولد 1962 و آندري سارامونوويچ‎ ‎متولد 1965 هستند. هر دو متولد ورشو و تستوسترون دومين فيلم ‏کارنامه آنها و اولين کار مشترک شان است. ويژگي تستوسترون فقط به کار گروهي از کمدين هاي محبوب لهستاني ‏نيست، چون چهره و نام بسياري از آنها براي ما ناشناخته است. آنچه در کار مشترک اين دو نفر جلب توجه مي کند، ‏نوع روايت فيلم است. روايتي که در آغاز همه تماشاگر را به تصور روبرو شدن با فيلمي جدي و گنگستري دچار اشتباه ‏مي کند. تستوسترون يک کمدي اشتباهات در مضمون و اجراست. يک کمدي سکسي خوش ساخت در هجو مردانگي و ‏عقدهاي مردانه، زندگي زناشويي و همچنين جدال ابدي بين زن ها و مردها که هرگز تازگي خود را از دست نمي دهد. ‏ديالوگ هاي جذاب و با دقت نوشته شده از ويژگي ها اصلي فيلم است. تماشاي تستوسترون تجربه اي لذت بخش و مفرح ‏است که شانس آشنايي با فيلم هاي کمدي اروپاي شرقي نيز فراهم مي کند. بي صبرانه منتظر فيلم بعدي اين زوج هستم!‏ژانر: کمدي. ‏







‏<‏strong‏>مرگ در مراسم تدفين ‏Death at a Funeral‎
کارگردان: فرانک اُز. فيلمنامه: دين کريگ. موسيقي: موري گولد. مدير فيلمبرداري: اليور کرتيس. تدوين: بورلي ميلز. ‏طراح صحنه: مايکل هاولز. بازيگران: ماتيو مک فيدن[دانيل]، روپرت گريوز[رابرت]، آلن تيودايک[سايمون اسميت]، ‏ديزي داناوان[مارتا]، کريس مارشال[تروي]، اندي نايمن[هاوارد]، جين آشر[ساندرا]، کيلي هاوز[جين]، پيتر وون[عمو ‏الفي]، اون برمنر[جاستين]، پيتر دينکليج[پيتر]. 90 دقيقه. محصول 2007 آلمان، آمريکا، انگلستان. نام ديگر: ‏Sterben für Anfänger‏. برنده جايزه تماشاگران از جشنواره لوکارنو، برنده جايزه تماشاگران از جشنواره هنر کمدي ‏ايالات متحده. ‏
دانيل جواني موقر و محترم که با جين ازدواج کرده، هنوز در خانه پدري زندگي مي کند. زماني که پدرش فوت مي کند، ‏همه کارهاي مربوط به مراسم تدفين به گردن او مي افتد. ظاهراً در آن صبح غم انگيز همه چيز آماده است و دانيل مهيا ‏شده تا تابوت حامل پدرش توسط موسسه کفن و دفن براي آخرين وداع به خانه آورده شود. پسر ديگر خانواده که ‏نويسنده اي مشهور و خودخواه است از نيويورک به راه افتاده و اقوام نيز در راهند تا هر چه زودتر مراسم آغاز شود. ‏اما اولين اتفاق با آوردن جسد اشتباه توسط مامورين موسسه رخ مي دهد. يکي از پسر عموها نيز اشتباهاً قرص هاي ‏روان گردان را در قوطي واليوم گذاشته و در نتيجه نامزد خواهرش مارتا که دچار استرس شده، يکي از آنها را مي ‏خورد. با رسيدن آنها به ميهماني نامزد جوان از خود رفتاري سبک مغزانه به نمايش مي گذارد و مراسم را به هم مي ‏ريزد. همزمان مارتا نيز از مزاحمت هاي دست دوست پسر سابق خود که به مراسم تدفين آمده، در عذاب است. اما ‏فاجعه بزرگ در راه است که منشاء آن مردي کوتوله و مرموز به اسم پيتر است که اصرار دارد با دانيل تنها صحبت ‏کند. فرجام گفت و گوي اين دو نفر در خلوت نيز چيزي نيست جز اين که مرحوم قبل از فوت تمايلات همجنسگرايانه ‏پيدا کرده و با جناب ايشان روي هم ريخته بودند. و حالا پيتر براي گرفتن سهم خود از ارثيه در آنجا حاضر و اگر دانيل ‏و برادرش 50 هزار پوند به وي ندهند عکس هاي روسايي برانگيزي را که در اختيار دارد به همه حاضران نشان ‏خواهد داد...‏‏
‏<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏




فرانک اُز متولد 1944 انگلستان با بازيگري و صحبت کردن به جاي عروسک هاي مشهور نمايش جيم ‏هنسون[‏Muppets Show‏] وارد دنياي نمايش شد. قريحه کمدي او سبب شد تا بعدها در اين ژانر صاحب کارنامه قدر ‏شود و از ابتداي دهه 1980 به کارگرداني نيز بپردازد. همکاري با بسياري از افراد سرشناس هاليوود مانند جان لنديس ‏يا استيو مارتين نيز برايش موفقيت به دنبال داشت. هر چند فيلم اولش کريستال سياه نيز موفق به دريافت جايزه بزرگ ‏جشنواره فيلم هاي فانتزي شد، اما کار در دنياي نمايش هاي عروسکي تلويزيوني از جمله ‏Sesame Street‏ و ‏Muppets Show‏ بود که جوايز معتبري چون امي برايش فراهم کرد. با فيلم حقه بازان پست کثيف[1988] توانست ‏جايگاهي معتبر براي خود در سينماي آمريکا فراهم کند و تا امروز پاي کمدي هاي تماشايي و مفرحي چون بوفينگر ‏امضاء انداخته است، ولي بي گمان دوازدهمين فيلم بلند او مرگ در مراسم تدفين-تا اين لحظه- شاه اثر کارنامه هنري ‏اوست. ‏
مرگ در مراسم تدفين يک کمدي موقعيت ناب انگليسي است که با هزينه 9 ميليون دلار توليد و فقط در آمريکا موفق به ‏کسب همين مبلغ شده است. سنت شوخي با مراسم در تدفين خاص انگليسي هاست. نمونه هاي بسياري از اين دست در ‏ميان توليدانت شبکه ‏HBO‏ نيز يافت مي شود[مثل ‏Six Feet Under‏]. اما مرگ در مراسم تدفين با شروع غافلگير ‏کننده اش نويد فيلمي متفاوت و تاثيرگذار تر را مي دهد. فيلمي که بسياري از تابوهاي جامعه انگلستان را به چالش مي ‏طلبد[برخي از اين تابوها جهاني است] و در واقع مرگ يک پدرسالار بهانه اي براي همه نوع تسويه حساب هاي ‏خانوادگي را فراهم مي کند. موقعيت هاي کميکي که کارگردان و نويسنده فيلمنامه فراهم کرده اند، شايد در مقايسه با ‏کمدي هاي شلوغ آمريکايي که خنده اي مقطعي و گذرا مي آفرينند، فيلم کم جاني به نظر بيايد. اما در پس از ظاهر، ‏کمدي سياه و با وقاري جريان دارد که بعدها چون شرابي کهنه روي بيننده اثر خواهد گذاشت. مراسم تدفين که در همه ‏جا دنيا کم و بيش آييني مقدس و جدي شمرده مي شود، در اين فيلم به مثابه محل کاليدشکافي رفتاري زندگان به کار ‏گرفته شده و تمامي روابط اجتماعي جوامع مدرن را به سخره مي گيرد. شخصيت هايي که هر کدام به نوعي ناهنجار ‏محسوب مي شوند، داراي ويژگي هاي رفتاري نه چندان خوشايند-مانند خودخواهي و برتري جويي- هستند و مي شود ‏گفت که رابطه جنسي نامتعارف پدر مرده کمتر از رفتار آنان شرم آور است. در پايان فيلم همه ياد مي گيرند که با ‏صداقت و چشم پوشي از عيوب يکديگر در کنار هم زندگي کنند. پدر مرده نيز بالاخره در گور آرام مي گيرد و قبل از ‏اين که جنايت و مرگي ديگر[مرگ ظاهراً تصادفي پيتر] فرصت تشيع جنازه تازه اي را فراهم کند، همگي به خانه هاي ‏خود مي روند. به اين طريق يک کمدي فجايع! تمام مي شود، اما باور کنيد که خنده هاي شما به اين زودي ها تمام ‏نخواهد شد... ‏ژانر: کمدي، درام. ‏









‏<‏strong‏>دام ‏Klopka‎
کارگردان: سرديان گولوبوويچ. فيلمنامه: ملينا پوتا کوليه ويچ، سرديان کوليه ويچ بر اساس داستاني از نناد تئوفيلوويچ. ‏موسيقي: ماريو اشنايدر. مدير فيلمبرداري: الکساندر ايليچ. تدوين: مارکو گلوساک، دژان ئوروسوويچ. طراح صحنه: ‏گوران يوکسيموويچ. بازيگران: نبويسا گلوگوويچ[ملادن]، ناتاشا نيکونوويچ[ماريا]، آنيسا دوبرا[يلنا]، ميکي ‏مانويلوويچ[کوستا آنتيچ]، بوگدان ديکيليچ[دکتر لوکيچ]، ووک کوستيچ[برادر پيتر]، دژان چوکيچ[پيتر]، مارکو ‏ديوروويچ[نمانيا]. 106 دقيقه. محصول 2007 صربستان، آلمان، مجارستان. نام ديگر: ‏The Trap، ‏Klopka - Die ‎Falle‏. برنده جايزه بزرگ جشنواره صوفيه. ‏
ملادن مهندس ساختمان و همسرش ماريا معلم است. آنها با تنها فرزندشان نمانيا زندگي جمع و جور و معمولي را مي ‏گذرانند. تا اين که يک روز نمانيا بدحال شده و در بيمارستان مشخص مي شود که دچار بيماري قلبي است. دکتر لوکيج ‏به آنها مي گويد که تنها راه نجات نمانيا عمل جراحي در خارج از صربستان است و اين کار حدود 30 هزار يورو خرج ‏در بر خواهد داشت. اگر اين جراحي انجام نشود، نمانيا امکان دارد از حمله بعدي جان سالم به در نبرد. ملادن و ماريا ‏استطاعت تهيه اين مبلغ را ندارند. تقاضاي کمک از کارفرمايان، دوستان و فاميل دردي دوا نمي کند، لاعلاج ماريا در ‏روزنامه آگهي درخواست کمک مي دهد. فرداي آن روز شخصي به منزل آنان تلفن زده و از ملادن مي خواهد او را در ‏لابي هتلي گران قيمت ملاقات کند. ملادن در آنجا با کوستا برخورد مي کند، اما هدف کوستا دادن بلاعوض اين پول ‏گزاف نيست. بلکه از ملادن مي خواهد تا در برابر آن مردي به نام پيتر را از سر راه وي بردارد. ملادن ابتدا نمي ‏پذيرد، ولي دو روز در اوج استصال ناچار پيشنهاد کوستا را قبول مي کند. سپس اسلحه اي به همراه عکسي از پيتر و ‏مقداري پيش پرداخت دريافت مي کند. ملادن که اين کار را تنها راه نجات پسرش مي داند، به سراغ پيتر رفته و او را به ‏قتل مي رساند. همزمان ماريا نيز که از رفتار مشکوک ملادن آزرده شده و سکوت وي را بد تعبير مي کند، با وي ‏درگير شده و خانه را ترک مي کند. ملادن که کار را تمام شده مي پندارد، منتظر باقيمانده پول است تا پسرش را راهي ‏سفر کند. اما کوستا ناپديد شده و به نظر مي رسد که قصد پرداخت ندارد....‏‏








‏<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
سينماي صربستان در سال هاي اخير به دليل ساخت فيلم هايي درباره کشتارهاي قومي و فجايعي که در يوگسلاوي ‏متلاشي شده در ميان تماشاگران ديگر کشورها و منتقدان شناخته شده است. به همين خاطر تجربه ديدار يک فيلم نوآر ‏مدرن با داستاني کم و بيش آشنا از اين سينما به خودي خود تازه است. اما چرا فيلمي چنين ساده، با داستاني تقريباً کليشه ‏اي نماينده کشورش در مراسم اسکار 2008 مي شود؟‏
پاسخ اينجاست که دام يا تله فقط يک نوآر مدرن نيست. بلکه بازتاب چهره جامعه امروز صربستان است. جامعه اي در ‏حال گذار که وقوع چنين حوادثي در آن به دليل نابساماني ها اقتصادي نه فقط متحمل بلکه بي ترديد امکان پذير است. ‏داستان تبديل يک مرد معمولي به يک آدمکش کرايه اي و اجبار وي در انتخاب ميان زندگي فرزندش و مرگ مردي ‏ناشناس!‏
اين يک دو راهي اخلاقي صرف نيست. بلکه نمايي ميکروسکوپي از جامعه پس از ميلوشوويچ است. درامي موقر ‏درباره جامعه اي که ظاهراً جنگ و درگيري هاي قومي از آن رخت بربسته، اما پريشاني هاي پس از آن راه را به سوي ‏خشونت طلبي و قانون گريزي باز کرده است. جايي که زندگي آدمي ارزشي ندارد و زندگي عادي در صلح و آرامش ‏چيزي دست نيافتني به نظر مي رسد. دام روي ملادن و خانواده او زوم مي کند و حالت هاي رواني او را مي کاود تا به ‏نگاهي انتقادي اجتماعي و قابل تعميم به کل صربستان برسد. پايان تکان دهنه، اما قابل حدس فيلم نيز چيزي از مهابت ‏داستان آن نمي کاهد. کوستا نيز به نوعي قرباني شرايط است. او جربزه آدم کشي و برداشتن پيتر-مسبب بدبختي هايش- ‏را از سر راه خود ندارد و با حيله شخص ديگري را گرفتار مي کند. او حتي پول مورد توافق را نيز ندارد تا به ملادن ‏بدهد و به نظر مي رسد که 30 هزار يوروي اهدايي از سوي همسر مقتول که تصادفاً با ملادن آشنا شده، نوعي کفاره ‏گناهان پيتر مرحوم باشد. ‏
فيلم که بر اساس نمايشنامه اي از سردان کوليه وويچ به نام ‏Sky Hook‏ ساخته شده، بهترين فرصت براي آشنايي با ‏کارگردان جوانش سرديان گلوبوويچ متولد 1972 بلگراد است. فرزند پردراگ گلوبوويچ کارگردان که در سال 1993 ‏با ساختن فيلم در آن سوي نا آرامي شروع به کارگرداني کرد. گلوبوويچ با سومين فيلم خود صد مطلق توانست جوايزي ‏از جشنواره هاي معتبر جهاين دريافت و به شهرتي معقول دست يابد. اما حضور تله در مراسم اسکار مي تواند راه وي ‏را براي ساخت فيلم هاي جدي تر و شخصي تر هموار کند. به اين استعداد تازه کشف شده از سينماي اروپاي شرقي بايد ‏اميد بست!‏ژانر: جنايي، درام، مهيج. ‏







‏<‏strong‏>انگليسي شکسته بسته ‏Broken English‎
نويسنده و کارگردان: زوئي آر. کاساوتس. موسيقي: ‏Scratch Massive‏. مدير فيلمبرداري: جان پيروزي. تدوين: ‏اندرو وايزبلوم. طراح صحنه: هپي مسي. بازيگران: پارکر پوزي[نورا وايلدر]، ملويل پوپو[ژولين]، درئا د ‏ماتئو[اودري اندروز]، جاستين تروکس[نيک گيبل]، پيتر باگدانوويچ[ايروينگ مان]، تيم گيني[مارک اندروز]، جيمز ‏مک کافري[پري]، جاش هميلتن[چارلي راس]، برنادت لافون[مادام گرني]، مايکل پانس[گلن]، جينا رولندز[ويوين ‏وايلدر-مان]. 97 و 93 دقيقه. محصول 2007 آمريکا، فرانسه، ژاپن. نامزد جايزه سنت جورج طلايي از جشنواره ‏مسکو، نامزد جايزه هيئت داوران از جشنواره سندنس. ‏
نورا وايلدر دختري مجرد در سومين دهه عمر خويش است. هر کسي در اطراف او به نوعي صاحب رابطه با جنس ‏مخالف شده يا ازدواج کرده و بچه دارد، و يا دوست پسري يافته که با وي سر مي کند. اما نورا تاکنون نتوانسته رابطه ‏اي طولاني مدت با هيچ مردي برقرار کند. نورا خود را با کارش در يک هتل سرگرم کرده، اما تنهايي خودش و نگراني ‏هاي مادرش کم کم او را به اين فکر وامي دارد که بايد دست به کار شود. اولين کسي که سر راهش قرار مي گيرد ‏بازيگري به نام نيک گيبل است. راه ها خيلي زود به رختخواب منتهي مي شود و نورا که تحت تاثير رفتار نيک قرار ‏گرفته، تصور مي کند بالاخره مرد محبوب خود را پيدا کرده است. اما در يک گزارش تلويزيوني آشکار مي شود که ‏نيک نامزد دارد و رابطه آنها سکسي اتفاقي بيش نبوده. اين واقعه او را بيشتر سر خورده مي کند. دوست نزديکش ‏اودري که ازدواجي موفق را تجربه کرده، توصيه هايي درباره يافتن زوج به وي مي کند. مادرش نيز پسري را سر راه ‏وي قرار مي دهد، اما آن پسر نيز در همان اولين برخورد زمينه دلسردي نورا را فراهم مي کند. تا اين که شبي در يک ‏مهماني جواني فرانسوي به نام ژولين آشنا مي شود. ژولين بر خلاف تمامي مردهاي آمريکايي احساساتي لطيف دارد و ‏به زودي نورا را تحت تاثير قرار مي دهد. عشق ميان اين دو جوانه مي زند. اما ژولين بايد به فرانسه بازگردد. مدتي بعد ‏که نورا دريافته بدون ژولين قادر به ادامه زندگي نيست، همراه اودري به پاريس مي رود. اما بد اقبالي از وي دست ‏بردار نيست. چون آدرس ژولين را گم کرده است و يافتن او همچون پيدا کردن سوزني در انبار کاه به نظر مي آيد....‏‏
‏<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏






يک کمدي عاشقانه مستقل و کم خرج[2 ميليون دلار بودجه] که بازيگر محبوب هال هارتلي را در مرکز حوادث خود ‏دارد. فيلمي متعلق به پارکر پوزي که دغدغه هاي دختري در آستانه ميان سالي و همچنان تنها را در يافتن زوج دنبال ‏مي کند. دومين فيلم زويي رولندز کاساوتيس متولد 1970 که مي کوشد جا پاي پدر مرحومش بگذارد و فيلمي نيويورکي ‏بسازد. اولين فيلم او ‏Men Make Women Crazy Theory‏ بخت نمايش گسترده را نداشت و منابع نوشتاري موجود ‏نيز اطلاعات زيادي درباره آن به دست نمي دهد. از اين رو انگليسي شکسته بسته را مي شود اولين تجربه جدي او ‏قلمداد کرد. فيلم مضمون و ظاهري ساده دارد، اما از مشکلي ازلي و ابدي سخن مي گويد: يافتن آن نيمه ديگر....‏
کاساوتيس کوشيده تا در فيلم پاسخي براي دغدغه هاي نورا بيابد که مهم ترين آنها کسب اعتماد و از دست دادن آن است. ‏موضوعي که مي تواند به خودي خود باعث پريشاني شود. کاساوتيس براي رسيدن به عمق اين پريشاني مردهاي ‏متعددي سر راه نورا قرار مي دهد، به نظر مي رسد که نگاه مرد آمريکايي و حتي زن آمريکايي به مقوله ازدواج[مثلاً ‏اودري] و زندگي مشترک فارغ از هر نوع عواطف انساني شده و به قراردادي صرفاً اجتماعي تبديل شده است. ‏قراردادي که سکس هاي اتفاقي مجاز بوده و نمي تواند و نبايد خللي در آن به وجود آورد. به همين خاطر عشق از اروپا ‏و جايي که به نظر مي رسد هنوز احساسات بشري به شکلي نيالوده تر وجود دارد، به سراغ نورا مي آيد. فيلم به نوعي ‏تبليغ همزيستي و درک متقابل است. درک و همزيستي نه فقط ميان نورا و هر مرد ديگر بلکه، آمريکاو اروپا که به نظر ‏مي رسد از هم دور افتاده اند. ولي مي شود با همين انگليسي شکسته بسته هم به تفاهم رسيد. اتفاقي که براي دو شخصيت ‏اصلي فيلم مي افتد و مي تواند در عالم واقعيت نيز به همزيستي مسالمت آميز دو قاره[شايد هم فرانسه و آمريکا فقط!] ‏بيانجامد. انگليسي شکسته بسته به عنوان اولين فيلم يک کارگردان، اثري تماشايي و انديشمندانه است. فيلمي که مي شود ‏با خيال راحت به تماشاي آن نشست و از ديدن بزرگاني چون باگدانوويچ و جينا رولندز[هر چند در نقش هايي کوچک] ‏لذت برد. چون يک قصه بيش نيست غم عشق و اين عجب...‏ژانر: کمدي، درام، عاشقانه. ‏

























‏<‏strong‏>پنجه هاي فولادي ‏Steel Toes‎
کارگردان: مارک آدام، ديويد گو. فيلمنامه: ديويد گو. موسيقي: بنوآ گرولو. مدير فيلمبرداري: مارک آدام. تدوين: مار ‏آدام، سوزان شنکس. طراح صحنه: پري گورارا. بازيگران: ديويد استراتيرن[دني دانکلمن]، اندرو دبليو. واکر[مايک]، ‏آرون گرونفلد[دني-جوان]، ران ليا[مصاحبه گر]، جوئل ميلر[پدر دني]، مارينا اورسيني]آنا دانکلمن]، مايکل ‏رادر[سام]، ايوانا شين[جيل]، ايوان اسميت[ويکرام]، ليندا اسميت[باربارا]، دانيل تيرادو[بازيگر]، . 90 دقيقه. محصول ‏‏2006 کانادا. برنده جايزه هيئت داوران جشنواره بورلي هيلز، برنده جايزه بهترين فيلمنامه از متد فست، برنده جايزه ‏فيليپ بورسوس براي بهترين بازيگر/اندرو دبليو. واکر از جشنواره ويستلر، برنده جايزه ويژه داوران جشنواره ورلد ‏فست هيوستون، برنده جايزه بهترين فيلم از جشنواره فيلم هاي يهودي مرويل و...‏
مونترال. مايک داوني جواني بيست ساله داراي تمايلات شديد برتري جويانه و نژادپرستانه هنگام ملاقات با دوست ‏دخترش، به دنبال اتفاقي بي اهميت کارگري هندي را زير ضربات پوتين هاي خود که پنجه هايي فولادين دارد به قتل ‏مي رساند. مايک دستگير شده و بايد به اتهام قتل محاکمه شود. اولين احتمال درباره وي دريافت حکم 25 سال زندان ‏انفرادي براي اين قتل نژادپرستانه است. دني دانکلمن وکيلي ليبرال و يهودي ماموريت پيدا مي کند تا دني را براي ‏حضور در دادگاه آماده و در جهت دفاع به وي کمک کند. اما مايک و دني داراي عقايدي کاملاً متضاد هستند و اولين ‏ملاقات ها خوب پيش نمي رود. مايک مي کوشد تا عقايد فاشيستي خود را به دني حقنه کند و دني نيز مي کوشد تا باطل ‏بودن اين نظريه را ثابت کند. ظاهراً هيچ کدام از اين که مجبور به کار با طرف مقابل شده اند، راضي نيستند. مايک از ‏اين که وکيلي يهودي به او داده اند، خشنود نيست و او را دشمن خود مي پندارد. دني هم از اين که بايد به جوان خشک ‏مغز و کور باطني چون مايک کمک کند که همفکران وي مسبب يهودي کشي بزرگ قرن بيستم بوده اند، ناراحت است. ‏ولي پس از چند ماه، مايک که از دورنماي 25 سال زندان به هراس افتاده، کمک دني را مي پذيرد. اما اين فقط آغاز ‏است...‏‏
‏<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏




درام تماشايي دو مرد با تفکراتي متفاوت و متضاد که سرانجام راهي براي درک يکديگر پيدا مي کنند. البته مرد مسن تر ‏و با تجربه تر سهم بيشتري در تعالي مرد جوان تر دارد و موفق مي شود اصول اعتقادي آزادمنشانه و انساني خود را به ‏وي بقبولاند. جان کلام فيلم پنجه هاي فولادي و سازنندگان آن در زمان ما بسيار راحت دريافت مي شود، اما به راحتي ‏براي بسياري همچون مايک قابل درک و پذيرش نيست. فيلم تقابل دو دنيا، دو ايدئولوژي و دو جهان بيني است. تفاوت ‏ميان شرق و غرب است، چون نازي ها و اصولاً غربيان جماعت يهود[فرقي نمي کند سفارادي باشد يا اشکنازي] تحفه ‏شرق مي خوانند و با ديگر مکاتب شرقي در يک گروه جا مي دهند. شايد سخن بي ربطي نباشد، چون درک وصيت نامه ‏مقتول بودايي نيز براي دني وکيل يهودي نيز از همين رو سهل تر است تا نئونازيست سفيد پوستي چون مايکل داوني...‏پنجه هاي فولادي اولين کار مشترک آدام و گو با ‏‎ ‎بودجه اي معادل 1 ميليون و 300 هزار دلار کانادا و در طول هفده ‏روز فيلمبرداري شده است. فيلمي که بر اساس نمايشنامه موفق ساخته شده، اما با وجود اندک بودن شخصيت ها و ‏محدود و بسته بودن مکان ها از يک تئاتر کنسرو شده دور است. قسمت عمده اين موفقيت نه فقط در دکوپاز کارگردان ‏هاي فيلم[از فيلمبرداري روي دست و اضطراب برانگيز برخوردهاي اوليه مايکل و دني تا نماهاي ساکن برخوردهاي ‏پاياني] بازي دو بازيگر اصلي فيلم است که يکي حرفه اي به تمام معنا و دومي تازه کاري بسيار با استعداد است. پنجه ‏هاي فولادي در نگاهي کلي تر ستايش انسانيت و آرمانگرايي است. تلاش براي ساختن دنيايي بهتر از راه درک آن، از ‏راه فهم رفتارهاي آدمي و گريز از عذرخواهي هاي بيهوده است. دني به مايکل ياد مي دهد به جاي پوزش خواهي از ‏دادگاه يا تظاهر به ندامت، انگيزه و طبيعت واقعي عمل خشونت بار خود را دريابد. نحوه نگاه قرباني اش به دنيا که او ‏را قبل از مرگ مي بخشد، درک کند و بکوشد بعد از رهايي از زندان سه ساله اش ايده آل هايي واقعي تر و انساني را ‏جايگزين افکار منحط قبلي خود کند. او مطمئناً در پايان دوره محکوميت خود جوان سابق نخواهد بود، دني نيز که ‏زندگي خانوادگي اش را به خاطر آرمان گرايي مفرط از دست داده، به اعتدال خواهد انديشد. چيزهايي که زمانه ما به ‏شدت نيازمند آن است. به کساني که فيلم را نديده اند و شايد با خواندن خلاصه داستان آن، فيلم را تبليغي براي آموزه هاي ‏يهودي و حتي ديني بيابند، توصيه مي کنم دچار پيشداوري نشوند. فيلم از اين گونه تفکر خالي نيست، اما نگاه انساني ‏قدرتمندي که در پس اين نگاه وجود دارد موفق مي شود باورهاي مذهبي را کم رنگ جلوه بدهد. اگر دنبال حادثه و ‏هيجان هستيد، اين فيلم را نبينيد!‏ژانر: درام. ‏

‏<‏strong‏>افتضاح ‏Botched‎
کارگردان: کيت رايان. فيلمنامه: درک بويل، ايمون فريل، ريموند فريل. موسيقي: تام گرين. مدير فيلمبرداري: برايان ‏لوفتوس. تدوين: جرمي گيبز. طراح صحنه: جان بانکر. بازيگران: استيون دورف[ريچي]، شون پرتوي[آقاي گروزني]، ‏جمي فورمن[پيتر]، ديويد هيپ[حراج گر]، آلن اسمايت[هوگو]، راسل اسميت[يوري]، برونا گالاگر[سونيا]، نورما ‏شيهان[هلنا]، جمي موري[آنا]، هيو اوکانر[ديميتري]، جين روني[کاترينا]، جف بيل[بوريس]، زاک مگواير[الکس]، ‏ادوارد بيکر دولي[قاتل]. 100 دقيقه. محصول 2007 آلمان، ايرلند، انگلستان، آمريکا. نام ديگر: ‏‎13‎‏. ‏
ريچي داناوان يک سارق حرفه اي است، اما اين اواخر بدشانسي به او رو کرده و پشت سر هم افتضاح به بار مي آورد. ‏آخرين نمونه اين افتضاح ها از دست دادن الماس هاي سرقت شده به شکلي تصادفي پس از ربودن موفقيت آميز آنها بود. ‏اين واقعه باعث خشم رئيس اش آقاي گروزني شده و او را تهديد مي کند اگر اين بار نيز ماموريت محوله را درست به ‏پايان نرساند، کشته خواهد شد. ريچي مي پذيرد، اما محل ماموريت تازه بسيار دور از محيط مانوس او و در مسکو ‏است. او بايد صليبي عتيقه و گران قيمت را از طبقه آخر ساختماني مرتفع ربوده و به آقاي گروزني برساند. دو همکار ‏محلي معرفي شده به او چندان باهوش به نظر نمي رسند. اما سرقت با وجود قتل زني توسط يکي از همين همکاران ‏ناشي با موفقيت انجام مي شود و گروه بايد هر چه زودتر ساختمان را ترک کنند. اما در ميانه راه و در طبقه سيزدهم، ‏آسانسور متوقف مي شود و کليه سرنشينان آن مجبور به پياده شدن مي گردند. سه دزد به همراه يک مامور امنيتي، يک ‏خبرنگار ترسو، جواني ساده لوح و سه زن در طبقه سيزدهم سرگردان مي شوند. چون هيچ راه خروجي غير از ‏آسانسور وجود ندارد و راه پله ها مسدود شده است. همکار عصبي ريچي ديگر سرنشينان آسانسور را گروگان مي ‏گيرد. اما زماني که سر اولين گروگان توسط فردي ناشناس از تن اش جدا مي شود، همگي در مي يابند که توقف ‏آسانسور در اين طبقه کار قاتلي روان پريش بوده که قصد دارد تمامي آنها را سلاخي کند...‏‏
‏<‏strong‏>چرا بايد ديد؟‎ ‎
اولين فيلم کيت رايان به استناد نامش چيزي جز افتضاح نيست. يک کمدي جنايي ترسناک که اين روزها طرفداران سينه ‏چاکي براي خود پيدا کرده و يادآور آشغال هاي دهه 1970 و 80 است. شايد بيهوده نباشد گفتن اين که سکانس ابتدايي ‏فيلم و تيتراژ آن خوش ساخت ترين و معقول ترين بخش اين فيلم است. اميدي که بعدها با ديدن گاف هاي فيلمنامه، بازي ‏هاي بد، ارجاعات ابلهانه به فيلم هاي اين گونه و …. بر باد مي رود. همه کليشه ها در اين معجون هفت جوش به کار ‏گرفته شده و صد البته فارغ از هر گونه منطق، که اگر غير از اين بود جاي تعجب داشت. نمونه کاملي از معناي دوم ‏کلمه ‏Botched‏ که مي شود سر هم بندي[قديمي ها مي گفتند که اسامي از آسمان نازل مي شود] و خنده دار اينجاست که ‏استيون دورف –قهرمان آمريکايي فيلم- بر خلاف ديگر بازيگران نقش خود را کاملاً جدي مي گيرد. ‏
جديتي که فيلمنامه نويس نيز مي کوشد تا با ارتباط دادن دو قاتل مرموز فيلم با آقاي گروزني[نوادگان ايوان گروزني يا ‏همان ايوان مخوف!] به قصه فيلم بدهد. اما فرمول مورد استفاده او و کارگردان چندان ضامن موفقيت نمي تواند باشد، ‏چون: نبود خنده واقعي+ فقدان تعليق درست+ با نوادگان ايوان مخوف-چسبي که اينها را به هم وصل کند= با يک فاجعه ‏روبرو خواهيد شد!‏
اشاره به انگليسي صحبت کردن همه شخصيت هاي فيلم با لهجه روسي که يکي از احمقانه ترين راهکارهاي سازندگان ‏اين زباله است[شايد به قصد بيرون کشيدن خنده!] و انتخاب بد بازيگران مخصوصاً دورف نمي تواند ميزان بلاهت ‏موجود در اين فيلم را برساند. فقط بايد آن را به عنوان يک کمدي اشتباهات تماشا کرد. در مقايسه با افتضاح سري فيلم ‏ترسناک[‏Scary Movie‏] شاهکار جلوه مي کند!‏ژانر: کمدي، جنايي، ترسناک، مهيج. ‏

‏<‏strong‏>فري من ‏The Ferryman‎
کارگردان: کريس گراهام. فيلمنامه: نيک وارد بر اساس داستاني از خودش و ماتيو متکالف. موسيقي: حييم فرانک ‏ايلفمن. مدير فيلمبرداري: آرون مورتون. تدوين: نايجل گالت. طراح صحنه: رابرت باوين. بازيگران: کري ‏فاکس[سوزي]، جان ريس ديويس[يوناني]، سالي استاکول[تيت]، امبر سينسبوري[کتي]، تامر حسن[بيگ ديو]، کريگ ‏هال[کريس هميلتن]، جولين آراهانگا[زين]، لارنس مکوئر[اسنيک]، ايموجين کسين[ايموجين]، بن فرانشام[فري من]. ‏‏100 دقيقه. محصول 2007 نيوزيلند، انگلستان. ‏
نيوزيلند. قايق تفريحي سوزي و بيگ ديو از سوي دو زوج[کريس آمريکايي خوش هيکل و دوست دخترش پر توقع اش ‏تيت، زين مائوري و دوستش کتي پرستار سابق که خود را به خاطر مرگ بيماري در گذشته سرزنش مي کند] براي ‏سفري پنج روزه کرايه مي شود. روز اول به خوشي و شادي مي گذرد، اما هواي بد و رسيدن پيغام کمک از قايقي ديگر ‏اوضاع را عوض مي کند. سوزي و بيگ ديو از آنها مي خواهند تا اجازه بدهند به کمک سرنشينان قايق مذکور بروند. ‏تيت چندان راضي نيست، اما مردها تصميم به رفتن مي گيرند. زماني که به قايق مورد نظر مي رسند، تنها يک نفر را ‏مي يابند که خود را يوناني معرفي مي کند. آنها يوناني را به قايق مي برند و به تيمارش مي پردازند. اما اين مرد ناشناس ‏خيلي زود تبديل به تهيديد عليه جان سرنشينان قايق مي شود. چون يوناني حامل روح اسطوره اي محلي به نام فري من ‏است که قابليت انتقال از بدني به بدن ديگر را دارد....‏‏
‏<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
يک فيلم ترسناک نيوزيلندي که با بودجه اي معادل 5 ميليون دلار ساخته شده و چهارمين فيلم کريس گراهام به شمار مي ‏رود. کسي که سال گذشته با کمدي عاشقانه ‏Sione's Wedding‏ توانست شهرت و اعتباري براي خود فراهم آورد، اما ‏وسوسه ساختن فيلمي ترسناک با مايه هاي اسطوره محلي مي رود که کارنامه در حال شکل گيري وي را صاحب ‏امتيازي منفي کند. انتقال يک اسطوره محلي يوناني به دل فيلمي نيوزيلندي و تقريباً کم هزينه با تمامي کليشه هاي آشناي ‏اين گونه حاصلي جز اتلاف وقت براي سازندگان و تماشاگران نمي تواند به دنبال داشته باشد. اگر به نمونه هاي بهتري ‏ان نوع مانند سکوت مرگبار[فيليپ نويس] مراجعه کنيم، با درک دلايل موفقيت آنها مي شود به کم ارزش بودن ‏دستاوردهاي فري من سازان پي برد. فري من به موج فيلم هايي چون کندي من[البته دو و سه آن] تعلق دارد. روحي ‏شيطاني در صدد شکار انسان هايي است که روح شان کم و بيش اسير آلودگي است و به نوعي درحال گرفتن انتقامي ‏اسطوره اي که بايد مايه هراس امروزيان را فراهم کند. برخوردهاي اسطوره شناسي و يا روانشناختي موجود در چنين ‏قصه هايي از فرط تکرار تازگي و جذابيت خود را از دست داده اند، مي ماند جلوه هاي ويژه يا بازيگران که ‏حضورشان ضامن موفقيت چنين فيلم هايي است. متاسفانه فري من از هر دو اين ويژگي ها نيز تهي است، بازيگرانش ‏غير از جان ريس ديويس[استعدادي تلف شده در اين فيلم] ناشناس هستند و از جلوه هاي ويژه گران قيمت هم خبري ‏نيست. تنها صحنه تماشايي فيلم جنگ مين زن ها و گيس و گيس کشي است که براي برخي از تماشاگران مذکر خالي از ‏تفريح نيست. و گمان هم نمي کنم کسي وقت و پول خود را صرفاً براي ديدن اين صحنه تلف کند. شما چطور؟ژانر: ترسناک، مهيج. ‏

هیچ نظری موجود نیست: