فيلم روز♦ سينماي جهان
با به پايان رسيدن معرفي فيلم هاي اسکاري بار ديگر به سراغ اکران روز دنيا رفته ايم. آغاز سال جاري ميلادي مصادف بود با اکران چندي فيلم پر هزينه مانند کلاورفيلد که پاسخ خوبي نيز در گيشه گرفتند. اما برنده واقعي ماه ژانويه فيلم هاي متعلق به سينماي کشورهاي کمتر شناخته شده، همچون آرژانتين، مجارستان، ترکيه و... بودند که اين روند با برنده شده فيلمي برزيلي در جشنواره برلين به اوج رسيد. نگاهي انداخته ايم به هفت فيلم شاخص اکران در هفته هاي گذشته... <strong>فيلم هاي روز سينماي جهان</strong>
</strong>XXY
کارگردان: لوسيا پوئنزو. فيلمنامه: لوسيا پوئنزو بر اساس داستان کوتاه "Cinismo" سرجيو بيزيو. موسيقي: آندرس گلداستاين، دانيل تاراب. مدير فيلمبرداري: ناتاشا برير. تدوين: هوگو پرايمرو، الکس زيتو. طراح صحنه: روبرتو ساموئله. بازيگران: ريکاردو دارين[کراکن]، والريا برتوچلي[سولي]، ژرمن پالاسيوس[راميرو]، کارولينا پلريتي[اريکا]، مارتين پيرويانسکي[آلوارو]، اينس افرون[الکس]، گيلرمو آنجلي[خوآن]، سزار ترونکوسو[واشنگتن]، آن پي ير رگوئه را[استبان]، آيلين سالس[روبرتا]، لوچانو نوبيل[واندو]، لوکاس اسکاريز[سائول]. 86 دقيقه. محصول 2007 ارژانتين، فرانسه، اسپانيا. نامزد 8 جايزه اصلي انجمن منتقدان فيلم آرژانتين، برنده جايزه طلايي جشنواره اتن، برنده جايزه طلاي بهترين فيلم جشنواره بانکوک، نامزد جايزه بزرگ جشنواره براتيسلاوا، برنده جايزه هفته منتقدان و جايزه ريل طلاي بزرگ از جشنواره کن، برنده جايزه بهترين بازيگر زن/اينس افرون-بهترين فيلم-بهترين کار اول-بهترين بازيگر رن نقش مکمل/والريا برتوچلي از مراسم کلارين، برنده بهترين کارگردان تازه کار از جشنواره ادينبورو، برنده جايزه منتقدان کبک از جشنواره سينماي نو مونترال، نامزد جايزه داوران جشنواره سائو پولو، برنده جايزه کشف سال از مراسم جهاني موسيقي فيلم.
الکس نوجواني 15 ساله با پدرش کراکن-زيست شناس دريايي- و مادرش سولي آرژانتين را ترک و در سواحل اروگوئه ساکن شده اند. آنها براي اين که دور از مردم زندگي کنند دليلي دارند و آن دو جنسي بودن الکس است. با از راه رسيدن خانواده راميرو-جراح پلاستيک- مشخص مي شود که مادر الکس از او و خانواده اش-اريکا و آلوارو-دعوت کرده تا کراکن و الکس را راضي به عمل جراحي کنند. چون الکس از دو هفته پيش خوردن داروهايش را ترک است، داروهايي که به وي کمک مي کرد تا بيشتر به طرف جنسيت زنانه تمايل پيدا کند. الکس که به تازگي با دوست صميمي اش واندو به هم زده، با رسيدن آلوارو از وي مي خواهد تا با همديگر سکس داشته باشند. اما آلوارو ابتدا نمي پذيرد، ولي بعدها تن به رابطه اي مي دهد که الکس نقش فاعل را در آن به عهده مي گيرد. کراکن که شاهد ماجرا است، از تمايل الکس به مذکر شدن آگاه مي شود. اما بر خلاف همسرش سولي مايل نيست فرزندش را در انتخاب جنسيت آينده خود تحت فشار بگذارد. تا اينکه يک روز الکس هنگام بازگشت به خانه مورد تهاجم پسرهاي محل قرار مي گيرد و در آستانه تجاوز توسط واندو نجات پيدا مي کند. خانواده راميرو آنجا را ترک مي کنند، در حالي که براي آلوارو مسجل شده که همجنسگراست...
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
پرداختن به مسائل انسان هايي که خواه ناخواه-اسمش را هرچه مي خواهيد بگذاريد- يا از روي تصميم طبيعت تمايلات جنسي خارج از عرف رايج دارند و گاه همچون قهرمان فيلم XXY حتي اندام هاي جنسي اش نيز دگرگونه است[تازگي ها لغت دگرباش براي اين گونه افراد ابداع شده] هنوز تابو است. نه فقط در ايران که آموزه هاي شرعي و ديني در کنار عرف و سنت نيرو بازدارنده قدرتمندي را تشکيل داده است، بلکه در ديگر کشورهاي حتي متمدن تر جهان به اين گونه انسان ها گاه در حد موجودات غير عادي، عجيب و غريب و حتي هيولا و در شکل معقول ترش استثنايي نگريسته مي شود. گمان مي کنم اولين بار ژان کوکتو-ياغي بزرگ- در فيلم خون شاعر بود که موجودي دو جنسي[hermaphrodite] را تصوير کرد. البته در آن فيلم مجال پرداختن به معضلات چنين افرادي فراهم نبود که استاد حرف هاي ديگري براي گفتن داشت. فيلم هاي جدي يا حتي مستند قابل اعتنايي[غير از Hypothèse hermaphrodite, L' (1997)Alain Burosse] نيز به ياد ندارم، بنابر اين به راحتي مي شود XXY را اولين فيلم جدي درباره دوجنسي ها اعلام کرد. تا همين جا فيلم به دليل سوژه اش بيش از اندازه کافي جذاب هست، اما چه چيز باعث شده تا منتقدان زبان به تحسين آن گشوده و داوران جشنواره ها جوايز ارزنده اي را نثار آن کنند؟
لوسيا پوئنزو متولد 1973 فرزند لوئيس پوئنزو فيلمساز آرژانتيني است. از سال 2001 با فيلمنامه نويسي وارد سينما شده و XXY اولين تجربه او در مقام کارگرداني است. و آن چه سبب مقبوليت فيلم وي شده، کار ظريف او روي تنگناهاي احساسي شخصيت هاي داستان-از همه مهم تر الکس- خويش است. فيلم مطالعه موشکافانه پوئنزو درباره دنياي بزرگسالان و نوجوان هاست. نوعي مطالعه روشمند درباره هويت جنسي و کشف آن که مي تواند همه زندگي آدمي را تحت تاثير خود قرار دهد. فيلمي به شدت کم ديالوگ، اما به اندازه کافي سرشار از احساس که شما را وادار خواهد کرد با دگرباشان رفتاري انساني و همشان خود داشته باشيد. همين امر دستاورد اندکي نيست. بازي ها عالي است، مخصوصاً افرون و پيرويانسکي که بازي موش و گربه ميان خود را خيلي جدي مي گيرند. بهترين فيلم اين هفته و اثري به ياد ماندني از سينماي کمتر شناخته شده آرژانتين!ژانر: درام.
<strong>چشم The Eye
کارگردان: ديويد مورو، زاوير پالود. فيلمنامه: سباستين گونيه رز بر اساس فيلمنامه جو جو يئوت-چون هي، اوکسيد و دني پنگ. موسيقي: مارکو بلترامي. مدير فيلمبرداري: جف جور. تدوين: پاتريک لوسيه. طراح صحنه: جيمز اچ. اسپنسر. بازيگران: جسيکا آلبا[سيدني ولز]، آلساندرو نيوولا[دکتر پل فاکنر]، پارکر پوزي[هين ولز]، راده سربدژيا[سايمون مک کولاگ]، فرناندو رومرو[آنا کريستينا مارتينز]، ريچل تيکوتين[رزا مارتينز]، اوبا بابتونده[دکتر هاسکينز]. 97 دقيقه. محصول 2008 آمريکا.
سيدني ويولنيستي جوان و با استعداد که از کودکي نابينا شده، شانس آنها را مي يابد تا پس از عمل پيوند چشم براي اولين بار دنياي اطراف خود را ببيند. در آغاز همه چيز محو و شبح گونه است، اما دکترها به او قول مي دهند به زودي قدرت بينايي يک فرد عادي را به دست خواهد آورد. ولي سيدني که تاکنون به حس شنوايي خود متکي بوده، ابتدا شروع به شنيدن صداهايي هراس آور و سپس ديدن اشباحي خوف انگيز در اطراف خود مي کند. به نظر مي رسد که سيدني به شکلي ناخواسته قادر به ديدن اشباح شده و همين امر سبب ترس روزافزون وي مي شود. ديدن اشباح در مجتمع مسکوني و کابوس هاي مکرر باعث مي شود تا سيدني همه اين حوادث را ناشي از پيوند چشم ارزيابي کرده وبه جست و جوي صاحب قبلي چشم ها برآيد. سيدني به همراه دکترش راهي مکزيک مي شود. در آنجا با رزا مارتينز- مادر آنا کريستيناي متوفي- روبرو شده و درمي يابد که دختر متوفي به جادوگر بودن شهرت داشته است. دليل اين امر اطلاع آنا کريستينا از حوادثي مرگبار پيش از وقوع شان بوده است. سيدني پس از رويارويي با شبح آنا کريستينا به سوي آمريکا به راه مي افتد. اما با رسيدن به گذرگاه مرزي مي فهمد که کابوس هايي که تاکنون ديده در حال تحقق يافتن است و بايد براي نجات مردم بيگناهي که در خطر مرگ قرار دارند، بايد کاري بکند. کاري که بار ديگر به قيمت از دست دادن چشم هايش تمام خواهد شد...
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
بازسازي فيلم ترسناک اينک کلاسيک برادران پنگ که گويا براي افزودن شباهت بيشتر توسط دو نفر کارگرداني شده است. آقايان ديويد مورو و زاوير پالود که يکي از يکي ناشناس ترند و جست و جو در منابع مکتوب و دنياي مجازي نيز چيز زيادي در اختيارمان نمي گذارد. تنها ردپاي موجود فيلم ترسناک ديگران/آنان[2006] است که در حد و اندازه سينماي فرانسه اثري قابل اعتنا و ديدني بود و همين!
چشم به عنوان دست گرمي و ابراز وجود حضرات در هاليوود فيلم بدي نيست و در هفته اول نمايش خود 12 ميليون دلاري هم به جيب تهيه کننده اش سرازير کرده است. تنها نقطه ضعف فيلم سعي در آمريکايي کردن هر چه بيشتر داستان است که سبب شده تا همذات پنداري با شخصيت ها اندکي دشوار شود[سکانس پاياني فيلم: انفجار نفتکشي عظيم و در نتيجه کوري مجدد سيدني که براي نجات مردم بيگناه خود را به خطر افکنده، نمونه بارز آن است].
پذيرش جسيکا آلبا نيز در نقش دختري کور شايد ابتدا سخت به نظر بيايد، اما باور کنيد از انتخاب اول تهيه کننده-رنه زلوگر- بسيار پذيرفتني تر است و تمامي تلاش خود را براي بازي درست انجام مي دهد. استعداد به هدر رفته فيلم پارکر پوزي است که از سينماي هال هارتلي به ميان يک فيلم تجاري صرف پرتاب شده است.
چشم به عنوان يک بازسازي کاري متوسط است، مخصوصاً براي کساني که نسخه اصلي و واقعاً هراس انگيز آن را ديده باشند. هرچند فيلمنامه نسخه فعلي بسيار کوشيده تا جوهره فيلم اصلي را حفظ کند، اما ميان وفاداري و خوش ساخت بودن فاصله بسيار است. بعد از ديدن نسخه اصلي تماشاگر دوست داشت چشم به روي دنيا ببندد و با گوش خود پيرامونش را بشنود، اما نسخه فرانسويان مهاجر از روي دست برادران آسيايي قادر به القاي چنين حالتي نيست و تنها تاثير آن ايجاد حالت راضي به رضاي خدا نزد افراد معلول باشد تا با نقص جسمي خود ساخته و -گور باباي علم و پيشرفت دانش پزشکي- دست به ترکيب خلقت خود نزنند!!! اميدوارم شما جزو اين تماشاگران نباشيد!!!ژانر: درام، ترسناک، مهيج.
<strong>فرشته سفيد Beyaz melek
نويسنده و کارگردان: ماحسون کيرميزي گول. موسيقي: ماحسون کيرميزي گول، يلديراي گولگن، کمال ساهير گورل. مدير فيلمبرداري: ايوپ بوز. طراح صحنه: زينپ کول اوغلو توران. بازيگران: سونا سلن[ميزگين]، علي سورمه لي[مختار]، عارف ارکين[آحمت]، بيلگه زوبو[ياشار]، جاهيت تامر[طيار مدير]، جزمي باسکين[صبري]، امل ساين[به نقش خودش]، ارل گون آيدين[فرمانده واحيت]، غاضنفر ئوزجان[دلقک]، ماحسون کيرميزي گول[علي]، سارپ آپاک[رشات]، نژات اويگور[قاضي جمال]، باووز بينگول[حيدير]، يلديز کنتر[ملک]، زينپ توکوش[نازلي]، فاديک سوين آتاسوي، لاله بلکيس، حسين آوني دانيال، نورسيم دمير، ارول دميرئوز، پينار ارتوره، صاليح کاليون، تورون کاراجااوغلو، ئوزنور کولا، تومريس ئوغوزآلپ، ايلکاي ساران، سونا سلن، فيرات تانيس[موسي]. 122 و 115 دقيقه. محصول 2007 ترکيه. نام ديگر: The White Angel.
علي و رشات پدرشان آحمت را براي شيمي درماني به استانبول مي برند. اما آحمت که در خود تحمل شيمي درماني را نمي بيند، از بيمارستان فرار مي کند. علي و رشات او را دنبال مي کنند، اما آحمت موفق به گم کردن رد خود شده و مدتي بعد خود را در برابر يک آسايشگاه مخصوص سالمندان مي يابد. ساکنين آسايشگاه به تصور اينکه فرزندانش او را به حال خود رها کرده اند، از وي مي خواهند تا در آنجا بماند. آحمت که به سختي قادر به صحبت کردن است، مي پذيرد. علي و رشات بعد از مدت کوتاهي پدرشان را در آسايشگاه مي يابند. اما چون او را از بودن در آنجا راضي مي يابند، مي پذيرند تا مدتي در آنجا بماند. اين دو که از مرگ قريب الوقع پدرشان باخبرند، مي پذيرند که دستيابي به احساس خوشبختي در آخرين روزهاي عمر از ادامه مداواي کم اثر براي پدرشان مفيدتر و مهم تر است.
ساکنان آسايشگاه نيز هر کدام براي خود سرگذشتي دارند و آحمت با فهميدن سرگذشت آنها خود را بيشتر به آنان نزديک تر احساس مي کند. در دومين روز اقامت آحمت در آسايشگاه، قرار است دو نفر از ساکنان آنجا معلمي بازنشسته به نام ياشار و نباهت با هم ازدواج کنند. پس از برگزاري مراسمي باشکوه آحمت که تصميم به بازگشت به خانه گرفته، از اين زوج و ديگران براي سفر به روستاي خود در ديارباکير دعوت مي کند. پس از کرايه يک ميني بوس همگي به راه مي افتند، اما سفر پر ماجرايي در انتظار آنهاست و اتفاق هاي غريبي نيز در مقصد انتظارشان را مي کشد....
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
فرشته سفيد پر فروش ترين فيلم سال 2007 سينماي ترکيه و يازدهمين فيلم پر فروش تاريخ سينماي اين کشور-اوج موفقيت سينماي عامه پسند ترک- اولين ساخته خواننده مشهور ماحسون[محزون] کيرميزي گل يکي از آن درام ها يا بهتر بگويم ملودرام جذاب، ساده-از نظر نوع نگاه اش به هستي-، راحت الهضم و دوست داشتني است. جهان بيني ساده و انساني اش را لااقل شرقي ها به راحتي مي پذيرند، چون راه حل هايي ساده نيز براي حل مشکلات بزرگ پيشنهاد مي کند. همين سادگي مي تواند بلاي جان فيلم نيز بشود، چون پذيرش اين که هنوز در اين دنياي قرن بيست و يکي افراد ساده دلي چون ساکنان روستاي آحمت وجود دارند اندکي دور از ذهن است. با اين حال، فارغ از تلقي سازنده اش، فرشته سفيد قصه اي جهان شمول را دستمايه کار خود قرار داده است. کنار گذاشته شدن سالخوردگان و راندن آنان به حاشيه زندگي پر هياهو و شتاب امروزي که باعث بروز خلاهاي احساسي مي شود. فرشته سفيد با چنين سوژه اي قصد دارد تا انسان هاي جامعه گرفتار ميان سنت و مدرنيته ترکيه را به بازگشت به سوي شرق-آناتولي کهن و صفا و صميمت روستايي آن- ترغيب کند تا از اين راه پذيرش مرگ را نيز آسان تر نمايد. کيرميزي گول با تصوير کردن انسان هاي سالخورده دو سوي فلات آناتولي مي خواهد منادي عشق به زندگي و عشق ميان انسان ها باشد و اين کار را با اختصاص دادن بخشي از درآمد سرشار فيلم به آسايشگاه هاي سالمندان سراسر ترکيه به شکلي عملي نيز اثبات مي کند.
فرشته سفيد که همزمان در 210 سينما به نمايش در آمد و بيش از يک و ميليون نفر را به سالن ها کشاند، اولين تجربه فيلمسازي کيرميزي گول است. ماحسون کيرميزي گول متولد 1969 بينگول استان ديار باکير ترکيه است. وي در 22 سالگي از İTÜ کنسرواتوار دولتي موسيقي ترک فارغ التحصيل شد. از 1980 شروع به فعاليت در زمينه خواندن آواز کرد. اولين آلبوم موسيقي حرفه ايش در 1993 با نام "اگر دنيا اينه، تو پادشاهي" منتشر شد که رکورد فروش را شکست. اين موفقيت با انتشار کارهاي بعدي او به بنام "عزيزم"، "حقوق بشر" و "عاشق شدم همشهري" تکرار شد. از کيرميزي گول تاکنون 12 آلبوم موسيقي منتشر شده که همگي با اقبال وسيعي روبرو شده اند. او از سال 1993 با بازي در سريالي به نام "اگر دنيا اينه، تو پادشاهي" شروع به بازيگري کرد و تاکنون در سريال هاي اين عشق تمام شدني نيست[1996]، همشهري[1996]، زمين نخوردم[1999]، ظالم[2003] و تبعيدي عشق[2005] بازي کرده است. فرشته سفيد مصداق کامل جمله مشهوري است که ترک هاي مي گويند: اگر زندگي يک سفر است، پس سعي کن از آن لذت ببري! ژانر: درام.
<strong>روياي کاساندرا Cassandra's Dream
نويسنده و کارگردان: وودي آلن. موسيقي: فيليپ گلس. مدير فيلمبرداري: ويلموش زيگموند. تدوين: آليسا لپسلتر. طراح صحنه: ماريا ديورکوويچ. بازيگران: اوان مک گرگور[ايان بلين]، کالين فارل[تري بلين]، هيلي آتول[آنجلا استارک]، سالي هاوکينز[کيت]، تام ويلکينسون[عمو هاوارد]، جان بنفيلد[آقاي بلين]، کلر هيگينز[خانم بلين]، فيل ديويس[مارتين برنز]، جيم کارتر[مدير گاراژ]، ديويد هوروويچ[پدر آنجلا]، کيت فاولر[مادر آنجلا]، تام فيشر[نايجل]. 108 دقيقه. محصول 2007 آمريکا، انگلستان.
ايان و تري، دو برادر لندني که از نظر مالي در مضيقه و دربدر به دنبال يافتن راهي براي پيدا کردن پول هستند. هر دو دوست دخترهايي دارند که مخارجي نگهداري از آنان مسلتزم پول است. ايان براي ورود به صنعت هتلداري و رفتن به لس آنجلس به همراه دوست دختر بازيگرش نيازمند پول است، اما نياز تري به پول حالتي ضروري تري دارد چون مبلغ هنگفتي در قمار باخته است. همزمان سر و کله عموي ثروتمندشان هاوارد پيدا مي شود و مي پذيرد به آنها کمک کند. اما عمو هاوارد نيز به سهم خود مشکلاتي دارد و نياز مند کمک برادرزاده هاي جوان خود...
ايان و تري بايد شخصي را که قرار است در دادگاه عليه عمو هاوارد شهادت دهند، از سر راه بردارند. چون در غير اين صورت عمو هاوارد امکان دارد تا پايان عمر به زندان برود. و در نتيجه برادرزاده هايش نيز از کمک هاي مادي او بي نصيب بمانند. اين کار چندان ساده نيست، اما ايان و تري که گريزراه ديگري ندارند سرانجام به قتل يک انسان تن مي دهند. اما مدتي بعد در حالي که به نظر مي رسد همه چيز رو به راه شده، تري دچار هراس و کابوس مي شود. تنها راه به پيشنهاد عمو هاوارد، برداشتن وي از سر راه توسط ايان است....
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
آخرين فيلم آلن مانند فيلم پيشين وي يک کار اروپايي است و بسيار به دور از کمدي هاي هميشگي يا فيلم هاي جدي اش که اداهاي فلسفي در مي آوردند. و شوربختانه ناموفق از فيلم قبلي که به نظر مي رسيد سرآغاز تازه اي براي يک دوران کاري جديد باشد. يک درام جنايي اخلاق گرا و قدري که در پايان آن هر دو برادر به سزاي جنايتي که انجام داده اند، مي رسند و بس!
چهل و سومين فيلم وودي آلن 73 ساله که با صرف 13 ميليون دلار و با حضور بازيگراني مشهور توليد شده و حق خود را کسب کمتر از 1 ميليون دلار در اکران آمريکا به دست آورده است. مشکل اينجاست که تماشاگر امروزي در پس اين قصه تراژيک بداعت يا هيجاني که لازمه چنين فيلم هايي است را نمي يابد. از طرف ديگر بسياري از تماشاگران هرگز با فيلم هاي جدي آلن کنار نيامده اند و کمدي هاي سبک او را بيشتر ترجيح مي دهند. چيزي در حد استند آپ کمدي هاي امروزي که آمريکايي جماعت کشته و مرده آن است. روياي کاساندرا سومين فيلمي است که آلن در لندن ساخته، اما نه سرزندگي خبر داغ را دارد و نه قدرت درام جنايي امتياز نهايي و چيزي که نصيب بيننده مي شود يک فيلم جنايي عبوس، کم تحرک با ديالوگ هاي به سرعت فراموش شدني است. تنها امتياز فيلم بازي ويلکينسون است[به خصوص در صحنه پارک که از ايان و تري کمک مي خواهد] اما اين تک مضراب ها نمي تواند روياي کاساندرا[نام قايق تفريحي ايانه و آلن را از غرق شدن نجات دهد!
هرگز دوستدار پر و پا قرص وودي آلن نبوده ام، اما گمان مي کنم تحمل يک تراژدي وودي آلني فقط براي من سخت نيست. پس وودي؛ لطفاً به خانه ات برگرد و باز هم کمدي بساز و دوستدارانت را از نگراني نجات بده! ممکنه؟ژانر: جنايي، درام، مهيج.
<strong>فهرست آرزوها The Bucket List
کارگردان: راب راينر. فيلمنامه: جاستين زيکهم. موسيقي: مارک شيمن. مدير فيلمبرداري: جان شوارتزمن. تدوين: رابرت ليتون. طراح صحنه: بيل برژسکي. بازيگران: جک نيکلسون[ادوار کول]، مورگان فريمن[کارتر چمبرز]، شوت هيز[تامس]، بورلي تاد[ويرجينيا چمبرز]، آلفونسو فريمن[راجر]، روويتا کينگ[آنجليکا]، راب مارو[دکتر هالينز]. 97 دقيقه. محصول 2007 آمريکا. نامزد جايزه ريل طلايي بهترين تدوين صدا از انجمن تدوينگران صداي آمريکا.
ادوارد کول ميليونر و کارتر چمبرز کارگر مکانيک هيچ نکته مشترکي با هم ندارد جز بيماري علاج ناپذيري که گرفتارش شده اند و مجبور مي شوند اتاقي در بيمارستان را با هم تقسيم کننند. کول که از حضور کارتر در اتاق ناراضي است، کم کم به بودن وي عادت مي کند. اما بعد از آزمايش هاي متعددي که روي هر دوي آنها انجام مي شود، کول و کارتر متوجه مي شوند که مدت زيادي براي استفاده از نعمت هاي زندگي در اختيار ندارند. از اين رو پس از تنظيم ليستي از کارهايي که هميشه دل شان مي خواسته آنها را انجام دهند، از بيمارستان فرار مي کنند. اين سفر مشترک در هوا و زمين باعث مي شود که به همديگر انس گرفته و يکديگر را تسلي دهند، اما مهم تر از دوستي به وجود آمده ميان اين دو مرد درک لذت زندگي توسط آنهاست...
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
راب راينر فيلمساز خوش ذوقي است. متولد 1947 برانکس که تهيه کنندگي، فيلمنامه نويسي و کارگرداني فيلم هايي به ياد ماندني چون چند آدم خوب، ميزري، وقتي هري با سالي ملاقات کرد را مديون او هستيم. به همين خاطر ديدن فيلمي متوسط و بهتر بگويم خيلي دور از اندازه هاي او براي من باور نکردني است. فهرست آرزوها هر چند دو بازيگر قدر دارد که نقش هايي اين چنين در کارنامه خود کم ندارند و به راحتي قابل پذيرش و همدلي هستند. شايد به خاطر حضور آنهاست که فهرست آرزوهاي 45 ميليون دلاري هم موفق شده تا 67 ميليون دلار در گيشه آمريکا به دست آورد. اما فيلم غير از چند ديالوگ نه چندان درخشان چه نشاني از سينماي راب راينر دارد؟
علت را بايد در فيلمنامه آن جست و جو کرد که جناب زيکهم ادعا دارد آن را فقط در طول دو هفته نوشته است و جاي تعجب هم ندارد. چون دقيقاً از روي فيلم آلماني خوب در بهشت را زدن دزديده شده و متاسفانه نتوانسته به درصدي از وقار و زيبايي آن دست يابد. البته آمريکايي کردن ايده اصلي نيز يکي از موارد اتهامي فيلمنامه نويس و کارگران است که از واقع گرايي به شدت دور است. کايل اسميت منتقد نيويورک پست در يک جمله تکليف فيلم را روشن کرده است، بنابر اين با وي همکلام مي شوم: فيلم ساختن درباره مرگ راحت است و كمدي دشوار. اما كمديهايي كه درباره مرگ هستند از همه دشوارترند!ژانر: ماجرا، کمدي، درام.
<strong>افيون: خاطرات يک زن ديوان ه Opium: Egy Elmebeteg No Naploja
کارگردان: يانوش ساژ. فيلمنامه: يانوش ساژ بر اساس خاطرات گزا چت و کتاب آندرآس سکر. مدير فيلمبرداري: تيبور ماته. تدوين: آنا کورنيس. طراح صحنه: تيبور لازار. بازيگران: اولريش تومسن[دکتر برنر]، کريستي اشتوب[گيزلا]، ژولت لازلو[دکتر مورواچيک]، انيکو بورچوک، گيونگيور بوگنار، رولاند رابا. 109 دقيقه. محصول 2007 مجارستان، آلمان، آمريکا. نام ديگر: Opium: Diary of a Madwoman. نامزد جايزه بزرگ جشنواره Cottbus(سينماي جوان اروپاي شرقي)، برنده جايزه منتقدان بهترين فيلم-برنده جوايز بهترين فيلمبرداري، کارگرداني و صدابرداري از هفته فيلم مجارستاني، برنده جايزه سنت ژرژ نقره بهترين بازيگر زن.کريستي اشتوب و نامزد جايزه سنت ژرژ طلايي از جشنواره فيلم مسکو.
دکتر ژوزف برنر به آسايشگاه رواني دورافتاده اي منتقل مي شود. او نويسنده اي معروف است که کتاب هايش از وي پزشکي مشهور و ماجراجو و اندکي بدنام ساخته است. روش هاي درماني او را بسياري از پزشکان قديمي از جمله دکتر مورواچيک رئيس محل کار فعلي وي دوست ندارند. مورواچيک از وي مي خواهد تا بيماري به نام گيزلا که ده سالي است در آسايشگاه بستري شده، معاينه کند. گيزلا ادعا مي کند که شيطان خواستار روح اوست و تمام وقت خود را به نوشتن مي گذراند. دکتر برنر به زودي شيفته قدرت نويسندگي زن مي شود و اعتماد او را جلب مي کند. تا جايي که گيزلا او را تنها دوست خود دانسته و يادداشت هايش را در اختيار وي مي گذارد. اما اين رابطه به دليل تنش هاي روحي طرفين به زود حالتي طوفاني به خود مي گيرد. گيزلا که تن خود را نيز در اختيار دکتر برنر قرار داده، تنها راه براي نجات خود را بيرون آورده شدن مغزش توسط او مي داند. کاري که دکتر حاضر به انجام آن نيست. اما قبل از ترک آسايشگاه با تصميم به انجام عمل لوبوتومي [برش دادن لُب پيشاني مغز براي درمان برخي بيماري ها] روي گيزلا مي گيرد...
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
يانوش ساژ متولد 1958 بوداپست کارگردان برجسته تئاتر و سينماي مجارستان است. اجراي او از هوس زير درختان نارون، دايي وانيا، مارا/ساد، اشباح، اتوبوسي به نام هوس، بعل و ننه دلاور و فرزندانش از تحسين شده ترين اجراهاي تئاتري کشورش هستند. ساژ از آکادمي سينما و تئاتر فارغ التحصيل شده و بعدها در همانجا نيز تدريس کرده است. ساژ از اوايل دهه 1980 شروع به فيلمسازي کرد و با ششمين فيلمش وويچک-برنده 8 جايزه بين المللي معتبر- به شهرت رسيد. فيلم بعديش پسران ويتمن نيز با استقبال منتقدان روبرو شد و راه وي را براي جلب نظر بنياد شوآ و استيون اسپيلبرگ جهت سرمايه گذاري روي فيلم مستند Eyes of the Holocaust هموار کرد. افيون دهمين فيلم ساژ به شمار مي رود.
فيلم با الهام از يادداشت هاي دکتر جوزف برنر عصب شناس پيشگام مجاري-با نام مستعار ادبي GezaCsath- ساخته شده که براي دستيابي به مرزهايي تازه روي خود نيز دست به آزمايش هاي غريبي مي زد. از جمله استفاده از افيون-تزريق مورفين- که به معتاد شدنش و در نتيجه بدنامي به خاطر لذت گرايي منتهي شد.
فيلم درامي روانشناسانه، کند اما قدرتمند است که در برخي سکانس ها با نمايش ابزار و روش هاي درمان بيماران رواني در ابتداي قرن تماشاگر را دچار شوک مي کند. باور کنيد ابزارهاي جراحي غريبي که در فيلم مي بينيد دست کمي از لوازم عجيب و غريب فيلم همتايان مرده کراننبرگ ندارد. بازي کريستي اشتوب نروژي در نقش گيزلا به شدت تکان دهنده و نفس گير است. شخصيت دکتر برنر به مثابه يک مارکي دو ساد ديگر يقيناً دليل انتخاب چنين داستاني از سوي ساژ براي ساختن يک فيلم بوده، شخصيتي که داراي جاذبه و دافعه همزمان بسيار بالايي است و لذت جويي را اصلي بديهي مي شمارد. از طرفي حسادت وي به قدرت و توان نوشتن گيزلا و در نهايت استفاده از ايده هاي او براي نوشتن کتابي تازه به عنوان موتور محرکه درام نکته جذابي است که ساژ را وادار کرده تا بعد از پسران ويتمن بار ديگر به سراغ کتابي از برنر برود.
تيتراژ بديع فيلم که با استفاده از ابزارهاي رايج در ميان پزشکان ابتداي قرن طراحي شده، از نکات قوت فيلم است. هرچند نمي توان افيون را به عنوان فيلمي که معرف کامل سينماي امروز مجارستان باشد، قلمداد کرد. اما براي آشنايي با يکي از بزرگ ترين کارگردان هاي تئاتر و سينماي اين کشور مقدمه بسيار خوبي است.... ژانر: درام.
<strong>کلاورفيلد Cloverfieldکارگردان: مت ريوز. فيلمنامه: درو گودارد. مدير فيلمبرداري: مايکل بونويلين. تدوين: کوين استيت. طراح صحنه: مارتين وايست. بازيگران: ليزي کاپلان[مارلنا]، جسيکا لوکاس[ليلي]، تي. جي. ميلر[هاد]، مايکل اشتال-ديويد[راب هاوکينز]، مايک وگل[جيسن هاوکينز]، اودت يوستمن[بث مک اينتاير]، مارگوت فارلي[جن]، تئو روسي[آنتونيو]، برايان کلاگمن[چارلي]، کوين يو[کلارک]، ليزا لاپيرا[هيدر]. 85 دقيقه. محصول 2008 آمريکا. نام ديگر: Monstrous.
پنج دختر و پسر نيويورکي در شب جشن تولد يکي از دوستان شان شاهد حمله هيولايي عظيم الجثه و ناشناخته به شهر خود مي شوند. يکي از آنان با استفاده از دوربين ميني دي وي خود حوادث قبل و هنگام بروز فاجعه را ضبط کرده و اين نوار بعدها تبديل به يکي از اسناد وزارت دفاع ايالات متحده شده است. ما نيز با مشاهده اين نوار شاهد شادي ها، هراس ها، تلاش آنان براي نجات يکي از دوستان خود، روابط عاشقانه ميان دو نفر از آنها و سرانجام از ميان رفتن شان مي شويم...
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
پروژه جادوگر بلر يادتان هست؟ چند نوجوان دوربين به دست که هنگام جست و جو در جنگل از بين مي روند و تماشاي نوارهاي باقيمانده از آنان وقايع هولناکي را که بر سرشان آمده، فاش مي کند.
کلاورفيلد پس از نزديک به يک دهه همان ايده را با تغيير ژانر از ترسناک به فاجعه و صرف بودجه اي عظيم [30 ميليون دلار]به سبک جري بروکهايمر به نمايش مي گذارد. البته ايده هاي کم مقداري چون استفاده جوانک دوربين به دست از نواري کهنه که باعث مي شود به شکلي گذرا شاهد لحظات خوشي شخصيت ها در گذشته باشيم، نيز وجود دارد. و باز هم خرابي به مقياس عظيم از جمله کنده شدن سر مجسمه آزادي و تعبيرهاي فرامتني پس از 11 سپتامبر که به زور بر تن اين ايده قديمي و به نوعي گودزيلا يا آرماگدون بازيافت شده پوشانيده شده است. تعجب آورتر از همه فروش 70 ميليون دلاري آن است که سبب شده تا منتقدان زبان به ملامت نوجوانان فيلم نشناس باز کنند[شخصاً مقدمه 18 دقيقه اي فيلم را که قرار است صرف معرفي شخصيت ها و رسيدن به لحظات فاجعه شود، کسالت آور يافتم].
متيو جورج ريوز متولد 1966 راکويل سنتر نويسنده، تهيه کننده و کارگردان معروفي نيست. تنها نکته مثبت کارنامه وي همکاري در نگارش فيلمنامه ياردز و تهيه کنندگي آن است. اولين بار که روي صندلي کارگرداني نشست حدود 12 سال قبل بود که حاصل آن فيلم ناموفق The Pallbearer بود و ترجيح داد تا با ساختن قسمت هايي از سريال هاي مختلف تلويزيوني خود را سرگرم کند. کلاورفيلد دومين فيلم او در مقام کارگرداني است و با فروشي که از صدقه سر تماشاگران جوياي تفريح ارزان و بي نياز از تفکر به چنگ آورده، بايد منتظر همکاري آتي او با جري بروکهايمر باشيم. شايد هم کلاورفيلد 2!!! کسي چه مي داند؟ژانر: اکشن، راز آميز، علمي تخيلي، مهيج.
گفت وگو♦ سينماي جهان
علاقمندان سينماي جديد اسپانيا او را در دهه 1990 در فيلم آلمودووار-پاشنه هاي بلند و گوشت زنده- و بيگاس لونا-سالامي، سالامي- کشف کردند. اما تماشاگر عام در آستانه هزاره جديد او را با پيش از آن که شب آغاز شود و سپس درياي درون شناخت. شگفت ترين پديده بازيگري سينماي اسپانيايي زبان که مي رود شهرتي فراتر از آنتونيو باندراس به چنگ آورد. و فقط در سايه انتخاب نقش هاي هر چند کوچک، اما درست که حاصل آن نامزدي اسکار براي دومين بار است. بازيگري که هم اکنون پس از دريافت جايزه گولدن گلاب براي بازي در فيلم برادران کوئن به عنوان محتمل ترين بارنده اسکار نقش مکمل مرد نامش بر سر زبان ها افتاده است: خاوير باردم....
گفت و گو با خاوير باردم بازيگري حفاظت از کودک درون است
خاوير آنخل انسيناس باردم متولد اول مارچ 1969 لاس پالماس د گران کاناريا، جزاير قناري است. جوان ترين عضو خانواده اي بود که همگي بازيگر بودند. پدربزرگش رافائل نيز بازيگر و دايي اش خوآن آنتونيو باردم کارگردان بود. او نيز از شش سالگي با بازي در ميني سريال رذل[فرناندو فرنان گومز] عملاً شغل خانوادگي را پيشه کرد. سال هاي نوجواني اش به بازي در سريال هاي تلويزيوني و بازي در تيم ملي راگبي اسپانيا گذشت. مدتي نيز با يک گروه تئاتري دور اسپانيا گشت. در 1991 شاهين اقبال در هيبت پدرو آلمودووار به سراغش آمد و فرجام کار حضور در فيلم پاشنه هاي بلند بود. سال بعد اولين نقش عمده سينمايي خود را در 1992 در فيلم سالامي، سالامي به کارگرداني بيگاس لونا بازي کرد. هنگام بازي در اين فيلم با پنه لوپه کروز جوان آشنا شد و تا مدت ها بعد روابطي عاشقانه با وي به هم زد. خاوير با فيلم سالامي، سالامي شهرتي به زد و در ميان زنان به عنوان سمبل سکس به محبوبيتي عظيم دست يافت. بعد از اين فيلم بود که سيل پيشنهادها براي بازي در نقش هايي مشابه به سوي وي سرازير شد. اما خاوير تمامي اين پيشنهادها را رد کرد تا نقش هايي متفاوت را بازي کند. متفاوت ترين نقش اش پس از حضور در يک دوجين فيلم اسپانيايي چند سال بعد نصيب اش شد. بازي در نقش نويسنده همجنسگراي کوبايي رينالدو آره ناس در فيلم پيش از آن که شب آغاز شود[2000] به کارگرداني جولين شنابل که خاوير را به شهرتي جهاني رساند. پس از اين فيلم بود که بخت حضور در آثار کارگردان هايي چون مايکل مان، ميلوش فورمن و برادران کوئن نصيبش شد.
خاوير تاکنون براي بازي در فيلم هاي اسپانيايي و غير اسپانيايي بيش از 50 جايزه بين المللي و معتبر دريافت کرده از جمله چهار بار برنده جايزه گويا[براي فيلم هاي فرصت اندک، دهان به دهان، دوشنبه هاي آفتابي، درياي درون]، جايزه بافتا، گولدن گلاب و جايزه اتحاديه بازيگران براي پيرمردها وطني ندارند شده و هم اکنون نامزد اسکار بهترين بازيگر نقش مکمل براي بازي در همين فيلم است و از هم اکنون بسياري بر سر برنده شدن وي شرط بسته اند. اتفاقي که اصلاً دور از انتظار نخواهد بود.
کارکردن با برادران کوئن براي تان معرف چيست؟ وقتي در سال هاي هشتاد Blood Simple را کشف کردم، تازه داشتم به صورتي جدي کار هنرپيشگي را شروع مي کردم. شوک به من وارد شد. از آن زمان پيگير کارهاي شان هستم. وقتي از طرف سينماي آمريکا شروع به دريافت پيشنهاد کار کردم-بعد از دو فيلمي که به آن ها افتخار مي کنم پيش از آن که شب آغاز شود و درياي درون- مدير برنامه ام از من پرسيد دوست داري با چه کارگردان هايي کار کني و من در درجه اول اولويت از کوئن ها نام بردم.
<strong>چه چيز دنياي آن ها شما را تحت تاثير قرار مي دهد؟</strong>شيوه بسيار شخصي شان در قرار دادن شخصيت هايي آسيب پذير در موقعيت هايي که به صورت همزمان خنده دار و غم انگيز هستند. فيلم هاي شان کاملاً محسوس و در حين حال دست نيافتني هستند. اما تصور نمي کردم يک روزي امکان کار کردن با آن ها را پيدا کنم، چون فيلم هاي شان به شدت آمريکايي است. ولي معجزه شد، چون در پيرمردها وطني ندارند نقشي براي من خارجي وجود داشت. در اولين ملاقات مان بايد به آنها نشان مي دادم چه قدر با نقش شيگور مشکل دارم. بهشان گفتم: "من انگليسي حرف نمي زنم، رانندگي نمي کنم و از تفنگ و خشونت متنفرم". نمي دانم کدام يکي شان بود که جواب داد، براي هم اين دلايل است که آنها مرا را براي اين نقش مي خواهند! <strong>چه نظري در مورد کارتان داشتند؟</strong>اين دو برادر يک فرد واحد هستند و به راحتي مي شود با آنها ارتباط برقرار کرد. آنها را بيشتر از قبل ستايش مي کنم و مي دانم تا چه اندازه فروتن، محترم، خوب و طناز هستند. خيلي دوست شان دارم.
<strong>وضعيت روحي تان در طول فيلمبرداري چطور بود؟</strong>ايفاي نقش يک قاتل دشوار است، چون که کاملاً تخيلي است. مي بايستي در تاريک ترين زوايا دست به تحقيق بزنم، چرا که اين فرد رنج مي کشد و روان او درهم شکسته شده است.... دروغ است اگر بگويم تحت تسلط نقش قرار گرفتم، اما مرا به عالي ترين نحو وادار به کارکردن نمود. مني که خيلي اجتماعي هستم، کم کم از لحاظ عاطفي با بقيه گروه فاصله گرفتم تا حدي که تبديل شدم به تنها غريبه در آن چشم انداز بياباني. تا حدي که جاش برولين متوجه شد درحال تاثير گرفتن از نقش هستم. به من گفت: "بيدار شو پيرمرد، بريم يه گيلاسي بزنيم !" او در فيلم معرکه است، اما فراتر از آن دوستي براي تمام زندگي پيدا کردم. ولي برعکس تاسف مي خورم که تامي لي جونز را تنها چند بار آن هم خيلي کوتاه سرصحنه ديدم.
<strong>چگونه شخصيت تان را که تقريباً در کتاب کورمک مک کارتي وجود ندارد، شکل داديد؟</strong>بايد از آرايشگر-اشاره به مدل موي عجيب شخصيت- وبرادران کوئن اننقاد کرد که ايده اين مدل مو را داشتند. مدلي که نشان مي دهد اين شخصيت ديوانه و فاقد هر گونه طنزي است و درعقايد خودش کوچک ترين عقب نشيني نمي کند... خيلي زود متوجه شدم هرچقدر که شخصيت کارلا[کلي مک دانلد] نماد معصوميت و تنها عنصر واقعاً شاد فيلم است، شخصيت من معرف خشونت است. چون تمام نشانه ها مويد آن است هر چيزي که سر راه شيگور قرار بگيرد، يکي بعد از ديگري نابود خواهند شد. و تنها جيزي که خشونت خلق مي کند، خشونت بيشتر است.
<strong>اگر يک قاتل زنجيره اي بوديد.....</strong>اگر يک قاتل زنجيره اي بودم شما مرده بوديد!( خنده )
<strong>اين نقشي است کاملاً متفاوت. از آن نقش ها که به نظر اشتياق تان را برمي انگيزد. نقش هايي هستند که شما به طور خاص به دنبال شان هستند؟</strong>بله اما نقش ها به تعداد همان شخصيت هايي که شناخت و بازي آنها جذاب هستند، نيست. در زندگي واقعي خيلي عادي با چيزها مواجه مي شويم، ولي در سينما تمامي آن بايد نمود داشته باشد. شخصيت هاي مورد علاقه ام آن هايي هستند که در چالش با آنچه که هستند و آنچه که دوست دارند باشند، هستند. نقش هائي که از همان متن فيلمنامه با قدرت به شما يورش مي برند.
<strong>اين همان موقعيت آنتون شيگور بيماري رواني با مدل موي عجيب است.... جالب است؟</strong>اين مدل مو براي من هم زمان بامزه و آزار دهنده بود، کمي طنز را چاشني شخصيت مي کند و نشان مي دهد که چيزي در اين شخصيت حالت عادي ندارد. او ازجايي نمي آيد و به هيچ جا نمي رود و در ميل و علاقه اي در رفتارش به چشم نمي خورد. کمي مثل يک ماشين. چالش، انساني کردن اين ماشين بود. بازي کردن حس وظيفه شناسي او در جنبه انساني و از سمت ديگر رفتاري هاي روزانه مانند آب ريختن در يک ليوان يا تلفن کردن... او هيچ ساختاري ندارد، تا زماني که صحبت عمل به تکليف در ميان است. او مثل يک کوسه زندگي مي کند، اين جنبه شخصيت او را دوست دارم.
<strong>به نظر خوش شانس هم هست. در مورد خوش شانسي خودتان چه مي گوييد؟</strong>خوش شانس هستم، ولي همه چيز را از صدقه سر شانس به دست نياورده ام. مي دانم خوش اقبال بودم که اين جا هستم. واقعاً. فکر نمي کنم استعداد شگرفي داشته باشم. من بهتر با بدتر از هزاران بازيگر ديگر نيستم. فقط شانس اين را داشته ام که مثل خيلي ها سخت کار کنم. <strong>آيا وسوسه شديد فيلم هاي ديگري در مورد قاتلين زنجيره اي نگاه کنيد؟</strong>بله و بيشتر ازهمه به رابرت ميچم در شب شکارچي و کوين اسپيسي درهفت فکر مي کردم. اين قاتلين در چيزي التيام ناپذير مشترک هستند. اما مي ترسيدم از آنها تقليد کنم.
<strong>نترسيديد که زيادي جلو برويد و تبديل به کس ديگري بشويد؟</strong>من تمام تلاشم را براي فاصله گرفتن از نقش مي کنم، به خصوص که بايد انگليسي صحبت مي کردم و خودم را اول از يوغ زبان رها مي کردم. با اين وجود بر تمام مراحل بازگشتم به خود نظارت دارم. من وسوسه آماده سازي قبل ار ايفاي نقش را دارم. في البداهه کار بسيار بدي هستم. به يک خط و مسير احتياج دارم..... <strong>شما مشخصا در نقش هاي درام ظاهر شده ايد. آيا در اين ژانر خودتان را راحت تر حس مي کنيد؟</strong>ژانرها براي شکسته شدن درست شده اند، طنزي قوي در درياي درون و دوشنبه هاي آفتابي يا پيرمردها وطني ندارند وجود دارد.... اغلب در موقعيت هاي عجيب و يا غمگين است که طنز بروز مي کند.... به هنگام خاک سپاري خنده تان مي گيرد، درحالي که پدرخودتان است که به خاک سپرده مي شود. آن چنان به لحاظ رواني تحت فشار هستيد که ناخودآگاه اين لحظات مسخره را خلق مي کنيد تا اجازه دهد که آسوده شويد. اين لحظات بسيار خنده داري است. چنين لحظاتي برايم جذاب تر است، تا از اين که به مدت دوساعت در يک فيلم کمدي بامزه بازي کنم.
<strong>آيا کاري هست که در برابر دوربين انجام ندهيد؟</strong>جذابيت بازيگري درست در همين بازي است. زماني که کودک بوديد را به يادتان مي آورد. وقتي که خودتان را جاي Darth Vader-شخصيت منفي سري فيلم جنگ ستارگان- تصور مي کرديد( اداي او را در مي آورد). جذاب ترين چيز هنرپيشگي بازگرداندن شما به دوران کودکي است، زماني که خودتان را به جاي کس ديگري مي زنيد.
<strong>پس براي شما بازيگران کودکان بزرگ سال هستند؟</strong>کاملاً. براي بازيگر شدن بايد از کودک درون تان به هر شکلي محافظت کنيد، چيزي که شايد در نگاه اول بچه گانه بنمايد. چرا که بچه ها غرور زيادي دارند. تکبر قاتل شادي و هنر است. بايد گذاشت که بچه درون تان شما را به جايي ببرد که ديگر ادا درنمي آوريد، جايي که ساده و بي پيرايه هستيد. اما بايد به اندازه کافي پخته باشيد تا کودک درون تان همه چيز را به دست نگيرد.بايد مسئول موادي که براي دست يافتن به اعمال افراد به دست تان مي دهند، باشيد.
<strong>بين پيرمردها وطني ندارند و عشق سال هاي وبايي فقط بيست روز وقت آزاد داشتيد....</strong>فلورانتو که از نوجواني تا پيريش را در عشق سال هاي وبايي بازي مي کنم معرف عشق ابدي است هيچ راهي بهتر از اين براي دور کردن آنتون از خودم نمي توانستم تصور کنم. <strong>بازي به انگليسي براي تان مشکل بود؟</strong>يک نبرد واقعي بود. بايد به زبان تسلط داشت. وقتي با زبان مادري خودتان سروکار نداريد، کلمات دشوار هستند. ميان حرف زدن و بازي کردن به انگليسي تفاوت زيادي هست. مخصوصاً وقتي که در تلفظ لغت ها استاد نباشي، تقريباً غيرممکن است.
<strong>آيا فکر مي کنيد بتوانيد يک کارنامه واقعي در هاليوود شکل بدهيد؟</strong>آنتونيو باندراس درهاي هاليوود را روي تمام هنرپيشه هاي اسپانيايي باز کرد، ما مديون او هستيم. من ساکن مادريدم و انتظاري جز بازي در کشورم ندارم. ولي اگر پيشنهاد کاري از سمت هاليوود بيايد، به جايي خواهم رفت که کار هست.
<strong>شما اولين بازيگر اسپانيايي هستيد که نامزد جايزه اسکار شديد. چه احساسي داريد؟ يک شوک واقعي بود وهم اين طور افتخار. اما اهميت زيادي به آن نمي دهم. دوست دارم مورد پسند واقع شوم، اما اين ارتباطي با تمايل به شماره يک بودن ندارد. در آمريکا هميشه بايد اول بود، در حالي که در اروپا از داشتن نقش ششم هم خيلي راضي هستيم!
کتاب روز♦ کتاب
با سلطان سخن فارسي
تاملي بر زندگي وآثار سلطان سخن فارسي – سعديتاليف دکتر اسد اله نوروزيانتشارات دانشگاه هرمزگان – 1386
"اينک هرگاه تاريخ تيره و تار آن ايام را مرور مي کنيم به نظر مي رسد که اتابکان فارس باهمان اقدام به ظاهر ناپسند سازگاري به مغول چه خدمتي به حفظ فرهنگ اين مروز و بوم نموده اند. چه اگراين گوشه از خاک ميهنمان نيز در معرض تاخت و تازخون آشامان تاتار قرارمي گرفت، اي بساکه سعدي و حافظ را هم نداشتيم. مگر نه اينکه تا پيش از حمله مغول ستارگان علم و ادب ايران همواره از خراسان طلوع مي کردند. ببينيد که چراغ اين خطه فرهنگ پرور پس از فداشدن عطار و نجم الدين کبري چگونه به خاموشي گرائيد." دکتر اسداله نوروزي- عضو هيئت علمي دانشگاه هرمزگان- چنين به دوران سعدي استاد سخن بر مي گردد و در کتابي کم برگ اماپر بار تاملي مي کند بر زندگي و آثا راو.
کتاب سه فصل دارد. در فصل نخست زندگي نامه سعدي بررسي مي شود. فصل دوم به جامعيت ادبي استاد سخن مي پردازد و فصل سوم دو گفتار دارد. گفتار اول : جدول ها و اطلاعات آماري. گفتار دوم: تصويري از گلستان و تامل بر ديباچه آن.
<strong>تسلي ناپذير</strong>
نويسنده: کازوئو ايشي گورومترجم: سهيل سميقيمت: 89000 ريال، نوبت چاپ: چاپ اول 1386، ناشر: ققنوس
تسلي ناپذير داستان حضور موسيقيداني مشهور به نام رايد در شهري کوچک و فراموش شده است که به دعوت مسئولين و مردم اين شهر براي اجراي کنسرتي به آنجا وارد شده است. شهروندان اين شهر کوچک و آدم هاي - در ابتدا مهربان و سپاسگزار- آن هر کاري براي بهتر اجرا شدن برنامه ي کنسرت انجام مي دهند. از آنجا که مدت هاست هيچ هنرمند معتبري به شهرشان نيامده و شهرشان از رونق و شکوه سال هاي گذشته فاصله زيادي گرفته است اين شور و اشتياق چندان غير طبيعي به نظر نمي رسد. ولي در ادامه يادآوري مبهم خاطرات دور موسيقيدان معروف و حرافي هاي اهالي اين شهر که حالا شهر عجيبي به نظر مي آيد خواننده را در اين روايت پيچيده و جذاب ايشي گورو از زندگي و آدم هايش غرق مي کند. خاطرات و قضاوت هاي گوناگون به رايدر و خواننده تسلي ناپذير حمله مي کنند و....
«تسلي ناپذير» رماني است از کازوئو ايشي گورو نويسنده انگليسي متولد ژاپن. ايشي گورو شهرت خود را بيشتر مديون رمان « بازمانده روز » است، رماني كه با بازي آنتوني هاپكينز به فيلم برگردانده شده و نجف دريابندري آن را به فارسي ترجمه كرده است. ايشي گورو را غالب منتقدان انگليسي نويسندهاي صاحب سبك ميدانند. سال 1983 مجله «گرانت» او را در فهرست بهترين نويسندگان جوان انگليسى جاى داد؛ فهرستى كه شامل مارتينايميس، جولين بارنز، ويليام بويد، ايان مك اون و گراهام سوئيفت بود. ترجمة سهيل سمي از اين رمان طولاني نيز در مجموع ترجمهاي است راحت، روان و خواندني.
رمان تسلي ناپذير در سال 1995 منتشر شد و واکنش هاي مختلفي در ميان منتقدان برانگيخت. ايشي گورو پيش از اين موفق به دريافت جايزه کتاب سال Whitbread در سال 1986براي کتاب هنرمند دنياي شناور و جايزه بوکر در سال 1989 براي بازمانده روز شده بود.
<strong>بازي آخر بانو</strong>
نويسنده: بلقيس سليمانيقيمت: 35000 ريال، نوبت چاپ: چاپ چهارم 1386، ناشر: ققنوس
ماجراي بازي آخر بانو از اوايل انقلاب، سال 60 به بعد شروع و تا امروز ادامه پيدا مي كند. گل بانو، دختري اهل كتاب خوان است و كتاب هايي را كه از دست بلبشوي اول انقلاب و قلع و قمع ها نجات پيدا مي كنند را نگه مي دارد و مي خواند. حيدر، از اقوامش، خواستگار پروپا قرص گلبانو است، ولي گلبانو هيچ علاقه اي به او ندارد. در گيرودار شلوغي اوايل انقلاب، اختر و امير از نزديكان گل بانو، اعدام مي شوند و پيرامون نبش قبر آنها اتفاقات زيادي در روستاي محل زندگي گلبانو مي افتد. از اينجا به بعد، سعيد، معلم شهري كه در روستاست به همراه زنش نسا، زني كه بيست سال از او بزرگتر و جاي مادرش است، وارد داستان مي شوند. زن از سعيد جدا مي شود و معلم عاشق گل بانو... گل بانو مصلحتي با رهامي، مهندس انقلابي ازدواج مي كند تا برايش بچه اي بياورد و....
فصل اول رمان از زبان گل بانو، فصل دوم از زبان سعيد، فصل سوم از زبان گل، همان گل بانو، فصل چهارم از زبان آقاي رهامي روايت مي شود.
بلقيس سليمانى متولد ۱۳۴۲ كرمان است و در كارنامه اش آثارى چون «همنوا با مرغ سحر» پيرامون زندگى و آثار على اكبر دهخدا، «هنر و زيبايى از ديدگاه افلاطون» و «بررسى وضعيت كمى و كيفى ادبيات داستانى در دهه هفتاد» و «تفنگ و ترازو» در نقد و بررسى ادبيات دفاع مقدس و... به چشم مي خورد. رمان «بازى آخر بانو» كه مضمونى سياسى - اجتماعى دارد توسط نشر ققنوس منتشر و تاكنون چندين بار تجديد چاپ شده است.سليماني هم اكنون رمان «خاله بازى» را به انتشارات ققنوس سپرده و در انتظار مجوز چاپ آن است.
<strong>جمعه بيست و هشتم روي صندلي لهستاني</strong>
نويسنده : غزال زرگراميني قيمت : ۱۲۰۰۰ ريال، تاريخ چاپ : چاپ اول- ۱۳۸۶، ناشر: ققنوس
جمعه بيست و هشتم روي صندلي لهستاني با هشت داستان کوتاه از جمعه بيست و هشتم آغاز مي شود. داستان ها به ترتيب با راوي اين قصه ها هستند: قصه اول، قصه دختري چاق است که عاشق استادي مو سفيد ميشود و تا آنجا پيش ميرود که موفق به گرفتن مدرک دکترا ميشود. داستان بعدي، روايت راننده تنهاي آژانس است که خيلي اتفاقي جدول تلفني حل ميکند. داستان ديگر يک داستان کوتاه از پسر بچهاي است که گربهاي سياه دارد و با يک شبح دوست ميشود. "زن سمندر يا زينت؟" داستان سرايدار يک برج است که شبها با کليدهاي يدکي به آپارتمانهاي طبقات بالا ميرود. طولانيترين داستان کتاب ماجراي 3 زن را باز ميگويد که يک مرده روي دست شان مانده بعد کتاب کمي شيرين ميشود و به داستان شيرينيپزي مانوک ميرسد که دختري ارمني به نام ژانت مدير آن است و محبوبه کتابفروش همسايه. آخرين داستان هم از دو نفر است که با فلاکس چاي رفتهاند روي پشتبام تا برف ببينند.
وجه غالب داستان هاي جمعه بيست و هشتم روي صندلي لهستاني در جريان بودن يک زندگي واقعي است. در حالي که شخصيت ها، ويژگي هاي آنها و اتفاقاتي که برايشان مي افتد به هيچ وجه باورپذير نيستند.
غزال زرگراميني متولد 1360است. پيش از اين از وي، يك داستان كوتاه در مجموعه داستاني به نام "اردك هاي جسور" (9 داستان كوتاه از 9 نويسنده جوان به همراه يک داستان از محمد محمدعلي) به چاپ رسيده بود. او از تيرماه 1384 تا ارديبهشت 1385 به چاپ مستمر داستان در روزنامه "جام جم" مشغول بوده است.
<strong>چرت کوتاه</strong>
نويسنده: ليلي دقيققيمت: 10000 ريال، نوبت چاپ: چاپ اول 1385، ناشر: بازتاب نگار
چرت کوتاه مانند اغلب داستان هاي سال هاي اخيرکه توسط نويسندگان زن نوشته شده، بيشتر از هرچيز دغدغه ي مسال زنان را دارد. بدون اينكه داستان را به سمت احساساتيگري بکشاند و در کنار طرح معضلات اين قشر از جامعه به مسايل و دغدغه هاي ديگر اقشار جامعه نيز مي پردازد. بيشتر داستان هاي مجموعه چرت کوتاه در زمينه ي اجتماع و بحث هاي روان شناختي انسان ها و مناسبات جاري بين آنها جريان دارد. چرت کوتاه شامل ۸ داستان كوتاه است. البته يكى از داستان ها نسبت به بقيه بلندتر است و حوادث آن هم در حدود ۶۰ سال قبل اتفاق مى افتد. بقيه داستان ها به مسائل امروز جامعه ايراني مي پردازند. شخصيت هاي هر يک از داستان هاي اين مجموعه در عين دارا بودن ويژگي ها و مختصات خاص خودشان به نظر مي رسد به نوعي با يکديگر در ارتباط هستند.
ليلى دقيق متولد ۱۳۵۱ در تهران و داراى ليسانس شيمى است. اين مجموعه داستان اولين اثر منتشر شده از ليلي دقيق است. اين کتاب نامزد دريافت جايزه ادبي در جوايز ادبي سال 85 بوده است.
<strong>ژاك قضا و قدري و اربابش</strong>
نويسنده: دني ديدرومترجم: مينو مشيري359 ص، تهران: انتشارات فرهنگ نشرنو، 1386، چاپ اول
چهارصد سال تاريخ رمان بدون «ژاك قضا و قدري و اربابش» كه به حق در كنار رمان هايي چون «دن كيشوت» و «اوليس» جاي دارد، كامل نيست. به احتمال زياد، «ديدرو» اين رمان را بين سال هاي 1765 تا 1784 ميلادي نوشته است. مشكل بتوان «ژاك قضا و قدري» را در قالب ادبي خاص گنجاند. شايد بتوان آن را برداشتي كاملا شخصي از ژانر «پيكارسك» دانست و تا حدي وامدار سنت «دن كيشوت». در اين رمان چند لايه، «ديدرو» هشيارانه و با زبان طنز به تقليد معيارها و شگردهاي معمول آثار تخيلي مي پردازد تا آنها را به تمسخر بگيرد و نفي كند؛ به همين دليل است كه اين اثر او را «ضد رمان» خوانده اند. او از همان بدو رمان، فضايي را خلق مي كند كه پيش از او در تاريخ رمان نويسي ديده نشده است. در واقع مي توان ادعا كرد كه سنت گريزي، ساختار پيچيده، بي نظمي استادانه، آوردن داستان در داستان، پارادوكس ها و تضادهاي گستاخانه، آميزه طنز و تخيل براي مبارزه با جهل و خرافات و كوته بيني، از ويژگي هاي منحصر به فرد اين رمان است؛ رماني كه نمونه اي از داستان نويسي مدرن به شمار مي آيد. ترجمه خوب و روان خانم «مينو مشيري» از اين اثر، كتابي جذاب و خواندني در اختيار فارسي زبانان علاقمند به ادبيات جهان قرار داده است.
<strong>انتخاب (مجموعه داستان)</strong>
نويسنده: سيمين دانشور166 ص، تهران: نشر قطره، 1386، چاپ اول
اين كتاب، مجموعه اي از داستان هاي كوتاه «سيمين دانشور» است. اين داستان ها كه اكثرا در سال هاي گذشته در كتاب ها و مجموعه هاي مختلف به چاپ رسيده، اكنون در قالب يك كتاب گردآوري شده است. عناوين بعضي از داستان هاي اين مجموعه عبارتنداز: «لقاء السلطنه»، «اسطقس»، «انتخاب»، «برو به چاه بگو»، «ساواكي»، «بخت گشايي»، «برهوت»، «ميزگرد»، «از خاك به خاكستر» و«از پرنده هاي مهاجر بپرس».
<strong>فرهنگ داستان نويسان ايران (از آغاز تا امروز)</strong>
نويسنده: حسين ميرعابديني303 ص، تهران: نشر چشمه، 1386، چاپ اول
در اين مجموعه كه به معرفي داستان نويسان معاصر ايران اختصاص دارد، پس از ذكر اطلاعاتي درباره زندگي نويسندگان، فهرست و مشخصات آثار داستاني آن ها ارائه شده است. در حقيقت، اين فرهنگ دربرگيرنده مشخصات آثار و زندگينامه نويسندگان معاصر ايراني از نخستين كوشش ها براي آفرينش ادبيات جديد (دهه 1270 خورشيدي) تا دهه 1380 است. از اين رو زندگينامه و فهرست آثار نويسندگاني كه نخستين اثر خود را پس از 1380 منتشر كرده اند، نيامده است. اما در مورد نويسندگاني كه در اين فرهنگ معرفي شده اند، آخرين اطلاعات– مثلا فهرست آثار آنها تا پايان سال 1383– گردآوري شده است. از ويژگي هاي ديگر اين فرهنگ، معرفي نويسندگان افغاني است كه در سال هاي اخير آثار خود را به زبان فارسي در ايران منتشر كرده اند.
<strong>زبان فارسي: جلدهاي اول، دوم، سوم، چهارم</strong>
نويسنده: احمد صفارمقدم1097 ص، تهران: شوراي گسترش زبان و ادبيات فارسي، 1386، چاپ اول
مجموعه «زبان فارسي» كه اكنون جلدهاي اول تا چهارم آن چاپ و منتشر شده، براي آموزش زبان فارسي به غيرفارسي زبانان و آشنا كردن آنان با مباني تاريخ، ادبيات و فرهنگ ايران تدوين گرديده است. مخاطبان اين مجموعه عمدتا دانشجويان دانشگاه هاي خارج از كشور و ساير فارسي آموزان در محيط هاي غير فارسي زبان هستند كه مطابق برنامه آموزشي، و يا بنا به ميل خود، به فراگيري توام و هم زمان مهارت هاي زباني مي پردازند. نسل جديد ايرانيان خارج از كشور و خارجيان مشغول به تحصيل در ايران، مخاطبان ديگر مجموعه را تشكيل مي دهند. به دليل محدوديت هاي يادگيري در برنامه هاي فارسي آموزي كه ممكن است با عدم دسترسي به معلم ايراني تشديد شود و نيز به خاطر سهولت فراگيري بدون معلم، از زبان واسطه انگليسي كه در بيشتر كشورها رواج دارد به طور محدود استفاده شده و مطالب درسي با توضيح مختصر به اين زبان همراه گرديده است.
<strong>روزنامه اخبار مشروطيت و انقلاب ايران</strong>
نويسنده: سيد احمد تفرشي حسينيبه كوشش: ايرج افشار320 ص، تهران: انتشارات اميركبير، 1386، چاپ دوم
اين كتاب كه اطلاعات مفيدي در باب حوادث مربوط به فرمان مشروطيت و تاريخ عصر انقلاب ايران را در بر دارد، مجموعه اي از يادداشت هاي «ميرزا سيد احمد تفرشي حسيني»، ملقب به «تمجيد السلطان» است. او از پسران «حاجي امين دواب» - كالسكه چي مظفر الدين شاه- بوده و در دستگاه و دربار «محمد علي شاه» خدمت مي كرده است. يادداشت هاي او به حوادث و ماجراهاي فاصله سال هاي 1321 تا 1328 ه. ق مي پردازد. مؤلف كه از صداقت و ساده دلي بي بهره نيست، در جريان حوادث انقلاب مشروطه، مردد و دودل بوده و جهت گيري مشخصي نداشته است. از خلال نوشته هايش برمي آيد كه ميل او به جانب مشروطه طلبان بيشتر بوده و يا آن كه از ترس، چنين حالتي را در نوشته هاي خود بروز مي داده است. طبعا چون نوكر دربار «محمد علي شاه» است و رزقش از آنجا تامين مي شده، نگران است كه چه به سرش خواهد آمد...
<strong>ستارخان و جنبش آذربايجان</strong>
نويسنده: نريمان حسن زادهمترجم: پرويز زارع شاهمرسي230 ص، تهران: انتشارات شيرازه، 1386، چاپ اول
اين كتاب به وسيله يكي از پژوهشگران و نويسندگان جمهوري آذربايجان در سال 1986 ميلادي به زبان تركي نوشته شده و با الفباي كريل در باكو به چاپ رسيده است. موضوع آن جنبش آذربايجان در دوران مشروطه و نقش كليدي «ستارخان» در اين جنبش است. مهم ترين مزيت كتاب نسبت به آثار مشابهي كه در دوره هاي گذشته به وسيله پژوهشگران روس و در رابطه با جنبش مشروطه و آذربايجان نوشته شده، استفاده از آن دسته اسناد بايگاني شده اي است كه در دوران قبل از «گورباچف» استفاده از آنها ناممكن بود. از اين رو مترجم كتاب در پيشگفتار خود تصريح مي كند: [هدف از ترجمه اين كتاب، انتقال بينش خاص نويسنده نيست چرا كه نكته اي تازه در اين بينش وجود ندارد... منظور آن بود كه روايتي جديدتر با اسناد و مداركي نوين در اختيار خوانندگان و علاقمندان قرار گيرد تا با استفاده از اين اثر... درك ابعاد مختلف انقلاب مشروطه فراهم گردد.]
<strong>حزب مردم به روايت اسناد</strong>
تدوين: فاطمه اورجي نيك آبادي، غلامعلي پاشازاده1027 ص، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1386، چاپ اول
در سال هاي پس از كودتاي 28 مرداد 1332، حزب هاي «مردم» و «مليون» كه به وسيله دولت به وجود آمدند، صحنه گردان عرصه سياست ايران شدند. «حزب مردم» يا حزب اقليت از 26 ارديبهشت 1336، به رهبري «اسدالله علم» شروع به فعاليت كرد و مرامنامه و اساسنامه آن تدوين شد. با استعفاي «علم» از دبير كلي اين حزب در سال 1339، «پرفسور عدل» جانشين او شد و تا سال 1350 دبير كلي اين حزب را به عهده داشت. دراسفندماه 1353 با انصراف شاه از سيستم دو حزبي و اعلام تشكيل «حزب رستاخيز» به عنوان تنها حزب قانوني ايران، «حزب مردم» به كار خود پايان داد. در كتاب «حزب مردم به روايت اسناد»، تاريخچه و فعاليت اين حزب در طول حيات تقريبا هيجده ساله آن، با اتكاء به مدارك و اسناد گوناگون بررسي شده است.
<strong>از طبابت تا تجارت: خاطرات يك تاجر اصفهاني</strong>
نويسنده: ميرزا عبدالجواد اخوتبه كوشش: مهدي نفيسي336 ص، تهران: نشر تاريخ ايران، 1386، چاپ اول
اين كتاب، گونه اي مردم نگاري (مونوگرافي) درباره يك خانواده سنتي ايراني در اصفهان است؛ خانواده اي كه خود حاصل پيوند دو خانواده بازاري و روحاني بود. كتاب به دوراني مي پردازد كه جامعه ايران در حال گذار از يك جامعه سنتي به دنياي مدرن است. خاطرات گردآوري شده در اين مجموعه، وضعيت خانواده اي اهل بازار اصفهان را كه در محيط پرتلاطم و خروش دوره مشروطه دوم، در دوران «احمد شاه»، مي بالد و تحت تاثير موج تجددگرايي قرار مي گيرد و دگرگون مي شود، به تصوير مي كشد. تجدد گرايي اين خانواده اما در دوران تجدد گرايي اقتدارگرايانه «رضا شاه» رنگ مي بازد و خانواده دوباره به جايگاه و سنت خويش بازمي گردد. راوي خاطرات، «ميرزا عبدالله جواد اخوت» است كه در فاصله سال هاي 1267 تا 1324 خورشيدي مي زيست. او ابتدا نزد پدرش در بازار اصفهان كار مي كرد. سپس به دنبال آشنايي با يك پزشك، از كار بازار دست كشيد، به تحصيل پزشكي پرداخت و در اصفهان مطبي تاسيس كرد. با روي كار آمدن «رضا شاه» زندگي خانوادگي «ميرزا عبدالجواد» دگرگون شد و او به سنت قبلي خانوادگي اش، يعني فعاليت در بازار بازگشت. خاطرات اين تاجر اصفهاني، واكنش اقشار سنتي جامعه ايران را نسبت به پديده مدرنيته و تجدد در ايران، در اواخر دوره قاجار و اوايل حكومت پهلوي بازگو مي كند.
<strong>مجموعه مقاله هايي از كنگره بين المللي ماركس (1995)</strong>
ويرايش: حسن مرتضوي279 ص، تهران: نشر ديگر، 1386، چاپ اول
كنگره بين المللي ماركس با عنوان «ماركسيسم پس از صد سال: كارنامه و چشم اندازها»، در تاريخ 27 تا 30 سپتامبر 1995، به ابتكار نشريه «اكتوئل ماركس» در دانشگاه پاريس برگزار شد. كتاب حاضر، ترجمه تعدادي از مقالاتي است كه از طرف پژوهشگران كشورهاي مختلف و تئوريسين هاي ماركسيسم به اين كنگره ارائه شده است. اين مقالات به وسيله گروهي از مترجمان به فارسي برگردانده و سپس ويرايش شده است. عناوين بعضي از مقالات اين مجموعه و نويسندگان آنها عبارتنداز: «انقلاب و دموكراسي در انديشه سياسي ماركس و انگلس/ژاك تكسيه»، «جهاني شدن در بوته آزمايش/ديويد هاروي»، «پنج تز درباره ماركسيسم واقعا موجود/فردريك جيمسون»، «ملاحظاتي درباره مبارزه طبقاتي/ژاك كرگوات»، «سرمايه داري پس از كمونيسم/پري آندرسون»، «مسئله اخلاق در ماركسيسم/ايون كي نيو»، «فقر ملت ها، ارزش اضافي نسبي، تغييرات فني و انباشت در حال حاضر/آلن فريمن» و «ديالكتيك ماركسيستي پيشرفت و مسئله كنوني جنبش هاي اجتماعي/ميكائل لووي».
برندگان دومين دوره جايزه شهرکتاب
مراسم اختتاميه دومين جايزه داستان کوتاه شهرکتاب با حضور چهره هايي چون رضا سيدحسيني، عبدالله کوثري، مصطفي مستور و... در موزه هنرهاي معاصر تهران برگزار شد و با معرفي نفرات برگزيده به کار خود پايان داد.
در اين مراسم بيانيه هيئت داوران دومين دوره جايزه متشکل از علي خدايي، سيد رضا شکراللهي، مصطفي مستور، محمدحسن شهسواري، مهسا محب علي و اميرعلي نجوميان قرائت شد که در آن هيئت داوران از خلاقيت به کار رفته در شيوه نويسندگي توسط داستان نويسان اين دوره به عنوان خلاقيتي "پويا و مبتکرانه" ياد و تاکيد کرده بود که نسل تازه داستان نويسان تعريف داستان کوتاه را وسعت بخشيده اند.
در پايان اين مراسم ابتدا يک بسته فرهنگي شامل داستان هاي هزار و يک شب، خمسه نظامي، نظريه هاي روايت و يک لوح فشرده موسيقي به 15 داستان نويس راه يافته به مرحله پاياني (سعيد ارکان زاده يزدي، ناهيد انواري، سميرا آرامي، سينا برازجاني، پدرام رضايي زاده، مهرک زياده لو، درصدف سليماني، فريدالدين فريدعصر، ليلا قاسمي، سارا قرباني، کامليا کاکي، ندا کاووسي فر، دينا کاوياني، نسيم نوروزي و حسين نيازي) اهدا و سپس جوايز نويسندگاني که حائز رتبه هاي اول تا سوم شده بودند به ترتيب زير اعطا شد:
رتبه اول: ليلا قاسمي نويسنده داستان "موج" و مهرک زياده لو نويسنده داستان "بعد از نيمه شب" به طور مشترک رتبه اول را کسب کردند و هر کدام برنده سه سکه بهار آزادي شدند.رتبه دوم: حسين نيازي نويسنده داستان "هديه" و ندا کاووسي فر نويسنده داستان "شست دالي" به طور مشترک رتبه دوم را کسب کردند و هر کدام برنده دو سکه بهار آزادي شدند.رتبه سوم: ناهيد انواري نويسنده داستان "پژواک"، سارا قرباني نويسنده داستان "پرستو؛ به غلط (بادخورک)" و نسيم نوروزي نويسنده داستان "ماهي هاي رنگي" به طور مشترک رتبه سوم را کسب کردند و هر کدام برنده يک سکه بهار آزادي شدند.
تقدير از جمال ميرصادقي
دومين دوره جايزهي ادبي "روزي روزگاري" با تقدير از جمال ميرصادقي در زمينه رمان و داستان كوتاه بهطور مشترك و بهخاطر فعاليت بسيار طولاني در تدريس و برگزاري كلاسهاي داستان و تلاشهايش در گسترش ادبيات داستاني برگزار خواهد شد. اين جايزه كه هيأت امناي آن، رضا سيدحسيني، پروين سلاجقه، مهشيد نونهالي و عنايت سميعي معرفي شدهاند، با داوري: فرشته احمدي، شهلا زرلكي، لادن نيكنام، اميرارسلان فصيحي، امير احمدي آريان و اميرحسين خورشيدفر برگزار ميشود.
مديا کاشيگر دبير جايزه روزي روزگاري در کنفرانس خبري اين جايزه گفت: "ما امسال بيانيه نخواهيم داشت؛ چون آنقدر اوضاع آشفته و تعداد كتابها كم بود كه اصلاً فكر نميكرديم بتوانيم جايزه را برگزار كنيم. البته تعداد كتابهاي منتشرشده چاپ اول از سال گذشته بيشتر شده است و از مقطعي روند صدور مجوز تسريع شد. يعني ما تا آخر تابستان فقط هفت كتاب چاپ اول داشتيم، اما تا آخر بهمن به بالاي 70 عنوان رسيد و تا سال تمام نشود، قطعا نميتوانيم بگوييم كه چند اثر در اين دوره بررسي شدهاند." گفتني است اغلب جوايز ادبي خصوصي در سال گذشته از علي اشرف درويشيان تقدير کرده بودند.
جايزه شعر حسين منزوي
سايت ادبي نانوشته، جايزه اي را با نام و ياد حسين منزوي برگزار مي کند. اين جايزه در دو بخش غزل و سپيد برگزار مي شود که بخش غزل شامل غزل، مثنوي، رباعي و... و بخش سپيد شامل نيمايي و سپيد است.
به نوشته اين سايت، ابتدا تصميم بر اين بوده است که جايزه حسين منزوي تنها براي کتابهاي شعر برگزار شود، اما از آنجا که بعضي از شاعران باسابقه تاکنون مجموعه شعري منتشر نکردهاند، داوري روي چند شعر از هر شاعر انجام خواهد شد.
علاقهمندان به شرکت در اين جايزه، ميتوانند حداقل 5 شعر و حداکثر 10 شعر را تنها در يکي از دو بخش جايزه، به آدرس naneveshtehmonzavi@yahoo.com ارسال کنند. مهلت ارسال آثار تا پايان ارديبهشت 87 اعلام شده است. حسين منزوي در پائيز ۱۳۲۵ متولد شد. شعرهاي او بيشتر در زمينهٔ غزل است اما شعر سپيد هم ميسرود. او در سال ۱۳۸۳ بر اثربيماري ريوي و سرطان در تهران درگذشت و در کنار مزار پدرش در زنجان به خاک سپرده شد.
او در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده ادبيات دانشگاه تهران شد. سپس اين رشته را رها کرد به جامعهشناسي روي آورد، اما اين رشته را نيز ناتمام رها کرد. اولين دفتر شعرش در سال ۱۳۵۰ با همکاري انتشارات بامداد به چاپ رسيد و با اين مجموعه به عنوان بهترين شاعر جوان دوره شعر فروغ برگزيده شد. سپس وارد راديو وتلويزيون ملي ايران شد و در گروه ادب امروز در کنار نادر پورنادر شروع به فعاليت کرد. چندي مسئول صفحه شعر مجله ادبي رودکي بود و در سال نخست انتشار مجله سروش نيز با اين مجله همکاري داشت. در سالهاي پاياني عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در اين شهر باقي ماند.از او به عنوان پدر غزل معاصر ايران ياد مي شود.
تجديد چاپ آثار درويشيان
جلد سوم "داستانهاي محبوب من" علياشرف درويشيان که از يک سال پيش در انتظار دريافت مجوز براي تجديد چاپ است، هنوز موفق به دريافت مجوز نشده است.
هم چنين "خاطرات صفرخان" علياشرف درويشيان که خاطرات صفر قهرماني به تازگي از سوي نشر چشمه به چاپ ششم رسيده است. "افسانهها و متلهاي کردي" اين داستاننويس نيز از سوي نشر يادشده به زودي به چاپ پنجم خواهد رسيد. به گفته درويشيان، جلد بيستم «فرهنگ افسانههاي مردم ايران» نيز به پايان رسيده؛ ولي هنوز براي کسب مجوز ارايه نشده است. ناشر در اين مجلد، فهرستنامهاي کامل از افسانهها و نيز فهرست اعلام و... را انتشار خواهد داد.
اين فرهنگ، دايرةالمعارفي الفبايي است از افسانههاي سراسر ايران، که حاصل تلاش ۲۲ساله درويشيان با همکاري رضا خندان مهابادي را دربر ميگيرد و توسط انتشارات کتاب و فرهنگ منتشر ميشود.
درويشيان که چندي پيش به علت بيماري در بيمارستان بستري شده بود، گفت: بعد از بيماري هنوز شروع به نوشتن کار تازهاي نکردهام و کارهاي نيمهکاره همينطور ماندهاند.
چهار داستان "از اين ولايت"، "آبشوران"، "فصل نان" و "همراه آهنگهاي بابام" هم که تا سال ۵۹ در قالب يک کتاب به چاپ شانزدهم رسيده بودند، سال گذشته دوباره از سوي نشر يادشده در قطع جيبي منتشر شدند و به تازگي تجديد چاپ شدهاند.
ابوتراب خسروي و "داستان ويران"
داستان ويران نام آخرين مجموعه داستان ابوتراب خسروي است که اخيرا از سوي اين نويسنده براي چاپ و دريافت مجوزبه نشر چشمه سپرده شده است
اين مجموعه شامل 8 داستان با موضوعهاي مستقل از يكديگر است كه نگاه هستي شناسانه و دغدغه هستي كاوي اصليترين تم تمامي داستانها است. به بياني فرم و صورت در اين داستانها كاملا ويران شده و از نو آفريده شده است. هم چنين نگارش رمان "ملكان عذاب" اين داستان نويس كه حدود 4 سال به طول انجاميده در مراحل نهايي کار قرار دارد و پس از بازنگري و ويرايش نهايي جهت چاپ به ناشر سپرده خواهد شد. اين رمان در کنار دو رمان قبلي خسروي شکل دهنده ي يک تريلوژي داستاني از نظر مفهوم و ساختار است.
ابوتراب خسروي دو رمان "اسفار كاتبان" و "رود راوي" و همچنين مجموعه داستان "هاويه" و "ديوان سومنات" را تاكنون به چاپ رسانده است كه رمان "اسفار كاتبان" جايزه مهرگان ادب را به عنوان بهترين رمان سال 82 و "رود راوي" جايزه بنياد گلشيري به عنوان بهترين رمان مطلق سال 83 را از آن خود كردند.
"تريستان و ايزوت" پس از 30 سال
"تريستان و ايزوت" که 52 سال پيش و در سال 1334 توسط "پرويز ناتل خانلري" به فارسي برگردانده شده است پس از 30 سال از آخرين چاپش قرار است هفته جاري توسط انتشارات نيلوفردر ايران توزيع شود. كتاب "تريستان و ايزوت" نوشته "ژوزف بديه" از جمله شاهكارهاي كلاسيك جهان بهشمار مي رود كه بر اساس افسانه "تريستان و ايزولد" توسط اين نويسنده فرانسوي نوشته شده است و واگنر نيز اپرايي بر اساس اين افسانه نوشته است.
"پرويز ناتل خانلري"، در سال 1292 خورشيدي در تهران متولد شد. تحصيلات متوسطه خود را در دارالفنون و تحصيلات عاليه را در دانشكده ادبيات تهران تا درجه دكترا به اتمام رسانيد و پس از پايان خدمت وظيفه در دانشگاه تهران به تدريس پراخت.
او به واسطه نسبت فاميلي با نيما يوشيج حشر و نشر داشت و نخستين مقاله را در روزنامه "اقدام" به مدير مسئولي عباس خليلي نوشت.
تصحيح يوسف و زليخا، چهار مقاله، رستم و سهراب، سمك عيار، سفرنامه ناصرخسرو و ديوان حافظ به همراه تأليف وزن شعر فارسي، تحقيق انتقادي در عروض و قافيه فارسي، زبانشناسي و زبان فارسي، فرهنگ و اجتماع، شعر و هنر و تاريخ هنر از جمله اثار اوست.
ترجمههاي دختر سروان اثر الكساندر پوشكين، چند نامه به شاعري جوان از راينر ماريا ريلكه، شاهكارهاي هنر ايران، اسباب حدوثالحروف و مخارج الحروف به همراه مجموعه شعر ماه در مرداب از ديگر آثار وي هستند. خانلري در سال 1369 در 77 سالگي درگذشت.
"تبعيدي يمگان منتظر مجوز"
نشر آهنگ ديگر حدود پنج ماه است که کتاب «ناصر خسرو؛ تبعيدي يمگان» نوشته منوچهر آتشي را براي کسب مجوز به ارشاد فرستاده است ولي تا کنون خبري از دريافت مجوز براي اين کتاب نيست. اين كتاب درباره زندگي ناصرخسرو و آثار او نوشته شده و همراه با گزينهاي از شعرهاي ناصرخسرو است.
نشر آهنگ ديگر پس از درگذشت آتشي، كتاب «آفتاب، مهتاب» شامل افسانههاي كرهاي را با ترجمه اين شاعر و مترجم منتشر كرده است.
منوچهر آتشي دوم مهرماه سال 1310 در دهرود دشتستان متولد شد و 29 آبانماه 1384 از دنيا رفت. مجموعههاي شعر «وصف گل سوري»، «گندم و گيلاس»، «زيباتر از شكل قديم جهان»، «چه تلخ است اين سيب»، «ديدار در فلق» و «حادثه در بامداد» و ترجمه آثاري چون «دلاله» (تورنتون وايلدر) و «لنين» (ماياكوفسكي) از آثار بهجامانده از او هستند.
"کتاب تازه اي از حسن مير عابديني"
"پيدايش رمان نويسي تا سال 1320" عنوان احتمالي کتاب تازه حسن ميرعابديني است که به زودي منتشر خواهد شد. "پيدايش رمان نويسي تا سال 1320" به جريانهاي داستان نويسي، نويسندگان، پاتوق ها و نشريات ادبي در اين دوره اشاره دارد.
به گفته حسن ميرعابديني در اين کتاب بيشتر بر جريان شناسي داستاني تمرکز شده است و انواع رمان اين دوره از قبيل تاريخي، پليسي و... براي مخاطب توضيح داده مي شود.
ميرعابديني پيشتر در مجموعه "صد سال داستان نويسي ايران" به جريانهاي ادبي اين دهه و حتي پيش از آن اشاراتي داشت. اين کتاب چهارجلدي تحليل جامع و بيشتر جامعه شناسانه اي است از تاريخ داستان نويسي در ايران از دوره مشروطه تا سال 1375 و منبعي است براي تمام پژوهش ها و نقدهاي جريان شناختي در حوزه ادبيات داستاني فارسي."فرهنگ داستان نويسان ايران" به کوشش حسن ميرعابديني با ويرايش و توضيحات جديد نسبت به چاپ سابق به تازگي توسط نشر چشمه وارد پيشخوان کتابفروشي ها شده است.
"فرهنگ داستان نويسان" نخستين بار در سال 1374 منتشر شد اما با توجه به اينکه فرهنگ ها اصولاً خاصيتي کامل نشدني دارند و مرتب افراد جديد و مطالب نو به آنها افزوده مي شود، توضيحاتي به آن اضافه شده است.
از ميرعابديني "صد سال داستان نويسي ايران" (چاپ چهارم) توسط نشر چشمه و "هشتاد سال داستان کوتاه ايراني" (چاپ دوم) به وسيله کتاب خورشيد به تازگي منتشر شده است.
اين منتقد ادبي تاکنون چندين بار داور جايزه هاي ادبي بوده است و از ديگر تاليفاتش مي توان به "هشتاد سال داستان کوتاه فارسي" اشاره کرد که از طرف نشر خورشيد به بازار عرضه شده. کوشش حسن ميرعابديني را شايد بتوان جبران کم کاري و انفعال بي شمار دستگاه و نهاد فرهنگي دانست که توليدات شان ديرزماني است راهي به قفسه هاي کتابخانه هاي خوانندگان واقعي نمي يابد.
با به پايان رسيدن معرفي فيلم هاي اسکاري بار ديگر به سراغ اکران روز دنيا رفته ايم. آغاز سال جاري ميلادي مصادف بود با اکران چندي فيلم پر هزينه مانند کلاورفيلد که پاسخ خوبي نيز در گيشه گرفتند. اما برنده واقعي ماه ژانويه فيلم هاي متعلق به سينماي کشورهاي کمتر شناخته شده، همچون آرژانتين، مجارستان، ترکيه و... بودند که اين روند با برنده شده فيلمي برزيلي در جشنواره برلين به اوج رسيد. نگاهي انداخته ايم به هفت فيلم شاخص اکران در هفته هاي گذشته... <strong>فيلم هاي روز سينماي جهان</strong>
</strong>XXY
کارگردان: لوسيا پوئنزو. فيلمنامه: لوسيا پوئنزو بر اساس داستان کوتاه "Cinismo" سرجيو بيزيو. موسيقي: آندرس گلداستاين، دانيل تاراب. مدير فيلمبرداري: ناتاشا برير. تدوين: هوگو پرايمرو، الکس زيتو. طراح صحنه: روبرتو ساموئله. بازيگران: ريکاردو دارين[کراکن]، والريا برتوچلي[سولي]، ژرمن پالاسيوس[راميرو]، کارولينا پلريتي[اريکا]، مارتين پيرويانسکي[آلوارو]، اينس افرون[الکس]، گيلرمو آنجلي[خوآن]، سزار ترونکوسو[واشنگتن]، آن پي ير رگوئه را[استبان]، آيلين سالس[روبرتا]، لوچانو نوبيل[واندو]، لوکاس اسکاريز[سائول]. 86 دقيقه. محصول 2007 ارژانتين، فرانسه، اسپانيا. نامزد 8 جايزه اصلي انجمن منتقدان فيلم آرژانتين، برنده جايزه طلايي جشنواره اتن، برنده جايزه طلاي بهترين فيلم جشنواره بانکوک، نامزد جايزه بزرگ جشنواره براتيسلاوا، برنده جايزه هفته منتقدان و جايزه ريل طلاي بزرگ از جشنواره کن، برنده جايزه بهترين بازيگر زن/اينس افرون-بهترين فيلم-بهترين کار اول-بهترين بازيگر رن نقش مکمل/والريا برتوچلي از مراسم کلارين، برنده بهترين کارگردان تازه کار از جشنواره ادينبورو، برنده جايزه منتقدان کبک از جشنواره سينماي نو مونترال، نامزد جايزه داوران جشنواره سائو پولو، برنده جايزه کشف سال از مراسم جهاني موسيقي فيلم.
الکس نوجواني 15 ساله با پدرش کراکن-زيست شناس دريايي- و مادرش سولي آرژانتين را ترک و در سواحل اروگوئه ساکن شده اند. آنها براي اين که دور از مردم زندگي کنند دليلي دارند و آن دو جنسي بودن الکس است. با از راه رسيدن خانواده راميرو-جراح پلاستيک- مشخص مي شود که مادر الکس از او و خانواده اش-اريکا و آلوارو-دعوت کرده تا کراکن و الکس را راضي به عمل جراحي کنند. چون الکس از دو هفته پيش خوردن داروهايش را ترک است، داروهايي که به وي کمک مي کرد تا بيشتر به طرف جنسيت زنانه تمايل پيدا کند. الکس که به تازگي با دوست صميمي اش واندو به هم زده، با رسيدن آلوارو از وي مي خواهد تا با همديگر سکس داشته باشند. اما آلوارو ابتدا نمي پذيرد، ولي بعدها تن به رابطه اي مي دهد که الکس نقش فاعل را در آن به عهده مي گيرد. کراکن که شاهد ماجرا است، از تمايل الکس به مذکر شدن آگاه مي شود. اما بر خلاف همسرش سولي مايل نيست فرزندش را در انتخاب جنسيت آينده خود تحت فشار بگذارد. تا اينکه يک روز الکس هنگام بازگشت به خانه مورد تهاجم پسرهاي محل قرار مي گيرد و در آستانه تجاوز توسط واندو نجات پيدا مي کند. خانواده راميرو آنجا را ترک مي کنند، در حالي که براي آلوارو مسجل شده که همجنسگراست...
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
پرداختن به مسائل انسان هايي که خواه ناخواه-اسمش را هرچه مي خواهيد بگذاريد- يا از روي تصميم طبيعت تمايلات جنسي خارج از عرف رايج دارند و گاه همچون قهرمان فيلم XXY حتي اندام هاي جنسي اش نيز دگرگونه است[تازگي ها لغت دگرباش براي اين گونه افراد ابداع شده] هنوز تابو است. نه فقط در ايران که آموزه هاي شرعي و ديني در کنار عرف و سنت نيرو بازدارنده قدرتمندي را تشکيل داده است، بلکه در ديگر کشورهاي حتي متمدن تر جهان به اين گونه انسان ها گاه در حد موجودات غير عادي، عجيب و غريب و حتي هيولا و در شکل معقول ترش استثنايي نگريسته مي شود. گمان مي کنم اولين بار ژان کوکتو-ياغي بزرگ- در فيلم خون شاعر بود که موجودي دو جنسي[hermaphrodite] را تصوير کرد. البته در آن فيلم مجال پرداختن به معضلات چنين افرادي فراهم نبود که استاد حرف هاي ديگري براي گفتن داشت. فيلم هاي جدي يا حتي مستند قابل اعتنايي[غير از Hypothèse hermaphrodite, L' (1997)Alain Burosse] نيز به ياد ندارم، بنابر اين به راحتي مي شود XXY را اولين فيلم جدي درباره دوجنسي ها اعلام کرد. تا همين جا فيلم به دليل سوژه اش بيش از اندازه کافي جذاب هست، اما چه چيز باعث شده تا منتقدان زبان به تحسين آن گشوده و داوران جشنواره ها جوايز ارزنده اي را نثار آن کنند؟
لوسيا پوئنزو متولد 1973 فرزند لوئيس پوئنزو فيلمساز آرژانتيني است. از سال 2001 با فيلمنامه نويسي وارد سينما شده و XXY اولين تجربه او در مقام کارگرداني است. و آن چه سبب مقبوليت فيلم وي شده، کار ظريف او روي تنگناهاي احساسي شخصيت هاي داستان-از همه مهم تر الکس- خويش است. فيلم مطالعه موشکافانه پوئنزو درباره دنياي بزرگسالان و نوجوان هاست. نوعي مطالعه روشمند درباره هويت جنسي و کشف آن که مي تواند همه زندگي آدمي را تحت تاثير خود قرار دهد. فيلمي به شدت کم ديالوگ، اما به اندازه کافي سرشار از احساس که شما را وادار خواهد کرد با دگرباشان رفتاري انساني و همشان خود داشته باشيد. همين امر دستاورد اندکي نيست. بازي ها عالي است، مخصوصاً افرون و پيرويانسکي که بازي موش و گربه ميان خود را خيلي جدي مي گيرند. بهترين فيلم اين هفته و اثري به ياد ماندني از سينماي کمتر شناخته شده آرژانتين!ژانر: درام.
<strong>چشم The Eye
کارگردان: ديويد مورو، زاوير پالود. فيلمنامه: سباستين گونيه رز بر اساس فيلمنامه جو جو يئوت-چون هي، اوکسيد و دني پنگ. موسيقي: مارکو بلترامي. مدير فيلمبرداري: جف جور. تدوين: پاتريک لوسيه. طراح صحنه: جيمز اچ. اسپنسر. بازيگران: جسيکا آلبا[سيدني ولز]، آلساندرو نيوولا[دکتر پل فاکنر]، پارکر پوزي[هين ولز]، راده سربدژيا[سايمون مک کولاگ]، فرناندو رومرو[آنا کريستينا مارتينز]، ريچل تيکوتين[رزا مارتينز]، اوبا بابتونده[دکتر هاسکينز]. 97 دقيقه. محصول 2008 آمريکا.
سيدني ويولنيستي جوان و با استعداد که از کودکي نابينا شده، شانس آنها را مي يابد تا پس از عمل پيوند چشم براي اولين بار دنياي اطراف خود را ببيند. در آغاز همه چيز محو و شبح گونه است، اما دکترها به او قول مي دهند به زودي قدرت بينايي يک فرد عادي را به دست خواهد آورد. ولي سيدني که تاکنون به حس شنوايي خود متکي بوده، ابتدا شروع به شنيدن صداهايي هراس آور و سپس ديدن اشباحي خوف انگيز در اطراف خود مي کند. به نظر مي رسد که سيدني به شکلي ناخواسته قادر به ديدن اشباح شده و همين امر سبب ترس روزافزون وي مي شود. ديدن اشباح در مجتمع مسکوني و کابوس هاي مکرر باعث مي شود تا سيدني همه اين حوادث را ناشي از پيوند چشم ارزيابي کرده وبه جست و جوي صاحب قبلي چشم ها برآيد. سيدني به همراه دکترش راهي مکزيک مي شود. در آنجا با رزا مارتينز- مادر آنا کريستيناي متوفي- روبرو شده و درمي يابد که دختر متوفي به جادوگر بودن شهرت داشته است. دليل اين امر اطلاع آنا کريستينا از حوادثي مرگبار پيش از وقوع شان بوده است. سيدني پس از رويارويي با شبح آنا کريستينا به سوي آمريکا به راه مي افتد. اما با رسيدن به گذرگاه مرزي مي فهمد که کابوس هايي که تاکنون ديده در حال تحقق يافتن است و بايد براي نجات مردم بيگناهي که در خطر مرگ قرار دارند، بايد کاري بکند. کاري که بار ديگر به قيمت از دست دادن چشم هايش تمام خواهد شد...
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
بازسازي فيلم ترسناک اينک کلاسيک برادران پنگ که گويا براي افزودن شباهت بيشتر توسط دو نفر کارگرداني شده است. آقايان ديويد مورو و زاوير پالود که يکي از يکي ناشناس ترند و جست و جو در منابع مکتوب و دنياي مجازي نيز چيز زيادي در اختيارمان نمي گذارد. تنها ردپاي موجود فيلم ترسناک ديگران/آنان[2006] است که در حد و اندازه سينماي فرانسه اثري قابل اعتنا و ديدني بود و همين!
چشم به عنوان دست گرمي و ابراز وجود حضرات در هاليوود فيلم بدي نيست و در هفته اول نمايش خود 12 ميليون دلاري هم به جيب تهيه کننده اش سرازير کرده است. تنها نقطه ضعف فيلم سعي در آمريکايي کردن هر چه بيشتر داستان است که سبب شده تا همذات پنداري با شخصيت ها اندکي دشوار شود[سکانس پاياني فيلم: انفجار نفتکشي عظيم و در نتيجه کوري مجدد سيدني که براي نجات مردم بيگناه خود را به خطر افکنده، نمونه بارز آن است].
پذيرش جسيکا آلبا نيز در نقش دختري کور شايد ابتدا سخت به نظر بيايد، اما باور کنيد از انتخاب اول تهيه کننده-رنه زلوگر- بسيار پذيرفتني تر است و تمامي تلاش خود را براي بازي درست انجام مي دهد. استعداد به هدر رفته فيلم پارکر پوزي است که از سينماي هال هارتلي به ميان يک فيلم تجاري صرف پرتاب شده است.
چشم به عنوان يک بازسازي کاري متوسط است، مخصوصاً براي کساني که نسخه اصلي و واقعاً هراس انگيز آن را ديده باشند. هرچند فيلمنامه نسخه فعلي بسيار کوشيده تا جوهره فيلم اصلي را حفظ کند، اما ميان وفاداري و خوش ساخت بودن فاصله بسيار است. بعد از ديدن نسخه اصلي تماشاگر دوست داشت چشم به روي دنيا ببندد و با گوش خود پيرامونش را بشنود، اما نسخه فرانسويان مهاجر از روي دست برادران آسيايي قادر به القاي چنين حالتي نيست و تنها تاثير آن ايجاد حالت راضي به رضاي خدا نزد افراد معلول باشد تا با نقص جسمي خود ساخته و -گور باباي علم و پيشرفت دانش پزشکي- دست به ترکيب خلقت خود نزنند!!! اميدوارم شما جزو اين تماشاگران نباشيد!!!ژانر: درام، ترسناک، مهيج.
<strong>فرشته سفيد Beyaz melek
نويسنده و کارگردان: ماحسون کيرميزي گول. موسيقي: ماحسون کيرميزي گول، يلديراي گولگن، کمال ساهير گورل. مدير فيلمبرداري: ايوپ بوز. طراح صحنه: زينپ کول اوغلو توران. بازيگران: سونا سلن[ميزگين]، علي سورمه لي[مختار]، عارف ارکين[آحمت]، بيلگه زوبو[ياشار]، جاهيت تامر[طيار مدير]، جزمي باسکين[صبري]، امل ساين[به نقش خودش]، ارل گون آيدين[فرمانده واحيت]، غاضنفر ئوزجان[دلقک]، ماحسون کيرميزي گول[علي]، سارپ آپاک[رشات]، نژات اويگور[قاضي جمال]، باووز بينگول[حيدير]، يلديز کنتر[ملک]، زينپ توکوش[نازلي]، فاديک سوين آتاسوي، لاله بلکيس، حسين آوني دانيال، نورسيم دمير، ارول دميرئوز، پينار ارتوره، صاليح کاليون، تورون کاراجااوغلو، ئوزنور کولا، تومريس ئوغوزآلپ، ايلکاي ساران، سونا سلن، فيرات تانيس[موسي]. 122 و 115 دقيقه. محصول 2007 ترکيه. نام ديگر: The White Angel.
علي و رشات پدرشان آحمت را براي شيمي درماني به استانبول مي برند. اما آحمت که در خود تحمل شيمي درماني را نمي بيند، از بيمارستان فرار مي کند. علي و رشات او را دنبال مي کنند، اما آحمت موفق به گم کردن رد خود شده و مدتي بعد خود را در برابر يک آسايشگاه مخصوص سالمندان مي يابد. ساکنين آسايشگاه به تصور اينکه فرزندانش او را به حال خود رها کرده اند، از وي مي خواهند تا در آنجا بماند. آحمت که به سختي قادر به صحبت کردن است، مي پذيرد. علي و رشات بعد از مدت کوتاهي پدرشان را در آسايشگاه مي يابند. اما چون او را از بودن در آنجا راضي مي يابند، مي پذيرند تا مدتي در آنجا بماند. اين دو که از مرگ قريب الوقع پدرشان باخبرند، مي پذيرند که دستيابي به احساس خوشبختي در آخرين روزهاي عمر از ادامه مداواي کم اثر براي پدرشان مفيدتر و مهم تر است.
ساکنان آسايشگاه نيز هر کدام براي خود سرگذشتي دارند و آحمت با فهميدن سرگذشت آنها خود را بيشتر به آنان نزديک تر احساس مي کند. در دومين روز اقامت آحمت در آسايشگاه، قرار است دو نفر از ساکنان آنجا معلمي بازنشسته به نام ياشار و نباهت با هم ازدواج کنند. پس از برگزاري مراسمي باشکوه آحمت که تصميم به بازگشت به خانه گرفته، از اين زوج و ديگران براي سفر به روستاي خود در ديارباکير دعوت مي کند. پس از کرايه يک ميني بوس همگي به راه مي افتند، اما سفر پر ماجرايي در انتظار آنهاست و اتفاق هاي غريبي نيز در مقصد انتظارشان را مي کشد....
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
فرشته سفيد پر فروش ترين فيلم سال 2007 سينماي ترکيه و يازدهمين فيلم پر فروش تاريخ سينماي اين کشور-اوج موفقيت سينماي عامه پسند ترک- اولين ساخته خواننده مشهور ماحسون[محزون] کيرميزي گل يکي از آن درام ها يا بهتر بگويم ملودرام جذاب، ساده-از نظر نوع نگاه اش به هستي-، راحت الهضم و دوست داشتني است. جهان بيني ساده و انساني اش را لااقل شرقي ها به راحتي مي پذيرند، چون راه حل هايي ساده نيز براي حل مشکلات بزرگ پيشنهاد مي کند. همين سادگي مي تواند بلاي جان فيلم نيز بشود، چون پذيرش اين که هنوز در اين دنياي قرن بيست و يکي افراد ساده دلي چون ساکنان روستاي آحمت وجود دارند اندکي دور از ذهن است. با اين حال، فارغ از تلقي سازنده اش، فرشته سفيد قصه اي جهان شمول را دستمايه کار خود قرار داده است. کنار گذاشته شدن سالخوردگان و راندن آنان به حاشيه زندگي پر هياهو و شتاب امروزي که باعث بروز خلاهاي احساسي مي شود. فرشته سفيد با چنين سوژه اي قصد دارد تا انسان هاي جامعه گرفتار ميان سنت و مدرنيته ترکيه را به بازگشت به سوي شرق-آناتولي کهن و صفا و صميمت روستايي آن- ترغيب کند تا از اين راه پذيرش مرگ را نيز آسان تر نمايد. کيرميزي گول با تصوير کردن انسان هاي سالخورده دو سوي فلات آناتولي مي خواهد منادي عشق به زندگي و عشق ميان انسان ها باشد و اين کار را با اختصاص دادن بخشي از درآمد سرشار فيلم به آسايشگاه هاي سالمندان سراسر ترکيه به شکلي عملي نيز اثبات مي کند.
فرشته سفيد که همزمان در 210 سينما به نمايش در آمد و بيش از يک و ميليون نفر را به سالن ها کشاند، اولين تجربه فيلمسازي کيرميزي گول است. ماحسون کيرميزي گول متولد 1969 بينگول استان ديار باکير ترکيه است. وي در 22 سالگي از İTÜ کنسرواتوار دولتي موسيقي ترک فارغ التحصيل شد. از 1980 شروع به فعاليت در زمينه خواندن آواز کرد. اولين آلبوم موسيقي حرفه ايش در 1993 با نام "اگر دنيا اينه، تو پادشاهي" منتشر شد که رکورد فروش را شکست. اين موفقيت با انتشار کارهاي بعدي او به بنام "عزيزم"، "حقوق بشر" و "عاشق شدم همشهري" تکرار شد. از کيرميزي گول تاکنون 12 آلبوم موسيقي منتشر شده که همگي با اقبال وسيعي روبرو شده اند. او از سال 1993 با بازي در سريالي به نام "اگر دنيا اينه، تو پادشاهي" شروع به بازيگري کرد و تاکنون در سريال هاي اين عشق تمام شدني نيست[1996]، همشهري[1996]، زمين نخوردم[1999]، ظالم[2003] و تبعيدي عشق[2005] بازي کرده است. فرشته سفيد مصداق کامل جمله مشهوري است که ترک هاي مي گويند: اگر زندگي يک سفر است، پس سعي کن از آن لذت ببري! ژانر: درام.
<strong>روياي کاساندرا Cassandra's Dream
نويسنده و کارگردان: وودي آلن. موسيقي: فيليپ گلس. مدير فيلمبرداري: ويلموش زيگموند. تدوين: آليسا لپسلتر. طراح صحنه: ماريا ديورکوويچ. بازيگران: اوان مک گرگور[ايان بلين]، کالين فارل[تري بلين]، هيلي آتول[آنجلا استارک]، سالي هاوکينز[کيت]، تام ويلکينسون[عمو هاوارد]، جان بنفيلد[آقاي بلين]، کلر هيگينز[خانم بلين]، فيل ديويس[مارتين برنز]، جيم کارتر[مدير گاراژ]، ديويد هوروويچ[پدر آنجلا]، کيت فاولر[مادر آنجلا]، تام فيشر[نايجل]. 108 دقيقه. محصول 2007 آمريکا، انگلستان.
ايان و تري، دو برادر لندني که از نظر مالي در مضيقه و دربدر به دنبال يافتن راهي براي پيدا کردن پول هستند. هر دو دوست دخترهايي دارند که مخارجي نگهداري از آنان مسلتزم پول است. ايان براي ورود به صنعت هتلداري و رفتن به لس آنجلس به همراه دوست دختر بازيگرش نيازمند پول است، اما نياز تري به پول حالتي ضروري تري دارد چون مبلغ هنگفتي در قمار باخته است. همزمان سر و کله عموي ثروتمندشان هاوارد پيدا مي شود و مي پذيرد به آنها کمک کند. اما عمو هاوارد نيز به سهم خود مشکلاتي دارد و نياز مند کمک برادرزاده هاي جوان خود...
ايان و تري بايد شخصي را که قرار است در دادگاه عليه عمو هاوارد شهادت دهند، از سر راه بردارند. چون در غير اين صورت عمو هاوارد امکان دارد تا پايان عمر به زندان برود. و در نتيجه برادرزاده هايش نيز از کمک هاي مادي او بي نصيب بمانند. اين کار چندان ساده نيست، اما ايان و تري که گريزراه ديگري ندارند سرانجام به قتل يک انسان تن مي دهند. اما مدتي بعد در حالي که به نظر مي رسد همه چيز رو به راه شده، تري دچار هراس و کابوس مي شود. تنها راه به پيشنهاد عمو هاوارد، برداشتن وي از سر راه توسط ايان است....
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
آخرين فيلم آلن مانند فيلم پيشين وي يک کار اروپايي است و بسيار به دور از کمدي هاي هميشگي يا فيلم هاي جدي اش که اداهاي فلسفي در مي آوردند. و شوربختانه ناموفق از فيلم قبلي که به نظر مي رسيد سرآغاز تازه اي براي يک دوران کاري جديد باشد. يک درام جنايي اخلاق گرا و قدري که در پايان آن هر دو برادر به سزاي جنايتي که انجام داده اند، مي رسند و بس!
چهل و سومين فيلم وودي آلن 73 ساله که با صرف 13 ميليون دلار و با حضور بازيگراني مشهور توليد شده و حق خود را کسب کمتر از 1 ميليون دلار در اکران آمريکا به دست آورده است. مشکل اينجاست که تماشاگر امروزي در پس اين قصه تراژيک بداعت يا هيجاني که لازمه چنين فيلم هايي است را نمي يابد. از طرف ديگر بسياري از تماشاگران هرگز با فيلم هاي جدي آلن کنار نيامده اند و کمدي هاي سبک او را بيشتر ترجيح مي دهند. چيزي در حد استند آپ کمدي هاي امروزي که آمريکايي جماعت کشته و مرده آن است. روياي کاساندرا سومين فيلمي است که آلن در لندن ساخته، اما نه سرزندگي خبر داغ را دارد و نه قدرت درام جنايي امتياز نهايي و چيزي که نصيب بيننده مي شود يک فيلم جنايي عبوس، کم تحرک با ديالوگ هاي به سرعت فراموش شدني است. تنها امتياز فيلم بازي ويلکينسون است[به خصوص در صحنه پارک که از ايان و تري کمک مي خواهد] اما اين تک مضراب ها نمي تواند روياي کاساندرا[نام قايق تفريحي ايانه و آلن را از غرق شدن نجات دهد!
هرگز دوستدار پر و پا قرص وودي آلن نبوده ام، اما گمان مي کنم تحمل يک تراژدي وودي آلني فقط براي من سخت نيست. پس وودي؛ لطفاً به خانه ات برگرد و باز هم کمدي بساز و دوستدارانت را از نگراني نجات بده! ممکنه؟ژانر: جنايي، درام، مهيج.
<strong>فهرست آرزوها The Bucket List
کارگردان: راب راينر. فيلمنامه: جاستين زيکهم. موسيقي: مارک شيمن. مدير فيلمبرداري: جان شوارتزمن. تدوين: رابرت ليتون. طراح صحنه: بيل برژسکي. بازيگران: جک نيکلسون[ادوار کول]، مورگان فريمن[کارتر چمبرز]، شوت هيز[تامس]، بورلي تاد[ويرجينيا چمبرز]، آلفونسو فريمن[راجر]، روويتا کينگ[آنجليکا]، راب مارو[دکتر هالينز]. 97 دقيقه. محصول 2007 آمريکا. نامزد جايزه ريل طلايي بهترين تدوين صدا از انجمن تدوينگران صداي آمريکا.
ادوارد کول ميليونر و کارتر چمبرز کارگر مکانيک هيچ نکته مشترکي با هم ندارد جز بيماري علاج ناپذيري که گرفتارش شده اند و مجبور مي شوند اتاقي در بيمارستان را با هم تقسيم کننند. کول که از حضور کارتر در اتاق ناراضي است، کم کم به بودن وي عادت مي کند. اما بعد از آزمايش هاي متعددي که روي هر دوي آنها انجام مي شود، کول و کارتر متوجه مي شوند که مدت زيادي براي استفاده از نعمت هاي زندگي در اختيار ندارند. از اين رو پس از تنظيم ليستي از کارهايي که هميشه دل شان مي خواسته آنها را انجام دهند، از بيمارستان فرار مي کنند. اين سفر مشترک در هوا و زمين باعث مي شود که به همديگر انس گرفته و يکديگر را تسلي دهند، اما مهم تر از دوستي به وجود آمده ميان اين دو مرد درک لذت زندگي توسط آنهاست...
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
راب راينر فيلمساز خوش ذوقي است. متولد 1947 برانکس که تهيه کنندگي، فيلمنامه نويسي و کارگرداني فيلم هايي به ياد ماندني چون چند آدم خوب، ميزري، وقتي هري با سالي ملاقات کرد را مديون او هستيم. به همين خاطر ديدن فيلمي متوسط و بهتر بگويم خيلي دور از اندازه هاي او براي من باور نکردني است. فهرست آرزوها هر چند دو بازيگر قدر دارد که نقش هايي اين چنين در کارنامه خود کم ندارند و به راحتي قابل پذيرش و همدلي هستند. شايد به خاطر حضور آنهاست که فهرست آرزوهاي 45 ميليون دلاري هم موفق شده تا 67 ميليون دلار در گيشه آمريکا به دست آورد. اما فيلم غير از چند ديالوگ نه چندان درخشان چه نشاني از سينماي راب راينر دارد؟
علت را بايد در فيلمنامه آن جست و جو کرد که جناب زيکهم ادعا دارد آن را فقط در طول دو هفته نوشته است و جاي تعجب هم ندارد. چون دقيقاً از روي فيلم آلماني خوب در بهشت را زدن دزديده شده و متاسفانه نتوانسته به درصدي از وقار و زيبايي آن دست يابد. البته آمريکايي کردن ايده اصلي نيز يکي از موارد اتهامي فيلمنامه نويس و کارگران است که از واقع گرايي به شدت دور است. کايل اسميت منتقد نيويورک پست در يک جمله تکليف فيلم را روشن کرده است، بنابر اين با وي همکلام مي شوم: فيلم ساختن درباره مرگ راحت است و كمدي دشوار. اما كمديهايي كه درباره مرگ هستند از همه دشوارترند!ژانر: ماجرا، کمدي، درام.
<strong>افيون: خاطرات يک زن ديوان ه Opium: Egy Elmebeteg No Naploja
کارگردان: يانوش ساژ. فيلمنامه: يانوش ساژ بر اساس خاطرات گزا چت و کتاب آندرآس سکر. مدير فيلمبرداري: تيبور ماته. تدوين: آنا کورنيس. طراح صحنه: تيبور لازار. بازيگران: اولريش تومسن[دکتر برنر]، کريستي اشتوب[گيزلا]، ژولت لازلو[دکتر مورواچيک]، انيکو بورچوک، گيونگيور بوگنار، رولاند رابا. 109 دقيقه. محصول 2007 مجارستان، آلمان، آمريکا. نام ديگر: Opium: Diary of a Madwoman. نامزد جايزه بزرگ جشنواره Cottbus(سينماي جوان اروپاي شرقي)، برنده جايزه منتقدان بهترين فيلم-برنده جوايز بهترين فيلمبرداري، کارگرداني و صدابرداري از هفته فيلم مجارستاني، برنده جايزه سنت ژرژ نقره بهترين بازيگر زن.کريستي اشتوب و نامزد جايزه سنت ژرژ طلايي از جشنواره فيلم مسکو.
دکتر ژوزف برنر به آسايشگاه رواني دورافتاده اي منتقل مي شود. او نويسنده اي معروف است که کتاب هايش از وي پزشکي مشهور و ماجراجو و اندکي بدنام ساخته است. روش هاي درماني او را بسياري از پزشکان قديمي از جمله دکتر مورواچيک رئيس محل کار فعلي وي دوست ندارند. مورواچيک از وي مي خواهد تا بيماري به نام گيزلا که ده سالي است در آسايشگاه بستري شده، معاينه کند. گيزلا ادعا مي کند که شيطان خواستار روح اوست و تمام وقت خود را به نوشتن مي گذراند. دکتر برنر به زودي شيفته قدرت نويسندگي زن مي شود و اعتماد او را جلب مي کند. تا جايي که گيزلا او را تنها دوست خود دانسته و يادداشت هايش را در اختيار وي مي گذارد. اما اين رابطه به دليل تنش هاي روحي طرفين به زود حالتي طوفاني به خود مي گيرد. گيزلا که تن خود را نيز در اختيار دکتر برنر قرار داده، تنها راه براي نجات خود را بيرون آورده شدن مغزش توسط او مي داند. کاري که دکتر حاضر به انجام آن نيست. اما قبل از ترک آسايشگاه با تصميم به انجام عمل لوبوتومي [برش دادن لُب پيشاني مغز براي درمان برخي بيماري ها] روي گيزلا مي گيرد...
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
يانوش ساژ متولد 1958 بوداپست کارگردان برجسته تئاتر و سينماي مجارستان است. اجراي او از هوس زير درختان نارون، دايي وانيا، مارا/ساد، اشباح، اتوبوسي به نام هوس، بعل و ننه دلاور و فرزندانش از تحسين شده ترين اجراهاي تئاتري کشورش هستند. ساژ از آکادمي سينما و تئاتر فارغ التحصيل شده و بعدها در همانجا نيز تدريس کرده است. ساژ از اوايل دهه 1980 شروع به فيلمسازي کرد و با ششمين فيلمش وويچک-برنده 8 جايزه بين المللي معتبر- به شهرت رسيد. فيلم بعديش پسران ويتمن نيز با استقبال منتقدان روبرو شد و راه وي را براي جلب نظر بنياد شوآ و استيون اسپيلبرگ جهت سرمايه گذاري روي فيلم مستند Eyes of the Holocaust هموار کرد. افيون دهمين فيلم ساژ به شمار مي رود.
فيلم با الهام از يادداشت هاي دکتر جوزف برنر عصب شناس پيشگام مجاري-با نام مستعار ادبي GezaCsath- ساخته شده که براي دستيابي به مرزهايي تازه روي خود نيز دست به آزمايش هاي غريبي مي زد. از جمله استفاده از افيون-تزريق مورفين- که به معتاد شدنش و در نتيجه بدنامي به خاطر لذت گرايي منتهي شد.
فيلم درامي روانشناسانه، کند اما قدرتمند است که در برخي سکانس ها با نمايش ابزار و روش هاي درمان بيماران رواني در ابتداي قرن تماشاگر را دچار شوک مي کند. باور کنيد ابزارهاي جراحي غريبي که در فيلم مي بينيد دست کمي از لوازم عجيب و غريب فيلم همتايان مرده کراننبرگ ندارد. بازي کريستي اشتوب نروژي در نقش گيزلا به شدت تکان دهنده و نفس گير است. شخصيت دکتر برنر به مثابه يک مارکي دو ساد ديگر يقيناً دليل انتخاب چنين داستاني از سوي ساژ براي ساختن يک فيلم بوده، شخصيتي که داراي جاذبه و دافعه همزمان بسيار بالايي است و لذت جويي را اصلي بديهي مي شمارد. از طرفي حسادت وي به قدرت و توان نوشتن گيزلا و در نهايت استفاده از ايده هاي او براي نوشتن کتابي تازه به عنوان موتور محرکه درام نکته جذابي است که ساژ را وادار کرده تا بعد از پسران ويتمن بار ديگر به سراغ کتابي از برنر برود.
تيتراژ بديع فيلم که با استفاده از ابزارهاي رايج در ميان پزشکان ابتداي قرن طراحي شده، از نکات قوت فيلم است. هرچند نمي توان افيون را به عنوان فيلمي که معرف کامل سينماي امروز مجارستان باشد، قلمداد کرد. اما براي آشنايي با يکي از بزرگ ترين کارگردان هاي تئاتر و سينماي اين کشور مقدمه بسيار خوبي است.... ژانر: درام.
<strong>کلاورفيلد Cloverfieldکارگردان: مت ريوز. فيلمنامه: درو گودارد. مدير فيلمبرداري: مايکل بونويلين. تدوين: کوين استيت. طراح صحنه: مارتين وايست. بازيگران: ليزي کاپلان[مارلنا]، جسيکا لوکاس[ليلي]، تي. جي. ميلر[هاد]، مايکل اشتال-ديويد[راب هاوکينز]، مايک وگل[جيسن هاوکينز]، اودت يوستمن[بث مک اينتاير]، مارگوت فارلي[جن]، تئو روسي[آنتونيو]، برايان کلاگمن[چارلي]، کوين يو[کلارک]، ليزا لاپيرا[هيدر]. 85 دقيقه. محصول 2008 آمريکا. نام ديگر: Monstrous.
پنج دختر و پسر نيويورکي در شب جشن تولد يکي از دوستان شان شاهد حمله هيولايي عظيم الجثه و ناشناخته به شهر خود مي شوند. يکي از آنان با استفاده از دوربين ميني دي وي خود حوادث قبل و هنگام بروز فاجعه را ضبط کرده و اين نوار بعدها تبديل به يکي از اسناد وزارت دفاع ايالات متحده شده است. ما نيز با مشاهده اين نوار شاهد شادي ها، هراس ها، تلاش آنان براي نجات يکي از دوستان خود، روابط عاشقانه ميان دو نفر از آنها و سرانجام از ميان رفتن شان مي شويم...
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
پروژه جادوگر بلر يادتان هست؟ چند نوجوان دوربين به دست که هنگام جست و جو در جنگل از بين مي روند و تماشاي نوارهاي باقيمانده از آنان وقايع هولناکي را که بر سرشان آمده، فاش مي کند.
کلاورفيلد پس از نزديک به يک دهه همان ايده را با تغيير ژانر از ترسناک به فاجعه و صرف بودجه اي عظيم [30 ميليون دلار]به سبک جري بروکهايمر به نمايش مي گذارد. البته ايده هاي کم مقداري چون استفاده جوانک دوربين به دست از نواري کهنه که باعث مي شود به شکلي گذرا شاهد لحظات خوشي شخصيت ها در گذشته باشيم، نيز وجود دارد. و باز هم خرابي به مقياس عظيم از جمله کنده شدن سر مجسمه آزادي و تعبيرهاي فرامتني پس از 11 سپتامبر که به زور بر تن اين ايده قديمي و به نوعي گودزيلا يا آرماگدون بازيافت شده پوشانيده شده است. تعجب آورتر از همه فروش 70 ميليون دلاري آن است که سبب شده تا منتقدان زبان به ملامت نوجوانان فيلم نشناس باز کنند[شخصاً مقدمه 18 دقيقه اي فيلم را که قرار است صرف معرفي شخصيت ها و رسيدن به لحظات فاجعه شود، کسالت آور يافتم].
متيو جورج ريوز متولد 1966 راکويل سنتر نويسنده، تهيه کننده و کارگردان معروفي نيست. تنها نکته مثبت کارنامه وي همکاري در نگارش فيلمنامه ياردز و تهيه کنندگي آن است. اولين بار که روي صندلي کارگرداني نشست حدود 12 سال قبل بود که حاصل آن فيلم ناموفق The Pallbearer بود و ترجيح داد تا با ساختن قسمت هايي از سريال هاي مختلف تلويزيوني خود را سرگرم کند. کلاورفيلد دومين فيلم او در مقام کارگرداني است و با فروشي که از صدقه سر تماشاگران جوياي تفريح ارزان و بي نياز از تفکر به چنگ آورده، بايد منتظر همکاري آتي او با جري بروکهايمر باشيم. شايد هم کلاورفيلد 2!!! کسي چه مي داند؟ژانر: اکشن، راز آميز، علمي تخيلي، مهيج.
گفت وگو♦ سينماي جهان
علاقمندان سينماي جديد اسپانيا او را در دهه 1990 در فيلم آلمودووار-پاشنه هاي بلند و گوشت زنده- و بيگاس لونا-سالامي، سالامي- کشف کردند. اما تماشاگر عام در آستانه هزاره جديد او را با پيش از آن که شب آغاز شود و سپس درياي درون شناخت. شگفت ترين پديده بازيگري سينماي اسپانيايي زبان که مي رود شهرتي فراتر از آنتونيو باندراس به چنگ آورد. و فقط در سايه انتخاب نقش هاي هر چند کوچک، اما درست که حاصل آن نامزدي اسکار براي دومين بار است. بازيگري که هم اکنون پس از دريافت جايزه گولدن گلاب براي بازي در فيلم برادران کوئن به عنوان محتمل ترين بارنده اسکار نقش مکمل مرد نامش بر سر زبان ها افتاده است: خاوير باردم....
گفت و گو با خاوير باردم بازيگري حفاظت از کودک درون است
خاوير آنخل انسيناس باردم متولد اول مارچ 1969 لاس پالماس د گران کاناريا، جزاير قناري است. جوان ترين عضو خانواده اي بود که همگي بازيگر بودند. پدربزرگش رافائل نيز بازيگر و دايي اش خوآن آنتونيو باردم کارگردان بود. او نيز از شش سالگي با بازي در ميني سريال رذل[فرناندو فرنان گومز] عملاً شغل خانوادگي را پيشه کرد. سال هاي نوجواني اش به بازي در سريال هاي تلويزيوني و بازي در تيم ملي راگبي اسپانيا گذشت. مدتي نيز با يک گروه تئاتري دور اسپانيا گشت. در 1991 شاهين اقبال در هيبت پدرو آلمودووار به سراغش آمد و فرجام کار حضور در فيلم پاشنه هاي بلند بود. سال بعد اولين نقش عمده سينمايي خود را در 1992 در فيلم سالامي، سالامي به کارگرداني بيگاس لونا بازي کرد. هنگام بازي در اين فيلم با پنه لوپه کروز جوان آشنا شد و تا مدت ها بعد روابطي عاشقانه با وي به هم زد. خاوير با فيلم سالامي، سالامي شهرتي به زد و در ميان زنان به عنوان سمبل سکس به محبوبيتي عظيم دست يافت. بعد از اين فيلم بود که سيل پيشنهادها براي بازي در نقش هايي مشابه به سوي وي سرازير شد. اما خاوير تمامي اين پيشنهادها را رد کرد تا نقش هايي متفاوت را بازي کند. متفاوت ترين نقش اش پس از حضور در يک دوجين فيلم اسپانيايي چند سال بعد نصيب اش شد. بازي در نقش نويسنده همجنسگراي کوبايي رينالدو آره ناس در فيلم پيش از آن که شب آغاز شود[2000] به کارگرداني جولين شنابل که خاوير را به شهرتي جهاني رساند. پس از اين فيلم بود که بخت حضور در آثار کارگردان هايي چون مايکل مان، ميلوش فورمن و برادران کوئن نصيبش شد.
خاوير تاکنون براي بازي در فيلم هاي اسپانيايي و غير اسپانيايي بيش از 50 جايزه بين المللي و معتبر دريافت کرده از جمله چهار بار برنده جايزه گويا[براي فيلم هاي فرصت اندک، دهان به دهان، دوشنبه هاي آفتابي، درياي درون]، جايزه بافتا، گولدن گلاب و جايزه اتحاديه بازيگران براي پيرمردها وطني ندارند شده و هم اکنون نامزد اسکار بهترين بازيگر نقش مکمل براي بازي در همين فيلم است و از هم اکنون بسياري بر سر برنده شدن وي شرط بسته اند. اتفاقي که اصلاً دور از انتظار نخواهد بود.
کارکردن با برادران کوئن براي تان معرف چيست؟ وقتي در سال هاي هشتاد Blood Simple را کشف کردم، تازه داشتم به صورتي جدي کار هنرپيشگي را شروع مي کردم. شوک به من وارد شد. از آن زمان پيگير کارهاي شان هستم. وقتي از طرف سينماي آمريکا شروع به دريافت پيشنهاد کار کردم-بعد از دو فيلمي که به آن ها افتخار مي کنم پيش از آن که شب آغاز شود و درياي درون- مدير برنامه ام از من پرسيد دوست داري با چه کارگردان هايي کار کني و من در درجه اول اولويت از کوئن ها نام بردم.
<strong>چه چيز دنياي آن ها شما را تحت تاثير قرار مي دهد؟</strong>شيوه بسيار شخصي شان در قرار دادن شخصيت هايي آسيب پذير در موقعيت هايي که به صورت همزمان خنده دار و غم انگيز هستند. فيلم هاي شان کاملاً محسوس و در حين حال دست نيافتني هستند. اما تصور نمي کردم يک روزي امکان کار کردن با آن ها را پيدا کنم، چون فيلم هاي شان به شدت آمريکايي است. ولي معجزه شد، چون در پيرمردها وطني ندارند نقشي براي من خارجي وجود داشت. در اولين ملاقات مان بايد به آنها نشان مي دادم چه قدر با نقش شيگور مشکل دارم. بهشان گفتم: "من انگليسي حرف نمي زنم، رانندگي نمي کنم و از تفنگ و خشونت متنفرم". نمي دانم کدام يکي شان بود که جواب داد، براي هم اين دلايل است که آنها مرا را براي اين نقش مي خواهند! <strong>چه نظري در مورد کارتان داشتند؟</strong>اين دو برادر يک فرد واحد هستند و به راحتي مي شود با آنها ارتباط برقرار کرد. آنها را بيشتر از قبل ستايش مي کنم و مي دانم تا چه اندازه فروتن، محترم، خوب و طناز هستند. خيلي دوست شان دارم.
<strong>وضعيت روحي تان در طول فيلمبرداري چطور بود؟</strong>ايفاي نقش يک قاتل دشوار است، چون که کاملاً تخيلي است. مي بايستي در تاريک ترين زوايا دست به تحقيق بزنم، چرا که اين فرد رنج مي کشد و روان او درهم شکسته شده است.... دروغ است اگر بگويم تحت تسلط نقش قرار گرفتم، اما مرا به عالي ترين نحو وادار به کارکردن نمود. مني که خيلي اجتماعي هستم، کم کم از لحاظ عاطفي با بقيه گروه فاصله گرفتم تا حدي که تبديل شدم به تنها غريبه در آن چشم انداز بياباني. تا حدي که جاش برولين متوجه شد درحال تاثير گرفتن از نقش هستم. به من گفت: "بيدار شو پيرمرد، بريم يه گيلاسي بزنيم !" او در فيلم معرکه است، اما فراتر از آن دوستي براي تمام زندگي پيدا کردم. ولي برعکس تاسف مي خورم که تامي لي جونز را تنها چند بار آن هم خيلي کوتاه سرصحنه ديدم.
<strong>چگونه شخصيت تان را که تقريباً در کتاب کورمک مک کارتي وجود ندارد، شکل داديد؟</strong>بايد از آرايشگر-اشاره به مدل موي عجيب شخصيت- وبرادران کوئن اننقاد کرد که ايده اين مدل مو را داشتند. مدلي که نشان مي دهد اين شخصيت ديوانه و فاقد هر گونه طنزي است و درعقايد خودش کوچک ترين عقب نشيني نمي کند... خيلي زود متوجه شدم هرچقدر که شخصيت کارلا[کلي مک دانلد] نماد معصوميت و تنها عنصر واقعاً شاد فيلم است، شخصيت من معرف خشونت است. چون تمام نشانه ها مويد آن است هر چيزي که سر راه شيگور قرار بگيرد، يکي بعد از ديگري نابود خواهند شد. و تنها جيزي که خشونت خلق مي کند، خشونت بيشتر است.
<strong>اگر يک قاتل زنجيره اي بوديد.....</strong>اگر يک قاتل زنجيره اي بودم شما مرده بوديد!( خنده )
<strong>اين نقشي است کاملاً متفاوت. از آن نقش ها که به نظر اشتياق تان را برمي انگيزد. نقش هايي هستند که شما به طور خاص به دنبال شان هستند؟</strong>بله اما نقش ها به تعداد همان شخصيت هايي که شناخت و بازي آنها جذاب هستند، نيست. در زندگي واقعي خيلي عادي با چيزها مواجه مي شويم، ولي در سينما تمامي آن بايد نمود داشته باشد. شخصيت هاي مورد علاقه ام آن هايي هستند که در چالش با آنچه که هستند و آنچه که دوست دارند باشند، هستند. نقش هائي که از همان متن فيلمنامه با قدرت به شما يورش مي برند.
<strong>اين همان موقعيت آنتون شيگور بيماري رواني با مدل موي عجيب است.... جالب است؟</strong>اين مدل مو براي من هم زمان بامزه و آزار دهنده بود، کمي طنز را چاشني شخصيت مي کند و نشان مي دهد که چيزي در اين شخصيت حالت عادي ندارد. او ازجايي نمي آيد و به هيچ جا نمي رود و در ميل و علاقه اي در رفتارش به چشم نمي خورد. کمي مثل يک ماشين. چالش، انساني کردن اين ماشين بود. بازي کردن حس وظيفه شناسي او در جنبه انساني و از سمت ديگر رفتاري هاي روزانه مانند آب ريختن در يک ليوان يا تلفن کردن... او هيچ ساختاري ندارد، تا زماني که صحبت عمل به تکليف در ميان است. او مثل يک کوسه زندگي مي کند، اين جنبه شخصيت او را دوست دارم.
<strong>به نظر خوش شانس هم هست. در مورد خوش شانسي خودتان چه مي گوييد؟</strong>خوش شانس هستم، ولي همه چيز را از صدقه سر شانس به دست نياورده ام. مي دانم خوش اقبال بودم که اين جا هستم. واقعاً. فکر نمي کنم استعداد شگرفي داشته باشم. من بهتر با بدتر از هزاران بازيگر ديگر نيستم. فقط شانس اين را داشته ام که مثل خيلي ها سخت کار کنم. <strong>آيا وسوسه شديد فيلم هاي ديگري در مورد قاتلين زنجيره اي نگاه کنيد؟</strong>بله و بيشتر ازهمه به رابرت ميچم در شب شکارچي و کوين اسپيسي درهفت فکر مي کردم. اين قاتلين در چيزي التيام ناپذير مشترک هستند. اما مي ترسيدم از آنها تقليد کنم.
<strong>نترسيديد که زيادي جلو برويد و تبديل به کس ديگري بشويد؟</strong>من تمام تلاشم را براي فاصله گرفتن از نقش مي کنم، به خصوص که بايد انگليسي صحبت مي کردم و خودم را اول از يوغ زبان رها مي کردم. با اين وجود بر تمام مراحل بازگشتم به خود نظارت دارم. من وسوسه آماده سازي قبل ار ايفاي نقش را دارم. في البداهه کار بسيار بدي هستم. به يک خط و مسير احتياج دارم..... <strong>شما مشخصا در نقش هاي درام ظاهر شده ايد. آيا در اين ژانر خودتان را راحت تر حس مي کنيد؟</strong>ژانرها براي شکسته شدن درست شده اند، طنزي قوي در درياي درون و دوشنبه هاي آفتابي يا پيرمردها وطني ندارند وجود دارد.... اغلب در موقعيت هاي عجيب و يا غمگين است که طنز بروز مي کند.... به هنگام خاک سپاري خنده تان مي گيرد، درحالي که پدرخودتان است که به خاک سپرده مي شود. آن چنان به لحاظ رواني تحت فشار هستيد که ناخودآگاه اين لحظات مسخره را خلق مي کنيد تا اجازه دهد که آسوده شويد. اين لحظات بسيار خنده داري است. چنين لحظاتي برايم جذاب تر است، تا از اين که به مدت دوساعت در يک فيلم کمدي بامزه بازي کنم.
<strong>آيا کاري هست که در برابر دوربين انجام ندهيد؟</strong>جذابيت بازيگري درست در همين بازي است. زماني که کودک بوديد را به يادتان مي آورد. وقتي که خودتان را جاي Darth Vader-شخصيت منفي سري فيلم جنگ ستارگان- تصور مي کرديد( اداي او را در مي آورد). جذاب ترين چيز هنرپيشگي بازگرداندن شما به دوران کودکي است، زماني که خودتان را به جاي کس ديگري مي زنيد.
<strong>پس براي شما بازيگران کودکان بزرگ سال هستند؟</strong>کاملاً. براي بازيگر شدن بايد از کودک درون تان به هر شکلي محافظت کنيد، چيزي که شايد در نگاه اول بچه گانه بنمايد. چرا که بچه ها غرور زيادي دارند. تکبر قاتل شادي و هنر است. بايد گذاشت که بچه درون تان شما را به جايي ببرد که ديگر ادا درنمي آوريد، جايي که ساده و بي پيرايه هستيد. اما بايد به اندازه کافي پخته باشيد تا کودک درون تان همه چيز را به دست نگيرد.بايد مسئول موادي که براي دست يافتن به اعمال افراد به دست تان مي دهند، باشيد.
<strong>بين پيرمردها وطني ندارند و عشق سال هاي وبايي فقط بيست روز وقت آزاد داشتيد....</strong>فلورانتو که از نوجواني تا پيريش را در عشق سال هاي وبايي بازي مي کنم معرف عشق ابدي است هيچ راهي بهتر از اين براي دور کردن آنتون از خودم نمي توانستم تصور کنم. <strong>بازي به انگليسي براي تان مشکل بود؟</strong>يک نبرد واقعي بود. بايد به زبان تسلط داشت. وقتي با زبان مادري خودتان سروکار نداريد، کلمات دشوار هستند. ميان حرف زدن و بازي کردن به انگليسي تفاوت زيادي هست. مخصوصاً وقتي که در تلفظ لغت ها استاد نباشي، تقريباً غيرممکن است.
<strong>آيا فکر مي کنيد بتوانيد يک کارنامه واقعي در هاليوود شکل بدهيد؟</strong>آنتونيو باندراس درهاي هاليوود را روي تمام هنرپيشه هاي اسپانيايي باز کرد، ما مديون او هستيم. من ساکن مادريدم و انتظاري جز بازي در کشورم ندارم. ولي اگر پيشنهاد کاري از سمت هاليوود بيايد، به جايي خواهم رفت که کار هست.
<strong>شما اولين بازيگر اسپانيايي هستيد که نامزد جايزه اسکار شديد. چه احساسي داريد؟ يک شوک واقعي بود وهم اين طور افتخار. اما اهميت زيادي به آن نمي دهم. دوست دارم مورد پسند واقع شوم، اما اين ارتباطي با تمايل به شماره يک بودن ندارد. در آمريکا هميشه بايد اول بود، در حالي که در اروپا از داشتن نقش ششم هم خيلي راضي هستيم!
کتاب روز♦ کتاب
با سلطان سخن فارسي
تاملي بر زندگي وآثار سلطان سخن فارسي – سعديتاليف دکتر اسد اله نوروزيانتشارات دانشگاه هرمزگان – 1386
"اينک هرگاه تاريخ تيره و تار آن ايام را مرور مي کنيم به نظر مي رسد که اتابکان فارس باهمان اقدام به ظاهر ناپسند سازگاري به مغول چه خدمتي به حفظ فرهنگ اين مروز و بوم نموده اند. چه اگراين گوشه از خاک ميهنمان نيز در معرض تاخت و تازخون آشامان تاتار قرارمي گرفت، اي بساکه سعدي و حافظ را هم نداشتيم. مگر نه اينکه تا پيش از حمله مغول ستارگان علم و ادب ايران همواره از خراسان طلوع مي کردند. ببينيد که چراغ اين خطه فرهنگ پرور پس از فداشدن عطار و نجم الدين کبري چگونه به خاموشي گرائيد." دکتر اسداله نوروزي- عضو هيئت علمي دانشگاه هرمزگان- چنين به دوران سعدي استاد سخن بر مي گردد و در کتابي کم برگ اماپر بار تاملي مي کند بر زندگي و آثا راو.
کتاب سه فصل دارد. در فصل نخست زندگي نامه سعدي بررسي مي شود. فصل دوم به جامعيت ادبي استاد سخن مي پردازد و فصل سوم دو گفتار دارد. گفتار اول : جدول ها و اطلاعات آماري. گفتار دوم: تصويري از گلستان و تامل بر ديباچه آن.
<strong>تسلي ناپذير</strong>
نويسنده: کازوئو ايشي گورومترجم: سهيل سميقيمت: 89000 ريال، نوبت چاپ: چاپ اول 1386، ناشر: ققنوس
تسلي ناپذير داستان حضور موسيقيداني مشهور به نام رايد در شهري کوچک و فراموش شده است که به دعوت مسئولين و مردم اين شهر براي اجراي کنسرتي به آنجا وارد شده است. شهروندان اين شهر کوچک و آدم هاي - در ابتدا مهربان و سپاسگزار- آن هر کاري براي بهتر اجرا شدن برنامه ي کنسرت انجام مي دهند. از آنجا که مدت هاست هيچ هنرمند معتبري به شهرشان نيامده و شهرشان از رونق و شکوه سال هاي گذشته فاصله زيادي گرفته است اين شور و اشتياق چندان غير طبيعي به نظر نمي رسد. ولي در ادامه يادآوري مبهم خاطرات دور موسيقيدان معروف و حرافي هاي اهالي اين شهر که حالا شهر عجيبي به نظر مي آيد خواننده را در اين روايت پيچيده و جذاب ايشي گورو از زندگي و آدم هايش غرق مي کند. خاطرات و قضاوت هاي گوناگون به رايدر و خواننده تسلي ناپذير حمله مي کنند و....
«تسلي ناپذير» رماني است از کازوئو ايشي گورو نويسنده انگليسي متولد ژاپن. ايشي گورو شهرت خود را بيشتر مديون رمان « بازمانده روز » است، رماني كه با بازي آنتوني هاپكينز به فيلم برگردانده شده و نجف دريابندري آن را به فارسي ترجمه كرده است. ايشي گورو را غالب منتقدان انگليسي نويسندهاي صاحب سبك ميدانند. سال 1983 مجله «گرانت» او را در فهرست بهترين نويسندگان جوان انگليسى جاى داد؛ فهرستى كه شامل مارتينايميس، جولين بارنز، ويليام بويد، ايان مك اون و گراهام سوئيفت بود. ترجمة سهيل سمي از اين رمان طولاني نيز در مجموع ترجمهاي است راحت، روان و خواندني.
رمان تسلي ناپذير در سال 1995 منتشر شد و واکنش هاي مختلفي در ميان منتقدان برانگيخت. ايشي گورو پيش از اين موفق به دريافت جايزه کتاب سال Whitbread در سال 1986براي کتاب هنرمند دنياي شناور و جايزه بوکر در سال 1989 براي بازمانده روز شده بود.
<strong>بازي آخر بانو</strong>
نويسنده: بلقيس سليمانيقيمت: 35000 ريال، نوبت چاپ: چاپ چهارم 1386، ناشر: ققنوس
ماجراي بازي آخر بانو از اوايل انقلاب، سال 60 به بعد شروع و تا امروز ادامه پيدا مي كند. گل بانو، دختري اهل كتاب خوان است و كتاب هايي را كه از دست بلبشوي اول انقلاب و قلع و قمع ها نجات پيدا مي كنند را نگه مي دارد و مي خواند. حيدر، از اقوامش، خواستگار پروپا قرص گلبانو است، ولي گلبانو هيچ علاقه اي به او ندارد. در گيرودار شلوغي اوايل انقلاب، اختر و امير از نزديكان گل بانو، اعدام مي شوند و پيرامون نبش قبر آنها اتفاقات زيادي در روستاي محل زندگي گلبانو مي افتد. از اينجا به بعد، سعيد، معلم شهري كه در روستاست به همراه زنش نسا، زني كه بيست سال از او بزرگتر و جاي مادرش است، وارد داستان مي شوند. زن از سعيد جدا مي شود و معلم عاشق گل بانو... گل بانو مصلحتي با رهامي، مهندس انقلابي ازدواج مي كند تا برايش بچه اي بياورد و....
فصل اول رمان از زبان گل بانو، فصل دوم از زبان سعيد، فصل سوم از زبان گل، همان گل بانو، فصل چهارم از زبان آقاي رهامي روايت مي شود.
بلقيس سليمانى متولد ۱۳۴۲ كرمان است و در كارنامه اش آثارى چون «همنوا با مرغ سحر» پيرامون زندگى و آثار على اكبر دهخدا، «هنر و زيبايى از ديدگاه افلاطون» و «بررسى وضعيت كمى و كيفى ادبيات داستانى در دهه هفتاد» و «تفنگ و ترازو» در نقد و بررسى ادبيات دفاع مقدس و... به چشم مي خورد. رمان «بازى آخر بانو» كه مضمونى سياسى - اجتماعى دارد توسط نشر ققنوس منتشر و تاكنون چندين بار تجديد چاپ شده است.سليماني هم اكنون رمان «خاله بازى» را به انتشارات ققنوس سپرده و در انتظار مجوز چاپ آن است.
<strong>جمعه بيست و هشتم روي صندلي لهستاني</strong>
نويسنده : غزال زرگراميني قيمت : ۱۲۰۰۰ ريال، تاريخ چاپ : چاپ اول- ۱۳۸۶، ناشر: ققنوس
جمعه بيست و هشتم روي صندلي لهستاني با هشت داستان کوتاه از جمعه بيست و هشتم آغاز مي شود. داستان ها به ترتيب با راوي اين قصه ها هستند: قصه اول، قصه دختري چاق است که عاشق استادي مو سفيد ميشود و تا آنجا پيش ميرود که موفق به گرفتن مدرک دکترا ميشود. داستان بعدي، روايت راننده تنهاي آژانس است که خيلي اتفاقي جدول تلفني حل ميکند. داستان ديگر يک داستان کوتاه از پسر بچهاي است که گربهاي سياه دارد و با يک شبح دوست ميشود. "زن سمندر يا زينت؟" داستان سرايدار يک برج است که شبها با کليدهاي يدکي به آپارتمانهاي طبقات بالا ميرود. طولانيترين داستان کتاب ماجراي 3 زن را باز ميگويد که يک مرده روي دست شان مانده بعد کتاب کمي شيرين ميشود و به داستان شيرينيپزي مانوک ميرسد که دختري ارمني به نام ژانت مدير آن است و محبوبه کتابفروش همسايه. آخرين داستان هم از دو نفر است که با فلاکس چاي رفتهاند روي پشتبام تا برف ببينند.
وجه غالب داستان هاي جمعه بيست و هشتم روي صندلي لهستاني در جريان بودن يک زندگي واقعي است. در حالي که شخصيت ها، ويژگي هاي آنها و اتفاقاتي که برايشان مي افتد به هيچ وجه باورپذير نيستند.
غزال زرگراميني متولد 1360است. پيش از اين از وي، يك داستان كوتاه در مجموعه داستاني به نام "اردك هاي جسور" (9 داستان كوتاه از 9 نويسنده جوان به همراه يک داستان از محمد محمدعلي) به چاپ رسيده بود. او از تيرماه 1384 تا ارديبهشت 1385 به چاپ مستمر داستان در روزنامه "جام جم" مشغول بوده است.
<strong>چرت کوتاه</strong>
نويسنده: ليلي دقيققيمت: 10000 ريال، نوبت چاپ: چاپ اول 1385، ناشر: بازتاب نگار
چرت کوتاه مانند اغلب داستان هاي سال هاي اخيرکه توسط نويسندگان زن نوشته شده، بيشتر از هرچيز دغدغه ي مسال زنان را دارد. بدون اينكه داستان را به سمت احساساتيگري بکشاند و در کنار طرح معضلات اين قشر از جامعه به مسايل و دغدغه هاي ديگر اقشار جامعه نيز مي پردازد. بيشتر داستان هاي مجموعه چرت کوتاه در زمينه ي اجتماع و بحث هاي روان شناختي انسان ها و مناسبات جاري بين آنها جريان دارد. چرت کوتاه شامل ۸ داستان كوتاه است. البته يكى از داستان ها نسبت به بقيه بلندتر است و حوادث آن هم در حدود ۶۰ سال قبل اتفاق مى افتد. بقيه داستان ها به مسائل امروز جامعه ايراني مي پردازند. شخصيت هاي هر يک از داستان هاي اين مجموعه در عين دارا بودن ويژگي ها و مختصات خاص خودشان به نظر مي رسد به نوعي با يکديگر در ارتباط هستند.
ليلى دقيق متولد ۱۳۵۱ در تهران و داراى ليسانس شيمى است. اين مجموعه داستان اولين اثر منتشر شده از ليلي دقيق است. اين کتاب نامزد دريافت جايزه ادبي در جوايز ادبي سال 85 بوده است.
<strong>ژاك قضا و قدري و اربابش</strong>
نويسنده: دني ديدرومترجم: مينو مشيري359 ص، تهران: انتشارات فرهنگ نشرنو، 1386، چاپ اول
چهارصد سال تاريخ رمان بدون «ژاك قضا و قدري و اربابش» كه به حق در كنار رمان هايي چون «دن كيشوت» و «اوليس» جاي دارد، كامل نيست. به احتمال زياد، «ديدرو» اين رمان را بين سال هاي 1765 تا 1784 ميلادي نوشته است. مشكل بتوان «ژاك قضا و قدري» را در قالب ادبي خاص گنجاند. شايد بتوان آن را برداشتي كاملا شخصي از ژانر «پيكارسك» دانست و تا حدي وامدار سنت «دن كيشوت». در اين رمان چند لايه، «ديدرو» هشيارانه و با زبان طنز به تقليد معيارها و شگردهاي معمول آثار تخيلي مي پردازد تا آنها را به تمسخر بگيرد و نفي كند؛ به همين دليل است كه اين اثر او را «ضد رمان» خوانده اند. او از همان بدو رمان، فضايي را خلق مي كند كه پيش از او در تاريخ رمان نويسي ديده نشده است. در واقع مي توان ادعا كرد كه سنت گريزي، ساختار پيچيده، بي نظمي استادانه، آوردن داستان در داستان، پارادوكس ها و تضادهاي گستاخانه، آميزه طنز و تخيل براي مبارزه با جهل و خرافات و كوته بيني، از ويژگي هاي منحصر به فرد اين رمان است؛ رماني كه نمونه اي از داستان نويسي مدرن به شمار مي آيد. ترجمه خوب و روان خانم «مينو مشيري» از اين اثر، كتابي جذاب و خواندني در اختيار فارسي زبانان علاقمند به ادبيات جهان قرار داده است.
<strong>انتخاب (مجموعه داستان)</strong>
نويسنده: سيمين دانشور166 ص، تهران: نشر قطره، 1386، چاپ اول
اين كتاب، مجموعه اي از داستان هاي كوتاه «سيمين دانشور» است. اين داستان ها كه اكثرا در سال هاي گذشته در كتاب ها و مجموعه هاي مختلف به چاپ رسيده، اكنون در قالب يك كتاب گردآوري شده است. عناوين بعضي از داستان هاي اين مجموعه عبارتنداز: «لقاء السلطنه»، «اسطقس»، «انتخاب»، «برو به چاه بگو»، «ساواكي»، «بخت گشايي»، «برهوت»، «ميزگرد»، «از خاك به خاكستر» و«از پرنده هاي مهاجر بپرس».
<strong>فرهنگ داستان نويسان ايران (از آغاز تا امروز)</strong>
نويسنده: حسين ميرعابديني303 ص، تهران: نشر چشمه، 1386، چاپ اول
در اين مجموعه كه به معرفي داستان نويسان معاصر ايران اختصاص دارد، پس از ذكر اطلاعاتي درباره زندگي نويسندگان، فهرست و مشخصات آثار داستاني آن ها ارائه شده است. در حقيقت، اين فرهنگ دربرگيرنده مشخصات آثار و زندگينامه نويسندگان معاصر ايراني از نخستين كوشش ها براي آفرينش ادبيات جديد (دهه 1270 خورشيدي) تا دهه 1380 است. از اين رو زندگينامه و فهرست آثار نويسندگاني كه نخستين اثر خود را پس از 1380 منتشر كرده اند، نيامده است. اما در مورد نويسندگاني كه در اين فرهنگ معرفي شده اند، آخرين اطلاعات– مثلا فهرست آثار آنها تا پايان سال 1383– گردآوري شده است. از ويژگي هاي ديگر اين فرهنگ، معرفي نويسندگان افغاني است كه در سال هاي اخير آثار خود را به زبان فارسي در ايران منتشر كرده اند.
<strong>زبان فارسي: جلدهاي اول، دوم، سوم، چهارم</strong>
نويسنده: احمد صفارمقدم1097 ص، تهران: شوراي گسترش زبان و ادبيات فارسي، 1386، چاپ اول
مجموعه «زبان فارسي» كه اكنون جلدهاي اول تا چهارم آن چاپ و منتشر شده، براي آموزش زبان فارسي به غيرفارسي زبانان و آشنا كردن آنان با مباني تاريخ، ادبيات و فرهنگ ايران تدوين گرديده است. مخاطبان اين مجموعه عمدتا دانشجويان دانشگاه هاي خارج از كشور و ساير فارسي آموزان در محيط هاي غير فارسي زبان هستند كه مطابق برنامه آموزشي، و يا بنا به ميل خود، به فراگيري توام و هم زمان مهارت هاي زباني مي پردازند. نسل جديد ايرانيان خارج از كشور و خارجيان مشغول به تحصيل در ايران، مخاطبان ديگر مجموعه را تشكيل مي دهند. به دليل محدوديت هاي يادگيري در برنامه هاي فارسي آموزي كه ممكن است با عدم دسترسي به معلم ايراني تشديد شود و نيز به خاطر سهولت فراگيري بدون معلم، از زبان واسطه انگليسي كه در بيشتر كشورها رواج دارد به طور محدود استفاده شده و مطالب درسي با توضيح مختصر به اين زبان همراه گرديده است.
<strong>روزنامه اخبار مشروطيت و انقلاب ايران</strong>
نويسنده: سيد احمد تفرشي حسينيبه كوشش: ايرج افشار320 ص، تهران: انتشارات اميركبير، 1386، چاپ دوم
اين كتاب كه اطلاعات مفيدي در باب حوادث مربوط به فرمان مشروطيت و تاريخ عصر انقلاب ايران را در بر دارد، مجموعه اي از يادداشت هاي «ميرزا سيد احمد تفرشي حسيني»، ملقب به «تمجيد السلطان» است. او از پسران «حاجي امين دواب» - كالسكه چي مظفر الدين شاه- بوده و در دستگاه و دربار «محمد علي شاه» خدمت مي كرده است. يادداشت هاي او به حوادث و ماجراهاي فاصله سال هاي 1321 تا 1328 ه. ق مي پردازد. مؤلف كه از صداقت و ساده دلي بي بهره نيست، در جريان حوادث انقلاب مشروطه، مردد و دودل بوده و جهت گيري مشخصي نداشته است. از خلال نوشته هايش برمي آيد كه ميل او به جانب مشروطه طلبان بيشتر بوده و يا آن كه از ترس، چنين حالتي را در نوشته هاي خود بروز مي داده است. طبعا چون نوكر دربار «محمد علي شاه» است و رزقش از آنجا تامين مي شده، نگران است كه چه به سرش خواهد آمد...
<strong>ستارخان و جنبش آذربايجان</strong>
نويسنده: نريمان حسن زادهمترجم: پرويز زارع شاهمرسي230 ص، تهران: انتشارات شيرازه، 1386، چاپ اول
اين كتاب به وسيله يكي از پژوهشگران و نويسندگان جمهوري آذربايجان در سال 1986 ميلادي به زبان تركي نوشته شده و با الفباي كريل در باكو به چاپ رسيده است. موضوع آن جنبش آذربايجان در دوران مشروطه و نقش كليدي «ستارخان» در اين جنبش است. مهم ترين مزيت كتاب نسبت به آثار مشابهي كه در دوره هاي گذشته به وسيله پژوهشگران روس و در رابطه با جنبش مشروطه و آذربايجان نوشته شده، استفاده از آن دسته اسناد بايگاني شده اي است كه در دوران قبل از «گورباچف» استفاده از آنها ناممكن بود. از اين رو مترجم كتاب در پيشگفتار خود تصريح مي كند: [هدف از ترجمه اين كتاب، انتقال بينش خاص نويسنده نيست چرا كه نكته اي تازه در اين بينش وجود ندارد... منظور آن بود كه روايتي جديدتر با اسناد و مداركي نوين در اختيار خوانندگان و علاقمندان قرار گيرد تا با استفاده از اين اثر... درك ابعاد مختلف انقلاب مشروطه فراهم گردد.]
<strong>حزب مردم به روايت اسناد</strong>
تدوين: فاطمه اورجي نيك آبادي، غلامعلي پاشازاده1027 ص، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1386، چاپ اول
در سال هاي پس از كودتاي 28 مرداد 1332، حزب هاي «مردم» و «مليون» كه به وسيله دولت به وجود آمدند، صحنه گردان عرصه سياست ايران شدند. «حزب مردم» يا حزب اقليت از 26 ارديبهشت 1336، به رهبري «اسدالله علم» شروع به فعاليت كرد و مرامنامه و اساسنامه آن تدوين شد. با استعفاي «علم» از دبير كلي اين حزب در سال 1339، «پرفسور عدل» جانشين او شد و تا سال 1350 دبير كلي اين حزب را به عهده داشت. دراسفندماه 1353 با انصراف شاه از سيستم دو حزبي و اعلام تشكيل «حزب رستاخيز» به عنوان تنها حزب قانوني ايران، «حزب مردم» به كار خود پايان داد. در كتاب «حزب مردم به روايت اسناد»، تاريخچه و فعاليت اين حزب در طول حيات تقريبا هيجده ساله آن، با اتكاء به مدارك و اسناد گوناگون بررسي شده است.
<strong>از طبابت تا تجارت: خاطرات يك تاجر اصفهاني</strong>
نويسنده: ميرزا عبدالجواد اخوتبه كوشش: مهدي نفيسي336 ص، تهران: نشر تاريخ ايران، 1386، چاپ اول
اين كتاب، گونه اي مردم نگاري (مونوگرافي) درباره يك خانواده سنتي ايراني در اصفهان است؛ خانواده اي كه خود حاصل پيوند دو خانواده بازاري و روحاني بود. كتاب به دوراني مي پردازد كه جامعه ايران در حال گذار از يك جامعه سنتي به دنياي مدرن است. خاطرات گردآوري شده در اين مجموعه، وضعيت خانواده اي اهل بازار اصفهان را كه در محيط پرتلاطم و خروش دوره مشروطه دوم، در دوران «احمد شاه»، مي بالد و تحت تاثير موج تجددگرايي قرار مي گيرد و دگرگون مي شود، به تصوير مي كشد. تجدد گرايي اين خانواده اما در دوران تجدد گرايي اقتدارگرايانه «رضا شاه» رنگ مي بازد و خانواده دوباره به جايگاه و سنت خويش بازمي گردد. راوي خاطرات، «ميرزا عبدالله جواد اخوت» است كه در فاصله سال هاي 1267 تا 1324 خورشيدي مي زيست. او ابتدا نزد پدرش در بازار اصفهان كار مي كرد. سپس به دنبال آشنايي با يك پزشك، از كار بازار دست كشيد، به تحصيل پزشكي پرداخت و در اصفهان مطبي تاسيس كرد. با روي كار آمدن «رضا شاه» زندگي خانوادگي «ميرزا عبدالجواد» دگرگون شد و او به سنت قبلي خانوادگي اش، يعني فعاليت در بازار بازگشت. خاطرات اين تاجر اصفهاني، واكنش اقشار سنتي جامعه ايران را نسبت به پديده مدرنيته و تجدد در ايران، در اواخر دوره قاجار و اوايل حكومت پهلوي بازگو مي كند.
<strong>مجموعه مقاله هايي از كنگره بين المللي ماركس (1995)</strong>
ويرايش: حسن مرتضوي279 ص، تهران: نشر ديگر، 1386، چاپ اول
كنگره بين المللي ماركس با عنوان «ماركسيسم پس از صد سال: كارنامه و چشم اندازها»، در تاريخ 27 تا 30 سپتامبر 1995، به ابتكار نشريه «اكتوئل ماركس» در دانشگاه پاريس برگزار شد. كتاب حاضر، ترجمه تعدادي از مقالاتي است كه از طرف پژوهشگران كشورهاي مختلف و تئوريسين هاي ماركسيسم به اين كنگره ارائه شده است. اين مقالات به وسيله گروهي از مترجمان به فارسي برگردانده و سپس ويرايش شده است. عناوين بعضي از مقالات اين مجموعه و نويسندگان آنها عبارتنداز: «انقلاب و دموكراسي در انديشه سياسي ماركس و انگلس/ژاك تكسيه»، «جهاني شدن در بوته آزمايش/ديويد هاروي»، «پنج تز درباره ماركسيسم واقعا موجود/فردريك جيمسون»، «ملاحظاتي درباره مبارزه طبقاتي/ژاك كرگوات»، «سرمايه داري پس از كمونيسم/پري آندرسون»، «مسئله اخلاق در ماركسيسم/ايون كي نيو»، «فقر ملت ها، ارزش اضافي نسبي، تغييرات فني و انباشت در حال حاضر/آلن فريمن» و «ديالكتيك ماركسيستي پيشرفت و مسئله كنوني جنبش هاي اجتماعي/ميكائل لووي».
برندگان دومين دوره جايزه شهرکتاب
مراسم اختتاميه دومين جايزه داستان کوتاه شهرکتاب با حضور چهره هايي چون رضا سيدحسيني، عبدالله کوثري، مصطفي مستور و... در موزه هنرهاي معاصر تهران برگزار شد و با معرفي نفرات برگزيده به کار خود پايان داد.
در اين مراسم بيانيه هيئت داوران دومين دوره جايزه متشکل از علي خدايي، سيد رضا شکراللهي، مصطفي مستور، محمدحسن شهسواري، مهسا محب علي و اميرعلي نجوميان قرائت شد که در آن هيئت داوران از خلاقيت به کار رفته در شيوه نويسندگي توسط داستان نويسان اين دوره به عنوان خلاقيتي "پويا و مبتکرانه" ياد و تاکيد کرده بود که نسل تازه داستان نويسان تعريف داستان کوتاه را وسعت بخشيده اند.
در پايان اين مراسم ابتدا يک بسته فرهنگي شامل داستان هاي هزار و يک شب، خمسه نظامي، نظريه هاي روايت و يک لوح فشرده موسيقي به 15 داستان نويس راه يافته به مرحله پاياني (سعيد ارکان زاده يزدي، ناهيد انواري، سميرا آرامي، سينا برازجاني، پدرام رضايي زاده، مهرک زياده لو، درصدف سليماني، فريدالدين فريدعصر، ليلا قاسمي، سارا قرباني، کامليا کاکي، ندا کاووسي فر، دينا کاوياني، نسيم نوروزي و حسين نيازي) اهدا و سپس جوايز نويسندگاني که حائز رتبه هاي اول تا سوم شده بودند به ترتيب زير اعطا شد:
رتبه اول: ليلا قاسمي نويسنده داستان "موج" و مهرک زياده لو نويسنده داستان "بعد از نيمه شب" به طور مشترک رتبه اول را کسب کردند و هر کدام برنده سه سکه بهار آزادي شدند.رتبه دوم: حسين نيازي نويسنده داستان "هديه" و ندا کاووسي فر نويسنده داستان "شست دالي" به طور مشترک رتبه دوم را کسب کردند و هر کدام برنده دو سکه بهار آزادي شدند.رتبه سوم: ناهيد انواري نويسنده داستان "پژواک"، سارا قرباني نويسنده داستان "پرستو؛ به غلط (بادخورک)" و نسيم نوروزي نويسنده داستان "ماهي هاي رنگي" به طور مشترک رتبه سوم را کسب کردند و هر کدام برنده يک سکه بهار آزادي شدند.
تقدير از جمال ميرصادقي
دومين دوره جايزهي ادبي "روزي روزگاري" با تقدير از جمال ميرصادقي در زمينه رمان و داستان كوتاه بهطور مشترك و بهخاطر فعاليت بسيار طولاني در تدريس و برگزاري كلاسهاي داستان و تلاشهايش در گسترش ادبيات داستاني برگزار خواهد شد. اين جايزه كه هيأت امناي آن، رضا سيدحسيني، پروين سلاجقه، مهشيد نونهالي و عنايت سميعي معرفي شدهاند، با داوري: فرشته احمدي، شهلا زرلكي، لادن نيكنام، اميرارسلان فصيحي، امير احمدي آريان و اميرحسين خورشيدفر برگزار ميشود.
مديا کاشيگر دبير جايزه روزي روزگاري در کنفرانس خبري اين جايزه گفت: "ما امسال بيانيه نخواهيم داشت؛ چون آنقدر اوضاع آشفته و تعداد كتابها كم بود كه اصلاً فكر نميكرديم بتوانيم جايزه را برگزار كنيم. البته تعداد كتابهاي منتشرشده چاپ اول از سال گذشته بيشتر شده است و از مقطعي روند صدور مجوز تسريع شد. يعني ما تا آخر تابستان فقط هفت كتاب چاپ اول داشتيم، اما تا آخر بهمن به بالاي 70 عنوان رسيد و تا سال تمام نشود، قطعا نميتوانيم بگوييم كه چند اثر در اين دوره بررسي شدهاند." گفتني است اغلب جوايز ادبي خصوصي در سال گذشته از علي اشرف درويشيان تقدير کرده بودند.
جايزه شعر حسين منزوي
سايت ادبي نانوشته، جايزه اي را با نام و ياد حسين منزوي برگزار مي کند. اين جايزه در دو بخش غزل و سپيد برگزار مي شود که بخش غزل شامل غزل، مثنوي، رباعي و... و بخش سپيد شامل نيمايي و سپيد است.
به نوشته اين سايت، ابتدا تصميم بر اين بوده است که جايزه حسين منزوي تنها براي کتابهاي شعر برگزار شود، اما از آنجا که بعضي از شاعران باسابقه تاکنون مجموعه شعري منتشر نکردهاند، داوري روي چند شعر از هر شاعر انجام خواهد شد.
علاقهمندان به شرکت در اين جايزه، ميتوانند حداقل 5 شعر و حداکثر 10 شعر را تنها در يکي از دو بخش جايزه، به آدرس naneveshtehmonzavi@yahoo.com ارسال کنند. مهلت ارسال آثار تا پايان ارديبهشت 87 اعلام شده است. حسين منزوي در پائيز ۱۳۲۵ متولد شد. شعرهاي او بيشتر در زمينهٔ غزل است اما شعر سپيد هم ميسرود. او در سال ۱۳۸۳ بر اثربيماري ريوي و سرطان در تهران درگذشت و در کنار مزار پدرش در زنجان به خاک سپرده شد.
او در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده ادبيات دانشگاه تهران شد. سپس اين رشته را رها کرد به جامعهشناسي روي آورد، اما اين رشته را نيز ناتمام رها کرد. اولين دفتر شعرش در سال ۱۳۵۰ با همکاري انتشارات بامداد به چاپ رسيد و با اين مجموعه به عنوان بهترين شاعر جوان دوره شعر فروغ برگزيده شد. سپس وارد راديو وتلويزيون ملي ايران شد و در گروه ادب امروز در کنار نادر پورنادر شروع به فعاليت کرد. چندي مسئول صفحه شعر مجله ادبي رودکي بود و در سال نخست انتشار مجله سروش نيز با اين مجله همکاري داشت. در سالهاي پاياني عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در اين شهر باقي ماند.از او به عنوان پدر غزل معاصر ايران ياد مي شود.
تجديد چاپ آثار درويشيان
جلد سوم "داستانهاي محبوب من" علياشرف درويشيان که از يک سال پيش در انتظار دريافت مجوز براي تجديد چاپ است، هنوز موفق به دريافت مجوز نشده است.
هم چنين "خاطرات صفرخان" علياشرف درويشيان که خاطرات صفر قهرماني به تازگي از سوي نشر چشمه به چاپ ششم رسيده است. "افسانهها و متلهاي کردي" اين داستاننويس نيز از سوي نشر يادشده به زودي به چاپ پنجم خواهد رسيد. به گفته درويشيان، جلد بيستم «فرهنگ افسانههاي مردم ايران» نيز به پايان رسيده؛ ولي هنوز براي کسب مجوز ارايه نشده است. ناشر در اين مجلد، فهرستنامهاي کامل از افسانهها و نيز فهرست اعلام و... را انتشار خواهد داد.
اين فرهنگ، دايرةالمعارفي الفبايي است از افسانههاي سراسر ايران، که حاصل تلاش ۲۲ساله درويشيان با همکاري رضا خندان مهابادي را دربر ميگيرد و توسط انتشارات کتاب و فرهنگ منتشر ميشود.
درويشيان که چندي پيش به علت بيماري در بيمارستان بستري شده بود، گفت: بعد از بيماري هنوز شروع به نوشتن کار تازهاي نکردهام و کارهاي نيمهکاره همينطور ماندهاند.
چهار داستان "از اين ولايت"، "آبشوران"، "فصل نان" و "همراه آهنگهاي بابام" هم که تا سال ۵۹ در قالب يک کتاب به چاپ شانزدهم رسيده بودند، سال گذشته دوباره از سوي نشر يادشده در قطع جيبي منتشر شدند و به تازگي تجديد چاپ شدهاند.
ابوتراب خسروي و "داستان ويران"
داستان ويران نام آخرين مجموعه داستان ابوتراب خسروي است که اخيرا از سوي اين نويسنده براي چاپ و دريافت مجوزبه نشر چشمه سپرده شده است
اين مجموعه شامل 8 داستان با موضوعهاي مستقل از يكديگر است كه نگاه هستي شناسانه و دغدغه هستي كاوي اصليترين تم تمامي داستانها است. به بياني فرم و صورت در اين داستانها كاملا ويران شده و از نو آفريده شده است. هم چنين نگارش رمان "ملكان عذاب" اين داستان نويس كه حدود 4 سال به طول انجاميده در مراحل نهايي کار قرار دارد و پس از بازنگري و ويرايش نهايي جهت چاپ به ناشر سپرده خواهد شد. اين رمان در کنار دو رمان قبلي خسروي شکل دهنده ي يک تريلوژي داستاني از نظر مفهوم و ساختار است.
ابوتراب خسروي دو رمان "اسفار كاتبان" و "رود راوي" و همچنين مجموعه داستان "هاويه" و "ديوان سومنات" را تاكنون به چاپ رسانده است كه رمان "اسفار كاتبان" جايزه مهرگان ادب را به عنوان بهترين رمان سال 82 و "رود راوي" جايزه بنياد گلشيري به عنوان بهترين رمان مطلق سال 83 را از آن خود كردند.
"تريستان و ايزوت" پس از 30 سال
"تريستان و ايزوت" که 52 سال پيش و در سال 1334 توسط "پرويز ناتل خانلري" به فارسي برگردانده شده است پس از 30 سال از آخرين چاپش قرار است هفته جاري توسط انتشارات نيلوفردر ايران توزيع شود. كتاب "تريستان و ايزوت" نوشته "ژوزف بديه" از جمله شاهكارهاي كلاسيك جهان بهشمار مي رود كه بر اساس افسانه "تريستان و ايزولد" توسط اين نويسنده فرانسوي نوشته شده است و واگنر نيز اپرايي بر اساس اين افسانه نوشته است.
"پرويز ناتل خانلري"، در سال 1292 خورشيدي در تهران متولد شد. تحصيلات متوسطه خود را در دارالفنون و تحصيلات عاليه را در دانشكده ادبيات تهران تا درجه دكترا به اتمام رسانيد و پس از پايان خدمت وظيفه در دانشگاه تهران به تدريس پراخت.
او به واسطه نسبت فاميلي با نيما يوشيج حشر و نشر داشت و نخستين مقاله را در روزنامه "اقدام" به مدير مسئولي عباس خليلي نوشت.
تصحيح يوسف و زليخا، چهار مقاله، رستم و سهراب، سمك عيار، سفرنامه ناصرخسرو و ديوان حافظ به همراه تأليف وزن شعر فارسي، تحقيق انتقادي در عروض و قافيه فارسي، زبانشناسي و زبان فارسي، فرهنگ و اجتماع، شعر و هنر و تاريخ هنر از جمله اثار اوست.
ترجمههاي دختر سروان اثر الكساندر پوشكين، چند نامه به شاعري جوان از راينر ماريا ريلكه، شاهكارهاي هنر ايران، اسباب حدوثالحروف و مخارج الحروف به همراه مجموعه شعر ماه در مرداب از ديگر آثار وي هستند. خانلري در سال 1369 در 77 سالگي درگذشت.
"تبعيدي يمگان منتظر مجوز"
نشر آهنگ ديگر حدود پنج ماه است که کتاب «ناصر خسرو؛ تبعيدي يمگان» نوشته منوچهر آتشي را براي کسب مجوز به ارشاد فرستاده است ولي تا کنون خبري از دريافت مجوز براي اين کتاب نيست. اين كتاب درباره زندگي ناصرخسرو و آثار او نوشته شده و همراه با گزينهاي از شعرهاي ناصرخسرو است.
نشر آهنگ ديگر پس از درگذشت آتشي، كتاب «آفتاب، مهتاب» شامل افسانههاي كرهاي را با ترجمه اين شاعر و مترجم منتشر كرده است.
منوچهر آتشي دوم مهرماه سال 1310 در دهرود دشتستان متولد شد و 29 آبانماه 1384 از دنيا رفت. مجموعههاي شعر «وصف گل سوري»، «گندم و گيلاس»، «زيباتر از شكل قديم جهان»، «چه تلخ است اين سيب»، «ديدار در فلق» و «حادثه در بامداد» و ترجمه آثاري چون «دلاله» (تورنتون وايلدر) و «لنين» (ماياكوفسكي) از آثار بهجامانده از او هستند.
"کتاب تازه اي از حسن مير عابديني"
"پيدايش رمان نويسي تا سال 1320" عنوان احتمالي کتاب تازه حسن ميرعابديني است که به زودي منتشر خواهد شد. "پيدايش رمان نويسي تا سال 1320" به جريانهاي داستان نويسي، نويسندگان، پاتوق ها و نشريات ادبي در اين دوره اشاره دارد.
به گفته حسن ميرعابديني در اين کتاب بيشتر بر جريان شناسي داستاني تمرکز شده است و انواع رمان اين دوره از قبيل تاريخي، پليسي و... براي مخاطب توضيح داده مي شود.
ميرعابديني پيشتر در مجموعه "صد سال داستان نويسي ايران" به جريانهاي ادبي اين دهه و حتي پيش از آن اشاراتي داشت. اين کتاب چهارجلدي تحليل جامع و بيشتر جامعه شناسانه اي است از تاريخ داستان نويسي در ايران از دوره مشروطه تا سال 1375 و منبعي است براي تمام پژوهش ها و نقدهاي جريان شناختي در حوزه ادبيات داستاني فارسي."فرهنگ داستان نويسان ايران" به کوشش حسن ميرعابديني با ويرايش و توضيحات جديد نسبت به چاپ سابق به تازگي توسط نشر چشمه وارد پيشخوان کتابفروشي ها شده است.
"فرهنگ داستان نويسان" نخستين بار در سال 1374 منتشر شد اما با توجه به اينکه فرهنگ ها اصولاً خاصيتي کامل نشدني دارند و مرتب افراد جديد و مطالب نو به آنها افزوده مي شود، توضيحاتي به آن اضافه شده است.
از ميرعابديني "صد سال داستان نويسي ايران" (چاپ چهارم) توسط نشر چشمه و "هشتاد سال داستان کوتاه ايراني" (چاپ دوم) به وسيله کتاب خورشيد به تازگي منتشر شده است.
اين منتقد ادبي تاکنون چندين بار داور جايزه هاي ادبي بوده است و از ديگر تاليفاتش مي توان به "هشتاد سال داستان کوتاه فارسي" اشاره کرد که از طرف نشر خورشيد به بازار عرضه شده. کوشش حسن ميرعابديني را شايد بتوان جبران کم کاري و انفعال بي شمار دستگاه و نهاد فرهنگي دانست که توليدات شان ديرزماني است راهي به قفسه هاي کتابخانه هاي خوانندگان واقعي نمي يابد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر