شنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۶

فيلم روز♦ سينماي جهان
اکران سينماهاي دنيا پس از سه حادثه مهم سينمايي امسال-مراسم سزار، جشنواره برلين و مراسم اسکار- در حال ‏دورخيز براي نمايش برگزيده هاي اين سه واقعه است. اين هفته به سراغ آثاري چون لارس و دختر واقعي يا 12 اخرين ‏ساخته نيکيتا ميخالکف رفته ايم، که نصيب چنداني از رقابت هاي اسکار نبردند. و در کنار آنها فيلم هاي از کشورهاي ‏اروپايي که تماشاي آنها لطف خاص خود را دارد....‏
‎‎فيلم هاي روز سينماي جهان‎‎

‎‎لارس و دختر واقعي


‏Lars and the Real Girl‎
کارگردان: کريگ گيلسپاي. فيلمنامه: نانسي اليور. موسيقي: ديويد تورن. مدير فيلمبرداري: آدام کيمل. تدوين: تاتيانا اس. ‏ريگل. طراح صحنه: ارويندر گره وال. بازيگران: رايان گازلينگ[لارس ليندستروم]، اميلي مورتيمر[کارين]، پل ‏اشنايدر[گاس]، پاتريشيا کلارکسون[داگمار]، کلي گارنر[مارگو]، نانسي بيتي[خانم گرونر]، کارن رابينسون[سيندي]. ‏‏106 دقيقه. محصول 2007 کانادا. نامزد اسکار بهترين فيلمنامه اصيل، نامزد جايزه بهترين بازيگر و بهترين فيلمنامه ‏از انجمن منتقدان رسانه اي، نامزد جايزه بهترين بازيگر و فيلمساز خوش آتيه از مراسم انجمن منتقدان فيلم شيکاگو، ‏نامزد جايزه گولدن گلاب بهترين بازيگر، برنده جايزه بهترين فيلمنامه از انجمن ملي منتقدان آمريکا، برنده جايزه ‏ساتلايت بهترين بازيگر مرد و نامزد جوايز بهترين بازيگر زن نقش اصلي/اميلي مورتيمر-بهترين فيلم و بهترين ‏فيلمنامه، نامزد جايزه بهترين بازيگر مرد از مراسم اتحاديه بازيگران، نامز جايزه بهترين فيلمنامه از اتحاديه نويسندگان ‏آمريکا. ‏
لارس جواني دست و پا چلفتي، مومن و به شدت خجالتي است که در شهر کوچکي زندگي مي کند. او سرانجام موفق مي ‏شود دوست دختر روياهايش را به خانه اي که در آن به همراه برادر و زن برادرش زندگي مي کند، بياورد. تنها مشکل ‏اينجاست که اين دختر واقعي نيست، بلکه عروسک سکسي پلاستيکي است که لارس آن را از روي اينترنت خريداري ‏کرده است. اما سکس چيزي نيست که دهن لارس را به خود مشغول کرده، او به دنبال يک رابطه عميق احساسي با اين ‏عروسک-او را بيانکا مي نامند- است. زن برادرش از اين که مي بيند لارس با اين عروسک همچون انساني واقعي ‏رفتار مي کند نگران است، برادرش فکر مي کند که لارس خل شده، اما اهالي شهر کوچک تصميم دارند بر خلاف آن ‏دو از خيالات پسر خوش طينت شهرشان که هميشه او را دوست داشته اند، حمايت کنند....‏

<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏



کريک گيلسپاي سابقه اي طولاني حدود يک دهه و نيم در ساختن آگهي هاي تلويزيوني دارد و چندين بار از سوي ‏اتحاديه کارگردان هاي آمريکا براي ساخت آگهي هاي ‏Citibank‏ و ‏Holiday Inn Express‏ برنده و نامزد دريافت ‏جايزه بوده و تحسين شده است. لارس و دختر واقعي اولين فيلم اوست که با فاصله اي اندک از دومين فيلمش آقاي ‏وودکاک به نمايش در آمده و در جشنواره شيکاگو نيز خوش درخشيده است. يک درام کميک و ملايم که از بازي خوب ‏بازيگراني شناخته شده بهره مي جويد و با وجود آشنا بودن محتوايش-چگونگي رشد کاراکتر هاي اطراف شخصيت ‏اصلي که در عين کمک به او براي گذار از بحرانش، خودشان نيز تکامل مي يابند-سوژه غيرعادي آن مي تواند فيلم را ‏به يک اثر هنري ماندگار تبديل کند. ‏جوان 27 ساله اي که توسط پدري بسيار کم حرف پرورش يافته و مادرش را نيز در هنگام تولد از دست داده، با ‏مشکلات احساسي بزرگي روبروست: از ارتباط با انسانها گريزان است، و تماس بدني را نمي تواند تحمل کند. لارس در ‏گاراژي پشت منزل کودکي اش به سر مي برد؛ منزلي که اکنون توسط برادر بزرگش گاس و همسر آبستنش کارين ‏اشغال شده. لارس سعي مي کند که دعوت هاي مداوم اين زوج متأهل را ناديده بگيرد. زندگي اجتماعي اش شامل رفتن ‏به کليسا و گوش دادن به فانتزي هاي جنسي يکي از همکارانش مي شود.البته همکاري به نام مارگو هم هست که سعي ‏داد دل او را به دست بياورد.‏
بارداري کارين ظاهراً ترسي ريشه دار در وجود لارس ايجاد مي کند و اين ترس، تبيين خود را در واقعيت بخشيدن به ‏يک دوست دختر به نام بيانکا باز مي يابد. لارس از برادر و زن برادرش مي خواهد که ميزبان دوست دخترش باشند. ‏ولي گاس و کارين، وحشت زده از مهمان تازه خانه و نيز جنون مشهود لارس، او را نزد دکتر داگمار مي برند. دکتر ‏داگمار بر اين باور است که لارس با اين کارش دارد تلاش سازنده اي مي کند، و از خانواده لارس مي خواهد که نگران ‏نباشند و بگذارند موضوع جريان خودش را طي کند.‏
گيلسپي هرگز به سطح شوخي هاي ساده تنزل نمي کند، چرا که نقاط ضعف انساني را با لطافت و همراه شوخي هاي ‏بصري ملايم به تصوير مي کشد، درست همانطور که ديالوگ هاي پر مغز نانسي اوليور، مانع خنده اي آشکار مي شود. ‏به عنوان نمونه صحنه اي که لارس خيالاتي براي بيانکاي غير واقعي ماجراهاي خيالاتي مشهور تاريخ ادبيات-دن ‏کيشوت- را مي خواند. بازي ها همه خوب هستند. شخصيت کميک گازلينگ در اين نقش که با کارهاي گذشته اش تفاوت ‏دارد، همدردي برانگيز است. اشنايدر، مورتيمر، و کلارکسون سه بعد تاثيرگذار هستند. در ميان نقش هاي جانبي، نانسي ‏بيتي به عنوان همسايه اي ساده و نيز کارين رابينسون در نقش سيندي، مسئول پذيرش اداره به خوبي ظاهر مي شوند.‏ژانر: کمدي، درام. ‏





<‏strong‏>اسليپ استريم ‏Slipstream‎
نويسنده و کارگردان: آنتوني هاپکينز. موسيقي: آنتوني هاپکينز. مدير فيلمبرداري: دانته اسپينوتي. تدوين: مايکل آر. ‏ميلر. طراح صحنه: اسماعيل کارده ناس. بازيگران: آنتوني هاپکينز[فليکس بونهافر]، استلا آرويو[جينا]، لانا ‏آنتونووا[ليلي]، جين بورکن[مل]، مايکل کلارک دانکن[مارت]، فيونلا فلانگان[بت لاستيگ]، جنيفر آن ‏فراتنکلين[شلي]، مونيکا گارسيا[مونيکا]، گاوين گريزر[گاوين]، کريستوفر لافورد[لارس]، ويليام لاکين[کارآگاه باز ‏لارابي]، جنيفر مان[جوآني]، کريستين اسليتر[ري]، جان تورتورو[تهيه کننده]، جين تامپسون[مارشا]، جفري ‏تامبور[گيک/جفري/دکتر گيکمن]، ليزا پپر[تريسي]، اپيتا مرکرسون[باني]، کن ميلن[دکتر استو کوهن] و کوين مک ‏کارتي به نقش خودش. 96 دقيقه. محصول 2007 آمريکا. نام ديگر: ‏Slipstream Dream‏. برنده جايزه داوران جوان ‏و نامزد يوزپلنگ طلايي جشنواره لوکارنو. ‏
فليکس بونهافر، فيلمنامه نويس دچار حادثه شده و شخصيت هاي آخرين فيلمنامه اش به نام اسليپ استريم. گروه سازنده ‏فيلمي بر اساس آن وارد زندگي او مي شوند. ‏




<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
يک نوآر کمدي از بازيگر بزرگ زمانه ما سر فيليپ انتوني هاپکينز که بسيار دير و با حضور در فيلمي آمريکاي ‏شناخته شد. يک هشت و نيم انگليسي آمريکايي که در آن فيلمنامه نويسي نه چندان مشهور با سرنوشت، روياها و واقعيت ‏هاي پيرامونش برخورد مي کند. اما آن چه مهم است نحوه کشف تمامي اينهاست. هاپکينز با استفاده از ايده هاي ادبيات ‏اسليپ استريم و آموزه هاي هندويسم[کارما] به نوع تازه اي از روايت تو در تو و سيال ذهني دست پيدا مي کند که نمونه ‏هاي مشابهي در گذشته داشته است. شايد به همين خاطر تاکيد او روي اين نوع روايت تا نيمه فيلم چندان خوش آيند ‏نباشد. اما با باز شدن گره هاي داستان و مشخص شدن جايگاه شخصيت ها در رويا و واقعيت فيلم شکل منسجم تري به ‏خود مي گيرد و دنبال کردن آن نيز براي تماشاگري که از ادبيات اسليپ استريم زاده دوران ‏New Age‏ و کارما ‏شناخت چنداني ندارد، راحت تر مي شود. اين سومين تجربه کارگرداني هاپکينز است و بر خلاف دو فيلم پيشين که کسي ‏آنها را به ياد ندارد و شايد نديده باشد، نشان از توانايي قصه گويي او در مقام کارگردان دارد.‏
مي توانيد فيلم را با مگنولياي پل تامس اندرسون نيز مقايسه کنيد که زندگي را زنجيره اي از تصادف هاي صرف مي ‏داند، اما در يک کلمه بايد گفت: توضيح فيلم چندان ساده نيست! هر کس مي تواند تعابير متفاوتي از فيلم داشته باشد. مي ‏شود آن را به عنوان هجويه اي از دنياي فيلمسازي ديد. يا يک فيلم در فيلم با نگاهي فلسفي و... اما آنچه مسلم است لحن ‏شوخ و گاه تلخ هاپکينز در کنار موسيقي بسيار زيبايي که براي فيلم تصنيف کرده، نشان از تولد يک فيلمساز دارد، هر ‏چند اين اتفاق اندکي دير رخ داده است. ‏ژانر: کمدي، درام، فانتزي، علمي تخيلي. ‏







<‏strong‏>جبرئيل ‏Gabriel‎
کارگردان: شين ايبس. فيلمنامه: شين ايبس، مت هيلتن تاد. موسيقي: برايان کاچيا. مدير فيلمبرداري: پيتر هولاند. تدوين: ‏آدرين راستيرولا. طراح صحنه: ويکتور لام. بازيگران: اندي ويتفيلد[جبرئيل]، دواين استيونسون[شمائيل]، سامانتا ‏نوبل[جيد/آميتيل]، اريکا هينتز[ليليث]، مايکل پيکريلي[آسموديوس]، هري پاوليديس[اوريل]، جک کمپبل[رافائيل]، ‏کوين کاپلند[اهريمن]، برندن کليکين[بالان]، مت هيلتن تاد[ايتورئيل]، والنتينو دل تورو[باليل]، گوران دي. ‏کلوئت[مولوک]، امي متيوز[مگي]. 109 و 113 دقيقه. محصول 2007 استراليا. ‏
در شهري بي نام که گويي در برزخ قرار دارد، نبرد ميان فرشتگان رانده شده از درگاه خداوند و ملک هاي مقرب ادامه ‏دارد. آنها بر سر روح آدميان مي جنگندند و هدف به دست گرفتن کنترل اين شهر است. آخرين بازمانده ملک هاي ‏مقرب که جبرييل نام دارد وارد شهر که تاريکي بر آن مستولي شده، مي شود تا با غلبه بر فرشتگان رانده شده به رهبر ‏شمائيل نور و روشنايي را بار ديگر به شهر بازگرداند.‏





<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
اکشن مذهبي استراليايي که به خاطر هزينه اندک توليدش بايد به آن لقب فيلم بي هزينه داد[تنها 200 هزار دلار که در ‏هفته اول نمايش اش در استراليا سه بيش از سه برابر اين مبلغ را به دست آورده] اولين فيلم شين جان ايبس در مقام ‏نويسنده، تهيه کننده و کارگردان است که به شيوه ‏HD‏ فيلمبرداري شده است. يک محصول کليشه اي و اندکي ماتريکس ‏وار که همچون فيلم برادران واچووفسکي کهن الگوي نبرد ميان خير و شر را ديگر بار روايت مي کند. ‏
کارگردان جبرئيل کوشيده تا فضايي گوتيک خلق کرده و قصه فانتزي و علمي تخيلي اش را به شکلي خلاقانه سامان ‏دهد، اما ضعف در بازي ها-مخصوصاً شخصيت شمائيل- و انتخاب بازيگران نامناسب-‏‎ ‎بدتر از همه سامانتا نوبل در دو ‏نقش جيد/آميتيل- در کنار حرکت هاي سرسام آور دوربين در اطراف شخصيت ها باعث شده تا از قدرت کافي ‏برخوردار نشود. با اين حال ديدن ترکيب هوشمندانه ماتريکس، کلاغ و بليد رانر در يک محصول واقعاً کم هزينه- که ‏بايد به خاطر جلوه هاي ويژه بصري اش ستود- ارزش تماشاي جبرئيل يا گابريل را دارد. حتي اگر تنها نقطه قوت فيلم ‏تک سوال فلسفي شمائيل باشد که رنگي جدي بر فيلم مي زند-اين که چرا بايد تا پاين عمر مطيع اوامر شخص يا چيزي ‏به نام خدا بود؟ژانر: اکشن، ترسناک. ‏





<‏strong‏>سموم ‏Semum‎
نويسنده و کارگردان: حسن کاراجاداغ. موسيقي: جاستين آر. دوربان. مدير فيلمبرداري: سيهان بيلير. طراح صحنه: ‏کيوکو کي. يوومي. بازيگران: آيچا اينجي[جانان]، بوراک حاکي[ولکان]، نازلي جرن ارگون[بانو]، جم کورت ‏اوغلو[ميکاييل شيخ]، صفا زنگين[راجي]، باحتيار انگين[ماجيت]، لونت سولون[علي]، يلديريم ئوجک[چنگيز، مشاور ‏املاک]، حاکان مريچليلر[دکتر اغوز]. 116 دقيقه. محصول 2008 ترکيه. ‏
جانان و ولکان زوجي خوشبخت هستند، چون موفق شده اند پس از سال ها به خانه بزرگي که همواره در خيال آرزوي ‏تصاحب آن را مي پروراندند، خريداري کنند. همه چيز خوب و مرتب به نظر مي رسد تا اين که جانان يک روز پس از ‏مستقر شدن در خانه جديد شروع به حرکاتي غريب مي کند. حرکاتي که هيچ کس معناي آنها را نمي فهمد. او قادر به ‏کنترل رفتار خود نيست و انگار از سوي شخص يا چيز ديگري به نام سموم کنترل مي شود. چرا جانان هدف سموم ‏قرار گرفته و چه بر سرش خواهد آمد؟ چگونه درهاي دوزخ به روي آدمي معمولي گشوده مي شود؟‏





<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
نسخه ترکي جن گير-فيلم محبوب تماشاگران ترکيه که در سال 1974 پلان به پلان بازسازي شده بود- و دومين فيلم بلند ‏کاراجاداغ که در ادامه دابه الارض قرار است ژانر فيلم هاي ترسناک اسلامي را در سينماي اين کشور پي افکند. سموم ‏بر خلاف نقدهاي نه چندان مثبتي که دريافته کرده، تا اين لحظه فروش خوبي داشته که نشان از کار بلدي کارگردان در ‏دومين قدم دارد. جلوه هاي ويژه آن در مقايسه با فيلم قبلي بسيار بهتر است و توانسته عنوان اولين فيلم ترسناکي که يک ‏جانور در داستان قصه اش دارد، شهرتي هم به هم بزند. ‏
کاراجاداغ که مدعي است ايده فيلم را از سوره طور و مخصوصاً آيه بيست و هفتم آن [فمن اللّه علينا ووقينا عذاب ‏السموم] گرفته با دست اندازي به باورهاي اسلامي فيلمي قابل قبول-هر چند کليشه اي- ساخته است. بر اساس باور هاي ‏اسلامي انسان از گل خشک آفريده شده و پيش از تولد وي موجودات ديگري بر روي کره زمين زندگي مي کرده اند. اين ‏وجودات از جنش شعله هاي آتشي بدون دود خلق شده بودند و بعدها با سمي مهلک آغشته شده و تبديل به سموم شده اند. ‏پس از تولد و سکونت آدم روي زمين، برخي از اين سموم به رهبري شيطان شروع به حسادت کرده و شروع به انجام ‏کارهاي ارهيمني روي آنها کردند. سموم به شکل خلاصه موجودي بسيار خطرناک است که وارد تن آدمي شده و آن را ‏مسموم مي کند. قادر است هر لحظه به کسي حمله ور شده، بسيار سريع حرکت مي کند و در برخي مواقع غير قابل ‏مقابله است و انساني را که موفق به دخول در جسم وي شده طعم زندگي در جهنم را به او مي چشاند. ‏فيلم با وجود استفاده از بودجه اي متعادل توانسته بازيگران خوب و طراح صحنه اي ژايني را به خدمت ‏بگيرد[تماشاگران ترک ارادت زيادي به فيلم هاي خونريز ژاپني دارند]. اصرار فيلمسازان بدنه ترک در دست اندازي ‏به ژانرهاي غير بومي تا اين لحظه موفقيت آميز بوده-حداقل از نظر تجاري- و به نظر مي رسد رنسانسي در سينماي ‏اين کشور در حال شکل گيري است. سموم-هر چند با باورهايي که فيلم بر اساس آنها شکل گرفته، مشکل بنيادي دارم- ‏مي تواند نمونه تجاري قابل اعتناي اين رنسانس باشد!‏ژانر: ترسناک، مهيج. ‏
‎‏




<‏strong‏>12‏‎‎
کارگردان: نيکيتا ميخالکف. فيلمنامه: نيکيتا ميخالکف، ولاديمير مويسينکو، الکساندر نووتوتسکي. موسيقي:ادوارد ‏آرتميف. مدير فيلمبرداري: ولاديسلاو اوپليانتس. تدوين: آندري زايزسف، انزو منيکوني. بازيگران: نيکيتا ميخالکف، ‏سرگئي ماکووتسکي، آلکسي پترنکو، يوري اوستويانف، سرگئي گارماش، سرگئي گازاروف، ميخاييل يفرموف، واتلنتين ‏گافت، الکسي گوربونوف، ويکتور ورژبيتسکي، سرگئي آرتسيباشف، الکساندر داباشيان. 159 دقيقه. محصول 2007 ‏روسيه. نامزد اسکار بهترين فيلم خارجي، نامزد شير طلايي جشنواره ونيز.‏
جواني اهل چچن را به خاطر قتل پدر خوانده روس اش محاکمه مي کنند. دوازده عضو هيئت منصفه به تالاري مي روند ‏و در را به روي خود مي بندند تا شور کنند. به آنها گوشزد شده تا وقتي مدرکي محکمه پسند عليه متهم يافته نشده، او بي ‏گناه است. يازده تن از اعضاي هيئت، هر يک با دلايل خاص خود راي به محکوميت جوان مي دهند و تنها يک نفر در ‏برابر راي آنها مقاومت مي کند.‏




<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
منتقدان و صاحب نظران بسياري نيکيتا ميخالکف را بزرگ ترين کارگردان زنده روسيه مي دانند. در وطنش بسيار ‏محبوب و در خارج از مرزهاي روسيه نيز فيلمسازي مشهور محسوب مي شود. دو بار نامزد نخل طلا بوده و دو جايزه ‏از جشنواره کن گرفته، دو بار نامزد جايزه بافتا شده و 16 جيازه معتبر در کارنامه اش دارد و اينک با اقتباس آزاد و ‏هنرمندانه اش از 12 مرد خشمگين رجينالد رز به مراسم اسکار نيز راه يافته است. ‏
گفتيم بازسازي آزاد و بايد مي گفتيم مبتکرانه، چون ميخالکف تنها قالب نمايشنامه را گرفته و از آن اثري کاملاً روسي ‏ساخته است. بازنواخت کامل از يک قطعه قديمي با تاثيرهايي از چخوف و بر خلاف نسخه آمريکايي اش به شدت ‏سينمايي!‏
ميخالکف حوادث معاصر روسيه را به عنوان پس زمينه برگزيده است. جواني چچني که ظاهراً پدرخوانده روس خود را ‏به قتل رسانده و بايد قرباني نژادپرستي و تعصب کور شود. انتخاب سالن ورزشي يک دبيرستان به عنوان محل شور ‏اعضاي هيئت منصفه ايده خلاقانه اي است که منتهي به گسترش فضاي جولان دادن شخصيت ها شده. گفت و گو هاي ‏ميان اعضاي هيئت به فوتبال خشمگينانه کلمات مي ماند که هر کدام نماينده عضوي از طبقات مختلف جامعه امروز ‏روسيه هستند. استفاده ز عناصر همدلي برانگيز در کنار خلق منطقي هيجان باعث شده تا زمان نزديک به سه ساعته فيلم ‏در نظر تماشاگر طولاني نبوده و تا آخر با آن همراهي کند. ميخالکف که خود بازيگر برجسته اي است، به شکلي ‏فروتنانه يکي از کوچک ترين نقش ها را خود ايفا کرده و سکان را به دست سرگئي ماکووتسکي داده که در لحظاتي ‏خوب مي درخشد. مخصوصاً در لحظاتي که حکايت الکلي بودن و سپس رستگار شدنش را تعريف مي کند. اما نگران ‏نباشيد، چرخش ناگهاني در قصه به دست خود ميخالکف صورت خواهد گرفت!‏ژانر: جنايي، درام، مهيج. ‏‏ ‏





<‏strong‏>سال سگ ‏Year of the Dog‎
نويسنده و کارگردان: مايک وايت. موسيقي: کريستف بک. مدير فيلمبرداري: تيم اّر. تدوين: دادي دورن. طراح صحنه: ‏دانيل بردفورد. بازيگران: مالي شانون[پگي]، لورا درن[برت]، رجينا کينگ[لايلا]، تام سمک کارتي[پي ير]، جاش ‏پاييس[رابين]، جان سي. رايلي[ال]، پيتر سارسگارد[نيوت]. 97 دقيقه. محصول 2007 آمريکا. نامزد جايزه بهترين ‏فيلمنامه از مراسم روحيه مستقل. ‏
پگي زني حدوداً چهل ساله که به علت ناسازگاري هايش هنوز ازدواج نکرده، همراه سگش در خانه اي کوچک در ‏جنوب کاليفرنيا زندگي مي کند. او در اداره اي کار مي کند که با سيستم باز اداره مي شود. با وجود يکنواخت بودن اين ‏کار، پگي چندان هم ناراضي به نظر نمي رسد. اما مرگ ناگهاني سگش و درک اينکه ديگر همدمي ندارد باعث مي شود ‏تا نگاه تازه اي به دنيا و زندگي خود را تجربه کند...‏




<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
مايکل کريستوفر وايت متولد 1970 پاسادنا فيلمنامه نويس موفق و تيزهوشي که پيش از اين فيلمنامه هاي دختر خوب، ‏چاک و باک و مدرسه راک را نوشته، براي اولين بار روي صندلي کارگرداني نشسته است. فيلمي بامزه به سبک وودي ‏الن که با مسائل بنيادين هستي نيز سر و کله مي زند. سال سگ درباره زني است که خود را از وراي عشق به طبيعت و ‏حيوانات باز مي شناسد و ثابت مي کند زماني که زندگي خود را وقف چيزي غير از دغدغه ها و اميال خود بکنيد و از ‏خودپرستي و خود محوري دوري نکنيد، چه اتفاقي مي افتد. نسخه فيلم براي خوب زندگي کردن، همدلي و محبت است ‏که در زمانه ما کالاي کميابي است. ‏
پگي در ادامه طرفدار سرسخت طبيعت و حيوانات مي شود، و اين امر تنها به خاطر علاقه شخصي اش نيست. بلکه او ‏با اين کار معنايي براي زندگي خود يافته و به آرامش روحي مي رسد. سال سگ در دوره اي که فيلم ها جز خشونت و ‏بد رفتاري تجويز نمي کنند، فيلمي سالم درباره لذت بردن از زندگي و شاد زيستن است. ‏ژانر: کمدي، درام. ‏






<‏strong‏>ال گرکو ‏El Greco‎
کارگردان: يانيس سماراگديس. فيلمنامه: جکي پاولنکو بر اساس کتاب ديميتريس سياتاپولوس. موسيقي: ونجليس. مدير ‏فيلمبرداري: آريس استاورو. تدوين: يانيس تزيتسوپولوس. طراح صحنه: داميانوس زاريفيس. بازيگران: نيک اشدون[ال ‏گرکو]، خوآن ديه گو بوتو[نينيو د گوئه را]، لايا مارول[يرونيما د لاس گوئه واس]، لاکيس لازوپولوس[نيکولوس]، ‏ديميترا ماتسوکا[فرانچسکا]، سوتيريس موستاکاس[تيتيانو]، گيورگوس هيروستودولو[دا ريمي]، ديميتريس ‏کاليوکاس[شاکون]، يورگوس شارلابيديس[پدر ال گرکو]. 119 دقيقه. محصول 2007 يونان، اسپانيا. ‏
ال گرکو در انتظار محاکمه توسط دادگاه تفتيش عقايد در زندان سرگرم نوشتن خاطرات خويش است: جزيره کرت سال ‏‏1569. ال گرکو شيفته فرانچسکا دختر فرماندار ونيزي جزيره است. پس از شورشي ناموفق به رهبري پدرش، ال ‏گرکو به ونيز مي گريزد و در انجا به خاطر نقاشي هايش مورد ستايش قرار مي گيرد. نينيو کشيش اسپانيايي او را ‏مجاب مي کند تا به تولدو در اسپانيا برود. ال گرکو در تولدو به شهرت و ثروت دست مي يابد و همچنين عشقي تازه نيز ‏تجربه مي کند. اما بالا گرفتن موج تفتيش عقايد و تيره و تار شدن روابط او با نينيو که رياست دادگاه هاي تفتيش عقايد ‏را بر عهده گرفته، سبب زنداني شدن مي شود...‏




<‏strong‏>چرا بايد ديد؟<‏‎/strong‏>‏
يانيس سماراگديس متولد 1946 ايراکليدو کرت فيلمساز کم کاري است که در طول سه دهه گذشته بيش از 6 فيلم نساخته ‏است. او با فيلم آواز بازگشت به خانه[1983] شناخته شد و عمده شهرت خود در جهان غرب را مديون فيلم ‏کاوافي[1996] درباره شاعر مشهور يوناني کنستانتين کاوافي است. ‏
ال گرکو دومين فيلم سال 2007 است که به زندگي نقاشي برجسته در دوران تفتيش عقايد مي پردازد. اما بر خلاف فيلم ‏ميلوش فورمن اقتباسي نه چندان وفادارانه0البته خوش آب و رنگ- در ستايش يکي از نقاشان مشهور اسپانيايي که در ‏واقع اهل جزيره کرت و يوناني تبار بود.[ال گرکو در فيلم ابتدا دومينيکوس تئو توکوپولوس ناميده مي شود]. ‏
قسمت عمده فيلم به زبان انگليسي است و معجوني غريب از ملي گرايي يوناني و وحشت از تفتيش عقايد، اما حسن ‏بزرگ ان بازي ديه گو بوتو در نقش نينيو ستايشگر و در عين حال دشمن شماره يک ال گرکو است. بنابراين زماني که ‏در صحنه حضور ندارد، فيلم از توش و توان مي افتد.[قابل توجه دوستداران نقش هاي منفي]. ديگر نقطه قوت فيلم ‏موسيقي ونجليس در يک فيلم يوناني است. فيلم در يونان بسيار پر فروش بوده، اما هنوز پخش بين المللي پيدا نکرده ‏است!‏ژانر: زندگي نامه، درام.





















چهره ها ♦ سينماي جهان





‏سرانجام نيم قرن پس از دريافت اولين اسکار بازيگري نقش اول زن توسط سيمون سينيوره فرانسوي، دومين اسکار در ‏اين رشته به ماريون کوتيار رسيد و روياي فرانسوي ها به حقيقت پيوست. شايد گزاف نباشد اگر بگوييم ايتاليايي ها و ‏سپس فرانسوي ها مشتاق ترين اروپايي ها براي زيستن روياي آمريکايي هستند. شايد به همين علت نيز باشد که تاکنون ‏ايتاليايي ها پيشتاز کسب جوايز اصلي اسکار-مخصوصاً بازيگري- بوده اند. تا امروز دو ايتاليايي-سوفيا لورن و روبرتو ‏بنيني-با وجود تکلم به زباني غير از انگليسي موفق شده اند تا اسکار بهترين بازيگر نقش اول را از آن خود کنند. البته ‏نامزدي ماسيمو ترويزي فقيد براي فيلم پستچي را نيز نبايد فراموش کرد. اما به نظر مي رسد که فرانسوي قصد دارند تا ‏در سده تازه گوي سبقت را از ايتاليايي ها بربايند...‏

پاي حرف هاي ماريون کوتيار‎‎آواز رهايي بخش‏‎‎
ماريون کوتيار متولد 30 سپتامبر 1975 پاريس و بزرگ شده منطقه اورلئان و لوآر همين شهر است. پدرش ژان کلود ‏کوتيار بازيگر، معلم و پانتوميم کار و مادرش نيسيما تيلو بازيگر و استاد رشته نمايش است. ماريون دو برادر دو قلوي ‏نيز دارد که يکي از آنها کوئينتين مجسمه ساز و نقاش و دومي گيوم نويسنده است. ‏
کوتيار بازيگري را از کودکي آغاز کرد. در کنار پدرش به روي صحنه رفت و درنوزده سالگي جايزه اول کنسرواتوار ‏هنرهاي نمايشي اورلئان را به دست مي آورد. از نيمه دهه 1990 در فيلم ها ظاهر شد و بعد از چند نقش کوچک با ‏ايفاي نقش ليلي برتينو- دوست دختر سامي ناصري-در فيلم تاکسي[1998] به شهرت رسيد. موفقيت فيلم باعث شد تا در ‏دو دنباله ديگر آن نيز ظاهر شود. بازي در قسمت اول او را به نامزدي جايزه سزار رساند وحضور در قسمت دوم ‏جايزه بهترين بازيگر تازه کار جشنواره شربورگ را نصيبش کرد. اما منتقدان با فيلم چيزهاي کوچک[2001، ژيل پاکه ‏برنر] که نامزدي دومين سزار را براي وي به ارمغان آورد، زبان به تحسين بازي وي گشودند. کوتيار کوشيد تا در کنار ‏بازي در محصولات فرانسوي به توليدات بين المللي نيز راه يابد. نقش کوچکي در ماهي بزرگ تيم برتون به سال ‏‏2003 او را به تماشاگران انگليسي زبان نيز معرفي کرد. ‏
نقش سوفي کوالسکي در فيلم اگر جرئت داري دوستم داشته باش[2004، ايان ساموئل] محلي مناسب براي ديدن قابليت ‏هاي او در زمينه بازيگري بود و نقش تينا لومباردي در نامزدي بسيار طولاني[2004، ژان پي پير ژونه] در همين ‏سال، سرانجام اولين جايزه سزار را براي بهترين بازيگر زن نقش مکمل در دستان وي قرار داد. ‏
دومين تجربه او در فيلمي آمريکايي در خانه جديدش-لس آنجلس که از مدتي پيش در آنجا زندگي مي کند- بازي در کنار ‏راسل کرو در سال خوب به کارگرداني ريدلي اسکات بود که با برخورد گرمي ازسوي تماشاگران روبرو شد. اما شاه ‏نقشي که باعث شد کوتيار يک شبه ره صد ساله را بپيمايد، بازي در نقش بزرگ بانوي آواز فرانسه-اديت پياف- بود. ‏
اليويه داها کارگردان فيلم گنجشک کوچولو که پيش از ملاقات با کوتيار او را براي بازي در نقش پياف انتخاب کرده ‏بود، مي گويد "در چشمان او چيزي را ديدم که در چشم هاي پياف نيز مشاهده کرده بودم." اين انتخاب هوشمندانه باعث ‏شد تا در دهم فوريه امسال نام ماريون کوتيار به عنوان اولين بازيگر فرانسوي برنده اسکار [سيمون سينيوره و ژوليت ‏بينوش اين جايزه را براي بازي در فيلم هاي انگليسي زبان دريافت کرده بودند] در تاريخ سينما ثبت شود. او اينک ‏مشهورترين بازيگر سينماي فرانسه است و در ابتداي راهي طولاني که مي تواند وي را به قله هاي تازه اي در اين هنر ‏برساند. ‏
ماريون کوتيار در کنار بازيگري از طرفداران سرسخت حفظ محيط زيست نيز هست و جدا از کمک هاي مالي اش به ‏اين نهضت، مدتي نيز سخنگوي جنبش صلح سبز بوده است.‏

‎‎بعد از موفقيت سري فيلم هاي تاکسي، مي خواستيد کار دراين حرفه متوقف سازيد. چرا؟‏‎ ‎خودم در تنگنا حس مي کردم، درحالي که هميشه روياهاي بزرگي داشتم. شايد مي ترسيدم آنگونه که دوست داشتم پيش ‏نرود. بعد در يک آن ترجيح دادم که مسيرم را کاملا عوض کنم و روياي بچگي ام را پي بگيرم.‏
‎‎هميشه مي خواستيد بازيگر شويد؟‎ ‎هميشه. در زندگي آرزوي هاي بسياري داشته ام و تمايل به جامه عمل در آوردن چيزهاي بسيار. بازيگر بودن اجازه آن ‏را به من مي دهد. به نظرم وجه ماجراجويانه اين شغل بزرگ و زيباست که باعث مي شود در آن چيزي قوي وعالي پيدا ‏مي کنيم.‏
‎‎پيش از فيلمبرداري گنجشک کوچولو به زيارت گاه ترز مقدس در ليزيو رفتيد که پياف به او اعتقاد داشته ‏است....‏‎ ‎ترز مقدس حقيقتاً قسمتي از پياف محسوب مي شود، اما نه من. پياف قبل از شروع هر کار بزرگي به ليزيو مي رفت. ‏اعتراف مي کنم که رابطه خاصي با تزر مقدس داشتم. از او کمک خواستم و مرا ياري داد. باورهاي خود من لزوماً ‏مذهبي نيستند. به چيزهاي که بسيار کليشه اي مي آيند باور دارم. به عشق، به دوستي، به زندگي، و به زيبايي که همه ‏چيز را به هم پيوند مي دهد.‏
‎‎قبل از فيلم دلهره اي از پذيرش اين نقش داشتيد؟‎ ‎ترس، نه. اما براي لحظاتي سرگيجه داشتم. بعضي صحنه هاي فيلمنامه را که مي خواندم مي خواستم سريع ورق بزنم ‏و به جلو بروم. به خود گفتم: "نه خوب اينها را نگاه کن، بايد با آن يکي بشوي" به اين ماجرا اعتماد داشتم. مي دانستم که ‏يک روح پياف مرا همراهي خواهد کرد، احساس مي کردم که مرا تنها نخواهد گذاشت. ‏
‎‎چه زماني به نقش رسيديد؟‎ ‎زماني که از قضاوت کردن در مورد او دست کشيدم. آن روز دوباره به سمت کودکي او رفتم.‏

‎‎و هم زمان به سمت کودکي خودتان؟‏‎ ‎ترس هاي کودکانه پياف و هراسش از انزوا درهاي شناخت شخصيت را به رويم باز کردند و کليد آنرا به دست سپردند. ‏فهميدم که با ترس از تنهايي به هرکاري دست مي زده تا هرگز به آن دچار نشود. من خودم احتياج ندارم دور و برم ‏شلوغ باشد. در پي آن نيستم که مرتب در جمع دوستان زندگي کنم.تنهايي را خيلي دوست دارم. روشي که اختيار کرده ‏بودم هيچ تضميني نمي داد. درواقع انتخابم اين بود که تکرار نکنم و بدون هيچ سئوالي خودم را دراين کار بيندازم. در ‏واقع هيچ وقت از خودم نپرسيدم چگونه اين نقش را بازي خواهم کرد. تنها مي خواستم به نقش برسم و آن را درک کنم. ‏‏ ‏‎‎قبلا نيز در فيلم چيزهاي زيبا آواز خوانده ايد. اين کار را دوست داريد ؟‎ ‎هميشه آواز خواندن را دوست داشتم. شيوه اي براي بيان خويشتن که به نظرم بسيار رهايي بخش مي آمد. چرا که مي ‏توانيم هر چيزي را هرزماني بخوانيم. درحالي که اگر هر جايي بازي کنم مرا مي گيرند و مي برند به تيمارستان!(مي ‏خندد)‏
‎‎در بعضي صحنه هاي آوازي، صداي شما است که مي شنويم. به نظر چالش بزرگي بود؟‏‎ ‎من مي توانم درست آواز بخوانم، ولي جنس صداي استثنايي ندارم. اما اين کار را دوست دارم. در المپيا ( سالن بسيار ‏معروف نمايش و آوازدرپاريس ) جايي که مشغول گرفتن يک صحنه بسيار مهم بوديم، احساس کردم که مي توانم مثل ‏پياف بخوانم. پيش بيني شده موسيقي شروع شود و خيلي زود تصوير قطع شود. لب زدن را بلد هستم. اما متن آواز "نه ‏هيچ افسوسي ندارم" را کامل ياد گرفتم. سپس وسط برداشت خراب کردم. مطمئن بودم که مهم نيست چرا که اين صحنه ‏به نمايش در نخواهد آمد. همان موقع يک نفر که اسمش را بگذاريم اديت، آستين مرا گرفت و تا آخر آهنگ کشاند.‏
‎‎بعد از پياف را چگونه مي بينيد؟‎ ‎فکر مي کردم با پايان فيلمبرداري شخصيت آن از ذهن من پاک خواهد شد اما نه... پس به خودم گفتم که همه چيز به ‏آرامي صورت خواهد گرفت. اما هنوز پياف اين جاست، سخت بتوانم از آن خلاص شوم. متوجه شدم که نمي خواهم ‏بگذارم که برود و از تنها رها کردن او مي ترسم.‏

‎‎زندگي کردن با پياف شما را نمي ترساند ؟‏‎ ‎چند ماه فراموش نشدني را با پياف گذارندم. او تبديل شد به يک آشناي قديمي. وقتي صداي او را از راديو مي شنوم، ‏احساس مي کنم که يک دوست قديمي را باز يافته ام. من تنها بازيگري نيستم که چنين احساسي دارد. براي مثال ژوليت ‏بينوش حتما يک رابطه شخصي با ژرژ ساند را حفظ کرده است. درتمام زندگيم با او در ارتباط خواهم بود و اين موجب ‏خشنوديم است. اين يک وزنه نيست. بعني از آن زمان درکارديگري شرکت نکرده ام. خودم را آماده کارکردن نمي بينم. ‏خيلي مايل هستم دست به يک تجربه کاملاً متفاوت بزنم. حتما تئاتر کارخواهم کرد. بي ترديد بازي دريک تراژدي از ‏فدر که او را خيلي دوست دارم. سر اولين فيلمي که کار کردم، خراب کردم. نمي خواهم به کارگردان ها بازيگري را ‏ارائه کنم که دل به کار نمي دهد.‏
‎‎شما تاکنون با تيم برتون و ريدلي اسکات کار کرده ايد. تصور مي کنيد که روزي يک کارنامه کاري واقعي ‏درهاليوود شکل بدهيد ؟‏‎ ‎من هميشه روياهايي داشتم که اجباراً به حد و اندازه اش فکر نکرده ام. به لطف پياف چيزهايي بسياري برايم در حال ‏اتفاق افتادن است. اولين چيزي که آرزويش را داشته ام، داشتن نقش هاي بزرگ بوده است مثل همين نقش؛ نقشي بزرگ ‏و اولين ايفاي نقش من که شايسته اين کلمه است. داستان ها، شخصيت ها وکارگردان بسياري که امروز مرا وسوسه مي ‏کنند آمريکايي هستند. ‏
‎‎فيلمنامه هاي بسياري به دست تان مي رسد.‏‎ ‎بعد از اين فيلم فيلمنامه هاي زيادي به دستم مي رسد. بسيار متنوع و بسيار متفاوت. درست مثل زمان بعد از فيلم ‏تاکسي.‏
‎‎آيا اين هراس وجود دارد که در سي و دوسالگي اين نقش تبديل به نقش زندگي تان شود و شما را ديگر رها ‏نکند؟‎ ‎اين چنين نقش هايي بسيار نادر هستند، اما هنوز حرف هاي زيادي براي گفتن دارم و خودم را در ابتداي راه احساس مي ‏کنم.‏









فيلم روز♦ سينماي ايران


‏اين ترانه عاشقانه نيست، هشتمين فيلمش رحمان رضايي از جمله فيلم هاي پر سر و صدايي است که حتي در مرحله ‏ساخت با مسائل و مشکلاتي مواجه بود و درگيري هاي سازندگان اين فيلم با فارابي و ارشاد به مطبوعات کشيد و اينک ‏در بدترين فصل اکران سينماهاي ايران به نمايش در آمده است. اما از نگاهي ديگر، اين ترانه عاشقانه نيست که حدود ‏سه سال قبل ساخته شده و آخرين فيلم ميترا حجار قبل از سفر به امريکا محسوب مي شود، نقطه پاياني بر کارنامه ‏فيلمسازي که 22 سال قبل با فيلم مدار بسته نشان داده بود که به مسائل اجتماعي بسيار علاقمند است....‏

‎‎اين ترانه عاشقانه نيست‎‎
فيلمنامه نويس و کارگردان: رحمان رضايي. مدير فيلمبرداري: جمشيد الوندي. طراح صحنه: مختار سائقي. بازيگران: ‏ميترا حجار[الهام]، عليرضا اشکان[عليرضا]، ايرج نوذري[نامزد سابق الهام] و سياوش طهمورث[پدر الهام].‏
الهام و عليرضا که هردو داراي بيماري لاعلاج هستند در يک آزمايشگاه پزشکي با يکديگر آشنا مي شوند. الهام قول ‏مي دهد از عليرضا مي خواهد در ازاي چندين ميليون تومان نامزد سابقش را از ميان بردارد. عليرضا، نامزد سابق ‏الهام را به گروگان مي گيرد، اما...‏
‎‎عشق و نفرت‏‎‎
رحمان رضايي کار سينما را در دهه 60 با فيلم مداربسته آغاز کرد. فيلمي که در آن روزگار جنگ و عديده شدن ‏مشکلات اجتماعي مردم بسياري را به واکنش وا داشت و فيلم تا مرز توقيف پيش رفت. اما ناگهان با تصميم عجيب تهيه ‏کننده مبني بر تغيير پايان داستان فيلم توانست مجوز نمايش بگيرد.‏
رحمان رضايي همواره نشان داده علايقي به مسائل اجتماعي دارد و براي بيان سينمايي آنها مي کوشد. او در اوايل دهه ‏‏60 در کنار سينماگراني مانند اصغر هاشمي، مهدي صباغزاده و... سعي داشت در کنار انبوه فيلم هاي جنگي به فيلم ‏هايي دست يابد که جوشيده از دل همان جامعه اي باشد که او در آن زندگي مي کند. اما مفاهيم آثار او گزنده تر از ساير ‏همنوعانش بود و همين مسئله سبب شد او به مرور پس از فيلم آواي دريا که در گيشه شکست خورد به سرعت تغيير ‏مسير دهد و سينماي آرماني اجتماعي را به نفع فيلمفارسي کنار بگذارد.‏
دختران انتظار با شرکت دو سوپر استار سينما- پارسا پيروز فر و نيکي کريمي- براي او آغازي دوباره بود تا راه ‏فيلمفارسي را پي بگيرد. اين راه در سال 1384 به توليد فيلم اين ترانه عاشقانه نيست رسيد. اين ترانه عاشقانه نيست از ‏آن دسته فيلم هايي به شمار مي آيد که نه هدف از توليد آنها مشخص است و نه اينکه چرا تا مدت ها به نمايش در نمي ‏آيند. بعد هم با اينکه قرار است به سينماي بدنه و اکران تعلق داشته باشند در يک فصل بد نمايش داده شده و پرونده آنها ‏مختومه مي شود. ‏
رضايي در اين فيلم سعي دارد در ازاي نمايش تنگناي جسمي دو شخصيت اصلي فيلم بستري را فراهم آورد تا در کنار ‏داستاني عاشقانه و تراژدي گوشه چشمي هم به مسائل مبتلا به جامعه داشته باشد. اما ضعف فيلمنامه و دوپارگي داستان ‏سبب شده تا در طول مسير منحرف شده و تا انتها تلاش کند تا لااقل گليم روايت خود را از آب بيرون بکشد. ‏

فيلم در ابتدا مبناي اشتباهي را براي پيرنگ خود برنمي گزيند. دختر و پسري به انتها رسيده سعي مي کنند در آخرين ‏لحظات زندگي دست به انتقام بزنند. داستان در اين زمان خوب پيش مي رود اما زماني که نامزد سابق الهام توسط ‏عليرضا به گروگان گرفته مي شود رنگ و بوي انگيزه شخصيت ها بسيار به فيلمفارسي نزديک مي شود. حالا ديگر ما ‏نمي توانيم تصميم اين دو جوان را ناشي از شخصيت آنها ارزيابي کنيم و جنس رفتاري آنها کمي غير منطقي مي نمايد.‏
پس از رها کردن نامزد الهام هم داستان در کل مسيري ديگر را در پيش مي گيرد و کارگردان که گويا قصد داشته به ‏هرحال همه فرصت ها را از دست ندهد مسير فيلم را به سمت ملودرام تغيير مي دهد. در اينجاست که ريتم بياني پليسي ‏ابتداي فيلم در تناقض با اين بخش قرار مي گيرد. کارگرداني هم در کليت چنگي به دل نمي زند. فيلم به خاطر اينکه ‏تماشاگر را در اوج صحنه هاي عاطفي تحت تاثير قرار دهد به ساختاري تلويزيوني تمسک جسته که اين ساختار نيز در ‏بسياري لحظات به مضحکه اي تبديل مي شود و نيت نخستين فيلمساز را نيز از بين مي برد.‏
ميترا حجار پس از چند سال دوري از سينماي ايران و زندگي در خارج از کشور با اين فيلم به عنوان آخرين حضور ‏سينمايي اش روي پرده سينما حضور يافته که به هيچ وجه وداع آبرومندي با سينماي ايران نيست. او که پيش تر توانايي ‏هايي خود را در نقش هاي متفاوت به نمايش گذاشته بود اين بار از مرز تجسم فيزيکي نقش فراتر نمي رود و در کنار ‏بازيگران ديگر فيلم که هيچ يک حتي قادر نيستند مشخصات ظاهري شخصيت ارجاع شده به آنها را نمايش دهند در ‏اندازه اي متوسط ظاهر مي شود.‏
اين ترانه عاشقانه نيست در لحن و ساختار اثري شبيه به بسياري از فيلم هاي دهه 60 است. سينمايي که حتي با نگاه ‏فيلمسازش در آن دوران فاصله دارد و تنها براي سرگرم کردن مخاطب براي لحظاتي به کار مي رود که در اين امر هم ‏چندان موفق به نظر نمي رسد.‏


































سريال روز♦ تلويزيون


‏سياست گذاري هاي اغلب بازدارنده در سينما در طول سال هاي اخير سبب شده تا سينماگران رو به سوي ‏تلويزيون آوردند. از سوي ديگر سياست هاي داخلي صدا و سيما مبني بر ميدان دادن به کارگردان هاي جوان ‏مراکز استان ها نيز باعث شده تا موج تازه اي از برنامه سازان تازه نفس در شبکه سراسري حضور پيدا کنند. ‏اين هفته به سراغ دو مجموعه جديد از هر دو طيف سريال ساز رفته ايم: يک مشت پر عقاب به کارگرداني ‏اصغر هاشمي نيز که در دهه 1360 و 70 فيلم هاي تاثير گذاري در سينما کارگرداني کرده بود، سال ها پس ‏از موفقيت سريال آپارتمان، بار ديگر با مجموعه "يک مشت پر عقاب" به تلويزيون بازگشته است. و سريال ‏حلقه گمشده ساخته محمد حسين حاج ده آبادي که از مرکز صدا و سيماي استان يزد برآمده است...‏

‎‎‏"يک مشت پر عقاب"‏‎‎
نويسنده: فرهاد توحيدي. کارگردان: اصغر هاشمي. تهيه کننده: بهروز خوش رزم. طراح صحنه و لباس: امير ‏اثباتي، کتايون فيض مرندي. تدوين: محمد رضا موييني. طراح گريم: مهين نويدي. صدا بردار: فرزام منطقي. ‏مدير تصويربرداري: مسعود کراني. موسيقي: فردين خلعتبري. عکاس : علي نيک رفتار. بازيگران : رضا ‏کيانيان[خلعت]، حامد بهداد[اميرحسين]، خزر معصومي[غزاله]، . هرمز هدايت[دانشور]، عليرضا ‏خمسه[استوار شه پرست]، بهرام ابراهيمي[بازپرس]، محمد جوزي[دکتر راضي]، پرويز پورحسيني، احمد ‏آقالو، فريبا کامران، ساره بيات[مهشيد]، آهو خردمند[مادر اميرحسين[، مهرداد ضيايي، اشکان خطيبي، بيوک ‏ميرزايي، مهدي ميامي، مهدي تقي نيا[رابرت نورث]. ‏
‎‎بازگشت قدرتمندانه‎‎
‏"يک مشت پرعقاب" داستان سربازي به نام اميرحسين "حامد بهداد" است که در عجب شير مشغول خدمت ‏سربازي است. گره داستان از نقطه اي آغاز مي شود که طي تماسي اميرحسين درمي يابد که خواهر جوانش ‏مهشيد "ساره بيات" در تهران از دنيا رفته است. اميرحسين درخواست مرخصي مي کند اما با مخالفت استوار ‏شه پرست "عليرضا خمسه" مواجه مي شود. اميرحسين شبانه نزد رئيس پادگان "پرويز پورحسيني" مي رود ‏و اجازه تهران رفتن را از او بطور غير قانوني مي گيرد و به تهران مي رود. او پس از رسيدن به تهران با ‏غزاله "خزر معصومي" دوست صميمي مهشيد ملاقاتي مي کند. طي اين ديدار اميرحسين به ماجراي مشکوک ‏مرگ مهشيد پي مي برد. گزارش پزشکي قانوني علت مرگ مهشيد را خودکشي اعلام مي کند. اميرحسين به ‏نوع مرگ خواهرش و خواستگار پيگير او مشکوک مي شود. او اين موضوع را با پدرش "هرمز هدايت" در ‏ميان مي گذارد. پس از اين اتفاق دکتري که گزارش پزشکي قانوني را نوشته است همزمان با خواستگار ‏مهشيد ناپديد مي شود. اميرحسين طي ملاقاتي با سرايدار ويلاي ييلاقي درمي يابد که ساعاتي قبل از مرگ ‏مهشيد رابرت نورث "مهدي تقي نيا" مستشار آمريکايي با او ملاقاتي داشته است. خانواده مهشيد به کمک ‏غزاله که وکيل تازه کاري ست دعوي مبني بر نبش قبر مهشيد از دادگاه درخواست مي کنند. پس از ‏کالبدشکافي مجدد مشخص مي گردد که مهشيد قبل از مرگ باردار نبوده و علت مرگ خفگي بوده است. در ‏اين ميان خانواده مهشيد به خانه دامادشان خلعت "رضا کيانيان" مي رود و علت گزارش غلط خلعت و ‏جانبداري او از رابرت نورث در پرونده مهشيد را از او جويا مي شوند. اميرحسين توسط ارتش به خاطر ‏فرار از سربازي دستگير مي شود، خلعت هم در ديداري از رابرت نورث از او مي خواهد که به دليل ‏احضاريه هاي متعدد به دادگاه برود و... ‏

فيلمنامه از تم و داستان جذابي برخوردار است. شخصيت ها به درستي و با تامل بسياري در کنار يکديگر ‏قرارگرفته اند و همگي از پرداخت خوب و باورپذيري برخوردار هستند. در واقع انگيزه شخصيت ها به ‏خوبي در تضاد با يکديگر قرار مي گيرد و مخاطب شاهد نبردي در ميان شخصيتها براي رسيدن به هدف شان ‏است. خلعت که از رجال سياسي مملکت است قصد دارد زمينه را براي بدست آوردن مقام هاي بالاتر فراهم ‏کند و در اين ميان خانواده همسرش را مزاحم مي بيند. علاوه براين او در مقابل خارجي - ها از خود ضعف ‏نشان مي هد. اميرحسين، برادر دو قلوي مهشيد تند مزاج، عصبي و کم تجربه است. او در رودرروئي با ‏مشکلات و مسائل به آساني از کوره درمي رود اما وجه مقابل شخصيتي او در برخورد با مادرش " آهو ‏خردمند" نمود پيدا مي کند که همچنان تشنه محبت است و... همانطورکه اشاره شد از اين دست ويژگي ها در ‏اکثر شخصيت هاي فيلمنامه به چشم مي خورد و اين چند وجهي بودن شخصيتها کمک شاياني به ارتباط اثر با ‏مخاطب مي کند. گره ها به خوبي در کنار هم چيده شده اند و بازگشايي هر گره در فيلمنامه به ايجاد گره بعدي ‏و جديدي مي انجامد. در بخش کارگرداني، با دکوپاژي کم نقص و روان به لحاظ تکنيکي و ريتم مواجه هستيم. ‏هاشمي يک بار ديگر توانايي خود را در گرفتن نماها و انتخاب زاويه دوربين براساس سوژه و موضوع به ‏رخ همگان مي کشد. ميزانسن ها متناسب با ترکيب بندي تصويري و طراحي صحنه و لباس داده شده است و ‏در مجموع شاهد يک هماهنگي مناسب در اين بخش هستيم. تنها ايرادي که مي توان در اين بخش به کارگردان ‏گرفت تصاوير پس زمينه اي است که در هنگام رانندگي شخصيت ها طراحي شده است. اين تصاوير به لحاظ ‏تناليته رنگي به قدري ضعيف و نامناسب است که تاثير بسيار منفي و مخربي بر کيفيت اثر مي گذارد. ‏

نکته قابل تامل ديگر در اين بخش، ريتم و تداوم مناسبي است که نماها دارند. در واقع پيوند حوادث و اتفاقات ‏به نرمي و به صورت کاملا روان و منطقي صورت مي پذيرد. نکته ديگر در کار هاشمي انتخاب درست ‏بازيگران است. رضا کيانيان در نقش "خلعت" بسيار خوش مي درخشد و بازي بي نقصي از خود ارائه مي ‏دهد. ويژگي بارز نقش آفريني هاي کيانيان فاصله اي است که او هميشه ميان نقش و خودش مي گذارد و ‏مخاطب هميشه شاهد ردپايي از خود کيانيان در شخصيت است. حامد بهداد در نقش "اميرحسين" بازي ظريفي ‏از خود ارائه مي دهد. بهداد تاکيد و تمرکز خاصي بر نشان دادن وجوهات زنانه اميرحسين مي کند "به دليل ‏دوقلو بودن او با مهشيد" و تا حد زيادي در اين زمينه موفق است. عليرضا خمسه هم در نقش "استوار شه ‏پرست" بازي مسلط و گيرايي از خود به نمايش مي گذارد. در واقع خمسه با جنس بازي خود تا حد زيادي از ‏سنگيني فضاي پادگان مي کاهد و طنز نهفته در بازي او مخاطب را جذب پادگان و اتفاقات افتاده درآن مي ‏اندازد. بقيه بازيگران هم به خوبي از عهده نقش خود بر مي آيند. به طور کلي بازي ها در اين مجموعه از ‏يک هماهنگي چشمگير برخوردار است که اين ماحصل هوشمندي کارگردان و بازيگران اين مجموعه است. ‏
محمد حسين حاج ده آبادي يکي از رئوس سياست گذاري هاي صدا و سيما در سال هاي اخير، در اختيار ‏گذاشتن فرصت تجربه به کارگردانان جوان شاغل در مراکز استان ها است. ادامه اين رويکرد از سوي ‏مسئولين سازمان مي تواند فرصت مغتنمي براي کشف نيروهاي جوان و استعدادهاي ناشناخته مراکز استان ها ‏باشد. هر چند در اين ميان افرادي وجود دارند، که ترجيح مي دهند اين اتفاق به صورت مداوم و پيوسته پيش ‏نرود. نگاهي انداخته ايم به سريال "حلقه گمشده" که ماحصل همين سياست گذاري هاست...‏

‎‎حلقه گمشده‎‎
تهيه کننده و کارگردان: محمد حسين حاج ده آبادي. نويسنده : سينا وزيري، سياوش دولت سرايي. فيلمبردار: ‏نصرت الله مروجي، محمود فهيمي بخشي. تدوين: محمد راسخ فر. موسيقي: محمد يعقوبي. طراح گريم : روح ‏الله مفيدي، فرشته سجاديه. بازيگران: روح الله مفيدي[آقا ميرزا]، اسماعيل سلطانيان[نعمت اله خان]، ‏ناصرسروي، محمد رضا بحري، فرزاد هاتفيان، طاهره طائفي، آسيه ضيايي، نازنين خشنود، فرشته سجاديه. ‏فخرفخاران خانواده اي بلند مرتبه و بزرگ است که بزرگ خاندان اين خانواده، نعمت اله خان است. دراين ‏خانواده عهد نامه اي وجود دارد که بر طبق آن همه پسران و دختران بايد با فاميل و اقوام خود وصلت کنند. ‏اين موضوع باعث به وجود آمدن موقعيت ها و داستان هاي مجزايي در هر قسمت مي شود.‏
پسر آقا ميرزا، رضا عاشق سارا دختر نعمت اله خان شده است. نعمت اله خان به دليل رسمي که در خاندان و ‏طايفه خود به صورت موروثي وجود دارد با اين وصلت به شدت مخالف است و همسر آينده فرزند خود را ‏دختر عمويش معرفي مي کند. رضا که با اين وصلت مخالف است به سراغ دختر عمويش مي رود و از او ‏درخواست مي کند که به او اظهار بي علاقه گي کند. دختر عمويش با اين درخواست مخالفت مي کند ورضا به ‏دنبال راه چاره اي براي حل اين مشکل مي گردد اين اتفاق باعث رقم خوردن اتفاقات و موقعيت هاي مختلفي ‏مي شود...‏
‎‎نگرش يکسويه!!!‏‎ ‎
محمد حسين ده آبادي از کارگردانان جوان شبکه استاني يزد است که به عنوان کارگرداني متعهد به موازين ‏حکومتي به شبکه سراسري معرفي شد. در "حلقه گمشده" ده آبادي موضوعي را دستمايه خود قرارداده است ‏که چندان با ذهن مخاطب ناآشنا نيست. او به سراغ مضموني کليشه اي و تکراري رفته است که بارها از سوي ‏کارگردانان دستمايه ساخت سريال ها قرارگرفته است. اعتقاد به رسوم و باورهايي که از گذشته در ميان ‏خانواده هاي ايراني "ازدواج فاميلي" وجود داشته و هنوز برخي از طايفه ها و اقوام ايراني به اين اعتقاد و ‏باور پاي بند هستند. ‏
ده آبادي با طرح چنين موضوعي باورها و برخي از سنت هاي قديمي جامعه را به بوته نقد و طنز مي کشاند. ‏اما نقطه ضعف عمده مجموعه از جايي آغاز مي شود که کارگردان خط مرز و تفاوتي ميان انواع ژانرهاي ‏طنز و کمدي قائل نشده است. موقعيت هاي مجموعه در بعضي از قسمت ها به سمت هجو و هزل پيش مي ‏رود. نمونه بارز آن داستان تعقيب و گريز رضا و عمويش است. اين سردرگمي نشات گرفته از متن نيز هست ‏که دست کارگردان را براي گسترش و پرداخت داستان ها بسته نگاه داشته است. شخصيت ها جهاني منطقي و ‏باورپذير را خلق نمي کنند، شخصيت هاي "رضا " و‎ ‎‏"نعمت اله خان" به قدري در پرداخت اغراق شده اند ‏که بيش از آنکه با مخاطب ارتباط برقرار کنند، باعث دوري مخاطب از اثر مي شوند. بازيگران به جاي آنکه ‏متناسب با وضعيت نقش شان عمل کنند، بازي کردن را به نمايش مي گذارند. انتخاب رنگ هاي سرد وعدم ‏فضا سازي مناسب با مکان ها و شخصيت ها از نقاط ضعف اصلي طراح صحنه است.‏‏
‏ در واقع با توجه به نکاتي که به آن اشاره شد، اثر به سمت و سويي مي رود که سفارشي بودن اثر را به ذهن ‏متبادر مي کند. وجود چنين رويکردي اتفاق تازه اي نيست. به دليل وجود مميزي ها و سانسورهاي بيشمار در ‏صدا و سيما، مديران بيشتر به سمت کارگرداناني گرايش دارند که با مسير فکري آنان منطبق باشد. بها دادن ‏به جوانان هميشه حرکت مثبت و نتيجه بخشي است، اما درصورتي از دل اين فرصت ها استعدادهاي جوان ‏بروز پيدا مي کنند که مسئولان نگرشي يکسويه و تنگ نظرانه به اين مقوله نداشته باشند. ‏





























نمايش روز♦ تئاتر ايران


محمود استاد محمد از نسل طلايي تئاتر است. بازمانده کارگاه نمايش و کسي که نمايش را به شکل تجربي آموخته ‏و نمايش هاي بسياري را چون آسيد کاظم، شب بيست و يکم و ديوان تئاترال را در نوشته و کارگرداني کرده است. ‏نگاهي انداخته ايم به آخرين کار وي به نام "تهرن" که با نگاهي به افسانه هاي جنوب ايران نوشته شده و اينک در ‏تالار قشقايي مجموعه تئاتر شهر روي صحنه است.‏

‎‎تهرن‎‎
نويسنده و کارگردان: محمود استاد محمد. موسيقي: فرشيد اعرابي. طراح صحنه و لباس: مجيد ميرفخرايي. ‏بازيگران: اصغر همت[تبعيدي]، خسرو احمدي[حاکم]، هدي ناصح[همسر تبعيدي]، نگار جواهريان[دختر ‏خانواده]. ‏
مردي از تهران به جرم همراهي با مشروطه چيان به اتفاق خانواده اش به جنوب تبعيد مي شوند. در آنجا حاکم ‏بسيار آنها را مورد آزار قرار مي دهد. زن همچنان دل در گرو خاندان قجر خود دارد و شوهر را تحت فشار مي ‏گذارد. دختر آنها نيز در شهر دلبسته داود مي شود که مي گويند تهرن است. تهرن به مرحله آخر زار در جنوب ‏گفته مي شود که اهالي معتقدند هنوز جن هفت دريا از بدن قرباني خارج نشده است. دختر به کشف رمز داود بر ‏مي آيد.‏
‎‎تابويي به نام فقر‏‎‎
محمود استاد محمد متعلق به نسل داستانگوي تئاتر ايران است. نسلي که ادبيات و تئاتر براي آنها آميزه اي بود جدا ‏نشدني. در اين پيوستگي نيز هيچ گاه زبان روز جامعه را فراموش نمي کردند و سعي داشتند با توجه به زبان روز ‏اقشار متفاوت جامعه شخصيت هاي خود را بنيان نهند. از همين جا بود که سبک نمايش قهوه خانه اي در ايران پايه ‏ريزي شد و استاد محمد و اسماعيل خلج از بانيان آن به شمار مي آيند.‏
شايد تهرن تناسب چنداني با آسيد کاظم و شب بيست و يکم و حتي متن مجموعه تلويزيوني زير سايه همسايه نداشته ‏باشد، اما در يک نگاه کلي مي توان شباهت هايي را ميان آن و ديوان تئاترال پيدا کرد. ديوان تئاترال آخرين ‏نمايشي بود که استاد محمد آن را در سال 1381 روي صحنه برد و با زبان شعرگونه در آن به اسطوره شيرين و ‏فرهاد مي پرداخت و ماهيت تاريخي آن را به چالش مي کشيد. آنچه در آن نمايش نيز توجه بيشتر مخاطب را به ‏خود جلب مي کرد رويه هاي داستان گويي و استفاده از نقل هاي سنتي در نمايش ايران بود که مورد توجه قرار ‏مي گرفت.‏‎ ‎

در نمايش تهرن استاد محمد اين شيوه روايت را دروني تر کرده است. يعني نوعي پختگي که حاصل سال ها تلاش ‏براي داستان گويي است. ما در نمايش تهرن با نوعي مراسم سنتي در جنوب ايران رو به رو هستيم. مردم آن ‏منطقه مي پندارند که جن روح برخي افراد را تصاحب مي کند و براي رهايي قرباني از جن زدگي مي بايست ‏مراسم زار براي او برگزار کرد. اين مقوله تاکنون در تئاتر آن چنان که مي بايست دستمايه هنرمندان قرار نگرفته ‏بود. با اينکه موضوع قابليت هاي دراماتيک فراوان دارد و مي تواند تبديل به نمايشنامه اي جذاب شود.‏اما استاد محمد مي دانسته که براي ارتباط با حوصله مخاطب امروز نياز به دستمايه اي ديگر نيز بوده که تماشاگر ‏بتواند اين آداب سنتي را به تماشا بنشيند و احتمالا خسته نشود. بنابراين داستان خانواده مرد مشروطه چي و داستان ‏تبعيد آنها را نيز وارد نمايش مي کند. اين مسئله البته توانسته دستاويزي را نيز براي نمايشنامه نويس پديد آورد که ‏به ماهيت اين واقعيت تاريخي نيز نظري افکند. البته ناگفته نماند که استاد محمد چندان روي اين وجه قضيه مکث ‏نکرده و از کنار آن مي گذرد که شايد بتوان اين را نقطه ضعفي براي نمايشنامه تهرن برشمرد.‏‎ ‎

در کنار داستان هايي که آمد خط ديگري از داستان نيز مربوط به زندگي داود و پدرش در قصه مي شود تا نويسنده ‏بتواند در اين بين به تمام آنچه مي خواهد از باور هاي مردم منطقه دست يابد. با توجه به اين گوناگوني خطوط ‏روايتي، استاد محمد در اجرا نيز تمهيداتي خاص را در نظر مي گيرد. او فضاي غالب نمايش را به دو بخش ‏رئاليستي و سوررئاليستي تقسيم مي کند. فضاي رئاليستي نمايش تنها به مدد بازيگران و طراحي لباس به عينيت ‏مي رسد. در اين بخش از لوازم صحنه در مينيماليستي ترين شکل ممکن استفاده مي شود. ‏
اما در بخش سوررئاليستي داستان کمي متفاوت تر مي شود. صحنه در اين بخش به خاطر تداعي فضاي مه آلود با ‏مشمع هايي تزئين شده که گرداگرد صحنه را در برگرفته اند. حضور بازيگران و شخصيت ها ميان آنها نوعي ‏فضاي مرموز را به بيننده نشان مي دهد که با اهداف داستان همسوست.‏‎ ‎بازي بازيگران هم اين تضاد را به خوبي آشکار مي سازد. ما با گويش ها و رفتارهايي متفاوت از بازيگران ‏جنوب و تهران رو به رو هستيم که دائم همچون تلنگري دو گانه بودن فضاي نمايش را به ما يادآوري مي کنند. ‏استاد محمد کاري کرده تا تماشاگران نيزهمچون شخصيت هاي مسافر داستان به کنجکاوي بر آيند و کارگردان را ‏ياري رسانند تا بتواند داستان خود را شيرين تر بيان کند.‏






































کتاب روز♦ کتاب

‏‏

<‏strong‏>همسايگان درد<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: محمد قراگوزلو‏375 ص، تهران: انتشارات نگاه، 1386، چاپ اول
در اين كتاب كه عنوان فرعي آن «درآمدي به گفتمان اجتماعي در شعر و انديشه سعدي، حافظ، فرخي يزدي، ‏نيما، شاملو، اخوان، فروغ» است، انعكاس مسائل و مباحث اجتماعي در آثار شاعران نامبرده بررسي شده ‏است. نويسنده نخست به شعر اجتماعي و پيشينه آن در ادبيات كلاسيك و مدرن فارسي مي پردازد. عناوين ‏مباحث بعدي كتاب عبارتنداز: «اخلاق سياسي – اجتماعي سعدي»، «حافظ، نقد قداست قدرت زميني»، ‏‏«فرخي يزدي؛ جان فداي آزادي»، «ترجمه شبانه: نگاه سياسي نيما از پنجره شب» و «صبح آمد، خروس مي ‏خواند». ‏




<‏strong‏>قمري غمخوار در شامگاه خزاني: هزار و يك هايكوي فارسي<‏‎/strong‏>‏
شاعر: سيد علي صالحي‏412 ص، تهران: انتشارات نگاه، 1386، چاپ اول
اين كتاب، مجموعه از اشعار كوتاه «سيد علي صالحي» است كه به شيوه و در قالب «هايكو» سروده شده ‏است. او در پيشگفتارش بر اين مجموعه مي نويسد: [ همه هايكوها، يك هايكو بيش نيست و يك هايكو، روح ‏پنهان همه هايكوها را در خود حمل مي كند... هايكو، كوتاه ترين انعكاس هستي در كلمه به شمار مي رود. ‏اولاد آنيت محض است. شكار آن صبوري مي خواهد و نوشتن اش شتاب...] مجموعه «قمري غمخوار در ‏شامگاه خزاني» با هايكوي زيبايي آغاز مي شود كه به تصريح شاعر، انگيزه و نقطه آغاز سرودن ساير ‏هايكوهاي كتاب است: [كسي از اين راه عبور نخواهد كرد/جز باد/ كه او را نيز نخواهي ديد.]‏





<‏strong‏>تاريخ تفكر اجتماعي در اسلام (از آغاز تا دوره معاصر)<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: تقي آزاد ارمكي‏595 ص، تهران:‌ نشر علم، 1386، چاپ دوم
در اين كتاب، مهم ترين انديشه ها و نظريات متفكران مسلمان كه از قرون نخستين اسلامي تا دوره معاصر، ‏در مورد موضوعات و مباحث اجتماعي داعيه اي داشته اند، بررسي شده است. اگر در دوره اي با تعدد اين ‏متفكران در حوضه هاي گوناگون روبرو هستيم، نويسنده دست به گزينش زده و بر يك انديشمند كه در حوزه ‏اي خاص از محوريت بيشتر برخوردار بوده، تاكيد كرده است. به عنوان مثال از ميان مجموعه فلاسفه ‏اجتماعي، به بيان انديشه ها و آراي «فارابي» و «نصيرالدين طوسي» پرداخته؛ از ميان مورخان، به ‏‏«يعقوبي» و‌«مسعودي» توجه كرده؛ و از ميان متفكران سياسي، انديشه هاي «خواجه نظام الملك» را بررسي ‏كرده است. «جلال آل احمد»، «علي شريعتي» و «مرتضي مطهري»، از جمله متفكران معاصري هستند كه ‏افكار و تاثيرات آنها در حوزه اجتماعي در دوران معاصر، مورد توجه قرار گرفته است. در بيان انديشه هاي ‏هر يك از متفكران، نويسنده سعي كرده است با مراجعه اجمالي به شرايط اجتماعي و سياسي زمان و زندگي ‏آنان، زمينه فهم درست تر انديشه هايشان را فراهم كند. ‏




<‏strong‏>سياست نامه هاي قاجاري: رسائل سياسي<‏‎/strong‏>‏
مجموعه دو جلدي ‏به كوشش: دكتر غلامحسين زرگري نژاد‏1439 ص، جلد تهران:‌ موسسه تحقيقات و توسعه علوم انساني، 1386، ‌چاپ اول
در ميان نوشته هاي سياسي دوره قاجار، اندرزنامه ها از قدمت بيشتري برخوردارند و دوره حيات آنها تا ‏عصر مشروطه نيز امتداد دارد. با اين وجود، اندرزنامه هاي سياسي، فقه حكومتي، احكام السلطانيه ها، رسايل ‏سياسي و اجتماعي و كتابچه ها و لوايح قانوني كه اركان منابع انديشه و ميراث تفكر سياسي ايران در دوره ‏قاجار را تشكيل مي دهند، در مقايسه به ساير آثار و مكتوبات فرهنگي اين دوره، ناشناخته ترين بخش اين ‏منابع و ميراث به شمار مي روند. به رغم تلاش هاي تحقيقي و پژوهش هايي كه در چند دهه اخير براي ‏معرفي و نشر تعدادي از اين ميراث صورت گرفته، هنوز شمار زيادي از آنها ناشناخته و انتشار نيافته باقي ‏مانده اند. مجموعه حاضر شامل 23 رساله از رسايل سياسي است كه به سبك اندرزنامه و سياست نامه، از ‏ابتداي عصر قاجار تا آستانه انقلاب مشروطيت، توسط فقها و انديشمندان آن عصر تدوين شده است. عناوين ‏بعضي از اين رسايل عبارتنداز: «شيم عباسي/ميرزا محمد صادق مروزي»/1227 ه.ق»، «تحفه ‏عباسي/ميرزا محمد صادق مروزي/1231 ه.ق»، «آثار عقل در سياست مدن: بخش سياست مدن تحفة ‏الملوك/سيد جعفر بن اسحاق موسوي»، «ميزان الملوك و الطوائف و صراط المستقيم في سلوك الخلائف/سيد ‏جعفر بن اسحاق موسوي»، «داستان سوال و جواب حكيمانه: روياي رستم الحكماء در رمضان 1244 ‏ه.ق/محمد هاشم الحسيني الموسوي الصفوي (رستم الحكماء)»، «شمس الانوار: قانون السلطنه/رستم الحكماء»، ‏‏«چهار فصل سلطاني/حاج ميرزا آقاسي/1246 ه.ق». كتاب خصايل الملوك: جهان آرا/اسدالله ابن عبدالغفار ‏شهر خواستي مازندراني/1256 ه.ق»، «تحفة الناصريه/ابن مرحوم الحاج محمد حسين دماوندي/1264ه.ق»، ‏‏«آداب ناصري/ميرزا محمد ابراهيم محلاتي (خلوتي)»، «تحفه خاقانيه/نظام العلماي تبريزي/1312 ه.ق» و... ‏




<‏strong‏>اسناد احزاب سياسي ايران: حزب توده ايران<‏‎/strong‏>‏
مجموعه 2 جلدي ‏به كوشش: بهروز طيراني‏1434 ص، تهران: سازمان اسناد و كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران، 1384، چاپ اول
اين مجموعه، شامل اسناد و مداركي از فعاليت هاي «حزب توده ايران» در دهه 1320 خورشيدي است. اين ‏اسناد و مدارك از ميان حدود 2200 پرونده كه بيش از 20 هزار برگ سند را شامل مي شود گزينش شده و ‏تصويرگر مواضع اين حزب در دهه بيست و فعاليت هاي آن در مناطق مختلف ايران در دوران مذكور است. ‏در ابتداي مجموعه، اسناد كميته مركزي «حزب توده ايران» آمده است. اين اسناد گرچه ممكن است در رابطه ‏با شهرها واستان هاي گوناگون باشد، اما به لحاظ آن كه گوياي فعاليت كميته مركزي است، به صورت جداگانه ‏ارائه شده است. به جز اسناد كميته مركزي، اسناد ساير مناطق بر حسب تقسيم استاني است. درهر استان، ابتدا ‏اسناد فعاليت كميته ايالتي و اسناد مركز استان و سپس اسناد شهرستان هاي آن استان، به ترتيب توالي زماني، ‏ارائه شده است.‏





<‏strong‏>رويارويي با تجدد<‏‎/strong‏>‏
مجموعه دو جلدي ‏نويسنده: عبدالله نصري‏1040 ص، تهران: نشر علم، 1386، چاپ اول
محور اصلي بحث اين كتاب، نحوه مواجهه ايرانيان با عالم جديد است. نويسنده در فصل هاي مختلف كتاب ‏نشان مي دهد كه ايرانيان چگونه با تجدد مواجه شدند و به تامل در باب برخي مفاهيم و مقولات جديد پرداختند. ‏او نشان مي دهد كه اين تاملات نه بر اساس شناسايي دقيق غرب و دنياي جديد، بلكه از روي نياز و ناچاري ‏بود. سپس به تلاش هاي روشنفكران ايراني براي يافتن راه چاره اي براي بدبختي ها و مصيبت هاي جامعه ‏ايران مي پردازد؛ تلاش هايي كه حاصل آشنايي آنان با پيشرفت هاي جهان غرب بود. جلد اول اين مجموعه ‏فاصله زماني را در بر مي گيرد كه با ورود و گسترش تجدد در ايران آغاز مي شود و با انقلاب مشروطيت ‏پايان مي گيرد. در جلد دوم، ديدگاه هاي انديشمنداني بررسي مي شود كه از آغاز عصر پهلوي تاكنون به بحث ‏در باب غرب و عالم تجدد پرداخته اند. «محمد علي فروغي»، «سيد فخرالدين شادمان»، ‌«جلال آل احمد»، ‏‏«مهدي بازرگان»، ‌«علي شريعتي»، «سيد احمد فرديد»، «رضا داوري»، «سيد حسين نصر»، «داريوش ‏شايگان» و «عبدالكريم سروش»، از جمله اين انديشمندان اند. عناوين بعضي از مباحث كتاب عبارتنداز: ‏‏«اصلاحات عباس ميرزا و قائم مقام»، «اميركبير و دارالفنون»، «نقش فرنگ»، «مجد الملك و نقد جامعه»، ‏‏«آخوندزاده و دين ستيزي»، «مستشار الدوله و حقوق ملت»، «ميرزا ملكم خان و انديشه قانون خواهي»، ‏‏«سيد جمال الدين اسدآبادي و مسئله تجدد»، «طالبوف و انواع آزادي ها»، «آقاخان كرماني و ناسيوناليسم ‏ايراني»، «آشنايي با فلسفه غرب»، «مقولات مدرن در رسائل قاجاري»، «شيخ و شوخ»، «مراغه اي و ‏سياحت نامه»، «مشروطيت»، «مجلس اول»، «انديشه انهدام مشروطه»، «حوزه نجف و مشروطه» و... ‏






<‏strong‏>كندوكاوهايي در باورها و نگرش هاي جامعه ايراني<‏‎/strong‏>‏
تهيه و تدوين: مركز افكار سنجي دانشجويان ايران‏813 ص، تهران: انتشارات جهاددانشگاهي، 1385، چاپ اول
اين كتاب، چكيده اي از گزارش ها و پرسش نامه هاي «مركز افكار سنجي دانشجويان ايران» يا «ايسپا»، در ‏زمينه باورها و نگرش هاي جامعه ايران است. اين مركز كه يكي از مؤسسات تحقيقاتي در زمينه علوم ‏اجتماعي در ايران به شمار مي رود، در فاصله ارديبهشت ماه 1380 تا آذرماه 1384 به نظر سنجي گسترده ‏اي در زمينه باورها و نگرش هاي مردم ايران در حوزه هاي گوناگون پرداخت كه نتايج بخش هايي از آن در ‏كتاب حاضر منتشر شده است. موضوع هاي بعضي از گزارش ها و پرسش نامه ها عبارتنداز: «بررسي ‏رفتار انتخاباتي شهروندان تهراني در انتخابات هشتمين دوره رياست جمهوري»، «بررسي تمايل شهروندان به ‏شركت در انتخابات شوراها»، «بررسي عدم مشاركت شهروندان تهراني در دومين دوره انتخابات شوراها»، ‏‏«بررسي ميزان مشاركت شهروندان تهراني در انتخابات مجلس هفتم»، «ارزيابي ميزان مشاركت جوانان در ‏انتخابات هفتمين دوره مجلس شوراي اسلامي»، «ارزيابي شهروندان تهراني از سياست هاي اصلاحي سيد ‏محمد خاتمي»، «ارزيابي روزنامه نگاران از عملكرد خاتمي در دوران رياست جمهوري»، «بررسي نگرش ‏شهروندان تهراني در خصوص روابط خارجي ايران (رابطه با آمريكا)» و «نگرش شهروندان تهراني در ‏خصوص انرژي هسته و مسائل پيرامون آن». ‏





<‏strong‏>"كار" و "فراغت" ايرانيان<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: حسن قاضي مرادي‏194 ص، تهران: نشر اختران، 1386، چاپ اول
كار و فراغت كه عمده فعاليت هاي فكري، عملي و عاطفي انسان را در بر مي گيرند، تجلي خودشكوفايي ‏انسان اند. فراغت هم چون كار، حوزه تحقق استعدادها و افزايش توانمندي هاي فرد است؛ به عبارتي كار و ‏فراغت شمايل انسان اند. كتاب حاضر، شرحي است درباره چيستي و چگونگي «كار» و‌«فراغت» در جامعه ‏ايران و نيز شامل اشاره هايي است به چرايي ها. در فصل اول كتاب، نويسنده با ارائه تعريفي از كار و ‏فراغت، به معرفي زحمت و اشتغال و نيز سرگرمي خواهي به عنوان اشكال بيگانه شده آن ها مي پردازد. ‏فصل دوم شامل دو بخش است. بخش نخست به برخي عوامل سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و نيز ‏روان شناختي اختصاص دارد كه در كل تاريخ ايران هم چون موانعي در برانگيختن تمايل ايرانيان به كار ‏موثر بوده اند. در اين بخش نشان داده شده است كه اين عوامل تنها در بي انگيزگي ما به كار عملي موثر نبوده ‏اند، بلكه ما را از جسارت كردن در حوزه فكري نيز بازداشته اند. در بخش دوم اين فصل نيز برخي ويژگي ‏ها و كاركردهاي فرهنگ سرگرمي خواهي، آن گونه كه در ميان ما بروز يافته، بررسي شده است.‏





<‏strong‏>مجموعه مقالات نگارگري مكتب اصفهان<‏‎/strong‏>‏
‏224 ص، مصور، رنگي، تهران: انتشارات فرهنگستان هنر، 1385، ‌چاپ اول
همايش «مكتب نگارگري اصفهان»، يكي از هشت همايش «گردهمايي بين المللي مكتب اصفهان» بود كه در ‏سال 1385 در تهران و اصفهان برگزار شد. كتاب حاضر، مجموعه اي از مقالات كارشناسان و پژوهشگران ‏ايراني درباره نقاشي مكتب اصفهان است كه در آن همايش ارائه شد. در اين مقالات، افزون بر نگرشي نو به ‏‏«رضا عباسي»، آثار برخي از ديگر چهره هاي مكتب اصفهان، با ديدي تاريخي – تحليلي بررسي شده است. ‏عناوين مقالات كتاب و نويسندگان آنها عبارتنداز: «رضا عباسي: نقاش توجيه گر چهره زمان/حبيب الله آيت ‏اللهي»، «مفهوم فضاي اتميستي در آثار رضا عباسي/مهرداد احمديان»، «رضا عباسي/عبادالله بهاري»، ‏‏«دوران شناسي آثار طراحي و نقاشي رضا عباسي/اصغر جواني»، «علي قلي بيك حبابدار- كتابدار/يعقوب ‏آژند»، «معين مصور و مكتب اصفهان/مهدي حسيني» و «مولانا جلال الدين ميرك اصفهاني: هنرمند بهزاد ‏دست/محمد مهدي هراتي». ‏
‏‏



<‏strong‏>از ماشين دودي ناصرالدين شاه تا بنز الگانس<‏strong‏>‏نويسنده: خسرو معتضد‏648 ص، تهران: انتشارات البرز، 1386، چاپ اولاين كتاب، تاريخچه ورود اتومبيل و رواج آن در ايران است. نويسنده پس از اشاره اي كوتاه به ساخت و ‏استفاده از اتوموبيل در كشورهاي غربي، به ورود نخستين اتوموبيل ها به ايران در اواخر عصر قاجار مي ‏پردازد و گزارشي مصور از نخستين اتوموبيل هاي پايتخت و سپس رواج اتومبيل در ايران در اختيار ‏خوانندگان قرار مي دهد. عناوين بعضي از مباحث كتاب عبارتنداز: «از تخت روان تا واگن هاي بلژيكي»، ‏‏«درشكه و كالسكه در دربار ايران»، «آرزوي ماشين دودي»، «ماشين دودي زيارتي»، «شاه مي ترسيد سوار ‏ترن شود»، «زماني كه اولين اتوموبيل وارد ايران شد»، «اتوموبيل در دهه 1290 ه. ش»، «اتومبيل سواري ‏مليجك»، «جنگ اول و ازدياد اتوموبيل در ايران»، «اولين خودروهاي قسطي»، «جاده هاي ايران زير ‏تخماق لاستيك اتومويل هاي فرنگي» و «آغاز سيل واردات به سوي ايران». ‏




<‏strong‏>کافکا در ساحل<‏‎/strong‏>‏
نويسنده : هاروکي موراکامي‎ ‎مترجم: گيتا گرکاني‎ ‎ناشر: کاروان، نوبت چاپ: چاپ اول- 1386، قيمت : 100,000 ريال‏‎ ‎
کافکا در ساحل، اولين رماني است که از هاروکي موراکامي، نويسنده ژاپني، در ايران ترجمه و منتشر مي ‏شود. چندي پيش نيز مجموعه اي از داستان هاي کوتاه اين نويسنده با عنوان «کجا ممکن است پيدايش کنم» با ‏ترجمه بزرگمهر شرف الدين توسط نشر چشمه ترجمه و منتشر شد.‏‎ ‎
‏«کافکا در ساحل » دو شخصيت محوري و خاص دارد که در طول داستان خواننده را با خودشان همراه مي ‏کنند؛ يکي کافکا تامورا، نوجوان 15 ساله اي که از خانه فرار کرده است، به اين اميد که از سرنوشت اديپ ‏گونه اي که پدرش باي او پيش بيني کرده اس رهايي پيدا کند و ديگري ناکاتا، پيرمردي ساده و دوست داشتني ‏که، به دنبال حادثه اي که در 9 سالگي برايش به شکل مرموزي اتفاق افتاده قدرت حافظه و توان درک و ‏يادگيري مفاهيم ساده و ابتدايي زندگي را از دست داده است و در عوض اين هنر را پيدا کرده است که با گربه ‏ها حرف بزند و از همين طريق گربه هاي مردم را که گم شده اند برايشان پيدا مي کند. ولي ناگهان در گير ‏ماجرايي مي شود و سکون و آرامش زندگي اش بر هم مي خورد. او هم براي يافتن چيزي که خودش هم نمي ‏داتند چيست و کجاست راهي سفري نامعلوم مي شود و... در اين سير و سلوک ذهني و واقعي که کافکا و ‏ناکاتا به آن دست مي زنند، شخصيت هايي فرعي با ماجراهايي در هم پيچيده به آنها مي پيوندند. شايد بتوان« ‏کافکا در ساحل» را به نوعي نمايانگر اوج تخيل نويسنده اي دانست که مرزهاي خيال و واقعيت را از ميان ‏برداشته است.‏
هاروکي موراکامي، نويسنده برجسته ژاپني، در سال 1949 در کيوتو به دنيا آمده و در نزديکي توکيو زندگي ‏مي‌کند. آثار او به سي و چهار زبان ترجمه شده است. در ميان جوايز بي‌شماري که دريافت کرده، بايد از ‏جايزه‌ي ادبي بسيار با ارزش يوميوري نام برد که اخيراً نصيب او شده و برندگان پيشين آن افرادي چون يوکيو ‏ميشيما، کنزابورو و اوئه و کوبو آبه بوده‌اند.‏





<‏strong‏>زندگي مطابق خواسته تو پيش مي رود<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: اميرحسين خورشيدفرناشر: مرکز، نوبت چاپ: چاپ اول- 1385، قيمت: 24000 ريال‏
زندگي مطابق خواسته ي تو پيش مي رود، اولين مجموعه داستان اميرحسين خورشيدفراست که امسال نامزد ‏جوايز ادبي متعددي شد و توانست دو جايزه ي مهم مهرگان و نيز جايزه نويسندگان و منتقدان مطبوعات ايران ‏را ازآن خود کند. اين مجموعه در جايزه‌هاي گام اول، روزي روزگاري (به صورت مشترک) و بنيادگلشيري ‏‏(بخش مجموعه داستان اول) نيز به عنوان بهترين مجموعه داستان سال ۱۳۸۵ برگزيده شد.‏
زبان در داستانهاي اين مجموعه با حفظ سادگي در عين حال از ظرافت هاي قابل توجهي برخوردار است که ‏در توصيف شرايط و جريانات جاري در مناسبات روزمره زندگي به خوبي در اختيار نويسنده قرار گرفته ‏است. شخصيت هاي اين مجموعه داستان نيز غالبا از ميان طبقه متوسط جامعه انتخاب شده اند. آدم هايي که ‏انگار به جبران بهاي کمي که جامعه به آن ها مي دهد، زياد حرف مي زنند. خورشيدفر با تکيه بر همين ‏ويژگي موفق به خلق فضايي شده است که براي مخاطب امروزي به راحتي قابل پذيرش است. از جمله يکي ‏از داستان هاي خوب اين مجموعه داستان "يک تکه ابر واقعي" است؛ روايت شخصيتي که صداي خودش را ‏هم نمي تواند تحمل کند ولي مرتب حرف مي زند بدون اينکه هدف خاصي را در بين گفته هاي بي پايانش ‏دنبال کند. همين مساله اين داستان را جذاب مي کند. مخاطب از اين دسته آدم ها در اطراف خود، زياد مي ‏بيند. نوع نگاه نويسنده در كنكاش جهان پيرامون خود و قدرت تجزيه و تحليل تيزهوشانه مناسبات اجتماعي و ‏گنجاندن آنها در بسترهاي داستاني مناسب، از ويژگي‌هاي مجموعه ياد شده است‎. ‎‏ داستان هايي شهري که در ‏آنها، خورشيد فر در يستر فضاهايي کاملا ايراني، به پرداخت شخصيت ها و اتفاقات خانواده مي پردازد، با ‏يک ويژگي تقريبا مشترک ؛ قهرمان در اغلب داستان ها يکي از نزديکانش را از دست مي دهد و مخاطب در ‏ادامه همراه رنج هايي مي شود که اين فقدان بر زندگي يازمانده ها مي گذارد. ‏
امير حسين خورشيدفر داستان نويس، منتقد ادبي و روزنامه‌نگار ايراني در ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۹ در تهران ‏متولد شد و در رشته طراحي صنعتي تحصيل کرد. در سال ۱۳۸۰ کتاب هاي کودک «‌داستاني از اولين ‏روزهاي زمين»‌، «‌پسري که هيچ ستاره اي نداشت»، «‌باران» و «‌روزي که آسمان شکست» را از طرف ‏نشر ماهريز منتشر کرد‎.‎




<‏strong‏>ميرا<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: کريستوفر فرانکمترجم: ليلي گلستان‏ناشر: بازتاب نگار، چاپ: نوبت پنجم- 1385، قيمت: 12000 ريال‏
ميرا داستاني علمى تخيلى دارد که در عين حال‏‎ ‎مي توان آن را سوررئاليستى نيز به شمار آورد. داستان ميرا ‏دريک دشت بي انتها اتفاق مي افتد که تمام آن را با قير پوشانده اند. در روزهاي گرم ابرهاي سياهي همه ‏دشت را مي پوشاند و خانه هاي شهر همه شيشه اي هستند.‏
کساني که ميرا را مي خوانند بدون استثنا آن را با 1984 جورج اورول مقايسه مي كنند. دنياي عجيبي که در ‏آن يا بايد معالجه شوي تا بتواني اطاعت کني يا اينکه بميري. در اين دنيا هيچ کس حق انتخاب کردن يا انتخاب ‏شدن ندارد. براي مثال مردي که يک زن را به عنوان معشوقه خود انتخاب مي کند به جامعه خيانت کرده ‏است. زيرا از يکسو مردان ديگر را از بهره بردن از آن زن محروم کرده است و از طرف ديگر زن هاي ‏ديگر را از داشتن خودش. ‏
اين کتاب که نخستين بار پيش از انقلاب در سال 1354 در ايران منتشر شده بود، پس از سه دهه با بازنگري ‏جديد در سال 1384 دوباره اجازه چاپ پيدا کرد. با اين حال تابستان‌ امسال‌ ترجمه‌ي‌ رمان‌ “ميرا” باز هم ‌ ‏توقيف‌ شد و اين امر در حالي صورت گرفت که اين‌ كتاب‌ طي‌ دوسال‌ به‌ چاپ‌ سوم‌ رسيده‌ بود. گويا دليل‌ لغو ‏امتياز نشر اين‌ كتاب، وجود صحنه‌هاي‌ سكسي‌ در آن‌ بوده‌ است. اين در صورتي است که پس‌ از ‏خودسانسوري‌ ناشر و مترجم‌ نشر، به نظر مي رسد کتاب، اين قابليت خود را از دست داده است. با اين ‏توصيف به نظر مي رسد درك‌ تساوي‌ طلبانه‌ از عدالت‌ و از بين‌ رفتن‌ فرديت‌ انسانها در قالب‌ قوانيني‌ که ‏امروزه در جامعه ما حاکم شده است دليل اصلي جمع آوري اين کتاب باشد.‏
ليلي گلستان مترجم و گالري‌دار ايراني، دختر ابراهيم گلستان و خواهر کاوه گلستان است. وي که عضو کانون ‏نويسندگان ايران است در زمينه ترجمه آثار مشهور دنيا به فارسي همواره مورد توجه خواننده هاي حرفه اي ‏کتاب در ايران بوده است. از ديگر آثار ليلي گلستان مي توان به ترجمه رمان هاي زندگي، جنگ و ديگر هيچ ‏اثر اوريانا فالاچي، تيستوي سبز انگشتي، اثر موريس دروئون، گزارش يک مرگ اثر گابريل گارسيا مارکز، ‏مردي که همه‌ چيز همه چيز همه چيز داشت اثر ميگل آنخل آستورياس، بوي درخت گوياو اثر گابريل گارسيا ‏مارکزو حکايت حال- مصاحبه با احمد محمود- اشاره کرد.‏‎ ‎





<‏strong‏>ترجيع بندي براي شاعران جوان<‏‎/strong‏>‏
نويسنده: فتح الله بي نيازناشر: افراز، نوبت چاپ: چاپ اول- 1386، قيمت:20000 ريال‏
‏«ترجيع بندي براي شاعران جوان»، روايتي است از بازگشايي پرونده اي که از کشته شدن چند ناشر معروف ‏توسط شاعري جوان (يوري) و معشوقه اش (نادژدا) حکايت مي کند. يوري در اين اثر نماينده شاعراني است ‏که براي ورود به ميدان نشر و حضور در جامعه مي بايست سرخوردگي ها، تحقيرها و اهانت هاي فراوان را ‏از سر بگذرانند‎. ‎‏ در کشوري که بي نياز تصوير مي کند-شوروي-، دخترهايي که زيبا هستند، مشکل چنداني ‏براي انتشار آثار نه چندان در خور توجه خود ندارند. در اين بين سو استفاده افراد از وابستگي هايي که به ‏دستگاه حاکم دارند و از طرف ديگر حضور مافيايي که قدرت را به توعي در دست دارد اين فضا را براي ‏نويسندگان مستقل و در عين حال مستعد سنگين تر کرده است. شرايطي که در اغلب موارد منجر به تن ‏فروشي از سوي اين افراد ناکام و زير پا گذاشتن هر آنچه به آن اعتقاد دارند مي شود.‏
‏«ترجيع بندي براي شاعران جوان» تلاش مي کند از طريق واکاوي اين عقده هاي روحي هنرمندان و ‏نويسندگان ومعرفي اين فضاي آلوده و فاسد فرهنگي و موضوع نحقير شاعران و نويسندگان گمنام، بدون ‏استفاده از تکنيک پست مدرن اما با استفاده از شگردهاي آن مثلا با ترکيب و تو در تويي راوي هاي غير قابل ‏اعتماد، اغناگرو... به پاسخي مناسب براي سوالات مطرح شده در فضاي روشنفکري دست پيدا کند و از ‏طرف ديگر تعارض هاي موجود در عمل و انديشه اين طبقه خاص از جامعه را به چالش بکشد.‏
اين داستان که در روسيه امروز اتفاق مي افتد ماجراي يوري، شاعري جوان، لطيف و عاشق پيشه اما کينه ‏توز و انقلابي را روايت مي کند که براي چاپ کتابش به مشکل بر مي خورد. يکي از ناشريني که از چاپ ‏کتاب يوري سرباز مي زند و مورد غضب او قرار مي گيرد « پاولنکو» است. کسي که با راهنمايي برادرزاده ‏اش يک انتشاراتي راه انداخته است، اما بي سوادتر از آن است که حتي کتاب ها را نگاه کند. او از سوي ديگر ‏با رونق گيري بازار، به کار بساز و بفروشي هم روي مي آورد و مجتمع مسکوني مي سازد و... پاولنکو ‏معمولا آثار نويسندگان و شعراي جوان را با هزينه خودشان چاپ مي کند و روال کارش هم اين است که پول ‏چاپ 5 هزار جلد را از آنها مي گيرد ولي هزارتا بيشتر چاپ نمي کند‏‎.‎‏..‏‎ ‎‎ فتح الله بي نياز 33 سال از مطبوعات و مجامع ادبي ايران دوري جسته و در آن سال ها آن قدر كتاب خوانده ‏كه هم اكنون به عنوان يك منتقد و داستان نويس حرفه اي در جامعه ادبي ايران مطرح است.از ديگر آثار اين ‏نويسنده مي توان به رمان هاي "ستيزه جوي دلتنگ"، "ملاقات با مسيح"، "افعي ها خودكشي نمي كنند" و ‏مجموعه داستان "تشييع جنازه يك زنده به گور" اشاره كرد.‏




<‏strong‏>نشريات رسيده<‏‎/strong‏>‏





<‏strong‏>باران زمستاني<‏‎/strong‏>‏
شماره 17 و 18 فصلنامه‌ي باران در سوئد منتشر شد.‏‎ ‎تزئين‌بخش جلد اين شماره عکسي از عکاس ايراني ‏مقيم سوئد، فتح‌الله زند است.‏
شماره‌ي جديد فصلنامه‌ باران با سرسخن مسعود مافان و همچنين مقاله‌اي از طارق علي (ترجمه منوچهر ‏اردلان) و اباويت برات‎‎استروم با عنوان کفرگويي لسينگ در کليساي فمينيسم(رباب محب) آغاز مي‌شود.‏‏ در بخش «زندان»، گفت و گويي با خانم فروغ لطفي، مادر يکي از جان باختگان دهه‌ي شصت (گفت و گو ‏از: سعيد افشار) و پاره‌اي از خاطرات زندان عفت ماهباز آمده است. ‏
‏ بخش «داستان»، آثاري از محمود فلکي داستان‌نويس ساکن آلمان، قدسي قاضي‌نور داستان‌نويس ساکن هلند و ‏بهرام مرادي داستان‌نويس ساکن آلمان، و بخش «شعر»، آثاري از شيدا محمدي، ماندانا زنديان، تيرداد نصري ‏و اکبر ذوالقرنين را دربرگرفته است.‏
در بخش «نقد... نظر... مقاله» نيز اين مقالات چاپ شده است: نماد بيگانگي ما (محمد بهارلو)، ديو در ‏فرهنگ شفاهي و مذهبي ايران (شکوفه تقي)، پوشيده‌نويسي در ادبيات فارسي (نسيم خاکسار)، شعر بهار و ‏تاريخچه‌ مجلس شوراي ملي (شهين سراج)، براي آزادي هيچ قيمتي گران نيست (نوال السعداوي- ترجمه علي ‏شفيعي)، نگاهي به رمان عقرب روي پله‌هاي راه‌آهن انديمشک (بهروز شيدا)، نگاهي به رمان آنجل ليديز، ‏نوشته‌ي خسرو دوامي (علي صيامي)، ادبيات واقعيت ‌گريز و ادبيات تعبيري (لاورنس پرين- با ترجمه ‏ابوالقاسم گلستاني)، زنان خاطره‌نويس در تبعيد (عزت‌السادات گوشه‌گير)، نگاهي به رمان بره گمشده راعي ‏‏(پاکسيما مجوزي) و کشتار دگرانديشان در ايران (رضا اغنمي).‏
‏ در بخش «انديشه»، چهار مقاله ارائه شده است: آزموني در پرسيدن: فرانتس کافکا و ژان پل سارتر (آرامش ‏دوستدار)، سفرنامه‌ ميرزا ابوالحسن‌خان ايلچي (کرامت‌الله راسخ)، اقتصاد ايران به کدام سو؟ (احمد علوي) و ‏کسروي و گفتمان فلسفي تجدد (سعيد گلکار).‏
در اين شماره در بخش «بازتاب و خبر»، نقدي از ساناز اقتصادي‌نيا بر داستان کوتاهي از شکوفه تقي، ‏يادداشتي از روح‌انگيز شريفي‌نيا، نويسنده‌ رمان چه کسي باور مي‌کند رستم در پاسخ به چند نکته مطرح شده ‏در نقد و بررسي نيره توکلي بر رمان وي که در شماره 14 و 15 منتشر شده بود، و هم‌چنين انتقادي از ‏کوشيار پارسي، داستان نويس ساکن هلند از يک خبر منتشر شده در باران و همراه با آن ارائه اطلاعاتي ‏مبسوط از ترجمه آثار شاعران و داستان‌نويسان معاصر ايران به زبان هلندي، چاپ و منتشر شده است. ‏صفحات پاياني شماره‌ 17 و 18 به چند خبر فرهنگي و معرفي چند کتاب اختصاص دارد. ‏‏ ‏‏




<‏strong‏>ماهنامه بايا<‏‎/strong‏>‏
ماهنامه بايا اين بار با مقدمه‌اي متفاوت از فرخنده حاجي‌زاده به عنوان صاحب‌امتياز، مديرمسئول و سردبير ‏منتشر شد. فرخنده حاجي‌زاده در مقدمه خود كه عنوان «روسفيد نمي‌‌كند عذر! قبول!» را براي آن انتخاب ‏كرده است از حوادثي سخن مي‌گويد كه به تعطيلي ويستار منجر شد. ‏
حاجي‌زاده سرمقاله خود را اين گونه آغاز كرده است: «آنچه بر كتابفروشي و موسسه فرهنگي ويستار در چند ‏ماه گذشته رفت، چون به صورت گسترده در رسانه‌ها آمده است از تكرار آن خودداري مي‌كنم اما اينكه كسي ‏با نيت زراندوزي، ارضاي نخوت، تكبر، ترميم عقده‌هاي شخصي، خوش‌خدمتي، واسط‌گي و يا هر دليل ‏ديگري يك شبه به تخريب يك موسسه فرهنگي دست مي‌زند. اينكه قاضي سوگند يادكردهاي بنا به دلا‌يلي رايي ‏خلا‌ف عدالت صادر مي‌كند. اينكه پرونده‌اي به صورت مجهول بررسي مي‌شود. اينكه حكمي مسير خود را ‏‏11 روزه طي مي‌كند. اينكه وزارتخانه متبوعش اظهار تاسف مي‌كند كه در اين زمينه كاري از دستش ‏برنمي‌آيد و... ‏
بخشي از رمان صورت مردگان جهانم به قلم رضا براهني، بخشي از رمان وصف سه چهار يار در افسانه و ‏افسون به قلم محمد محمدعلي، نرقه از قباد آذر آيين، بركه مرداب از حسن اصغري، مثل چشم‌هايت از محب ‏ايرانزاد، ژان والژان از سينا برازجاني، دنيا جاي ترسوها نيست از شهرزاد توتونچي، علي‌اكبر و انار از ‏بنفشه حجازي، جادوي خواب و خيال از حسن خادم، سايه‌هاي هامون از محمد هليلي، صداي پا از ميترا داور، ‏اين راه دور و دراز از علي اشرف درويشيان، رعنا وقتي كه خواب است از رضا زنگي‌آبادي، تسليم از ‏محمود شاه‌محمدي، قرار بود امروز بريم مسافرت از فاطمه شريف‌نژاد، يك باره با دو چشمش كه بزرگ‌ترين ‏حفره است از ليلا‌ صادقي، شهر پارچه‌اي شهر صلح از ري را عباسي، چهار از شيرين فتوگرافي، زن زير ‏تير برق از حسن فرهنگ‌فر، جاي مناسب از فراز عطار، رخت چرك‌ها از مريم علي بيگي، اين هم از مرگ ‏از فرهاد حيدري گوران، در سوگ عمران از منصور بني مجيدي و مي‌دانم تو نيستي! از محمد جاي‌زاده از ‏جمله مطالب اين شماره بايا است. ‏

‎‎‏



"سيميا" ويژه بهرام بيضايي‎‎
دومين شماره از دوره جديد مجله سيميا در 364 صفحه‏‎ ‎‏ منتشر شد. اين شماره “سيميا” به مناسبت اجراي ‏نمايشنامه "افرا" به بهرام بيضايي و تئاتر او اختصاص يافته است. ‏
در اين شماره مي خوانيم: يادداشت سردبير/علي دهباشي، درباره اين ويژه نامه/حميد امجد، براي زادروز ‏بهرام بيضايي/اکبر رادي، يادداشت بهرام بيضايي در سوگ اکبر رادي، سالشمار زندگي و آثار بهرام ‏بيضايي، بهرام بيضايي؛ آثار اوليه/ژيزل کاپوشينسکي/بابک تبرايي، بهرام بيضايي؛ نمايشنامه نويس/محمد ‏رحمانيان، بيضايي ناشناخته/محمد چرم شير، بيضايي معاصر/حميد امجد، بهرام بيضايي؛ گنوستي سيسم ‏مدرن و کاربرد اجتماعي/دکتر بهرام جاسمي، بازي براي بيضايي/رضا کيانيان، "چهار صندوق" در پرتو ‏رويدادهاي تاريخي ايران (دهه هاي بيست تا چهل) / افشين هاشمي، نگاهي کوتاه به استعاره تن پوشي و بدل ‏پوشي در نمايشنامه «ندبه»/فارس باقري، درسهاي «سهراب کشي»/محمد چرم شير، از جهان پاکان در پي ‏اصل گم شده/حميد امجد، ميزگرد درباره «ميراث» و «ضيافت»، پرسشي به نام «مرگ يزدگرد»/رضا ‏براهني، سينما و تئاتر بدون تجربه کردن مي ميرند/حميد امجد و احمد پايداري، بانو آئويي چالش بنيادين ‏هستي/شهرام جعفري نژاد، کارنامه بندار بيدخش سخنداني و زيبايي/ايرج کريمي، درنگي بر دو تئاتر از ‏بهرام بيضايي/حميد امجد، بازانديشي جهان کهن/حميد امجد، "شب هزار و يکم" ملتي که تا قصه مي گويد، ‏زنده است/شهرام جعفري، ...در توضيح سياسي نبودن/محمد رحمانيان، افرا در انتظار/مژده شمسايي، ‏درسهاي «افرا»/محمد رحمانيان، روايتگري قصه در «افرا»/اصغر عبداللهي، يادداشتي بر نمايشنامه "افرا يا ‏روز مي گذرد" رساله در باب نجات/محمد رضايي راد، درباره بازي در نمايش «افرا»/افشين هاشمي و ‏گفتگو با بيضايي درباره افرا /حميد امجد.‏
علي دهباشي در بخشي از سرمقاله خود با عنوان "بيضايي و تئاتر ملي" مي نويسد: "نام بهرام بيضايي که ‏کارنامه هنري اش به نيم قرن مي رسد بيش از هر نمايشنامه نويس ديگري با تئاتر ملي ايران گره خورده ‏است. رويکرد بيضايي با تئاتر ملي رويکردي نه صرفاً از سر احساس و عشق به سرزمينش بلکه پاسخ به ‏ضرورتي اجتناب ناپذير بوده است. بيضايي بيش از هر نمايشنامه نويسي دغدغه نمايش ايراني داشته و در پي ‏آن بوده تا آنچه اجرا مي شود به دل مردم راه يابد اما هرگز نخواسته و بر سر آن نبوده تا براي دست يابي به ‏چنين هدفي حدي براي فهم مردم تعريف و معلوم کند. او از آن دسته هنرمنداني است که هرگز فرهنگ متوسط ‏را تاب نياورده و همين بيانگر حرمت او به مخاطب خود است."‏



<‏strong‏>نوشتاي ششم<‏‎/strong‏>‏
شماره‌ ششم "نوشتا" كه سال اول انتشار خود را مي‌گذراند، ويژه‌ي دي، بهمن و اسفند منتشر شده است. در اين ‏شماره، دو شعر منتشرنشده از دفتر "دلتنگي‌ها"ي يدالله رؤيايي و شعرهايي از: اسماعيل شاهرودي، محمدعلي ‏سپانلو، ابوالفضل پاشا، علي الفتي و... و داستان‌هايي از: كاظم رضا، عليمراد فدائي‌نيا و... منتشر شده‌اند. ‏بررسي زمان در رمان "خيابان بهار آبي بود" حسين آتش‌پرور، دو مقاله از پي‌ير روردي - شاعر فرانسوي - ‏با ترجمه‌ آرش جودكي و درآمدي بر رمان "خويشاوندان دور" كارلوس فوئنتس نوشته‌ي مارتن وان دلدن با ‏ترجمه‌ جواد اسحاقيان، از ديگر مطالب منتشرشده در اين شماره هستند، كه مطالبي را هم به زبان‌هاي عربي ‏و فرانسوي دارد. ‏
‏"نوشتا" با مديرمسؤولي حسين واحدي‌پور و سردبيري محمدحسين مدل منتشر مي‌شود. ‏

































هیچ نظری موجود نیست: