فيلم روز♦ سينماي جهان
اکران سينماهاي دنيا پس از سه حادثه مهم سينمايي امسال-مراسم سزار، جشنواره برلين و مراسم اسکار- در حال دورخيز براي نمايش برگزيده هاي اين سه واقعه است. اين هفته به سراغ آثاري چون لارس و دختر واقعي يا 12 اخرين ساخته نيکيتا ميخالکف رفته ايم، که نصيب چنداني از رقابت هاي اسکار نبردند. و در کنار آنها فيلم هاي از کشورهاي اروپايي که تماشاي آنها لطف خاص خود را دارد....
فيلم هاي روز سينماي جهان
لارس و دختر واقعي
Lars and the Real Girl
کارگردان: کريگ گيلسپاي. فيلمنامه: نانسي اليور. موسيقي: ديويد تورن. مدير فيلمبرداري: آدام کيمل. تدوين: تاتيانا اس. ريگل. طراح صحنه: ارويندر گره وال. بازيگران: رايان گازلينگ[لارس ليندستروم]، اميلي مورتيمر[کارين]، پل اشنايدر[گاس]، پاتريشيا کلارکسون[داگمار]، کلي گارنر[مارگو]، نانسي بيتي[خانم گرونر]، کارن رابينسون[سيندي]. 106 دقيقه. محصول 2007 کانادا. نامزد اسکار بهترين فيلمنامه اصيل، نامزد جايزه بهترين بازيگر و بهترين فيلمنامه از انجمن منتقدان رسانه اي، نامزد جايزه بهترين بازيگر و فيلمساز خوش آتيه از مراسم انجمن منتقدان فيلم شيکاگو، نامزد جايزه گولدن گلاب بهترين بازيگر، برنده جايزه بهترين فيلمنامه از انجمن ملي منتقدان آمريکا، برنده جايزه ساتلايت بهترين بازيگر مرد و نامزد جوايز بهترين بازيگر زن نقش اصلي/اميلي مورتيمر-بهترين فيلم و بهترين فيلمنامه، نامزد جايزه بهترين بازيگر مرد از مراسم اتحاديه بازيگران، نامز جايزه بهترين فيلمنامه از اتحاديه نويسندگان آمريکا.
لارس جواني دست و پا چلفتي، مومن و به شدت خجالتي است که در شهر کوچکي زندگي مي کند. او سرانجام موفق مي شود دوست دختر روياهايش را به خانه اي که در آن به همراه برادر و زن برادرش زندگي مي کند، بياورد. تنها مشکل اينجاست که اين دختر واقعي نيست، بلکه عروسک سکسي پلاستيکي است که لارس آن را از روي اينترنت خريداري کرده است. اما سکس چيزي نيست که دهن لارس را به خود مشغول کرده، او به دنبال يک رابطه عميق احساسي با اين عروسک-او را بيانکا مي نامند- است. زن برادرش از اين که مي بيند لارس با اين عروسک همچون انساني واقعي رفتار مي کند نگران است، برادرش فکر مي کند که لارس خل شده، اما اهالي شهر کوچک تصميم دارند بر خلاف آن دو از خيالات پسر خوش طينت شهرشان که هميشه او را دوست داشته اند، حمايت کنند....
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
کريک گيلسپاي سابقه اي طولاني حدود يک دهه و نيم در ساختن آگهي هاي تلويزيوني دارد و چندين بار از سوي اتحاديه کارگردان هاي آمريکا براي ساخت آگهي هاي Citibank و Holiday Inn Express برنده و نامزد دريافت جايزه بوده و تحسين شده است. لارس و دختر واقعي اولين فيلم اوست که با فاصله اي اندک از دومين فيلمش آقاي وودکاک به نمايش در آمده و در جشنواره شيکاگو نيز خوش درخشيده است. يک درام کميک و ملايم که از بازي خوب بازيگراني شناخته شده بهره مي جويد و با وجود آشنا بودن محتوايش-چگونگي رشد کاراکتر هاي اطراف شخصيت اصلي که در عين کمک به او براي گذار از بحرانش، خودشان نيز تکامل مي يابند-سوژه غيرعادي آن مي تواند فيلم را به يک اثر هنري ماندگار تبديل کند. جوان 27 ساله اي که توسط پدري بسيار کم حرف پرورش يافته و مادرش را نيز در هنگام تولد از دست داده، با مشکلات احساسي بزرگي روبروست: از ارتباط با انسانها گريزان است، و تماس بدني را نمي تواند تحمل کند. لارس در گاراژي پشت منزل کودکي اش به سر مي برد؛ منزلي که اکنون توسط برادر بزرگش گاس و همسر آبستنش کارين اشغال شده. لارس سعي مي کند که دعوت هاي مداوم اين زوج متأهل را ناديده بگيرد. زندگي اجتماعي اش شامل رفتن به کليسا و گوش دادن به فانتزي هاي جنسي يکي از همکارانش مي شود.البته همکاري به نام مارگو هم هست که سعي داد دل او را به دست بياورد.
بارداري کارين ظاهراً ترسي ريشه دار در وجود لارس ايجاد مي کند و اين ترس، تبيين خود را در واقعيت بخشيدن به يک دوست دختر به نام بيانکا باز مي يابد. لارس از برادر و زن برادرش مي خواهد که ميزبان دوست دخترش باشند. ولي گاس و کارين، وحشت زده از مهمان تازه خانه و نيز جنون مشهود لارس، او را نزد دکتر داگمار مي برند. دکتر داگمار بر اين باور است که لارس با اين کارش دارد تلاش سازنده اي مي کند، و از خانواده لارس مي خواهد که نگران نباشند و بگذارند موضوع جريان خودش را طي کند.
گيلسپي هرگز به سطح شوخي هاي ساده تنزل نمي کند، چرا که نقاط ضعف انساني را با لطافت و همراه شوخي هاي بصري ملايم به تصوير مي کشد، درست همانطور که ديالوگ هاي پر مغز نانسي اوليور، مانع خنده اي آشکار مي شود. به عنوان نمونه صحنه اي که لارس خيالاتي براي بيانکاي غير واقعي ماجراهاي خيالاتي مشهور تاريخ ادبيات-دن کيشوت- را مي خواند. بازي ها همه خوب هستند. شخصيت کميک گازلينگ در اين نقش که با کارهاي گذشته اش تفاوت دارد، همدردي برانگيز است. اشنايدر، مورتيمر، و کلارکسون سه بعد تاثيرگذار هستند. در ميان نقش هاي جانبي، نانسي بيتي به عنوان همسايه اي ساده و نيز کارين رابينسون در نقش سيندي، مسئول پذيرش اداره به خوبي ظاهر مي شوند.ژانر: کمدي، درام.
<strong>اسليپ استريم Slipstream
نويسنده و کارگردان: آنتوني هاپکينز. موسيقي: آنتوني هاپکينز. مدير فيلمبرداري: دانته اسپينوتي. تدوين: مايکل آر. ميلر. طراح صحنه: اسماعيل کارده ناس. بازيگران: آنتوني هاپکينز[فليکس بونهافر]، استلا آرويو[جينا]، لانا آنتونووا[ليلي]، جين بورکن[مل]، مايکل کلارک دانکن[مارت]، فيونلا فلانگان[بت لاستيگ]، جنيفر آن فراتنکلين[شلي]، مونيکا گارسيا[مونيکا]، گاوين گريزر[گاوين]، کريستوفر لافورد[لارس]، ويليام لاکين[کارآگاه باز لارابي]، جنيفر مان[جوآني]، کريستين اسليتر[ري]، جان تورتورو[تهيه کننده]، جين تامپسون[مارشا]، جفري تامبور[گيک/جفري/دکتر گيکمن]، ليزا پپر[تريسي]، اپيتا مرکرسون[باني]، کن ميلن[دکتر استو کوهن] و کوين مک کارتي به نقش خودش. 96 دقيقه. محصول 2007 آمريکا. نام ديگر: Slipstream Dream. برنده جايزه داوران جوان و نامزد يوزپلنگ طلايي جشنواره لوکارنو.
فليکس بونهافر، فيلمنامه نويس دچار حادثه شده و شخصيت هاي آخرين فيلمنامه اش به نام اسليپ استريم. گروه سازنده فيلمي بر اساس آن وارد زندگي او مي شوند.
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
يک نوآر کمدي از بازيگر بزرگ زمانه ما سر فيليپ انتوني هاپکينز که بسيار دير و با حضور در فيلمي آمريکاي شناخته شد. يک هشت و نيم انگليسي آمريکايي که در آن فيلمنامه نويسي نه چندان مشهور با سرنوشت، روياها و واقعيت هاي پيرامونش برخورد مي کند. اما آن چه مهم است نحوه کشف تمامي اينهاست. هاپکينز با استفاده از ايده هاي ادبيات اسليپ استريم و آموزه هاي هندويسم[کارما] به نوع تازه اي از روايت تو در تو و سيال ذهني دست پيدا مي کند که نمونه هاي مشابهي در گذشته داشته است. شايد به همين خاطر تاکيد او روي اين نوع روايت تا نيمه فيلم چندان خوش آيند نباشد. اما با باز شدن گره هاي داستان و مشخص شدن جايگاه شخصيت ها در رويا و واقعيت فيلم شکل منسجم تري به خود مي گيرد و دنبال کردن آن نيز براي تماشاگري که از ادبيات اسليپ استريم زاده دوران New Age و کارما شناخت چنداني ندارد، راحت تر مي شود. اين سومين تجربه کارگرداني هاپکينز است و بر خلاف دو فيلم پيشين که کسي آنها را به ياد ندارد و شايد نديده باشد، نشان از توانايي قصه گويي او در مقام کارگردان دارد.
مي توانيد فيلم را با مگنولياي پل تامس اندرسون نيز مقايسه کنيد که زندگي را زنجيره اي از تصادف هاي صرف مي داند، اما در يک کلمه بايد گفت: توضيح فيلم چندان ساده نيست! هر کس مي تواند تعابير متفاوتي از فيلم داشته باشد. مي شود آن را به عنوان هجويه اي از دنياي فيلمسازي ديد. يا يک فيلم در فيلم با نگاهي فلسفي و... اما آنچه مسلم است لحن شوخ و گاه تلخ هاپکينز در کنار موسيقي بسيار زيبايي که براي فيلم تصنيف کرده، نشان از تولد يک فيلمساز دارد، هر چند اين اتفاق اندکي دير رخ داده است. ژانر: کمدي، درام، فانتزي، علمي تخيلي.
<strong>جبرئيل Gabriel
کارگردان: شين ايبس. فيلمنامه: شين ايبس، مت هيلتن تاد. موسيقي: برايان کاچيا. مدير فيلمبرداري: پيتر هولاند. تدوين: آدرين راستيرولا. طراح صحنه: ويکتور لام. بازيگران: اندي ويتفيلد[جبرئيل]، دواين استيونسون[شمائيل]، سامانتا نوبل[جيد/آميتيل]، اريکا هينتز[ليليث]، مايکل پيکريلي[آسموديوس]، هري پاوليديس[اوريل]، جک کمپبل[رافائيل]، کوين کاپلند[اهريمن]، برندن کليکين[بالان]، مت هيلتن تاد[ايتورئيل]، والنتينو دل تورو[باليل]، گوران دي. کلوئت[مولوک]، امي متيوز[مگي]. 109 و 113 دقيقه. محصول 2007 استراليا.
در شهري بي نام که گويي در برزخ قرار دارد، نبرد ميان فرشتگان رانده شده از درگاه خداوند و ملک هاي مقرب ادامه دارد. آنها بر سر روح آدميان مي جنگندند و هدف به دست گرفتن کنترل اين شهر است. آخرين بازمانده ملک هاي مقرب که جبرييل نام دارد وارد شهر که تاريکي بر آن مستولي شده، مي شود تا با غلبه بر فرشتگان رانده شده به رهبر شمائيل نور و روشنايي را بار ديگر به شهر بازگرداند.
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
اکشن مذهبي استراليايي که به خاطر هزينه اندک توليدش بايد به آن لقب فيلم بي هزينه داد[تنها 200 هزار دلار که در هفته اول نمايش اش در استراليا سه بيش از سه برابر اين مبلغ را به دست آورده] اولين فيلم شين جان ايبس در مقام نويسنده، تهيه کننده و کارگردان است که به شيوه HD فيلمبرداري شده است. يک محصول کليشه اي و اندکي ماتريکس وار که همچون فيلم برادران واچووفسکي کهن الگوي نبرد ميان خير و شر را ديگر بار روايت مي کند.
کارگردان جبرئيل کوشيده تا فضايي گوتيک خلق کرده و قصه فانتزي و علمي تخيلي اش را به شکلي خلاقانه سامان دهد، اما ضعف در بازي ها-مخصوصاً شخصيت شمائيل- و انتخاب بازيگران نامناسب- بدتر از همه سامانتا نوبل در دو نقش جيد/آميتيل- در کنار حرکت هاي سرسام آور دوربين در اطراف شخصيت ها باعث شده تا از قدرت کافي برخوردار نشود. با اين حال ديدن ترکيب هوشمندانه ماتريکس، کلاغ و بليد رانر در يک محصول واقعاً کم هزينه- که بايد به خاطر جلوه هاي ويژه بصري اش ستود- ارزش تماشاي جبرئيل يا گابريل را دارد. حتي اگر تنها نقطه قوت فيلم تک سوال فلسفي شمائيل باشد که رنگي جدي بر فيلم مي زند-اين که چرا بايد تا پاين عمر مطيع اوامر شخص يا چيزي به نام خدا بود؟ژانر: اکشن، ترسناک.
<strong>سموم Semum
نويسنده و کارگردان: حسن کاراجاداغ. موسيقي: جاستين آر. دوربان. مدير فيلمبرداري: سيهان بيلير. طراح صحنه: کيوکو کي. يوومي. بازيگران: آيچا اينجي[جانان]، بوراک حاکي[ولکان]، نازلي جرن ارگون[بانو]، جم کورت اوغلو[ميکاييل شيخ]، صفا زنگين[راجي]، باحتيار انگين[ماجيت]، لونت سولون[علي]، يلديريم ئوجک[چنگيز، مشاور املاک]، حاکان مريچليلر[دکتر اغوز]. 116 دقيقه. محصول 2008 ترکيه.
جانان و ولکان زوجي خوشبخت هستند، چون موفق شده اند پس از سال ها به خانه بزرگي که همواره در خيال آرزوي تصاحب آن را مي پروراندند، خريداري کنند. همه چيز خوب و مرتب به نظر مي رسد تا اين که جانان يک روز پس از مستقر شدن در خانه جديد شروع به حرکاتي غريب مي کند. حرکاتي که هيچ کس معناي آنها را نمي فهمد. او قادر به کنترل رفتار خود نيست و انگار از سوي شخص يا چيز ديگري به نام سموم کنترل مي شود. چرا جانان هدف سموم قرار گرفته و چه بر سرش خواهد آمد؟ چگونه درهاي دوزخ به روي آدمي معمولي گشوده مي شود؟
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
نسخه ترکي جن گير-فيلم محبوب تماشاگران ترکيه که در سال 1974 پلان به پلان بازسازي شده بود- و دومين فيلم بلند کاراجاداغ که در ادامه دابه الارض قرار است ژانر فيلم هاي ترسناک اسلامي را در سينماي اين کشور پي افکند. سموم بر خلاف نقدهاي نه چندان مثبتي که دريافته کرده، تا اين لحظه فروش خوبي داشته که نشان از کار بلدي کارگردان در دومين قدم دارد. جلوه هاي ويژه آن در مقايسه با فيلم قبلي بسيار بهتر است و توانسته عنوان اولين فيلم ترسناکي که يک جانور در داستان قصه اش دارد، شهرتي هم به هم بزند.
کاراجاداغ که مدعي است ايده فيلم را از سوره طور و مخصوصاً آيه بيست و هفتم آن [فمن اللّه علينا ووقينا عذاب السموم] گرفته با دست اندازي به باورهاي اسلامي فيلمي قابل قبول-هر چند کليشه اي- ساخته است. بر اساس باور هاي اسلامي انسان از گل خشک آفريده شده و پيش از تولد وي موجودات ديگري بر روي کره زمين زندگي مي کرده اند. اين وجودات از جنش شعله هاي آتشي بدون دود خلق شده بودند و بعدها با سمي مهلک آغشته شده و تبديل به سموم شده اند. پس از تولد و سکونت آدم روي زمين، برخي از اين سموم به رهبري شيطان شروع به حسادت کرده و شروع به انجام کارهاي ارهيمني روي آنها کردند. سموم به شکل خلاصه موجودي بسيار خطرناک است که وارد تن آدمي شده و آن را مسموم مي کند. قادر است هر لحظه به کسي حمله ور شده، بسيار سريع حرکت مي کند و در برخي مواقع غير قابل مقابله است و انساني را که موفق به دخول در جسم وي شده طعم زندگي در جهنم را به او مي چشاند. فيلم با وجود استفاده از بودجه اي متعادل توانسته بازيگران خوب و طراح صحنه اي ژايني را به خدمت بگيرد[تماشاگران ترک ارادت زيادي به فيلم هاي خونريز ژاپني دارند]. اصرار فيلمسازان بدنه ترک در دست اندازي به ژانرهاي غير بومي تا اين لحظه موفقيت آميز بوده-حداقل از نظر تجاري- و به نظر مي رسد رنسانسي در سينماي اين کشور در حال شکل گيري است. سموم-هر چند با باورهايي که فيلم بر اساس آنها شکل گرفته، مشکل بنيادي دارم- مي تواند نمونه تجاري قابل اعتناي اين رنسانس باشد!ژانر: ترسناک، مهيج.
<strong>12
کارگردان: نيکيتا ميخالکف. فيلمنامه: نيکيتا ميخالکف، ولاديمير مويسينکو، الکساندر نووتوتسکي. موسيقي:ادوارد آرتميف. مدير فيلمبرداري: ولاديسلاو اوپليانتس. تدوين: آندري زايزسف، انزو منيکوني. بازيگران: نيکيتا ميخالکف، سرگئي ماکووتسکي، آلکسي پترنکو، يوري اوستويانف، سرگئي گارماش، سرگئي گازاروف، ميخاييل يفرموف، واتلنتين گافت، الکسي گوربونوف، ويکتور ورژبيتسکي، سرگئي آرتسيباشف، الکساندر داباشيان. 159 دقيقه. محصول 2007 روسيه. نامزد اسکار بهترين فيلم خارجي، نامزد شير طلايي جشنواره ونيز.
جواني اهل چچن را به خاطر قتل پدر خوانده روس اش محاکمه مي کنند. دوازده عضو هيئت منصفه به تالاري مي روند و در را به روي خود مي بندند تا شور کنند. به آنها گوشزد شده تا وقتي مدرکي محکمه پسند عليه متهم يافته نشده، او بي گناه است. يازده تن از اعضاي هيئت، هر يک با دلايل خاص خود راي به محکوميت جوان مي دهند و تنها يک نفر در برابر راي آنها مقاومت مي کند.
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
منتقدان و صاحب نظران بسياري نيکيتا ميخالکف را بزرگ ترين کارگردان زنده روسيه مي دانند. در وطنش بسيار محبوب و در خارج از مرزهاي روسيه نيز فيلمسازي مشهور محسوب مي شود. دو بار نامزد نخل طلا بوده و دو جايزه از جشنواره کن گرفته، دو بار نامزد جايزه بافتا شده و 16 جيازه معتبر در کارنامه اش دارد و اينک با اقتباس آزاد و هنرمندانه اش از 12 مرد خشمگين رجينالد رز به مراسم اسکار نيز راه يافته است.
گفتيم بازسازي آزاد و بايد مي گفتيم مبتکرانه، چون ميخالکف تنها قالب نمايشنامه را گرفته و از آن اثري کاملاً روسي ساخته است. بازنواخت کامل از يک قطعه قديمي با تاثيرهايي از چخوف و بر خلاف نسخه آمريکايي اش به شدت سينمايي!
ميخالکف حوادث معاصر روسيه را به عنوان پس زمينه برگزيده است. جواني چچني که ظاهراً پدرخوانده روس خود را به قتل رسانده و بايد قرباني نژادپرستي و تعصب کور شود. انتخاب سالن ورزشي يک دبيرستان به عنوان محل شور اعضاي هيئت منصفه ايده خلاقانه اي است که منتهي به گسترش فضاي جولان دادن شخصيت ها شده. گفت و گو هاي ميان اعضاي هيئت به فوتبال خشمگينانه کلمات مي ماند که هر کدام نماينده عضوي از طبقات مختلف جامعه امروز روسيه هستند. استفاده ز عناصر همدلي برانگيز در کنار خلق منطقي هيجان باعث شده تا زمان نزديک به سه ساعته فيلم در نظر تماشاگر طولاني نبوده و تا آخر با آن همراهي کند. ميخالکف که خود بازيگر برجسته اي است، به شکلي فروتنانه يکي از کوچک ترين نقش ها را خود ايفا کرده و سکان را به دست سرگئي ماکووتسکي داده که در لحظاتي خوب مي درخشد. مخصوصاً در لحظاتي که حکايت الکلي بودن و سپس رستگار شدنش را تعريف مي کند. اما نگران نباشيد، چرخش ناگهاني در قصه به دست خود ميخالکف صورت خواهد گرفت!ژانر: جنايي، درام، مهيج.
<strong>سال سگ Year of the Dog
نويسنده و کارگردان: مايک وايت. موسيقي: کريستف بک. مدير فيلمبرداري: تيم اّر. تدوين: دادي دورن. طراح صحنه: دانيل بردفورد. بازيگران: مالي شانون[پگي]، لورا درن[برت]، رجينا کينگ[لايلا]، تام سمک کارتي[پي ير]، جاش پاييس[رابين]، جان سي. رايلي[ال]، پيتر سارسگارد[نيوت]. 97 دقيقه. محصول 2007 آمريکا. نامزد جايزه بهترين فيلمنامه از مراسم روحيه مستقل.
پگي زني حدوداً چهل ساله که به علت ناسازگاري هايش هنوز ازدواج نکرده، همراه سگش در خانه اي کوچک در جنوب کاليفرنيا زندگي مي کند. او در اداره اي کار مي کند که با سيستم باز اداره مي شود. با وجود يکنواخت بودن اين کار، پگي چندان هم ناراضي به نظر نمي رسد. اما مرگ ناگهاني سگش و درک اينکه ديگر همدمي ندارد باعث مي شود تا نگاه تازه اي به دنيا و زندگي خود را تجربه کند...
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
مايکل کريستوفر وايت متولد 1970 پاسادنا فيلمنامه نويس موفق و تيزهوشي که پيش از اين فيلمنامه هاي دختر خوب، چاک و باک و مدرسه راک را نوشته، براي اولين بار روي صندلي کارگرداني نشسته است. فيلمي بامزه به سبک وودي الن که با مسائل بنيادين هستي نيز سر و کله مي زند. سال سگ درباره زني است که خود را از وراي عشق به طبيعت و حيوانات باز مي شناسد و ثابت مي کند زماني که زندگي خود را وقف چيزي غير از دغدغه ها و اميال خود بکنيد و از خودپرستي و خود محوري دوري نکنيد، چه اتفاقي مي افتد. نسخه فيلم براي خوب زندگي کردن، همدلي و محبت است که در زمانه ما کالاي کميابي است.
پگي در ادامه طرفدار سرسخت طبيعت و حيوانات مي شود، و اين امر تنها به خاطر علاقه شخصي اش نيست. بلکه او با اين کار معنايي براي زندگي خود يافته و به آرامش روحي مي رسد. سال سگ در دوره اي که فيلم ها جز خشونت و بد رفتاري تجويز نمي کنند، فيلمي سالم درباره لذت بردن از زندگي و شاد زيستن است. ژانر: کمدي، درام.
<strong>ال گرکو El Greco
کارگردان: يانيس سماراگديس. فيلمنامه: جکي پاولنکو بر اساس کتاب ديميتريس سياتاپولوس. موسيقي: ونجليس. مدير فيلمبرداري: آريس استاورو. تدوين: يانيس تزيتسوپولوس. طراح صحنه: داميانوس زاريفيس. بازيگران: نيک اشدون[ال گرکو]، خوآن ديه گو بوتو[نينيو د گوئه را]، لايا مارول[يرونيما د لاس گوئه واس]، لاکيس لازوپولوس[نيکولوس]، ديميترا ماتسوکا[فرانچسکا]، سوتيريس موستاکاس[تيتيانو]، گيورگوس هيروستودولو[دا ريمي]، ديميتريس کاليوکاس[شاکون]، يورگوس شارلابيديس[پدر ال گرکو]. 119 دقيقه. محصول 2007 يونان، اسپانيا.
ال گرکو در انتظار محاکمه توسط دادگاه تفتيش عقايد در زندان سرگرم نوشتن خاطرات خويش است: جزيره کرت سال 1569. ال گرکو شيفته فرانچسکا دختر فرماندار ونيزي جزيره است. پس از شورشي ناموفق به رهبري پدرش، ال گرکو به ونيز مي گريزد و در انجا به خاطر نقاشي هايش مورد ستايش قرار مي گيرد. نينيو کشيش اسپانيايي او را مجاب مي کند تا به تولدو در اسپانيا برود. ال گرکو در تولدو به شهرت و ثروت دست مي يابد و همچنين عشقي تازه نيز تجربه مي کند. اما بالا گرفتن موج تفتيش عقايد و تيره و تار شدن روابط او با نينيو که رياست دادگاه هاي تفتيش عقايد را بر عهده گرفته، سبب زنداني شدن مي شود...
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
يانيس سماراگديس متولد 1946 ايراکليدو کرت فيلمساز کم کاري است که در طول سه دهه گذشته بيش از 6 فيلم نساخته است. او با فيلم آواز بازگشت به خانه[1983] شناخته شد و عمده شهرت خود در جهان غرب را مديون فيلم کاوافي[1996] درباره شاعر مشهور يوناني کنستانتين کاوافي است.
ال گرکو دومين فيلم سال 2007 است که به زندگي نقاشي برجسته در دوران تفتيش عقايد مي پردازد. اما بر خلاف فيلم ميلوش فورمن اقتباسي نه چندان وفادارانه0البته خوش آب و رنگ- در ستايش يکي از نقاشان مشهور اسپانيايي که در واقع اهل جزيره کرت و يوناني تبار بود.[ال گرکو در فيلم ابتدا دومينيکوس تئو توکوپولوس ناميده مي شود].
قسمت عمده فيلم به زبان انگليسي است و معجوني غريب از ملي گرايي يوناني و وحشت از تفتيش عقايد، اما حسن بزرگ ان بازي ديه گو بوتو در نقش نينيو ستايشگر و در عين حال دشمن شماره يک ال گرکو است. بنابراين زماني که در صحنه حضور ندارد، فيلم از توش و توان مي افتد.[قابل توجه دوستداران نقش هاي منفي]. ديگر نقطه قوت فيلم موسيقي ونجليس در يک فيلم يوناني است. فيلم در يونان بسيار پر فروش بوده، اما هنوز پخش بين المللي پيدا نکرده است!ژانر: زندگي نامه، درام.
چهره ها ♦ سينماي جهان
سرانجام نيم قرن پس از دريافت اولين اسکار بازيگري نقش اول زن توسط سيمون سينيوره فرانسوي، دومين اسکار در اين رشته به ماريون کوتيار رسيد و روياي فرانسوي ها به حقيقت پيوست. شايد گزاف نباشد اگر بگوييم ايتاليايي ها و سپس فرانسوي ها مشتاق ترين اروپايي ها براي زيستن روياي آمريکايي هستند. شايد به همين علت نيز باشد که تاکنون ايتاليايي ها پيشتاز کسب جوايز اصلي اسکار-مخصوصاً بازيگري- بوده اند. تا امروز دو ايتاليايي-سوفيا لورن و روبرتو بنيني-با وجود تکلم به زباني غير از انگليسي موفق شده اند تا اسکار بهترين بازيگر نقش اول را از آن خود کنند. البته نامزدي ماسيمو ترويزي فقيد براي فيلم پستچي را نيز نبايد فراموش کرد. اما به نظر مي رسد که فرانسوي قصد دارند تا در سده تازه گوي سبقت را از ايتاليايي ها بربايند...
پاي حرف هاي ماريون کوتيارآواز رهايي بخش
ماريون کوتيار متولد 30 سپتامبر 1975 پاريس و بزرگ شده منطقه اورلئان و لوآر همين شهر است. پدرش ژان کلود کوتيار بازيگر، معلم و پانتوميم کار و مادرش نيسيما تيلو بازيگر و استاد رشته نمايش است. ماريون دو برادر دو قلوي نيز دارد که يکي از آنها کوئينتين مجسمه ساز و نقاش و دومي گيوم نويسنده است.
کوتيار بازيگري را از کودکي آغاز کرد. در کنار پدرش به روي صحنه رفت و درنوزده سالگي جايزه اول کنسرواتوار هنرهاي نمايشي اورلئان را به دست مي آورد. از نيمه دهه 1990 در فيلم ها ظاهر شد و بعد از چند نقش کوچک با ايفاي نقش ليلي برتينو- دوست دختر سامي ناصري-در فيلم تاکسي[1998] به شهرت رسيد. موفقيت فيلم باعث شد تا در دو دنباله ديگر آن نيز ظاهر شود. بازي در قسمت اول او را به نامزدي جايزه سزار رساند وحضور در قسمت دوم جايزه بهترين بازيگر تازه کار جشنواره شربورگ را نصيبش کرد. اما منتقدان با فيلم چيزهاي کوچک[2001، ژيل پاکه برنر] که نامزدي دومين سزار را براي وي به ارمغان آورد، زبان به تحسين بازي وي گشودند. کوتيار کوشيد تا در کنار بازي در محصولات فرانسوي به توليدات بين المللي نيز راه يابد. نقش کوچکي در ماهي بزرگ تيم برتون به سال 2003 او را به تماشاگران انگليسي زبان نيز معرفي کرد.
نقش سوفي کوالسکي در فيلم اگر جرئت داري دوستم داشته باش[2004، ايان ساموئل] محلي مناسب براي ديدن قابليت هاي او در زمينه بازيگري بود و نقش تينا لومباردي در نامزدي بسيار طولاني[2004، ژان پي پير ژونه] در همين سال، سرانجام اولين جايزه سزار را براي بهترين بازيگر زن نقش مکمل در دستان وي قرار داد.
دومين تجربه او در فيلمي آمريکايي در خانه جديدش-لس آنجلس که از مدتي پيش در آنجا زندگي مي کند- بازي در کنار راسل کرو در سال خوب به کارگرداني ريدلي اسکات بود که با برخورد گرمي ازسوي تماشاگران روبرو شد. اما شاه نقشي که باعث شد کوتيار يک شبه ره صد ساله را بپيمايد، بازي در نقش بزرگ بانوي آواز فرانسه-اديت پياف- بود.
اليويه داها کارگردان فيلم گنجشک کوچولو که پيش از ملاقات با کوتيار او را براي بازي در نقش پياف انتخاب کرده بود، مي گويد "در چشمان او چيزي را ديدم که در چشم هاي پياف نيز مشاهده کرده بودم." اين انتخاب هوشمندانه باعث شد تا در دهم فوريه امسال نام ماريون کوتيار به عنوان اولين بازيگر فرانسوي برنده اسکار [سيمون سينيوره و ژوليت بينوش اين جايزه را براي بازي در فيلم هاي انگليسي زبان دريافت کرده بودند] در تاريخ سينما ثبت شود. او اينک مشهورترين بازيگر سينماي فرانسه است و در ابتداي راهي طولاني که مي تواند وي را به قله هاي تازه اي در اين هنر برساند.
ماريون کوتيار در کنار بازيگري از طرفداران سرسخت حفظ محيط زيست نيز هست و جدا از کمک هاي مالي اش به اين نهضت، مدتي نيز سخنگوي جنبش صلح سبز بوده است.
بعد از موفقيت سري فيلم هاي تاکسي، مي خواستيد کار دراين حرفه متوقف سازيد. چرا؟ خودم در تنگنا حس مي کردم، درحالي که هميشه روياهاي بزرگي داشتم. شايد مي ترسيدم آنگونه که دوست داشتم پيش نرود. بعد در يک آن ترجيح دادم که مسيرم را کاملا عوض کنم و روياي بچگي ام را پي بگيرم.
هميشه مي خواستيد بازيگر شويد؟ هميشه. در زندگي آرزوي هاي بسياري داشته ام و تمايل به جامه عمل در آوردن چيزهاي بسيار. بازيگر بودن اجازه آن را به من مي دهد. به نظرم وجه ماجراجويانه اين شغل بزرگ و زيباست که باعث مي شود در آن چيزي قوي وعالي پيدا مي کنيم.
پيش از فيلمبرداري گنجشک کوچولو به زيارت گاه ترز مقدس در ليزيو رفتيد که پياف به او اعتقاد داشته است.... ترز مقدس حقيقتاً قسمتي از پياف محسوب مي شود، اما نه من. پياف قبل از شروع هر کار بزرگي به ليزيو مي رفت. اعتراف مي کنم که رابطه خاصي با تزر مقدس داشتم. از او کمک خواستم و مرا ياري داد. باورهاي خود من لزوماً مذهبي نيستند. به چيزهاي که بسيار کليشه اي مي آيند باور دارم. به عشق، به دوستي، به زندگي، و به زيبايي که همه چيز را به هم پيوند مي دهد.
قبل از فيلم دلهره اي از پذيرش اين نقش داشتيد؟ ترس، نه. اما براي لحظاتي سرگيجه داشتم. بعضي صحنه هاي فيلمنامه را که مي خواندم مي خواستم سريع ورق بزنم و به جلو بروم. به خود گفتم: "نه خوب اينها را نگاه کن، بايد با آن يکي بشوي" به اين ماجرا اعتماد داشتم. مي دانستم که يک روح پياف مرا همراهي خواهد کرد، احساس مي کردم که مرا تنها نخواهد گذاشت.
چه زماني به نقش رسيديد؟ زماني که از قضاوت کردن در مورد او دست کشيدم. آن روز دوباره به سمت کودکي او رفتم.
و هم زمان به سمت کودکي خودتان؟ ترس هاي کودکانه پياف و هراسش از انزوا درهاي شناخت شخصيت را به رويم باز کردند و کليد آنرا به دست سپردند. فهميدم که با ترس از تنهايي به هرکاري دست مي زده تا هرگز به آن دچار نشود. من خودم احتياج ندارم دور و برم شلوغ باشد. در پي آن نيستم که مرتب در جمع دوستان زندگي کنم.تنهايي را خيلي دوست دارم. روشي که اختيار کرده بودم هيچ تضميني نمي داد. درواقع انتخابم اين بود که تکرار نکنم و بدون هيچ سئوالي خودم را دراين کار بيندازم. در واقع هيچ وقت از خودم نپرسيدم چگونه اين نقش را بازي خواهم کرد. تنها مي خواستم به نقش برسم و آن را درک کنم. قبلا نيز در فيلم چيزهاي زيبا آواز خوانده ايد. اين کار را دوست داريد ؟ هميشه آواز خواندن را دوست داشتم. شيوه اي براي بيان خويشتن که به نظرم بسيار رهايي بخش مي آمد. چرا که مي توانيم هر چيزي را هرزماني بخوانيم. درحالي که اگر هر جايي بازي کنم مرا مي گيرند و مي برند به تيمارستان!(مي خندد)
در بعضي صحنه هاي آوازي، صداي شما است که مي شنويم. به نظر چالش بزرگي بود؟ من مي توانم درست آواز بخوانم، ولي جنس صداي استثنايي ندارم. اما اين کار را دوست دارم. در المپيا ( سالن بسيار معروف نمايش و آوازدرپاريس ) جايي که مشغول گرفتن يک صحنه بسيار مهم بوديم، احساس کردم که مي توانم مثل پياف بخوانم. پيش بيني شده موسيقي شروع شود و خيلي زود تصوير قطع شود. لب زدن را بلد هستم. اما متن آواز "نه هيچ افسوسي ندارم" را کامل ياد گرفتم. سپس وسط برداشت خراب کردم. مطمئن بودم که مهم نيست چرا که اين صحنه به نمايش در نخواهد آمد. همان موقع يک نفر که اسمش را بگذاريم اديت، آستين مرا گرفت و تا آخر آهنگ کشاند.
بعد از پياف را چگونه مي بينيد؟ فکر مي کردم با پايان فيلمبرداري شخصيت آن از ذهن من پاک خواهد شد اما نه... پس به خودم گفتم که همه چيز به آرامي صورت خواهد گرفت. اما هنوز پياف اين جاست، سخت بتوانم از آن خلاص شوم. متوجه شدم که نمي خواهم بگذارم که برود و از تنها رها کردن او مي ترسم.
زندگي کردن با پياف شما را نمي ترساند ؟ چند ماه فراموش نشدني را با پياف گذارندم. او تبديل شد به يک آشناي قديمي. وقتي صداي او را از راديو مي شنوم، احساس مي کنم که يک دوست قديمي را باز يافته ام. من تنها بازيگري نيستم که چنين احساسي دارد. براي مثال ژوليت بينوش حتما يک رابطه شخصي با ژرژ ساند را حفظ کرده است. درتمام زندگيم با او در ارتباط خواهم بود و اين موجب خشنوديم است. اين يک وزنه نيست. بعني از آن زمان درکارديگري شرکت نکرده ام. خودم را آماده کارکردن نمي بينم. خيلي مايل هستم دست به يک تجربه کاملاً متفاوت بزنم. حتما تئاتر کارخواهم کرد. بي ترديد بازي دريک تراژدي از فدر که او را خيلي دوست دارم. سر اولين فيلمي که کار کردم، خراب کردم. نمي خواهم به کارگردان ها بازيگري را ارائه کنم که دل به کار نمي دهد.
شما تاکنون با تيم برتون و ريدلي اسکات کار کرده ايد. تصور مي کنيد که روزي يک کارنامه کاري واقعي درهاليوود شکل بدهيد ؟ من هميشه روياهايي داشتم که اجباراً به حد و اندازه اش فکر نکرده ام. به لطف پياف چيزهايي بسياري برايم در حال اتفاق افتادن است. اولين چيزي که آرزويش را داشته ام، داشتن نقش هاي بزرگ بوده است مثل همين نقش؛ نقشي بزرگ و اولين ايفاي نقش من که شايسته اين کلمه است. داستان ها، شخصيت ها وکارگردان بسياري که امروز مرا وسوسه مي کنند آمريکايي هستند.
فيلمنامه هاي بسياري به دست تان مي رسد. بعد از اين فيلم فيلمنامه هاي زيادي به دستم مي رسد. بسيار متنوع و بسيار متفاوت. درست مثل زمان بعد از فيلم تاکسي.
آيا اين هراس وجود دارد که در سي و دوسالگي اين نقش تبديل به نقش زندگي تان شود و شما را ديگر رها نکند؟ اين چنين نقش هايي بسيار نادر هستند، اما هنوز حرف هاي زيادي براي گفتن دارم و خودم را در ابتداي راه احساس مي کنم.
فيلم روز♦ سينماي ايران
اين ترانه عاشقانه نيست، هشتمين فيلمش رحمان رضايي از جمله فيلم هاي پر سر و صدايي است که حتي در مرحله ساخت با مسائل و مشکلاتي مواجه بود و درگيري هاي سازندگان اين فيلم با فارابي و ارشاد به مطبوعات کشيد و اينک در بدترين فصل اکران سينماهاي ايران به نمايش در آمده است. اما از نگاهي ديگر، اين ترانه عاشقانه نيست که حدود سه سال قبل ساخته شده و آخرين فيلم ميترا حجار قبل از سفر به امريکا محسوب مي شود، نقطه پاياني بر کارنامه فيلمسازي که 22 سال قبل با فيلم مدار بسته نشان داده بود که به مسائل اجتماعي بسيار علاقمند است....
اين ترانه عاشقانه نيست
فيلمنامه نويس و کارگردان: رحمان رضايي. مدير فيلمبرداري: جمشيد الوندي. طراح صحنه: مختار سائقي. بازيگران: ميترا حجار[الهام]، عليرضا اشکان[عليرضا]، ايرج نوذري[نامزد سابق الهام] و سياوش طهمورث[پدر الهام].
الهام و عليرضا که هردو داراي بيماري لاعلاج هستند در يک آزمايشگاه پزشکي با يکديگر آشنا مي شوند. الهام قول مي دهد از عليرضا مي خواهد در ازاي چندين ميليون تومان نامزد سابقش را از ميان بردارد. عليرضا، نامزد سابق الهام را به گروگان مي گيرد، اما...
عشق و نفرت
رحمان رضايي کار سينما را در دهه 60 با فيلم مداربسته آغاز کرد. فيلمي که در آن روزگار جنگ و عديده شدن مشکلات اجتماعي مردم بسياري را به واکنش وا داشت و فيلم تا مرز توقيف پيش رفت. اما ناگهان با تصميم عجيب تهيه کننده مبني بر تغيير پايان داستان فيلم توانست مجوز نمايش بگيرد.
رحمان رضايي همواره نشان داده علايقي به مسائل اجتماعي دارد و براي بيان سينمايي آنها مي کوشد. او در اوايل دهه 60 در کنار سينماگراني مانند اصغر هاشمي، مهدي صباغزاده و... سعي داشت در کنار انبوه فيلم هاي جنگي به فيلم هايي دست يابد که جوشيده از دل همان جامعه اي باشد که او در آن زندگي مي کند. اما مفاهيم آثار او گزنده تر از ساير همنوعانش بود و همين مسئله سبب شد او به مرور پس از فيلم آواي دريا که در گيشه شکست خورد به سرعت تغيير مسير دهد و سينماي آرماني اجتماعي را به نفع فيلمفارسي کنار بگذارد.
دختران انتظار با شرکت دو سوپر استار سينما- پارسا پيروز فر و نيکي کريمي- براي او آغازي دوباره بود تا راه فيلمفارسي را پي بگيرد. اين راه در سال 1384 به توليد فيلم اين ترانه عاشقانه نيست رسيد. اين ترانه عاشقانه نيست از آن دسته فيلم هايي به شمار مي آيد که نه هدف از توليد آنها مشخص است و نه اينکه چرا تا مدت ها به نمايش در نمي آيند. بعد هم با اينکه قرار است به سينماي بدنه و اکران تعلق داشته باشند در يک فصل بد نمايش داده شده و پرونده آنها مختومه مي شود.
رضايي در اين فيلم سعي دارد در ازاي نمايش تنگناي جسمي دو شخصيت اصلي فيلم بستري را فراهم آورد تا در کنار داستاني عاشقانه و تراژدي گوشه چشمي هم به مسائل مبتلا به جامعه داشته باشد. اما ضعف فيلمنامه و دوپارگي داستان سبب شده تا در طول مسير منحرف شده و تا انتها تلاش کند تا لااقل گليم روايت خود را از آب بيرون بکشد.
فيلم در ابتدا مبناي اشتباهي را براي پيرنگ خود برنمي گزيند. دختر و پسري به انتها رسيده سعي مي کنند در آخرين لحظات زندگي دست به انتقام بزنند. داستان در اين زمان خوب پيش مي رود اما زماني که نامزد سابق الهام توسط عليرضا به گروگان گرفته مي شود رنگ و بوي انگيزه شخصيت ها بسيار به فيلمفارسي نزديک مي شود. حالا ديگر ما نمي توانيم تصميم اين دو جوان را ناشي از شخصيت آنها ارزيابي کنيم و جنس رفتاري آنها کمي غير منطقي مي نمايد.
پس از رها کردن نامزد الهام هم داستان در کل مسيري ديگر را در پيش مي گيرد و کارگردان که گويا قصد داشته به هرحال همه فرصت ها را از دست ندهد مسير فيلم را به سمت ملودرام تغيير مي دهد. در اينجاست که ريتم بياني پليسي ابتداي فيلم در تناقض با اين بخش قرار مي گيرد. کارگرداني هم در کليت چنگي به دل نمي زند. فيلم به خاطر اينکه تماشاگر را در اوج صحنه هاي عاطفي تحت تاثير قرار دهد به ساختاري تلويزيوني تمسک جسته که اين ساختار نيز در بسياري لحظات به مضحکه اي تبديل مي شود و نيت نخستين فيلمساز را نيز از بين مي برد.
ميترا حجار پس از چند سال دوري از سينماي ايران و زندگي در خارج از کشور با اين فيلم به عنوان آخرين حضور سينمايي اش روي پرده سينما حضور يافته که به هيچ وجه وداع آبرومندي با سينماي ايران نيست. او که پيش تر توانايي هايي خود را در نقش هاي متفاوت به نمايش گذاشته بود اين بار از مرز تجسم فيزيکي نقش فراتر نمي رود و در کنار بازيگران ديگر فيلم که هيچ يک حتي قادر نيستند مشخصات ظاهري شخصيت ارجاع شده به آنها را نمايش دهند در اندازه اي متوسط ظاهر مي شود.
اين ترانه عاشقانه نيست در لحن و ساختار اثري شبيه به بسياري از فيلم هاي دهه 60 است. سينمايي که حتي با نگاه فيلمسازش در آن دوران فاصله دارد و تنها براي سرگرم کردن مخاطب براي لحظاتي به کار مي رود که در اين امر هم چندان موفق به نظر نمي رسد.
سريال روز♦ تلويزيون
سياست گذاري هاي اغلب بازدارنده در سينما در طول سال هاي اخير سبب شده تا سينماگران رو به سوي تلويزيون آوردند. از سوي ديگر سياست هاي داخلي صدا و سيما مبني بر ميدان دادن به کارگردان هاي جوان مراکز استان ها نيز باعث شده تا موج تازه اي از برنامه سازان تازه نفس در شبکه سراسري حضور پيدا کنند. اين هفته به سراغ دو مجموعه جديد از هر دو طيف سريال ساز رفته ايم: يک مشت پر عقاب به کارگرداني اصغر هاشمي نيز که در دهه 1360 و 70 فيلم هاي تاثير گذاري در سينما کارگرداني کرده بود، سال ها پس از موفقيت سريال آپارتمان، بار ديگر با مجموعه "يک مشت پر عقاب" به تلويزيون بازگشته است. و سريال حلقه گمشده ساخته محمد حسين حاج ده آبادي که از مرکز صدا و سيماي استان يزد برآمده است...
"يک مشت پر عقاب"
نويسنده: فرهاد توحيدي. کارگردان: اصغر هاشمي. تهيه کننده: بهروز خوش رزم. طراح صحنه و لباس: امير اثباتي، کتايون فيض مرندي. تدوين: محمد رضا موييني. طراح گريم: مهين نويدي. صدا بردار: فرزام منطقي. مدير تصويربرداري: مسعود کراني. موسيقي: فردين خلعتبري. عکاس : علي نيک رفتار. بازيگران : رضا کيانيان[خلعت]، حامد بهداد[اميرحسين]، خزر معصومي[غزاله]، . هرمز هدايت[دانشور]، عليرضا خمسه[استوار شه پرست]، بهرام ابراهيمي[بازپرس]، محمد جوزي[دکتر راضي]، پرويز پورحسيني، احمد آقالو، فريبا کامران، ساره بيات[مهشيد]، آهو خردمند[مادر اميرحسين[، مهرداد ضيايي، اشکان خطيبي، بيوک ميرزايي، مهدي ميامي، مهدي تقي نيا[رابرت نورث].
بازگشت قدرتمندانه
"يک مشت پرعقاب" داستان سربازي به نام اميرحسين "حامد بهداد" است که در عجب شير مشغول خدمت سربازي است. گره داستان از نقطه اي آغاز مي شود که طي تماسي اميرحسين درمي يابد که خواهر جوانش مهشيد "ساره بيات" در تهران از دنيا رفته است. اميرحسين درخواست مرخصي مي کند اما با مخالفت استوار شه پرست "عليرضا خمسه" مواجه مي شود. اميرحسين شبانه نزد رئيس پادگان "پرويز پورحسيني" مي رود و اجازه تهران رفتن را از او بطور غير قانوني مي گيرد و به تهران مي رود. او پس از رسيدن به تهران با غزاله "خزر معصومي" دوست صميمي مهشيد ملاقاتي مي کند. طي اين ديدار اميرحسين به ماجراي مشکوک مرگ مهشيد پي مي برد. گزارش پزشکي قانوني علت مرگ مهشيد را خودکشي اعلام مي کند. اميرحسين به نوع مرگ خواهرش و خواستگار پيگير او مشکوک مي شود. او اين موضوع را با پدرش "هرمز هدايت" در ميان مي گذارد. پس از اين اتفاق دکتري که گزارش پزشکي قانوني را نوشته است همزمان با خواستگار مهشيد ناپديد مي شود. اميرحسين طي ملاقاتي با سرايدار ويلاي ييلاقي درمي يابد که ساعاتي قبل از مرگ مهشيد رابرت نورث "مهدي تقي نيا" مستشار آمريکايي با او ملاقاتي داشته است. خانواده مهشيد به کمک غزاله که وکيل تازه کاري ست دعوي مبني بر نبش قبر مهشيد از دادگاه درخواست مي کنند. پس از کالبدشکافي مجدد مشخص مي گردد که مهشيد قبل از مرگ باردار نبوده و علت مرگ خفگي بوده است. در اين ميان خانواده مهشيد به خانه دامادشان خلعت "رضا کيانيان" مي رود و علت گزارش غلط خلعت و جانبداري او از رابرت نورث در پرونده مهشيد را از او جويا مي شوند. اميرحسين توسط ارتش به خاطر فرار از سربازي دستگير مي شود، خلعت هم در ديداري از رابرت نورث از او مي خواهد که به دليل احضاريه هاي متعدد به دادگاه برود و...
فيلمنامه از تم و داستان جذابي برخوردار است. شخصيت ها به درستي و با تامل بسياري در کنار يکديگر قرارگرفته اند و همگي از پرداخت خوب و باورپذيري برخوردار هستند. در واقع انگيزه شخصيت ها به خوبي در تضاد با يکديگر قرار مي گيرد و مخاطب شاهد نبردي در ميان شخصيتها براي رسيدن به هدف شان است. خلعت که از رجال سياسي مملکت است قصد دارد زمينه را براي بدست آوردن مقام هاي بالاتر فراهم کند و در اين ميان خانواده همسرش را مزاحم مي بيند. علاوه براين او در مقابل خارجي - ها از خود ضعف نشان مي هد. اميرحسين، برادر دو قلوي مهشيد تند مزاج، عصبي و کم تجربه است. او در رودرروئي با مشکلات و مسائل به آساني از کوره درمي رود اما وجه مقابل شخصيتي او در برخورد با مادرش " آهو خردمند" نمود پيدا مي کند که همچنان تشنه محبت است و... همانطورکه اشاره شد از اين دست ويژگي ها در اکثر شخصيت هاي فيلمنامه به چشم مي خورد و اين چند وجهي بودن شخصيتها کمک شاياني به ارتباط اثر با مخاطب مي کند. گره ها به خوبي در کنار هم چيده شده اند و بازگشايي هر گره در فيلمنامه به ايجاد گره بعدي و جديدي مي انجامد. در بخش کارگرداني، با دکوپاژي کم نقص و روان به لحاظ تکنيکي و ريتم مواجه هستيم. هاشمي يک بار ديگر توانايي خود را در گرفتن نماها و انتخاب زاويه دوربين براساس سوژه و موضوع به رخ همگان مي کشد. ميزانسن ها متناسب با ترکيب بندي تصويري و طراحي صحنه و لباس داده شده است و در مجموع شاهد يک هماهنگي مناسب در اين بخش هستيم. تنها ايرادي که مي توان در اين بخش به کارگردان گرفت تصاوير پس زمينه اي است که در هنگام رانندگي شخصيت ها طراحي شده است. اين تصاوير به لحاظ تناليته رنگي به قدري ضعيف و نامناسب است که تاثير بسيار منفي و مخربي بر کيفيت اثر مي گذارد.
نکته قابل تامل ديگر در اين بخش، ريتم و تداوم مناسبي است که نماها دارند. در واقع پيوند حوادث و اتفاقات به نرمي و به صورت کاملا روان و منطقي صورت مي پذيرد. نکته ديگر در کار هاشمي انتخاب درست بازيگران است. رضا کيانيان در نقش "خلعت" بسيار خوش مي درخشد و بازي بي نقصي از خود ارائه مي دهد. ويژگي بارز نقش آفريني هاي کيانيان فاصله اي است که او هميشه ميان نقش و خودش مي گذارد و مخاطب هميشه شاهد ردپايي از خود کيانيان در شخصيت است. حامد بهداد در نقش "اميرحسين" بازي ظريفي از خود ارائه مي دهد. بهداد تاکيد و تمرکز خاصي بر نشان دادن وجوهات زنانه اميرحسين مي کند "به دليل دوقلو بودن او با مهشيد" و تا حد زيادي در اين زمينه موفق است. عليرضا خمسه هم در نقش "استوار شه پرست" بازي مسلط و گيرايي از خود به نمايش مي گذارد. در واقع خمسه با جنس بازي خود تا حد زيادي از سنگيني فضاي پادگان مي کاهد و طنز نهفته در بازي او مخاطب را جذب پادگان و اتفاقات افتاده درآن مي اندازد. بقيه بازيگران هم به خوبي از عهده نقش خود بر مي آيند. به طور کلي بازي ها در اين مجموعه از يک هماهنگي چشمگير برخوردار است که اين ماحصل هوشمندي کارگردان و بازيگران اين مجموعه است.
محمد حسين حاج ده آبادي يکي از رئوس سياست گذاري هاي صدا و سيما در سال هاي اخير، در اختيار گذاشتن فرصت تجربه به کارگردانان جوان شاغل در مراکز استان ها است. ادامه اين رويکرد از سوي مسئولين سازمان مي تواند فرصت مغتنمي براي کشف نيروهاي جوان و استعدادهاي ناشناخته مراکز استان ها باشد. هر چند در اين ميان افرادي وجود دارند، که ترجيح مي دهند اين اتفاق به صورت مداوم و پيوسته پيش نرود. نگاهي انداخته ايم به سريال "حلقه گمشده" که ماحصل همين سياست گذاري هاست...
حلقه گمشده
تهيه کننده و کارگردان: محمد حسين حاج ده آبادي. نويسنده : سينا وزيري، سياوش دولت سرايي. فيلمبردار: نصرت الله مروجي، محمود فهيمي بخشي. تدوين: محمد راسخ فر. موسيقي: محمد يعقوبي. طراح گريم : روح الله مفيدي، فرشته سجاديه. بازيگران: روح الله مفيدي[آقا ميرزا]، اسماعيل سلطانيان[نعمت اله خان]، ناصرسروي، محمد رضا بحري، فرزاد هاتفيان، طاهره طائفي، آسيه ضيايي، نازنين خشنود، فرشته سجاديه. فخرفخاران خانواده اي بلند مرتبه و بزرگ است که بزرگ خاندان اين خانواده، نعمت اله خان است. دراين خانواده عهد نامه اي وجود دارد که بر طبق آن همه پسران و دختران بايد با فاميل و اقوام خود وصلت کنند. اين موضوع باعث به وجود آمدن موقعيت ها و داستان هاي مجزايي در هر قسمت مي شود.
پسر آقا ميرزا، رضا عاشق سارا دختر نعمت اله خان شده است. نعمت اله خان به دليل رسمي که در خاندان و طايفه خود به صورت موروثي وجود دارد با اين وصلت به شدت مخالف است و همسر آينده فرزند خود را دختر عمويش معرفي مي کند. رضا که با اين وصلت مخالف است به سراغ دختر عمويش مي رود و از او درخواست مي کند که به او اظهار بي علاقه گي کند. دختر عمويش با اين درخواست مخالفت مي کند ورضا به دنبال راه چاره اي براي حل اين مشکل مي گردد اين اتفاق باعث رقم خوردن اتفاقات و موقعيت هاي مختلفي مي شود...
نگرش يکسويه!!!
محمد حسين ده آبادي از کارگردانان جوان شبکه استاني يزد است که به عنوان کارگرداني متعهد به موازين حکومتي به شبکه سراسري معرفي شد. در "حلقه گمشده" ده آبادي موضوعي را دستمايه خود قرارداده است که چندان با ذهن مخاطب ناآشنا نيست. او به سراغ مضموني کليشه اي و تکراري رفته است که بارها از سوي کارگردانان دستمايه ساخت سريال ها قرارگرفته است. اعتقاد به رسوم و باورهايي که از گذشته در ميان خانواده هاي ايراني "ازدواج فاميلي" وجود داشته و هنوز برخي از طايفه ها و اقوام ايراني به اين اعتقاد و باور پاي بند هستند.
ده آبادي با طرح چنين موضوعي باورها و برخي از سنت هاي قديمي جامعه را به بوته نقد و طنز مي کشاند. اما نقطه ضعف عمده مجموعه از جايي آغاز مي شود که کارگردان خط مرز و تفاوتي ميان انواع ژانرهاي طنز و کمدي قائل نشده است. موقعيت هاي مجموعه در بعضي از قسمت ها به سمت هجو و هزل پيش مي رود. نمونه بارز آن داستان تعقيب و گريز رضا و عمويش است. اين سردرگمي نشات گرفته از متن نيز هست که دست کارگردان را براي گسترش و پرداخت داستان ها بسته نگاه داشته است. شخصيت ها جهاني منطقي و باورپذير را خلق نمي کنند، شخصيت هاي "رضا " و "نعمت اله خان" به قدري در پرداخت اغراق شده اند که بيش از آنکه با مخاطب ارتباط برقرار کنند، باعث دوري مخاطب از اثر مي شوند. بازيگران به جاي آنکه متناسب با وضعيت نقش شان عمل کنند، بازي کردن را به نمايش مي گذارند. انتخاب رنگ هاي سرد وعدم فضا سازي مناسب با مکان ها و شخصيت ها از نقاط ضعف اصلي طراح صحنه است.
در واقع با توجه به نکاتي که به آن اشاره شد، اثر به سمت و سويي مي رود که سفارشي بودن اثر را به ذهن متبادر مي کند. وجود چنين رويکردي اتفاق تازه اي نيست. به دليل وجود مميزي ها و سانسورهاي بيشمار در صدا و سيما، مديران بيشتر به سمت کارگرداناني گرايش دارند که با مسير فکري آنان منطبق باشد. بها دادن به جوانان هميشه حرکت مثبت و نتيجه بخشي است، اما درصورتي از دل اين فرصت ها استعدادهاي جوان بروز پيدا مي کنند که مسئولان نگرشي يکسويه و تنگ نظرانه به اين مقوله نداشته باشند.
نمايش روز♦ تئاتر ايران
محمود استاد محمد از نسل طلايي تئاتر است. بازمانده کارگاه نمايش و کسي که نمايش را به شکل تجربي آموخته و نمايش هاي بسياري را چون آسيد کاظم، شب بيست و يکم و ديوان تئاترال را در نوشته و کارگرداني کرده است. نگاهي انداخته ايم به آخرين کار وي به نام "تهرن" که با نگاهي به افسانه هاي جنوب ايران نوشته شده و اينک در تالار قشقايي مجموعه تئاتر شهر روي صحنه است.
تهرن
نويسنده و کارگردان: محمود استاد محمد. موسيقي: فرشيد اعرابي. طراح صحنه و لباس: مجيد ميرفخرايي. بازيگران: اصغر همت[تبعيدي]، خسرو احمدي[حاکم]، هدي ناصح[همسر تبعيدي]، نگار جواهريان[دختر خانواده].
مردي از تهران به جرم همراهي با مشروطه چيان به اتفاق خانواده اش به جنوب تبعيد مي شوند. در آنجا حاکم بسيار آنها را مورد آزار قرار مي دهد. زن همچنان دل در گرو خاندان قجر خود دارد و شوهر را تحت فشار مي گذارد. دختر آنها نيز در شهر دلبسته داود مي شود که مي گويند تهرن است. تهرن به مرحله آخر زار در جنوب گفته مي شود که اهالي معتقدند هنوز جن هفت دريا از بدن قرباني خارج نشده است. دختر به کشف رمز داود بر مي آيد.
تابويي به نام فقر
محمود استاد محمد متعلق به نسل داستانگوي تئاتر ايران است. نسلي که ادبيات و تئاتر براي آنها آميزه اي بود جدا نشدني. در اين پيوستگي نيز هيچ گاه زبان روز جامعه را فراموش نمي کردند و سعي داشتند با توجه به زبان روز اقشار متفاوت جامعه شخصيت هاي خود را بنيان نهند. از همين جا بود که سبک نمايش قهوه خانه اي در ايران پايه ريزي شد و استاد محمد و اسماعيل خلج از بانيان آن به شمار مي آيند.
شايد تهرن تناسب چنداني با آسيد کاظم و شب بيست و يکم و حتي متن مجموعه تلويزيوني زير سايه همسايه نداشته باشد، اما در يک نگاه کلي مي توان شباهت هايي را ميان آن و ديوان تئاترال پيدا کرد. ديوان تئاترال آخرين نمايشي بود که استاد محمد آن را در سال 1381 روي صحنه برد و با زبان شعرگونه در آن به اسطوره شيرين و فرهاد مي پرداخت و ماهيت تاريخي آن را به چالش مي کشيد. آنچه در آن نمايش نيز توجه بيشتر مخاطب را به خود جلب مي کرد رويه هاي داستان گويي و استفاده از نقل هاي سنتي در نمايش ايران بود که مورد توجه قرار مي گرفت.
در نمايش تهرن استاد محمد اين شيوه روايت را دروني تر کرده است. يعني نوعي پختگي که حاصل سال ها تلاش براي داستان گويي است. ما در نمايش تهرن با نوعي مراسم سنتي در جنوب ايران رو به رو هستيم. مردم آن منطقه مي پندارند که جن روح برخي افراد را تصاحب مي کند و براي رهايي قرباني از جن زدگي مي بايست مراسم زار براي او برگزار کرد. اين مقوله تاکنون در تئاتر آن چنان که مي بايست دستمايه هنرمندان قرار نگرفته بود. با اينکه موضوع قابليت هاي دراماتيک فراوان دارد و مي تواند تبديل به نمايشنامه اي جذاب شود.اما استاد محمد مي دانسته که براي ارتباط با حوصله مخاطب امروز نياز به دستمايه اي ديگر نيز بوده که تماشاگر بتواند اين آداب سنتي را به تماشا بنشيند و احتمالا خسته نشود. بنابراين داستان خانواده مرد مشروطه چي و داستان تبعيد آنها را نيز وارد نمايش مي کند. اين مسئله البته توانسته دستاويزي را نيز براي نمايشنامه نويس پديد آورد که به ماهيت اين واقعيت تاريخي نيز نظري افکند. البته ناگفته نماند که استاد محمد چندان روي اين وجه قضيه مکث نکرده و از کنار آن مي گذرد که شايد بتوان اين را نقطه ضعفي براي نمايشنامه تهرن برشمرد.
در کنار داستان هايي که آمد خط ديگري از داستان نيز مربوط به زندگي داود و پدرش در قصه مي شود تا نويسنده بتواند در اين بين به تمام آنچه مي خواهد از باور هاي مردم منطقه دست يابد. با توجه به اين گوناگوني خطوط روايتي، استاد محمد در اجرا نيز تمهيداتي خاص را در نظر مي گيرد. او فضاي غالب نمايش را به دو بخش رئاليستي و سوررئاليستي تقسيم مي کند. فضاي رئاليستي نمايش تنها به مدد بازيگران و طراحي لباس به عينيت مي رسد. در اين بخش از لوازم صحنه در مينيماليستي ترين شکل ممکن استفاده مي شود.
اما در بخش سوررئاليستي داستان کمي متفاوت تر مي شود. صحنه در اين بخش به خاطر تداعي فضاي مه آلود با مشمع هايي تزئين شده که گرداگرد صحنه را در برگرفته اند. حضور بازيگران و شخصيت ها ميان آنها نوعي فضاي مرموز را به بيننده نشان مي دهد که با اهداف داستان همسوست. بازي بازيگران هم اين تضاد را به خوبي آشکار مي سازد. ما با گويش ها و رفتارهايي متفاوت از بازيگران جنوب و تهران رو به رو هستيم که دائم همچون تلنگري دو گانه بودن فضاي نمايش را به ما يادآوري مي کنند. استاد محمد کاري کرده تا تماشاگران نيزهمچون شخصيت هاي مسافر داستان به کنجکاوي بر آيند و کارگردان را ياري رسانند تا بتواند داستان خود را شيرين تر بيان کند.
کتاب روز♦ کتاب
<strong>همسايگان درد</strong>
نويسنده: محمد قراگوزلو375 ص، تهران: انتشارات نگاه، 1386، چاپ اول
در اين كتاب كه عنوان فرعي آن «درآمدي به گفتمان اجتماعي در شعر و انديشه سعدي، حافظ، فرخي يزدي، نيما، شاملو، اخوان، فروغ» است، انعكاس مسائل و مباحث اجتماعي در آثار شاعران نامبرده بررسي شده است. نويسنده نخست به شعر اجتماعي و پيشينه آن در ادبيات كلاسيك و مدرن فارسي مي پردازد. عناوين مباحث بعدي كتاب عبارتنداز: «اخلاق سياسي – اجتماعي سعدي»، «حافظ، نقد قداست قدرت زميني»، «فرخي يزدي؛ جان فداي آزادي»، «ترجمه شبانه: نگاه سياسي نيما از پنجره شب» و «صبح آمد، خروس مي خواند».
<strong>قمري غمخوار در شامگاه خزاني: هزار و يك هايكوي فارسي</strong>
شاعر: سيد علي صالحي412 ص، تهران: انتشارات نگاه، 1386، چاپ اول
اين كتاب، مجموعه از اشعار كوتاه «سيد علي صالحي» است كه به شيوه و در قالب «هايكو» سروده شده است. او در پيشگفتارش بر اين مجموعه مي نويسد: [ همه هايكوها، يك هايكو بيش نيست و يك هايكو، روح پنهان همه هايكوها را در خود حمل مي كند... هايكو، كوتاه ترين انعكاس هستي در كلمه به شمار مي رود. اولاد آنيت محض است. شكار آن صبوري مي خواهد و نوشتن اش شتاب...] مجموعه «قمري غمخوار در شامگاه خزاني» با هايكوي زيبايي آغاز مي شود كه به تصريح شاعر، انگيزه و نقطه آغاز سرودن ساير هايكوهاي كتاب است: [كسي از اين راه عبور نخواهد كرد/جز باد/ كه او را نيز نخواهي ديد.]
<strong>تاريخ تفكر اجتماعي در اسلام (از آغاز تا دوره معاصر)</strong>
نويسنده: تقي آزاد ارمكي595 ص، تهران: نشر علم، 1386، چاپ دوم
در اين كتاب، مهم ترين انديشه ها و نظريات متفكران مسلمان كه از قرون نخستين اسلامي تا دوره معاصر، در مورد موضوعات و مباحث اجتماعي داعيه اي داشته اند، بررسي شده است. اگر در دوره اي با تعدد اين متفكران در حوضه هاي گوناگون روبرو هستيم، نويسنده دست به گزينش زده و بر يك انديشمند كه در حوزه اي خاص از محوريت بيشتر برخوردار بوده، تاكيد كرده است. به عنوان مثال از ميان مجموعه فلاسفه اجتماعي، به بيان انديشه ها و آراي «فارابي» و «نصيرالدين طوسي» پرداخته؛ از ميان مورخان، به «يعقوبي» و«مسعودي» توجه كرده؛ و از ميان متفكران سياسي، انديشه هاي «خواجه نظام الملك» را بررسي كرده است. «جلال آل احمد»، «علي شريعتي» و «مرتضي مطهري»، از جمله متفكران معاصري هستند كه افكار و تاثيرات آنها در حوزه اجتماعي در دوران معاصر، مورد توجه قرار گرفته است. در بيان انديشه هاي هر يك از متفكران، نويسنده سعي كرده است با مراجعه اجمالي به شرايط اجتماعي و سياسي زمان و زندگي آنان، زمينه فهم درست تر انديشه هايشان را فراهم كند.
<strong>سياست نامه هاي قاجاري: رسائل سياسي</strong>
مجموعه دو جلدي به كوشش: دكتر غلامحسين زرگري نژاد1439 ص، جلد تهران: موسسه تحقيقات و توسعه علوم انساني، 1386، چاپ اول
در ميان نوشته هاي سياسي دوره قاجار، اندرزنامه ها از قدمت بيشتري برخوردارند و دوره حيات آنها تا عصر مشروطه نيز امتداد دارد. با اين وجود، اندرزنامه هاي سياسي، فقه حكومتي، احكام السلطانيه ها، رسايل سياسي و اجتماعي و كتابچه ها و لوايح قانوني كه اركان منابع انديشه و ميراث تفكر سياسي ايران در دوره قاجار را تشكيل مي دهند، در مقايسه به ساير آثار و مكتوبات فرهنگي اين دوره، ناشناخته ترين بخش اين منابع و ميراث به شمار مي روند. به رغم تلاش هاي تحقيقي و پژوهش هايي كه در چند دهه اخير براي معرفي و نشر تعدادي از اين ميراث صورت گرفته، هنوز شمار زيادي از آنها ناشناخته و انتشار نيافته باقي مانده اند. مجموعه حاضر شامل 23 رساله از رسايل سياسي است كه به سبك اندرزنامه و سياست نامه، از ابتداي عصر قاجار تا آستانه انقلاب مشروطيت، توسط فقها و انديشمندان آن عصر تدوين شده است. عناوين بعضي از اين رسايل عبارتنداز: «شيم عباسي/ميرزا محمد صادق مروزي»/1227 ه.ق»، «تحفه عباسي/ميرزا محمد صادق مروزي/1231 ه.ق»، «آثار عقل در سياست مدن: بخش سياست مدن تحفة الملوك/سيد جعفر بن اسحاق موسوي»، «ميزان الملوك و الطوائف و صراط المستقيم في سلوك الخلائف/سيد جعفر بن اسحاق موسوي»، «داستان سوال و جواب حكيمانه: روياي رستم الحكماء در رمضان 1244 ه.ق/محمد هاشم الحسيني الموسوي الصفوي (رستم الحكماء)»، «شمس الانوار: قانون السلطنه/رستم الحكماء»، «چهار فصل سلطاني/حاج ميرزا آقاسي/1246 ه.ق». كتاب خصايل الملوك: جهان آرا/اسدالله ابن عبدالغفار شهر خواستي مازندراني/1256 ه.ق»، «تحفة الناصريه/ابن مرحوم الحاج محمد حسين دماوندي/1264ه.ق»، «آداب ناصري/ميرزا محمد ابراهيم محلاتي (خلوتي)»، «تحفه خاقانيه/نظام العلماي تبريزي/1312 ه.ق» و...
<strong>اسناد احزاب سياسي ايران: حزب توده ايران</strong>
مجموعه 2 جلدي به كوشش: بهروز طيراني1434 ص، تهران: سازمان اسناد و كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران، 1384، چاپ اول
اين مجموعه، شامل اسناد و مداركي از فعاليت هاي «حزب توده ايران» در دهه 1320 خورشيدي است. اين اسناد و مدارك از ميان حدود 2200 پرونده كه بيش از 20 هزار برگ سند را شامل مي شود گزينش شده و تصويرگر مواضع اين حزب در دهه بيست و فعاليت هاي آن در مناطق مختلف ايران در دوران مذكور است. در ابتداي مجموعه، اسناد كميته مركزي «حزب توده ايران» آمده است. اين اسناد گرچه ممكن است در رابطه با شهرها واستان هاي گوناگون باشد، اما به لحاظ آن كه گوياي فعاليت كميته مركزي است، به صورت جداگانه ارائه شده است. به جز اسناد كميته مركزي، اسناد ساير مناطق بر حسب تقسيم استاني است. درهر استان، ابتدا اسناد فعاليت كميته ايالتي و اسناد مركز استان و سپس اسناد شهرستان هاي آن استان، به ترتيب توالي زماني، ارائه شده است.
<strong>رويارويي با تجدد</strong>
مجموعه دو جلدي نويسنده: عبدالله نصري1040 ص، تهران: نشر علم، 1386، چاپ اول
محور اصلي بحث اين كتاب، نحوه مواجهه ايرانيان با عالم جديد است. نويسنده در فصل هاي مختلف كتاب نشان مي دهد كه ايرانيان چگونه با تجدد مواجه شدند و به تامل در باب برخي مفاهيم و مقولات جديد پرداختند. او نشان مي دهد كه اين تاملات نه بر اساس شناسايي دقيق غرب و دنياي جديد، بلكه از روي نياز و ناچاري بود. سپس به تلاش هاي روشنفكران ايراني براي يافتن راه چاره اي براي بدبختي ها و مصيبت هاي جامعه ايران مي پردازد؛ تلاش هايي كه حاصل آشنايي آنان با پيشرفت هاي جهان غرب بود. جلد اول اين مجموعه فاصله زماني را در بر مي گيرد كه با ورود و گسترش تجدد در ايران آغاز مي شود و با انقلاب مشروطيت پايان مي گيرد. در جلد دوم، ديدگاه هاي انديشمنداني بررسي مي شود كه از آغاز عصر پهلوي تاكنون به بحث در باب غرب و عالم تجدد پرداخته اند. «محمد علي فروغي»، «سيد فخرالدين شادمان»، «جلال آل احمد»، «مهدي بازرگان»، «علي شريعتي»، «سيد احمد فرديد»، «رضا داوري»، «سيد حسين نصر»، «داريوش شايگان» و «عبدالكريم سروش»، از جمله اين انديشمندان اند. عناوين بعضي از مباحث كتاب عبارتنداز: «اصلاحات عباس ميرزا و قائم مقام»، «اميركبير و دارالفنون»، «نقش فرنگ»، «مجد الملك و نقد جامعه»، «آخوندزاده و دين ستيزي»، «مستشار الدوله و حقوق ملت»، «ميرزا ملكم خان و انديشه قانون خواهي»، «سيد جمال الدين اسدآبادي و مسئله تجدد»، «طالبوف و انواع آزادي ها»، «آقاخان كرماني و ناسيوناليسم ايراني»، «آشنايي با فلسفه غرب»، «مقولات مدرن در رسائل قاجاري»، «شيخ و شوخ»، «مراغه اي و سياحت نامه»، «مشروطيت»، «مجلس اول»، «انديشه انهدام مشروطه»، «حوزه نجف و مشروطه» و...
<strong>كندوكاوهايي در باورها و نگرش هاي جامعه ايراني</strong>
تهيه و تدوين: مركز افكار سنجي دانشجويان ايران813 ص، تهران: انتشارات جهاددانشگاهي، 1385، چاپ اول
اين كتاب، چكيده اي از گزارش ها و پرسش نامه هاي «مركز افكار سنجي دانشجويان ايران» يا «ايسپا»، در زمينه باورها و نگرش هاي جامعه ايران است. اين مركز كه يكي از مؤسسات تحقيقاتي در زمينه علوم اجتماعي در ايران به شمار مي رود، در فاصله ارديبهشت ماه 1380 تا آذرماه 1384 به نظر سنجي گسترده اي در زمينه باورها و نگرش هاي مردم ايران در حوزه هاي گوناگون پرداخت كه نتايج بخش هايي از آن در كتاب حاضر منتشر شده است. موضوع هاي بعضي از گزارش ها و پرسش نامه ها عبارتنداز: «بررسي رفتار انتخاباتي شهروندان تهراني در انتخابات هشتمين دوره رياست جمهوري»، «بررسي تمايل شهروندان به شركت در انتخابات شوراها»، «بررسي عدم مشاركت شهروندان تهراني در دومين دوره انتخابات شوراها»، «بررسي ميزان مشاركت شهروندان تهراني در انتخابات مجلس هفتم»، «ارزيابي ميزان مشاركت جوانان در انتخابات هفتمين دوره مجلس شوراي اسلامي»، «ارزيابي شهروندان تهراني از سياست هاي اصلاحي سيد محمد خاتمي»، «ارزيابي روزنامه نگاران از عملكرد خاتمي در دوران رياست جمهوري»، «بررسي نگرش شهروندان تهراني در خصوص روابط خارجي ايران (رابطه با آمريكا)» و «نگرش شهروندان تهراني در خصوص انرژي هسته و مسائل پيرامون آن».
<strong>"كار" و "فراغت" ايرانيان</strong>
نويسنده: حسن قاضي مرادي194 ص، تهران: نشر اختران، 1386، چاپ اول
كار و فراغت كه عمده فعاليت هاي فكري، عملي و عاطفي انسان را در بر مي گيرند، تجلي خودشكوفايي انسان اند. فراغت هم چون كار، حوزه تحقق استعدادها و افزايش توانمندي هاي فرد است؛ به عبارتي كار و فراغت شمايل انسان اند. كتاب حاضر، شرحي است درباره چيستي و چگونگي «كار» و«فراغت» در جامعه ايران و نيز شامل اشاره هايي است به چرايي ها. در فصل اول كتاب، نويسنده با ارائه تعريفي از كار و فراغت، به معرفي زحمت و اشتغال و نيز سرگرمي خواهي به عنوان اشكال بيگانه شده آن ها مي پردازد. فصل دوم شامل دو بخش است. بخش نخست به برخي عوامل سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و نيز روان شناختي اختصاص دارد كه در كل تاريخ ايران هم چون موانعي در برانگيختن تمايل ايرانيان به كار موثر بوده اند. در اين بخش نشان داده شده است كه اين عوامل تنها در بي انگيزگي ما به كار عملي موثر نبوده اند، بلكه ما را از جسارت كردن در حوزه فكري نيز بازداشته اند. در بخش دوم اين فصل نيز برخي ويژگي ها و كاركردهاي فرهنگ سرگرمي خواهي، آن گونه كه در ميان ما بروز يافته، بررسي شده است.
<strong>مجموعه مقالات نگارگري مكتب اصفهان</strong>
224 ص، مصور، رنگي، تهران: انتشارات فرهنگستان هنر، 1385، چاپ اول
همايش «مكتب نگارگري اصفهان»، يكي از هشت همايش «گردهمايي بين المللي مكتب اصفهان» بود كه در سال 1385 در تهران و اصفهان برگزار شد. كتاب حاضر، مجموعه اي از مقالات كارشناسان و پژوهشگران ايراني درباره نقاشي مكتب اصفهان است كه در آن همايش ارائه شد. در اين مقالات، افزون بر نگرشي نو به «رضا عباسي»، آثار برخي از ديگر چهره هاي مكتب اصفهان، با ديدي تاريخي – تحليلي بررسي شده است. عناوين مقالات كتاب و نويسندگان آنها عبارتنداز: «رضا عباسي: نقاش توجيه گر چهره زمان/حبيب الله آيت اللهي»، «مفهوم فضاي اتميستي در آثار رضا عباسي/مهرداد احمديان»، «رضا عباسي/عبادالله بهاري»، «دوران شناسي آثار طراحي و نقاشي رضا عباسي/اصغر جواني»، «علي قلي بيك حبابدار- كتابدار/يعقوب آژند»، «معين مصور و مكتب اصفهان/مهدي حسيني» و «مولانا جلال الدين ميرك اصفهاني: هنرمند بهزاد دست/محمد مهدي هراتي».
<strong>از ماشين دودي ناصرالدين شاه تا بنز الگانس<strong>نويسنده: خسرو معتضد648 ص، تهران: انتشارات البرز، 1386، چاپ اولاين كتاب، تاريخچه ورود اتومبيل و رواج آن در ايران است. نويسنده پس از اشاره اي كوتاه به ساخت و استفاده از اتوموبيل در كشورهاي غربي، به ورود نخستين اتوموبيل ها به ايران در اواخر عصر قاجار مي پردازد و گزارشي مصور از نخستين اتوموبيل هاي پايتخت و سپس رواج اتومبيل در ايران در اختيار خوانندگان قرار مي دهد. عناوين بعضي از مباحث كتاب عبارتنداز: «از تخت روان تا واگن هاي بلژيكي»، «درشكه و كالسكه در دربار ايران»، «آرزوي ماشين دودي»، «ماشين دودي زيارتي»، «شاه مي ترسيد سوار ترن شود»، «زماني كه اولين اتوموبيل وارد ايران شد»، «اتوموبيل در دهه 1290 ه. ش»، «اتومبيل سواري مليجك»، «جنگ اول و ازدياد اتوموبيل در ايران»، «اولين خودروهاي قسطي»، «جاده هاي ايران زير تخماق لاستيك اتومويل هاي فرنگي» و «آغاز سيل واردات به سوي ايران».
<strong>کافکا در ساحل</strong>
نويسنده : هاروکي موراکامي مترجم: گيتا گرکاني ناشر: کاروان، نوبت چاپ: چاپ اول- 1386، قيمت : 100,000 ريال
کافکا در ساحل، اولين رماني است که از هاروکي موراکامي، نويسنده ژاپني، در ايران ترجمه و منتشر مي شود. چندي پيش نيز مجموعه اي از داستان هاي کوتاه اين نويسنده با عنوان «کجا ممکن است پيدايش کنم» با ترجمه بزرگمهر شرف الدين توسط نشر چشمه ترجمه و منتشر شد.
«کافکا در ساحل » دو شخصيت محوري و خاص دارد که در طول داستان خواننده را با خودشان همراه مي کنند؛ يکي کافکا تامورا، نوجوان 15 ساله اي که از خانه فرار کرده است، به اين اميد که از سرنوشت اديپ گونه اي که پدرش باي او پيش بيني کرده اس رهايي پيدا کند و ديگري ناکاتا، پيرمردي ساده و دوست داشتني که، به دنبال حادثه اي که در 9 سالگي برايش به شکل مرموزي اتفاق افتاده قدرت حافظه و توان درک و يادگيري مفاهيم ساده و ابتدايي زندگي را از دست داده است و در عوض اين هنر را پيدا کرده است که با گربه ها حرف بزند و از همين طريق گربه هاي مردم را که گم شده اند برايشان پيدا مي کند. ولي ناگهان در گير ماجرايي مي شود و سکون و آرامش زندگي اش بر هم مي خورد. او هم براي يافتن چيزي که خودش هم نمي داتند چيست و کجاست راهي سفري نامعلوم مي شود و... در اين سير و سلوک ذهني و واقعي که کافکا و ناکاتا به آن دست مي زنند، شخصيت هايي فرعي با ماجراهايي در هم پيچيده به آنها مي پيوندند. شايد بتوان« کافکا در ساحل» را به نوعي نمايانگر اوج تخيل نويسنده اي دانست که مرزهاي خيال و واقعيت را از ميان برداشته است.
هاروکي موراکامي، نويسنده برجسته ژاپني، در سال 1949 در کيوتو به دنيا آمده و در نزديکي توکيو زندگي ميکند. آثار او به سي و چهار زبان ترجمه شده است. در ميان جوايز بيشماري که دريافت کرده، بايد از جايزهي ادبي بسيار با ارزش يوميوري نام برد که اخيراً نصيب او شده و برندگان پيشين آن افرادي چون يوکيو ميشيما، کنزابورو و اوئه و کوبو آبه بودهاند.
<strong>زندگي مطابق خواسته تو پيش مي رود</strong>
نويسنده: اميرحسين خورشيدفرناشر: مرکز، نوبت چاپ: چاپ اول- 1385، قيمت: 24000 ريال
زندگي مطابق خواسته ي تو پيش مي رود، اولين مجموعه داستان اميرحسين خورشيدفراست که امسال نامزد جوايز ادبي متعددي شد و توانست دو جايزه ي مهم مهرگان و نيز جايزه نويسندگان و منتقدان مطبوعات ايران را ازآن خود کند. اين مجموعه در جايزههاي گام اول، روزي روزگاري (به صورت مشترک) و بنيادگلشيري (بخش مجموعه داستان اول) نيز به عنوان بهترين مجموعه داستان سال ۱۳۸۵ برگزيده شد.
زبان در داستانهاي اين مجموعه با حفظ سادگي در عين حال از ظرافت هاي قابل توجهي برخوردار است که در توصيف شرايط و جريانات جاري در مناسبات روزمره زندگي به خوبي در اختيار نويسنده قرار گرفته است. شخصيت هاي اين مجموعه داستان نيز غالبا از ميان طبقه متوسط جامعه انتخاب شده اند. آدم هايي که انگار به جبران بهاي کمي که جامعه به آن ها مي دهد، زياد حرف مي زنند. خورشيدفر با تکيه بر همين ويژگي موفق به خلق فضايي شده است که براي مخاطب امروزي به راحتي قابل پذيرش است. از جمله يکي از داستان هاي خوب اين مجموعه داستان "يک تکه ابر واقعي" است؛ روايت شخصيتي که صداي خودش را هم نمي تواند تحمل کند ولي مرتب حرف مي زند بدون اينکه هدف خاصي را در بين گفته هاي بي پايانش دنبال کند. همين مساله اين داستان را جذاب مي کند. مخاطب از اين دسته آدم ها در اطراف خود، زياد مي بيند. نوع نگاه نويسنده در كنكاش جهان پيرامون خود و قدرت تجزيه و تحليل تيزهوشانه مناسبات اجتماعي و گنجاندن آنها در بسترهاي داستاني مناسب، از ويژگيهاي مجموعه ياد شده است. داستان هايي شهري که در آنها، خورشيد فر در يستر فضاهايي کاملا ايراني، به پرداخت شخصيت ها و اتفاقات خانواده مي پردازد، با يک ويژگي تقريبا مشترک ؛ قهرمان در اغلب داستان ها يکي از نزديکانش را از دست مي دهد و مخاطب در ادامه همراه رنج هايي مي شود که اين فقدان بر زندگي يازمانده ها مي گذارد.
امير حسين خورشيدفر داستان نويس، منتقد ادبي و روزنامهنگار ايراني در ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۹ در تهران متولد شد و در رشته طراحي صنعتي تحصيل کرد. در سال ۱۳۸۰ کتاب هاي کودک «داستاني از اولين روزهاي زمين»، «پسري که هيچ ستاره اي نداشت»، «باران» و «روزي که آسمان شکست» را از طرف نشر ماهريز منتشر کرد.
<strong>ميرا</strong>
نويسنده: کريستوفر فرانکمترجم: ليلي گلستانناشر: بازتاب نگار، چاپ: نوبت پنجم- 1385، قيمت: 12000 ريال
ميرا داستاني علمى تخيلى دارد که در عين حال مي توان آن را سوررئاليستى نيز به شمار آورد. داستان ميرا دريک دشت بي انتها اتفاق مي افتد که تمام آن را با قير پوشانده اند. در روزهاي گرم ابرهاي سياهي همه دشت را مي پوشاند و خانه هاي شهر همه شيشه اي هستند.
کساني که ميرا را مي خوانند بدون استثنا آن را با 1984 جورج اورول مقايسه مي كنند. دنياي عجيبي که در آن يا بايد معالجه شوي تا بتواني اطاعت کني يا اينکه بميري. در اين دنيا هيچ کس حق انتخاب کردن يا انتخاب شدن ندارد. براي مثال مردي که يک زن را به عنوان معشوقه خود انتخاب مي کند به جامعه خيانت کرده است. زيرا از يکسو مردان ديگر را از بهره بردن از آن زن محروم کرده است و از طرف ديگر زن هاي ديگر را از داشتن خودش.
اين کتاب که نخستين بار پيش از انقلاب در سال 1354 در ايران منتشر شده بود، پس از سه دهه با بازنگري جديد در سال 1384 دوباره اجازه چاپ پيدا کرد. با اين حال تابستان امسال ترجمهي رمان “ميرا” باز هم توقيف شد و اين امر در حالي صورت گرفت که اين كتاب طي دوسال به چاپ سوم رسيده بود. گويا دليل لغو امتياز نشر اين كتاب، وجود صحنههاي سكسي در آن بوده است. اين در صورتي است که پس از خودسانسوري ناشر و مترجم نشر، به نظر مي رسد کتاب، اين قابليت خود را از دست داده است. با اين توصيف به نظر مي رسد درك تساوي طلبانه از عدالت و از بين رفتن فرديت انسانها در قالب قوانيني که امروزه در جامعه ما حاکم شده است دليل اصلي جمع آوري اين کتاب باشد.
ليلي گلستان مترجم و گالريدار ايراني، دختر ابراهيم گلستان و خواهر کاوه گلستان است. وي که عضو کانون نويسندگان ايران است در زمينه ترجمه آثار مشهور دنيا به فارسي همواره مورد توجه خواننده هاي حرفه اي کتاب در ايران بوده است. از ديگر آثار ليلي گلستان مي توان به ترجمه رمان هاي زندگي، جنگ و ديگر هيچ اثر اوريانا فالاچي، تيستوي سبز انگشتي، اثر موريس دروئون، گزارش يک مرگ اثر گابريل گارسيا مارکز، مردي که همه چيز همه چيز همه چيز داشت اثر ميگل آنخل آستورياس، بوي درخت گوياو اثر گابريل گارسيا مارکزو حکايت حال- مصاحبه با احمد محمود- اشاره کرد.
<strong>ترجيع بندي براي شاعران جوان</strong>
نويسنده: فتح الله بي نيازناشر: افراز، نوبت چاپ: چاپ اول- 1386، قيمت:20000 ريال
«ترجيع بندي براي شاعران جوان»، روايتي است از بازگشايي پرونده اي که از کشته شدن چند ناشر معروف توسط شاعري جوان (يوري) و معشوقه اش (نادژدا) حکايت مي کند. يوري در اين اثر نماينده شاعراني است که براي ورود به ميدان نشر و حضور در جامعه مي بايست سرخوردگي ها، تحقيرها و اهانت هاي فراوان را از سر بگذرانند. در کشوري که بي نياز تصوير مي کند-شوروي-، دخترهايي که زيبا هستند، مشکل چنداني براي انتشار آثار نه چندان در خور توجه خود ندارند. در اين بين سو استفاده افراد از وابستگي هايي که به دستگاه حاکم دارند و از طرف ديگر حضور مافيايي که قدرت را به توعي در دست دارد اين فضا را براي نويسندگان مستقل و در عين حال مستعد سنگين تر کرده است. شرايطي که در اغلب موارد منجر به تن فروشي از سوي اين افراد ناکام و زير پا گذاشتن هر آنچه به آن اعتقاد دارند مي شود.
«ترجيع بندي براي شاعران جوان» تلاش مي کند از طريق واکاوي اين عقده هاي روحي هنرمندان و نويسندگان ومعرفي اين فضاي آلوده و فاسد فرهنگي و موضوع نحقير شاعران و نويسندگان گمنام، بدون استفاده از تکنيک پست مدرن اما با استفاده از شگردهاي آن مثلا با ترکيب و تو در تويي راوي هاي غير قابل اعتماد، اغناگرو... به پاسخي مناسب براي سوالات مطرح شده در فضاي روشنفکري دست پيدا کند و از طرف ديگر تعارض هاي موجود در عمل و انديشه اين طبقه خاص از جامعه را به چالش بکشد.
اين داستان که در روسيه امروز اتفاق مي افتد ماجراي يوري، شاعري جوان، لطيف و عاشق پيشه اما کينه توز و انقلابي را روايت مي کند که براي چاپ کتابش به مشکل بر مي خورد. يکي از ناشريني که از چاپ کتاب يوري سرباز مي زند و مورد غضب او قرار مي گيرد « پاولنکو» است. کسي که با راهنمايي برادرزاده اش يک انتشاراتي راه انداخته است، اما بي سوادتر از آن است که حتي کتاب ها را نگاه کند. او از سوي ديگر با رونق گيري بازار، به کار بساز و بفروشي هم روي مي آورد و مجتمع مسکوني مي سازد و... پاولنکو معمولا آثار نويسندگان و شعراي جوان را با هزينه خودشان چاپ مي کند و روال کارش هم اين است که پول چاپ 5 هزار جلد را از آنها مي گيرد ولي هزارتا بيشتر چاپ نمي کند... فتح الله بي نياز 33 سال از مطبوعات و مجامع ادبي ايران دوري جسته و در آن سال ها آن قدر كتاب خوانده كه هم اكنون به عنوان يك منتقد و داستان نويس حرفه اي در جامعه ادبي ايران مطرح است.از ديگر آثار اين نويسنده مي توان به رمان هاي "ستيزه جوي دلتنگ"، "ملاقات با مسيح"، "افعي ها خودكشي نمي كنند" و مجموعه داستان "تشييع جنازه يك زنده به گور" اشاره كرد.
<strong>نشريات رسيده</strong>
<strong>باران زمستاني</strong>
شماره 17 و 18 فصلنامهي باران در سوئد منتشر شد. تزئينبخش جلد اين شماره عکسي از عکاس ايراني مقيم سوئد، فتحالله زند است.
شمارهي جديد فصلنامه باران با سرسخن مسعود مافان و همچنين مقالهاي از طارق علي (ترجمه منوچهر اردلان) و اباويت براتاستروم با عنوان کفرگويي لسينگ در کليساي فمينيسم(رباب محب) آغاز ميشود. در بخش «زندان»، گفت و گويي با خانم فروغ لطفي، مادر يکي از جان باختگان دههي شصت (گفت و گو از: سعيد افشار) و پارهاي از خاطرات زندان عفت ماهباز آمده است.
بخش «داستان»، آثاري از محمود فلکي داستاننويس ساکن آلمان، قدسي قاضينور داستاننويس ساکن هلند و بهرام مرادي داستاننويس ساکن آلمان، و بخش «شعر»، آثاري از شيدا محمدي، ماندانا زنديان، تيرداد نصري و اکبر ذوالقرنين را دربرگرفته است.
در بخش «نقد... نظر... مقاله» نيز اين مقالات چاپ شده است: نماد بيگانگي ما (محمد بهارلو)، ديو در فرهنگ شفاهي و مذهبي ايران (شکوفه تقي)، پوشيدهنويسي در ادبيات فارسي (نسيم خاکسار)، شعر بهار و تاريخچه مجلس شوراي ملي (شهين سراج)، براي آزادي هيچ قيمتي گران نيست (نوال السعداوي- ترجمه علي شفيعي)، نگاهي به رمان عقرب روي پلههاي راهآهن انديمشک (بهروز شيدا)، نگاهي به رمان آنجل ليديز، نوشتهي خسرو دوامي (علي صيامي)، ادبيات واقعيت گريز و ادبيات تعبيري (لاورنس پرين- با ترجمه ابوالقاسم گلستاني)، زنان خاطرهنويس در تبعيد (عزتالسادات گوشهگير)، نگاهي به رمان بره گمشده راعي (پاکسيما مجوزي) و کشتار دگرانديشان در ايران (رضا اغنمي).
در بخش «انديشه»، چهار مقاله ارائه شده است: آزموني در پرسيدن: فرانتس کافکا و ژان پل سارتر (آرامش دوستدار)، سفرنامه ميرزا ابوالحسنخان ايلچي (کرامتالله راسخ)، اقتصاد ايران به کدام سو؟ (احمد علوي) و کسروي و گفتمان فلسفي تجدد (سعيد گلکار).
در اين شماره در بخش «بازتاب و خبر»، نقدي از ساناز اقتصادينيا بر داستان کوتاهي از شکوفه تقي، يادداشتي از روحانگيز شريفينيا، نويسنده رمان چه کسي باور ميکند رستم در پاسخ به چند نکته مطرح شده در نقد و بررسي نيره توکلي بر رمان وي که در شماره 14 و 15 منتشر شده بود، و همچنين انتقادي از کوشيار پارسي، داستان نويس ساکن هلند از يک خبر منتشر شده در باران و همراه با آن ارائه اطلاعاتي مبسوط از ترجمه آثار شاعران و داستاننويسان معاصر ايران به زبان هلندي، چاپ و منتشر شده است. صفحات پاياني شماره 17 و 18 به چند خبر فرهنگي و معرفي چند کتاب اختصاص دارد.
<strong>ماهنامه بايا</strong>
ماهنامه بايا اين بار با مقدمهاي متفاوت از فرخنده حاجيزاده به عنوان صاحبامتياز، مديرمسئول و سردبير منتشر شد. فرخنده حاجيزاده در مقدمه خود كه عنوان «روسفيد نميكند عذر! قبول!» را براي آن انتخاب كرده است از حوادثي سخن ميگويد كه به تعطيلي ويستار منجر شد.
حاجيزاده سرمقاله خود را اين گونه آغاز كرده است: «آنچه بر كتابفروشي و موسسه فرهنگي ويستار در چند ماه گذشته رفت، چون به صورت گسترده در رسانهها آمده است از تكرار آن خودداري ميكنم اما اينكه كسي با نيت زراندوزي، ارضاي نخوت، تكبر، ترميم عقدههاي شخصي، خوشخدمتي، واسطگي و يا هر دليل ديگري يك شبه به تخريب يك موسسه فرهنگي دست ميزند. اينكه قاضي سوگند يادكردهاي بنا به دلايلي رايي خلاف عدالت صادر ميكند. اينكه پروندهاي به صورت مجهول بررسي ميشود. اينكه حكمي مسير خود را 11 روزه طي ميكند. اينكه وزارتخانه متبوعش اظهار تاسف ميكند كه در اين زمينه كاري از دستش برنميآيد و...
بخشي از رمان صورت مردگان جهانم به قلم رضا براهني، بخشي از رمان وصف سه چهار يار در افسانه و افسون به قلم محمد محمدعلي، نرقه از قباد آذر آيين، بركه مرداب از حسن اصغري، مثل چشمهايت از محب ايرانزاد، ژان والژان از سينا برازجاني، دنيا جاي ترسوها نيست از شهرزاد توتونچي، علياكبر و انار از بنفشه حجازي، جادوي خواب و خيال از حسن خادم، سايههاي هامون از محمد هليلي، صداي پا از ميترا داور، اين راه دور و دراز از علي اشرف درويشيان، رعنا وقتي كه خواب است از رضا زنگيآبادي، تسليم از محمود شاهمحمدي، قرار بود امروز بريم مسافرت از فاطمه شريفنژاد، يك باره با دو چشمش كه بزرگترين حفره است از ليلا صادقي، شهر پارچهاي شهر صلح از ري را عباسي، چهار از شيرين فتوگرافي، زن زير تير برق از حسن فرهنگفر، جاي مناسب از فراز عطار، رخت چركها از مريم علي بيگي، اين هم از مرگ از فرهاد حيدري گوران، در سوگ عمران از منصور بني مجيدي و ميدانم تو نيستي! از محمد جايزاده از جمله مطالب اين شماره بايا است.
"سيميا" ويژه بهرام بيضايي
دومين شماره از دوره جديد مجله سيميا در 364 صفحه منتشر شد. اين شماره “سيميا” به مناسبت اجراي نمايشنامه "افرا" به بهرام بيضايي و تئاتر او اختصاص يافته است.
در اين شماره مي خوانيم: يادداشت سردبير/علي دهباشي، درباره اين ويژه نامه/حميد امجد، براي زادروز بهرام بيضايي/اکبر رادي، يادداشت بهرام بيضايي در سوگ اکبر رادي، سالشمار زندگي و آثار بهرام بيضايي، بهرام بيضايي؛ آثار اوليه/ژيزل کاپوشينسکي/بابک تبرايي، بهرام بيضايي؛ نمايشنامه نويس/محمد رحمانيان، بيضايي ناشناخته/محمد چرم شير، بيضايي معاصر/حميد امجد، بهرام بيضايي؛ گنوستي سيسم مدرن و کاربرد اجتماعي/دکتر بهرام جاسمي، بازي براي بيضايي/رضا کيانيان، "چهار صندوق" در پرتو رويدادهاي تاريخي ايران (دهه هاي بيست تا چهل) / افشين هاشمي، نگاهي کوتاه به استعاره تن پوشي و بدل پوشي در نمايشنامه «ندبه»/فارس باقري، درسهاي «سهراب کشي»/محمد چرم شير، از جهان پاکان در پي اصل گم شده/حميد امجد، ميزگرد درباره «ميراث» و «ضيافت»، پرسشي به نام «مرگ يزدگرد»/رضا براهني، سينما و تئاتر بدون تجربه کردن مي ميرند/حميد امجد و احمد پايداري، بانو آئويي چالش بنيادين هستي/شهرام جعفري نژاد، کارنامه بندار بيدخش سخنداني و زيبايي/ايرج کريمي، درنگي بر دو تئاتر از بهرام بيضايي/حميد امجد، بازانديشي جهان کهن/حميد امجد، "شب هزار و يکم" ملتي که تا قصه مي گويد، زنده است/شهرام جعفري، ...در توضيح سياسي نبودن/محمد رحمانيان، افرا در انتظار/مژده شمسايي، درسهاي «افرا»/محمد رحمانيان، روايتگري قصه در «افرا»/اصغر عبداللهي، يادداشتي بر نمايشنامه "افرا يا روز مي گذرد" رساله در باب نجات/محمد رضايي راد، درباره بازي در نمايش «افرا»/افشين هاشمي و گفتگو با بيضايي درباره افرا /حميد امجد.
علي دهباشي در بخشي از سرمقاله خود با عنوان "بيضايي و تئاتر ملي" مي نويسد: "نام بهرام بيضايي که کارنامه هنري اش به نيم قرن مي رسد بيش از هر نمايشنامه نويس ديگري با تئاتر ملي ايران گره خورده است. رويکرد بيضايي با تئاتر ملي رويکردي نه صرفاً از سر احساس و عشق به سرزمينش بلکه پاسخ به ضرورتي اجتناب ناپذير بوده است. بيضايي بيش از هر نمايشنامه نويسي دغدغه نمايش ايراني داشته و در پي آن بوده تا آنچه اجرا مي شود به دل مردم راه يابد اما هرگز نخواسته و بر سر آن نبوده تا براي دست يابي به چنين هدفي حدي براي فهم مردم تعريف و معلوم کند. او از آن دسته هنرمنداني است که هرگز فرهنگ متوسط را تاب نياورده و همين بيانگر حرمت او به مخاطب خود است."
<strong>نوشتاي ششم</strong>
شماره ششم "نوشتا" كه سال اول انتشار خود را ميگذراند، ويژهي دي، بهمن و اسفند منتشر شده است. در اين شماره، دو شعر منتشرنشده از دفتر "دلتنگيها"ي يدالله رؤيايي و شعرهايي از: اسماعيل شاهرودي، محمدعلي سپانلو، ابوالفضل پاشا، علي الفتي و... و داستانهايي از: كاظم رضا، عليمراد فدائينيا و... منتشر شدهاند. بررسي زمان در رمان "خيابان بهار آبي بود" حسين آتشپرور، دو مقاله از پيير روردي - شاعر فرانسوي - با ترجمه آرش جودكي و درآمدي بر رمان "خويشاوندان دور" كارلوس فوئنتس نوشتهي مارتن وان دلدن با ترجمه جواد اسحاقيان، از ديگر مطالب منتشرشده در اين شماره هستند، كه مطالبي را هم به زبانهاي عربي و فرانسوي دارد.
"نوشتا" با مديرمسؤولي حسين واحديپور و سردبيري محمدحسين مدل منتشر ميشود.
اکران سينماهاي دنيا پس از سه حادثه مهم سينمايي امسال-مراسم سزار، جشنواره برلين و مراسم اسکار- در حال دورخيز براي نمايش برگزيده هاي اين سه واقعه است. اين هفته به سراغ آثاري چون لارس و دختر واقعي يا 12 اخرين ساخته نيکيتا ميخالکف رفته ايم، که نصيب چنداني از رقابت هاي اسکار نبردند. و در کنار آنها فيلم هاي از کشورهاي اروپايي که تماشاي آنها لطف خاص خود را دارد....
فيلم هاي روز سينماي جهان
لارس و دختر واقعي
Lars and the Real Girl
کارگردان: کريگ گيلسپاي. فيلمنامه: نانسي اليور. موسيقي: ديويد تورن. مدير فيلمبرداري: آدام کيمل. تدوين: تاتيانا اس. ريگل. طراح صحنه: ارويندر گره وال. بازيگران: رايان گازلينگ[لارس ليندستروم]، اميلي مورتيمر[کارين]، پل اشنايدر[گاس]، پاتريشيا کلارکسون[داگمار]، کلي گارنر[مارگو]، نانسي بيتي[خانم گرونر]، کارن رابينسون[سيندي]. 106 دقيقه. محصول 2007 کانادا. نامزد اسکار بهترين فيلمنامه اصيل، نامزد جايزه بهترين بازيگر و بهترين فيلمنامه از انجمن منتقدان رسانه اي، نامزد جايزه بهترين بازيگر و فيلمساز خوش آتيه از مراسم انجمن منتقدان فيلم شيکاگو، نامزد جايزه گولدن گلاب بهترين بازيگر، برنده جايزه بهترين فيلمنامه از انجمن ملي منتقدان آمريکا، برنده جايزه ساتلايت بهترين بازيگر مرد و نامزد جوايز بهترين بازيگر زن نقش اصلي/اميلي مورتيمر-بهترين فيلم و بهترين فيلمنامه، نامزد جايزه بهترين بازيگر مرد از مراسم اتحاديه بازيگران، نامز جايزه بهترين فيلمنامه از اتحاديه نويسندگان آمريکا.
لارس جواني دست و پا چلفتي، مومن و به شدت خجالتي است که در شهر کوچکي زندگي مي کند. او سرانجام موفق مي شود دوست دختر روياهايش را به خانه اي که در آن به همراه برادر و زن برادرش زندگي مي کند، بياورد. تنها مشکل اينجاست که اين دختر واقعي نيست، بلکه عروسک سکسي پلاستيکي است که لارس آن را از روي اينترنت خريداري کرده است. اما سکس چيزي نيست که دهن لارس را به خود مشغول کرده، او به دنبال يک رابطه عميق احساسي با اين عروسک-او را بيانکا مي نامند- است. زن برادرش از اين که مي بيند لارس با اين عروسک همچون انساني واقعي رفتار مي کند نگران است، برادرش فکر مي کند که لارس خل شده، اما اهالي شهر کوچک تصميم دارند بر خلاف آن دو از خيالات پسر خوش طينت شهرشان که هميشه او را دوست داشته اند، حمايت کنند....
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
کريک گيلسپاي سابقه اي طولاني حدود يک دهه و نيم در ساختن آگهي هاي تلويزيوني دارد و چندين بار از سوي اتحاديه کارگردان هاي آمريکا براي ساخت آگهي هاي Citibank و Holiday Inn Express برنده و نامزد دريافت جايزه بوده و تحسين شده است. لارس و دختر واقعي اولين فيلم اوست که با فاصله اي اندک از دومين فيلمش آقاي وودکاک به نمايش در آمده و در جشنواره شيکاگو نيز خوش درخشيده است. يک درام کميک و ملايم که از بازي خوب بازيگراني شناخته شده بهره مي جويد و با وجود آشنا بودن محتوايش-چگونگي رشد کاراکتر هاي اطراف شخصيت اصلي که در عين کمک به او براي گذار از بحرانش، خودشان نيز تکامل مي يابند-سوژه غيرعادي آن مي تواند فيلم را به يک اثر هنري ماندگار تبديل کند. جوان 27 ساله اي که توسط پدري بسيار کم حرف پرورش يافته و مادرش را نيز در هنگام تولد از دست داده، با مشکلات احساسي بزرگي روبروست: از ارتباط با انسانها گريزان است، و تماس بدني را نمي تواند تحمل کند. لارس در گاراژي پشت منزل کودکي اش به سر مي برد؛ منزلي که اکنون توسط برادر بزرگش گاس و همسر آبستنش کارين اشغال شده. لارس سعي مي کند که دعوت هاي مداوم اين زوج متأهل را ناديده بگيرد. زندگي اجتماعي اش شامل رفتن به کليسا و گوش دادن به فانتزي هاي جنسي يکي از همکارانش مي شود.البته همکاري به نام مارگو هم هست که سعي داد دل او را به دست بياورد.
بارداري کارين ظاهراً ترسي ريشه دار در وجود لارس ايجاد مي کند و اين ترس، تبيين خود را در واقعيت بخشيدن به يک دوست دختر به نام بيانکا باز مي يابد. لارس از برادر و زن برادرش مي خواهد که ميزبان دوست دخترش باشند. ولي گاس و کارين، وحشت زده از مهمان تازه خانه و نيز جنون مشهود لارس، او را نزد دکتر داگمار مي برند. دکتر داگمار بر اين باور است که لارس با اين کارش دارد تلاش سازنده اي مي کند، و از خانواده لارس مي خواهد که نگران نباشند و بگذارند موضوع جريان خودش را طي کند.
گيلسپي هرگز به سطح شوخي هاي ساده تنزل نمي کند، چرا که نقاط ضعف انساني را با لطافت و همراه شوخي هاي بصري ملايم به تصوير مي کشد، درست همانطور که ديالوگ هاي پر مغز نانسي اوليور، مانع خنده اي آشکار مي شود. به عنوان نمونه صحنه اي که لارس خيالاتي براي بيانکاي غير واقعي ماجراهاي خيالاتي مشهور تاريخ ادبيات-دن کيشوت- را مي خواند. بازي ها همه خوب هستند. شخصيت کميک گازلينگ در اين نقش که با کارهاي گذشته اش تفاوت دارد، همدردي برانگيز است. اشنايدر، مورتيمر، و کلارکسون سه بعد تاثيرگذار هستند. در ميان نقش هاي جانبي، نانسي بيتي به عنوان همسايه اي ساده و نيز کارين رابينسون در نقش سيندي، مسئول پذيرش اداره به خوبي ظاهر مي شوند.ژانر: کمدي، درام.
<strong>اسليپ استريم Slipstream
نويسنده و کارگردان: آنتوني هاپکينز. موسيقي: آنتوني هاپکينز. مدير فيلمبرداري: دانته اسپينوتي. تدوين: مايکل آر. ميلر. طراح صحنه: اسماعيل کارده ناس. بازيگران: آنتوني هاپکينز[فليکس بونهافر]، استلا آرويو[جينا]، لانا آنتونووا[ليلي]، جين بورکن[مل]، مايکل کلارک دانکن[مارت]، فيونلا فلانگان[بت لاستيگ]، جنيفر آن فراتنکلين[شلي]، مونيکا گارسيا[مونيکا]، گاوين گريزر[گاوين]، کريستوفر لافورد[لارس]، ويليام لاکين[کارآگاه باز لارابي]، جنيفر مان[جوآني]، کريستين اسليتر[ري]، جان تورتورو[تهيه کننده]، جين تامپسون[مارشا]، جفري تامبور[گيک/جفري/دکتر گيکمن]، ليزا پپر[تريسي]، اپيتا مرکرسون[باني]، کن ميلن[دکتر استو کوهن] و کوين مک کارتي به نقش خودش. 96 دقيقه. محصول 2007 آمريکا. نام ديگر: Slipstream Dream. برنده جايزه داوران جوان و نامزد يوزپلنگ طلايي جشنواره لوکارنو.
فليکس بونهافر، فيلمنامه نويس دچار حادثه شده و شخصيت هاي آخرين فيلمنامه اش به نام اسليپ استريم. گروه سازنده فيلمي بر اساس آن وارد زندگي او مي شوند.
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
يک نوآر کمدي از بازيگر بزرگ زمانه ما سر فيليپ انتوني هاپکينز که بسيار دير و با حضور در فيلمي آمريکاي شناخته شد. يک هشت و نيم انگليسي آمريکايي که در آن فيلمنامه نويسي نه چندان مشهور با سرنوشت، روياها و واقعيت هاي پيرامونش برخورد مي کند. اما آن چه مهم است نحوه کشف تمامي اينهاست. هاپکينز با استفاده از ايده هاي ادبيات اسليپ استريم و آموزه هاي هندويسم[کارما] به نوع تازه اي از روايت تو در تو و سيال ذهني دست پيدا مي کند که نمونه هاي مشابهي در گذشته داشته است. شايد به همين خاطر تاکيد او روي اين نوع روايت تا نيمه فيلم چندان خوش آيند نباشد. اما با باز شدن گره هاي داستان و مشخص شدن جايگاه شخصيت ها در رويا و واقعيت فيلم شکل منسجم تري به خود مي گيرد و دنبال کردن آن نيز براي تماشاگري که از ادبيات اسليپ استريم زاده دوران New Age و کارما شناخت چنداني ندارد، راحت تر مي شود. اين سومين تجربه کارگرداني هاپکينز است و بر خلاف دو فيلم پيشين که کسي آنها را به ياد ندارد و شايد نديده باشد، نشان از توانايي قصه گويي او در مقام کارگردان دارد.
مي توانيد فيلم را با مگنولياي پل تامس اندرسون نيز مقايسه کنيد که زندگي را زنجيره اي از تصادف هاي صرف مي داند، اما در يک کلمه بايد گفت: توضيح فيلم چندان ساده نيست! هر کس مي تواند تعابير متفاوتي از فيلم داشته باشد. مي شود آن را به عنوان هجويه اي از دنياي فيلمسازي ديد. يا يک فيلم در فيلم با نگاهي فلسفي و... اما آنچه مسلم است لحن شوخ و گاه تلخ هاپکينز در کنار موسيقي بسيار زيبايي که براي فيلم تصنيف کرده، نشان از تولد يک فيلمساز دارد، هر چند اين اتفاق اندکي دير رخ داده است. ژانر: کمدي، درام، فانتزي، علمي تخيلي.
<strong>جبرئيل Gabriel
کارگردان: شين ايبس. فيلمنامه: شين ايبس، مت هيلتن تاد. موسيقي: برايان کاچيا. مدير فيلمبرداري: پيتر هولاند. تدوين: آدرين راستيرولا. طراح صحنه: ويکتور لام. بازيگران: اندي ويتفيلد[جبرئيل]، دواين استيونسون[شمائيل]، سامانتا نوبل[جيد/آميتيل]، اريکا هينتز[ليليث]، مايکل پيکريلي[آسموديوس]، هري پاوليديس[اوريل]، جک کمپبل[رافائيل]، کوين کاپلند[اهريمن]، برندن کليکين[بالان]، مت هيلتن تاد[ايتورئيل]، والنتينو دل تورو[باليل]، گوران دي. کلوئت[مولوک]، امي متيوز[مگي]. 109 و 113 دقيقه. محصول 2007 استراليا.
در شهري بي نام که گويي در برزخ قرار دارد، نبرد ميان فرشتگان رانده شده از درگاه خداوند و ملک هاي مقرب ادامه دارد. آنها بر سر روح آدميان مي جنگندند و هدف به دست گرفتن کنترل اين شهر است. آخرين بازمانده ملک هاي مقرب که جبرييل نام دارد وارد شهر که تاريکي بر آن مستولي شده، مي شود تا با غلبه بر فرشتگان رانده شده به رهبر شمائيل نور و روشنايي را بار ديگر به شهر بازگرداند.
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
اکشن مذهبي استراليايي که به خاطر هزينه اندک توليدش بايد به آن لقب فيلم بي هزينه داد[تنها 200 هزار دلار که در هفته اول نمايش اش در استراليا سه بيش از سه برابر اين مبلغ را به دست آورده] اولين فيلم شين جان ايبس در مقام نويسنده، تهيه کننده و کارگردان است که به شيوه HD فيلمبرداري شده است. يک محصول کليشه اي و اندکي ماتريکس وار که همچون فيلم برادران واچووفسکي کهن الگوي نبرد ميان خير و شر را ديگر بار روايت مي کند.
کارگردان جبرئيل کوشيده تا فضايي گوتيک خلق کرده و قصه فانتزي و علمي تخيلي اش را به شکلي خلاقانه سامان دهد، اما ضعف در بازي ها-مخصوصاً شخصيت شمائيل- و انتخاب بازيگران نامناسب- بدتر از همه سامانتا نوبل در دو نقش جيد/آميتيل- در کنار حرکت هاي سرسام آور دوربين در اطراف شخصيت ها باعث شده تا از قدرت کافي برخوردار نشود. با اين حال ديدن ترکيب هوشمندانه ماتريکس، کلاغ و بليد رانر در يک محصول واقعاً کم هزينه- که بايد به خاطر جلوه هاي ويژه بصري اش ستود- ارزش تماشاي جبرئيل يا گابريل را دارد. حتي اگر تنها نقطه قوت فيلم تک سوال فلسفي شمائيل باشد که رنگي جدي بر فيلم مي زند-اين که چرا بايد تا پاين عمر مطيع اوامر شخص يا چيزي به نام خدا بود؟ژانر: اکشن، ترسناک.
<strong>سموم Semum
نويسنده و کارگردان: حسن کاراجاداغ. موسيقي: جاستين آر. دوربان. مدير فيلمبرداري: سيهان بيلير. طراح صحنه: کيوکو کي. يوومي. بازيگران: آيچا اينجي[جانان]، بوراک حاکي[ولکان]، نازلي جرن ارگون[بانو]، جم کورت اوغلو[ميکاييل شيخ]، صفا زنگين[راجي]، باحتيار انگين[ماجيت]، لونت سولون[علي]، يلديريم ئوجک[چنگيز، مشاور املاک]، حاکان مريچليلر[دکتر اغوز]. 116 دقيقه. محصول 2008 ترکيه.
جانان و ولکان زوجي خوشبخت هستند، چون موفق شده اند پس از سال ها به خانه بزرگي که همواره در خيال آرزوي تصاحب آن را مي پروراندند، خريداري کنند. همه چيز خوب و مرتب به نظر مي رسد تا اين که جانان يک روز پس از مستقر شدن در خانه جديد شروع به حرکاتي غريب مي کند. حرکاتي که هيچ کس معناي آنها را نمي فهمد. او قادر به کنترل رفتار خود نيست و انگار از سوي شخص يا چيز ديگري به نام سموم کنترل مي شود. چرا جانان هدف سموم قرار گرفته و چه بر سرش خواهد آمد؟ چگونه درهاي دوزخ به روي آدمي معمولي گشوده مي شود؟
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
نسخه ترکي جن گير-فيلم محبوب تماشاگران ترکيه که در سال 1974 پلان به پلان بازسازي شده بود- و دومين فيلم بلند کاراجاداغ که در ادامه دابه الارض قرار است ژانر فيلم هاي ترسناک اسلامي را در سينماي اين کشور پي افکند. سموم بر خلاف نقدهاي نه چندان مثبتي که دريافته کرده، تا اين لحظه فروش خوبي داشته که نشان از کار بلدي کارگردان در دومين قدم دارد. جلوه هاي ويژه آن در مقايسه با فيلم قبلي بسيار بهتر است و توانسته عنوان اولين فيلم ترسناکي که يک جانور در داستان قصه اش دارد، شهرتي هم به هم بزند.
کاراجاداغ که مدعي است ايده فيلم را از سوره طور و مخصوصاً آيه بيست و هفتم آن [فمن اللّه علينا ووقينا عذاب السموم] گرفته با دست اندازي به باورهاي اسلامي فيلمي قابل قبول-هر چند کليشه اي- ساخته است. بر اساس باور هاي اسلامي انسان از گل خشک آفريده شده و پيش از تولد وي موجودات ديگري بر روي کره زمين زندگي مي کرده اند. اين وجودات از جنش شعله هاي آتشي بدون دود خلق شده بودند و بعدها با سمي مهلک آغشته شده و تبديل به سموم شده اند. پس از تولد و سکونت آدم روي زمين، برخي از اين سموم به رهبري شيطان شروع به حسادت کرده و شروع به انجام کارهاي ارهيمني روي آنها کردند. سموم به شکل خلاصه موجودي بسيار خطرناک است که وارد تن آدمي شده و آن را مسموم مي کند. قادر است هر لحظه به کسي حمله ور شده، بسيار سريع حرکت مي کند و در برخي مواقع غير قابل مقابله است و انساني را که موفق به دخول در جسم وي شده طعم زندگي در جهنم را به او مي چشاند. فيلم با وجود استفاده از بودجه اي متعادل توانسته بازيگران خوب و طراح صحنه اي ژايني را به خدمت بگيرد[تماشاگران ترک ارادت زيادي به فيلم هاي خونريز ژاپني دارند]. اصرار فيلمسازان بدنه ترک در دست اندازي به ژانرهاي غير بومي تا اين لحظه موفقيت آميز بوده-حداقل از نظر تجاري- و به نظر مي رسد رنسانسي در سينماي اين کشور در حال شکل گيري است. سموم-هر چند با باورهايي که فيلم بر اساس آنها شکل گرفته، مشکل بنيادي دارم- مي تواند نمونه تجاري قابل اعتناي اين رنسانس باشد!ژانر: ترسناک، مهيج.
<strong>12
کارگردان: نيکيتا ميخالکف. فيلمنامه: نيکيتا ميخالکف، ولاديمير مويسينکو، الکساندر نووتوتسکي. موسيقي:ادوارد آرتميف. مدير فيلمبرداري: ولاديسلاو اوپليانتس. تدوين: آندري زايزسف، انزو منيکوني. بازيگران: نيکيتا ميخالکف، سرگئي ماکووتسکي، آلکسي پترنکو، يوري اوستويانف، سرگئي گارماش، سرگئي گازاروف، ميخاييل يفرموف، واتلنتين گافت، الکسي گوربونوف، ويکتور ورژبيتسکي، سرگئي آرتسيباشف، الکساندر داباشيان. 159 دقيقه. محصول 2007 روسيه. نامزد اسکار بهترين فيلم خارجي، نامزد شير طلايي جشنواره ونيز.
جواني اهل چچن را به خاطر قتل پدر خوانده روس اش محاکمه مي کنند. دوازده عضو هيئت منصفه به تالاري مي روند و در را به روي خود مي بندند تا شور کنند. به آنها گوشزد شده تا وقتي مدرکي محکمه پسند عليه متهم يافته نشده، او بي گناه است. يازده تن از اعضاي هيئت، هر يک با دلايل خاص خود راي به محکوميت جوان مي دهند و تنها يک نفر در برابر راي آنها مقاومت مي کند.
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
منتقدان و صاحب نظران بسياري نيکيتا ميخالکف را بزرگ ترين کارگردان زنده روسيه مي دانند. در وطنش بسيار محبوب و در خارج از مرزهاي روسيه نيز فيلمسازي مشهور محسوب مي شود. دو بار نامزد نخل طلا بوده و دو جايزه از جشنواره کن گرفته، دو بار نامزد جايزه بافتا شده و 16 جيازه معتبر در کارنامه اش دارد و اينک با اقتباس آزاد و هنرمندانه اش از 12 مرد خشمگين رجينالد رز به مراسم اسکار نيز راه يافته است.
گفتيم بازسازي آزاد و بايد مي گفتيم مبتکرانه، چون ميخالکف تنها قالب نمايشنامه را گرفته و از آن اثري کاملاً روسي ساخته است. بازنواخت کامل از يک قطعه قديمي با تاثيرهايي از چخوف و بر خلاف نسخه آمريکايي اش به شدت سينمايي!
ميخالکف حوادث معاصر روسيه را به عنوان پس زمينه برگزيده است. جواني چچني که ظاهراً پدرخوانده روس خود را به قتل رسانده و بايد قرباني نژادپرستي و تعصب کور شود. انتخاب سالن ورزشي يک دبيرستان به عنوان محل شور اعضاي هيئت منصفه ايده خلاقانه اي است که منتهي به گسترش فضاي جولان دادن شخصيت ها شده. گفت و گو هاي ميان اعضاي هيئت به فوتبال خشمگينانه کلمات مي ماند که هر کدام نماينده عضوي از طبقات مختلف جامعه امروز روسيه هستند. استفاده ز عناصر همدلي برانگيز در کنار خلق منطقي هيجان باعث شده تا زمان نزديک به سه ساعته فيلم در نظر تماشاگر طولاني نبوده و تا آخر با آن همراهي کند. ميخالکف که خود بازيگر برجسته اي است، به شکلي فروتنانه يکي از کوچک ترين نقش ها را خود ايفا کرده و سکان را به دست سرگئي ماکووتسکي داده که در لحظاتي خوب مي درخشد. مخصوصاً در لحظاتي که حکايت الکلي بودن و سپس رستگار شدنش را تعريف مي کند. اما نگران نباشيد، چرخش ناگهاني در قصه به دست خود ميخالکف صورت خواهد گرفت!ژانر: جنايي، درام، مهيج.
<strong>سال سگ Year of the Dog
نويسنده و کارگردان: مايک وايت. موسيقي: کريستف بک. مدير فيلمبرداري: تيم اّر. تدوين: دادي دورن. طراح صحنه: دانيل بردفورد. بازيگران: مالي شانون[پگي]، لورا درن[برت]، رجينا کينگ[لايلا]، تام سمک کارتي[پي ير]، جاش پاييس[رابين]، جان سي. رايلي[ال]، پيتر سارسگارد[نيوت]. 97 دقيقه. محصول 2007 آمريکا. نامزد جايزه بهترين فيلمنامه از مراسم روحيه مستقل.
پگي زني حدوداً چهل ساله که به علت ناسازگاري هايش هنوز ازدواج نکرده، همراه سگش در خانه اي کوچک در جنوب کاليفرنيا زندگي مي کند. او در اداره اي کار مي کند که با سيستم باز اداره مي شود. با وجود يکنواخت بودن اين کار، پگي چندان هم ناراضي به نظر نمي رسد. اما مرگ ناگهاني سگش و درک اينکه ديگر همدمي ندارد باعث مي شود تا نگاه تازه اي به دنيا و زندگي خود را تجربه کند...
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
مايکل کريستوفر وايت متولد 1970 پاسادنا فيلمنامه نويس موفق و تيزهوشي که پيش از اين فيلمنامه هاي دختر خوب، چاک و باک و مدرسه راک را نوشته، براي اولين بار روي صندلي کارگرداني نشسته است. فيلمي بامزه به سبک وودي الن که با مسائل بنيادين هستي نيز سر و کله مي زند. سال سگ درباره زني است که خود را از وراي عشق به طبيعت و حيوانات باز مي شناسد و ثابت مي کند زماني که زندگي خود را وقف چيزي غير از دغدغه ها و اميال خود بکنيد و از خودپرستي و خود محوري دوري نکنيد، چه اتفاقي مي افتد. نسخه فيلم براي خوب زندگي کردن، همدلي و محبت است که در زمانه ما کالاي کميابي است.
پگي در ادامه طرفدار سرسخت طبيعت و حيوانات مي شود، و اين امر تنها به خاطر علاقه شخصي اش نيست. بلکه او با اين کار معنايي براي زندگي خود يافته و به آرامش روحي مي رسد. سال سگ در دوره اي که فيلم ها جز خشونت و بد رفتاري تجويز نمي کنند، فيلمي سالم درباره لذت بردن از زندگي و شاد زيستن است. ژانر: کمدي، درام.
<strong>ال گرکو El Greco
کارگردان: يانيس سماراگديس. فيلمنامه: جکي پاولنکو بر اساس کتاب ديميتريس سياتاپولوس. موسيقي: ونجليس. مدير فيلمبرداري: آريس استاورو. تدوين: يانيس تزيتسوپولوس. طراح صحنه: داميانوس زاريفيس. بازيگران: نيک اشدون[ال گرکو]، خوآن ديه گو بوتو[نينيو د گوئه را]، لايا مارول[يرونيما د لاس گوئه واس]، لاکيس لازوپولوس[نيکولوس]، ديميترا ماتسوکا[فرانچسکا]، سوتيريس موستاکاس[تيتيانو]، گيورگوس هيروستودولو[دا ريمي]، ديميتريس کاليوکاس[شاکون]، يورگوس شارلابيديس[پدر ال گرکو]. 119 دقيقه. محصول 2007 يونان، اسپانيا.
ال گرکو در انتظار محاکمه توسط دادگاه تفتيش عقايد در زندان سرگرم نوشتن خاطرات خويش است: جزيره کرت سال 1569. ال گرکو شيفته فرانچسکا دختر فرماندار ونيزي جزيره است. پس از شورشي ناموفق به رهبري پدرش، ال گرکو به ونيز مي گريزد و در انجا به خاطر نقاشي هايش مورد ستايش قرار مي گيرد. نينيو کشيش اسپانيايي او را مجاب مي کند تا به تولدو در اسپانيا برود. ال گرکو در تولدو به شهرت و ثروت دست مي يابد و همچنين عشقي تازه نيز تجربه مي کند. اما بالا گرفتن موج تفتيش عقايد و تيره و تار شدن روابط او با نينيو که رياست دادگاه هاي تفتيش عقايد را بر عهده گرفته، سبب زنداني شدن مي شود...
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
يانيس سماراگديس متولد 1946 ايراکليدو کرت فيلمساز کم کاري است که در طول سه دهه گذشته بيش از 6 فيلم نساخته است. او با فيلم آواز بازگشت به خانه[1983] شناخته شد و عمده شهرت خود در جهان غرب را مديون فيلم کاوافي[1996] درباره شاعر مشهور يوناني کنستانتين کاوافي است.
ال گرکو دومين فيلم سال 2007 است که به زندگي نقاشي برجسته در دوران تفتيش عقايد مي پردازد. اما بر خلاف فيلم ميلوش فورمن اقتباسي نه چندان وفادارانه0البته خوش آب و رنگ- در ستايش يکي از نقاشان مشهور اسپانيايي که در واقع اهل جزيره کرت و يوناني تبار بود.[ال گرکو در فيلم ابتدا دومينيکوس تئو توکوپولوس ناميده مي شود].
قسمت عمده فيلم به زبان انگليسي است و معجوني غريب از ملي گرايي يوناني و وحشت از تفتيش عقايد، اما حسن بزرگ ان بازي ديه گو بوتو در نقش نينيو ستايشگر و در عين حال دشمن شماره يک ال گرکو است. بنابراين زماني که در صحنه حضور ندارد، فيلم از توش و توان مي افتد.[قابل توجه دوستداران نقش هاي منفي]. ديگر نقطه قوت فيلم موسيقي ونجليس در يک فيلم يوناني است. فيلم در يونان بسيار پر فروش بوده، اما هنوز پخش بين المللي پيدا نکرده است!ژانر: زندگي نامه، درام.
چهره ها ♦ سينماي جهان
سرانجام نيم قرن پس از دريافت اولين اسکار بازيگري نقش اول زن توسط سيمون سينيوره فرانسوي، دومين اسکار در اين رشته به ماريون کوتيار رسيد و روياي فرانسوي ها به حقيقت پيوست. شايد گزاف نباشد اگر بگوييم ايتاليايي ها و سپس فرانسوي ها مشتاق ترين اروپايي ها براي زيستن روياي آمريکايي هستند. شايد به همين علت نيز باشد که تاکنون ايتاليايي ها پيشتاز کسب جوايز اصلي اسکار-مخصوصاً بازيگري- بوده اند. تا امروز دو ايتاليايي-سوفيا لورن و روبرتو بنيني-با وجود تکلم به زباني غير از انگليسي موفق شده اند تا اسکار بهترين بازيگر نقش اول را از آن خود کنند. البته نامزدي ماسيمو ترويزي فقيد براي فيلم پستچي را نيز نبايد فراموش کرد. اما به نظر مي رسد که فرانسوي قصد دارند تا در سده تازه گوي سبقت را از ايتاليايي ها بربايند...
پاي حرف هاي ماريون کوتيارآواز رهايي بخش
ماريون کوتيار متولد 30 سپتامبر 1975 پاريس و بزرگ شده منطقه اورلئان و لوآر همين شهر است. پدرش ژان کلود کوتيار بازيگر، معلم و پانتوميم کار و مادرش نيسيما تيلو بازيگر و استاد رشته نمايش است. ماريون دو برادر دو قلوي نيز دارد که يکي از آنها کوئينتين مجسمه ساز و نقاش و دومي گيوم نويسنده است.
کوتيار بازيگري را از کودکي آغاز کرد. در کنار پدرش به روي صحنه رفت و درنوزده سالگي جايزه اول کنسرواتوار هنرهاي نمايشي اورلئان را به دست مي آورد. از نيمه دهه 1990 در فيلم ها ظاهر شد و بعد از چند نقش کوچک با ايفاي نقش ليلي برتينو- دوست دختر سامي ناصري-در فيلم تاکسي[1998] به شهرت رسيد. موفقيت فيلم باعث شد تا در دو دنباله ديگر آن نيز ظاهر شود. بازي در قسمت اول او را به نامزدي جايزه سزار رساند وحضور در قسمت دوم جايزه بهترين بازيگر تازه کار جشنواره شربورگ را نصيبش کرد. اما منتقدان با فيلم چيزهاي کوچک[2001، ژيل پاکه برنر] که نامزدي دومين سزار را براي وي به ارمغان آورد، زبان به تحسين بازي وي گشودند. کوتيار کوشيد تا در کنار بازي در محصولات فرانسوي به توليدات بين المللي نيز راه يابد. نقش کوچکي در ماهي بزرگ تيم برتون به سال 2003 او را به تماشاگران انگليسي زبان نيز معرفي کرد.
نقش سوفي کوالسکي در فيلم اگر جرئت داري دوستم داشته باش[2004، ايان ساموئل] محلي مناسب براي ديدن قابليت هاي او در زمينه بازيگري بود و نقش تينا لومباردي در نامزدي بسيار طولاني[2004، ژان پي پير ژونه] در همين سال، سرانجام اولين جايزه سزار را براي بهترين بازيگر زن نقش مکمل در دستان وي قرار داد.
دومين تجربه او در فيلمي آمريکايي در خانه جديدش-لس آنجلس که از مدتي پيش در آنجا زندگي مي کند- بازي در کنار راسل کرو در سال خوب به کارگرداني ريدلي اسکات بود که با برخورد گرمي ازسوي تماشاگران روبرو شد. اما شاه نقشي که باعث شد کوتيار يک شبه ره صد ساله را بپيمايد، بازي در نقش بزرگ بانوي آواز فرانسه-اديت پياف- بود.
اليويه داها کارگردان فيلم گنجشک کوچولو که پيش از ملاقات با کوتيار او را براي بازي در نقش پياف انتخاب کرده بود، مي گويد "در چشمان او چيزي را ديدم که در چشم هاي پياف نيز مشاهده کرده بودم." اين انتخاب هوشمندانه باعث شد تا در دهم فوريه امسال نام ماريون کوتيار به عنوان اولين بازيگر فرانسوي برنده اسکار [سيمون سينيوره و ژوليت بينوش اين جايزه را براي بازي در فيلم هاي انگليسي زبان دريافت کرده بودند] در تاريخ سينما ثبت شود. او اينک مشهورترين بازيگر سينماي فرانسه است و در ابتداي راهي طولاني که مي تواند وي را به قله هاي تازه اي در اين هنر برساند.
ماريون کوتيار در کنار بازيگري از طرفداران سرسخت حفظ محيط زيست نيز هست و جدا از کمک هاي مالي اش به اين نهضت، مدتي نيز سخنگوي جنبش صلح سبز بوده است.
بعد از موفقيت سري فيلم هاي تاکسي، مي خواستيد کار دراين حرفه متوقف سازيد. چرا؟ خودم در تنگنا حس مي کردم، درحالي که هميشه روياهاي بزرگي داشتم. شايد مي ترسيدم آنگونه که دوست داشتم پيش نرود. بعد در يک آن ترجيح دادم که مسيرم را کاملا عوض کنم و روياي بچگي ام را پي بگيرم.
هميشه مي خواستيد بازيگر شويد؟ هميشه. در زندگي آرزوي هاي بسياري داشته ام و تمايل به جامه عمل در آوردن چيزهاي بسيار. بازيگر بودن اجازه آن را به من مي دهد. به نظرم وجه ماجراجويانه اين شغل بزرگ و زيباست که باعث مي شود در آن چيزي قوي وعالي پيدا مي کنيم.
پيش از فيلمبرداري گنجشک کوچولو به زيارت گاه ترز مقدس در ليزيو رفتيد که پياف به او اعتقاد داشته است.... ترز مقدس حقيقتاً قسمتي از پياف محسوب مي شود، اما نه من. پياف قبل از شروع هر کار بزرگي به ليزيو مي رفت. اعتراف مي کنم که رابطه خاصي با تزر مقدس داشتم. از او کمک خواستم و مرا ياري داد. باورهاي خود من لزوماً مذهبي نيستند. به چيزهاي که بسيار کليشه اي مي آيند باور دارم. به عشق، به دوستي، به زندگي، و به زيبايي که همه چيز را به هم پيوند مي دهد.
قبل از فيلم دلهره اي از پذيرش اين نقش داشتيد؟ ترس، نه. اما براي لحظاتي سرگيجه داشتم. بعضي صحنه هاي فيلمنامه را که مي خواندم مي خواستم سريع ورق بزنم و به جلو بروم. به خود گفتم: "نه خوب اينها را نگاه کن، بايد با آن يکي بشوي" به اين ماجرا اعتماد داشتم. مي دانستم که يک روح پياف مرا همراهي خواهد کرد، احساس مي کردم که مرا تنها نخواهد گذاشت.
چه زماني به نقش رسيديد؟ زماني که از قضاوت کردن در مورد او دست کشيدم. آن روز دوباره به سمت کودکي او رفتم.
و هم زمان به سمت کودکي خودتان؟ ترس هاي کودکانه پياف و هراسش از انزوا درهاي شناخت شخصيت را به رويم باز کردند و کليد آنرا به دست سپردند. فهميدم که با ترس از تنهايي به هرکاري دست مي زده تا هرگز به آن دچار نشود. من خودم احتياج ندارم دور و برم شلوغ باشد. در پي آن نيستم که مرتب در جمع دوستان زندگي کنم.تنهايي را خيلي دوست دارم. روشي که اختيار کرده بودم هيچ تضميني نمي داد. درواقع انتخابم اين بود که تکرار نکنم و بدون هيچ سئوالي خودم را دراين کار بيندازم. در واقع هيچ وقت از خودم نپرسيدم چگونه اين نقش را بازي خواهم کرد. تنها مي خواستم به نقش برسم و آن را درک کنم. قبلا نيز در فيلم چيزهاي زيبا آواز خوانده ايد. اين کار را دوست داريد ؟ هميشه آواز خواندن را دوست داشتم. شيوه اي براي بيان خويشتن که به نظرم بسيار رهايي بخش مي آمد. چرا که مي توانيم هر چيزي را هرزماني بخوانيم. درحالي که اگر هر جايي بازي کنم مرا مي گيرند و مي برند به تيمارستان!(مي خندد)
در بعضي صحنه هاي آوازي، صداي شما است که مي شنويم. به نظر چالش بزرگي بود؟ من مي توانم درست آواز بخوانم، ولي جنس صداي استثنايي ندارم. اما اين کار را دوست دارم. در المپيا ( سالن بسيار معروف نمايش و آوازدرپاريس ) جايي که مشغول گرفتن يک صحنه بسيار مهم بوديم، احساس کردم که مي توانم مثل پياف بخوانم. پيش بيني شده موسيقي شروع شود و خيلي زود تصوير قطع شود. لب زدن را بلد هستم. اما متن آواز "نه هيچ افسوسي ندارم" را کامل ياد گرفتم. سپس وسط برداشت خراب کردم. مطمئن بودم که مهم نيست چرا که اين صحنه به نمايش در نخواهد آمد. همان موقع يک نفر که اسمش را بگذاريم اديت، آستين مرا گرفت و تا آخر آهنگ کشاند.
بعد از پياف را چگونه مي بينيد؟ فکر مي کردم با پايان فيلمبرداري شخصيت آن از ذهن من پاک خواهد شد اما نه... پس به خودم گفتم که همه چيز به آرامي صورت خواهد گرفت. اما هنوز پياف اين جاست، سخت بتوانم از آن خلاص شوم. متوجه شدم که نمي خواهم بگذارم که برود و از تنها رها کردن او مي ترسم.
زندگي کردن با پياف شما را نمي ترساند ؟ چند ماه فراموش نشدني را با پياف گذارندم. او تبديل شد به يک آشناي قديمي. وقتي صداي او را از راديو مي شنوم، احساس مي کنم که يک دوست قديمي را باز يافته ام. من تنها بازيگري نيستم که چنين احساسي دارد. براي مثال ژوليت بينوش حتما يک رابطه شخصي با ژرژ ساند را حفظ کرده است. درتمام زندگيم با او در ارتباط خواهم بود و اين موجب خشنوديم است. اين يک وزنه نيست. بعني از آن زمان درکارديگري شرکت نکرده ام. خودم را آماده کارکردن نمي بينم. خيلي مايل هستم دست به يک تجربه کاملاً متفاوت بزنم. حتما تئاتر کارخواهم کرد. بي ترديد بازي دريک تراژدي از فدر که او را خيلي دوست دارم. سر اولين فيلمي که کار کردم، خراب کردم. نمي خواهم به کارگردان ها بازيگري را ارائه کنم که دل به کار نمي دهد.
شما تاکنون با تيم برتون و ريدلي اسکات کار کرده ايد. تصور مي کنيد که روزي يک کارنامه کاري واقعي درهاليوود شکل بدهيد ؟ من هميشه روياهايي داشتم که اجباراً به حد و اندازه اش فکر نکرده ام. به لطف پياف چيزهايي بسياري برايم در حال اتفاق افتادن است. اولين چيزي که آرزويش را داشته ام، داشتن نقش هاي بزرگ بوده است مثل همين نقش؛ نقشي بزرگ و اولين ايفاي نقش من که شايسته اين کلمه است. داستان ها، شخصيت ها وکارگردان بسياري که امروز مرا وسوسه مي کنند آمريکايي هستند.
فيلمنامه هاي بسياري به دست تان مي رسد. بعد از اين فيلم فيلمنامه هاي زيادي به دستم مي رسد. بسيار متنوع و بسيار متفاوت. درست مثل زمان بعد از فيلم تاکسي.
آيا اين هراس وجود دارد که در سي و دوسالگي اين نقش تبديل به نقش زندگي تان شود و شما را ديگر رها نکند؟ اين چنين نقش هايي بسيار نادر هستند، اما هنوز حرف هاي زيادي براي گفتن دارم و خودم را در ابتداي راه احساس مي کنم.
فيلم روز♦ سينماي ايران
اين ترانه عاشقانه نيست، هشتمين فيلمش رحمان رضايي از جمله فيلم هاي پر سر و صدايي است که حتي در مرحله ساخت با مسائل و مشکلاتي مواجه بود و درگيري هاي سازندگان اين فيلم با فارابي و ارشاد به مطبوعات کشيد و اينک در بدترين فصل اکران سينماهاي ايران به نمايش در آمده است. اما از نگاهي ديگر، اين ترانه عاشقانه نيست که حدود سه سال قبل ساخته شده و آخرين فيلم ميترا حجار قبل از سفر به امريکا محسوب مي شود، نقطه پاياني بر کارنامه فيلمسازي که 22 سال قبل با فيلم مدار بسته نشان داده بود که به مسائل اجتماعي بسيار علاقمند است....
اين ترانه عاشقانه نيست
فيلمنامه نويس و کارگردان: رحمان رضايي. مدير فيلمبرداري: جمشيد الوندي. طراح صحنه: مختار سائقي. بازيگران: ميترا حجار[الهام]، عليرضا اشکان[عليرضا]، ايرج نوذري[نامزد سابق الهام] و سياوش طهمورث[پدر الهام].
الهام و عليرضا که هردو داراي بيماري لاعلاج هستند در يک آزمايشگاه پزشکي با يکديگر آشنا مي شوند. الهام قول مي دهد از عليرضا مي خواهد در ازاي چندين ميليون تومان نامزد سابقش را از ميان بردارد. عليرضا، نامزد سابق الهام را به گروگان مي گيرد، اما...
عشق و نفرت
رحمان رضايي کار سينما را در دهه 60 با فيلم مداربسته آغاز کرد. فيلمي که در آن روزگار جنگ و عديده شدن مشکلات اجتماعي مردم بسياري را به واکنش وا داشت و فيلم تا مرز توقيف پيش رفت. اما ناگهان با تصميم عجيب تهيه کننده مبني بر تغيير پايان داستان فيلم توانست مجوز نمايش بگيرد.
رحمان رضايي همواره نشان داده علايقي به مسائل اجتماعي دارد و براي بيان سينمايي آنها مي کوشد. او در اوايل دهه 60 در کنار سينماگراني مانند اصغر هاشمي، مهدي صباغزاده و... سعي داشت در کنار انبوه فيلم هاي جنگي به فيلم هايي دست يابد که جوشيده از دل همان جامعه اي باشد که او در آن زندگي مي کند. اما مفاهيم آثار او گزنده تر از ساير همنوعانش بود و همين مسئله سبب شد او به مرور پس از فيلم آواي دريا که در گيشه شکست خورد به سرعت تغيير مسير دهد و سينماي آرماني اجتماعي را به نفع فيلمفارسي کنار بگذارد.
دختران انتظار با شرکت دو سوپر استار سينما- پارسا پيروز فر و نيکي کريمي- براي او آغازي دوباره بود تا راه فيلمفارسي را پي بگيرد. اين راه در سال 1384 به توليد فيلم اين ترانه عاشقانه نيست رسيد. اين ترانه عاشقانه نيست از آن دسته فيلم هايي به شمار مي آيد که نه هدف از توليد آنها مشخص است و نه اينکه چرا تا مدت ها به نمايش در نمي آيند. بعد هم با اينکه قرار است به سينماي بدنه و اکران تعلق داشته باشند در يک فصل بد نمايش داده شده و پرونده آنها مختومه مي شود.
رضايي در اين فيلم سعي دارد در ازاي نمايش تنگناي جسمي دو شخصيت اصلي فيلم بستري را فراهم آورد تا در کنار داستاني عاشقانه و تراژدي گوشه چشمي هم به مسائل مبتلا به جامعه داشته باشد. اما ضعف فيلمنامه و دوپارگي داستان سبب شده تا در طول مسير منحرف شده و تا انتها تلاش کند تا لااقل گليم روايت خود را از آب بيرون بکشد.
فيلم در ابتدا مبناي اشتباهي را براي پيرنگ خود برنمي گزيند. دختر و پسري به انتها رسيده سعي مي کنند در آخرين لحظات زندگي دست به انتقام بزنند. داستان در اين زمان خوب پيش مي رود اما زماني که نامزد سابق الهام توسط عليرضا به گروگان گرفته مي شود رنگ و بوي انگيزه شخصيت ها بسيار به فيلمفارسي نزديک مي شود. حالا ديگر ما نمي توانيم تصميم اين دو جوان را ناشي از شخصيت آنها ارزيابي کنيم و جنس رفتاري آنها کمي غير منطقي مي نمايد.
پس از رها کردن نامزد الهام هم داستان در کل مسيري ديگر را در پيش مي گيرد و کارگردان که گويا قصد داشته به هرحال همه فرصت ها را از دست ندهد مسير فيلم را به سمت ملودرام تغيير مي دهد. در اينجاست که ريتم بياني پليسي ابتداي فيلم در تناقض با اين بخش قرار مي گيرد. کارگرداني هم در کليت چنگي به دل نمي زند. فيلم به خاطر اينکه تماشاگر را در اوج صحنه هاي عاطفي تحت تاثير قرار دهد به ساختاري تلويزيوني تمسک جسته که اين ساختار نيز در بسياري لحظات به مضحکه اي تبديل مي شود و نيت نخستين فيلمساز را نيز از بين مي برد.
ميترا حجار پس از چند سال دوري از سينماي ايران و زندگي در خارج از کشور با اين فيلم به عنوان آخرين حضور سينمايي اش روي پرده سينما حضور يافته که به هيچ وجه وداع آبرومندي با سينماي ايران نيست. او که پيش تر توانايي هايي خود را در نقش هاي متفاوت به نمايش گذاشته بود اين بار از مرز تجسم فيزيکي نقش فراتر نمي رود و در کنار بازيگران ديگر فيلم که هيچ يک حتي قادر نيستند مشخصات ظاهري شخصيت ارجاع شده به آنها را نمايش دهند در اندازه اي متوسط ظاهر مي شود.
اين ترانه عاشقانه نيست در لحن و ساختار اثري شبيه به بسياري از فيلم هاي دهه 60 است. سينمايي که حتي با نگاه فيلمسازش در آن دوران فاصله دارد و تنها براي سرگرم کردن مخاطب براي لحظاتي به کار مي رود که در اين امر هم چندان موفق به نظر نمي رسد.
سريال روز♦ تلويزيون
سياست گذاري هاي اغلب بازدارنده در سينما در طول سال هاي اخير سبب شده تا سينماگران رو به سوي تلويزيون آوردند. از سوي ديگر سياست هاي داخلي صدا و سيما مبني بر ميدان دادن به کارگردان هاي جوان مراکز استان ها نيز باعث شده تا موج تازه اي از برنامه سازان تازه نفس در شبکه سراسري حضور پيدا کنند. اين هفته به سراغ دو مجموعه جديد از هر دو طيف سريال ساز رفته ايم: يک مشت پر عقاب به کارگرداني اصغر هاشمي نيز که در دهه 1360 و 70 فيلم هاي تاثير گذاري در سينما کارگرداني کرده بود، سال ها پس از موفقيت سريال آپارتمان، بار ديگر با مجموعه "يک مشت پر عقاب" به تلويزيون بازگشته است. و سريال حلقه گمشده ساخته محمد حسين حاج ده آبادي که از مرکز صدا و سيماي استان يزد برآمده است...
"يک مشت پر عقاب"
نويسنده: فرهاد توحيدي. کارگردان: اصغر هاشمي. تهيه کننده: بهروز خوش رزم. طراح صحنه و لباس: امير اثباتي، کتايون فيض مرندي. تدوين: محمد رضا موييني. طراح گريم: مهين نويدي. صدا بردار: فرزام منطقي. مدير تصويربرداري: مسعود کراني. موسيقي: فردين خلعتبري. عکاس : علي نيک رفتار. بازيگران : رضا کيانيان[خلعت]، حامد بهداد[اميرحسين]، خزر معصومي[غزاله]، . هرمز هدايت[دانشور]، عليرضا خمسه[استوار شه پرست]، بهرام ابراهيمي[بازپرس]، محمد جوزي[دکتر راضي]، پرويز پورحسيني، احمد آقالو، فريبا کامران، ساره بيات[مهشيد]، آهو خردمند[مادر اميرحسين[، مهرداد ضيايي، اشکان خطيبي، بيوک ميرزايي، مهدي ميامي، مهدي تقي نيا[رابرت نورث].
بازگشت قدرتمندانه
"يک مشت پرعقاب" داستان سربازي به نام اميرحسين "حامد بهداد" است که در عجب شير مشغول خدمت سربازي است. گره داستان از نقطه اي آغاز مي شود که طي تماسي اميرحسين درمي يابد که خواهر جوانش مهشيد "ساره بيات" در تهران از دنيا رفته است. اميرحسين درخواست مرخصي مي کند اما با مخالفت استوار شه پرست "عليرضا خمسه" مواجه مي شود. اميرحسين شبانه نزد رئيس پادگان "پرويز پورحسيني" مي رود و اجازه تهران رفتن را از او بطور غير قانوني مي گيرد و به تهران مي رود. او پس از رسيدن به تهران با غزاله "خزر معصومي" دوست صميمي مهشيد ملاقاتي مي کند. طي اين ديدار اميرحسين به ماجراي مشکوک مرگ مهشيد پي مي برد. گزارش پزشکي قانوني علت مرگ مهشيد را خودکشي اعلام مي کند. اميرحسين به نوع مرگ خواهرش و خواستگار پيگير او مشکوک مي شود. او اين موضوع را با پدرش "هرمز هدايت" در ميان مي گذارد. پس از اين اتفاق دکتري که گزارش پزشکي قانوني را نوشته است همزمان با خواستگار مهشيد ناپديد مي شود. اميرحسين طي ملاقاتي با سرايدار ويلاي ييلاقي درمي يابد که ساعاتي قبل از مرگ مهشيد رابرت نورث "مهدي تقي نيا" مستشار آمريکايي با او ملاقاتي داشته است. خانواده مهشيد به کمک غزاله که وکيل تازه کاري ست دعوي مبني بر نبش قبر مهشيد از دادگاه درخواست مي کنند. پس از کالبدشکافي مجدد مشخص مي گردد که مهشيد قبل از مرگ باردار نبوده و علت مرگ خفگي بوده است. در اين ميان خانواده مهشيد به خانه دامادشان خلعت "رضا کيانيان" مي رود و علت گزارش غلط خلعت و جانبداري او از رابرت نورث در پرونده مهشيد را از او جويا مي شوند. اميرحسين توسط ارتش به خاطر فرار از سربازي دستگير مي شود، خلعت هم در ديداري از رابرت نورث از او مي خواهد که به دليل احضاريه هاي متعدد به دادگاه برود و...
فيلمنامه از تم و داستان جذابي برخوردار است. شخصيت ها به درستي و با تامل بسياري در کنار يکديگر قرارگرفته اند و همگي از پرداخت خوب و باورپذيري برخوردار هستند. در واقع انگيزه شخصيت ها به خوبي در تضاد با يکديگر قرار مي گيرد و مخاطب شاهد نبردي در ميان شخصيتها براي رسيدن به هدف شان است. خلعت که از رجال سياسي مملکت است قصد دارد زمينه را براي بدست آوردن مقام هاي بالاتر فراهم کند و در اين ميان خانواده همسرش را مزاحم مي بيند. علاوه براين او در مقابل خارجي - ها از خود ضعف نشان مي هد. اميرحسين، برادر دو قلوي مهشيد تند مزاج، عصبي و کم تجربه است. او در رودرروئي با مشکلات و مسائل به آساني از کوره درمي رود اما وجه مقابل شخصيتي او در برخورد با مادرش " آهو خردمند" نمود پيدا مي کند که همچنان تشنه محبت است و... همانطورکه اشاره شد از اين دست ويژگي ها در اکثر شخصيت هاي فيلمنامه به چشم مي خورد و اين چند وجهي بودن شخصيتها کمک شاياني به ارتباط اثر با مخاطب مي کند. گره ها به خوبي در کنار هم چيده شده اند و بازگشايي هر گره در فيلمنامه به ايجاد گره بعدي و جديدي مي انجامد. در بخش کارگرداني، با دکوپاژي کم نقص و روان به لحاظ تکنيکي و ريتم مواجه هستيم. هاشمي يک بار ديگر توانايي خود را در گرفتن نماها و انتخاب زاويه دوربين براساس سوژه و موضوع به رخ همگان مي کشد. ميزانسن ها متناسب با ترکيب بندي تصويري و طراحي صحنه و لباس داده شده است و در مجموع شاهد يک هماهنگي مناسب در اين بخش هستيم. تنها ايرادي که مي توان در اين بخش به کارگردان گرفت تصاوير پس زمينه اي است که در هنگام رانندگي شخصيت ها طراحي شده است. اين تصاوير به لحاظ تناليته رنگي به قدري ضعيف و نامناسب است که تاثير بسيار منفي و مخربي بر کيفيت اثر مي گذارد.
نکته قابل تامل ديگر در اين بخش، ريتم و تداوم مناسبي است که نماها دارند. در واقع پيوند حوادث و اتفاقات به نرمي و به صورت کاملا روان و منطقي صورت مي پذيرد. نکته ديگر در کار هاشمي انتخاب درست بازيگران است. رضا کيانيان در نقش "خلعت" بسيار خوش مي درخشد و بازي بي نقصي از خود ارائه مي دهد. ويژگي بارز نقش آفريني هاي کيانيان فاصله اي است که او هميشه ميان نقش و خودش مي گذارد و مخاطب هميشه شاهد ردپايي از خود کيانيان در شخصيت است. حامد بهداد در نقش "اميرحسين" بازي ظريفي از خود ارائه مي دهد. بهداد تاکيد و تمرکز خاصي بر نشان دادن وجوهات زنانه اميرحسين مي کند "به دليل دوقلو بودن او با مهشيد" و تا حد زيادي در اين زمينه موفق است. عليرضا خمسه هم در نقش "استوار شه پرست" بازي مسلط و گيرايي از خود به نمايش مي گذارد. در واقع خمسه با جنس بازي خود تا حد زيادي از سنگيني فضاي پادگان مي کاهد و طنز نهفته در بازي او مخاطب را جذب پادگان و اتفاقات افتاده درآن مي اندازد. بقيه بازيگران هم به خوبي از عهده نقش خود بر مي آيند. به طور کلي بازي ها در اين مجموعه از يک هماهنگي چشمگير برخوردار است که اين ماحصل هوشمندي کارگردان و بازيگران اين مجموعه است.
محمد حسين حاج ده آبادي يکي از رئوس سياست گذاري هاي صدا و سيما در سال هاي اخير، در اختيار گذاشتن فرصت تجربه به کارگردانان جوان شاغل در مراکز استان ها است. ادامه اين رويکرد از سوي مسئولين سازمان مي تواند فرصت مغتنمي براي کشف نيروهاي جوان و استعدادهاي ناشناخته مراکز استان ها باشد. هر چند در اين ميان افرادي وجود دارند، که ترجيح مي دهند اين اتفاق به صورت مداوم و پيوسته پيش نرود. نگاهي انداخته ايم به سريال "حلقه گمشده" که ماحصل همين سياست گذاري هاست...
حلقه گمشده
تهيه کننده و کارگردان: محمد حسين حاج ده آبادي. نويسنده : سينا وزيري، سياوش دولت سرايي. فيلمبردار: نصرت الله مروجي، محمود فهيمي بخشي. تدوين: محمد راسخ فر. موسيقي: محمد يعقوبي. طراح گريم : روح الله مفيدي، فرشته سجاديه. بازيگران: روح الله مفيدي[آقا ميرزا]، اسماعيل سلطانيان[نعمت اله خان]، ناصرسروي، محمد رضا بحري، فرزاد هاتفيان، طاهره طائفي، آسيه ضيايي، نازنين خشنود، فرشته سجاديه. فخرفخاران خانواده اي بلند مرتبه و بزرگ است که بزرگ خاندان اين خانواده، نعمت اله خان است. دراين خانواده عهد نامه اي وجود دارد که بر طبق آن همه پسران و دختران بايد با فاميل و اقوام خود وصلت کنند. اين موضوع باعث به وجود آمدن موقعيت ها و داستان هاي مجزايي در هر قسمت مي شود.
پسر آقا ميرزا، رضا عاشق سارا دختر نعمت اله خان شده است. نعمت اله خان به دليل رسمي که در خاندان و طايفه خود به صورت موروثي وجود دارد با اين وصلت به شدت مخالف است و همسر آينده فرزند خود را دختر عمويش معرفي مي کند. رضا که با اين وصلت مخالف است به سراغ دختر عمويش مي رود و از او درخواست مي کند که به او اظهار بي علاقه گي کند. دختر عمويش با اين درخواست مخالفت مي کند ورضا به دنبال راه چاره اي براي حل اين مشکل مي گردد اين اتفاق باعث رقم خوردن اتفاقات و موقعيت هاي مختلفي مي شود...
نگرش يکسويه!!!
محمد حسين ده آبادي از کارگردانان جوان شبکه استاني يزد است که به عنوان کارگرداني متعهد به موازين حکومتي به شبکه سراسري معرفي شد. در "حلقه گمشده" ده آبادي موضوعي را دستمايه خود قرارداده است که چندان با ذهن مخاطب ناآشنا نيست. او به سراغ مضموني کليشه اي و تکراري رفته است که بارها از سوي کارگردانان دستمايه ساخت سريال ها قرارگرفته است. اعتقاد به رسوم و باورهايي که از گذشته در ميان خانواده هاي ايراني "ازدواج فاميلي" وجود داشته و هنوز برخي از طايفه ها و اقوام ايراني به اين اعتقاد و باور پاي بند هستند.
ده آبادي با طرح چنين موضوعي باورها و برخي از سنت هاي قديمي جامعه را به بوته نقد و طنز مي کشاند. اما نقطه ضعف عمده مجموعه از جايي آغاز مي شود که کارگردان خط مرز و تفاوتي ميان انواع ژانرهاي طنز و کمدي قائل نشده است. موقعيت هاي مجموعه در بعضي از قسمت ها به سمت هجو و هزل پيش مي رود. نمونه بارز آن داستان تعقيب و گريز رضا و عمويش است. اين سردرگمي نشات گرفته از متن نيز هست که دست کارگردان را براي گسترش و پرداخت داستان ها بسته نگاه داشته است. شخصيت ها جهاني منطقي و باورپذير را خلق نمي کنند، شخصيت هاي "رضا " و "نعمت اله خان" به قدري در پرداخت اغراق شده اند که بيش از آنکه با مخاطب ارتباط برقرار کنند، باعث دوري مخاطب از اثر مي شوند. بازيگران به جاي آنکه متناسب با وضعيت نقش شان عمل کنند، بازي کردن را به نمايش مي گذارند. انتخاب رنگ هاي سرد وعدم فضا سازي مناسب با مکان ها و شخصيت ها از نقاط ضعف اصلي طراح صحنه است.
در واقع با توجه به نکاتي که به آن اشاره شد، اثر به سمت و سويي مي رود که سفارشي بودن اثر را به ذهن متبادر مي کند. وجود چنين رويکردي اتفاق تازه اي نيست. به دليل وجود مميزي ها و سانسورهاي بيشمار در صدا و سيما، مديران بيشتر به سمت کارگرداناني گرايش دارند که با مسير فکري آنان منطبق باشد. بها دادن به جوانان هميشه حرکت مثبت و نتيجه بخشي است، اما درصورتي از دل اين فرصت ها استعدادهاي جوان بروز پيدا مي کنند که مسئولان نگرشي يکسويه و تنگ نظرانه به اين مقوله نداشته باشند.
نمايش روز♦ تئاتر ايران
محمود استاد محمد از نسل طلايي تئاتر است. بازمانده کارگاه نمايش و کسي که نمايش را به شکل تجربي آموخته و نمايش هاي بسياري را چون آسيد کاظم، شب بيست و يکم و ديوان تئاترال را در نوشته و کارگرداني کرده است. نگاهي انداخته ايم به آخرين کار وي به نام "تهرن" که با نگاهي به افسانه هاي جنوب ايران نوشته شده و اينک در تالار قشقايي مجموعه تئاتر شهر روي صحنه است.
تهرن
نويسنده و کارگردان: محمود استاد محمد. موسيقي: فرشيد اعرابي. طراح صحنه و لباس: مجيد ميرفخرايي. بازيگران: اصغر همت[تبعيدي]، خسرو احمدي[حاکم]، هدي ناصح[همسر تبعيدي]، نگار جواهريان[دختر خانواده].
مردي از تهران به جرم همراهي با مشروطه چيان به اتفاق خانواده اش به جنوب تبعيد مي شوند. در آنجا حاکم بسيار آنها را مورد آزار قرار مي دهد. زن همچنان دل در گرو خاندان قجر خود دارد و شوهر را تحت فشار مي گذارد. دختر آنها نيز در شهر دلبسته داود مي شود که مي گويند تهرن است. تهرن به مرحله آخر زار در جنوب گفته مي شود که اهالي معتقدند هنوز جن هفت دريا از بدن قرباني خارج نشده است. دختر به کشف رمز داود بر مي آيد.
تابويي به نام فقر
محمود استاد محمد متعلق به نسل داستانگوي تئاتر ايران است. نسلي که ادبيات و تئاتر براي آنها آميزه اي بود جدا نشدني. در اين پيوستگي نيز هيچ گاه زبان روز جامعه را فراموش نمي کردند و سعي داشتند با توجه به زبان روز اقشار متفاوت جامعه شخصيت هاي خود را بنيان نهند. از همين جا بود که سبک نمايش قهوه خانه اي در ايران پايه ريزي شد و استاد محمد و اسماعيل خلج از بانيان آن به شمار مي آيند.
شايد تهرن تناسب چنداني با آسيد کاظم و شب بيست و يکم و حتي متن مجموعه تلويزيوني زير سايه همسايه نداشته باشد، اما در يک نگاه کلي مي توان شباهت هايي را ميان آن و ديوان تئاترال پيدا کرد. ديوان تئاترال آخرين نمايشي بود که استاد محمد آن را در سال 1381 روي صحنه برد و با زبان شعرگونه در آن به اسطوره شيرين و فرهاد مي پرداخت و ماهيت تاريخي آن را به چالش مي کشيد. آنچه در آن نمايش نيز توجه بيشتر مخاطب را به خود جلب مي کرد رويه هاي داستان گويي و استفاده از نقل هاي سنتي در نمايش ايران بود که مورد توجه قرار مي گرفت.
در نمايش تهرن استاد محمد اين شيوه روايت را دروني تر کرده است. يعني نوعي پختگي که حاصل سال ها تلاش براي داستان گويي است. ما در نمايش تهرن با نوعي مراسم سنتي در جنوب ايران رو به رو هستيم. مردم آن منطقه مي پندارند که جن روح برخي افراد را تصاحب مي کند و براي رهايي قرباني از جن زدگي مي بايست مراسم زار براي او برگزار کرد. اين مقوله تاکنون در تئاتر آن چنان که مي بايست دستمايه هنرمندان قرار نگرفته بود. با اينکه موضوع قابليت هاي دراماتيک فراوان دارد و مي تواند تبديل به نمايشنامه اي جذاب شود.اما استاد محمد مي دانسته که براي ارتباط با حوصله مخاطب امروز نياز به دستمايه اي ديگر نيز بوده که تماشاگر بتواند اين آداب سنتي را به تماشا بنشيند و احتمالا خسته نشود. بنابراين داستان خانواده مرد مشروطه چي و داستان تبعيد آنها را نيز وارد نمايش مي کند. اين مسئله البته توانسته دستاويزي را نيز براي نمايشنامه نويس پديد آورد که به ماهيت اين واقعيت تاريخي نيز نظري افکند. البته ناگفته نماند که استاد محمد چندان روي اين وجه قضيه مکث نکرده و از کنار آن مي گذرد که شايد بتوان اين را نقطه ضعفي براي نمايشنامه تهرن برشمرد.
در کنار داستان هايي که آمد خط ديگري از داستان نيز مربوط به زندگي داود و پدرش در قصه مي شود تا نويسنده بتواند در اين بين به تمام آنچه مي خواهد از باور هاي مردم منطقه دست يابد. با توجه به اين گوناگوني خطوط روايتي، استاد محمد در اجرا نيز تمهيداتي خاص را در نظر مي گيرد. او فضاي غالب نمايش را به دو بخش رئاليستي و سوررئاليستي تقسيم مي کند. فضاي رئاليستي نمايش تنها به مدد بازيگران و طراحي لباس به عينيت مي رسد. در اين بخش از لوازم صحنه در مينيماليستي ترين شکل ممکن استفاده مي شود.
اما در بخش سوررئاليستي داستان کمي متفاوت تر مي شود. صحنه در اين بخش به خاطر تداعي فضاي مه آلود با مشمع هايي تزئين شده که گرداگرد صحنه را در برگرفته اند. حضور بازيگران و شخصيت ها ميان آنها نوعي فضاي مرموز را به بيننده نشان مي دهد که با اهداف داستان همسوست. بازي بازيگران هم اين تضاد را به خوبي آشکار مي سازد. ما با گويش ها و رفتارهايي متفاوت از بازيگران جنوب و تهران رو به رو هستيم که دائم همچون تلنگري دو گانه بودن فضاي نمايش را به ما يادآوري مي کنند. استاد محمد کاري کرده تا تماشاگران نيزهمچون شخصيت هاي مسافر داستان به کنجکاوي بر آيند و کارگردان را ياري رسانند تا بتواند داستان خود را شيرين تر بيان کند.
کتاب روز♦ کتاب
<strong>همسايگان درد</strong>
نويسنده: محمد قراگوزلو375 ص، تهران: انتشارات نگاه، 1386، چاپ اول
در اين كتاب كه عنوان فرعي آن «درآمدي به گفتمان اجتماعي در شعر و انديشه سعدي، حافظ، فرخي يزدي، نيما، شاملو، اخوان، فروغ» است، انعكاس مسائل و مباحث اجتماعي در آثار شاعران نامبرده بررسي شده است. نويسنده نخست به شعر اجتماعي و پيشينه آن در ادبيات كلاسيك و مدرن فارسي مي پردازد. عناوين مباحث بعدي كتاب عبارتنداز: «اخلاق سياسي – اجتماعي سعدي»، «حافظ، نقد قداست قدرت زميني»، «فرخي يزدي؛ جان فداي آزادي»، «ترجمه شبانه: نگاه سياسي نيما از پنجره شب» و «صبح آمد، خروس مي خواند».
<strong>قمري غمخوار در شامگاه خزاني: هزار و يك هايكوي فارسي</strong>
شاعر: سيد علي صالحي412 ص، تهران: انتشارات نگاه، 1386، چاپ اول
اين كتاب، مجموعه از اشعار كوتاه «سيد علي صالحي» است كه به شيوه و در قالب «هايكو» سروده شده است. او در پيشگفتارش بر اين مجموعه مي نويسد: [ همه هايكوها، يك هايكو بيش نيست و يك هايكو، روح پنهان همه هايكوها را در خود حمل مي كند... هايكو، كوتاه ترين انعكاس هستي در كلمه به شمار مي رود. اولاد آنيت محض است. شكار آن صبوري مي خواهد و نوشتن اش شتاب...] مجموعه «قمري غمخوار در شامگاه خزاني» با هايكوي زيبايي آغاز مي شود كه به تصريح شاعر، انگيزه و نقطه آغاز سرودن ساير هايكوهاي كتاب است: [كسي از اين راه عبور نخواهد كرد/جز باد/ كه او را نيز نخواهي ديد.]
<strong>تاريخ تفكر اجتماعي در اسلام (از آغاز تا دوره معاصر)</strong>
نويسنده: تقي آزاد ارمكي595 ص، تهران: نشر علم، 1386، چاپ دوم
در اين كتاب، مهم ترين انديشه ها و نظريات متفكران مسلمان كه از قرون نخستين اسلامي تا دوره معاصر، در مورد موضوعات و مباحث اجتماعي داعيه اي داشته اند، بررسي شده است. اگر در دوره اي با تعدد اين متفكران در حوضه هاي گوناگون روبرو هستيم، نويسنده دست به گزينش زده و بر يك انديشمند كه در حوزه اي خاص از محوريت بيشتر برخوردار بوده، تاكيد كرده است. به عنوان مثال از ميان مجموعه فلاسفه اجتماعي، به بيان انديشه ها و آراي «فارابي» و «نصيرالدين طوسي» پرداخته؛ از ميان مورخان، به «يعقوبي» و«مسعودي» توجه كرده؛ و از ميان متفكران سياسي، انديشه هاي «خواجه نظام الملك» را بررسي كرده است. «جلال آل احمد»، «علي شريعتي» و «مرتضي مطهري»، از جمله متفكران معاصري هستند كه افكار و تاثيرات آنها در حوزه اجتماعي در دوران معاصر، مورد توجه قرار گرفته است. در بيان انديشه هاي هر يك از متفكران، نويسنده سعي كرده است با مراجعه اجمالي به شرايط اجتماعي و سياسي زمان و زندگي آنان، زمينه فهم درست تر انديشه هايشان را فراهم كند.
<strong>سياست نامه هاي قاجاري: رسائل سياسي</strong>
مجموعه دو جلدي به كوشش: دكتر غلامحسين زرگري نژاد1439 ص، جلد تهران: موسسه تحقيقات و توسعه علوم انساني، 1386، چاپ اول
در ميان نوشته هاي سياسي دوره قاجار، اندرزنامه ها از قدمت بيشتري برخوردارند و دوره حيات آنها تا عصر مشروطه نيز امتداد دارد. با اين وجود، اندرزنامه هاي سياسي، فقه حكومتي، احكام السلطانيه ها، رسايل سياسي و اجتماعي و كتابچه ها و لوايح قانوني كه اركان منابع انديشه و ميراث تفكر سياسي ايران در دوره قاجار را تشكيل مي دهند، در مقايسه به ساير آثار و مكتوبات فرهنگي اين دوره، ناشناخته ترين بخش اين منابع و ميراث به شمار مي روند. به رغم تلاش هاي تحقيقي و پژوهش هايي كه در چند دهه اخير براي معرفي و نشر تعدادي از اين ميراث صورت گرفته، هنوز شمار زيادي از آنها ناشناخته و انتشار نيافته باقي مانده اند. مجموعه حاضر شامل 23 رساله از رسايل سياسي است كه به سبك اندرزنامه و سياست نامه، از ابتداي عصر قاجار تا آستانه انقلاب مشروطيت، توسط فقها و انديشمندان آن عصر تدوين شده است. عناوين بعضي از اين رسايل عبارتنداز: «شيم عباسي/ميرزا محمد صادق مروزي»/1227 ه.ق»، «تحفه عباسي/ميرزا محمد صادق مروزي/1231 ه.ق»، «آثار عقل در سياست مدن: بخش سياست مدن تحفة الملوك/سيد جعفر بن اسحاق موسوي»، «ميزان الملوك و الطوائف و صراط المستقيم في سلوك الخلائف/سيد جعفر بن اسحاق موسوي»، «داستان سوال و جواب حكيمانه: روياي رستم الحكماء در رمضان 1244 ه.ق/محمد هاشم الحسيني الموسوي الصفوي (رستم الحكماء)»، «شمس الانوار: قانون السلطنه/رستم الحكماء»، «چهار فصل سلطاني/حاج ميرزا آقاسي/1246 ه.ق». كتاب خصايل الملوك: جهان آرا/اسدالله ابن عبدالغفار شهر خواستي مازندراني/1256 ه.ق»، «تحفة الناصريه/ابن مرحوم الحاج محمد حسين دماوندي/1264ه.ق»، «آداب ناصري/ميرزا محمد ابراهيم محلاتي (خلوتي)»، «تحفه خاقانيه/نظام العلماي تبريزي/1312 ه.ق» و...
<strong>اسناد احزاب سياسي ايران: حزب توده ايران</strong>
مجموعه 2 جلدي به كوشش: بهروز طيراني1434 ص، تهران: سازمان اسناد و كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران، 1384، چاپ اول
اين مجموعه، شامل اسناد و مداركي از فعاليت هاي «حزب توده ايران» در دهه 1320 خورشيدي است. اين اسناد و مدارك از ميان حدود 2200 پرونده كه بيش از 20 هزار برگ سند را شامل مي شود گزينش شده و تصويرگر مواضع اين حزب در دهه بيست و فعاليت هاي آن در مناطق مختلف ايران در دوران مذكور است. در ابتداي مجموعه، اسناد كميته مركزي «حزب توده ايران» آمده است. اين اسناد گرچه ممكن است در رابطه با شهرها واستان هاي گوناگون باشد، اما به لحاظ آن كه گوياي فعاليت كميته مركزي است، به صورت جداگانه ارائه شده است. به جز اسناد كميته مركزي، اسناد ساير مناطق بر حسب تقسيم استاني است. درهر استان، ابتدا اسناد فعاليت كميته ايالتي و اسناد مركز استان و سپس اسناد شهرستان هاي آن استان، به ترتيب توالي زماني، ارائه شده است.
<strong>رويارويي با تجدد</strong>
مجموعه دو جلدي نويسنده: عبدالله نصري1040 ص، تهران: نشر علم، 1386، چاپ اول
محور اصلي بحث اين كتاب، نحوه مواجهه ايرانيان با عالم جديد است. نويسنده در فصل هاي مختلف كتاب نشان مي دهد كه ايرانيان چگونه با تجدد مواجه شدند و به تامل در باب برخي مفاهيم و مقولات جديد پرداختند. او نشان مي دهد كه اين تاملات نه بر اساس شناسايي دقيق غرب و دنياي جديد، بلكه از روي نياز و ناچاري بود. سپس به تلاش هاي روشنفكران ايراني براي يافتن راه چاره اي براي بدبختي ها و مصيبت هاي جامعه ايران مي پردازد؛ تلاش هايي كه حاصل آشنايي آنان با پيشرفت هاي جهان غرب بود. جلد اول اين مجموعه فاصله زماني را در بر مي گيرد كه با ورود و گسترش تجدد در ايران آغاز مي شود و با انقلاب مشروطيت پايان مي گيرد. در جلد دوم، ديدگاه هاي انديشمنداني بررسي مي شود كه از آغاز عصر پهلوي تاكنون به بحث در باب غرب و عالم تجدد پرداخته اند. «محمد علي فروغي»، «سيد فخرالدين شادمان»، «جلال آل احمد»، «مهدي بازرگان»، «علي شريعتي»، «سيد احمد فرديد»، «رضا داوري»، «سيد حسين نصر»، «داريوش شايگان» و «عبدالكريم سروش»، از جمله اين انديشمندان اند. عناوين بعضي از مباحث كتاب عبارتنداز: «اصلاحات عباس ميرزا و قائم مقام»، «اميركبير و دارالفنون»، «نقش فرنگ»، «مجد الملك و نقد جامعه»، «آخوندزاده و دين ستيزي»، «مستشار الدوله و حقوق ملت»، «ميرزا ملكم خان و انديشه قانون خواهي»، «سيد جمال الدين اسدآبادي و مسئله تجدد»، «طالبوف و انواع آزادي ها»، «آقاخان كرماني و ناسيوناليسم ايراني»، «آشنايي با فلسفه غرب»، «مقولات مدرن در رسائل قاجاري»، «شيخ و شوخ»، «مراغه اي و سياحت نامه»، «مشروطيت»، «مجلس اول»، «انديشه انهدام مشروطه»، «حوزه نجف و مشروطه» و...
<strong>كندوكاوهايي در باورها و نگرش هاي جامعه ايراني</strong>
تهيه و تدوين: مركز افكار سنجي دانشجويان ايران813 ص، تهران: انتشارات جهاددانشگاهي، 1385، چاپ اول
اين كتاب، چكيده اي از گزارش ها و پرسش نامه هاي «مركز افكار سنجي دانشجويان ايران» يا «ايسپا»، در زمينه باورها و نگرش هاي جامعه ايران است. اين مركز كه يكي از مؤسسات تحقيقاتي در زمينه علوم اجتماعي در ايران به شمار مي رود، در فاصله ارديبهشت ماه 1380 تا آذرماه 1384 به نظر سنجي گسترده اي در زمينه باورها و نگرش هاي مردم ايران در حوزه هاي گوناگون پرداخت كه نتايج بخش هايي از آن در كتاب حاضر منتشر شده است. موضوع هاي بعضي از گزارش ها و پرسش نامه ها عبارتنداز: «بررسي رفتار انتخاباتي شهروندان تهراني در انتخابات هشتمين دوره رياست جمهوري»، «بررسي تمايل شهروندان به شركت در انتخابات شوراها»، «بررسي عدم مشاركت شهروندان تهراني در دومين دوره انتخابات شوراها»، «بررسي ميزان مشاركت شهروندان تهراني در انتخابات مجلس هفتم»، «ارزيابي ميزان مشاركت جوانان در انتخابات هفتمين دوره مجلس شوراي اسلامي»، «ارزيابي شهروندان تهراني از سياست هاي اصلاحي سيد محمد خاتمي»، «ارزيابي روزنامه نگاران از عملكرد خاتمي در دوران رياست جمهوري»، «بررسي نگرش شهروندان تهراني در خصوص روابط خارجي ايران (رابطه با آمريكا)» و «نگرش شهروندان تهراني در خصوص انرژي هسته و مسائل پيرامون آن».
<strong>"كار" و "فراغت" ايرانيان</strong>
نويسنده: حسن قاضي مرادي194 ص، تهران: نشر اختران، 1386، چاپ اول
كار و فراغت كه عمده فعاليت هاي فكري، عملي و عاطفي انسان را در بر مي گيرند، تجلي خودشكوفايي انسان اند. فراغت هم چون كار، حوزه تحقق استعدادها و افزايش توانمندي هاي فرد است؛ به عبارتي كار و فراغت شمايل انسان اند. كتاب حاضر، شرحي است درباره چيستي و چگونگي «كار» و«فراغت» در جامعه ايران و نيز شامل اشاره هايي است به چرايي ها. در فصل اول كتاب، نويسنده با ارائه تعريفي از كار و فراغت، به معرفي زحمت و اشتغال و نيز سرگرمي خواهي به عنوان اشكال بيگانه شده آن ها مي پردازد. فصل دوم شامل دو بخش است. بخش نخست به برخي عوامل سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و نيز روان شناختي اختصاص دارد كه در كل تاريخ ايران هم چون موانعي در برانگيختن تمايل ايرانيان به كار موثر بوده اند. در اين بخش نشان داده شده است كه اين عوامل تنها در بي انگيزگي ما به كار عملي موثر نبوده اند، بلكه ما را از جسارت كردن در حوزه فكري نيز بازداشته اند. در بخش دوم اين فصل نيز برخي ويژگي ها و كاركردهاي فرهنگ سرگرمي خواهي، آن گونه كه در ميان ما بروز يافته، بررسي شده است.
<strong>مجموعه مقالات نگارگري مكتب اصفهان</strong>
224 ص، مصور، رنگي، تهران: انتشارات فرهنگستان هنر، 1385، چاپ اول
همايش «مكتب نگارگري اصفهان»، يكي از هشت همايش «گردهمايي بين المللي مكتب اصفهان» بود كه در سال 1385 در تهران و اصفهان برگزار شد. كتاب حاضر، مجموعه اي از مقالات كارشناسان و پژوهشگران ايراني درباره نقاشي مكتب اصفهان است كه در آن همايش ارائه شد. در اين مقالات، افزون بر نگرشي نو به «رضا عباسي»، آثار برخي از ديگر چهره هاي مكتب اصفهان، با ديدي تاريخي – تحليلي بررسي شده است. عناوين مقالات كتاب و نويسندگان آنها عبارتنداز: «رضا عباسي: نقاش توجيه گر چهره زمان/حبيب الله آيت اللهي»، «مفهوم فضاي اتميستي در آثار رضا عباسي/مهرداد احمديان»، «رضا عباسي/عبادالله بهاري»، «دوران شناسي آثار طراحي و نقاشي رضا عباسي/اصغر جواني»، «علي قلي بيك حبابدار- كتابدار/يعقوب آژند»، «معين مصور و مكتب اصفهان/مهدي حسيني» و «مولانا جلال الدين ميرك اصفهاني: هنرمند بهزاد دست/محمد مهدي هراتي».
<strong>از ماشين دودي ناصرالدين شاه تا بنز الگانس<strong>نويسنده: خسرو معتضد648 ص، تهران: انتشارات البرز، 1386، چاپ اولاين كتاب، تاريخچه ورود اتومبيل و رواج آن در ايران است. نويسنده پس از اشاره اي كوتاه به ساخت و استفاده از اتوموبيل در كشورهاي غربي، به ورود نخستين اتوموبيل ها به ايران در اواخر عصر قاجار مي پردازد و گزارشي مصور از نخستين اتوموبيل هاي پايتخت و سپس رواج اتومبيل در ايران در اختيار خوانندگان قرار مي دهد. عناوين بعضي از مباحث كتاب عبارتنداز: «از تخت روان تا واگن هاي بلژيكي»، «درشكه و كالسكه در دربار ايران»، «آرزوي ماشين دودي»، «ماشين دودي زيارتي»، «شاه مي ترسيد سوار ترن شود»، «زماني كه اولين اتوموبيل وارد ايران شد»، «اتوموبيل در دهه 1290 ه. ش»، «اتومبيل سواري مليجك»، «جنگ اول و ازدياد اتوموبيل در ايران»، «اولين خودروهاي قسطي»، «جاده هاي ايران زير تخماق لاستيك اتومويل هاي فرنگي» و «آغاز سيل واردات به سوي ايران».
<strong>کافکا در ساحل</strong>
نويسنده : هاروکي موراکامي مترجم: گيتا گرکاني ناشر: کاروان، نوبت چاپ: چاپ اول- 1386، قيمت : 100,000 ريال
کافکا در ساحل، اولين رماني است که از هاروکي موراکامي، نويسنده ژاپني، در ايران ترجمه و منتشر مي شود. چندي پيش نيز مجموعه اي از داستان هاي کوتاه اين نويسنده با عنوان «کجا ممکن است پيدايش کنم» با ترجمه بزرگمهر شرف الدين توسط نشر چشمه ترجمه و منتشر شد.
«کافکا در ساحل » دو شخصيت محوري و خاص دارد که در طول داستان خواننده را با خودشان همراه مي کنند؛ يکي کافکا تامورا، نوجوان 15 ساله اي که از خانه فرار کرده است، به اين اميد که از سرنوشت اديپ گونه اي که پدرش باي او پيش بيني کرده اس رهايي پيدا کند و ديگري ناکاتا، پيرمردي ساده و دوست داشتني که، به دنبال حادثه اي که در 9 سالگي برايش به شکل مرموزي اتفاق افتاده قدرت حافظه و توان درک و يادگيري مفاهيم ساده و ابتدايي زندگي را از دست داده است و در عوض اين هنر را پيدا کرده است که با گربه ها حرف بزند و از همين طريق گربه هاي مردم را که گم شده اند برايشان پيدا مي کند. ولي ناگهان در گير ماجرايي مي شود و سکون و آرامش زندگي اش بر هم مي خورد. او هم براي يافتن چيزي که خودش هم نمي داتند چيست و کجاست راهي سفري نامعلوم مي شود و... در اين سير و سلوک ذهني و واقعي که کافکا و ناکاتا به آن دست مي زنند، شخصيت هايي فرعي با ماجراهايي در هم پيچيده به آنها مي پيوندند. شايد بتوان« کافکا در ساحل» را به نوعي نمايانگر اوج تخيل نويسنده اي دانست که مرزهاي خيال و واقعيت را از ميان برداشته است.
هاروکي موراکامي، نويسنده برجسته ژاپني، در سال 1949 در کيوتو به دنيا آمده و در نزديکي توکيو زندگي ميکند. آثار او به سي و چهار زبان ترجمه شده است. در ميان جوايز بيشماري که دريافت کرده، بايد از جايزهي ادبي بسيار با ارزش يوميوري نام برد که اخيراً نصيب او شده و برندگان پيشين آن افرادي چون يوکيو ميشيما، کنزابورو و اوئه و کوبو آبه بودهاند.
<strong>زندگي مطابق خواسته تو پيش مي رود</strong>
نويسنده: اميرحسين خورشيدفرناشر: مرکز، نوبت چاپ: چاپ اول- 1385، قيمت: 24000 ريال
زندگي مطابق خواسته ي تو پيش مي رود، اولين مجموعه داستان اميرحسين خورشيدفراست که امسال نامزد جوايز ادبي متعددي شد و توانست دو جايزه ي مهم مهرگان و نيز جايزه نويسندگان و منتقدان مطبوعات ايران را ازآن خود کند. اين مجموعه در جايزههاي گام اول، روزي روزگاري (به صورت مشترک) و بنيادگلشيري (بخش مجموعه داستان اول) نيز به عنوان بهترين مجموعه داستان سال ۱۳۸۵ برگزيده شد.
زبان در داستانهاي اين مجموعه با حفظ سادگي در عين حال از ظرافت هاي قابل توجهي برخوردار است که در توصيف شرايط و جريانات جاري در مناسبات روزمره زندگي به خوبي در اختيار نويسنده قرار گرفته است. شخصيت هاي اين مجموعه داستان نيز غالبا از ميان طبقه متوسط جامعه انتخاب شده اند. آدم هايي که انگار به جبران بهاي کمي که جامعه به آن ها مي دهد، زياد حرف مي زنند. خورشيدفر با تکيه بر همين ويژگي موفق به خلق فضايي شده است که براي مخاطب امروزي به راحتي قابل پذيرش است. از جمله يکي از داستان هاي خوب اين مجموعه داستان "يک تکه ابر واقعي" است؛ روايت شخصيتي که صداي خودش را هم نمي تواند تحمل کند ولي مرتب حرف مي زند بدون اينکه هدف خاصي را در بين گفته هاي بي پايانش دنبال کند. همين مساله اين داستان را جذاب مي کند. مخاطب از اين دسته آدم ها در اطراف خود، زياد مي بيند. نوع نگاه نويسنده در كنكاش جهان پيرامون خود و قدرت تجزيه و تحليل تيزهوشانه مناسبات اجتماعي و گنجاندن آنها در بسترهاي داستاني مناسب، از ويژگيهاي مجموعه ياد شده است. داستان هايي شهري که در آنها، خورشيد فر در يستر فضاهايي کاملا ايراني، به پرداخت شخصيت ها و اتفاقات خانواده مي پردازد، با يک ويژگي تقريبا مشترک ؛ قهرمان در اغلب داستان ها يکي از نزديکانش را از دست مي دهد و مخاطب در ادامه همراه رنج هايي مي شود که اين فقدان بر زندگي يازمانده ها مي گذارد.
امير حسين خورشيدفر داستان نويس، منتقد ادبي و روزنامهنگار ايراني در ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۹ در تهران متولد شد و در رشته طراحي صنعتي تحصيل کرد. در سال ۱۳۸۰ کتاب هاي کودک «داستاني از اولين روزهاي زمين»، «پسري که هيچ ستاره اي نداشت»، «باران» و «روزي که آسمان شکست» را از طرف نشر ماهريز منتشر کرد.
<strong>ميرا</strong>
نويسنده: کريستوفر فرانکمترجم: ليلي گلستانناشر: بازتاب نگار، چاپ: نوبت پنجم- 1385، قيمت: 12000 ريال
ميرا داستاني علمى تخيلى دارد که در عين حال مي توان آن را سوررئاليستى نيز به شمار آورد. داستان ميرا دريک دشت بي انتها اتفاق مي افتد که تمام آن را با قير پوشانده اند. در روزهاي گرم ابرهاي سياهي همه دشت را مي پوشاند و خانه هاي شهر همه شيشه اي هستند.
کساني که ميرا را مي خوانند بدون استثنا آن را با 1984 جورج اورول مقايسه مي كنند. دنياي عجيبي که در آن يا بايد معالجه شوي تا بتواني اطاعت کني يا اينکه بميري. در اين دنيا هيچ کس حق انتخاب کردن يا انتخاب شدن ندارد. براي مثال مردي که يک زن را به عنوان معشوقه خود انتخاب مي کند به جامعه خيانت کرده است. زيرا از يکسو مردان ديگر را از بهره بردن از آن زن محروم کرده است و از طرف ديگر زن هاي ديگر را از داشتن خودش.
اين کتاب که نخستين بار پيش از انقلاب در سال 1354 در ايران منتشر شده بود، پس از سه دهه با بازنگري جديد در سال 1384 دوباره اجازه چاپ پيدا کرد. با اين حال تابستان امسال ترجمهي رمان “ميرا” باز هم توقيف شد و اين امر در حالي صورت گرفت که اين كتاب طي دوسال به چاپ سوم رسيده بود. گويا دليل لغو امتياز نشر اين كتاب، وجود صحنههاي سكسي در آن بوده است. اين در صورتي است که پس از خودسانسوري ناشر و مترجم نشر، به نظر مي رسد کتاب، اين قابليت خود را از دست داده است. با اين توصيف به نظر مي رسد درك تساوي طلبانه از عدالت و از بين رفتن فرديت انسانها در قالب قوانيني که امروزه در جامعه ما حاکم شده است دليل اصلي جمع آوري اين کتاب باشد.
ليلي گلستان مترجم و گالريدار ايراني، دختر ابراهيم گلستان و خواهر کاوه گلستان است. وي که عضو کانون نويسندگان ايران است در زمينه ترجمه آثار مشهور دنيا به فارسي همواره مورد توجه خواننده هاي حرفه اي کتاب در ايران بوده است. از ديگر آثار ليلي گلستان مي توان به ترجمه رمان هاي زندگي، جنگ و ديگر هيچ اثر اوريانا فالاچي، تيستوي سبز انگشتي، اثر موريس دروئون، گزارش يک مرگ اثر گابريل گارسيا مارکز، مردي که همه چيز همه چيز همه چيز داشت اثر ميگل آنخل آستورياس، بوي درخت گوياو اثر گابريل گارسيا مارکزو حکايت حال- مصاحبه با احمد محمود- اشاره کرد.
<strong>ترجيع بندي براي شاعران جوان</strong>
نويسنده: فتح الله بي نيازناشر: افراز، نوبت چاپ: چاپ اول- 1386، قيمت:20000 ريال
«ترجيع بندي براي شاعران جوان»، روايتي است از بازگشايي پرونده اي که از کشته شدن چند ناشر معروف توسط شاعري جوان (يوري) و معشوقه اش (نادژدا) حکايت مي کند. يوري در اين اثر نماينده شاعراني است که براي ورود به ميدان نشر و حضور در جامعه مي بايست سرخوردگي ها، تحقيرها و اهانت هاي فراوان را از سر بگذرانند. در کشوري که بي نياز تصوير مي کند-شوروي-، دخترهايي که زيبا هستند، مشکل چنداني براي انتشار آثار نه چندان در خور توجه خود ندارند. در اين بين سو استفاده افراد از وابستگي هايي که به دستگاه حاکم دارند و از طرف ديگر حضور مافيايي که قدرت را به توعي در دست دارد اين فضا را براي نويسندگان مستقل و در عين حال مستعد سنگين تر کرده است. شرايطي که در اغلب موارد منجر به تن فروشي از سوي اين افراد ناکام و زير پا گذاشتن هر آنچه به آن اعتقاد دارند مي شود.
«ترجيع بندي براي شاعران جوان» تلاش مي کند از طريق واکاوي اين عقده هاي روحي هنرمندان و نويسندگان ومعرفي اين فضاي آلوده و فاسد فرهنگي و موضوع نحقير شاعران و نويسندگان گمنام، بدون استفاده از تکنيک پست مدرن اما با استفاده از شگردهاي آن مثلا با ترکيب و تو در تويي راوي هاي غير قابل اعتماد، اغناگرو... به پاسخي مناسب براي سوالات مطرح شده در فضاي روشنفکري دست پيدا کند و از طرف ديگر تعارض هاي موجود در عمل و انديشه اين طبقه خاص از جامعه را به چالش بکشد.
اين داستان که در روسيه امروز اتفاق مي افتد ماجراي يوري، شاعري جوان، لطيف و عاشق پيشه اما کينه توز و انقلابي را روايت مي کند که براي چاپ کتابش به مشکل بر مي خورد. يکي از ناشريني که از چاپ کتاب يوري سرباز مي زند و مورد غضب او قرار مي گيرد « پاولنکو» است. کسي که با راهنمايي برادرزاده اش يک انتشاراتي راه انداخته است، اما بي سوادتر از آن است که حتي کتاب ها را نگاه کند. او از سوي ديگر با رونق گيري بازار، به کار بساز و بفروشي هم روي مي آورد و مجتمع مسکوني مي سازد و... پاولنکو معمولا آثار نويسندگان و شعراي جوان را با هزينه خودشان چاپ مي کند و روال کارش هم اين است که پول چاپ 5 هزار جلد را از آنها مي گيرد ولي هزارتا بيشتر چاپ نمي کند... فتح الله بي نياز 33 سال از مطبوعات و مجامع ادبي ايران دوري جسته و در آن سال ها آن قدر كتاب خوانده كه هم اكنون به عنوان يك منتقد و داستان نويس حرفه اي در جامعه ادبي ايران مطرح است.از ديگر آثار اين نويسنده مي توان به رمان هاي "ستيزه جوي دلتنگ"، "ملاقات با مسيح"، "افعي ها خودكشي نمي كنند" و مجموعه داستان "تشييع جنازه يك زنده به گور" اشاره كرد.
<strong>نشريات رسيده</strong>
<strong>باران زمستاني</strong>
شماره 17 و 18 فصلنامهي باران در سوئد منتشر شد. تزئينبخش جلد اين شماره عکسي از عکاس ايراني مقيم سوئد، فتحالله زند است.
شمارهي جديد فصلنامه باران با سرسخن مسعود مافان و همچنين مقالهاي از طارق علي (ترجمه منوچهر اردلان) و اباويت براتاستروم با عنوان کفرگويي لسينگ در کليساي فمينيسم(رباب محب) آغاز ميشود. در بخش «زندان»، گفت و گويي با خانم فروغ لطفي، مادر يکي از جان باختگان دههي شصت (گفت و گو از: سعيد افشار) و پارهاي از خاطرات زندان عفت ماهباز آمده است.
بخش «داستان»، آثاري از محمود فلکي داستاننويس ساکن آلمان، قدسي قاضينور داستاننويس ساکن هلند و بهرام مرادي داستاننويس ساکن آلمان، و بخش «شعر»، آثاري از شيدا محمدي، ماندانا زنديان، تيرداد نصري و اکبر ذوالقرنين را دربرگرفته است.
در بخش «نقد... نظر... مقاله» نيز اين مقالات چاپ شده است: نماد بيگانگي ما (محمد بهارلو)، ديو در فرهنگ شفاهي و مذهبي ايران (شکوفه تقي)، پوشيدهنويسي در ادبيات فارسي (نسيم خاکسار)، شعر بهار و تاريخچه مجلس شوراي ملي (شهين سراج)، براي آزادي هيچ قيمتي گران نيست (نوال السعداوي- ترجمه علي شفيعي)، نگاهي به رمان عقرب روي پلههاي راهآهن انديمشک (بهروز شيدا)، نگاهي به رمان آنجل ليديز، نوشتهي خسرو دوامي (علي صيامي)، ادبيات واقعيت گريز و ادبيات تعبيري (لاورنس پرين- با ترجمه ابوالقاسم گلستاني)، زنان خاطرهنويس در تبعيد (عزتالسادات گوشهگير)، نگاهي به رمان بره گمشده راعي (پاکسيما مجوزي) و کشتار دگرانديشان در ايران (رضا اغنمي).
در بخش «انديشه»، چهار مقاله ارائه شده است: آزموني در پرسيدن: فرانتس کافکا و ژان پل سارتر (آرامش دوستدار)، سفرنامه ميرزا ابوالحسنخان ايلچي (کرامتالله راسخ)، اقتصاد ايران به کدام سو؟ (احمد علوي) و کسروي و گفتمان فلسفي تجدد (سعيد گلکار).
در اين شماره در بخش «بازتاب و خبر»، نقدي از ساناز اقتصادينيا بر داستان کوتاهي از شکوفه تقي، يادداشتي از روحانگيز شريفينيا، نويسنده رمان چه کسي باور ميکند رستم در پاسخ به چند نکته مطرح شده در نقد و بررسي نيره توکلي بر رمان وي که در شماره 14 و 15 منتشر شده بود، و همچنين انتقادي از کوشيار پارسي، داستان نويس ساکن هلند از يک خبر منتشر شده در باران و همراه با آن ارائه اطلاعاتي مبسوط از ترجمه آثار شاعران و داستاننويسان معاصر ايران به زبان هلندي، چاپ و منتشر شده است. صفحات پاياني شماره 17 و 18 به چند خبر فرهنگي و معرفي چند کتاب اختصاص دارد.
<strong>ماهنامه بايا</strong>
ماهنامه بايا اين بار با مقدمهاي متفاوت از فرخنده حاجيزاده به عنوان صاحبامتياز، مديرمسئول و سردبير منتشر شد. فرخنده حاجيزاده در مقدمه خود كه عنوان «روسفيد نميكند عذر! قبول!» را براي آن انتخاب كرده است از حوادثي سخن ميگويد كه به تعطيلي ويستار منجر شد.
حاجيزاده سرمقاله خود را اين گونه آغاز كرده است: «آنچه بر كتابفروشي و موسسه فرهنگي ويستار در چند ماه گذشته رفت، چون به صورت گسترده در رسانهها آمده است از تكرار آن خودداري ميكنم اما اينكه كسي با نيت زراندوزي، ارضاي نخوت، تكبر، ترميم عقدههاي شخصي، خوشخدمتي، واسطگي و يا هر دليل ديگري يك شبه به تخريب يك موسسه فرهنگي دست ميزند. اينكه قاضي سوگند يادكردهاي بنا به دلايلي رايي خلاف عدالت صادر ميكند. اينكه پروندهاي به صورت مجهول بررسي ميشود. اينكه حكمي مسير خود را 11 روزه طي ميكند. اينكه وزارتخانه متبوعش اظهار تاسف ميكند كه در اين زمينه كاري از دستش برنميآيد و...
بخشي از رمان صورت مردگان جهانم به قلم رضا براهني، بخشي از رمان وصف سه چهار يار در افسانه و افسون به قلم محمد محمدعلي، نرقه از قباد آذر آيين، بركه مرداب از حسن اصغري، مثل چشمهايت از محب ايرانزاد، ژان والژان از سينا برازجاني، دنيا جاي ترسوها نيست از شهرزاد توتونچي، علياكبر و انار از بنفشه حجازي، جادوي خواب و خيال از حسن خادم، سايههاي هامون از محمد هليلي، صداي پا از ميترا داور، اين راه دور و دراز از علي اشرف درويشيان، رعنا وقتي كه خواب است از رضا زنگيآبادي، تسليم از محمود شاهمحمدي، قرار بود امروز بريم مسافرت از فاطمه شريفنژاد، يك باره با دو چشمش كه بزرگترين حفره است از ليلا صادقي، شهر پارچهاي شهر صلح از ري را عباسي، چهار از شيرين فتوگرافي، زن زير تير برق از حسن فرهنگفر، جاي مناسب از فراز عطار، رخت چركها از مريم علي بيگي، اين هم از مرگ از فرهاد حيدري گوران، در سوگ عمران از منصور بني مجيدي و ميدانم تو نيستي! از محمد جايزاده از جمله مطالب اين شماره بايا است.
"سيميا" ويژه بهرام بيضايي
دومين شماره از دوره جديد مجله سيميا در 364 صفحه منتشر شد. اين شماره “سيميا” به مناسبت اجراي نمايشنامه "افرا" به بهرام بيضايي و تئاتر او اختصاص يافته است.
در اين شماره مي خوانيم: يادداشت سردبير/علي دهباشي، درباره اين ويژه نامه/حميد امجد، براي زادروز بهرام بيضايي/اکبر رادي، يادداشت بهرام بيضايي در سوگ اکبر رادي، سالشمار زندگي و آثار بهرام بيضايي، بهرام بيضايي؛ آثار اوليه/ژيزل کاپوشينسکي/بابک تبرايي، بهرام بيضايي؛ نمايشنامه نويس/محمد رحمانيان، بيضايي ناشناخته/محمد چرم شير، بيضايي معاصر/حميد امجد، بهرام بيضايي؛ گنوستي سيسم مدرن و کاربرد اجتماعي/دکتر بهرام جاسمي، بازي براي بيضايي/رضا کيانيان، "چهار صندوق" در پرتو رويدادهاي تاريخي ايران (دهه هاي بيست تا چهل) / افشين هاشمي، نگاهي کوتاه به استعاره تن پوشي و بدل پوشي در نمايشنامه «ندبه»/فارس باقري، درسهاي «سهراب کشي»/محمد چرم شير، از جهان پاکان در پي اصل گم شده/حميد امجد، ميزگرد درباره «ميراث» و «ضيافت»، پرسشي به نام «مرگ يزدگرد»/رضا براهني، سينما و تئاتر بدون تجربه کردن مي ميرند/حميد امجد و احمد پايداري، بانو آئويي چالش بنيادين هستي/شهرام جعفري نژاد، کارنامه بندار بيدخش سخنداني و زيبايي/ايرج کريمي، درنگي بر دو تئاتر از بهرام بيضايي/حميد امجد، بازانديشي جهان کهن/حميد امجد، "شب هزار و يکم" ملتي که تا قصه مي گويد، زنده است/شهرام جعفري، ...در توضيح سياسي نبودن/محمد رحمانيان، افرا در انتظار/مژده شمسايي، درسهاي «افرا»/محمد رحمانيان، روايتگري قصه در «افرا»/اصغر عبداللهي، يادداشتي بر نمايشنامه "افرا يا روز مي گذرد" رساله در باب نجات/محمد رضايي راد، درباره بازي در نمايش «افرا»/افشين هاشمي و گفتگو با بيضايي درباره افرا /حميد امجد.
علي دهباشي در بخشي از سرمقاله خود با عنوان "بيضايي و تئاتر ملي" مي نويسد: "نام بهرام بيضايي که کارنامه هنري اش به نيم قرن مي رسد بيش از هر نمايشنامه نويس ديگري با تئاتر ملي ايران گره خورده است. رويکرد بيضايي با تئاتر ملي رويکردي نه صرفاً از سر احساس و عشق به سرزمينش بلکه پاسخ به ضرورتي اجتناب ناپذير بوده است. بيضايي بيش از هر نمايشنامه نويسي دغدغه نمايش ايراني داشته و در پي آن بوده تا آنچه اجرا مي شود به دل مردم راه يابد اما هرگز نخواسته و بر سر آن نبوده تا براي دست يابي به چنين هدفي حدي براي فهم مردم تعريف و معلوم کند. او از آن دسته هنرمنداني است که هرگز فرهنگ متوسط را تاب نياورده و همين بيانگر حرمت او به مخاطب خود است."
<strong>نوشتاي ششم</strong>
شماره ششم "نوشتا" كه سال اول انتشار خود را ميگذراند، ويژهي دي، بهمن و اسفند منتشر شده است. در اين شماره، دو شعر منتشرنشده از دفتر "دلتنگيها"ي يدالله رؤيايي و شعرهايي از: اسماعيل شاهرودي، محمدعلي سپانلو، ابوالفضل پاشا، علي الفتي و... و داستانهايي از: كاظم رضا، عليمراد فدائينيا و... منتشر شدهاند. بررسي زمان در رمان "خيابان بهار آبي بود" حسين آتشپرور، دو مقاله از پيير روردي - شاعر فرانسوي - با ترجمه آرش جودكي و درآمدي بر رمان "خويشاوندان دور" كارلوس فوئنتس نوشتهي مارتن وان دلدن با ترجمه جواد اسحاقيان، از ديگر مطالب منتشرشده در اين شماره هستند، كه مطالبي را هم به زبانهاي عربي و فرانسوي دارد.
"نوشتا" با مديرمسؤولي حسين واحديپور و سردبيري محمدحسين مدل منتشر ميشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر