پنجشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۶

فيلم روز♦ سينماي جهان


با به پايان رسيدن معرفي فيلم هاي اسکاري بار ديگر به سراغ اکران روز دنيا رفته ايم. آغاز سال جاري ميلادي ‏مصادف بود با اکران چندي فيلم پر هزينه مانند کلاورفيلد که پاسخ خوبي نيز در گيشه گرفتند. اما برنده واقعي ماه ژانويه ‏فيلم هاي متعلق به سينماي کشورهاي کمتر شناخته شده، همچون آرژانتين، مجارستان، ترکيه و... بودند که اين روند با ‏برنده شده فيلمي برزيلي در جشنواره برلين به اوج رسيد. نگاهي انداخته ايم به هفت فيلم شاخص اکران در هفته هاي ‏گذشته...‏‏ ‏‏<‏strong‏>فيلم هاي روز سينماي جهان<‏‎/strong‏>‏



<‏‎/strong>XXY‏
کارگردان: لوسيا پوئنزو. فيلمنامه: لوسيا پوئنزو بر اساس داستان کوتاه ‏‎"Cinismo"‎‏ سرجيو بيزيو. موسيقي: آندرس ‏گلداستاين، دانيل تاراب. مدير فيلمبرداري: ناتاشا برير. تدوين: هوگو پرايمرو، الکس زيتو. طراح صحنه: روبرتو ‏ساموئله. بازيگران: ريکاردو دارين[کراکن]، والريا برتوچلي[سولي]، ژرمن پالاسيوس[راميرو]، کارولينا ‏پلريتي[اريکا]، مارتين پيرويانسکي[آلوارو]، اينس افرون[الکس]، گيلرمو آنجلي[خوآن]، سزار ترونکوسو[واشنگتن]، ‏آن پي ير رگوئه را[استبان]، آيلين سالس[روبرتا]، لوچانو نوبيل[واندو]، لوکاس اسکاريز[سائول]. 86 دقيقه. محصول ‏‏2007 ارژانتين، فرانسه، اسپانيا. نامزد 8 جايزه اصلي انجمن منتقدان فيلم آرژانتين، برنده جايزه طلايي جشنواره اتن، ‏برنده جايزه طلاي بهترين فيلم جشنواره بانکوک، نامزد جايزه بزرگ جشنواره براتيسلاوا، برنده جايزه هفته منتقدان و ‏جايزه ريل طلاي بزرگ از جشنواره کن، برنده جايزه بهترين بازيگر زن/اينس افرون-بهترين فيلم-بهترين کار اول-‏بهترين بازيگر رن نقش مکمل/والريا برتوچلي از مراسم کلارين، برنده بهترين کارگردان تازه کار از جشنواره ‏ادينبورو، برنده جايزه منتقدان کبک از جشنواره سينماي نو مونترال، نامزد جايزه داوران جشنواره سائو پولو، برنده ‏جايزه کشف سال از مراسم جهاني موسيقي فيلم. ‏
الکس نوجواني 15 ساله با پدرش کراکن-زيست شناس دريايي- و مادرش سولي آرژانتين را ترک و در سواحل اروگوئه ‏ساکن شده اند. آنها براي اين که دور از مردم زندگي کنند دليلي دارند و آن دو جنسي بودن الکس است. با از راه رسيدن ‏خانواده راميرو-جراح پلاستيک- مشخص مي شود که مادر الکس از او و خانواده اش-اريکا و آلوارو-دعوت کرده تا ‏کراکن و الکس را راضي به عمل جراحي کنند. چون الکس از دو هفته پيش خوردن داروهايش را ترک است، داروهايي ‏که به وي کمک مي کرد تا بيشتر به طرف جنسيت زنانه تمايل پيدا کند. الکس که به تازگي با دوست صميمي اش واندو ‏به هم زده، با رسيدن آلوارو از وي مي خواهد تا با همديگر سکس داشته باشند. اما آلوارو ابتدا نمي پذيرد، ولي بعدها تن ‏به رابطه اي مي دهد که الکس نقش فاعل را در آن به عهده مي گيرد. کراکن که شاهد ماجرا است، از تمايل الکس به ‏مذکر شدن آگاه مي شود. اما بر خلاف همسرش سولي مايل نيست فرزندش را در انتخاب جنسيت آينده خود تحت فشار ‏بگذارد. تا اينکه يک روز الکس هنگام بازگشت به خانه مورد تهاجم پسرهاي محل قرار مي گيرد و در آستانه تجاوز ‏توسط واندو نجات پيدا مي کند. خانواده راميرو آنجا را ترک مي کنند، در حالي که براي آلوارو مسجل شده که ‏همجنسگراست...‏



<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
پرداختن به مسائل انسان هايي که خواه ناخواه-اسمش را هرچه مي خواهيد بگذاريد- يا از روي تصميم طبيعت تمايلات ‏جنسي خارج از عرف رايج دارند و گاه همچون قهرمان فيلم ‏XXY‏ حتي اندام هاي جنسي اش نيز دگرگونه است[تازگي ‏ها لغت دگرباش براي اين گونه افراد ابداع شده] هنوز تابو است. نه فقط در ايران که آموزه هاي شرعي و ديني در کنار ‏عرف و سنت نيرو بازدارنده قدرتمندي را تشکيل داده است، بلکه در ديگر کشورهاي حتي متمدن تر جهان به اين گونه ‏انسان ها گاه در حد موجودات غير عادي، عجيب و غريب و حتي هيولا و در شکل معقول ترش استثنايي نگريسته مي ‏شود. گمان مي کنم اولين بار ژان کوکتو-ياغي بزرگ- در فيلم خون شاعر بود که موجودي دو ‏جنسي[‏hermaphrodite‏] را تصوير کرد. البته در آن فيلم مجال پرداختن به معضلات چنين افرادي فراهم نبود که استاد ‏حرف هاي ديگري براي گفتن داشت. فيلم هاي جدي يا حتي مستند قابل اعتنايي[غير از ‏Hypothèse ‎hermaphrodite, L' (1997)Alain Burosse‏] نيز به ياد ندارم، بنابر اين به راحتي مي شود ‏XXY‏ را اولين فيلم ‏جدي درباره دوجنسي ها اعلام کرد. تا همين جا فيلم به دليل سوژه اش بيش از اندازه کافي جذاب هست، اما چه چيز ‏باعث شده تا منتقدان زبان به تحسين آن گشوده و داوران جشنواره ها جوايز ارزنده اي را نثار آن کنند؟
لوسيا پوئنزو متولد 1973 فرزند لوئيس پوئنزو فيلمساز آرژانتيني است. از سال 2001 با فيلمنامه نويسي وارد سينما ‏شده و ‏XXY‏ اولين تجربه او در مقام کارگرداني است. و آن چه سبب مقبوليت فيلم وي شده، کار ظريف او روي ‏تنگناهاي احساسي شخصيت هاي داستان-از همه مهم تر الکس- خويش است. فيلم مطالعه موشکافانه پوئنزو درباره ‏دنياي بزرگسالان و نوجوان هاست. نوعي مطالعه روشمند درباره هويت جنسي و کشف آن که مي تواند همه زندگي ‏آدمي را تحت تاثير خود قرار دهد. فيلمي به شدت کم ديالوگ، اما به اندازه کافي سرشار از احساس که شما را وادار ‏خواهد کرد با دگرباشان رفتاري انساني و همشان خود داشته باشيد. همين امر دستاورد اندکي نيست. بازي ها عالي ‏است، مخصوصاً افرون و پيرويانسکي که بازي موش و گربه ميان خود را خيلي جدي مي گيرند. بهترين فيلم اين هفته و ‏اثري به ياد ماندني از سينماي کمتر شناخته شده آرژانتين!‏ژانر: درام. ‏





<‏strong‏>چشم ‏The Eye‎
کارگردان: ديويد مورو، زاوير پالود. فيلمنامه: سباستين گونيه رز بر اساس فيلمنامه جو جو يئوت-چون هي، اوکسيد و ‏دني پنگ. موسيقي: مارکو بلترامي. مدير فيلمبرداري: جف جور. تدوين: پاتريک لوسيه. طراح صحنه: جيمز اچ. ‏اسپنسر. بازيگران: جسيکا آلبا[سيدني ولز]، آلساندرو نيوولا[دکتر پل فاکنر]، پارکر پوزي[هين ولز]، راده ‏سربدژيا[سايمون مک کولاگ]، فرناندو رومرو[آنا کريستينا مارتينز]، ريچل تيکوتين[رزا مارتينز]، اوبا بابتونده[دکتر ‏هاسکينز]. 97 دقيقه. محصول 2008 آمريکا. ‏
سيدني ويولنيستي جوان و با استعداد که از کودکي نابينا شده، شانس آنها را مي يابد تا پس از عمل پيوند چشم براي اولين ‏بار دنياي اطراف خود را ببيند. در آغاز همه چيز محو و شبح گونه است، اما دکترها به او قول مي دهند به زودي قدرت ‏بينايي يک فرد عادي را به دست خواهد آورد. ولي سيدني که تاکنون به حس شنوايي خود متکي بوده، ابتدا شروع به ‏شنيدن صداهايي هراس آور و سپس ديدن اشباحي خوف انگيز در اطراف خود مي کند. به نظر مي رسد که سيدني به ‏شکلي ناخواسته قادر به ديدن اشباح شده و همين امر سبب ترس روزافزون وي مي شود. ديدن اشباح در مجتمع ‏مسکوني و کابوس هاي مکرر باعث مي شود تا سيدني همه اين حوادث را ناشي از پيوند چشم ارزيابي کرده وبه جست ‏و جوي صاحب قبلي چشم ها برآيد. سيدني به همراه دکترش راهي مکزيک مي شود. در آنجا با رزا مارتينز-‏‎ ‎مادر آنا ‏کريستيناي متوفي- روبرو شده و درمي يابد که دختر متوفي به جادوگر بودن شهرت داشته است. دليل اين امر اطلاع آنا ‏کريستينا از حوادثي مرگبار پيش از وقوع شان بوده است. سيدني پس از رويارويي با شبح آنا کريستينا به سوي آمريکا ‏به راه مي افتد. اما با رسيدن به گذرگاه مرزي مي فهمد که کابوس هايي که تاکنون ديده در حال تحقق يافتن است و بايد ‏براي نجات مردم بيگناهي که در خطر مرگ قرار دارند، بايد کاري بکند. کاري که بار ديگر به قيمت از دست دادن ‏چشم هايش تمام خواهد شد...‏




<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
بازسازي فيلم ترسناک اينک کلاسيک برادران پنگ که گويا براي افزودن شباهت بيشتر توسط دو نفر کارگرداني شده ‏است. آقايان ديويد مورو و زاوير پالود که يکي از يکي ناشناس ترند و جست و جو در منابع مکتوب و دنياي مجازي نيز ‏چيز زيادي در اختيارمان نمي گذارد. تنها ردپاي موجود فيلم ترسناک ديگران/آنان[2006] است که در حد و اندازه ‏سينماي فرانسه اثري قابل اعتنا و ديدني بود و همين!‏
چشم به عنوان دست گرمي و ابراز وجود حضرات در هاليوود فيلم بدي نيست و در هفته اول نمايش خود 12 ميليون ‏دلاري هم به جيب تهيه کننده اش سرازير کرده است. تنها نقطه ضعف فيلم سعي در آمريکايي کردن هر چه بيشتر ‏داستان است که سبب شده تا همذات پنداري با شخصيت ها اندکي دشوار شود[سکانس پاياني فيلم: انفجار نفتکشي عظيم و ‏در نتيجه کوري مجدد سيدني که براي نجات مردم بيگناه خود را به خطر افکنده، نمونه بارز آن است].‏
پذيرش جسيکا آلبا نيز در نقش دختري کور شايد ابتدا سخت به نظر بيايد، اما باور کنيد از انتخاب اول تهيه کننده-رنه ‏زلوگر- بسيار پذيرفتني تر است و تمامي تلاش خود را براي بازي درست انجام مي دهد. استعداد به هدر رفته فيلم پارکر ‏پوزي است که از سينماي هال هارتلي به ميان يک فيلم تجاري صرف پرتاب شده است.‏
چشم به عنوان يک بازسازي کاري متوسط است، مخصوصاً براي کساني که نسخه اصلي و واقعاً هراس انگيز آن را ‏ديده باشند. هرچند فيلمنامه نسخه فعلي بسيار کوشيده تا جوهره فيلم اصلي را حفظ کند، اما ميان وفاداري و خوش ساخت ‏بودن فاصله بسيار است. بعد از ديدن نسخه اصلي تماشاگر دوست داشت چشم به روي دنيا ببندد و با گوش خود ‏پيرامونش را بشنود، اما نسخه فرانسويان مهاجر از روي دست برادران آسيايي قادر به القاي چنين حالتي نيست و تنها ‏تاثير آن ايجاد حالت راضي به رضاي خدا نزد افراد معلول باشد تا با نقص جسمي خود ساخته و -گور باباي علم و ‏پيشرفت دانش پزشکي- دست به ترکيب خلقت خود نزنند!!! اميدوارم شما جزو اين تماشاگران نباشيد!!!‏ژانر: درام، ترسناک، مهيج. ‏







<‏strong‏>فرشته سفيد ‏Beyaz melek‎
نويسنده و کارگردان: ماحسون کيرميزي گول. موسيقي: ماحسون کيرميزي گول، يلديراي گولگن، کمال ساهير گورل. ‏مدير فيلمبرداري: ايوپ بوز. طراح صحنه: زينپ کول اوغلو توران. بازيگران: سونا سلن[ميزگين]، علي سورمه ‏لي[مختار]، عارف ارکين[آحمت]، بيلگه زوبو[ياشار]، جاهيت تامر[طيار مدير]، جزمي باسکين[صبري]، امل ساين[به ‏نقش خودش]، ارل گون آيدين[فرمانده واحيت]، غاضنفر ئوزجان[دلقک]، ماحسون کيرميزي گول[علي]، سارپ ‏آپاک[رشات]، نژات اويگور[قاضي جمال]، باووز بينگول[حيدير]، يلديز کنتر[ملک]، زينپ توکوش[نازلي]، فاديک ‏سوين آتاسوي، لاله بلکيس، حسين آوني دانيال، نورسيم دمير، ارول دميرئوز، پينار ارتوره، صاليح کاليون، تورون ‏کاراجااوغلو، ئوزنور کولا، تومريس ئوغوزآلپ، ايلکاي ساران، سونا سلن، فيرات تانيس[موسي]. 122 و 115 دقيقه. ‏محصول 2007 ترکيه. نام ديگر: ‏The White Angel‏. ‏
علي و رشات پدرشان آحمت را براي شيمي درماني به استانبول مي برند. اما آحمت که در خود تحمل شيمي درماني را ‏نمي بيند، از بيمارستان فرار مي کند. علي و رشات او را دنبال مي کنند، اما آحمت موفق به گم کردن رد خود شده و ‏مدتي بعد خود را در برابر يک آسايشگاه مخصوص سالمندان مي يابد. ساکنين آسايشگاه به تصور اينکه فرزندانش او را ‏به حال خود رها کرده اند، از وي مي خواهند تا در آنجا بماند. آحمت که به سختي قادر به صحبت کردن است، مي ‏پذيرد. علي و رشات بعد از مدت کوتاهي پدرشان را در آسايشگاه مي يابند. اما چون او را از بودن در آنجا راضي مي ‏يابند، مي پذيرند تا مدتي در آنجا بماند. اين دو که از مرگ قريب الوقع پدرشان باخبرند، مي پذيرند که دستيابي به ‏احساس خوشبختي در آخرين روزهاي عمر از ادامه مداواي کم اثر براي پدرشان مفيدتر و مهم تر است. ‏
ساکنان آسايشگاه نيز هر کدام براي خود سرگذشتي دارند و آحمت با فهميدن سرگذشت آنها خود را بيشتر به آنان نزديک ‏تر احساس مي کند. در دومين روز اقامت آحمت در آسايشگاه، قرار است دو نفر از ساکنان آنجا معلمي بازنشسته به نام ‏ياشار و نباهت با هم ازدواج کنند. پس از برگزاري مراسمي باشکوه آحمت که تصميم به بازگشت به خانه گرفته، از اين ‏زوج و ديگران براي سفر به روستاي خود در ديارباکير دعوت مي کند. پس از کرايه يک ميني بوس همگي به راه مي ‏افتند، اما سفر پر ماجرايي در انتظار آنهاست و اتفاق هاي غريبي نيز در مقصد انتظارشان را مي کشد....‏




<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
فرشته سفيد پر فروش ترين فيلم سال 2007 سينماي ترکيه و يازدهمين فيلم پر فروش تاريخ سينماي اين کشور-اوج ‏موفقيت سينماي عامه پسند ترک- اولين ساخته خواننده مشهور ماحسون[محزون] کيرميزي گل يکي از آن درام ها يا ‏بهتر بگويم ملودرام جذاب، ساده-از نظر نوع نگاه اش به هستي-، راحت الهضم و دوست داشتني است. جهان بيني ساده ‏و انساني اش را لااقل شرقي ها به راحتي مي پذيرند، چون راه حل هايي ساده نيز براي حل مشکلات بزرگ پيشنهاد مي ‏کند. همين سادگي مي تواند بلاي جان فيلم نيز بشود، چون پذيرش اين که هنوز در اين دنياي قرن بيست و يکي افراد ‏ساده دلي چون ساکنان روستاي آحمت وجود دارند اندکي دور از ذهن است. ‏با اين حال، فارغ از تلقي سازنده اش، فرشته سفيد قصه اي جهان شمول را دستمايه کار خود قرار داده است. کنار ‏گذاشته شدن سالخوردگان و راندن آنان به حاشيه زندگي پر هياهو و شتاب امروزي که باعث بروز خلاهاي احساسي مي ‏شود. فرشته سفيد با چنين سوژه اي قصد دارد تا انسان هاي جامعه گرفتار ميان سنت و مدرنيته ترکيه را به بازگشت به ‏سوي شرق-آناتولي کهن و صفا و صميمت روستايي آن- ترغيب کند تا از اين راه پذيرش مرگ را نيز آسان تر نمايد. ‏کيرميزي گول با تصوير کردن انسان هاي سالخورده دو سوي فلات آناتولي مي خواهد منادي عشق به زندگي و عشق ‏ميان انسان ها باشد و اين کار را با اختصاص دادن بخشي از درآمد سرشار فيلم به آسايشگاه هاي سالمندان سراسر ترکيه ‏به شکلي عملي نيز اثبات مي کند. ‏
فرشته سفيد که همزمان در 210 سينما به نمايش در آمد و بيش از يک و ميليون نفر را به سالن ها کشاند، اولين تجربه ‏فيلمسازي کيرميزي گول است. ماحسون کيرميزي گول متولد 1969 بينگول استان ديار باکير ترکيه است. وي در 22 ‏سالگي از ‏İTÜ‏ کنسرواتوار دولتي موسيقي ترک فارغ التحصيل ‏‎ ‎شد. از 1980 شروع به فعاليت در زمينه خواندن آواز ‏کرد. اولين آلبوم موسيقي حرفه ايش در 1993 با نام "اگر دنيا اينه، تو پادشاهي" منتشر شد که رکورد فروش را ‏شکست. اين موفقيت با انتشار کارهاي بعدي او به بنام "عزيزم"، "حقوق بشر" و "عاشق شدم همشهري" تکرار شد. از ‏کيرميزي گول تاکنون 12 آلبوم موسيقي منتشر شده که همگي با اقبال وسيعي روبرو شده اند. او از سال 1993 با بازي ‏در سريالي به نام "اگر دنيا اينه، تو پادشاهي" شروع به بازيگري کرد و تاکنون در سريال هاي اين عشق تمام شدني ‏نيست[1996]، همشهري[1996]، زمين نخوردم[1999]، ظالم[2003] و تبعيدي عشق[2005] بازي کرده است. ‏فرشته سفيد مصداق کامل جمله مشهوري است که ترک هاي مي گويند: اگر زندگي يک سفر است، پس سعي کن از آن ‏لذت ببري! ‏ژانر: درام. ‏






<‏strong‏>روياي کاساندرا ‏Cassandra's Dream‎
نويسنده و کارگردان: وودي آلن. موسيقي: فيليپ گلس. مدير فيلمبرداري: ويلموش زيگموند. تدوين: آليسا لپسلتر. طراح ‏صحنه: ماريا ديورکوويچ. بازيگران: اوان مک گرگور[ايان بلين]، کالين فارل[تري بلين]، هيلي آتول[آنجلا استارک]، ‏سالي هاوکينز[کيت]، تام ويلکينسون[عمو هاوارد]، جان بنفيلد[آقاي بلين]، کلر هيگينز[خانم بلين]، فيل ديويس[مارتين ‏برنز]، جيم کارتر[مدير گاراژ]، ديويد هوروويچ[پدر آنجلا]، کيت فاولر[مادر آنجلا]، تام فيشر[نايجل]. 108 دقيقه. ‏محصول 2007 آمريکا، انگلستان. ‏
ايان و تري، دو برادر لندني که از نظر مالي در مضيقه و دربدر به دنبال يافتن راهي براي پيدا کردن پول هستند. هر دو ‏دوست دخترهايي دارند که مخارجي نگهداري از آنان مسلتزم پول است. ايان براي ورود به صنعت هتلداري و رفتن به ‏لس آنجلس به همراه دوست دختر بازيگرش نيازمند پول است، اما نياز تري به پول حالتي ضروري تري دارد چون مبلغ ‏هنگفتي در قمار باخته است. همزمان سر و کله عموي ثروتمندشان هاوارد پيدا مي شود و مي پذيرد به آنها کمک کند. ‏اما عمو هاوارد نيز به سهم خود مشکلاتي دارد و نياز مند کمک برادرزاده هاي جوان خود...‏
ايان و تري بايد شخصي را که قرار است در دادگاه عليه عمو هاوارد شهادت دهند، از سر راه بردارند. چون در غير ‏اين صورت عمو هاوارد امکان دارد تا پايان عمر به زندان برود. و در نتيجه برادرزاده هايش نيز از کمک هاي مادي ‏او بي نصيب بمانند. اين کار چندان ساده نيست، اما ايان و تري که گريزراه ديگري ندارند سرانجام به قتل يک انسان تن ‏مي دهند. اما مدتي بعد در حالي که به نظر مي رسد همه چيز رو به راه شده، تري دچار هراس و کابوس مي شود. تنها ‏راه به پيشنهاد عمو هاوارد، برداشتن وي از سر راه توسط ايان است....‏





<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
آخرين فيلم آلن مانند فيلم پيشين وي يک کار اروپايي است و بسيار به دور از کمدي هاي هميشگي يا فيلم هاي جدي اش ‏که اداهاي فلسفي در مي آوردند. و شوربختانه ناموفق از فيلم قبلي که به نظر مي رسيد سرآغاز تازه اي براي يک ‏دوران کاري جديد باشد. يک درام جنايي اخلاق گرا و قدري که در پايان آن هر دو برادر به سزاي جنايتي که انجام داده ‏اند، مي رسند و بس!‏
چهل و سومين فيلم وودي آلن 73 ساله که با صرف 13 ميليون دلار و با حضور بازيگراني مشهور توليد شده و حق ‏خود را کسب کمتر از 1 ميليون دلار در اکران آمريکا به دست آورده است. مشکل اينجاست که تماشاگر امروزي در ‏پس اين‎ ‎قصه تراژيک بداعت يا هيجاني که لازمه چنين فيلم هايي است را نمي يابد. از طرف ديگر بسياري از ‏تماشاگران هرگز با فيلم هاي جدي آلن کنار نيامده اند و کمدي هاي سبک او را بيشتر ترجيح مي دهند. چيزي در حد ‏استند آپ کمدي هاي امروزي که آمريکايي جماعت کشته و مرده آن است. روياي کاساندرا سومين فيلمي است که آلن در ‏لندن ساخته، اما نه سرزندگي خبر داغ را دارد و نه قدرت درام جنايي امتياز نهايي و چيزي که نصيب بيننده مي شود ‏يک فيلم جنايي عبوس، کم تحرک با ديالوگ هاي به سرعت فراموش شدني است. تنها امتياز فيلم بازي ويلکينسون ‏است[به خصوص در صحنه پارک که از ايان و تري کمک مي خواهد] اما اين تک مضراب ها نمي تواند روياي ‏کاساندرا[نام قايق تفريحي ايانه و آلن را از غرق شدن نجات دهد! ‏
هرگز دوستدار پر و پا قرص وودي آلن نبوده ام، اما گمان مي کنم تحمل يک تراژدي وودي آلني فقط براي من سخت ‏نيست. پس وودي؛ لطفاً به خانه ات برگرد و باز هم کمدي بساز و دوستدارانت را از نگراني نجات بده! ممکنه؟ژانر: جنايي، درام، مهيج. ‏







<‏strong‏>فهرست آرزوها ‏The Bucket List‎
کارگردان: راب راينر. فيلمنامه: جاستين زيکهم. موسيقي: مارک شيمن. مدير فيلمبرداري: جان شوارتزمن. تدوين: ‏رابرت ليتون. طراح صحنه: بيل برژسکي. بازيگران: جک نيکلسون[ادوار کول]، مورگان فريمن[کارتر چمبرز]، ‏شوت هيز[تامس]، بورلي تاد[ويرجينيا چمبرز]، آلفونسو فريمن[راجر]، روويتا کينگ[آنجليکا]، راب مارو[دکتر ‏هالينز]. 97 دقيقه. محصول 2007 آمريکا. نامزد جايزه ريل طلايي بهترين تدوين صدا از انجمن تدوينگران صداي ‏آمريکا. ‏‎ ‎
ادوارد کول ميليونر و کارتر چمبرز کارگر مکانيک هيچ نکته مشترکي با هم ندارد جز بيماري علاج ناپذيري که ‏گرفتارش شده اند و مجبور مي شوند اتاقي در بيمارستان را با هم تقسيم کننند. کول که از حضور کارتر در اتاق ‏ناراضي است، کم کم به بودن وي عادت مي کند. اما بعد از آزمايش هاي متعددي که روي هر دوي آنها انجام مي شود، ‏کول و کارتر متوجه مي شوند که مدت زيادي براي استفاده از نعمت هاي زندگي در اختيار ندارند. از اين رو پس از ‏تنظيم ليستي از کارهايي که هميشه دل شان مي خواسته آنها را انجام دهند، از بيمارستان فرار مي کنند. اين سفر مشترک ‏در هوا و زمين باعث مي شود که به همديگر انس گرفته و يکديگر را تسلي دهند، اما مهم تر از دوستي به وجود آمده ‏ميان اين دو مرد درک لذت زندگي توسط آنهاست...‏




<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
راب راينر فيلمساز خوش ذوقي است. متولد 1947 برانکس که تهيه کنندگي، فيلمنامه نويسي و کارگرداني فيلم هايي به ‏ياد ماندني چون چند آدم خوب، ميزري، وقتي هري با سالي ملاقات کرد را مديون او هستيم. به همين خاطر ديدن فيلمي ‏متوسط و بهتر بگويم خيلي دور از اندازه هاي او براي من باور نکردني است. فهرست آرزوها هر چند دو بازيگر قدر ‏دارد که نقش هايي اين چنين در کارنامه خود کم ندارند و به راحتي قابل پذيرش و همدلي هستند. شايد به خاطر حضور ‏آنهاست که فهرست آرزوهاي 45 ميليون دلاري هم موفق شده تا 67 ميليون دلار در گيشه آمريکا به دست آورد. اما فيلم ‏غير از چند ديالوگ نه چندان درخشان چه نشاني از سينماي راب راينر دارد؟
علت را بايد در فيلمنامه آن جست و جو کرد که جناب زيکهم ادعا دارد آن را فقط در طول دو هفته نوشته است و جاي ‏تعجب هم ندارد. چون دقيقاً از روي فيلم آلماني خوب در بهشت را زدن دزديده شده و متاسفانه نتوانسته به درصدي از ‏وقار و زيبايي آن دست يابد. البته آمريکايي کردن ايده اصلي نيز يکي از موارد اتهامي فيلمنامه نويس و کارگران است ‏که از واقع گرايي به شدت دور است. کايل اسميت منتقد نيويورک پست در يک جمله تکليف فيلم را روشن کرده است، ‏بنابر اين با وي همکلام مي شوم: فيلم ساختن درباره مرگ راحت است و كمدي دشوار. اما كمدي‌هايي كه درباره مرگ ‏هستند از همه دشوارترند!‏ژانر: ماجرا، کمدي، درام. ‏






<‏strong‏>افيون: خاطرات يک زن ديوان‎ ‎ه ‏Opium: Egy Elmebeteg No Naploja‎
کارگردان: يانوش ساژ. فيلمنامه: يانوش ساژ بر اساس خاطرات گزا چت و کتاب آندرآس سکر. مدير فيلمبرداري: تيبور ‏ماته. تدوين: آنا کورنيس. طراح صحنه: تيبور لازار. بازيگران: اولريش تومسن[دکتر برنر]، کريستي اشتوب[گيزلا]، ‏ژولت لازلو[دکتر مورواچيک]، انيکو بورچوک، گيونگيور بوگنار، رولاند رابا. 109 دقيقه. محصول 2007 ‏مجارستان، آلمان، آمريکا. نام ديگر: ‏Opium: Diary of a Madwoman‏. نامزد جايزه بزرگ جشنواره ‏Cottbus‏(سينماي جوان اروپاي شرقي)، برنده جايزه منتقدان بهترين فيلم-برنده جوايز بهترين فيلمبرداري، کارگرداني ‏و صدابرداري از هفته فيلم مجارستاني، برنده جايزه سنت ژرژ نقره بهترين بازيگر زن.کريستي اشتوب و نامزد جايزه ‏سنت ژرژ طلايي از جشنواره فيلم مسکو. ‏
دکتر ژوزف برنر به آسايشگاه رواني دورافتاده اي منتقل مي شود. او نويسنده اي معروف است که کتاب هايش از وي ‏پزشکي مشهور و ماجراجو و اندکي بدنام ساخته است. روش هاي درماني او را بسياري از پزشکان قديمي از جمله ‏دکتر مورواچيک رئيس محل کار فعلي وي دوست ندارند. مورواچيک از وي مي خواهد تا بيماري به نام گيزلا که ده ‏سالي است در آسايشگاه بستري شده، معاينه کند. گيزلا ادعا مي کند که شيطان خواستار روح اوست و تمام وقت خود را ‏به نوشتن مي گذراند. دکتر برنر به زودي شيفته قدرت نويسندگي زن مي شود و اعتماد او را جلب مي کند. تا جايي که ‏گيزلا او را تنها دوست خود دانسته و يادداشت هايش را در اختيار وي مي گذارد. اما اين رابطه به دليل تنش هاي روحي ‏طرفين به زود حالتي طوفاني به خود مي گيرد. گيزلا که تن خود را نيز در اختيار دکتر برنر قرار داده، تنها راه براي ‏نجات خود را بيرون آورده شدن مغزش توسط او مي داند. کاري که دکتر حاضر به انجام آن نيست. اما قبل از ترک ‏آسايشگاه با تصميم به انجام عمل لوبوتومي [برش دادن لُب پيشاني مغز براي درمان برخي بيماري ها] روي گيزلا مي ‏گيرد...‏




<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
يانوش ساژ متولد 1958 بوداپست کارگردان برجسته تئاتر و سينماي مجارستان است. اجراي او از هوس زير درختان ‏نارون، دايي وانيا، مارا/ساد، اشباح، اتوبوسي به نام هوس، بعل و ننه دلاور و فرزندانش از تحسين شده ترين اجراهاي ‏تئاتري کشورش هستند. ساژ از آکادمي سينما و تئاتر فارغ التحصيل شده و بعدها در همانجا نيز تدريس کرده است. ساژ ‏از اوايل دهه 1980 شروع به فيلمسازي کرد و با ششمين فيلمش وويچک-برنده 8 جايزه بين المللي معتبر- به شهرت ‏رسيد. فيلم بعديش پسران ويتمن نيز با استقبال منتقدان روبرو شد و راه وي را براي جلب نظر بنياد شوآ و استيون ‏اسپيلبرگ جهت سرمايه گذاري روي فيلم مستند ‏Eyes of the Holocaust‏ هموار کرد. افيون دهمين فيلم ساژ به شمار ‏مي رود‏‎.‎
فيلم با الهام از يادداشت هاي دکتر جوزف برنر عصب شناس پيشگام مجاري-با نام مستعار ادبي ‏GezaCsath‏- ساخته ‏شده که براي دستيابي به مرزهايي تازه روي خود نيز دست به آزمايش هاي غريبي مي زد. از جمله استفاده از افيون-‏تزريق مورفين- که به معتاد شدنش و در نتيجه بدنامي به خاطر لذت گرايي منتهي شد. ‏
فيلم درامي روانشناسانه، کند اما قدرتمند است که در برخي سکانس ها با نمايش ابزار و روش هاي درمان بيماران ‏رواني در ابتداي قرن تماشاگر را دچار شوک مي کند. باور کنيد ابزارهاي جراحي غريبي که در فيلم مي بينيد دست ‏کمي از لوازم عجيب و غريب فيلم همتايان مرده کراننبرگ ندارد. بازي کريستي اشتوب نروژي در نقش گيزلا به شدت ‏تکان دهنده و نفس گير است. شخصيت دکتر برنر به مثابه يک مارکي دو ساد ديگر يقيناً دليل انتخاب چنين داستاني از ‏سوي ساژ براي ساختن يک فيلم بوده، شخصيتي که داراي جاذبه و دافعه همزمان بسيار بالايي است و لذت جويي را ‏اصلي بديهي مي شمارد. از طرفي حسادت وي به قدرت و توان نوشتن گيزلا و در نهايت استفاده از ايده هاي او براي ‏نوشتن کتابي تازه به عنوان موتور محرکه درام نکته جذابي است که ساژ را وادار کرده تا بعد از پسران ويتمن بار ديگر ‏به سراغ کتابي از برنر برود. ‏
تيتراژ بديع فيلم که با استفاده از ابزارهاي رايج در ميان پزشکان ابتداي قرن طراحي شده، از نکات قوت فيلم است. ‏هرچند نمي توان افيون را به عنوان فيلمي که معرف کامل سينماي امروز مجارستان باشد، قلمداد کرد. اما براي آشنايي ‏با يکي از بزرگ ترين کارگردان هاي تئاتر و سينماي اين کشور مقدمه بسيار خوبي است.... ‏ژانر: درام. ‏






<‏strong‏>کلاورفيلد ‏Cloverfield‎کارگردان: مت ريوز. فيلمنامه: درو گودارد. مدير فيلمبرداري: مايکل بونويلين. تدوين: کوين استيت. طراح صحنه: ‏مارتين وايست. بازيگران: ليزي کاپلان[مارلنا]، جسيکا لوکاس[ليلي]، تي. جي. ميلر[هاد]، مايکل اشتال-ديويد[راب ‏هاوکينز]، مايک وگل[جيسن هاوکينز]، اودت يوستمن[بث مک اينتاير]، مارگوت فارلي[جن]، تئو روسي[آنتونيو]، ‏برايان کلاگمن[چارلي]، کوين يو[کلارک]، ليزا لاپيرا[هيدر]. 85 دقيقه. محصول 2008 آمريکا. نام ديگر: ‏Monstrous‏. ‏
پنج دختر و پسر نيويورکي در شب جشن تولد يکي از دوستان شان شاهد حمله هيولايي عظيم الجثه و ناشناخته به شهر ‏خود مي شوند. يکي از آنان با استفاده از دوربين ميني دي وي خود حوادث قبل و هنگام بروز فاجعه را ضبط کرده و ‏اين نوار بعدها تبديل به يکي از اسناد وزارت دفاع ايالات متحده شده است. ما نيز با مشاهده اين نوار شاهد شادي ها، ‏هراس ها، تلاش آنان براي نجات يکي از دوستان خود، روابط عاشقانه ميان دو نفر از آنها و سرانجام از ميان رفتن شان ‏مي شويم...‏




<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
پروژه جادوگر بلر يادتان هست؟ چند نوجوان دوربين به دست که هنگام جست و جو در جنگل از بين مي روند و ‏تماشاي نوارهاي باقيمانده از آنان وقايع هولناکي را که بر سرشان آمده، فاش مي کند. ‏
کلاورفيلد پس از نزديک به يک دهه همان ايده را با تغيير ژانر از ترسناک به فاجعه و صرف بودجه اي عظيم [30 ‏ميليون دلار]به سبک جري بروکهايمر به نمايش مي گذارد. البته ايده هاي کم مقداري چون استفاده جوانک دوربين به ‏دست از نواري کهنه که باعث مي شود به شکلي گذرا شاهد لحظات خوشي شخصيت ها در گذشته باشيم، نيز وجود ‏دارد. و باز هم خرابي به مقياس عظيم از جمله کنده شدن سر مجسمه آزادي و تعبيرهاي فرامتني پس از 11 سپتامبر که ‏به زور بر تن اين ايده قديمي و به نوعي گودزيلا يا آرماگدون بازيافت شده پوشانيده شده است. تعجب آورتر از همه ‏فروش 70 ميليون دلاري آن است که سبب شده تا منتقدان زبان به ملامت نوجوانان فيلم نشناس باز کنند[شخصاً مقدمه ‏‏18 دقيقه اي فيلم را که قرار است صرف معرفي شخصيت ها و رسيدن به لحظات فاجعه شود، کسالت آور يافتم].‏
متيو جورج ريوز متولد 1966 راکويل سنتر نويسنده، تهيه کننده و کارگردان معروفي نيست. تنها نکته مثبت کارنامه ‏وي همکاري در نگارش فيلمنامه ياردز و تهيه کنندگي آن است. اولين بار که روي صندلي کارگرداني نشست حدود 12 ‏سال قبل بود که حاصل آن فيلم ناموفق ‏The Pallbearer‏ بود و ترجيح داد تا با ساختن قسمت هايي از سريال هاي ‏مختلف تلويزيوني خود را سرگرم کند. کلاورفيلد دومين فيلم او در مقام کارگرداني است و با فروشي که از صدقه سر ‏تماشاگران جوياي تفريح ارزان و بي نياز از تفکر به چنگ آورده، بايد منتظر همکاري آتي او با جري بروکهايمر باشيم. ‏شايد هم کلاورفيلد 2!!! کسي چه مي داند؟‏ژانر: اکشن، راز آميز، علمي تخيلي، مهيج. ‏
































گفت وگو♦ سينماي جهان

‏علاقمندان سينماي جديد اسپانيا او را در دهه 1990 در فيلم آلمودووار-پاشنه هاي بلند و گوشت زنده- و بيگاس لونا-‏سالامي، سالامي- کشف کردند. اما تماشاگر عام در آستانه هزاره جديد او را با پيش از آن که شب آغاز شود و سپس ‏درياي درون شناخت. شگفت ترين پديده بازيگري سينماي اسپانيايي زبان که مي رود شهرتي فراتر از آنتونيو باندراس ‏به چنگ آورد. و فقط در سايه انتخاب نقش هاي هر چند کوچک، اما درست که حاصل آن نامزدي اسکار براي دومين ‏بار است. بازيگري که هم اکنون پس از دريافت جايزه گولدن گلاب براي بازي در فيلم برادران کوئن به عنوان محتمل ‏ترين بارنده اسکار نقش مکمل مرد نامش بر سر زبان ها افتاده است: خاوير باردم....‏

گفت و گو با خاوير باردم ‏‎‎بازيگري حفاظت از کودک درون است‏‎‎
خاوير آنخل انسيناس باردم متولد اول مارچ 1969 لاس پالماس د گران کاناريا، جزاير قناري است. جوان ترين عضو ‏خانواده اي بود که همگي بازيگر بودند. پدربزرگش رافائل نيز بازيگر و دايي اش خوآن آنتونيو باردم کارگردان بود. او ‏نيز از شش سالگي با بازي در ميني سريال رذل[فرناندو فرنان گومز] عملاً شغل خانوادگي را پيشه کرد. سال هاي ‏نوجواني اش به بازي در سريال هاي تلويزيوني و بازي در تيم ملي راگبي اسپانيا گذشت. مدتي نيز با يک گروه تئاتري ‏دور اسپانيا گشت. در 1991 شاهين اقبال در هيبت پدرو آلمودووار به سراغش آمد و فرجام کار حضور در فيلم پاشنه ‏هاي بلند بود. سال بعد اولين نقش عمده سينمايي خود را در 1992 در فيلم سالامي، سالامي به کارگرداني بيگاس لونا ‏بازي کرد. هنگام بازي در اين فيلم با پنه لوپه کروز جوان آشنا شد و تا مدت ها بعد روابطي عاشقانه با وي به هم زد. ‏خاوير با فيلم سالامي، سالامي شهرتي به زد و در ميان زنان به عنوان سمبل سکس به محبوبيتي عظيم دست يافت. بعد ‏از اين فيلم بود که سيل پيشنهادها براي بازي در نقش هايي مشابه به سوي وي سرازير شد. اما خاوير تمامي اين ‏پيشنهادها را رد کرد تا نقش هايي متفاوت را بازي کند. متفاوت ترين نقش اش پس از حضور در يک دوجين فيلم ‏اسپانيايي چند سال بعد نصيب اش شد. بازي در نقش نويسنده همجنسگراي کوبايي رينالدو آره ناس در فيلم پيش از آن که ‏شب آغاز شود[2000] به کارگرداني جولين شنابل که خاوير را به شهرتي جهاني رساند. پس از اين فيلم بود که بخت ‏حضور در آثار کارگردان هايي چون مايکل مان، ميلوش فورمن و برادران کوئن نصيبش شد. ‏
خاوير تاکنون براي بازي در فيلم هاي اسپانيايي و غير اسپانيايي بيش از 50 جايزه بين المللي و معتبر دريافت کرده از ‏جمله چهار بار برنده جايزه گويا[براي فيلم هاي فرصت اندک، دهان به دهان، دوشنبه هاي آفتابي، درياي درون]، جايزه ‏بافتا، گولدن گلاب و جايزه اتحاديه بازيگران براي پيرمردها وطني ندارند شده و هم اکنون نامزد اسکار بهترين بازيگر ‏نقش مکمل براي بازي در همين فيلم است و از هم اکنون بسياري بر سر برنده شدن وي شرط بسته اند. اتفاقي که اصلاً ‏دور از انتظار نخواهد بود.‏

‎‎کارکردن با برادران کوئن براي تان معرف چيست؟‎ ‎وقتي در سال هاي هشتاد ‏Blood Simple‏ را کشف کردم، تازه داشتم به صورتي جدي کار هنرپيشگي را شروع مي ‏کردم. شوک به من وارد شد. از آن زمان پيگير کارهاي شان هستم. وقتي از طرف سينماي آمريکا شروع به دريافت ‏پيشنهاد کار کردم-بعد از دو فيلمي که به آن ها افتخار مي کنم پيش از آن که شب آغاز شود و درياي درون- مدير برنامه ‏ام از من پرسيد دوست داري با چه کارگردان هايي کار کني و من در درجه اول اولويت از کوئن ها نام بردم.‏
‏<‏strong‏>چه چيز دنياي آن ها شما را تحت تاثير قرار مي دهد؟<‏‎/strong‏>‏شيوه بسيار شخصي شان در قرار دادن شخصيت هايي آسيب پذير در موقعيت هايي که به صورت همزمان خنده دار و ‏غم انگيز هستند. فيلم هاي شان کاملاً محسوس و در حين حال دست نيافتني هستند. اما تصور نمي کردم يک روزي ‏امکان کار کردن با آن ها را پيدا کنم، چون فيلم هاي شان به شدت آمريکايي است. ولي معجزه شد، چون در پيرمردها ‏وطني ندارند نقشي براي من خارجي وجود داشت. در اولين ملاقات مان بايد به آنها نشان مي دادم چه قدر با نقش شيگور ‏مشکل دارم. بهشان گفتم: "من انگليسي حرف نمي زنم، رانندگي نمي کنم و از تفنگ و خشونت متنفرم". نمي دانم کدام ‏يکي شان بود که جواب داد، براي هم اين دلايل است که آنها مرا را براي اين نقش مي خواهند!‏‏ ‏‏<‏strong‏>چه نظري در مورد کارتان داشتند؟<‏‎/strong‏>‏اين دو برادر يک فرد واحد هستند و به راحتي مي شود با آنها ارتباط برقرار کرد. آنها را بيشتر از قبل ستايش مي کنم و ‏مي دانم تا چه اندازه فروتن، محترم، خوب و طناز هستند. خيلي دوست شان دارم.‏
‏<‏strong‏>وضعيت روحي تان در طول فيلمبرداري چطور بود؟<‏‎/strong‏>‏ايفاي نقش يک قاتل دشوار است، چون که کاملاً تخيلي است. مي بايستي در تاريک ترين زوايا دست به تحقيق بزنم، چرا ‏که اين فرد رنج مي کشد و روان او درهم شکسته شده است.... دروغ است اگر بگويم تحت تسلط نقش قرار گرفتم، اما ‏مرا به عالي ترين نحو وادار به کارکردن نمود. مني که خيلي اجتماعي هستم، کم کم از لحاظ عاطفي با بقيه گروه فاصله ‏گرفتم تا حدي که تبديل شدم به تنها غريبه در آن چشم انداز بياباني. تا حدي که جاش برولين متوجه شد درحال تاثير ‏گرفتن از نقش هستم. به من گفت: "بيدار شو پيرمرد، بريم يه گيلاسي بزنيم !" او در فيلم معرکه است، اما فراتر از آن ‏دوستي براي تمام زندگي پيدا کردم. ولي برعکس تاسف مي خورم که تامي لي جونز را تنها چند بار آن هم خيلي کوتاه ‏سرصحنه ديدم.‏

‏<‏strong‏>چگونه شخصيت تان را که تقريباً در کتاب کورمک مک کارتي وجود ندارد، شکل داديد؟<‏‎/strong‏>‏بايد از آرايشگر-اشاره به مدل موي عجيب شخصيت- وبرادران کوئن اننقاد کرد که ايده اين مدل مو را داشتند. مدلي که ‏نشان مي دهد اين شخصيت ديوانه و فاقد هر گونه طنزي است و درعقايد خودش کوچک ترين عقب نشيني نمي کند... ‏خيلي زود متوجه شدم هرچقدر که شخصيت کارلا[کلي مک دانلد] نماد معصوميت و تنها عنصر واقعاً شاد فيلم است، ‏شخصيت من معرف خشونت است. چون تمام نشانه ها مويد آن است هر چيزي که سر راه شيگور قرار بگيرد، يکي بعد ‏از ديگري نابود خواهند شد. و تنها جيزي که خشونت خلق مي کند، خشونت بيشتر است.‏
‏<‏strong‏>اگر يک قاتل زنجيره اي بوديد.....<‏‎/strong‏>‏اگر يک قاتل زنجيره اي بودم شما مرده بوديد!( خنده )‏
‏<‏strong‏>اين نقشي است کاملاً متفاوت. از آن نقش ها که به نظر اشتياق تان را برمي انگيزد. نقش هايي هستند که شما ‏به طور خاص به دنبال شان هستند؟<‏‎/strong‏>‏بله اما نقش ها به تعداد همان شخصيت هايي که شناخت و بازي آنها جذاب هستند، نيست. در زندگي واقعي خيلي عادي ‏با چيزها مواجه مي شويم، ولي در سينما تمامي آن بايد نمود داشته باشد. شخصيت هاي مورد علاقه ام آن هايي هستند که ‏در چالش با آنچه که هستند و آنچه که دوست دارند باشند، هستند. نقش هائي که از همان متن فيلمنامه با قدرت به شما ‏يورش مي برند.‏
‏<‏strong‏>اين همان موقعيت آنتون شيگور بيماري رواني با مدل موي عجيب است.... جالب است؟<‏‎/strong‏>‏اين مدل مو براي من هم زمان بامزه و آزار دهنده بود، کمي طنز را چاشني شخصيت مي کند و نشان مي دهد که چيزي ‏در اين شخصيت حالت عادي ندارد. او ازجايي نمي آيد و به هيچ جا نمي رود و در ميل و علاقه اي در رفتارش به چشم ‏نمي خورد. کمي مثل يک ماشين. چالش، انساني کردن اين ماشين بود. بازي کردن حس وظيفه شناسي او در جنبه ‏انساني و از سمت ديگر رفتاري هاي روزانه مانند آب ريختن در يک ليوان يا تلفن کردن... او هيچ ساختاري ندارد، تا ‏زماني که صحبت عمل به تکليف در ميان است. او مثل يک کوسه زندگي مي کند، اين جنبه شخصيت او را دوست دارم.‏

‏<‏strong‏>به نظر خوش شانس هم هست. در مورد خوش شانسي خودتان چه مي گوييد؟<‏‎/strong‏>‏خوش شانس هستم، ولي همه چيز را از صدقه سر شانس به دست نياورده ام. مي دانم خوش اقبال بودم که اين جا هستم. ‏واقعاً. فکر نمي کنم استعداد شگرفي داشته باشم. من بهتر با بدتر از هزاران بازيگر ديگر نيستم. فقط شانس اين را داشته ‏ام که مثل خيلي ها سخت کار کنم.‏‏ ‏‏<‏strong‏>آيا وسوسه شديد فيلم هاي ديگري در مورد قاتلين زنجيره اي نگاه کنيد؟<‏‎/strong‏>‏بله و بيشتر ازهمه به رابرت ميچم در شب شکارچي و کوين اسپيسي درهفت فکر مي کردم. اين قاتلين در چيزي التيام ‏ناپذير مشترک هستند. اما مي ترسيدم از آنها تقليد کنم.‏
‏<‏strong‏>نترسيديد که زيادي جلو برويد و تبديل به کس ديگري بشويد؟<‏‎/strong‏>‏من تمام تلاشم را براي فاصله گرفتن از نقش مي کنم، به خصوص که بايد انگليسي صحبت مي کردم و خودم را اول از ‏يوغ زبان رها مي کردم. با اين وجود بر تمام مراحل بازگشتم به خود نظارت دارم. من وسوسه آماده سازي قبل ار ايفاي ‏نقش را دارم. في البداهه کار بسيار بدي هستم. به يک خط و مسير احتياج دارم.....‏‏ ‏‏<‏strong‏>شما مشخصا در نقش هاي درام ظاهر شده ايد. آيا در اين ژانر خودتان را راحت تر حس مي ‏کنيد؟<‏‎/strong‏>‏ژانرها براي شکسته شدن درست شده اند، طنزي قوي در درياي درون و دوشنبه هاي آفتابي يا پيرمردها وطني ندارند ‏وجود دارد.... اغلب در موقعيت هاي عجيب و يا غمگين است که طنز بروز مي کند.... به هنگام خاک سپاري خنده تان ‏مي گيرد، درحالي که پدرخودتان است که به خاک سپرده مي شود. آن چنان به لحاظ رواني تحت فشار هستيد که ‏ناخودآگاه اين لحظات مسخره را خلق مي کنيد تا اجازه دهد که آسوده شويد. اين لحظات بسيار خنده داري است. چنين ‏لحظاتي برايم جذاب تر است، تا از اين که به مدت دوساعت در يک فيلم کمدي بامزه بازي کنم.‏

‏<‏strong‏>آيا کاري هست که در برابر دوربين انجام ندهيد؟<‏‎/strong‏>‏جذابيت بازيگري درست در همين بازي است. زماني که کودک بوديد را به يادتان مي آورد. وقتي که خودتان را جاي ‏Darth Vader‏-شخصيت منفي سري فيلم جنگ ستارگان- تصور مي کرديد( اداي او را در مي آورد). جذاب ترين چيز ‏هنرپيشگي بازگرداندن شما به دوران کودکي است، زماني که خودتان را به جاي کس ديگري مي زنيد. ‏
‏<‏strong‏>پس براي شما بازيگران کودکان بزرگ سال هستند؟<‏‎/strong‏>‏کاملاً. براي بازيگر شدن بايد از کودک درون تان به هر شکلي محافظت کنيد، چيزي که شايد در نگاه اول بچه گانه ‏بنمايد. چرا که بچه ها غرور زيادي دارند. تکبر قاتل شادي و هنر است. بايد گذاشت که بچه درون تان شما را به جايي ‏ببرد که ديگر ادا درنمي آوريد، جايي که ساده و بي پيرايه هستيد. اما بايد به اندازه کافي پخته باشيد تا کودک درون تان ‏همه چيز را به دست نگيرد.بايد مسئول موادي که براي دست يافتن به اعمال افراد به دست تان مي دهند، باشيد. ‏
‏<‏strong‏>بين پيرمردها وطني ندارند و عشق سال هاي وبايي فقط بيست روز وقت آزاد داشتيد....<‏‎/strong‏>‏فلورانتو که از نوجواني تا پيريش را در عشق سال هاي وبايي بازي مي کنم معرف عشق ابدي است هيچ راهي بهتر از ‏اين براي دور کردن آنتون از خودم نمي توانستم تصور کنم.‏‏ ‏‏<‏strong‏>بازي به انگليسي براي تان مشکل بود؟<‏‎/strong‏>‏يک نبرد واقعي بود. بايد به زبان تسلط داشت. وقتي با زبان مادري خودتان سروکار نداريد، کلمات دشوار هستند. ميان ‏حرف زدن و بازي کردن به انگليسي تفاوت زيادي هست. مخصوصاً وقتي که در تلفظ لغت ها استاد نباشي، تقريباً ‏غيرممکن است. ‏
‏<‏strong‏>آيا فکر مي کنيد بتوانيد يک کارنامه واقعي در هاليوود شکل بدهيد؟<‏‎/strong‏>‏آنتونيو باندراس درهاي هاليوود را روي تمام هنرپيشه هاي اسپانيايي باز کرد، ما مديون او هستيم. من ساکن مادريدم و ‏انتظاري جز بازي در کشورم ندارم. ولي اگر پيشنهاد کاري از سمت هاليوود بيايد، به جايي خواهم رفت که کار هست.‏
‏<‏strong‏>شما اولين بازيگر اسپانيايي هستيد که نامزد جايزه اسکار شديد. چه احساسي داريد؟‎ ‎يک شوک واقعي بود وهم اين طور افتخار. اما اهميت زيادي به آن نمي دهم. دوست دارم مورد پسند واقع شوم، اما اين ‏ارتباطي با تمايل به شماره يک بودن ندارد. در آمريکا هميشه بايد اول بود، در حالي که در اروپا از داشتن نقش ششم هم ‏خيلي راضي هستيم!‏‏ ‏












کتاب روز♦ کتاب


‏ ‏‏‎‎با سلطان سخن فارسي‎‎
تاملي بر زندگي وآثار سلطان سخن فارسي – سعديتاليف دکتر اسد اله نوروزيانتشارات دانشگاه هرمزگان – 1386‏
‏"اينک هرگاه تاريخ تيره و تار آن ايام را مرور مي کنيم به نظر مي رسد که اتابکان فارس باهمان اقدام به ‏ظاهر ناپسند سازگاري به مغول چه خدمتي به حفظ فرهنگ اين مروز و بوم نموده اند. چه اگراين گوشه از ‏خاک ميهنمان نيز در معرض تاخت و تازخون آشامان تاتار قرارمي گرفت، اي بساکه سعدي و حافظ را هم ‏نداشتيم. مگر نه اينکه تا پيش از حمله مغول ستارگان علم و ادب ايران همواره از خراسان طلوع مي کردند. ‏ببينيد که چراغ اين خطه فرهنگ پرور پس از فداشدن عطار و نجم الدين کبري چگونه به خاموشي گرائيد."‏‏ دکتر اسداله نوروزي- عضو هيئت علمي دانشگاه هرمزگان- چنين به دوران سعدي استاد سخن بر مي گردد و ‏در کتابي کم برگ اماپر بار تاملي مي کند بر زندگي و آثا راو.‏
کتاب سه فصل دارد. در فصل نخست زندگي نامه سعدي بررسي مي شود. فصل دوم به جامعيت ادبي استاد ‏سخن مي پردازد و فصل سوم دو گفتار دارد. گفتار اول : جدول ها و اطلاعات آماري. گفتار دوم: تصويري ‏از گلستان و تامل بر ديباچه آن.‏
‏‏




<‏strong‏>تسلي ناپذير<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: کازوئو ايشي گورو‏مترجم: سهيل سميقيمت: 89000 ريال، نوبت چاپ: چاپ اول 1386، ناشر: ققنوس
تسلي ناپذير داستان حضور موسيقيداني مشهور به نام رايد در شهري کوچک و فراموش شده است که به ‏دعوت مسئولين و مردم اين شهر براي اجراي کنسرتي به آنجا وارد شده است. شهروندان اين شهر کوچک و ‏آدم هاي - در ابتدا مهربان و سپاسگزار- آن هر کاري براي بهتر اجرا شدن برنامه ي کنسرت انجام مي دهند. ‏از آنجا که مدت هاست هيچ هنرمند معتبري به شهرشان نيامده و شهرشان از رونق و شکوه سال هاي گذشته ‏فاصله زيادي گرفته است اين شور و اشتياق چندان غير طبيعي به نظر نمي رسد. ولي در ادامه يادآوري مبهم ‏خاطرات دور موسيقيدان معروف و حرافي هاي اهالي اين شهر که حالا شهر عجيبي به نظر مي آيد خواننده ‏را در اين روايت پيچيده و جذاب ايشي گورو از زندگي و آدم هايش غرق مي کند. خاطرات و قضاوت هاي ‏گوناگون به رايدر و خواننده تسلي ناپذير حمله مي کنند و....‏
‏«تسلي ناپذير» رماني است از کازوئو ايشي گورو نويسنده انگليسي متولد ژاپن‌. ايشي گورو شهرت خود را ‏بيش‌تر مديون رمان « بازمانده روز » است‌، رماني كه با بازي آنتوني هاپكينز به فيلم برگردانده شده و نجف ‏دريابندري آن را به فارسي ترجمه كرده است‌. ايشي گورو را غالب منتقدان انگليسي نويسنده‌اي صاحب سبك ‏مي‌دانند. سال 1983 مجله «گرانت» او را در فهرست بهترين نويسندگان جوان انگليسى جاى داد؛ فهرستى كه ‏شامل مارتين‏ايميس، جولين بارنز، ويليام بويد، ايان مك اون و گراهام سوئيفت بود. ترجمة سهيل سمي از اين ‏رمان طولاني نيز در مجموع ترجمه‌اي است راحت‌، روان و خواندني‌. ‏
رمان تسلي ناپذير در سال 1995 منتشر شد و واکنش هاي مختلفي در ميان منتقدان برانگيخت. ايشي گورو ‏پيش از اين موفق به دريافت جايزه کتاب سال‎ Whitbread ‎در سال 1986براي کتاب هنرمند دنياي شناور و ‏جايزه بوکر در سال 1989 براي بازمانده روز شده بود.‏






<‏strong‏>بازي آخر بانو<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: بلقيس سليمانيقيمت: 35000 ريال، نوبت چاپ: چاپ چهارم 1386، ناشر: ققنوس
ماجراي بازي آخر بانو از اوايل انقلاب، سال 60 به بعد شروع و تا امروز ادامه پيدا مي كند. گل بانو، دختري ‏اهل كتاب خوان است و كتاب هايي را كه از دست بلبشوي اول انقلاب و قلع و قمع ها نجات پيدا مي كنند را ‏نگه مي دارد و مي خواند. حيدر، از اقوامش، خواستگار پروپا قرص گلبانو است، ولي گلبانو هيچ علاقه اي به ‏او ندارد. در گيرودار شلوغي اوايل انقلاب، اختر و امير از نزديكان گل بانو، اعدام مي شوند و پيرامون نبش ‏قبر آنها اتفاقات زيادي در روستاي محل زندگي گلبانو مي افتد. از اينجا به بعد، سعيد، معلم شهري كه در ‏روستاست به همراه زنش نسا، زني كه بيست سال از او بزرگتر و جاي مادرش است، وارد داستان مي شوند. ‏زن از سعيد جدا مي شود و معلم عاشق گل بانو... گل بانو مصلحتي با رهامي، مهندس انقلابي ازدواج مي كند ‏تا برايش بچه اي بياورد و.... ‏
فصل اول رمان از زبان گل بانو، فصل دوم از زبان سعيد، فصل سوم از زبان گل، همان گل بانو، فصل ‏چهارم از زبان آقاي رهامي روايت مي شود. ‏
بلقيس سليمانى متولد ۱۳۴۲ كرمان است و در كارنامه اش آثارى چون «همنوا با مرغ سحر» پيرامون زندگى ‏و آثار على اكبر دهخدا، «هنر و زيبايى از ديدگاه افلاطون» و «بررسى وضعيت كمى و كيفى ادبيات داستانى ‏در دهه هفتاد» و «تفنگ و ترازو» در نقد و بررسى ادبيات دفاع مقدس و... به چشم مي خورد. رمان «بازى ‏آخر بانو» كه مضمونى سياسى - اجتماعى دارد توسط نشر ققنوس منتشر و تاكنون چندين بار تجديد چاپ شده ‏است.سليماني هم اكنون رمان «خاله بازى» را به انتشارات ققنوس سپرده و در انتظار مجوز چاپ آن است.‏






<‏strong‏>جمعه بيست و هشتم ‏روي صندلي لهستاني<‏‎/strong‏>‏
نويسنده : غزال زرگراميني ‏قيمت : ۱۲۰۰۰ ريال، تاريخ چاپ : چاپ اول- ۱۳۸۶، ناشر: ققنوس ‏
جمعه بيست و هشتم ‏روي صندلي لهستاني با هشت داستان کوتاه از جمعه بيست و هشتم آغاز مي شود. داستان ‏ها به ترتيب با راوي اين قصه ها هستند: قصه اول، قصه دختري چاق است که عاشق استادي مو سفيد مي‌شود ‏و تا آنجا پيش مي‌رود که موفق به گرفتن مدرک دکترا مي‌شود. داستان بعدي، روايت راننده تنهاي آژانس است ‏که خيلي اتفاقي جدول تلفني حل مي‌کند. داستان ديگر يک داستان کوتاه از پسر بچه‌اي است که گربه‌اي سياه ‏دارد و با يک شبح دوست مي‌شود. "زن سمندر يا زينت؟" داستان سرايدار يک برج است که شب‌ها با کليدهاي ‏يدکي به آپارتمان‌هاي طبقات بالا مي‌رود. طولاني‌ترين داستان کتاب ماجراي 3 زن را باز مي‌گويد که يک ‏مرده روي دست شان مانده بعد کتاب کمي شيرين مي‌شود و به داستان شيريني‌پزي مانوک مي‌رسد که دختري ‏ارمني به نام ژانت مدير آن است و محبوبه کتابفروش همسايه. آخرين داستان هم از دو نفر است که با فلاکس ‏چاي رفته‌اند روي پشت‌بام تا برف ببينند. ‏ ‏
وجه غالب داستان هاي جمعه بيست و هشتم ‏روي صندلي لهستاني در جريان بودن يک زندگي واقعي است. در ‏حالي که شخصيت ها، ويژگي هاي آنها و اتفاقاتي که برايشان مي افتد به هيچ وجه باورپذير نيستند.‏
غزال زرگراميني متولد 1360است. پيش از اين از وي، يك داستان كوتاه در مجموعه داستاني به نام "اردك ‏هاي جسور" (9 داستان كوتاه از 9 نويسنده جوان به همراه يک داستان از محمد محمدعلي) به چاپ رسيده ‏بود. او از تيرماه 1384 تا ارديبهشت 1385 به چاپ مستمر داستان در روزنامه "جام جم" مشغول بوده است. ‏






<‏strong‏>چرت کوتاه<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: ليلي دقيققيمت: 10000 ريال، نوبت چاپ: چاپ اول 1385، ناشر: بازتاب نگار
چرت کوتاه مانند اغلب داستان هاي سال هاي اخيرکه توسط نويسندگان زن نوشته شده، بيشتر از هرچيز ‏دغدغه ي مسال زنان را دارد. بدون اينكه داستان را به سمت احساساتي‌گري بکشاند و در کنار طرح ‏معضلات اين قشر از جامعه به مسايل و دغدغه هاي ديگر اقشار جامعه نيز مي پردازد. بيشتر داستان هاي ‏مجموعه چرت کوتاه در زمينه ي اجتماع و بحث هاي روان شناختي انسان ها و مناسبات جاري بين آنها ‏جريان دارد. چرت کوتاه شامل ۸ داستان كوتاه است. البته يكى از داستان ها نسبت به بقيه بلندتر است و ‏حوادث آن هم در حدود ۶۰ سال قبل اتفاق مى افتد. بقيه داستان ها به مسائل امروز جامعه ايراني مي پردازند. ‏شخصيت هاي هر يک از داستان هاي اين مجموعه در عين دارا بودن ويژگي ها و مختصات خاص خودشان ‏به نظر مي رسد به نوعي با يکديگر در ارتباط هستند. ‏
ليلى دقيق متولد ۱۳۵۱ در تهران و داراى ليسانس شيمى است. اين مجموعه داستان اولين اثر منتشر شده از ‏ليلي دقيق است. اين کتاب نامزد دريافت جايزه ادبي در جوايز ادبي سال 85 بوده است.‏






<‏strong‏>ژاك قضا و قدري و اربابش<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: دني ديدرومترجم: مينو مشيري‏359 ص، تهران: انتشارات فرهنگ نشرنو، 1386، چاپ اول
چهارصد سال تاريخ رمان بدون «ژاك قضا و قدري و اربابش» كه به حق در كنار رمان هايي چون «دن ‏كيشوت» و «اوليس» جاي دارد، كامل نيست. به احتمال زياد، «ديدرو» اين رمان را بين سال هاي 1765 تا ‏‏1784 ميلادي نوشته است. مشكل بتوان «ژاك قضا و قدري» را در قالب ادبي خاص گنجاند. شايد بتوان آن ‏را برداشتي كاملا شخصي از ژانر «پيكارسك» دانست و تا حدي وامدار سنت «دن كيشوت». در اين رمان ‏چند لايه، «ديدرو» هشيارانه و با زبان طنز به تقليد معيارها و شگردهاي معمول آثار تخيلي مي پردازد تا آنها ‏را به تمسخر بگيرد و نفي كند؛ به همين دليل است كه اين اثر او را «ضد رمان» خوانده اند. او از همان بدو ‏رمان، فضايي را خلق مي كند كه پيش از او در تاريخ رمان نويسي ديده نشده است. در واقع مي توان ادعا ‏كرد كه سنت گريزي، ساختار پيچيده، بي نظمي استادانه، آوردن داستان در داستان‏، پارادوكس ها و تضادهاي ‏گستاخانه، آميزه طنز و تخيل براي مبارزه با جهل و خرافات و كوته بيني، از ويژگي هاي منحصر به فرد ‏اين رمان است؛ رماني كه نمونه اي از داستان نويسي مدرن به شمار مي آيد. ترجمه خوب و روان خانم ‏‏«مينو مشيري» از اين اثر، كتابي جذاب و خواندني در اختيار فارسي زبانان علاقمند به ادبيات جهان قرار ‏داده است. ‏






<‏strong‏>انتخاب (مجموعه داستان)<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: سيمين دانشور‏166 ص، تهران: نشر قطره، 1386، چاپ اول
اين كتاب، مجموعه اي از داستان هاي كوتاه «سيمين دانشور» است. اين داستان ها كه اكثرا در سال هاي ‏گذشته در كتاب ها و مجموعه هاي مختلف به چاپ رسيده، اكنون در قالب يك كتاب گردآوري شده است. ‏عناوين بعضي از داستان هاي اين مجموعه عبارتنداز: «لقاء السلطنه»، «اسطقس»، «انتخاب»، «برو به ‏چاه بگو»، «ساواكي»، «بخت گشايي»، «برهوت»، «ميزگرد»، «از خاك به خاكستر» و«از پرنده هاي ‏مهاجر بپرس». ‏






<‏strong‏>فرهنگ داستان نويسان ايران (از آغاز تا امروز)<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: حسين ميرعابديني‏303 ص، تهران: نشر چشمه، 1386، چاپ اول
در اين مجموعه كه به معرفي داستان نويسان معاصر ايران اختصاص دارد، پس از ذكر اطلاعاتي درباره ‏زندگي نويسندگان، فهرست و مشخصات آثار داستاني آن ها ارائه شده است. در حقيقت، اين فرهنگ ‏دربرگيرنده مشخصات آثار و زندگينامه نويسندگان معاصر ايراني از نخستين كوشش ها براي آفرينش ادبيات ‏جديد (دهه 1270 خورشيدي) تا دهه 1380 است. از اين رو زندگينامه و فهرست آثار نويسندگاني كه نخستين ‏اثر خود را پس از 1380 منتشر كرده اند، نيامده است. اما در مورد نويسندگاني كه در اين فرهنگ معرفي ‏شده اند، آخرين اطلاعات– مثلا فهرست آثار آنها تا پايان سال 1383– گردآوري شده است. از ويژگي هاي ‏ديگر اين فرهنگ، معرفي نويسندگان افغاني است كه در سال هاي اخير آثار خود را به زبان فارسي در ايران ‏منتشر كرده اند. ‏






<‏strong‏>زبان فارسي: جلدهاي اول، دوم، سوم، چهارم<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: احمد صفارمقدم‏1097 ص، تهران: شوراي گسترش زبان و ادبيات فارسي، 1386، چاپ اول
مجموعه «زبان فارسي» كه اكنون جلدهاي اول تا چهارم آن چاپ و منتشر شده، براي آموزش زبان فارسي به ‏غيرفارسي زبانان و آشنا كردن آنان با مباني تاريخ، ادبيات و فرهنگ ايران تدوين گرديده است. مخاطبان اين ‏مجموعه عمدتا دانشجويان دانشگاه هاي خارج از كشور و ساير فارسي آموزان در محيط هاي غير فارسي ‏زبان هستند كه مطابق برنامه‌ آموزشي، و يا بنا به ميل خود، به فراگيري توام و هم زمان مهارت هاي زباني ‏مي پردازند. نسل جديد ايرانيان خارج از كشور و خارجيان مشغول به تحصيل در ايران، مخاطبان ديگر ‏مجموعه را تشكيل مي دهند. به دليل محدوديت هاي يادگيري در برنامه هاي فارسي آموزي كه ممكن است با ‏عدم دسترسي به معلم ايراني تشديد شود و نيز به خاطر سهولت فراگيري بدون معلم، از زبان واسطه انگليسي ‏كه در بيشتر كشورها رواج دارد به طور محدود استفاده شده و مطالب درسي با توضيح مختصر به اين زبان ‏همراه گرديده است. ‏






<‏strong‏>روزنامه اخبار مشروطيت و انقلاب ايران<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: سيد احمد تفرشي حسينيبه كوشش: ايرج افشار‏320 ص، تهران: انتشارات اميركبير، 1386، چاپ دوم
اين كتاب كه اطلاعات مفيدي در باب حوادث مربوط به فرمان مشروطيت و تاريخ عصر انقلاب ايران را در ‏بر دارد، مجموعه اي از يادداشت هاي «ميرزا سيد احمد تفرشي حسيني»، ملقب به «تمجيد السلطان» است. او ‏از پسران «حاجي امين دواب» - كالسكه چي مظفر الدين شاه- بوده و در دستگاه و دربار «محمد علي شاه» ‏خدمت مي كرده است. يادداشت هاي او به حوادث و ماجراهاي فاصله سال هاي 1321 تا 1328 ه. ق مي ‏پردازد. مؤلف كه از صداقت و ساده دلي بي بهره نيست، در جريان حوادث انقلاب مشروطه، مردد و دودل ‏بوده و جهت گيري مشخصي نداشته است. از خلال نوشته هايش برمي آيد كه ميل او به جانب مشروطه طلبان ‏بيشتر بوده و يا آن كه از ترس، چنين حالتي را در نوشته هاي خود بروز مي داده است. طبعا چون نوكر ‏دربار «محمد علي شاه» است و رزقش از آنجا تامين مي شده، نگران است كه چه به سرش خواهد آمد... ‏






<‏strong‏>ستارخان و جنبش آذربايجان<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: نريمان حسن زادهمترجم: پرويز زارع شاهمرسي‏230 ص، تهران: انتشارات شيرازه، 1386، چاپ اول
اين كتاب به وسيله يكي از پژوهشگران و نويسندگان جمهوري آذربايجان در سال 1986 ميلادي به زبان ‏تركي نوشته شده و با الفباي كريل در باكو به چاپ رسيده است. موضوع آن جنبش آذربايجان در دوران ‏مشروطه و نقش كليدي «ستارخان» در اين جنبش است. مهم ترين مزيت كتاب نسبت به آثار مشابهي كه در ‏دوره هاي گذشته به وسيله پژوهشگران روس و در رابطه با جنبش مشروطه و آذربايجان نوشته شده، استفاده ‏از آن دسته اسناد بايگاني شده اي است كه در دوران قبل از «گورباچف» استفاده از آنها ناممكن بود. از اين ‏رو مترجم كتاب در پيشگفتار خود تصريح مي كند: [هدف از ترجمه اين كتاب، انتقال بينش خاص نويسنده ‏نيست چرا كه نكته اي تازه در اين بينش وجود ندارد... منظور آن بود كه روايتي جديدتر با اسناد و مداركي ‏نوين در اختيار خوانندگان و علاقمندان قرار گيرد تا با استفاده از اين اثر... درك ابعاد مختلف انقلاب مشروطه ‏فراهم گردد.] ‏






<‏strong‏>حزب مردم به روايت اسناد<‏‎/strong‏>‏
تدوين: فاطمه اورجي نيك آبادي، غلامعلي پاشازاده‏1027 ص، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1386، چاپ اول
در سال هاي پس از كودتاي 28 مرداد 1332، حزب هاي «مردم» و «مليون» كه به وسيله دولت به وجود ‏آمدند، صحنه گردان عرصه سياست ايران شدند. «حزب مردم» يا حزب اقليت از 26 ارديبهشت 1336، به ‏رهبري «اسدالله علم» شروع به فعاليت كرد و مرامنامه و اساسنامه آن تدوين شد. با استعفاي «علم» از دبير ‏كلي اين حزب در سال 1339، «پرفسور عدل» جانشين او شد و تا سال 1350 دبير كلي اين حزب را به ‏عهده داشت. دراسفندماه 1353 با انصراف شاه از سيستم دو حزبي و اعلام تشكيل «حزب رستاخيز» به ‏عنوان تنها حزب قانوني ايران، «حزب مردم» به كار خود پايان داد. در كتاب «حزب مردم به روايت اسناد»، ‏تاريخچه و فعاليت اين حزب در طول حيات تقريبا هيجده ساله آن، با اتكاء به مدارك و اسناد گوناگون بررسي ‏شده است. ‏




<‏strong‏>از طبابت تا تجارت: خاطرات يك تاجر اصفهاني<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: ميرزا عبدالجواد اخوتبه كوشش: مهدي نفيسي‏336 ص، تهران: نشر تاريخ ايران، 1386، چاپ اول
اين كتاب، گونه اي مردم نگاري (مونوگرافي) درباره يك خانواده سنتي ايراني در اصفهان است؛ خانواده اي ‏كه خود حاصل پيوند دو خانواده بازاري و روحاني بود. كتاب به دوراني مي پردازد كه جامعه ايران در حال ‏گذار از يك جامعه سنتي به دنياي مدرن است. خاطرات گردآوري شده در اين مجموعه، وضعيت خانواده اي ‏اهل بازار اصفهان را كه در محيط پرتلاطم و خروش دوره مشروطه دوم، در دوران «احمد شاه»، مي بالد و ‏تحت تاثير موج تجددگرايي قرار مي گيرد و دگرگون مي شود، به تصوير مي كشد. تجدد گرايي اين ‏خانواده اما در دوران تجدد گرايي اقتدارگرايانه «رضا شاه» رنگ مي بازد و خانواده دوباره به جايگاه و سنت ‏خويش بازمي گردد. راوي خاطرات، «ميرزا عبدالله جواد اخوت» است كه در فاصله سال هاي 1267 تا ‏‏1324 خورشيدي مي زيست. او ابتدا نزد پدرش در بازار اصفهان كار مي كرد. سپس به دنبال آشنايي با يك ‏پزشك، از كار بازار دست كشيد، به تحصيل پزشكي پرداخت و در اصفهان مطبي تاسيس كرد. با روي كار ‏آمدن «رضا شاه» زندگي خانوادگي «ميرزا عبدالجواد» دگرگون شد و او به سنت قبلي خانوادگي اش، يعني ‏فعاليت در بازار بازگشت. خاطرات اين تاجر اصفهاني، واكنش اقشار سنتي جامعه ايران را نسبت به پديده ‏مدرنيته و تجدد در ايران، در اواخر دوره قاجار و اوايل حكومت پهلوي بازگو مي كند. ‏







<‏strong‏>مجموعه مقاله هايي از كنگره بين المللي ماركس (1995)<‏‎/strong‏>‏
ويرايش: حسن مرتضوي‏279 ص، تهران: نشر ديگر، 1386، چاپ اول
كنگره بين المللي ماركس با عنوان «ماركسيسم پس از صد سال: كارنامه و چشم اندازها»، در تاريخ 27 تا ‏‏30 سپتامبر 1995، به ابتكار نشريه «اكتوئل ماركس» در دانشگاه پاريس برگزار شد. كتاب حاضر، ترجمه ‏تعدادي از مقالاتي است كه از طرف پژوهشگران كشورهاي مختلف و تئوريسين هاي ماركسيسم به اين كنگره ‏ارائه شده است. اين مقالات به وسيله گروهي از مترجمان به فارسي برگردانده و سپس ويرايش شده است. ‏عناوين بعضي از مقالات اين مجموعه و نويسندگان آنها عبارتنداز: «انقلاب و دموكراسي در انديشه سياسي ‏ماركس و انگلس/ژاك تكسيه»، «جهاني شدن در بوته آزمايش/ديويد هاروي»، «پنج تز درباره ماركسيسم ‏واقعا موجود/فردريك جيمسون»، «ملاحظاتي درباره مبارزه طبقاتي/ژاك كرگوات»، «سرمايه داري پس از ‏كمونيسم/پري آندرسون»، «مسئله اخلاق در ماركسيسم/ايون كي نيو»، «فقر ملت ها، ارزش اضافي نسبي، ‏تغييرات فني و انباشت در حال حاضر/آلن فريمن» و «ديالكتيك ماركسيستي پيشرفت و مسئله كنوني جنبش ‏هاي اجتماعي/ميكائل لووي». ‏




‎‎


برندگان دومين دوره جايزه شهرکتاب‎‎
مراسم اختتاميه دومين جايزه داستان کوتاه شهرکتاب با حضور چهره هايي چون رضا سيدحسيني، عبدالله کوثري، ‏مصطفي مستور و... در موزه هنرهاي معاصر تهران برگزار شد و با معرفي نفرات برگزيده به کار خود پايان داد‎. ‎
در اين مراسم بيانيه هيئت داوران دومين دوره جايزه متشکل از علي خدايي، سيد رضا شکراللهي، مصطفي مستور، ‏محمدحسن شهسواري، مهسا محب علي و اميرعلي نجوميان قرائت شد که در آن هيئت داوران از خلاقيت به کار رفته ‏در شيوه نويسندگي توسط داستان نويسان اين دوره به عنوان خلاقيتي "پويا و مبتکرانه" ياد و تاکيد کرده بود که نسل ‏تازه داستان نويسان تعريف داستان کوتاه را وسعت بخشيده اند‎.‎
در پايان اين مراسم ابتدا يک بسته فرهنگي شامل داستان هاي هزار و يک شب، خمسه نظامي، نظريه هاي روايت و ‏يک لوح فشرده موسيقي به 15 داستان نويس راه يافته به مرحله پاياني (سعيد ارکان زاده يزدي، ناهيد انواري، سميرا ‏آرامي، سينا برازجاني، پدرام رضايي زاده، مهرک زياده لو، درصدف سليماني، فريدالدين فريدعصر، ليلا قاسمي، سارا ‏قرباني، کامليا کاکي، ندا کاووسي فر، دينا کاوياني، نسيم نوروزي و حسين نيازي) اهدا و سپس جوايز نويسندگاني که ‏حائز رتبه هاي اول تا سوم شده بودند به ترتيب زير اعطا شد‎:‎
رتبه اول: ليلا قاسمي نويسنده داستان "موج" و مهرک زياده لو نويسنده داستان "بعد از نيمه شب" به طور مشترک رتبه ‏اول را کسب کردند و هر کدام برنده سه سکه بهار آزادي شدند‏‎.‎رتبه دوم: حسين نيازي نويسنده داستان "هديه" و ندا کاووسي فر نويسنده داستان "شست دالي" به طور مشترک رتبه دوم ‏را کسب کردند و هر کدام برنده دو سکه بهار آزادي شدند‏‎.‎رتبه سوم: ناهيد انواري نويسنده داستان "پژواک"، سارا قرباني نويسنده داستان "پرستو؛ به غلط (بادخورک)" و نسيم ‏نوروزي نويسنده داستان "ماهي هاي رنگي" به طور مشترک رتبه سوم را کسب کردند و هر کدام برنده يک سکه بهار ‏آزادي شدند‏‎.‎

‎‎تقدير از جمال ميرصادقي‎‎
دومين دوره‌ جايزه‌ي ادبي "روزي روزگاري" با تقدير از جمال ميرصادقي در زمينه‌ رمان و داستان كوتاه به‌طور ‏مشترك و به‌خاطر فعاليت بسيار طولاني‌ در تدريس و برگزاري كلاس‌هاي داستان و تلاش‌هايش در گسترش ادبيات ‏داستاني برگزار خواهد شد. اين جايزه كه هيأت امناي آن، رضا سيدحسيني، پروين سلاجقه، مهشيد نونهالي و عنايت ‏سميعي معرفي شده‌اند، با داوري: فرشته احمدي، شهلا زرلكي، لادن نيكنام، اميرارسلان فصيحي، امير احمدي آريان و ‏اميرحسين خورشيدفر برگزار مي‌شود. ‏
مديا کاشيگر دبير جايزه روزي روزگاري در کنفرانس خبري اين جايزه گفت: "ما امسال بيانيه نخواهيم داشت؛ چون ‏آن‌قدر اوضاع آشفته و تعداد كتاب‌ها كم بود كه اصلاً فكر نمي‌كرديم بتوانيم جايزه را برگزار كنيم. البته تعداد كتاب‌هاي ‏منتشرشده‌ چاپ اول از سال گذشته بيش‌تر شده‌ است و از مقطعي روند صدور مجوز تسريع شد. يعني ما تا آخر تابستان ‏فقط هفت كتاب چاپ اول داشتيم، اما تا آخر بهمن به بالاي 70 عنوان رسيد و تا سال تمام نشود، قطعا نمي‌توانيم بگوييم ‏كه چند اثر در اين دوره بررسي شده‌اند." گفتني است اغلب جوايز ادبي خصوصي در سال گذشته از علي اشرف ‏درويشيان تقدير کرده بودند.‏

‎‎جايزه شعر حسين منزوي‎‎
سايت ادبي نانوشته، جايزه اي را با نام و ياد حسين منزوي برگزار مي کند. اين جايزه در دو بخش غزل و سپيد برگزار ‏مي شود که بخش غزل شامل غزل، مثنوي، رباعي و... و بخش سپيد شامل نيمايي و سپيد است. ‏
به نوشته اين سايت، ابتدا تصميم بر اين بوده است که جايزه حسين منزوي تنها براي کتاب‌هاي شعر برگزار شود، اما از ‏آنجا که بعضي از شاعران باسابقه تاکنون مجموعه شعري منتشر نکرده‌اند، داوري روي چند شعر از هر شاعر انجام ‏خواهد شد. ‏
علاقه‌مندان به شرکت در اين جايزه، مي‌توانند حداقل 5 شعر و حداکثر 10 شعر را تنها در يکي از دو بخش جايزه، به ‏آدرس ‏naneveshtehmonzavi@yahoo.com‏ ارسال کنند. مهلت ارسال آثار تا پايان ارديبهشت‌ 87 اعلام شده است. ‏حسين منزوي در پائيز ۱۳۲۵ متولد شد. شعرهاي او بيشتر در زمينهٔ غزل‌ است اما شعر سپيد هم مي‌سرود. او در سال ‏‏۱۳۸۳ بر اثربيماري ريوي و سرطان در تهران درگذشت و در کنار مزار پدرش در زنجان به خاک سپرده شد.‏
او در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده ادبيات دانشگاه تهران شد. سپس اين رشته را رها کرد به جامعه‌شناسي روي آورد، اما ‏اين رشته را نيز ناتمام رها کرد. اولين دفتر شعرش در سال ۱۳۵۰ با همکاري انتشارات بامداد به چاپ رسيد و با اين ‏مجموعه به عنوان بهترين شاعر جوان دوره شعر فروغ برگزيده شد. سپس وارد راديو وتلويزيون ملي ايران شد و در ‏گروه ادب امروز در کنار نادر پورنادر شروع به فعاليت کرد. چندي مسئول صفحه شعر مجله ادبي رودکي بود و در ‏سال‌ نخست انتشار مجله سروش نيز با اين مجله همکاري داشت. در سال‌هاي پاياني عمر به زادگاه خود بازگشت و تا ‏زمان مرگ در اين شهر باقي ماند.از او به عنوان پدر غزل معاصر ايران ياد مي شود.‏

‎‎تجديد چاپ آثار درويشيان‏‎‎
جلد سوم "داستان‌هاي محبوب من" علي‌اشرف درويشيان که از يک سال پيش در انتظار دريافت مجوز براي تجديد چاپ ‏است، هنوز موفق به دريافت مجوز نشده است. ‏
هم چنين "خاطرات صفرخان" علي‌اشرف درويشيان که خاطرات صفر قهرماني به تازگي از سوي نشر چشمه به چاپ ‏ششم رسيده است. "افسانه‌ها و متل‌هاي کردي" اين داستان‌نويس نيز از سوي نشر يادشده به زودي به چاپ پنجم خواهد ‏رسيد. ‏به گفته درويشيان، جلد بيستم «فرهنگ افسانه‌هاي مردم ايران» نيز به پايان رسيده؛ ولي هنوز براي کسب مجوز ارايه ‏نشده است. ناشر در اين مجلد، فهرست‌نامه‌اي کامل از افسانه‌ها و نيز فهرست اعلام و... را انتشار خواهد داد. ‏
اين فرهنگ، دايرةالمعارفي الفبايي است از افسانه‌هاي سراسر ايران، که حاصل تلاش ۲۲ساله‌ درويشيان با همکاري ‏رضا خندان مهابادي را دربر مي‌گيرد و توسط انتشارات کتاب و فرهنگ منتشر مي‌شود. ‏
درويشيان که چندي پيش به علت بيماري در بيمارستان بستري شده بود، گفت: بعد از بيماري هنوز شروع به نوشتن کار ‏تازه‌اي نکرده‌ام و کارهاي نيمه‌کاره همين‌طور مانده‌اند.‏
چهار داستان "از اين ولايت"، "آبشوران"، "فصل نان" و "همراه آهنگ‌هاي بابام" هم که تا سال ۵۹ در قالب يک کتاب ‏به چاپ شانزدهم رسيده بودند، سال‌ گذشته دوباره‌ از سوي نشر يادشده در قطع جيبي منتشر شدند و به تازگي تجديد چاپ ‏شده‌اند.‏

‎‎ابوتراب خسروي و "داستان ويران"‏‎‎
داستان ويران نام آخرين مجموعه داستان ابوتراب خسروي است که اخيرا از سوي اين نويسنده براي چاپ و دريافت ‏مجوزبه نشر چشمه سپرده شده است ‏
اين مجموعه شامل 8 داستان با موضوع‌هاي مستقل از يكديگر است كه نگاه هستي شناسانه و دغدغه‌ هستي كاوي ‏اصلي‌ترين تم تمامي داستان‌ها است. به بياني فرم و صورت در اين داستان‌ها كاملا ويران شده و از نو آفريده شده است. ‏هم چنين نگارش رمان "ملكان عذاب‌" اين داستان نويس كه حدود 4 سال به طول انجاميده در مراحل نهايي کار قرار ‏دارد و پس از بازنگري و ويرايش نهايي جهت چاپ به ناشر سپرده خواهد شد. اين رمان در کنار دو رمان قبلي خسروي ‏شکل دهنده ي يک تريلوژي داستاني از نظر مفهوم و ساختار است.‏
ابوتراب خسروي دو رمان "اسفار كاتبان" و "رود راوي" و همچنين مجموعه داستان "هاويه" و "ديوان سومنات" را ‏تاكنون به چاپ رسانده است كه رمان "اسفار كاتبان" جايزه مهرگان ادب را به عنوان بهترين رمان سال 82 و "رود ‏راوي" جايزه بنياد گلشيري به عنوان بهترين رمان مطلق سال 83 را از آن خود كردند. ‏

‎‎‏"تريستان و ايزوت" پس از 30 سال‏‎‎
‏"تريستان و ايزوت" که 52 سال پيش و در سال 1334 توسط "پرويز ناتل خانلري" به فارسي برگردانده شده است پس ‏از 30 سال از آخرين چاپش قرار است هفته جاري توسط انتشارات نيلوفردر ايران توزيع شود. كتاب "تريستان و ‏ايزوت" نوشته "ژوزف بديه" از جمله شاهكارهاي كلاسيك جهان به‌شمار مي رود كه بر اساس افسانه "تريستان و ‏ايزولد" توسط اين نويسنده فرانسوي نوشته شده است و واگنر نيز اپرايي بر اساس اين افسانه نوشته است‏‎. ‎
‏"پرويز ناتل خانلري"، در سال 1292 خورشيدي در تهران متولد شد. تحصيلات متوسطه خود را در دارالفنون و ‏تحصيلات عاليه را در دانشكده ادبيات تهران تا درجه دكترا به اتمام رسانيد و پس از پايان خدمت وظيفه در دانشگاه ‏تهران به تدريس پراخت‎. ‎
او به واسطه نسبت فاميلي با نيما يوشيج حشر و نشر داشت و نخستين مقاله را در روزنامه "اقدام" به مدير مسئولي ‏عباس خليلي نوشت.‏‎ ‎
تصحيح يوسف و زليخا، چهار مقاله، رستم و سهراب، سمك عيار، سفرنامه ناصرخسرو و ديوان حافظ به همراه تأليف ‏وزن شعر فارسي، تحقيق انتقادي در عروض و قافيه فارسي، زبان‌شناسي و زبان فارسي، فرهنگ و اجتماع، شعر و ‏هنر و تاريخ هنر از جمله اثار اوست‎. ‎
ترجمه‌هاي دختر سروان اثر الكساندر پوشكين، چند نامه به شاعري جوان از راينر ماريا ريلكه، شاهكارهاي هنر ايران، ‏اسباب حدوث‌الحروف و مخارج الحروف به همراه مجموعه شعر ماه در مرداب از ديگر آثار وي هستند‎. ‎خانلري در ‏سال 1369 در 77 سالگي درگذشت‏‎. ‎

‎‎‏"تبعيدي يمگان منتظر مجوز"‏‎‎
نشر آهنگ ديگر حدود پنج ماه است که کتاب «ناصر خسرو؛ تبعيدي يمگان» نوشته منوچهر آتشي را براي کسب مجوز ‏به ارشاد فرستاده است ولي تا کنون خبري از دريافت مجوز براي اين کتاب نيست. اين كتاب درباره زندگي ناصرخسرو ‏و آثار او نوشته شده و همراه با گزينه‌اي از شعرهاي ناصرخسرو است.‏
نشر آهنگ ديگر پس از درگذشت آتشي، كتاب «آفتاب، مهتاب» شامل افسانه‌هاي كره‌اي را با ترجمه اين شاعر و مترجم ‏منتشر كرده است‎. ‎
منوچهر آتشي دوم مهرماه سال 1310 در دهرود دشتستان متولد شد و 29 آبان‌ماه 1384 از دنيا رفت‏‎. ‎مجموعه‌هاي ‏شعر «وصف گل سوري»، «گندم و گيلاس»، «زيباتر از شكل قديم جهان»، «چه تلخ است اين سيب»، «ديدار در فلق» ‏و «حادثه در بامداد» و ترجمه‌ آثاري چون «دلاله» (تورنتون وايلدر) و «لنين» (ماياكوفسكي) از آثار به‌جامانده از او ‏هستند‎. ‎

‎‎‏"کتاب تازه اي از حسن مير عابديني"‏‎‎
‎"‎پيدايش رمان نويسي تا سال 1320" عنوان احتمالي کتاب تازه حسن ميرعابديني است که به زودي منتشر خواهد شد‏‎. ‎‏ ‏‏"پيدايش رمان نويسي تا سال 1320" به جريانهاي داستان نويسي، نويسندگان، پاتوق ها و نشريات ادبي در اين دوره ‏اشاره دارد‎.‎
به گفته حسن ميرعابديني در اين کتاب بيشتر بر جريان شناسي داستاني تمرکز شده است و انواع رمان اين دوره از قبيل ‏تاريخي، پليسي و... براي مخاطب توضيح داده مي شود.‏
ميرعابديني پيشتر در مجموعه "صد سال داستان نويسي ايران" به جريانهاي ادبي اين دهه و حتي پيش از آن اشاراتي ‏داشت‎.‎‏ اين کتاب چهارجلدي تحليل جامع و بيشتر جامعه شناسانه اي است از تاريخ داستان نويسي در ايران از دوره ‏مشروطه تا سال 1375 و منبعي است براي تمام پژوهش ها و نقدهاي جريان شناختي در حوزه ادبيات داستاني فارسي.‏‎"‎فرهنگ داستان نويسان ايران" به کوشش حسن ميرعابديني با ويرايش و توضيحات جديد نسبت به چاپ سابق به تازگي ‏توسط نشر چشمه وارد پيشخوان کتابفروشي ها شده است‎.‎
‏"فرهنگ داستان نويسان" نخستين بار در سال 1374 منتشر شد اما با توجه به اينکه فرهنگ ها اصولاً خاصيتي کامل ‏نشدني دارند و مرتب افراد جديد و مطالب نو به آنها افزوده مي شود، توضيحاتي به آن اضافه شده است‏‎.‎
از ميرعابديني "صد سال داستان نويسي ايران" (چاپ چهارم) توسط نشر چشمه و "هشتاد سال داستان کوتاه ايراني" ‏‏(چاپ دوم) به وسيله کتاب خورشيد به تازگي منتشر شده است‏‎.‎
اين منتقد ادبي تاکنون چندين بار داور جايزه هاي ادبي بوده است و از ديگر تاليفاتش مي توان به "هشتاد سال داستان ‏کوتاه فارسي" اشاره کرد که از طرف نشر خورشيد به بازار عرضه شده. کوشش حسن ميرعابديني را شايد بتوان ‏جبران کم کاري و انفعال بي شمار دستگاه و نهاد فرهنگي دانست که توليدات شان ديرزماني است راهي به قفسه هاي ‏کتابخانه هاي خوانندگان واقعي نمي يابد. ‏

هیچ نظری موجود نیست: