شنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۷

جشنواره ♦ سينماي ايران/ 1‏
کارگردان فيلم عيار 14- پرويز شهبازي- بعد از پايان فيلم در اعتراض به تيتر بولتن روزانه جشنواره با ‏اين عنوان که " مي ترسم خجالت بکشم" نشست مطبوعاتي را ترک کرد. چرا؟‏
نگاهي به فيلم عيار 14‏‎‎مرد تنهاي وسترن‏‎‎
کارگردان، نويسنده فيلمنامه و تهيه کننده: پرويز شهبازي- مدير فيلمبرداري: علي لقماني- موسيقي: انتخابي- ‏بازيگران: محمدرضا فروتن، کامبيز ديرباز، پوريا پورسرخ، مهشيد افشار زاده.‏
خلاصه داستان: فروتن در چند سال پيش با شکايت از ديرباز او را را به زندان افکنده است. حال ديرباز باز ‏مي گردد و فروتن فکر مي کند او قصد انتقام گرفتن را از او دارد. پس دائم از ترس مي گريزد در حاليکه ‏ديرباز به هيچ وجه چنين قصدي ندارد.‏
فيلم عيار 14 آخرين ساخته پرويز شهبازي واپسين فيلم ايراني بخش بين الملل بيست و هفتمين جشنواره فيلم ‏فجر بود. فيلمي که اگرچه مورد توجه منتقدان قرار گرفت، اما از فيلم تحسين شده پيشين شهبازي، نفس عميق، ‏چند پله پايين تر مي ايستد.‏
اکران نفس عميق در سال 1381 اتفاقي خجسته براي سينماي ايران بود. فيلمي پوچ گرا که با دقت سازنده اش ‏در ارائه جزئيات نويد تازه نفسي را مي داد که بسيار به سينما علاقه دارد. جوانان آس و پاس و بي هدف اين ‏فيلم توانستند تصوير مناسبي را از دوران خود ادامه دهند.‏
شهبازي بعد از اين فيلم ديگر فيلمنساخت و فيلمنامه به آهستگي را براي مازيار ميري نوشت. زمان گذشت و ‏او تمام اين سال ها را روي فيلمنامه عيار 14 کار کرد. فيلمي که بسياري به ديدن و درخشيدن ان در جشنواره ‏فيلم امسال دلخوش بودند. ‏
شهبازي که خود تهيه کننده فيلم تازه اش بود زمان مناسبي را صرف فيلمبرداري کرد و براي گرفتن صحنه ‏هاي برفي فيلم يک سال صبر کرد. صداگذاري فيلم هم سه ماه زمان بردکه به حق شنيدني است. سکانس نهايي ‏فيلم را هم عباس کيارستمي فيلمبرداري کرده است. شهبازي پيش از نمايش فيلم آن را به هيچکس، حتي ‏صميمي ترين دوستانش هم نشان نداد و ان را به زمان جشنواره و روي پرده موکول کرد. ‏
فيلم به نمايش در آمد. شيوه و شمايل وسترن گونه فيلم بسياري را خوش آمد. اما همه مي گفتند که نفس عميق ‏فيلم ديگري بود. فيلم پيشين شهبازي سرشار از جزئياتي بود که جاي آنها در فيلم تازه فيلمساز خالي به نظر ‏مي رسد.‏
شخصيت اصلي فيلم طلافروشي در شهري غريب و بدون مشخصات شناسايي است. او فکر مي کند رفيق ‏قديمي اش بازگشته تا از او انتقام بگيرد. طلافروش دائم از اين تفکر و توهم فرار مي کند. او حتي سراغ ‏کلانتري مي رود و ورود دوباره مرد را به انها خبر مي دهد. تا اينجاي کار بايد ياد اين افتاده باشيد که ‏شهبازي نيم نگاهي به فيلم صلاه ظهر فرد زينه مان داشته است، اما با تغيير در جايگاه اجتماعي شخصيت ها.‏فضاسازي کلي فيلم نيز با فيلمبرداري خوب لقماني به شهبازي کمک کرده تا بتواند عسرت و شرايط بد زندگي ‏ضد قهرمان هايش را با سردي و سختي رفت و آمد در برف بياميزد. فروتن و ديرباز هم آنقدر جذاب هستند ‏که بتواني ترس و بي روحي را در چهره شان باور کني. ديرباز به شهر مي آيد اما نه به قصد انتقام. فروتن ‏در صحنه انتهاي فيلم نيز نه به دست ديرباز که به وسيله اوهام خود کشته مي شود. ‏
شهبازي به اين ترتيب زاويه قضاوت تماشاگر را دستخوش ترديد مي کند. او تا انتها داستان خود را پيش مي ‏برد بدون اينکه کوچکترين سرنخي را در اختيار تماشاگر بگذارد. با تمام تلاش هاي شهبازي فيلم چندان در ‏طول پيش نمي رود و بيشتر در عرض محدود مي ماند. گسستي که حوصله تماشاگر از ريتم کند فيلم به دست ‏مي اورد ارتباط او را با صحنه قطع مي کند و شهبازي بايد دائم تلاش کند اين ارتباط را با اتفاقي کم رنگ و ‏کوچک برقرار سازد.‏
در اين ميان شخصيت دومي هم وجود دارد که پوريا پورسرخ نقش او را بازي مي کند. فيلمساز هرجا حس ‏مي کند ريتم به ملال افتاده و از ديگر سو نمي خواهد مچ خود را نيز باز کند از اين شخصيت دوم استفاده مي ‏کند.‏
در فيلم صلاه ظهر زمان واقعي و دراماتيک به همنشيني کامل مي رسند تا مخاطب با دقايق به ظاهر پاياني ‏کلانتر فيلم که همه مردم شهر او را در برخورد با خلافکاران تنها گذاشته اند همذات پنداري کرده و براي ‏کلانتر فيلم دل بسوزاند. اما اينجا داستان کاملا بسط پيدا مي کند.‏
شخصيت ها در يک زمان معين سراغ هم نمي آيند. اين مسئله امکان جزئيات پردازي را از کارگردان مي ‏گيرد. زيرا در فيلم زينه مان کارگردان ديگر نيازي به چفت و بست روابط و حادثه هاي مياني پيرنگ نداشته ‏و يکسره واقعيت و تعليق را بيان داشته است. ‏
اما در عيار 14 شهبازي با توجه به علاقه اش در واقع گرايي به دليل عدم ارج گذاشتن کافي به داستان ‏جزئيات را فداي به سامان رساندن کارش کرده است. فيلم بسيار زياد قابليت دارد که زمانش را فشرده کرد تا ‏به نتيجه مطلوب رسيد.‏
پرويز شهبازي بسيار روي عيار 14 تعصب دارد و همين مسئله کمي ما را نگران مي کند که پس از نمايش ‏فيلم با گارد بسته مقابل تماشاگران آن قرار بگيرد.‏













سينماي ايران♦ جشنواره /2‏
سياوش مي خواهد ببيند مي تواند داستان را به نفع خود تغيير دهد يا اينکه سرنوشت بر پايه تقديري محتوم به ‏راه خود ادامه مي دهد...آيا واروژ کريم مسيحي بعداز چند سال بازگشت به سينما موفق است؟
نگاهي به فيلم ترديد‎‎هملت به سبک ايراني‎‎
نويسنده، تدوينگر و کارگردان: واروژ کريم مسيحي- مدير فيلمبرداري: بهرام بدخشاني- موسيقي: علي ‏صمدپور- طراح صحنه و لباس: امير اثباتي- تهيه کننده: سعيد سعدي- بازيگران: بهرام رادان، ترانه ‏عليدوستي، حامد کميلي، مهتاب کرامتي، محمد مطيع، عليرضا شجاع نوري.‏
خلاصه داستان: پدر سياوش در حادثه تصادف فوت کرده است. سياوش دائم به اين مسئله فکر مي کند تا اينکه ‏در مي يابد به زودي مادرش با عمويش ازدواج خواهد کرد. اين مسئله او را مشکوک کرده و به ياد نمايشنامه ‏هملت مي اندازد . سراغ دوستش مي رود که در کار تئاتر است. آنها سعي مي کنند واقعه هملت را بازسازي ‏کنند تا اختيار بازي زندگي را خود در دست گيرند.‏
واروژ کريم مسيحي پس از چندين سال دوري از سينما و ساختن فيلمي موفق به نام پرده آخر که امروز ‏عمرش به به 18 سال مي رسد ترديد را ساخت. اين فيلم با وسواس هاي کريم مسيحي ساخته شده و در زمينه ‏نکته مشترکش با فيلم پرده آخر دلبستگي اين فيلمساز به هنر نمايش و استفاده از متن نمايشي و شبه تئاتري در ‏کارش است.‏
واروژ کريم مسيحي ترديد را با همان وسواسي جلوي دوربين برد که پرده آخر را ساخته بود. در ميانه کار به ‏دليل فشارهاي عصبي مدتي نيز به بيماري دچار شد و کار خوابيد.حتي در اين ميان محمد مهدي دادگو تهيه ‏کننده فيلم نيز به دليل طولاني شدن پروژه از توليد فيلم انصراف داد و کار به سعيد سعدي سپرده شد که اصولا ‏تهيه کننده سينماي جنگ است و حضور او کنار واروژ کمي عجيب به نظر مي رسيد.‏
واروژ با تغيير تهيه کننده تصميم گرفت تا يکي از بازيگران را نيز عوض کند و بنابراين حامد کميلي را ‏جايگزين محمد رضا فروتن کرد تا نقش گارو را بازي کند که اين اتفاق امروز خجسته به نظر مي رسد. ‏فروتن براي اجريا اين نقش کمي عصبي مي نمايد در حاليکه گارو ظاهر و باطني آرام دارد. ‏
در نهايت فيلمبرداري با زماني بسيار بالاتر از زمان عادي فيلمبرداري فيلم هاي ايراني به پايان رسيد و ‏واروژ خود پشت ميز تدوين آن نشست.‏
اين سو و آن سو شنيده مي شد که خود واروژ نيز درباره کيفيت فيلم نگراني هايي دارد که نمايش فيلم در ‏سينماي مطبوعات بخشسي از اين نگراني ها را حل کرد. فيلم ترديد نسبت به پرده آخر چند پله عقب تر مي ‏ايستد و حتي نام فيلم نشان و آدرسي آشکار از فضا و تم کلي کار به شمار مي آيد.‏
واروژ در ترديد دلمشغولي هاي هميشگي خود يعني سينماي پليسي و تئاتر در سينما را به دنياي امروز آورده ‏و حتي براي آدم ها بد داستانش سراغ سرمايه داران اقتصادي امروز مي رود. فيلم فضاسازي خوبي دارد و ‏در بعضي از اين فضاها تماشاگر را به درستي با خود همراه مي کند. اما در نهايت نمي تواند آنگونه که بايد ‏عمل کند . فيلم بسيار طولاني است و داستان خود را هم دير شروع مي کند. در بسياري موارد تماشاگر به دليل ‏زمان طولاني و فصولي که به راحتي قابل حذف هستند از کليت کار فاصله مي گيرد.‏
واروز در ترديد اداي ديني مستقيم به تئاتر دارد. همانگونه که در فيلم پرده آخر نيز اساس کار را بر نمايش ‏گذاشته بود. در اينجا شخصيت اصلي فيلم متوجه مي شود نا خواسته وارد مسيري شده که هملت قهرمان ناکام ‏نمايشنامه شکسپير آن را پشت سر گذاشته بود. سياوش مي خواهد ببيند مي تواند داستان را به نفع خود تغيير ‏دهد يا اينکه سرنوشت بر پايه تقديري محتوم به راه خود ادامه مي دهد.‏
دوستش گارو که اينجا حود تبديل به هوراشيو شده است نيز با او همدل مي شود. حال همه شخصيت ها کامل ‏شده اند. سياوش همه داستان را مطابق نمايشنامه پيش مي برد. حتي براي اينکه به عمويش ثابت کند داستان را ‏مي داند نمايش معروف اعتراف را تشکيل مي دهد. اما در اينجاست که واروژ به خاطر فاصله گذاري براي ‏تماشاگر امروز تغييراتي را در داستان ايجاد کرده و خود نيز وارد بازي مي شود. پس از اجراي نمايش ‏سياوش عمو چندان تحت تاثير قرار نمي گيرد و بعد از مدتي مي فهمد که سياوش جريان را مت.جه شده است.‏واروژ با اين داستانوارگي نمايشي دنيايي را خلق مي کند که تکليف قطب مثبت و منفي آن همچنان که درام ‏نويسان کهن گفته اند کاملا مشخص است. آدم ها يا سرشتي نيک دارند يا بد. همين سرشت نيک و بد نه تنها ‏جاي آنها را در کليت زندگي که در تقابل و تعامل با اطرافيانشان نيز مشخص مي کند. پس جامعه نيز در ‏بخشي به سمتي مي رود که خلق و خوي آنان تعريف مي کند.‏
بهرام رادان و حامد کميلي در اين فيلم بسيار قابل قبول ظاهر شده اند. اگرچه ترانه عليدوستي هنوز در درباره ‏الي پذيرفتني تر است.‏
رادان در نقش جواني گرفتار آمده در يک مخمصه روحي به خوبي اين چندگانگي را در بازي خود لحاظ مي ‏کند. فيلمبرداري هم با سايه روشن هايي نه چندان اغراق اميز بر ايهام فضا مي افزايد.‏
واروژ بعد از سال ها دوباره به سينما بازگشته و اميد که فاصله توليد آثارش تا اين حد طولاني نشود.‏




























سينماي ايران♦ جشنواره/3‏
فيلم صداها روايتي نو دارد و مي کوشد با شکستن ساختار زمان در روايت تجربه اي تازه انجام دهد. اين فيلم ‏پس از نمايش واکنش مختلف مخاطبان را بر انگيخت.‏
‎‎فرصتي براي تامل‏‎‎
کارگدان: فرزاد موتمن- نويسنده: سعيد عقيقي- مدير فيلمبرداري: داريوش عياري- تدوين: فرامرز هوتهم- ‏طراح صحنه و لباس: آتوسا قلمفرسايي- تهيه کننده: پرشين فيلم- بازيگران: رضا کيانيان، آتيلا پسياني، رويا ‏نو نهالي، پگاه آهنگراني،طنازطباطبايي، نازنين فراهاني.‏
خلاصه داستان: مردي در يک ساختمان به قتل مي رسد. داستان از انتها به ابتدا روايت مي شود. همه ساکنين ‏آپارتمان درگير داستان مي شوند. آنها نه نگران قتل بلکه از بابت کارهاي خود از پليس مي هراسند و نگران ‏هستند.‏
فرزاد موتمن پس از ساختن فيلم شب هاي روشن که هنوز بهترين فيلم او محسوب مي شود به توليد فيلم هاي ‏تلويزيوني و سفارشي روي آورد. فيلم پيشين اش جعبه موسيقي فيلمي معناگرا و مذهبي بود که چندان با واکنش ‏هاي مثبتي رو به رو نشد. او مترصد فرصتي بود تا به سينمايي بازگردد که دوست مي دارد. بنابراين صداها ‏را بر اساس فيلمنامه اي از سعيد عقيقي ساخت. فيلمي که به قول خود موتمن بازگشت او به ژانر محسوب مي ‏شود.‏
عقيقي به سبک سينماي نوين کشور هاي امريکاي جنوبي از شيوه روايت معکوس در روايت استفاده کرده ‏است. يعني ما ابتدا با نتيجه داستان که قتل است رو به رو مي شويم و در ادامه داستان روندي معکوس را ‏ادامه مي دهد. موتمن و عقيقي توانسته اند به اين وسيله تماشاگر را از تعليق در روايت دور کنند و توجه او را ‏بيشتر به سمت چگونگي رخداد حوادث معطوف دارند. داستان با نزاع دو مرد شروع مي شود. دو مردي که ‏همسر پيشين و امروز يک زن هستند و بر اثر اتفاقي يکديگر را ملاقات مي کنند.‏
آنچه در داستان اين فيلم نقشي اساسي را بر عهده مي گيرد عنصر صدا ست. صدا رابط ميان حلقه هاي مختلف ‏داستان با يکديگر مي شود. آپارتمان هاي مختلف اين ساختمان اصولا به واسطه همين مسئله درگير داستان مي ‏شوند.‏
يکي ديگر از ويژگي هاي فيلم صدا ها در اين نکته نهفته که فيلم به هيچ وجه لوکيشن آپارتمان را ترک نمي ‏کند. ما دائم داخل واحد هاي مختلف سرک مي کشيم و دوباره به واسطه اي ديگر به نقطه اوليه باز مي گرديم.‏‏ در اين ميان حتي شايد اتفاقات مجزاي هر يک از اين واحد ها در پيشبرد داستان نقشي نداشته باشند اما موتمن ‏کمک مي کند تا ما بتوانيم به تصويري اجتماعي و نمونه وار از جامعه امروز دست يابيم. دوربين عياري دائم ‏در ميان شخصيت ها مي لولد و انها را همچون زندانياني محبوس در چنبره زندگي هاشان به نمايش مي ‏گذارد. نکته جالب تر اينکه گويا هريک از اين آدم ها در ديوار هاي خانه شان فرو رفته اند. اگر به حرکت ‏هاي گردشي دوربين دقت کنيم درمي يابيم که اين نکته تا چه اندازه خود را نشان مي دهد. ‏
موتمن ما را دچار سرگيجه مي کند. دوربين دائم مي چرخد و در عمل تصوير يک باتلاق را پديد مي آورد. ‏بازي خوب بازيگران نيز در اين راستا بي تاثير نيست. ما با ادم هايي رو به رو هستيم که گويا همگي ‏گناهکارند. آنها دائم عذاب مي کشند و رنج اين عذاب را به وضوح مي توان در چهره و گويش آنها حس کرد. ‏اين آدم ها از روزمرگي خود در عذاب هستند و فيلمساز مي کوشد در ايجاد رابطه اي دوسويه اين حس را به ‏بيننده نيز منتقل کند.‏
اگر داستان را بخواهيم خطي درنظر بگيريم تا تحليل نويسنده و کارگردان را کامل کنيم به اين نتيجه مي رسيم ‏که در نهايت همين روزمرگي ها و زندگي تکراري شخصيت ها انها را مرتکب به قتل مي کند. آنها اگرچه در ‏انجام قتل شريک مستقيم قاتل نيستند اما با شيوه زندگي خود به طور ناخواسته روي آن تاثير مي گذارند. ‏کارگردان به سمتي رفته که اين نکته به تماشاگر هم منتقل شود. يعني اگر ما مي توانيم در روزمرگي ادم ها ‏شريک شويم چرا نتوانيم حس تجربه گناه مشترک آنها را از سر نگذرانيم.‏
رضا کيانيان در اين فيلم مثل هميشه خوب است. او براي اولين بار در اين فيلم همبازي آتيلا پسياني مي شود. ‏صحنه رويارويي انها به اين سبب بسيار جذاب به نظر مي رسد. رويا نونهالي نيز بازي کنترل شده از خود ‏ارائه مي دهد. در اين ميان بازيگر جواني به نام طناز طباطبايي در فيلم ظاهر شده که همپاي ديگر بازيگران ‏حرفه اي فيلم حس هاي توامان همچون تلخي و سرزندگي جواني را به مخاطب خود منتقل مي کند. چهره او ‏لحظاتي شيطنت جواني را به همراه دارد و در دقايقي بعد حسي از اضطراب که پيشامد حوادث مختلف است.‏موتمن در اين فيلم توانسته به ژانر دلخواه خود باز گردد. تريلري که در اولين فيلم اش هفت پرده نيز آن را ‏آزموده بود. نکته جالب اينجاست که هفت پرده هنوز به نمايش عمومي در نيامده است.‏





















سينماي ايران♦ جشنواره/4‏

ناگهان زمان مي ايستد و ارواحي در دو طبقه ديگر هريک متعلق به يک دوره تاريخي ايران داستان هاي خود ‏را روايت مي کنند...‏
فيلم پستچي سه بار به در مي زند‏‎‎بهتر هم مي شد‏‎‎
نويسنده و کارگردان: حسن فتحي- مدير فيلمبرداري: امير کريمي- طراح صحنه و لباس: اصغر نژاد ايماني- ‏تدوين: حسن حسندوست- موسيقي متن: فردين خلعتبري- تهيه کننده: جواد نوروز بيگي- بازيگران: علي ‏نصيريان، محمدرضا فروتن، باران کوثري، رويا تيموريان، پانته آ بهرام، امير جعفري، ليلا زارع.‏
خلاصه داستان: مردي دختري را به قصد اخاذي از پدرش گروگان مي گيرد و او را در خانه اي متروکه ‏پنهان مي کند. خانه اي که سه طبقه دارد. ناگهان زمان مي ايستد و ارواحي در دو طبقه ديگر هريک متعلق به ‏يک دوره تاريخي ايران داستان هاي خود را روايت مي کنند. تا اينکه در نهايت همه روايت ها به هم گره مي ‏خورند و به کابوس هاي دختر و پسر جوان بدل مي شوند.‏
حسن فتحي را پيش تر به عنوان کارگردان تئاتر و تلويزيون مي شناختيم. او در اين مدت توانسته بود کارهاي ‏قابل توجهي را مقابل دوربين ببرد که از آن ميان سال گذشته مجموعه تلويزيوني ميوه ممنوعه او بسيار خوش ‏درخشيد و تاکنون از بهترين مجموعه هاي مناسبتي سيماست.‏
فتحي درام را بسيار خوب مي شناسد و در همين راستا روابط نمايشي خوبي را در کل اثرش پايه ريزي مي ‏کند. شب دهم، پهلوانان نمي ميرند و مدار صفردرجه از ديگر ساخته هاي فتحي محسوب مي شود. او چند سال ‏پيش نخستين فيلم سينمايي اش ازدواج به سبک ايراني را ساخت که فيلم مطبوعي نبود و امسال نيز با پستچي ‏سه بار در نمي زند به جشنواره فيلم فجر آمد.‏
پستچي سه بار در نمي زند شروع خوبي دارد. بخصوص زمانيکه قصد مي کند شخصيت ها را معرفي کند. ‏طبقه اول متعلق به نسل امروز است. طبقه دوم به دوران پهلوي مي رسد و طبقه سوم به دوران حکومت رضا ‏شاه.‏
فيلم با در ژانر تريلر آغاز مي شود اما در نهايت نمي تواند به ژانري که با ان آغاز کرده وفادار بماند. بنابراين ‏دائم لحن خود را تغيير مي دهد. کمي به سمت ملودرام مي رود و در ادامه به وحشت مي رسد و در نهايت هم ‏با معناگرايي داستان طولاني خود را به انتها مي رساند.‏
فتحي تاريخ معاصر را خوب مي شناسد و تبحر خاصي در گفت و گو نويسي دارد. بنابراين مي کوشد گفت و ‏گوي ميان شخصيت ها را به اين ترتيب از يکديگر متمايز کند. اما در اين ميان مشکلي پيش مي آيد که هرچه ‏زمان داستان ها از لحاظ تاريخي پس مي روند بيشتر خود را مي نماياند. اکثر شخصيت هاي فيلم به يک شيوه ‏سخن مي گويند. يعني دائم با کلمات قصار و ضربالمثل جواب يکديگر را مي دهند. همين نکته باعث مي شود ‏کلام ثقيل شده و تماشاگر عام قدرت ارتباط برقرار کردن با شخصيت ها را از دست بدهد.‏
اين نکته براي بازيگران نيز مشکلاتي را ايجاد مي کند. فکر کنيد بازيگري بخواهد به جاي محاوره معمولي ‏دائم به شيوه کتابي صحبت کند. اين نکته تمرکز او را نيز بر نقش از بين مي برد و فاصله اي نمايشي را نيز ‏ميان مخاطب و او ايجاد مي کند.‏
اين نگره در قسمت اول داستان کمتر رخ مي نمايد. پسر عاصي که فروتن نقش او را بازي مي کند به طبقه اي ‏تعلق دارد که مي توان اين شيوه گويش را از او باور کرد. فتحي در فيلم پستچي سه بار در نمي زند مشکلات ‏و نواقص اين نسل را در تاريخ جست و جو مي کند و قصد دارد به اين وسيله حلقه مفقوده ماجرا را بيابد. در ‏اين ميان در هر سه داستان نيز زن را محور آسيب پذيري قرار مي دهد.‏
در داستان نخست دختر که از قضا نا دختري مردي محسوب مي شود که توسط جوان عاصي ربوده شده از ‏سوي ناپدري خود مورد تجاوز قرار گرفته است. در طبقه دوم زني که بازيگر تئاتر است با يکي از ياران ‏شعبان بي مخ صيغه شده تا بتواند معشوقش را که يک زنداني سياسي است نجات دهد. در طبقه سوم نيز، يکي ‏از شازده هاي قجر قصد فرار از کشور را در ابتداي حکومت رضاخان دارد که همسر پيرش را به خاطر ‏دختري جوان مي کشد.‏
در انتها که رابطه ارواح خانه با دختر جوان امروزي مشخص مي شود. آنها بر دختر ظاهر مي شوند و او را ‏از بند پسرمي رهانند. اما دختر به پسر کمک مي کند تا بتواند تمام ناکامي هاي خود را از ناپدري اش جبران ‏کند. او به نوعي با اين کار انتقام اسلاف خود را نيز از تمام مردان داستان مي گيرد. حتي او آنقدر به گذشته ‏باز مي گردد که مي تواند شازده قجر را نيز با تنها گلوله باقيمانده در اسلحه اش از پاي در آورد.‏
تمام اين وقايع با يکديگر همنشيني پيدا مي کنند تا جايي که پسر و دختر تصميم ميگيرند عاشق هم بشوند. اين ‏عاشقيت کل داستان را خراب مي کند و به عنوان نقيضه آنچه از انتقام دختر نسبت به مردها رخ داد عمل مي ‏کند. دختر هر آنچه را که در فيلم گذشته براي پسر تعريف مي کند و گويا هردو به ارامشي رسيده اند که بايد ‏زندگي جديدي را شروع کنند.‏
اين نکته حقنه شده به نظر مي رسد. گويا فتحي قصد داشته داستان را به راحت ترين شکل ممکن جمع کند و ‏همين تمام زحمات او را در کل کار خراب مي کند.‏





















سينماي ايران♦ جشنواره/5‏
چهره به چهره ظاهرا قرار است فيلمي ساختارشکن در سينماي پليسي باشد اما در پرداخت راهي بيش از ‏مجموعه هاي تلويزيوني نمي جويد.‏
‎‎نقاب‎‎کامبيز رحيمي
نويسنده و کارگردان: علي ژکان- مدير فيلمبرداري: فرزين خسروشاهي- طراح صحنه و لباس: زيبا اسد ‏خاني- تدوين: منوچهر ميرسپاسي- تهيه کننده: تلويزيون و ژکان- بازيگران: جمشيد هاشم پور، کاوه کاويان، ‏علي عمراني،شيوا خنياگر.‏
خلاصه داستان: سرهنگ آريا (جمشيد هاشم‌پور) با پرونده ناپديد شدن مردي به نام مهندس مهران شاهرخي ‏دست و پنجه نرم مي‌کند که تحقيقات اوليه به چهره‌اي متناقض از وي مي‌انجامد. چهره‌اي که با کشف جسد ‏سوخته مهندس و پيدا شدن همسر دومش، به دوگانگي شخصيت و به نوعي زندگي دوگانه او با دو چهره ‏مختلف مي‌پردازد.‏
هنوز خاطره فيلم ماديان را که علي ژکان آن را در اوايل دهه 60 ساخت از ياد نبرده ايم. پس از آن در ميان ‏ديگر فيلم هايي که ساخت همان حال و هوا را جست و جو مي کرديم. اما فيلم هاي او هيچ کدام ديگر به گرد ‏پاي ماديان نرسيد. فيلم هاي آخر او يعني عيسي مي آيد و چهره به چهره هم چنين وضعيتي دارند. چهره به ‏چهره ظاهرا قرار است فيلمي ساختارشکن در سينماي پليسي باشد اما در پرداخت راهي بيش از مجموعه هاي ‏تلويزيوني نمي جويد.‏
علي ژکان در يک دهه قبل با فيلم سايه به سايه به سينماي پليسي علاقمند شد و آن را پي گرفت. سايه به سايه ‏از الگوي کلاسيک سينماي پليسي پيروي مي کردو کارگردان توانسته بود تا حدود زيادي به قواعد اين ژانر ‏نزديک شود. اما در چهره به چهره اين اتفاق رخ نمي دهد. ژکان. قصد دارد در يک ساختار شکني روايتي به ‏تعريفي تازه از سينماي پليسي برسد. اما طبق معمول در مشکل ساختار بصري گرفتار مي آيد. نکته مهم اين ‏به بار ننشستن حاصل اين است که يکي از تهيه کنندگان فيلم تلويزيون به شمار مي آيد که اين روز ها ‏سينماگران بسياري را به سمت خود جلب کرده است.‏
اکثر آثار توليد شده در اين راستا نيز فيلم هاي پليسي هستند. تلويزيون به دليل جنس مخاطبيني که دارد نمي ‏تواند چندان پا را از کليشه ها فراتر بگذارد و از همين روي اگر هم ادعاي کارگرداني را بپذيرد تا تغييري در ‏روايت هاي آشنا ايجاد کند در نهايت و ميانه راه بايد به راه نخست بازگردد و حاصل چيزي مي شود مثل ‏چهره به چهره و صدها توليد ديگر که شکلي يکسان دارند.‏
فيلم با حرکت بر مسير از پيش تعيين شده چنين پرونده‌هايي تلاش مي‌کند با رويکرد اجتماعي به جامعه اطراف ‏و آسيب‌شناسي علت دو چهره‌گي مقتول، به فضا و نوع روابط و مناسبات ايراني نزديک شود. هر چند اين ‏وجه را مي‌توان از نقاط قوت بالقوه کار دانست اما شيوه پرداخت اتفاق‌ها و ماجراها کمتر مي‌تواند همه پتانسيل ‏موجود را بالفعل کند. هميشه اين وجه کار در آثار ايراني به چگونگي رفتار افسر پليس با دستيارش معطوف ‏مي شود. اينجا هم سرهنگ اصرار دارد تا دستيارش ازدواج کند و همين نکته ساده تا انتها در برخورد هاي ‏آنها دائم به مخاطب گوشزد مي شود و کارگردان و نويسنده فيلم نتوانسته آنگونه که بايد طنزي ظريف را در ‏اين رابطه شکل دهد. ‏
درفيلم هاي پليسي بخشي از روحيه شخصيت پليس در اين راستا تبلور پيدا مي کند. زيرا در صحنه هاي ‏خشونت الگوي رفتاري پليس الگويي اشنا و بنا بر قواعد ژانر امري کليشه اي است.‏
پرداخت ماجراها در مواردي به گونه‌اي دراماتيک است که از واقع گرايي فاصله گرفته و به نمايش پهلو ‏مي‌زند و در مواردي هم منطق روايي را زير سوال مي‌برد. مانند سکانسي بازي با لهجه سرهنگ و دستيارش ‏در آرايشگاه که هر چند مي‌تواند ترفندي خاص محسوب شود اما اين پرداخت کارکردي در روند داستاني ‏ندارد. ‏
نکته مهم ديگري که در اين فيلم ها مي توان جست و جو کرد ميان مايگي انها در پرداخت هاي سينمايي ‏محسوب مي شود. اين شکل فيلم ها که پاي تلويزيون را با خود يدک مي کشند بين ساختار جعبه کوچک و پرده ‏بزرگ سينما سرگردان هستند. کارگردان تکليف خود را در دکوپاژ نمي داند. اينکه کچا به چهره يک بازيگر ‏نزديک و يا به فرض از او دور شود. کجا بايد نما را در لانگ شات نشان دهد و يا به اجبار به کلوزآپ ‏متوسل شود. فيلم ها براي پخش از سيما ساخته مي شوند اما زمانيکه روي پرده مي افتند از خصلت هاي يک ‏اثر سينمايي حتي معمولي بسيار فاصله دارند.‏
ژکان در اين فيلم سعي مي کند از چهره جمشيد هاشم پور نيز کليشه زدايي کند. او که معمولا در فيلم هاي ‏پليسي جز معدودي نقشي منفي برعهده داشته اين بار خود مامور قانون است. کارگدان سعي کرده چندان بر ‏قدرت هاي فيزيکي هاشم پور تاکيد نکند و او را بيشتر در قالب پليسي با زکاوت به تصوير بکشد. اما در انتها ‏داستان به گونه اي به سامان مي رسد که جنايتکار داستان مي تواند او را فريب دهد و بگريزد.‏
ژکان در اين فيلم نشان مي دهد رويه هاي اجتماعي داستان برايش اهميت بيشتري دارد. داستان چندچهرگي آدم ‏هاي جامعه که مي تواند به حرمان آنها و تباهي کل اجتماع بيانجامد. اما به دليل رفت و برگشت هاي ساختاري ‏ژکان نمي تواند آنگونه که بايد موفقيت حاصل کند.‏



















نيم نگاه♦ جشنواره /6‏
ده فيلم قابل بحث جشنواره چه مي گفتند؟ چگونه بودند؟ به کدام مسير مي رفتند؟‏
نگاهي به 10 فيلم جشنواره‎‎عيار جشنواره فجر؟‎ ‎
ده فيلم قابل بحث جشنواره چه مي گفتند؟ چگونه بودند؟ به کدام مسير مي رفتند؟ شايد با انداختن نيم نگاهي به اين فيلم ‏هابشود عيار آخرين جشنواره فيلم فجر را دريافت؟
‎‎عيار14‏‎‎
نويسنده، تهيه‌كننده و كارگردان: پرويز شهبازي، مدير فيلمبرداري: علي لقماني، صدابردار: منصور شهبازي، صداگذار: ‏پرويز آبنار، طراح چهره‌پردازي: عليرضا جوادپور، طراح دكور و صحنه‌آرا: مهدي پورموسي، تدوين: پرويز شهبازي، ‏فريدون جامه‌بزرگ، موسيقي: انتخابي، بازيگران: محمدرضا فروتن، كامبيز ديرباز، پوريا پورسرخ، مهشيد افشارزاده، مينا ‏ساداتي، بهرنگ علوي، محصول: شركت طرح و توسعه‌ي صنعت فيلم تهران.‏
خلاصه‌ي فيلم: طلافروش يک شهر کوچک چند سال قبل، سارقي را به پليس تحويل داده است. سارق از زندان آزاد شده ‏است. طلافروش سعي دارد تا از خود محافظت کند.‏
مي‌خواهم حرف آخر را همين اول بزنم. قبل از تماشاي "عيار 14" با توجه به شنيده‌هايم از منتقدهاي مختلف فكر مي‌كردم ‏با يك فيلم ايده‌آل طرفم اما واقعاً اينطور نبود. يعني "عيار 14" فيلم خوب و جذابي بود اما نه به اندازه‌اي كه آن همه تعريف ‏و تمجيد پشت سرش روانه شود. شايد اين تعريف‌ها به خاطر اين باشد كه آنقدر فيلم خوب كم داريم كه فيلم‌هاي متوسط را هم ‏در مرتبه‌ي فيلم‌هاي خوب مي‌گذاريم.‏
‏"عيار 14" با يك ايده‌ي تكراري ساخته شده و تصور مي‌شود داستان يك انتقام قريب است. ماجرا از اين قرار است كه فريد ‏‏(محمدرضا فروتن) كه طلافروش است چند سال پيش دزدي را تحويل پليس داده و دزد/منصور (كامبيز ديرباز) بعد از پنج ‏سال از زندان آزاده شده و در جستجوي طلافروشي شهر است. فريد با همسرش مشكل دارد و زن ديگري (مينا ساداتي) را ‏صيغه كرده. او پس از اينكه آن سارق را در اطراف مغازه‌اش مي‌بيند به پليس مراجعه مي‌كند اما پليس مي‌گويد: «تا قبل از ‏وقوع جرم نمي‌تواند اقدامي انجام دهد!» و در نتيجه فريد تصميم مي‌گيرد تا طلافروشي‌اش را به يكي از دوستان ‏صميمي‌اش؛ احسان (پوريا پورسرخ) بفروشد و از شهر فرار كند تا از مرگ دور شود...‏
اين فيلم در فضاي برفي مي‌گذرد و اين فضاي برفي و وهم‌آور باعث مي‌شود فيلم زمان و مكان مشخصي نداشته‌باشد.‏يكي از نقاط برجسته‌ي "عيار 14" اين است كه مرز بين انسان‌هاي خوب و بد را مي‌شكند و خوب بودن مطلق و بد بودن ‏مطلق را نفي مي‌كند. فريد اگرچه يك سارق را به پليس معرفي كرده اما خودش زني را صيغه كرده، با دوستانش نامهربان ‏است و از كمك به ديگران دريغ مي‌كند.‏
بعضي سكانس‌هاي فيلم هم تا حدودي طولاني شده. مثلاً سكانس طلافروشي و سر و كله زدن فريد با مشتريانش يا پلان بازي ‏منصور با آن سگ.‏
ضمن اينكه هنوز ضرورت حضور مهشيد افشارزاده را در اين فيلم نفهميده‌ام و نمي‌توانم باور كنم كه منصور و احسان كه ‏هر دو با شخصيت اصلي فيلم يعني فريد ارتباط دارند با اتفاقي تصادفي، در يك زمان به مسافرخانه‌اي مي‌رسند كه تنها يك ‏اتاق خالي دارد و همين امر باعث آشنايي و دوستي آن دو مي‌شود!‏
‎‎هر شب تنهايي‎‎
كارگردان: رسول صدرعاملي، فيلمنامه‌نويس: كامبوزيا پرتوي، مدير فيلمبرداري: فرج حيدري، تدوين: بهرام دهقاني، ‏موسيقي: محمدرضا عليقلي، صدابردار: محمد مختاري، طراح صحنه و لباس: آتوسا قلمفرسايي، بازيگران: ليلا حاتمي، ‏حامد بهداد، تهيه‌كننده: سيد كمال طباطبايي.‏
خلاصه‌ي فيلم: عطيه، نويسنده و مجري يك برنامه‌ي راديويي است. او هر روز به پرسش‌هاي شنوندگان پاسخ مي‌دهد و به ‏آنان توضيح مي‌دهد كه چگونه مي‌توانند زندگي زناشويي بهتري داشته‌باشند. عطيه به مشهد آمده و درگير مناسبات خود با ‏همسرش و مشكل حل‌نشدني خود با اوست.‏
فكر مي‌كنم هر كس "شب" را ديده‌است قبول دارد "هرشب تنهايي" از آن بهتر شده. اين دو فيلم با محوريت زيارت و زائر ‏است. "هر شب تنهايي" كه بر اساس طرحي از اصغر فرهادي ساخته شده‌است داستان زوجي است كه به مشهد مي‌روند. ‏عطيه (ليلا حاتمي) نويسنده و مجري يك برنامه‌ي راديويي است و دليل اين سفر به بيماري او برمي‌گردد و اينكه همسرش ‏حميد (حامد بهداد) او را براي زيارت يا براي آماده كردن ذهنش براي عمل به آنجا مي‌برد.‏
اين فيلم، فيلمنامه‌اي بي‌رمق دارد كه عجيب است نويسنده‌اي همچون كامبوزيا پرتوي نتوانسته آن را آنگونه كه بايد و شايد ‏جمع كند و ضربه‌ي اصلي را از پايان‌بندي‌اش مي‌خورد اما از لحاظ بازيگري قابل قبول است. ليلا حاتمي فيلم جديد ‏صدرعاملي طي سال‌هاي اخير در نقشش كم‌نظير است و بازي كنترل‌شده‌ي حامد بهداد تأثيرگذار.‏
نقاشي عطيه با لوازم آرايش روي دستش در حالي كه به يك موسيقي كلاسيك گوش مي دهد يا بازي او با نمكدان و نقاشي با ‏نمك روي ميز رستوران از قسمت‌هاي زيباي كار حاتمي است و دوئت‌هاي عاشقانه‌ي حميد و عطيه در پارك يا اتاق هتل فيلم ‏را سرپا نگه مي‌دارد.‏
‎‎حيران‎‎
كارگردان: شاليزه عارف‌پور، فيلمنامه: شاليزه عارف‌پورـ نغمه ثميني، فيلمبردار: حسين جعفريان، تدوين: سپيده عبدالوهاب، ‏موسيقي: علي كهن‌ديري، طراح صحنه و لباس: امير اثباتي، صدابردار: ساسان نخعي، طراح چهره‌پردازي: مهرداد ‏ميركياني، مشاور كارگردان: رخشان بني‌اعتماد، بازيگران: باران كوثري، مهرداد صديقيان، فرهاد اصلاني، ژاله صامتي، ‏فوژان عارف‌پور و آخرين حضور سينمايي خسرو شكيبايي، تهيه‌كننده: رخشان بني‌اعتماد، جهانگير كوثري.‏
خلاصه‌ي فيلم: ماهي (دختر روستايي) با حيران (جوان مهاجر افغاني) آشنا شده و به شدت به او دل مي‌بندد. خانواده‌ي ماهي ‏به شدت با اين رابطه و عواقب ناشي از آن مخالف است تا جايي كه ماهي مجبور به انتخابي سخت مي‌شود.‏
نام رخشان بني‌اعتماد كه كارگرداني مؤلف و جريان‌ساز در سينماي ايران است مي‌تواند هر كسي را به تماشاي فيلمي كه ‏نامي از او به ميان آمده‌باشد كنجكاو كند. در "حيران" نيز رد حضور رخشان بني‌اعتماد وجود دارد. او اين بار نه به عنوان ‏كارگردان كه به عنوان مشاور كارگردان در كنار شاليزه عارف‌پور (دستيار سابقش) قرار گرفته و در كنار مشاوره، ‏تهيه‌كنندگي اين اثر را به همراه جهانگير كوثري بر عهده داشته‌است. فيلمنامه‌ي "حيران" نيز بر اساس تحقيقاتي كه توسط ‏شاليزه عارف‌پور و نغمه ثميني صورت گرفته نوشته شده‌است. همچنين حسين جعفريان مدير فيلمبرداري اين اثر است و ‏آخرين تصاوير خسرو شكيبايي در سينماي ايران در اين فيلم و در دوربين او ضبط شده‌است.‏
‏"حيران" را مي‌توانيم يك درام اجتماعي بدانيم كه سختي‌هايي را كه در ايران بر مهاجران افغاني مي‌گذرد به تصوير مي‌كشد. ‏همانطور كه شاليزه عارف‌پور نيز در يادداشتي براي شماره‌ي ويژه‌ي جشنواره‌ي ماهنامه فيلم نوشته‌است: «اگر "حيران" ‏بتواند ذره‌اي از حيراني تمامي كساني را كه سال‌ها در كنار ما زندگي كرده‌اند بازگو كند، مرا بس. خاطره‌ي تلخ ‏بي‌حرمتي‌هاي مردم شهرم طي روزهاي فيلم‌برداري با همكاران و دوستان افغانم مرا رها نخواهد كرد. تنها دل رئوف، ‏متحمل و بزرگ آن‌هاست كه شايد قدري تسكينم دهد.»‏
شايد اين تصور به وجود بيايد كه چون نام اين فيلم "حيران" است پس شخصيت اصلي هم خود اوست اما "حيران" روايت ‏ماهي است. همان دختربچه‌اي كه عاشق يك پسر افغاني مي‌شود و به دليل بي‌توجهي به نصيحت‌هاي والدينش با حيران همراه ‏و به سرنوشتي تلخ دچار مي‌شود. اگرچه فضاي اين فيلم به فضاي فيلم‌هاي رخشان بني‌اعتماد نزديك است و اگرچه فيلم بدي ‏از آب درنيامده اما نتوانسته انتظارات را برآورده كند. شايد اگر روي فيلمنامه‌ي بيشتر كار مي‌شد و يا فيلم ريتم تندتري ‏داشت با اثر قابل‌قبول‌تري روبه‌رو بوديم. كار عارف‌پور به عنوان فيلم اول يك كارگردان، فيلم خوبي است اما هنوز چندين ‏پله از كارهاي بني‌اعتماد پايين‌تر است و عارف‌پور راهي طولاني (يا شايد كمي كوتاه‌تر از طولاني) در پيش دارد تا به ‏پختگي رخشان بني‌اعتماد در فيلمسازي برسد.‏
‎‎مي‌زاك‎‎
نويسنده‌ي فيلمنامه و كارگردان: حسينعلي ليالستاني، مدير فيلمبرداري: تورج منصوري، تدوين: سپيده عبدالوهاب، موسيقي: ‏محمدرضا درويشي، طراحي صحنه و لباس: امير اثباتي، صدابردار: ساسان نخعي، طراح چهره‌پردازي: مهرداد ميركياني، ‏صداگذار: محمدرضا دلپاك، بازيگران: باران كوثري، محمدرضا فروتن، داريوش ارجمند، فاطمه معتمدآريا، عليرضا ‏خمسه، رابعه اسكويي و جمشيد مشايخي، تهيه‌كننده: جهانگير كوثري.‏
خلاصه‌ي فيلم: تولد و هستي، زيبايي‌هاي جهان در دنياي امروز و هجوم و يورش‌هاي شوم و منهدم‌كننده‌ي انسان و در آخر ‏زندگي. آيا اين كودك به دنيا مي‌آيد؟
شايد اولين چيزي كه توجه سينماروها را به خود جلب مي‌كند نامگذاري "مي‌زاك" براي فيلم جديد ليالستاني باشد. در زبان ‏گيلكي "مي" به معناي "من" و "زاك" به معناي "بچه" است. يعني "مي‌زاك" همان "بچه‌ي من" است!‏
داستان "مي‌زاك" كه در يكي از روستاهاي شمال كشور مي‌گذرد از اين قرار است كه گل‌برا (محمدرضا فروتن) كه عاشق ‏سينه چاك تي‌تي جان (باران كوثري) است با او ازدواج مي‌كند و بعد از هفت سال نوزادي در رحم تي‌تي جان شكل مي‌گيرد ‏كه قصد به دنيا آمدن ندارد. اهالي ده هم به سردمداري بي‌بي طلا (فاطمه معتمدآريا) به اين نتيجه مي‌رسند كه چون دنيا را ‏ناپاكي برداشته و آدم‌ها بد شده‌اند و رفتارشان نادرست است، آن نوزاد نمي‌خواهد پايش را به اين دنياي سراسر زشتي ‏بگذارد. پس نتيجه مي‌گيرند براي اينكه كودك به دنيا بيايد بايد خانه‌تكاني كنند و رفتارشان را اصلاح كنند! فرش‌ها را ‏مي‌شويند، زمين را جارو مي‌زنند، ديوارها را رنگ مي‌كنند و.... كسي هم كه مرغ و خروس را در روز روشن، در مقابل ‏چشم همه مي‌دزدد پشت دستش را واقعاً داغ مي‌گذارد كه ديگر از اين كارها نكند. به همه‌ي اين‌ها ديالوگ‌هاي بامزه و بعضاً ‏گروتسك را كه رد و بدل مي‌شود به علاوه‌ي گريم‌ها و طراحي لباس خنده‌دار و گريز زدن به درون شكم تي‌تي‌جان و نشان ‏دادن جنيني اخمو را اضافه كنيد كه ليالستاني در مصاحبه‌اي گفته اين فيلم از نگاه همين جنين به دنياي بيرون است! و در ‏نهايت نهيب‌هاي جمشيد مشايخي را كه با صداي درويشانه كودك را به آمدن به اين دنيا دعوت مي‌كند و مي‌گويد دنيا جاي ‏قشنگي است!‏
‏"مي‌زاك" به شدت روي دور كند قرار دارد. اگرچه اين فيلم مي‌خواهد مفهوم اجتماعي خوبي را منتقل كند و حرفش را خيلي ‏جدي بيان كند اما بيشتر به يك شوخي بدل مي‌شود و حوصله‌ي تماشاگر را سر مي‌برد. فكر نمي‌كنم بناي كارگردان هم از ‏اول بر اين بوده كه فيلمي كمدي بسازد كه اگر اينطور باشد هم واقعاً موفق نشده.‏
اما آيا جناب ليالستاني فكر مي‌كند فيلم خوبي ساخته؟ گويا اينطور است! پس چرا حاضران در سالن يكي يكي، دو تا دوتا و ‏حتي گروهي سالن سينما را ترك مي‌كنند؟ چرا كساني كه تا انتهاي فيلم مي‌نشينند كارت‌هاي نظرسنجي فيلم را در محل ‏كارت‌هاي فيلم‌هاي ضعيف مي‌اندازند؟
‎‎موش‎‎
كارگردان: شاهد احمدلو، بر اساس فيلمنامه‌اي از عباس رافعي و جابر قاسمعلي، مدير فيلمبرداري: فرشاد محمدي، طراح ‏صحنه و لباس: عباس بلوندي، طراح چهره‌پردازي: مهري شيرازي، صدابردار: محمد شيوندي، طراح صحنه‌هاي حادثه: ‏پيمان ابدي، جلوه‌هاي ويژه: جواد شريفي، بازيگران: شهرام حقيقت‌دوست، ماه‌چهره خليلي، آتيلا پسياني، يوسف تيموري، ‏فرامرز روشنايي، پروين سليماني و شاهد احمدلو، تهيه‌كننده: سعيد سعدي.‏
خلاصه‌ي فيلم: اوضاع سياسي ملتهب عراق امروز، زندگي مشترك خالد و ضحي ـ عكاس و خبرنگار يك روزنامه‌ي محلي ـ ‏را مثل همه‌ي مردم آن سرزمين مورد هجوم قرار مي‌دهد. اما عكس‌العمل بر خلاف تئوري پيش‌بيني شده‌است...‏
واقعاً نمي‌دانم چرا نشستم و اين فيلم را تا آخر ديدم. فيلم "موش" به كارگرداني شاهد احمدلو كه خودش هم در آن بازي ‏مي‌كند بيشتر به درد تلويزيون مي‌خورد تا اينكه بخواهد در سينما و آن هم در بخش سوداي سيمرغ جشنواره‌ي فيلم فجر به ‏نمايش در بيايد.‏
داستان فيلم در عراق و پس از حضور نيروهاي آمريكايي در آنجا مي‌گذرد و ماجرا از اين قرار است كه خالد (شهرام ‏حقيقت‌دوست) عكاس يك نشريه است و با ضحي (ماه‌چهره خليلي) خبرنگار آن نشريه نامزد است اما بي‌دليل توسط نيروهاي ‏آمريكايي بازداشت و به زندان منتقل مي‌شود و به او انگ تروريست مي‌زنند. در زندان يكي از دوستانش (شاهد احمدلو) را ‏ملاقات مي‌كند كه صدايش از ته حلقش درمي‌آيد و مي‌گويد در اثر شكنجه اينطور شده. در اين ميان خالد هنگام انتقال به ‏زنداني ديگر با نقشه‌ي قبلي كه همان دوستش او را در جريانش قرار داده‌بود متواري مي‌شود و با گروهك آن‌ها همكاري ‏مي‌كند كه در نهايت توسط ضحي متوجه مي‌شود كه گرفتار يك توطئه‌اي آمريكايي شده...‏
اينكه آيا واقعاً آمريكايي‌ها چنين دام‌هايي را در عراق براي يك خبرنگار عراقي پهن مي‌كنند يا نه را نمي‌دانم و نمي‌فهمم چه ‏ضرورتي دارد كه يك فيلمساز ايراني اين همه در فيلمش به سياه‌نمايي اوضاع عراق بعد از ورود آمريكايي‌ها بپردازد اما ‏فكر مي‌كنم اين فيلم احمدلو نسبت به دو فيلم قبلي‌اش (چند مي‌گيري گريه كني؟ ـ اگه مي‌توني منو بگير!) كه كمدي بودند و ‏غيرقابل تحمل، قابل تحمل‌تر است!‏
تنها يك سؤال باقي مي‌ماند. اينكه آيا فرماندهان آمريكايي كه نقش يكي از آن‌ها را آتيلا پسياني بازي كرده در عراق واقعاً ‏قليان دارند و در محيط كارشان قليان مي‌كشند؟!‏
‎‎سوپراستار‎‎
نويسنده و کارگردان: تهمينه ميلاني، تهيه‌کننده: محمد نيک‌بين، فيلمبردار: عليرضا زرين‌دست، تدوينگر: مستانه مهاجر، ‏موسيقي: ناصر چشم‌آذر، چهر‌ه‌پرداز: مينا قريشي، صدابردار: اسحاق خانزادي، صداگذار: حسين ابوالصدق، طراح صحنه ‏و لباس: محمد نيک‌بين، مدير توليد: محمد نيک‌بين، بازيگران: شهاب حسيني، فتانه ملک‌محمدي، محمدرضا شريفي‌نيا، فريبا ‏کوثري، نسرين مقانلو، افسانه بايگان، رضا رشيدپور
خلاصه داستان: يک بازيگر معروف سينما که از زندگي تکراري و ديگر عادات ناپسند خود به ستوه آمده، منتظر تغييراتي ‏است و ورود دختر جواني به زندگي او، شرايط ويژه‌اي را رقم مي‌زند.‏
يادداشت:‏‏"سوپراستار" فيلم جديد تهمينه ميلاني است كه با قطعيت مي‌توانيم بگوييم چندين گام از كارهاي قبلي او عقب‌تر است. ما در ‏اين فيلم هيچ كدام از نشانه‌هاي كارهاي قبلي او را نمي‌بينيم يا شايد من نديده‌ام.‏داستان فيلم در مورد سوپراستاري به نام كوروش زند است كه دچار خودشيفتگي مفرط شده، هيچ كس را جز خودش قبول ‏ندارد، اهل عيش و نوش است، به همه و حتي مادرش بي‌احترامي مي‌كند و ناگهان با ورود يك دختربچه به نام "رها ‏عظيمي" كه مدعي است دختر اوست متحول مي‌شود و به هر سازي هم که رها مي‌زند مي‌رقصد...‏اگرچه انتقادهاي مختلفي به اين فيلم وارد است اما مي‌توانيم ساخت چنين فيلمي توسط ميلاني را به حساب سخت‌گيري‌هاي ‏مختلفي كه از سوي وزارت ارشاد اعمال مي‌شود و فيلمسازان را به سمت سفارشي‌سازي سوق مي‌دهد بگذاريم.‏بسياري از منتقدان از ضعف فيلمنامه‌ي "سوپراستار" سخن مي‌گويند. اين موضوع را به حساب مدت كوتاه نگارش فيلمنامه ‏مي‌گذاريم. تهمينه ميلاني در مصاحبه‌اي كه با روزنامه‌ي اعتماد ملي انجام داده‌بود و درسيزدهم بهمن‌ماه در صفحات ويژه‌ي ‏جشنواره‌ي اين روزنامه به چاپ رسيد در پاسخ به يكي از سؤالات گفته فيلمنامه‌ي "سوپراستار" را در طول مدت 12 ‏ساعت در فرودگاه فرانكفورت نوشته‌است.‏خيلي‌ها هم معتقدند ميلاني نبايد از فيلمسازي با موضوع زنان فاصله مي‌گرفت اما او در همان مصاحبه با اعتماد ملي در ‏پاسخ به سؤال ديگري در خصوص فاصله گرفتن از فيلمسازي با موضوع زنان توضيح مي‌دهد: «فاصله نگرفتم. مجبور ‏شدم. متأسفانه با به دست‌انداز افتادن فيلم "تسويه حساب" كه فيلمي در مورد زنان بزهكار بود هر فيلمنامه‌اي به وزارت ‏ارشاد در مورد مسائل زنان ارائه دادم، رد شد. ظاهراً با سياست‌هاي فعلي ارشاد تا اطلاع ثانوي نمي‌توان در مورد زنان و ‏مسائل آنها فيلم ساخت، البته اگر فيلمي بسازيد كه زنان را به تمكين صرف بخواند، احتمالاً تشويق هم مي‌شويد. با شرايط ‏پيش‌آمده، فكر كردم بهتر است به علايق قبلي‌ام برگردم و سوپراستار را ساختم.»‏اگرچه تهمينه ميلاني حق دارد موضوع‌هاي مختلف را هم دستمايه‌ي فيلم‌هايش قرار دهد اما نكته‌اي كه واضح است به ‏علاقه‌ي او به فيلمسازي در حوزه‌هاي اجتماعي و مسائلي با محوريت زنان باز مي‌گردد.‏كاش "تسويه حساب" رفع توقيف شود، فيلمنامه‌هاي ميلاني تصويب شود و فيلمساز كاربلد ما در حوزه زنان بتواند بدون ‏دغدغه باز هم فيلم‌هايي را بسازد كه در مرتبه‌ي اصلي علاقمندي‌اش قرار دارد!‏
‏*صداها*‏
کارگردان: فرزاد مؤتمن، تهيه‌کنندگان: منيژه حکمت، علي واجدسميعي، پرشين فيلم، فيلمنامه‌نويس: سعيد عقيقي، فيلمبردار: ‏داريوش عياري، تدوينگر: فرامرز هوتهم، موسيقي: اميرعلي واجدسميعي، چهره‌پرداز: مهري شيرازي، صدابردار: جواد ‏مقدس، صداگذار: پرويز آبنار، طراح صحنه و لباس: آتوسا قلمفرسايي، مدير توليد: جعفر عروجي، بازيگران: آتيلا پسياني، ‏رضا كيانيان، رويا نونهالي، ميکاييل شهرستاني، پگاه آهنگراني، طناز طباطبايي، نازنين فراهاني، شهين نجف‌زاده ‏‏ ‏خلاصه داستان: در يک مجتمع مسکوني، قتلي اتفاق مي‌افتد و هر يک از همسايه‌ها به‌نحوي درگير آن مي‌شوند.‏
يادداشت:‏سال گذشته كه "جعبه موسيقي" را در جشنواره ديدم فكر كردم كه فرزاد مؤتمن به كلي از فضاي "شب‌هاي روشن" دور شده ‏و ديگر فيلم قابل اعتنايي از او نخواهم ديد. اما واقعيت اين است كه "صداها" بيش از آنچه فكرش را مي‌كردم راضي‌كننده ‏بود.‏مؤتمن كارگرداني است كه مسيرش را در فيلمسازي بدون حاشيه و آرام طي كرده و اكنون در سومين تجربه‌ي مشترك با ‏سعيد عقيقي "صداها" را در جشنواره‌ي فيلم فجر دارد. اين فيلم، فيلمنامه‌اي ساده با بيان روايي وارونه دارد و داستان از ‏انتها به ابتدا روايت مي‌شود. داستان فيلم، سه روايت موازي در مورد قتلي است كه در ساختماني اتفاق مي‌افتد و ساكنان آن ‏ساختمان از طريق شنيدن صدا درگير آن مي‌شوند. ‏نكته‌ي غيرمتعارف ديگري كه در "صداها" وجود دارد تيتراژ آغازين آن و پخش نام عوامل دست‌اندركار اين فيلم است.‏
‏*شبانه‌روز*‏
فيلمنامه، كارگرداني و تدوين: کيوان عليمحمدي، اميد بنکدار، تهيه‌کننده: سيدجمال ساداتيان، فيلمبردار: مرتضي پورصمدي، ‏موسيقي و صداگذاري: ماني هاشميان، چهره‌پرداز: سودابه خسروي، صدابردار: مهدي صالح‌کرماني،‌ طراح صحنه: آيدين ‏ظريف، طراح لباس: شيده محمودزاده، مدير توليد: مرضيه قريشي، بازيگران: محمدرضا فروتن، پارسا پيروزفر، مهناز ‏افشار، حامد بهداد، حميدرضا پگاه، نيکي کريمي، مهتاب کرامتي، فلامک جنيدي، نگار جواهريان، ساعد هدايتي، لادن ‏طباطبائي، ستاره اسكندي، بهنوش بختياري، خاطره اسدي، فرزان اطهري، مريم بوباني، رؤيا جاويدنيا، فريبا جدي‌كار، ‏آزاده صمدي، سپيده علايي، شاهرخ فروتنيان، بهروز قادري.‏
خلاصه داستان: تاج‌السلطنه دختر ناصرالدين شاه قاجار که از دسيسه‌هاي اندروني به تنگ آمده، خاطراتش را با معلم نقاشي ‏خود سليمان مرور مي‌کند. سياوش با همسرش زندگي آرامي را دارد اما پس از مرگ او دچار افسردگي و پريشاني مي‌شود ‏و در يكي از شب‌بيداري‌هايش تصادفاً با دختري زخمي برخورد مي‌كند. مرجان به‌رغم بيماري خود و مادرش و ازدواجي ‏که به شکست انجاميده مي‌کوشد تا دوباره روي پاي خود بايستد و زندگي‌اش را از نو بسازد. فوژان رهايي، طراح لباس، ‏قرار است با پسردايي‌اش فرزان ازدواج کند اما با ورود بابک، زندگي آنها دستخوش تحولات تازه‌اي مي‌شود.‏
يادداشت:‏‏"شبانه‌روز" بعد از "شبانه" دومين فيلم سينمايي به كاركرداني كيوان علي‌محمدي و اميد بنكدار از جمله‌ي فيلم‌هاي پربازيگر ‏سينماي ايران است. اين فيلم يكي از متفاوت‌ترين فيلم‌هايي است كه در جشنواره‌ي امسال به نمايش درآمد و روايتي است ‏غيرخطي، پيچيده و پر از پنهان‌كاري اما خوش‌تركيب كه چهار داستان را در امتداد هم بازگو مي‌كند. "شبانه‌روز" اولين فيلم ‏در سينماي ايران است كه براي روايت داستان از استوري‌بورد كمك گرفته‌است و علي‌محمدي و بنكدار با ايجاد تفاوت در ‏رنگ، نور، نوع حركت دوربين و به طور كلي ساختمان تصويري فيلم ميان چهار داستان فيلم متمايز كرده‌اند.‏حركت‌هاي دوربين در زندگي مرجان (نيكي كريمي) آرام و نور معمولي است و نشان‌دهنده‌ي اين است كه او مي‌خواهد ‏زندگي آرامي داشته‌باشد. در زندگي فوژان (مهناز افشار) دوربين پر حركت است و نشان‌دهنده‌ي روحيه‌ي پرتنش اوست و ‏رنگ سرد دارد. در داستان حورا (مهتاب كرامتي) دوربين مدام در حركت است و به نوعي سردرگمي او در زندگي را به ‏مخاطب القا مي‌كند و زندگي سياوش (حامد بهداد) با بي‌رنگي به تصوير كشيده مي‌شود.‏اما به قول امير قادري "شبانه‌روز" فيلمي است که «هيچ» را با بسته‌بندي شکيلي عرضه مي‌کند.‏‏*ترديد*‏
نويسنده و کارگردان و تدوين‌گر: واروژ کريم‌مسيحي، تهيه‌کننده: سيدسعيد سعدي، فيلمبردار: بهرام بدخشاني، موسيقي: حميد ‏صمدپور، چهره‌پرداز: محمدرضا قومي،‌ صدابردار: نادر رضايي، صداگذار: پرويز آبنار، طراح صحنه و لباس: امير ‏اثباتي، جلوه‌هاي ويژه: محسن روزبهاني، مدير توليد: مجيد معدني، بازيگران: بهرام رادان، ترانه عليدوستي، مهتاب ‏کرامتي، حامد کميلي، انوشيروان ارجمند، عليرضا شجاع نوري، محمد مطيع‏ ‏خلاصه داستان: پدر سياوش روزبهان بر اثر حادثه‌اي مرده و عموي او مقدرات ثروت خود و برادر را به‌دست گرفته است. ‏سرگشتگي سياوش از مرگ پدر تمام نشده که خبر ازدواج قريب‌الوقوع عمو با مادرش را مي‌شنود. سياوش طي ماجراهايي ‏مي‌فهمد که پدرش کشته شده‌است.‏
يادداشت:‏تا چند وقت پيش "پرده‌ي آخر" فيلم اول و آخر واروژ كريم مسيحي به شمار مي‌آمد كه "ترديد" متولد شد. ترديد نكنيد كه ‏‏"ترديد" فيلم خوبي است. باوجود اينكه يك جايي نفسش مي‌گيرد و شايد كم مي‌آورد اما بلافاصله و به زيبايي جمع مي‌شود و ‏ما را تا انتها با خودش همراه مي‌كند. اين فيلم يك هملت ايراني پر از جزئيات ريز و درشت است كه به تصوير كشيده ‏مي‌شوند. اثر جاودانه‌ي شكسپير كه به قول مهتاب (ترانه عليدوستي) حاصل ذهن يك نابغه بود اين بار زنده و پويا براي ‏سياوش (بهرام رادان) اتفاق مي‌افتد. پدرش در يك حادثه مي‌ميرد و مادرش تصميم ازدواج با عمويش (عليرضا شجاع‌نوري) ‏را دارد. معادل تمام شخصيت‌هاي نمايشنامه‌ي شكسپير در زندگي سياوش وجود دارند و همين موضوع سرگشتگي او را ‏بيشتر و بيشتر مي‌كند...‏بازي روان ترانه عيلدوستي و بهرام رادان در كنار حركت‌هاي دوربين بهرام بدخشاني، قاب‌ها و صحنه‌هاي زيبايي را خلق ‏مي‌كنند كه تمام اين‌ها ما را به ياد اين مي‌اندازد كه كريم‌مسيحي فيلمسازي است كه كارش را با دستياري بهرام بيضايي آغاز ‏كرده و به نوعي شاگردي او را كرده‌است.‏واروژ نه تنها نويسنده و كارگردان "ترديد" است كه تدوين آن را نيز خودش بر عهده داشته اما كاشكي براي اكران عمومي ‏آن را كمي كوتاه‌تر كند. در اين صورت احتمالاً با اثري خوش‌ريتم‌تر با ضرباهنگ بهتري طرف خواهيم بود.‏اما يك نكته‌ي مبهم هنوز در پسِ ذهنم وجود دارد و آن اين است كه چرا فيلمساز توانايي چون واروژ كريم‌مسيحي هفده سال ‏از فيلمسازي فاصله داشته؟!‏
‏*زادبوم*‏
تهيه‌كننده و کارگردان: ابوالحسن داوودي، فيلمنامه‌نويسان: ابوالحسن داوودي، فريد مصطفوي، فيلمبرداران: فرج حيدري، ‏کادوس بوش، سيروس عبدلي، تدوينگران: بهرام دهقاني، رضا شيرواني، موسيقي: کارن همايونفر، چهره‌پرداز: رضا ‏رادمنش، صدابرداران: عباس رستگار، نظام‌الدين کيايي، صداگذار: بهمن اردلان، طراح صحنه و، لباس: ژيلا مهرجويي، ‏جلوه‌هاي ويژه: محسن روزبهاني، مدير توليد: بيتا منصوري، بازيگران: بهرام رادان، عزت‌الله انتظامي، مسعود رايگان، ‏رويا تيموريان، پگاه آهنگراني، مهدي سلوکي.‏
خلاصه‌ي فيلم: داستان زندگي چند خانواده در نقاط مختلف دنيا است.‏
يادداشت:‏پگاه مي‌گفت "زادبوم" خيلي فيلم خوبي شده‌است. از فيلمنامه تعريف مي‌كرد و احاطه‌ي ابوالحسن داوودي روي كارش و ‏لذت كار كردن با او و تيم حرفه‌اي‌اش. همين برايم بس بود كه تماشاي اين فيلم در جشنواره را از دست ندهم...‏‏"زادبوم" ابوالحسن داوودي فيلم خوب و خوش‌ساختي است با بيان دغدغه‌هاي مختلف كارگردانش. اين فيلم پر از شعار است ‏اما شعارهايي كه در لفافه و در عمق داستان بيان شده و تماشاگر را عصبي نمي‌كند. داوودي در پسِ "زادبوم" از سياست ‏مي‌گويد و اپوزيسيون و فاصله‌ي نسل‌ها. از خيانت مي‌گويد و عشق و پشيماني.‏او داستان خانواده‌اي ازهم گسيخته را روايت مي‌كند كه هر كدام از اعضاي خانواده در يك جا روزگار مي‌گذرانند. پدر ‏‏(مسعود رايگان) مرد سياست و در تهران است. مادر (رؤيا تيموريان) محقق است و در قشم در انتظار بازگشت ‏لاك‌پشت‌هاي پلاك‌كوبي شده‌است كه بعد از سي سال قرار است بازگردند و لاك‌پشت‌هايي جديدي كه بناست متولد شوند. ‏دختر خانواده/ سارا (پگاه آهنگراني) در دبي با همسرش (مهدي سلوكي) مشكل دارد و در تدارك جدايي از او و سفر به ‏كانادا است. پسر خانواده/ اميرعلي (بهرام رادان) پزشك و دانشمند است و مورد علاقه‌ي روس‌ها و ناسا و همچون ‏پدربزرگش (عزت‌الله انتظامي) كه سرهنگ نيروي دريايي زمان شاه بوده در آلمان زندگي مي‌كند. همچنين اميرعلي ‏مي‌خواهد به مادرش كمك كند تا تئوري يك پروفسور آلماني در مورد لاك‌پشت‌ها را اثبات كند كه بر اساس آن لاك‌پشت‌ها ‏عاشق‌ترين موجودات روي كره‌ي زمين هستند و سي‌سال پس از تولد، به همان ساحلِ تولد بازمي‌گردند و پس از تخم‌گذاري ‏دوباره راهي دريا مي‌شوند...‏‏"زادبوم" 132 دقيقه تماشاگر را از تهران به قشم، از قشم به دبي و از دبي به آلمان مي‌كشاند و پر از صحنه‌هايي است كه ‏تنها زماني مي‌شود در سينماي ايران از آن‌ها استفاده كرد كه يك زن و شوهر واقعي در كنار يكديگر قرار گرفته‌باشند. ‏عليرغم كشدار بودن اين فيلم تماشاگر مي‌تواند تا انتها انگيزه‌ي دنبال كردن آن را داشته‌باشد اما قطعاً اگر تدوين آن مورد ‏بازنگري قرار گيرد و مدت زمان آن كوتاه‌تر شود با فيلمي به مراتب خوش ريتم‌تر روبه‌رو خواهيم بود.‏














پرونده♦ جشنواره / 7‏
سه نگاه متفاوت دارند به سوپر استار آخرين ساخته تهمينه ميلاني که د رجشنواره فيلم فجر به ‏نمايش د رآمده است. ‏
نگاه اول : رضا بهاري‎‎بازهم مردان مقصرند‎‎
تهمينه ميلاني در"سوپر استار" تلاش مي کنداثري نو ارائه دهد،اما اين اتفاق نمي افتد. كاري شده تعويض قهرمان داستان ‏فيلم ميلاني از "زن" به "مرد" اين اميد رابرمي انگيزد که سياه و سفيدديدن دوجنس تکرار نشود،اما درنهايت حضور موثر ‏و بسيار مثبت شخصيت زن به عنوان مكمل و نجات دهنده قهرمان سياه فيلم(شهاب حسيني د رنقش سوپراستار) همه چيز ‏رابه مانيفستهاي فمنيستي فيلم هاي ديگر کارگردان بر مي گرداند.‏
فيلمنامه داراي پيچيدگي خاصي نيست و داستان مخاطب را همراه مي كند:يك سوپر استار سينما كه همه جوانان عاشق او ‏هستند و جامعه ازاو به عنوان يك شخصيت محبوب استقبال مي كند، در زندگي خصوصي خود درگير روحيات فاسدي است ‏كه ازآنها عذاب مي برد.‏
فيلم تلاش مي كند فقط به دنبال روابط ميان زن و مرد و اختلافات موجود درميان آنها نباشد. به نظر مي رسدنقد زندگي ‏ليبراليستي ومعرفي شخصيت هايي که در جوامع آزاد زندگي مي کنند از دغدغه هاي مهم ميلاني درفيلمي است كه جهان ‏بيني ساده اي د ارد. ‏
همه فيلم نشان مي دهد: کارگردان مساله اي را مطرح مي کند که به آن باور ندارد و ناگريز، همه جا بايد کم و کاست و ‏ضعف فيلم را با مسائل غيرواقعي پر کند.‏‎ ‎نمي شود از چنين مضموني به فيلمي معناگرا رسيد، امري که اصرار بر آن سبب ‏چندپاره گي اثر مي شود. ‏
بي‏باوري به آنچه ميلاني، خود مدعي آموزش آن است از آنجا رخ مي‏نماياند که او با تحريف وضع مردان دربرابر زنان ‏وحتي جامعه، چهره‏اي يکسويه، سياه، مطلقا ستم‏گر و بيماروار از مردان ارائه مي دهد. ‏
ميلاني در سوپراستار شخصيت ها را به گونه اي كاريكاتورگونه و اغراق آميز پيش مي برد و در سياه بودن شخصيت ‏كامران زند چنان پافشاري مي كند كه لمس آن براي تماشاگر غير قابل باور مي شود.‏
نگاه دوم: توماج دانش‎‎تاملي براي خوب يا بد زيستن‏‎‎
سوپراستار ديگر ساخته «تهمينه ميلاني»، اثري است که از آثار اخير سازنده اش فاصله شگرفي گرفته و فضا و تم قصه ‏اش به گونه اي است که تفاوت نگاه و نگرش فيلمساز به راحتي حس مي شود‎.‎‎ سوپراستار داستان هنرپيشه ستاره «کورش زند» سينماست که در منجلابي از خودشيفتگي و غرور و خودخواهي غرق شده ‏و با پيدا شدن سرو کله دختري نوجوان زندگي و دريچه نگاه آن تغيير مي کند و يک استحاله شخصيتي مي يابد‎. فيلم به خودخواهي و خودبزرگبيني آدمها مي پردازد، انسانهايي که تغيير و تحول مستلزم وجود آنهاست که با يک نگاه فلسفه ‏مآب برگرفته از روانشناسي و روابط اجتماعي ميان مظروفان اجتماع سخن ميگويد‎ فيلمساز مي خواهد باتجزيه و تحليل روان شناختي خود، قهرمان تبديل شده به ضدقهرمان قصه خود را به سرچشمه سرشت ‏و زندگي بازمي گرداند. ميلاني در فيلم مدرن و سانتي مانتاليسم خود به دنبال ريشه هاي معنايي است که با هدف مسخ ‏شخصيتي هنرپيشه خودشيفته فيلم دست يابد‎.‎‎ ‎ ‎او با وجود دخترک فرشته خويي آمده است تا به معناگرايي اثرش نزديک شود و با ريتم مناسب و تند از کندي فيلم هاي ‏مشابه خود فاصله گرفته و به قوت اثر خويش افزوده است‎.‎‎ ‏"سوپراستار" با بدقلقي هاي هنرپيشه يک فيلم آغاز مي شود، بازيگري سرکش که هيچ کس و مقامي از اکيپ فيلم برايش ‏مهم نيستند و هوش و حواسش تنها به دختراني است که در پشت صحنه جمع شده اند و خواهان عکس و امضاي يادگاري ‏هستند، پس از معرفي شخصيت و پرداخت آن به فصل ديگري از زندگي کوروش مواجه مي شويم که دختراني با رنگ و ‏لعاب، ملعبه دست و بازيچه او شده اند، افرادي که با تفکري سطحي، شيفته شهرت يک انسان خودشيفته شده اند، نقطه ‏عطف اين قصه کلاسيک با پيدا شدن دختر نوجواني که روزمه شخصيتي اش، شهرستاني، ساده پوش و خواهان و ‏خاطرخواه هنرپيشه است آغاز ميشود و وقتي که کورش اين عطش را مي بيند براي مقاصد پليد خود او را در اتومبيل خود ‏سوار مي کند، اما زماني که دختر ‏‎(‎عطيه) خود را فرزند او معرفي مي کند و محصول ‏‎16 ‎سال گذشته با مادري به نام ‏مهناز به کورش مي شناسد، نقطه عطف و گره داستان شعله ور مي شود‎.‎‎ دختري که با منش متعالي خود و با زيرکي برگرفته از جايگاه و هدف فراانساني خود مي خواهد بر يک انسان دور شده از ‏هويت خدادادي اش تاثير مثبت بگذارد و به انساني که زير سايه موفقيت و شهرت ستاره شده و به گم گشتگي خود خو گرفته ‏است کمک کند‎.‎‎ ميلاني در اينجا قصد دارد موفقيت و شهرت انسان هاي مشهور را که شايد تنها يک هنرپيشه نباشد و طي مسيري در يک ‏ارتباط نادرست قرارگرفته اند، گوشزد کند و با جرقه ها و انسان هاي تاثيرگذار، سري به سنگ خوردن و بازگشت به ‏خويشتن را به آنان يادآوري و آموزش دهد‎.‎‎ ‎ ‎فيلمساز شايد هم مي خواسته به چهره واقعي برخي از سوپراستارها، (باز هم تاييد مي شود سوپراستاري در هر زمينه اي) ‏را برملا کند و براي مخاطبان و اطرافيان آن که خود آنان اعتبار شهرت را براي ستاره شدن فراهم کرده اند، پنددهي کند. و ‏نيز به ستارگان هم اعلام کند که از اين درجه معروفيت خود درجهت محبوبيت گام بردارند و به اعتلاي فرهنگ و هنر ‏خويش بپردازند‎.‎‎ زماني که "سوپراستار" در عطف نخست با پررنگ شدن شخصيت عطيه پيش مي رود، داستان در دو قطب حرکت مي کند ‏و اينجا دو نحوه زيستن را به قهرمان پيشنهاد مي کند، خوب زيستن يا بد زيستن؟ خلاف کردن و سربه راه بودن؟ کوروش ‏در اين موقعيت خلق شده توسط عطيه، مستاصل مي شود و گاه هدفمند، اين تلنگر به او سخت اثر گذاشته، ديگر اين عادت ‏ها و عياشي ها خسته کننده شده، نوعي ديگر از زندگي را تجربه مي کند، دوري از مشروب، سيگار، عياشي، اين انتخاب ‏تاثير مثبتي در او به وجود مي آورد و زن اصلي قصه به کورش نکات ارزشمند و قابل توجهي يادآور مي شود که او از ياد ‏برده است و با روشي کودکانه و با سرشت پاک خود عناصر منفي را کنار مي گذارد تا شان نزول خود را هدفمند جلوه دهد‎. ‎‎ فيلم در پرده هاي آخرين خود به گره ديگر بر مي خورد، آنجا که کوروش باز تحت تاثير شهلا، همان زني که سرمايه گذار ‏پيشرفت و اعتبار شهرت اوست. زين پس به تعهد خود به دختر خيانت مي کند عطيه ديگر ناي مبارزه با کوروش را ندارد و ‏او را ترک مي کند. و باز هم قهرمان براي گره گشايي داستان به دنبال راه حل مي گردد، راه حلي که غيرمستقيم ازسوي ‏دختر بدست آورده و آن مسخ شخصيتي و دگرگوني اوست‎.‎‎ از نگاه مثبت ونقاط قوت فيلم که بگذريم به برخي از نقاطي که مي توان به ضعف اثر مرتبط داشت آن است که علرغم ريتم ‏تند و تدوين شلاقي و حرکتي کار، بدقلقلي هاي کورش با کارگردان در اوايل داستان خسته کننده است و حضور، شريفي نيا، ‏رشيدپور، خوئيني ها، چندان مثمرثمر و در خدمت اثر نيست، مخصوصا بازي به دور از حس و غلوآميز رشيد پور حضور ‏پيرمرد هرچند که برگرفته از شخصيت اقتباس شده اثر است اما کارآيي درخوري ندارد. همچنين پلان نخست فيلم، به دنيا ‏آمدن يک کودک خيلي در هدف ساخت فيلم قرار نگرفته است يعني لزوم اين پرداخت ربطي به نياز دراماتيک قصه دارد. ‏اما در پايان نمي توان از نماهاي خوب زرين دست و طراحي صحنه موثر فيلم اشاره اي نکرد‎.‎
نگاه سوم : محمدحسين ورشوساز‎‎شعر و شعار‏‎‎
تهمينه ميلاني در فيلم سينمايي "سوپراستار" با پيش‌فرض ساختن فيلم معناگرا وارد ميدان شده و ابر و باد و مه و خورشيد و ‏فلک را واسطه کرده تا شخصيت اصلي را به رستگاري برساند. ‏
ميلاني در فيلم جديد خود تجربه‌اي تازه در آثار معنايي و معنوي دارد و البته اين نکته را برجسته مي‌کند که مفاهيم معنايي ‏وقتي از شعر و شعار فاصله مي‌گيرند که به زيرلايه فيلم برده شوند. اتفاقي که در "سوپراستار‎" ‎نيفتاده است‎. ‎
اين فيلمساز پس از کمدي پرفروش "آتش‌بس" و فيلم به نمايش درنيامده ‏‎"‎تسويه حساب" رويکردي جديد به فيلم‌هاي به ‏اصطلاح معنوي دارد و حضور ‏‎"‎سوپراستار" در بخش مسابقه سينماي معناگرا مهر تأييدي است بر اين وجه فيلم. فيلمي که ‏درباره جايگاه آن در کارنامه ميلاني و ارتباط آن با "تسويه حساب" حرف و حديث‌هايي در ميان است‎.‎
يک خطي فيلم که تا قبل از نمايش جشنواره‌اي منتشر شده ترسيم چهره يک سوپراستار سينماست که روزهاي افول را سپري ‏مي‌کند و برخورد او با دختري جوان تغييري در مسير زندگي‌اش به وجود مي‌آورد. اين يک خطي تا جايي از فيلم تعريفي از ‏پيش تعيين‌شده را با خود مي‌آورد که با يک گره‌گشايي خاص مسير قصه و تصورات مخاطب را تغيير مي‌دهد‎.‎
بخش ابتدايي فيلم متمرکز شده بر تصويري کردن چگونگي افول اين ستاره که البته متکي بر کليشه‌هاي در دسترس است. ‏کورش زند (شهاب حسيني) بازيگري است که در حاشيه‌هاي سياه شهرت غرق شده و سوء ‌رفتار و اخلاق او در روابطش ‏با خانواده، دوستان و اطرافيان تأثير گذاشته است‎.‎
به علاوه سکانس ابتدايي با تصويري کليشه‌اي خاستگاه اين بازيگر را در تقابل با جايگاه امروزش قرار مي‌دهد که قرار ‏است نوعي آسيب‌شناسي جهش طبقاتي نيز محسوب شود. مادر (فريبا کوثري) نوزاد تازه متولد شده‌اش را به سوي آسمان ‏مي‌گيرد و آرزو مي‌کند وقتي بزرگ شد همه دوستش داشته باشند‎.‎
اين سکانس پيوند مي‌خورد به موقعيت امروز کورش به عنوان ستاره‌اي بي‌انگيزه و اخلاق که موقعيت حرفه‌اي‌اش نيز ‏دستخوش تغيير است. به اين ترتيب فيلمساز به هر ترفندي دست زده تا غرق شدن او را در گرداب درشتنمايي کند از اغراق ‏در کلام، رفتار، برخورد با اطرافيان تا‎...‎
به اين ترتيب وقتي حرکت بر مسير کليشه‌ها و نشانه‌هاي مستقيم باشد، گام برداشتن در مسير معنا و ماورا هم نمي‌تواند ‏متفاوت از اين پرداخت جلوه کند. پرداختي که به حضور يک فرشته در روابط و مناسبات امروزي ختم مي‌شود که يکباره ‏مي‌آيد، تلنگر [ضربه مهلک] را به شخصيت به انتها رسيده وارد کرده و به همين شيوه هم خارج شده و او را متحول ‏مي‌کند‎.‎
شايد بتوان تعريف کلي شخصيت و موقعيت وي را با دو نگاه و پرداخت مختلف با دکتر سپيدبخت فيلم "خانه‌اي روي آب" ‏بهمن فرمان‌آرا مقايسه کرد. در آن فيلم هم قهرمان در منجلاب زندگي غرق شده، خودش را تخريب مي‌کند، گذشته و حالش ‏زير سئوال مي‌رود، فرشته زير مي‌کند و... اما تفاوت‌هاي دو فيلم بيش از هر چيز ناشي از تفکر پشت شکل‌گيري آنهاست‏‎.‎
فرمان‌آرا تلاش نکرده فيلمي با مفاهيم معنايي بسازد اما اين وجه در لايه‌هاي کار حضور دارد. اما ميلاني با پيش‌فرض ‏ساختن فيلم معنايي وارد اين ميدان شده و به گونه‌اي از پيش تعيين شده ابر و باد و مه و خورشيد و فلک را دست به دست هم ‏داده تا شخصيت اصلي را در پايان به رستگاري برساند‏‎.‎
‎"‎سوپراستار"‏‎ ‎نهمين فيلم ميلاني داستان يک ستاره‌ سينماست که از روزهاي اوج فاصله گرفته و آشنايي با دختري جوان او ‏را به درکي تازه از زندگي مي‌رساند. شهاب حسيني، فتانه ملک‌محمدي، فريبا کوثري، نسرين مقانلو، افسانه بايگان، رضا ‏رشيدپور، السا فيروزآذر و ليلا زارع بازيگران فيلم هستند که در بخش سوداي سيمرغ و در جستجوي حقيقت جشنواره فجر ‏حضور دارد‎.‎




























گفت وگو♦ نمايش ايران
نمايش "آمادئوس"، نوشته پيترشفر اين روزها درتالار اصلي تئاتر شهر درحال اجراست. اين نمايش داستان زندگي ‏‏"آمادئوس موتسارت" آهنگساز معروف اتريشي قرن 18 از زبان شخصيتي به نام سالي بري است كه به كارگرداني منيژه ‏محامدي به روي صحنه رفته است. با کارگردان در تهران گفت و گوکرده ايم.‏
‎‎ساختار مناسب آثارفرنگي‏‎‎
‎‎خانم محامدي، درمورد تصميم اجراي اين نمايش برايمان بگوئيد.‏‎ ‎من اين نمايش را سال ها پيش ودر يكي از سفرهايم به آمريكا مطالعه كردم. فكر اجراي آن همواره با من بود تا اينكه فرصت ‏مناسبي را براي آن پيدا كنم.به نظرم سو‍‍ژه موجود درنمايش جذاب بود، ضمن اينكه نويسنده به شكل بسيار زيبايي توانسته ‏موقعيت را پرداخت وآن را به تماشاگر انتقال دهد. اميدوارم در اجرا توانسته باشم مفهوم ومحتوا را به درستي انتقال داده و ‏لحظات نابي را در مبحث كارگرداني و بازيگري براي مخاطب ايجاد كرده باشم. شفر در اين اثر قدرتمند زندگي موتسارت ‏را به نمايش مي گذارد؛ داستان موسيقي‌دان نابغه‌اي که از همان دوران کودکي شهرتش سراسر اروپا ‌را فرا گرفت.‏
‏<‏strong‏>درانتخاب نمايشنامه بيشتر داستان كار برايتان مهم است يا اينكه محتوا ونوع نگارش آن شما را ترغيب مي ‏كند؟<‏‎/strong‏>‏هردو عنصر بسيار مهم است.اصلا چيزي كه هست اين است كه هرنمايشنامه اي برايم جذابيت داشته باشد به آن فكر مي كنم. البته بسياري ازمتون خارجي را خوانده ام و فكر و ايده هاي متفاوتي را براي اجرايشان در نظر داشته ام ‏ولي به هرحال يا زمان اجراي آن اثر نبود يا اينكه مشكلاتي درحال وهواي جامعه موجود بود كه توان اجراازسمت جامعه ‏تئاتري مهيا نبود.‏
‏<‏strong‏>به نظر مي آيد بيشتر به متون خارجي علاقمنديد تا ايراني.<‏‎/strong‏>‏نه اينطور نيست.من متون نمايشي ايراني هم به صحنه برده ام. به نمايشنامه هاي اسكندري علاقمندم ومعمولا تا جايي كه ‏بتوانم آنها را اجرا مي كنم. اما درمسائل تكنتيكي ساختار وساختمان نمايشنامه هاي خارجي بهتر عمل ميكنند.نبايد از ‏نمايشنامه نويسان داخلي ايراد گرفت.به هرحال همه مي دانيم كه اساس وبنياد تئاترمربوط به كشورهاي فرنگي است ‏وتجربياتي كه براي آنها موجود است به ندرت در كشور ما اتفاق مي افتد.‏
‏<‏strong‏>يعني امكانات فعلي براي آنها بهتر است يا اينكه تاريخ تمدن نمايشي اشان بيشتر؟<‏‎/strong‏>‏درمورد هردوي اينها، كشورهاي اروپايي و آمريكايي جلوتر هستند. بنابراين اين امر باعث مي شود تا قوه خلاقه وامكان ‏ابراز ايده ها راحت تربه دست آيد.ما دركشورمان يك تعزيه داريم و به آن افتخار مي كنيم.اين خيلي خوب است اما بايد بدانيم ‏كه همين تعزيه هم نياز به نوآوري دارد. كمديا دل آرته از گونه نمايش هاي مهم اروپا وايتاليا است.اما به راحتي مي بينيم كه ‏شيوه اجرايي دل آرته علاوه بر حفظ شكل مفهوم ومعناي گذشته در شكل اجرايي تغييراتي صورت مي گيرد. اما ما همچنان ‏درگير ميزانسن ها ؛بازي ها وكارگرداني قديمي تعزيه هستيم بدون هيچ خلاقيتي.به همين سبب است كه اين گونه نمايش هم ‏كم كم مخاطبان خود را از دست مي دهد و متاسفانه شاهد كم رونقي آن هستيم.‏
‏<‏strong‏>چه تفاوت هايي بين اجراي جشنواره و اجراي عمومي نمايشتان موجود است؟<‏‎/strong‏>‏دونكته بسيار مهم است كه ما دراجراي جشنواره آنها را نداشتيم.اولين آن تغيير گروه بازيگراني است كه حركت مي كنند و ‏دومي دكور كاملي كه در اجراي جشنواره آن را نداشتيم.‏
‏<‏strong‏>نداشتن دكور به اجراي جشنواره لطمه اي وارد نساخت؟<‏‎/strong‏>‏مانيمي از دكور را دراختيار نداشتيم. مسلما از نظر زيبايي شناسي ضربه وارد مي كرد اما چاره اي نبود.به ما گفته بودند كه ‏اجراي ما تقريبا با دكور اختتاميه تداخل دارد و. ما بايد بخشي از دكور را حذف كنيم. البته در اجراي جشنواره بازيگران با ‏تمركز كامل هرآنچه اتفاق تمرين شده بود رااجرا كردند.‏
‏<‏strong‏>ملاك شما براي انتخاب بازيگرانتان چيست؟<‏‎/strong‏>‏ما يك گروه كامل داريم كه هم نويسنده، هم كارگردان، طراح صحنه وبازيگران ثابت دارد.همه اينها اغلب در توليدات ‏شركت دارند. خانم مهوش افشارپناه و آقاي اسكندريو خانم رهنما و... از جمله بازيگراني هستند كه در بيشتر كارها به طور ‏ثابت بازي مي كنند.آنهايي كه در هركار به صورت متغير رفت و آمد دارند براساس توانايي ها و نوع فيزيك و بيان انتخاب ‏مي شوند.يا از حرفه اي هايي هستند كه در طول سال نمايش و اجرايشان را مطالعه مي كنم يا دانشجويان من در كلاس ها ‏هستند.‏
‏<‏strong‏>چرا ازبازيگران سينمايي در كارتان استفاده نمي كنيد؟<‏‎/strong‏>‏من به همه بازيگران احترام قائلم ودوست دارم در كارهايم با حداكثر انها همكاري داشته باشم. مسئله اينجاست كه كيفيت ‏بازيگري و آرامش خيال در كار برايم بسيار مهم است. بازيگران سينمايي و تصويري درگيري هاي خاص خود شان را به ‏همراه دهها تعهد به تمرين وحتي اجرا مي آورند.اين كمي كار را سخت مي كند.‏





















کتاب روز♦ کتاب ‏
‎‎

حالا... بانکداري الکترونيکي‎‎
مديريت بانکداري الکترونيکي ‏نويسندگان: مهندس فرنود حسني, سهيلا سلطاني, فرشته ضرابيه سال چاپ: دي ماه 1387 انتشارات: سبزان نوبت چاپ: اول تعداد صفحات: 544 قيمت: 9000 تومان
در مقدمه کتاب آمده است:‏توسعه فناوري اطلاعات آثار و تبعات مثبتي در عرصه هاي مختلف اقتصادي و جوامع بهره بردار از اين فناوري ها گذاشته ‏است. تجارت نوين نيازمند ابزارها و زير ساخت هاي مناسبي براي گسترش فرآيند هاي اقتصادي است. يکي از مهمترين ‏شاخص ها در مراودات تجاري, بانک ها هستند. بانک ها با برقراري ارتباطات تنگاتنگ و نزديک با مردم نقشي کليدي را در ‏عرصه تجارت بازي مي کنند و به همين دليل هميشه در تلاش هستند تا براي پيشي گرفتن از رقيبان خدمات خود را در ابعاد ‏کمي و کيفي گسترش دهند. ورود بانک ها به عرصه بزرگ فناوري اطلاعات اين امکان را براي آنها فراهم آورد تا جهش ‏هاي چشمگيري براي ارايه و گسترش خدمات خود داشته باشند. آنها با استفاده از ابزارهاي ارتباطي و اطلاعاتي هر روز ‏شيوه هاي جديدتري را به مشتريان خود معرفي مي کنند تا مشتري سريع تر و بهتر از گذشته خدمات مورد نيازش را دريافت ‏کند. در واقع فناوري هاي ارتباطي و اطلاعاتي به بانک ها در رسيدن به شعار هميشگي مشتري محوري کمک‎ ‎بزرگي‎ ‎کردند. ‏اتوماسيون سامانه هاي بانکي در کنار آموزش مناسب کارکنان و مشريان به بانک ها اين فرصت را داد که ضمن ارايه خدمات ‏مطلوب تر، اعتماد مشتريان را به استفاده از سامانه هاي الکترونيکي بانکداري افزايش دهد. جريان فناوري گرايانه در بانک ‏ها حاکي از دغدغه، توجه و نگاه تازه اي در زمينه مسايل اقتصادي و تجاري و به تبع آن مسايل بانکي مي باشد. نبايد اين ‏مساله را از ذهن دور ساخت که تحولات معاصر جهاني به خصوص در عرصه اقتصاد حاصل همگرايي جريان ها و مسايل ‏گوناگوني است و در اين بين بانکداري نيز از تحولاتي همچون انقلاب اطلاعات، جريان سرمايه، تحولات فناوري و تحولات ‏سازماني بي تاثير نبوده است. بانکداري الکترونيکي به عنوان يک مفهوم عام در توسعه ديجيتالي خدمات بانکداري به شمار ‏مي رود و به همين دليل ممکن است در شناخت آن جزنگري ها و استنباط هاي شخصي تاثير گذار باشد. مفهوم بانکداري ‏الکترونيکي و کارايي هاي آن، براي بسياري از افراد هنوز به طور کامل شناخته شده نيست و به همين دليل هم بهره برداري ‏بهينه اي از سرمايه گذاري هاي انجام شده براي توسعه‌ آن صورت نمي گيرد. ‏
از سوي ديگر چالش مديريت هميشه بهره برداري از نظام ها و فناوري هاي نو را با مشکلات و مسايل مختلفي رو به رو ‏ساخته است. رسيدن به رويکر جامع و کلان در مديريت بنگاه هاي مالي مي تواند زمينه ساز تحول و گرايش عمومي به ‏کاربرد بانکداري الکترونيکي باشد. اين کتاب سعي دارد نگاه جامعي به همه مسايل و چالش هاي حوزه بانکداري الکترونيکي ‏داشته باشد و به عنوان منبعي کاربردي مورد استفاده مديران بانک ها, روساي شعبه ها, کارشناسان بانکي, دانشجويان و همه ‏علاقه مندان به کسب اطلاعات بيشتر در خصوص بانکداري الکترونيکي قرار گيرد. مولفان کتاب ضمن تشکر و قدرداني از ‏زحمات تمامي بزرگان و پيشکسوتان بانکي اميدوارند از راهنمايي هاي ارزنده و راهگشاي خوانندگان اين کتاب بهره مند ‏شوند.‏
کتاب 6 بخش داردو به اين شرح:‏بخش اول: بانک و بانکداري الکترونيکي ‏فصل اول: صنعت بانكداري الکترونيکي ‏ ‏ ‏فصل دوم: انتقال الکترونيکي وجوه ‏ ‏ ‏فصل سوم: بانکداري الکترونيکي بين بانکي در سطح جهاني ‏ ‏ ‏فصل چهارم: بانکداري الکترونيکي بين بانکي در سطح ملي ‏ ‏ ‏فصل پنجم: بانكداري الكترونيكي درون بانكي ‏ ‏ ‏
بخش دوم: مديريت راهبردي، ريسک و امنيت در بانکداري الکترونيکي ‏ ‏ ‏فصل اول: عوامل مؤثر در پيكربندي و تدوين راهبرد در بانكداري الكترونيكي ‏ ‏ ‏فصل دوم: اصول مديريت ريسك در بانكداري الكترونيكي ‏ ‏ ‏فصل سوم: امنيت در بانکداري الکترونيکي ‏ ‏ ‏
بخش سوم: فناوري‌هاي بانکداري الکترونيکي ‏ ‏ ‏فصل اول: بانكداري از طريق موبايل ‏ ‏ ‏فصل دوم: بانکداري بر اساس اينترنت ‏ ‏ ‏فصل سوم: بانکداري با استفاده از خود پرداز ‏ ‏ ‏فصل چهارم: بانکداري بر اساس پايانه‌هاي فروش ‏ ‏ ‏فصل پنجم: بانکداري تلفني ‏ ‏ ‏فصل ششم: بانکداري خانگي و اداري ‏ ‏ ‏فصل هفتم: فناوري‌هاي کاربردي در بانکداري الکترونيکي ‏ ‏ ‏
بخش چهارم: پرداخت الکترونيکي، مدل‌ها و چالش‌ها ‏ ‏ ‏فصل اول: پول الكترونيكي ‏ ‏ ‏فصل دوم: پرداخت الکترونيکي ‏ ‏ ‏فصل سوم: كارت ‏ ‏ ‏
بخش پنجم: تجارت و بانکداري الکترونيکي ‏ ‏ ‏فصل اول: جايگاه بانکداري الکترونيکي در تجارت الکترونيکي ‏ ‏ ‏فصل دوم: تجارت الکترونيکي کاربردي ‏ ‏ ‏
بخش ششم: مديريت بازاريابي، مشتري مداري و کيفيت محصول‌ها و خدمات در بانکداري الکترونيکي ‏ ‏ ‏فصل اول: مديريت بازاريابي در بانکداري الکترونيکي ‏ ‏ ‏فصل دوم: مديريت ارتباط با مشتريان و اندازه‌گيري رضايت مشتري در بانکداري الکترونيکي ‏ ‏ ‏فصل سوم: مديريت كيفيت خدمات بانكي
شماره تماس تهيه کتاب: 88914469 و 88914470‏
‎‎



زنان در باره زنان‎‎
زنان در داستان: قهرمانان زن در داستان هاي زنان داستان نويس ايراننويسنده: نرگس باقري‏300ص، تهران: انتشارات مرواريد، 1387، چاپ اول
اين كتاب، كوشش مي كند تا با بررسي داستان هاي چهار زن داستان نويس معاصر ايران (سيمين دانشور، مهشيد اميرشاهي، ‏شهرنوش پارسي پور، غزاله عليزاده)، نحوه شخصيت پردازي آنان را به ويژه در آفرينش قهرمانان زن، براي خواننده ‏روشن سازد. هم چنين نشان دهد كه قهرمانان زن در آثار زنان داستان نويس در قياس با قهرمانان زن در آثار مردان داستان ‏نويس، در كدام سوي مرزهاي عقلاني بودن و عاطفي بودن و يا آميختگي اين دو جانب انديشه قرار دارند؛ و نيز مي كوشد ‏آفرينش قهرمانان زن در آثار داستان نويسان زن را با آفرينش قهرمانان زن در آثار داستان نويسان مرد، بسنجد و ميزان توفيق ‏هر گروه را بررسي كند. ‏
‎‎


فصلي از دانش فروغي<‏‎/strong‏>‏
مجموعه مقالات محمد علي فروغي: مجموعه 2 جلدي‏به كوشش: حبيب يغمايي‏827ص، تهران: انتشارات توس، 1387، چاپ سوم
اين كتاب، مجموعه اي است از خطابه ها، رساله ها، گزارش ها، نامه ها و مقدمه بر كتاب ها كه به همت «حبيب يغمايي» ‏گردآوري شده و در دو جلد به چاپ رسيده است. مقالات اين مجموعه عرصه گسترده اي از تاريخ، فرهنگ و ادبيات ايران را ‏در بر مي گيرد و از دانش و توانايي كم نظير «محمد علي فروغي» و كوشش ها و خدمات او حكايت مي كند. عناوين ‏بعضي از نوشته هاي اين مجموعه عبارتنداز: «ترجمه لغات فرنگي»، «خطابه درباره آثار ملي»، «ايران در 1919 ‏ميلادي»، «پيام من به فرهنگستان»، «فرهنگستان چيست؟»، «جامعه ملل»، «سخنوران ايران در عصر حاضر»، «ايران را ‏چرا بايد دوست داشت؟»، «سعدي و حافظ»، «رساله سر الاسرار»،‌«فارسي نويسي»، «ادارات ما»، «حقوق در ايران»، ‏‏«جواب فروغي به مطبوعات انگليس»، «مذاكرات با نمايندگان انگليس»، «اختلافات سر حدي ايران و شوروي»، «تاثير ‏رفتار شاه در تربيت ايراني»، «حكيم خيام نيشابوري»، «تقريظي بر فرهنگ نفيسي» و‌«بياني اجمالي از كتابخانه مجلس ‏شوراي ملي». ‏




<‏strong‏>ابوعلي سينا : شادماني<‏‎/strong‏>‏
شرح و تفسير پارسي گردان ادويه قلبيه بوعلي سينا درباره فلسفه شادماني و داروهاي شادي آوربه كوشش: حسين رضوي برقعي‏458ص، تهران: نشر ني، 1387،‌ چاپ اول‏
رساله «الادوية القلبية» در سال 405 ه. ق به وسيله «ابن سينا»، در شهر همدان، به درخواست حاكم آن شهر نوشته شده است. ‏‏«ابن سينا» در اين كتاب كه به زبان عربي است از داروي هاي نشاط آور و تاثير خوردني ها و نوشيدني ها و داروهاي ‏گياهي، بر تقويت و كاركرد قلب سخن مي گويد. كتاب حاضر ترجمه اين رساله به زبان فارسي، همراه با شرح و تفسير آن ‏است. به نظر مي رسد كه اين ترجمه و شرح مربوط به اواخر قرن نهم و نيمه اول قرن دهم هجري قمري باشد. گفتني است كه ‏تاكنون سه نسخه فارسي از اين اثر شناخته شده كه مترجم يا مترجمان آن ناشناس است. در چاپ حاضر، نسخه فارسي كتابخانه ‏مجلس شوراي اسلامي كه در سال 1057 ه. ق كتابت شده، به عنوان نسخه اصلي مورد استفاده قرار گرفته و با نسخه هاي ‏كتابخانه مجلس سنا (قرن دهم يا يازدهم هجري) و كتابخانه ملك (سال 1071 ه. ق) مقايسه شده است. ‏



<‏strong‏>باز هم عليه استالين<‏‎/strong‏>‏
اجاق سرد همسايهنويسنده: اتابك فتح الله زاده‏227ص، تهران: انتشارات معين، 1387، چاپ اول
اين كتاب، خاطرات پراكنده ايرانياني است كه دراواخردوران زمامداري «استالين» قدم به خاك شوروي گذاشتند. اين بخش از ‏ايراني ها دست كم اقبال آن را داشتند كه به سرنوشت شوم مهاجران پيش از خود دچار نشوند؛ آناني كه در تصفيه هاي خونين ‏سال هاي 1935 تا 1945 ميلادي به فجيع ترين شكل از ميان رفتند. در حقيقت نويسنده كتاب با مراجعه به كساني كه در ‏واپسين دوره حكومت «استالين»، از ايران به شوروي رفتند و به جرم هاي سبك، هم چون عبور غير مجاز از مرز، به كار ‏در اردوگاه هاي شوروي محكوم شدند، خاطرات آنان از آن دوره را گردآوري و تدوين كرده است. ‏



<‏strong‏>خاطرات رئيس ايل<‏‎/strong‏>‏
متن كامل خاطرات امير تيمور كلاليويراستار: حبيب لاجوردي‏262ص، تهران: انتشارات صفحه سفيد، 1387، چاپ اول
اين كتاب كه در چارچوب «طرح تاريخ شفاهي ايران» از طرف «مركز مطالعات خاورميانه» در دانشگاه هاروارد تهيه و ‏تدوين شده، خاطرات «امير تيمور كلالي»، رئيس ايل تيموري، وكيل مجلس، وزير كابينه مصدق و سرپرست شهرباني كل ‏كشور است. «محمد ابراهيم امير تيمور»،‌ معروف به «سردار نصرت»، يكي از روايت كنندگان استثنايي «طرح تاريخ شفاهي ‏ايران» است؛ چرا كه به مدتي پيش از پنجاه سال، يا در رويدادهاي سياسي ايران شركت مستقيم داشته و يا از نزديك شاهد آنها ‏بوده است. خاطرات «امير تيمور» در دو جلسه در تاريخ هاي 5 و 14 بهمن سال 1360،‌ در منزل او در شهر «لاهويا» در ‏ايالت كاليفرنيا ضبط و سپس تدوين شده است. ‏




<‏strong‏>سهراب از چه مي ترسيد ؟<‏‎/strong‏>‏
سفر در آينه: نقد و بررسي ادبيات معاصربه كوشش: عباسعلي وفايي‏472، تهران: انتشارات سخن، 1387، چاپ اول
اين كتاب، شامل مجموعه مقالات «همايش بين المللي تعامل ادبي ايران و جهان» است كه با موضوع ادبيات معاصر فارسي ‏در سال 1386 (2007 ميلادي) در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران برگزار شد. عناوين بعضي از مقالات اين مجموعه و ‏نويسندگان آنها عبارتنداز: «سير و تحول كاريكلماتور نويسي در ايران/عاطفه اسدي، شكوه السادات تابش»، «ساختار و ‏مضمون در داستان هاي بيژن نجدي/الماس تاجريان»، «شخصيت پردازي آركائيك در داستان كوتاه فارسي/زينب چوقادي»، ‏‏«تاثير شعر غربي بر شعر نو ايران/دكتر مريم حسيني»، «بررسي بن مايه ترس در اشعار سهراب سپهري /بهروز ژاله»، ‏‏«بررسي فرآيند نوستالژي در اشعار اخوان ثالث/دكتري مهدي شريفيان»، «سنت شكني مهدي اخوان ثالث در حماسه سرايي ‏فارسي معاصر/دكتر عتيق الرحمن»، «انديشه هاي اجتماعي و سياسي در شعر معاصر/دكتر عبدالله نصرتي»، «برآمدن شكل ‏هاي جديد نگارش در ادبيات معاصر فارسي/دكتر حسين پوينده» و «گونه هاي نوآوري و هنجار شكني ها در قافيه غزل ‏امروز: 1360-1385/سيد هاني رضوي». ‏



<‏strong‏>عارق ديگر...<‏‎/strong‏>‏
حق اليقين في معرفة رب العالميننويسنده: محمود بن عبدالكريم شبستريتصحيح و تعليق: دكتر رضا اشرف زاده‏164ص، تهران: انتشارات اساطير، 1387، چاپ دوم
اين كتاب از آثار شيخ «محمود شبستري»، از عرفاي برجسته نيمه اول قرن هشتم ه. ق و از پيروان نامدار «ابن عربي» در ‏ايران است. اگر كتاب «گلشن راز» را بهترين اثر منظوم عرفاني اين عارف بزرگ بدانيم، كتاب «حق اليقين»، بهترين يادگار ‏منثور او در عرفان است. اين كتاب، به نثري پيچيده و با نازك انديشي بسيار، به همراه اصطلاحات عرفاني و فلسفي و كلامي ‏و با استشهاد به آيات قرآني و احاديث گوناگون در يك مقدمه و هشت باب، نوشته شده است. تصحيح حاضر از اين اثر ‏ارزشمند با استفاده از چند نسخه خطي و چاپي آن انجام شده و با فهرست هاي گوناگون و شرح لغات و معاني آيات همراه ‏گرديده است. ‏



<‏strong‏>خاطرات مجلس اول<‏‎/strong‏>‏
بحران دموكراسي در مجلس اول: خاطرات و نامه هاي خصوصي ميرزا فضلعلي آقا تبريزيبه كوشش: غلامحسين ميرزا صالح‏174ص، تهران: انتشارات نگاه معاصر، 1387، چاپ اول
نويسنده اين خاطرات و نامه ها، «ميرزا فضلعلي آقا تبريزي»، از روحانيون برجسته آذربايجان در عصر مشروطه و از ‏نمايندگان مجلس شوراي ملي در دوره اول است. او با عناصر تندرو و به خصوص وكلاي افراطي آذربايجان در مجلس اول ‏ناسازگار بود و اقدامات آنان را به ضرر نظام جديد مي دانست. «ميرزا فضلعلي» در فاصله سال هاي 1916 تا 1921 ‏ميلادي (1334 تا 1339 ه.ق ) براي معالجه در شهرهاي مختلف اروپا، از جمله برلين بسر مي برد. در اين دوره، او با ‏اعضاي سابق «كميته مليون ايران» و گردانندگان ماهنامه «كاوه» مراوده و مكاتبه داشت. از نامه هاي مربوط به اين دوران ‏مي توان فهميد كه‌«هيئت تحريريه نشريه «كاوه»، حضور «ميرزا فضلعلي آقا» را بسيار مغتنم مي دانستند و از دانش عميق او ‏در زمينه متون كلاسيك ايران و اطلاعاتش در باب شرايط سياسي ايران بهره مي گرفتند. خاطرات و نامه هاي خصوصي ‏‏«ميرزا فضلعلي آقا تبريزي» اطلاعات ارزشمندي در زمينه اوضاع مجلس اول و حال و هواي سياسي و اجتماعي ايران در ‏آن دوره در اختيار پژوهشگران قرار مي دهد.. ‏



<‏strong‏>همه شعرهاي رويائي<‏‎/strong‏>‏
مجموعه اشعار يدالله رويايي‏704ص، تهران: انتشارات نگاه، 1387، چاپ اول
اين كتاب، مجموعه اشعار «يدالله رويايي» است. اين مجموعه شامل شش دفتر از اشعار «رويايي» با اين عناوين است: 1- بر ‏جاده هاي تهي، 2- از ميان آوازها و ترانه ها،‌3- از دوستت دارم، 4- شعرهاي دريايي، 5- دلتنگي ها، 6- لبريخته ها. ‏مجموعه «بر جاده هاي تهي» كه شامل شعرهاي شاعر در فاصله سال هاي 1332 تا 1340 خورشيدي است، خود شامل پنج ‏دفتر با اين عناوين است: «خسته»، «بر جاده هاي تهي»، «دفتر اشعار قديم»، «اتودها» و «دو بيتي ها». ‏



<‏strong‏>نشريات<‏‎/strong‏>‏
نگاه نو: فصلنامه اجتماعي، فرهنگي، هنري، ادبيشماره 80، بهمن 1387‏
هشتادمين شماره «نگاه نو»، با تصويري از جهان پهلوان غلامرضا تختي بر روي جلد آن، به بزرگداشت و ياد اين ورزشكار ‏مردمي و دوست داشتني ايران مي پردازد. ‏عناوين بعضي از مقالات و نوشته هاي اين شماره:‏‏× ما نيز زندگي را دوست مي داريم: مصاحبه با محمود درويش/ترجمه: تراب حق شناس‏× در جنگل تناقض ها/ژان ماري گوستاو لوكلزيو/ترجمه: رضا رضايي‏ ماجراي يكصد ساله نفت/محمد علي موحد‏× مرد سياه در كاخ سفيد/عبدي كلانتري‏× مانيفست برلين/اوژن يونسكو/ترجمه: محمد ربوبي‏× آواز جاودانه از توست: مروري بر كارنامه غلامرضا تختي/علي ميرزايي‏× سياوش ها را مي كشند و سهراب ها را.../جلال آل احمد‏× مردي كه محكوم به شكست بود/داريوش آشوري‏× جهان پهلوان/ سياوش كسرايي‏× مرگ يك مرد/رضا براهني‏‏× پسا تختي/عبدالحسين آذرنگ‏× پهلوان/جمال ميرصادقي‏× كتاب هاي تازه





<‏strong‏>باران، باران، باران<‏‎/strong‏>‏
شماره‌ي 20 و 21 فصلنامه‌ي «باران» در سوئد منتشر شد. ‏
طرح جلد اين شماره‌ي «باران»، عکس مجسمه‌اي ساخته‌ي «بهروز حشمت»، هنرمند ساکن وين است به نام «فرياد» که در ‏اعتراض نسبت به سرکوب آزادي بيان در ايران ساخته شده است. ‏حاشيه‌اي بر اصل اين شماره مطلبي است از علي رضايي درباره‌ي کتاب‌و کتاب‌خواني با اشاره به کتاب «ادبيات در خطر» ‏نوشته‌ي تزوتان تودوروف و «چگونه مي‌توان درباره‌ي کتاب‌هايي که نخوانده‌ايم صحبت کرد» نوشته‌ي پير بايارد. ‏
ديگر مقاله‌هاي اين شماره عبارتند از: «اقتصاد رانتي و معناي دمکراسي» (احمد علوي)، «نقش محمود طرزي در بيداري ‏زنان افغانستان» (ناصرالدين پروين)، «فصلي از زندگي و مبارزات مصطفي شعاعيان» (انوش صالحي)، «عقده کهف» ‏‏(نوشته‌ي منتشر نشده‌اي از احسان طبري)، «عنصر زنانه و نمادهاي بخت در شاهنامه» (شکوفه تقي)، «دونگاه به مجموعه ‏شعر عکس فوري عشقبازي: «فاصلهي صدا و سکوت» (مليحه تيره‌گل)، «شاعري؛ هويتي دگرگونه» (فريبا صديقيم)، ‏‏«نگاهي پست‌مدرن به جريان چهارم رسانه‌اي در ايران» (اميد حبيبي‌نيا)، «شبهترجمههاي ذبيحالله منصوري» (اسماعيل ‏حداديان مقدم)، «نگاهي به رمان سالمرگي نوشته‌ي اصغر الهي» (ا. خلفاني)، «نظامي گنجوي، سعيدي سيرجاني و سيماي دو ‏زن» (اسد سيف)، «تورق سريع رمان ميم نوشته‌ي علي‌مراد فدايي‌نيا» (بهروز شيدا)، «شخصيت داستاني» (لورنس پرين/ ‏ترجمه‌ي ابوالقاسم گلستاني)، «خنده‌ي پنجره‌هاي باز در اتاقي آفتابگير» (حميد صدر)، «نامه‌هاي تقي مدرسي به م. ف. ‏فرزانه»، «نگاهي به ترجمه‌ي سوئدي کتاب خيرانديشان نوشته‌ي جاناتان لتيل» (منوچهر اردلان)، «نيهيليسم ويرانگر و ‏ايدئولوژي نياکاني» (احمد شيرازي) و «اسناد و فرامين منتشرنشده‌ي قاجار» (اردشير سراج).‏
در شماره‌ي جديد فصلنامه‌ي باران، دو گفت و گو نيز ارائه شده است. يکي با «ناصر مهاجر» پژوهشگر ساکن پاريس و يکي ‏از ويراستاران کتاب «گريز ناگزير» (ن.پايدار)، و دومي با با «سوسن تسليمي»، بازيگر ساکن سوئد (محمد عبدي).‏در اين شماره چند داستان نيز از هوشنگ اسدي، شهلا باورصاد، جهانگير سعيدي، محمد عبدي، فرشته مولوي، و ديميتري ‏فرهولست با ترجمه‌ي کوشيار پارسي؛ دو طنز از آرت بوخوالد، طنزنويس امريکايي با ترجمه‌ي شيوا فرهمندراد، چند شعر از ‏آسيه اميني، مسعود کدخدايي و حسن ساحل‌نشين چاپ شده است.‏
اگر علاقه‌مند به مطالعه‌ي فصلنامه‌ي باران هستيد، اگر علاقه‌مند هستيد تا از نشر فارسي در تبعيد حمايت کنيد، باران را ‏مشترک شويد. فصلنامه‌ي باران براي ادامه‌ي فعاليت، نياز به افزايش تعداد مشترکين خود دارد.‏
هزينه‌ي اشتراک باران در سوئد به مدت يک‌سال 300 کرون، در اروپا 35 يورو، و در امريکا معادل 45 يورو است. قيمت ‏اشتراک براي موسسات و کتابخانه‌ها 25 درصد بيش‌تر از ارقام فوق است. ‏info@baran.st
‏ ‏










نگاه♦ کتاب

دخترک شوخ و شنگ راوي قصه ها اما تحصيل کرده ي فلسفه است و روزگاري استاد اسطوره شناسي دانشگاه ‏تهران بوده... آخرين کتاب گلي ترقي: " بزرگ بانوي هستي " در واقع آن روي سکه ي شخصيت قصه پرداز ‏اوست.‏



نگاهي به کتاب تازه گلي ترقي‎‎مرگ و زندگي‎‎
گلي ترقي به خاطر قصه هاي جذابش شناخته است، قصه هايي که در زمان نوشته شدنشان بسيار عجيب و خارج ‏از فرم جلوه مي کردند. از زندگي شهري گفتن، از کلاس باله، خوشگذراني ها و ريزه کاري ها و جزئيات زندگي ‏متجدد سخن... اينها دستمايه ي قصه هاي شيريني بودند که در ادبيات جغرافيايي و عامه ي آن روزهاي ايران ‏جوري غريب به حساب مي آمدند. اما گذر زمان و افزايش تجربه زندگي شهري باعث شد تا قصه هاي گلي ترقي ‏به مرور در ادبيات معاصر ايران رشد و نمو پيدا کنند، خوانده شوند و در خاطرات عمومي ايرانيان ثبت شوند. ‏حالا ديگر کمتر قصه دوستي است که دختر نوجوان و سرکش قصه هاي گلي ترقي را در خاطر نداشته باشد و ‏بخشي از آن خاطرات پراکنده را در ذهنش تصوير نکرده باشد...‏
دخترک شوخ و شنگ راوي قصه ها اما تحصيل کرده ي فلسفه است و روزگاري استاد اسطوره شناسي دانشگاه ‏تهران بوده... آخرين کتاب گلي ترقي: "بزرگ بانوي هستي" در واقع آن روي سکه ي شخصيت قصه پرداز ‏اوست.‏
بزرگ بانوي هستي، مجموعه اي است از نه مقاله که موضوعيت و محوريت همگي اسطوره است و نماد و درک ‏صورت ازلي و زمان ابدي.‏
آنچه در اين ميان بيش از همه جلوه مي کند زاويه ي نگاه نگارنده است به مفهوم اسطوره و نماد... در بيشينه ي ‏نوشته ها نگاهي که به اسطوره و نماد شده است مشابه و يا عيناً همان نگاهي است که توسط يونگ باب شده است. ‏
نگارنده در دو مقاله ي نخستين به توضيح و واشکافي مفاهيم صورت ازلي و اسطوره پرداخته است و بعد در ‏مقالات بعدي با استفاده از همان نگاهي که در ابتدا بيان شان کرده، به شرح و بسط انواع و اقسام اسطوره پرداخته ‏است... اسطوره هاي نو و مدرن و اسطوره ي قهرمان و اساطيري که به خدايگان نور و ظلمت شهره شده اند از ‏ديگر مقاله هاي اين کتاب مي باشند.‏
مفصل ترين مقاله ي کتاب که چيزي حدود يک سوم حجم آن را هم شامل شده، اختصاص دارد به بررسي و ‏رديابي اسطوره ي بزرگ بانوي هستي( مادر زمين) در اشعار فروغ فرخزاد... گلي ترقي که سالها پيش با سرودن ‏مجموعه ي "درياپري، کاکل زري" به گونه اي شعر "به علي گفت مادرش روزي..." فروغ را بازسرايي کرده و ‏علاقه اش را به جهان بيني بي غش فروغ نشان داده بود، اين بار به صورت علمي و آکادميک به بررسي انساني ‏مي پردازد که مثل هيچکس نبود، انساني که توانست در کوتاه زمان زندگي اش با نيروهاي کيهاني و خداوندان ‏ازلي ارتباط برقرار کند و خود را در طبيعت ناميرا بميراند.‏
شعر فروغ، اين بار اما نه قرار است از لحاظ زبان شعري بررسي شود و نه از جنبه ي زنانگي، نه عصيان بي ‏حدش مد نظر است و نه مباحث سياسي و اجتماعي مطرح شده و يا نشده در شعرش، اين بار تنها با فرديت شاعر ‏مواجهيم و...‏‏"بررسي سير و سلوک دروني او از اسارت تا پرواز، شناخت نمادها و مفاهيم اسطوره اي و تجلي آرکي تايپ يا ‏صورت ازلي بزرگ مادر هستي..." ‏
نويسنده در مقاله ي نخستين باب تعريف اسطوره مي نويسد: "... زيست شناسي صورت هاي ازلي را غرايز يا ‏الگوهاي رفتاري مي نامد. اما از ديدگاه روانشناسي، صورت ازلي و غريزه متفاوت اند. غريزه عملي ناخودآگاه و ‏ماشيني ست و بر حالات رواني آدمي تاثير ندارد. صورت ازلي در مقابل قدرتي تکان دهنده دارد و بر فکر و حس ‏و اراده ي انسان موثر است و در او واکنشي عاطفي بر مي انگيزد. از اين رو اين صورتها، همانند مظاهر قدسي ‏و تجليات قدسي و تجليات غيبي، اموري نومينوس ( ‏Nominous‏ ) هستند و در آدمي احساسي از حيرت و هيبت ‏به وجود مي آورند..."‏
ديگر مقاله ي مفيد کتاب، نوشتاري است با عنوان "خدايگان عصر تکنولوژي". در اين مقال نويسنده سعي در ‏معرفي اسطوره ي نوين "بشقاب پرنده" دارد... نگاه حاکم بر اين نوشته نيز همان خط دائمي کتاب است و آمده از ‏ديدگاه روانشناسي کارل گوستاو يونگ.‏
گلي ترقي در ميانه ي اين مقاله به اين پرسش که بشقاب پرنده واقعاً چيست چنين پاسخ مي دهد:‏‏"... در اينجا با دو فرضيه روبرو هستيم: امري واقعي که طبيعت آن مجهول است باعث پيدايش اسطوره ي زمان ‏مي شود و يا برعکس، يک فانتزي، يک ‏vision، يک صورت تخيلي که ريشه در ناخودآگاه دارد، ذهن آگاه را ‏تحت سلطه مي گيرد."‏
ديگر مقاله ي جذاب کتاب نيز نوشتاري است با عنوان " در آميختگي نور و ظلمت " که اختصاص دارد به شرح ‏مختصري از کتاب " ‏A record of two friendship‏ " نوشته ي ميگوئل سرانوي شيليايي. اين کتاب که يکي ‏از سند هاي مهم نوشتاري دنيا در زمينه ي پيوند عرفان شرق و غرب و چگونگي درک جادوي چيني و هندي ‏توسط ذهن عقل گراي غربي به حساب مي آيد در ايران نيز توسط دکتر سيروس شميسا به فارسي برگردانده شد و ‏با عنوان " با يونگ و هسه " به چاپ رسيد.‏
مقاله ي " در آميختگي نور و ظلمت " به فضاي رواني اين دو دوستي (دوستي سرانو با يونگ و هسه) اشاره مي ‏کند و جادوي حاکم بر روابط اين دو دوستي که به قول هرمان هسه تنها در جمع هاي هرمسي برقرار است.‏آميختگي نور و ظلمت البته براي ايرانيان مفهوم عميق تري هم دارد چرا که به نوعي يادآور تعاليم مانوي هم مي ‏باشد... هر چند که در اين مقال تنها شرح مختصري از آن کتاب به ميان آمده است و اشاره اي به نور و تاريکي ‏در فلسفه ي مانوي در اين نوشتار به چشم نمي آيد.‏
و در آخر مقاله ي ديگري است با عنوان " سفري دوزخي به عالم تاريک زير جهان " اين مقاله که در واقع ‏شرحي است بر دو مقاله ي جداگانه ي يونگ، به بررسي شباهت ها و تفاوت هاي دو هنرمند بزرگ مي پردازد... ‏اين نزديکي ها و فاصله هاي روحي اي که اين دو هنرمند با هم داشته اند شده است دستمايه ي اين مقاله ي ‏خواندني...‏وي از قول يونگ مي نويسد:" بيماران رواني به دو دسته تقسيم مي شوند: نوروتيک ها و اسکيزوفرنيک ها. گروه ‏اول تمايل به ترکيب و هماهنگ کردن اعضا دارد. لا اقل در جست و جوي معنايي مشخص است. گروه دوم ‏برعکس، ذهنيتي پراکنده دارد و تصوير ذهني او از جهان خارج تصويري تکه تکه، گسسته و نامتحد است. آنجا ‏که نوروتيک مي کوشد اجزا را به هم متصل کند، اسکيزوفرنيک تصاوير و خطوط را مي شکند و به جهان ‏آشفتگي و هاويه رجعت مي کند،" نويسنده، پيکاسو و جويس را متعلق به گروه دوم مي داند.‏
در بخش بعدي اين مقاله پيکاسو به فاوست( البته منظور در اينجا، فاوست، قهرمان کتاب گوته است و نه دکتر ‏فاوست واقعي که گوته در نوشتن قصه اش از او الهام گرفته) مانند شده است که همچو او در جستجوي انسان کامل ‏است... انساني ازلي و ادبي، اما از ياد رفته...‏
‏ در يک نگاه کلي مي توان چنين گفت که مقالات اين کتاب در شناساندن اسطوره و انواع آن، به خواننده اي که ‏آشنايي زيادي با اساطير و ارتباط شان با روانشناسي مدرن ندارد بسيار سودمند و مفيد اند و مقاله اي که در رابطه ‏با فروغ و شعر او نوشته شده است نيز حاصل نگاهي تازه و مدرن است به شاعري که زندگي و مرگش شايد ابهام ‏برانگيز ترين نوع زندگي و مرگ باشد در ميان شعراي معاصر.‏













♦ شعر
‎‎ اشعاري از مليحه تيره گل، نصرت رحماني، شيدا محمّدي، رضا مقصدي و مجيد نفيسي براي اين شماره " ‏ " برگزيده شده اند
قيصر امين پور‎‎حتي اگر نباشي...‏‎‎
مي خواهمت چنانکه شب‏‎ ‎خسته خواب را‎ مي جويمت چنانکه لب تشنه آب را‎ محو تو ان چنانکه ستاره به چشم صبح‎ يا شبنم سپيده دمان آفتاب را‎ بي تابم آنچنانکه درختان براي باد‏‎ يا کودکان خفته به گهواره تاب را‎ بايسته اي چنانکه تپيدن براي دل‏‎ يا آنچنانکه بال ِ پريدن عقاب را‏‎ حتي اگر نباشي، مي آفرينمت‎ چونانکه التهاب بيابان سراب را‎ اي خواهشي که خواستني تر ز پاسخي‎ با چون تو پرسشي چه نيازي جواب را‏‎ ‎ناهيد سرشگي
‎‎تاج از خار‎‎
اگر مي‌گذاشتند جيغ بزنم ‏‏ گريه مي‌كردم ‏چه كسي مي‌دانست راه‌رفتن‏ روي دو زانو را؟‏ آنكه به سوي صليب دوزانو رفت ‏يا آنكه دست شست و زانوزد/ و تاج خاردار ‏
بر سر پادشاهِ بي‌تخت نهاد؟ ‏نمي‌گذاشتند ‏نمي‌گذاشتند دست‌هايم با دست‌هاي تو ‏‏ در هوا چرخ بزنند ‏و صدايم... ‏اگر مي‌گذاشتند باهم داد بزنيم!‏زمين به لرزه نمي‌نشست اين‌قدر ‏دست‌هايي كه مي‌خواستند يکدست شوند ‏تكا ن بخورد اين هوا ‏‏ اين سرزمين ‏پس‌ بگيرد خودش را ‏‏ از لرزه‌ها و پس‌لرزه‌ها ‏‏ كه گل در پاييز ‏‏ برگ در باد ‏نمي‌گذاشتند ‏

هیچ نظری موجود نیست: