جشنواره ♦ سينماي ايران/ 1
کارگردان فيلم عيار 14- پرويز شهبازي- بعد از پايان فيلم در اعتراض به تيتر بولتن روزانه جشنواره با اين عنوان که " مي ترسم خجالت بکشم" نشست مطبوعاتي را ترک کرد. چرا؟
نگاهي به فيلم عيار 14مرد تنهاي وسترن
کارگردان، نويسنده فيلمنامه و تهيه کننده: پرويز شهبازي- مدير فيلمبرداري: علي لقماني- موسيقي: انتخابي- بازيگران: محمدرضا فروتن، کامبيز ديرباز، پوريا پورسرخ، مهشيد افشار زاده.
خلاصه داستان: فروتن در چند سال پيش با شکايت از ديرباز او را را به زندان افکنده است. حال ديرباز باز مي گردد و فروتن فکر مي کند او قصد انتقام گرفتن را از او دارد. پس دائم از ترس مي گريزد در حاليکه ديرباز به هيچ وجه چنين قصدي ندارد.
فيلم عيار 14 آخرين ساخته پرويز شهبازي واپسين فيلم ايراني بخش بين الملل بيست و هفتمين جشنواره فيلم فجر بود. فيلمي که اگرچه مورد توجه منتقدان قرار گرفت، اما از فيلم تحسين شده پيشين شهبازي، نفس عميق، چند پله پايين تر مي ايستد.
اکران نفس عميق در سال 1381 اتفاقي خجسته براي سينماي ايران بود. فيلمي پوچ گرا که با دقت سازنده اش در ارائه جزئيات نويد تازه نفسي را مي داد که بسيار به سينما علاقه دارد. جوانان آس و پاس و بي هدف اين فيلم توانستند تصوير مناسبي را از دوران خود ادامه دهند.
شهبازي بعد از اين فيلم ديگر فيلمنساخت و فيلمنامه به آهستگي را براي مازيار ميري نوشت. زمان گذشت و او تمام اين سال ها را روي فيلمنامه عيار 14 کار کرد. فيلمي که بسياري به ديدن و درخشيدن ان در جشنواره فيلم امسال دلخوش بودند.
شهبازي که خود تهيه کننده فيلم تازه اش بود زمان مناسبي را صرف فيلمبرداري کرد و براي گرفتن صحنه هاي برفي فيلم يک سال صبر کرد. صداگذاري فيلم هم سه ماه زمان بردکه به حق شنيدني است. سکانس نهايي فيلم را هم عباس کيارستمي فيلمبرداري کرده است. شهبازي پيش از نمايش فيلم آن را به هيچکس، حتي صميمي ترين دوستانش هم نشان نداد و ان را به زمان جشنواره و روي پرده موکول کرد.
فيلم به نمايش در آمد. شيوه و شمايل وسترن گونه فيلم بسياري را خوش آمد. اما همه مي گفتند که نفس عميق فيلم ديگري بود. فيلم پيشين شهبازي سرشار از جزئياتي بود که جاي آنها در فيلم تازه فيلمساز خالي به نظر مي رسد.
شخصيت اصلي فيلم طلافروشي در شهري غريب و بدون مشخصات شناسايي است. او فکر مي کند رفيق قديمي اش بازگشته تا از او انتقام بگيرد. طلافروش دائم از اين تفکر و توهم فرار مي کند. او حتي سراغ کلانتري مي رود و ورود دوباره مرد را به انها خبر مي دهد. تا اينجاي کار بايد ياد اين افتاده باشيد که شهبازي نيم نگاهي به فيلم صلاه ظهر فرد زينه مان داشته است، اما با تغيير در جايگاه اجتماعي شخصيت ها.فضاسازي کلي فيلم نيز با فيلمبرداري خوب لقماني به شهبازي کمک کرده تا بتواند عسرت و شرايط بد زندگي ضد قهرمان هايش را با سردي و سختي رفت و آمد در برف بياميزد. فروتن و ديرباز هم آنقدر جذاب هستند که بتواني ترس و بي روحي را در چهره شان باور کني. ديرباز به شهر مي آيد اما نه به قصد انتقام. فروتن در صحنه انتهاي فيلم نيز نه به دست ديرباز که به وسيله اوهام خود کشته مي شود.
شهبازي به اين ترتيب زاويه قضاوت تماشاگر را دستخوش ترديد مي کند. او تا انتها داستان خود را پيش مي برد بدون اينکه کوچکترين سرنخي را در اختيار تماشاگر بگذارد. با تمام تلاش هاي شهبازي فيلم چندان در طول پيش نمي رود و بيشتر در عرض محدود مي ماند. گسستي که حوصله تماشاگر از ريتم کند فيلم به دست مي اورد ارتباط او را با صحنه قطع مي کند و شهبازي بايد دائم تلاش کند اين ارتباط را با اتفاقي کم رنگ و کوچک برقرار سازد.
در اين ميان شخصيت دومي هم وجود دارد که پوريا پورسرخ نقش او را بازي مي کند. فيلمساز هرجا حس مي کند ريتم به ملال افتاده و از ديگر سو نمي خواهد مچ خود را نيز باز کند از اين شخصيت دوم استفاده مي کند.
در فيلم صلاه ظهر زمان واقعي و دراماتيک به همنشيني کامل مي رسند تا مخاطب با دقايق به ظاهر پاياني کلانتر فيلم که همه مردم شهر او را در برخورد با خلافکاران تنها گذاشته اند همذات پنداري کرده و براي کلانتر فيلم دل بسوزاند. اما اينجا داستان کاملا بسط پيدا مي کند.
شخصيت ها در يک زمان معين سراغ هم نمي آيند. اين مسئله امکان جزئيات پردازي را از کارگردان مي گيرد. زيرا در فيلم زينه مان کارگردان ديگر نيازي به چفت و بست روابط و حادثه هاي مياني پيرنگ نداشته و يکسره واقعيت و تعليق را بيان داشته است.
اما در عيار 14 شهبازي با توجه به علاقه اش در واقع گرايي به دليل عدم ارج گذاشتن کافي به داستان جزئيات را فداي به سامان رساندن کارش کرده است. فيلم بسيار زياد قابليت دارد که زمانش را فشرده کرد تا به نتيجه مطلوب رسيد.
پرويز شهبازي بسيار روي عيار 14 تعصب دارد و همين مسئله کمي ما را نگران مي کند که پس از نمايش فيلم با گارد بسته مقابل تماشاگران آن قرار بگيرد.
سينماي ايران♦ جشنواره /2
سياوش مي خواهد ببيند مي تواند داستان را به نفع خود تغيير دهد يا اينکه سرنوشت بر پايه تقديري محتوم به راه خود ادامه مي دهد...آيا واروژ کريم مسيحي بعداز چند سال بازگشت به سينما موفق است؟
نگاهي به فيلم ترديدهملت به سبک ايراني
نويسنده، تدوينگر و کارگردان: واروژ کريم مسيحي- مدير فيلمبرداري: بهرام بدخشاني- موسيقي: علي صمدپور- طراح صحنه و لباس: امير اثباتي- تهيه کننده: سعيد سعدي- بازيگران: بهرام رادان، ترانه عليدوستي، حامد کميلي، مهتاب کرامتي، محمد مطيع، عليرضا شجاع نوري.
خلاصه داستان: پدر سياوش در حادثه تصادف فوت کرده است. سياوش دائم به اين مسئله فکر مي کند تا اينکه در مي يابد به زودي مادرش با عمويش ازدواج خواهد کرد. اين مسئله او را مشکوک کرده و به ياد نمايشنامه هملت مي اندازد . سراغ دوستش مي رود که در کار تئاتر است. آنها سعي مي کنند واقعه هملت را بازسازي کنند تا اختيار بازي زندگي را خود در دست گيرند.
واروژ کريم مسيحي پس از چندين سال دوري از سينما و ساختن فيلمي موفق به نام پرده آخر که امروز عمرش به به 18 سال مي رسد ترديد را ساخت. اين فيلم با وسواس هاي کريم مسيحي ساخته شده و در زمينه نکته مشترکش با فيلم پرده آخر دلبستگي اين فيلمساز به هنر نمايش و استفاده از متن نمايشي و شبه تئاتري در کارش است.
واروژ کريم مسيحي ترديد را با همان وسواسي جلوي دوربين برد که پرده آخر را ساخته بود. در ميانه کار به دليل فشارهاي عصبي مدتي نيز به بيماري دچار شد و کار خوابيد.حتي در اين ميان محمد مهدي دادگو تهيه کننده فيلم نيز به دليل طولاني شدن پروژه از توليد فيلم انصراف داد و کار به سعيد سعدي سپرده شد که اصولا تهيه کننده سينماي جنگ است و حضور او کنار واروژ کمي عجيب به نظر مي رسيد.
واروژ با تغيير تهيه کننده تصميم گرفت تا يکي از بازيگران را نيز عوض کند و بنابراين حامد کميلي را جايگزين محمد رضا فروتن کرد تا نقش گارو را بازي کند که اين اتفاق امروز خجسته به نظر مي رسد. فروتن براي اجريا اين نقش کمي عصبي مي نمايد در حاليکه گارو ظاهر و باطني آرام دارد.
در نهايت فيلمبرداري با زماني بسيار بالاتر از زمان عادي فيلمبرداري فيلم هاي ايراني به پايان رسيد و واروژ خود پشت ميز تدوين آن نشست.
اين سو و آن سو شنيده مي شد که خود واروژ نيز درباره کيفيت فيلم نگراني هايي دارد که نمايش فيلم در سينماي مطبوعات بخشسي از اين نگراني ها را حل کرد. فيلم ترديد نسبت به پرده آخر چند پله عقب تر مي ايستد و حتي نام فيلم نشان و آدرسي آشکار از فضا و تم کلي کار به شمار مي آيد.
واروژ در ترديد دلمشغولي هاي هميشگي خود يعني سينماي پليسي و تئاتر در سينما را به دنياي امروز آورده و حتي براي آدم ها بد داستانش سراغ سرمايه داران اقتصادي امروز مي رود. فيلم فضاسازي خوبي دارد و در بعضي از اين فضاها تماشاگر را به درستي با خود همراه مي کند. اما در نهايت نمي تواند آنگونه که بايد عمل کند . فيلم بسيار طولاني است و داستان خود را هم دير شروع مي کند. در بسياري موارد تماشاگر به دليل زمان طولاني و فصولي که به راحتي قابل حذف هستند از کليت کار فاصله مي گيرد.
واروز در ترديد اداي ديني مستقيم به تئاتر دارد. همانگونه که در فيلم پرده آخر نيز اساس کار را بر نمايش گذاشته بود. در اينجا شخصيت اصلي فيلم متوجه مي شود نا خواسته وارد مسيري شده که هملت قهرمان ناکام نمايشنامه شکسپير آن را پشت سر گذاشته بود. سياوش مي خواهد ببيند مي تواند داستان را به نفع خود تغيير دهد يا اينکه سرنوشت بر پايه تقديري محتوم به راه خود ادامه مي دهد.
دوستش گارو که اينجا حود تبديل به هوراشيو شده است نيز با او همدل مي شود. حال همه شخصيت ها کامل شده اند. سياوش همه داستان را مطابق نمايشنامه پيش مي برد. حتي براي اينکه به عمويش ثابت کند داستان را مي داند نمايش معروف اعتراف را تشکيل مي دهد. اما در اينجاست که واروژ به خاطر فاصله گذاري براي تماشاگر امروز تغييراتي را در داستان ايجاد کرده و خود نيز وارد بازي مي شود. پس از اجراي نمايش سياوش عمو چندان تحت تاثير قرار نمي گيرد و بعد از مدتي مي فهمد که سياوش جريان را مت.جه شده است.واروژ با اين داستانوارگي نمايشي دنيايي را خلق مي کند که تکليف قطب مثبت و منفي آن همچنان که درام نويسان کهن گفته اند کاملا مشخص است. آدم ها يا سرشتي نيک دارند يا بد. همين سرشت نيک و بد نه تنها جاي آنها را در کليت زندگي که در تقابل و تعامل با اطرافيانشان نيز مشخص مي کند. پس جامعه نيز در بخشي به سمتي مي رود که خلق و خوي آنان تعريف مي کند.
بهرام رادان و حامد کميلي در اين فيلم بسيار قابل قبول ظاهر شده اند. اگرچه ترانه عليدوستي هنوز در درباره الي پذيرفتني تر است.
رادان در نقش جواني گرفتار آمده در يک مخمصه روحي به خوبي اين چندگانگي را در بازي خود لحاظ مي کند. فيلمبرداري هم با سايه روشن هايي نه چندان اغراق اميز بر ايهام فضا مي افزايد.
واروژ بعد از سال ها دوباره به سينما بازگشته و اميد که فاصله توليد آثارش تا اين حد طولاني نشود.
سينماي ايران♦ جشنواره/3
فيلم صداها روايتي نو دارد و مي کوشد با شکستن ساختار زمان در روايت تجربه اي تازه انجام دهد. اين فيلم پس از نمايش واکنش مختلف مخاطبان را بر انگيخت.
فرصتي براي تامل
کارگدان: فرزاد موتمن- نويسنده: سعيد عقيقي- مدير فيلمبرداري: داريوش عياري- تدوين: فرامرز هوتهم- طراح صحنه و لباس: آتوسا قلمفرسايي- تهيه کننده: پرشين فيلم- بازيگران: رضا کيانيان، آتيلا پسياني، رويا نو نهالي، پگاه آهنگراني،طنازطباطبايي، نازنين فراهاني.
خلاصه داستان: مردي در يک ساختمان به قتل مي رسد. داستان از انتها به ابتدا روايت مي شود. همه ساکنين آپارتمان درگير داستان مي شوند. آنها نه نگران قتل بلکه از بابت کارهاي خود از پليس مي هراسند و نگران هستند.
فرزاد موتمن پس از ساختن فيلم شب هاي روشن که هنوز بهترين فيلم او محسوب مي شود به توليد فيلم هاي تلويزيوني و سفارشي روي آورد. فيلم پيشين اش جعبه موسيقي فيلمي معناگرا و مذهبي بود که چندان با واکنش هاي مثبتي رو به رو نشد. او مترصد فرصتي بود تا به سينمايي بازگردد که دوست مي دارد. بنابراين صداها را بر اساس فيلمنامه اي از سعيد عقيقي ساخت. فيلمي که به قول خود موتمن بازگشت او به ژانر محسوب مي شود.
عقيقي به سبک سينماي نوين کشور هاي امريکاي جنوبي از شيوه روايت معکوس در روايت استفاده کرده است. يعني ما ابتدا با نتيجه داستان که قتل است رو به رو مي شويم و در ادامه داستان روندي معکوس را ادامه مي دهد. موتمن و عقيقي توانسته اند به اين وسيله تماشاگر را از تعليق در روايت دور کنند و توجه او را بيشتر به سمت چگونگي رخداد حوادث معطوف دارند. داستان با نزاع دو مرد شروع مي شود. دو مردي که همسر پيشين و امروز يک زن هستند و بر اثر اتفاقي يکديگر را ملاقات مي کنند.
آنچه در داستان اين فيلم نقشي اساسي را بر عهده مي گيرد عنصر صدا ست. صدا رابط ميان حلقه هاي مختلف داستان با يکديگر مي شود. آپارتمان هاي مختلف اين ساختمان اصولا به واسطه همين مسئله درگير داستان مي شوند.
يکي ديگر از ويژگي هاي فيلم صدا ها در اين نکته نهفته که فيلم به هيچ وجه لوکيشن آپارتمان را ترک نمي کند. ما دائم داخل واحد هاي مختلف سرک مي کشيم و دوباره به واسطه اي ديگر به نقطه اوليه باز مي گرديم. در اين ميان حتي شايد اتفاقات مجزاي هر يک از اين واحد ها در پيشبرد داستان نقشي نداشته باشند اما موتمن کمک مي کند تا ما بتوانيم به تصويري اجتماعي و نمونه وار از جامعه امروز دست يابيم. دوربين عياري دائم در ميان شخصيت ها مي لولد و انها را همچون زندانياني محبوس در چنبره زندگي هاشان به نمايش مي گذارد. نکته جالب تر اينکه گويا هريک از اين آدم ها در ديوار هاي خانه شان فرو رفته اند. اگر به حرکت هاي گردشي دوربين دقت کنيم درمي يابيم که اين نکته تا چه اندازه خود را نشان مي دهد.
موتمن ما را دچار سرگيجه مي کند. دوربين دائم مي چرخد و در عمل تصوير يک باتلاق را پديد مي آورد. بازي خوب بازيگران نيز در اين راستا بي تاثير نيست. ما با ادم هايي رو به رو هستيم که گويا همگي گناهکارند. آنها دائم عذاب مي کشند و رنج اين عذاب را به وضوح مي توان در چهره و گويش آنها حس کرد. اين آدم ها از روزمرگي خود در عذاب هستند و فيلمساز مي کوشد در ايجاد رابطه اي دوسويه اين حس را به بيننده نيز منتقل کند.
اگر داستان را بخواهيم خطي درنظر بگيريم تا تحليل نويسنده و کارگردان را کامل کنيم به اين نتيجه مي رسيم که در نهايت همين روزمرگي ها و زندگي تکراري شخصيت ها انها را مرتکب به قتل مي کند. آنها اگرچه در انجام قتل شريک مستقيم قاتل نيستند اما با شيوه زندگي خود به طور ناخواسته روي آن تاثير مي گذارند. کارگردان به سمتي رفته که اين نکته به تماشاگر هم منتقل شود. يعني اگر ما مي توانيم در روزمرگي ادم ها شريک شويم چرا نتوانيم حس تجربه گناه مشترک آنها را از سر نگذرانيم.
رضا کيانيان در اين فيلم مثل هميشه خوب است. او براي اولين بار در اين فيلم همبازي آتيلا پسياني مي شود. صحنه رويارويي انها به اين سبب بسيار جذاب به نظر مي رسد. رويا نونهالي نيز بازي کنترل شده از خود ارائه مي دهد. در اين ميان بازيگر جواني به نام طناز طباطبايي در فيلم ظاهر شده که همپاي ديگر بازيگران حرفه اي فيلم حس هاي توامان همچون تلخي و سرزندگي جواني را به مخاطب خود منتقل مي کند. چهره او لحظاتي شيطنت جواني را به همراه دارد و در دقايقي بعد حسي از اضطراب که پيشامد حوادث مختلف است.موتمن در اين فيلم توانسته به ژانر دلخواه خود باز گردد. تريلري که در اولين فيلم اش هفت پرده نيز آن را آزموده بود. نکته جالب اينجاست که هفت پرده هنوز به نمايش عمومي در نيامده است.
سينماي ايران♦ جشنواره/4
ناگهان زمان مي ايستد و ارواحي در دو طبقه ديگر هريک متعلق به يک دوره تاريخي ايران داستان هاي خود را روايت مي کنند...
فيلم پستچي سه بار به در مي زندبهتر هم مي شد
نويسنده و کارگردان: حسن فتحي- مدير فيلمبرداري: امير کريمي- طراح صحنه و لباس: اصغر نژاد ايماني- تدوين: حسن حسندوست- موسيقي متن: فردين خلعتبري- تهيه کننده: جواد نوروز بيگي- بازيگران: علي نصيريان، محمدرضا فروتن، باران کوثري، رويا تيموريان، پانته آ بهرام، امير جعفري، ليلا زارع.
خلاصه داستان: مردي دختري را به قصد اخاذي از پدرش گروگان مي گيرد و او را در خانه اي متروکه پنهان مي کند. خانه اي که سه طبقه دارد. ناگهان زمان مي ايستد و ارواحي در دو طبقه ديگر هريک متعلق به يک دوره تاريخي ايران داستان هاي خود را روايت مي کنند. تا اينکه در نهايت همه روايت ها به هم گره مي خورند و به کابوس هاي دختر و پسر جوان بدل مي شوند.
حسن فتحي را پيش تر به عنوان کارگردان تئاتر و تلويزيون مي شناختيم. او در اين مدت توانسته بود کارهاي قابل توجهي را مقابل دوربين ببرد که از آن ميان سال گذشته مجموعه تلويزيوني ميوه ممنوعه او بسيار خوش درخشيد و تاکنون از بهترين مجموعه هاي مناسبتي سيماست.
فتحي درام را بسيار خوب مي شناسد و در همين راستا روابط نمايشي خوبي را در کل اثرش پايه ريزي مي کند. شب دهم، پهلوانان نمي ميرند و مدار صفردرجه از ديگر ساخته هاي فتحي محسوب مي شود. او چند سال پيش نخستين فيلم سينمايي اش ازدواج به سبک ايراني را ساخت که فيلم مطبوعي نبود و امسال نيز با پستچي سه بار در نمي زند به جشنواره فيلم فجر آمد.
پستچي سه بار در نمي زند شروع خوبي دارد. بخصوص زمانيکه قصد مي کند شخصيت ها را معرفي کند. طبقه اول متعلق به نسل امروز است. طبقه دوم به دوران پهلوي مي رسد و طبقه سوم به دوران حکومت رضا شاه.
فيلم با در ژانر تريلر آغاز مي شود اما در نهايت نمي تواند به ژانري که با ان آغاز کرده وفادار بماند. بنابراين دائم لحن خود را تغيير مي دهد. کمي به سمت ملودرام مي رود و در ادامه به وحشت مي رسد و در نهايت هم با معناگرايي داستان طولاني خود را به انتها مي رساند.
فتحي تاريخ معاصر را خوب مي شناسد و تبحر خاصي در گفت و گو نويسي دارد. بنابراين مي کوشد گفت و گوي ميان شخصيت ها را به اين ترتيب از يکديگر متمايز کند. اما در اين ميان مشکلي پيش مي آيد که هرچه زمان داستان ها از لحاظ تاريخي پس مي روند بيشتر خود را مي نماياند. اکثر شخصيت هاي فيلم به يک شيوه سخن مي گويند. يعني دائم با کلمات قصار و ضربالمثل جواب يکديگر را مي دهند. همين نکته باعث مي شود کلام ثقيل شده و تماشاگر عام قدرت ارتباط برقرار کردن با شخصيت ها را از دست بدهد.
اين نکته براي بازيگران نيز مشکلاتي را ايجاد مي کند. فکر کنيد بازيگري بخواهد به جاي محاوره معمولي دائم به شيوه کتابي صحبت کند. اين نکته تمرکز او را نيز بر نقش از بين مي برد و فاصله اي نمايشي را نيز ميان مخاطب و او ايجاد مي کند.
اين نگره در قسمت اول داستان کمتر رخ مي نمايد. پسر عاصي که فروتن نقش او را بازي مي کند به طبقه اي تعلق دارد که مي توان اين شيوه گويش را از او باور کرد. فتحي در فيلم پستچي سه بار در نمي زند مشکلات و نواقص اين نسل را در تاريخ جست و جو مي کند و قصد دارد به اين وسيله حلقه مفقوده ماجرا را بيابد. در اين ميان در هر سه داستان نيز زن را محور آسيب پذيري قرار مي دهد.
در داستان نخست دختر که از قضا نا دختري مردي محسوب مي شود که توسط جوان عاصي ربوده شده از سوي ناپدري خود مورد تجاوز قرار گرفته است. در طبقه دوم زني که بازيگر تئاتر است با يکي از ياران شعبان بي مخ صيغه شده تا بتواند معشوقش را که يک زنداني سياسي است نجات دهد. در طبقه سوم نيز، يکي از شازده هاي قجر قصد فرار از کشور را در ابتداي حکومت رضاخان دارد که همسر پيرش را به خاطر دختري جوان مي کشد.
در انتها که رابطه ارواح خانه با دختر جوان امروزي مشخص مي شود. آنها بر دختر ظاهر مي شوند و او را از بند پسرمي رهانند. اما دختر به پسر کمک مي کند تا بتواند تمام ناکامي هاي خود را از ناپدري اش جبران کند. او به نوعي با اين کار انتقام اسلاف خود را نيز از تمام مردان داستان مي گيرد. حتي او آنقدر به گذشته باز مي گردد که مي تواند شازده قجر را نيز با تنها گلوله باقيمانده در اسلحه اش از پاي در آورد.
تمام اين وقايع با يکديگر همنشيني پيدا مي کنند تا جايي که پسر و دختر تصميم ميگيرند عاشق هم بشوند. اين عاشقيت کل داستان را خراب مي کند و به عنوان نقيضه آنچه از انتقام دختر نسبت به مردها رخ داد عمل مي کند. دختر هر آنچه را که در فيلم گذشته براي پسر تعريف مي کند و گويا هردو به ارامشي رسيده اند که بايد زندگي جديدي را شروع کنند.
اين نکته حقنه شده به نظر مي رسد. گويا فتحي قصد داشته داستان را به راحت ترين شکل ممکن جمع کند و همين تمام زحمات او را در کل کار خراب مي کند.
سينماي ايران♦ جشنواره/5
چهره به چهره ظاهرا قرار است فيلمي ساختارشکن در سينماي پليسي باشد اما در پرداخت راهي بيش از مجموعه هاي تلويزيوني نمي جويد.
نقابکامبيز رحيمي
نويسنده و کارگردان: علي ژکان- مدير فيلمبرداري: فرزين خسروشاهي- طراح صحنه و لباس: زيبا اسد خاني- تدوين: منوچهر ميرسپاسي- تهيه کننده: تلويزيون و ژکان- بازيگران: جمشيد هاشم پور، کاوه کاويان، علي عمراني،شيوا خنياگر.
خلاصه داستان: سرهنگ آريا (جمشيد هاشمپور) با پرونده ناپديد شدن مردي به نام مهندس مهران شاهرخي دست و پنجه نرم ميکند که تحقيقات اوليه به چهرهاي متناقض از وي ميانجامد. چهرهاي که با کشف جسد سوخته مهندس و پيدا شدن همسر دومش، به دوگانگي شخصيت و به نوعي زندگي دوگانه او با دو چهره مختلف ميپردازد.
هنوز خاطره فيلم ماديان را که علي ژکان آن را در اوايل دهه 60 ساخت از ياد نبرده ايم. پس از آن در ميان ديگر فيلم هايي که ساخت همان حال و هوا را جست و جو مي کرديم. اما فيلم هاي او هيچ کدام ديگر به گرد پاي ماديان نرسيد. فيلم هاي آخر او يعني عيسي مي آيد و چهره به چهره هم چنين وضعيتي دارند. چهره به چهره ظاهرا قرار است فيلمي ساختارشکن در سينماي پليسي باشد اما در پرداخت راهي بيش از مجموعه هاي تلويزيوني نمي جويد.
علي ژکان در يک دهه قبل با فيلم سايه به سايه به سينماي پليسي علاقمند شد و آن را پي گرفت. سايه به سايه از الگوي کلاسيک سينماي پليسي پيروي مي کردو کارگردان توانسته بود تا حدود زيادي به قواعد اين ژانر نزديک شود. اما در چهره به چهره اين اتفاق رخ نمي دهد. ژکان. قصد دارد در يک ساختار شکني روايتي به تعريفي تازه از سينماي پليسي برسد. اما طبق معمول در مشکل ساختار بصري گرفتار مي آيد. نکته مهم اين به بار ننشستن حاصل اين است که يکي از تهيه کنندگان فيلم تلويزيون به شمار مي آيد که اين روز ها سينماگران بسياري را به سمت خود جلب کرده است.
اکثر آثار توليد شده در اين راستا نيز فيلم هاي پليسي هستند. تلويزيون به دليل جنس مخاطبيني که دارد نمي تواند چندان پا را از کليشه ها فراتر بگذارد و از همين روي اگر هم ادعاي کارگرداني را بپذيرد تا تغييري در روايت هاي آشنا ايجاد کند در نهايت و ميانه راه بايد به راه نخست بازگردد و حاصل چيزي مي شود مثل چهره به چهره و صدها توليد ديگر که شکلي يکسان دارند.
فيلم با حرکت بر مسير از پيش تعيين شده چنين پروندههايي تلاش ميکند با رويکرد اجتماعي به جامعه اطراف و آسيبشناسي علت دو چهرهگي مقتول، به فضا و نوع روابط و مناسبات ايراني نزديک شود. هر چند اين وجه را ميتوان از نقاط قوت بالقوه کار دانست اما شيوه پرداخت اتفاقها و ماجراها کمتر ميتواند همه پتانسيل موجود را بالفعل کند. هميشه اين وجه کار در آثار ايراني به چگونگي رفتار افسر پليس با دستيارش معطوف مي شود. اينجا هم سرهنگ اصرار دارد تا دستيارش ازدواج کند و همين نکته ساده تا انتها در برخورد هاي آنها دائم به مخاطب گوشزد مي شود و کارگردان و نويسنده فيلم نتوانسته آنگونه که بايد طنزي ظريف را در اين رابطه شکل دهد.
درفيلم هاي پليسي بخشي از روحيه شخصيت پليس در اين راستا تبلور پيدا مي کند. زيرا در صحنه هاي خشونت الگوي رفتاري پليس الگويي اشنا و بنا بر قواعد ژانر امري کليشه اي است.
پرداخت ماجراها در مواردي به گونهاي دراماتيک است که از واقع گرايي فاصله گرفته و به نمايش پهلو ميزند و در مواردي هم منطق روايي را زير سوال ميبرد. مانند سکانسي بازي با لهجه سرهنگ و دستيارش در آرايشگاه که هر چند ميتواند ترفندي خاص محسوب شود اما اين پرداخت کارکردي در روند داستاني ندارد.
نکته مهم ديگري که در اين فيلم ها مي توان جست و جو کرد ميان مايگي انها در پرداخت هاي سينمايي محسوب مي شود. اين شکل فيلم ها که پاي تلويزيون را با خود يدک مي کشند بين ساختار جعبه کوچک و پرده بزرگ سينما سرگردان هستند. کارگردان تکليف خود را در دکوپاژ نمي داند. اينکه کچا به چهره يک بازيگر نزديک و يا به فرض از او دور شود. کجا بايد نما را در لانگ شات نشان دهد و يا به اجبار به کلوزآپ متوسل شود. فيلم ها براي پخش از سيما ساخته مي شوند اما زمانيکه روي پرده مي افتند از خصلت هاي يک اثر سينمايي حتي معمولي بسيار فاصله دارند.
ژکان در اين فيلم سعي مي کند از چهره جمشيد هاشم پور نيز کليشه زدايي کند. او که معمولا در فيلم هاي پليسي جز معدودي نقشي منفي برعهده داشته اين بار خود مامور قانون است. کارگدان سعي کرده چندان بر قدرت هاي فيزيکي هاشم پور تاکيد نکند و او را بيشتر در قالب پليسي با زکاوت به تصوير بکشد. اما در انتها داستان به گونه اي به سامان مي رسد که جنايتکار داستان مي تواند او را فريب دهد و بگريزد.
ژکان در اين فيلم نشان مي دهد رويه هاي اجتماعي داستان برايش اهميت بيشتري دارد. داستان چندچهرگي آدم هاي جامعه که مي تواند به حرمان آنها و تباهي کل اجتماع بيانجامد. اما به دليل رفت و برگشت هاي ساختاري ژکان نمي تواند آنگونه که بايد موفقيت حاصل کند.
نيم نگاه♦ جشنواره /6
ده فيلم قابل بحث جشنواره چه مي گفتند؟ چگونه بودند؟ به کدام مسير مي رفتند؟
نگاهي به 10 فيلم جشنوارهعيار جشنواره فجر؟
ده فيلم قابل بحث جشنواره چه مي گفتند؟ چگونه بودند؟ به کدام مسير مي رفتند؟ شايد با انداختن نيم نگاهي به اين فيلم هابشود عيار آخرين جشنواره فيلم فجر را دريافت؟
عيار14
نويسنده، تهيهكننده و كارگردان: پرويز شهبازي، مدير فيلمبرداري: علي لقماني، صدابردار: منصور شهبازي، صداگذار: پرويز آبنار، طراح چهرهپردازي: عليرضا جوادپور، طراح دكور و صحنهآرا: مهدي پورموسي، تدوين: پرويز شهبازي، فريدون جامهبزرگ، موسيقي: انتخابي، بازيگران: محمدرضا فروتن، كامبيز ديرباز، پوريا پورسرخ، مهشيد افشارزاده، مينا ساداتي، بهرنگ علوي، محصول: شركت طرح و توسعهي صنعت فيلم تهران.
خلاصهي فيلم: طلافروش يک شهر کوچک چند سال قبل، سارقي را به پليس تحويل داده است. سارق از زندان آزاد شده است. طلافروش سعي دارد تا از خود محافظت کند.
ميخواهم حرف آخر را همين اول بزنم. قبل از تماشاي "عيار 14" با توجه به شنيدههايم از منتقدهاي مختلف فكر ميكردم با يك فيلم ايدهآل طرفم اما واقعاً اينطور نبود. يعني "عيار 14" فيلم خوب و جذابي بود اما نه به اندازهاي كه آن همه تعريف و تمجيد پشت سرش روانه شود. شايد اين تعريفها به خاطر اين باشد كه آنقدر فيلم خوب كم داريم كه فيلمهاي متوسط را هم در مرتبهي فيلمهاي خوب ميگذاريم.
"عيار 14" با يك ايدهي تكراري ساخته شده و تصور ميشود داستان يك انتقام قريب است. ماجرا از اين قرار است كه فريد (محمدرضا فروتن) كه طلافروش است چند سال پيش دزدي را تحويل پليس داده و دزد/منصور (كامبيز ديرباز) بعد از پنج سال از زندان آزاده شده و در جستجوي طلافروشي شهر است. فريد با همسرش مشكل دارد و زن ديگري (مينا ساداتي) را صيغه كرده. او پس از اينكه آن سارق را در اطراف مغازهاش ميبيند به پليس مراجعه ميكند اما پليس ميگويد: «تا قبل از وقوع جرم نميتواند اقدامي انجام دهد!» و در نتيجه فريد تصميم ميگيرد تا طلافروشياش را به يكي از دوستان صميمياش؛ احسان (پوريا پورسرخ) بفروشد و از شهر فرار كند تا از مرگ دور شود...
اين فيلم در فضاي برفي ميگذرد و اين فضاي برفي و وهمآور باعث ميشود فيلم زمان و مكان مشخصي نداشتهباشد.يكي از نقاط برجستهي "عيار 14" اين است كه مرز بين انسانهاي خوب و بد را ميشكند و خوب بودن مطلق و بد بودن مطلق را نفي ميكند. فريد اگرچه يك سارق را به پليس معرفي كرده اما خودش زني را صيغه كرده، با دوستانش نامهربان است و از كمك به ديگران دريغ ميكند.
بعضي سكانسهاي فيلم هم تا حدودي طولاني شده. مثلاً سكانس طلافروشي و سر و كله زدن فريد با مشتريانش يا پلان بازي منصور با آن سگ.
ضمن اينكه هنوز ضرورت حضور مهشيد افشارزاده را در اين فيلم نفهميدهام و نميتوانم باور كنم كه منصور و احسان كه هر دو با شخصيت اصلي فيلم يعني فريد ارتباط دارند با اتفاقي تصادفي، در يك زمان به مسافرخانهاي ميرسند كه تنها يك اتاق خالي دارد و همين امر باعث آشنايي و دوستي آن دو ميشود!
هر شب تنهايي
كارگردان: رسول صدرعاملي، فيلمنامهنويس: كامبوزيا پرتوي، مدير فيلمبرداري: فرج حيدري، تدوين: بهرام دهقاني، موسيقي: محمدرضا عليقلي، صدابردار: محمد مختاري، طراح صحنه و لباس: آتوسا قلمفرسايي، بازيگران: ليلا حاتمي، حامد بهداد، تهيهكننده: سيد كمال طباطبايي.
خلاصهي فيلم: عطيه، نويسنده و مجري يك برنامهي راديويي است. او هر روز به پرسشهاي شنوندگان پاسخ ميدهد و به آنان توضيح ميدهد كه چگونه ميتوانند زندگي زناشويي بهتري داشتهباشند. عطيه به مشهد آمده و درگير مناسبات خود با همسرش و مشكل حلنشدني خود با اوست.
فكر ميكنم هر كس "شب" را ديدهاست قبول دارد "هرشب تنهايي" از آن بهتر شده. اين دو فيلم با محوريت زيارت و زائر است. "هر شب تنهايي" كه بر اساس طرحي از اصغر فرهادي ساخته شدهاست داستان زوجي است كه به مشهد ميروند. عطيه (ليلا حاتمي) نويسنده و مجري يك برنامهي راديويي است و دليل اين سفر به بيماري او برميگردد و اينكه همسرش حميد (حامد بهداد) او را براي زيارت يا براي آماده كردن ذهنش براي عمل به آنجا ميبرد.
اين فيلم، فيلمنامهاي بيرمق دارد كه عجيب است نويسندهاي همچون كامبوزيا پرتوي نتوانسته آن را آنگونه كه بايد و شايد جمع كند و ضربهي اصلي را از پايانبندياش ميخورد اما از لحاظ بازيگري قابل قبول است. ليلا حاتمي فيلم جديد صدرعاملي طي سالهاي اخير در نقشش كمنظير است و بازي كنترلشدهي حامد بهداد تأثيرگذار.
نقاشي عطيه با لوازم آرايش روي دستش در حالي كه به يك موسيقي كلاسيك گوش مي دهد يا بازي او با نمكدان و نقاشي با نمك روي ميز رستوران از قسمتهاي زيباي كار حاتمي است و دوئتهاي عاشقانهي حميد و عطيه در پارك يا اتاق هتل فيلم را سرپا نگه ميدارد.
حيران
كارگردان: شاليزه عارفپور، فيلمنامه: شاليزه عارفپورـ نغمه ثميني، فيلمبردار: حسين جعفريان، تدوين: سپيده عبدالوهاب، موسيقي: علي كهنديري، طراح صحنه و لباس: امير اثباتي، صدابردار: ساسان نخعي، طراح چهرهپردازي: مهرداد ميركياني، مشاور كارگردان: رخشان بنياعتماد، بازيگران: باران كوثري، مهرداد صديقيان، فرهاد اصلاني، ژاله صامتي، فوژان عارفپور و آخرين حضور سينمايي خسرو شكيبايي، تهيهكننده: رخشان بنياعتماد، جهانگير كوثري.
خلاصهي فيلم: ماهي (دختر روستايي) با حيران (جوان مهاجر افغاني) آشنا شده و به شدت به او دل ميبندد. خانوادهي ماهي به شدت با اين رابطه و عواقب ناشي از آن مخالف است تا جايي كه ماهي مجبور به انتخابي سخت ميشود.
نام رخشان بنياعتماد كه كارگرداني مؤلف و جريانساز در سينماي ايران است ميتواند هر كسي را به تماشاي فيلمي كه نامي از او به ميان آمدهباشد كنجكاو كند. در "حيران" نيز رد حضور رخشان بنياعتماد وجود دارد. او اين بار نه به عنوان كارگردان كه به عنوان مشاور كارگردان در كنار شاليزه عارفپور (دستيار سابقش) قرار گرفته و در كنار مشاوره، تهيهكنندگي اين اثر را به همراه جهانگير كوثري بر عهده داشتهاست. فيلمنامهي "حيران" نيز بر اساس تحقيقاتي كه توسط شاليزه عارفپور و نغمه ثميني صورت گرفته نوشته شدهاست. همچنين حسين جعفريان مدير فيلمبرداري اين اثر است و آخرين تصاوير خسرو شكيبايي در سينماي ايران در اين فيلم و در دوربين او ضبط شدهاست.
"حيران" را ميتوانيم يك درام اجتماعي بدانيم كه سختيهايي را كه در ايران بر مهاجران افغاني ميگذرد به تصوير ميكشد. همانطور كه شاليزه عارفپور نيز در يادداشتي براي شمارهي ويژهي جشنوارهي ماهنامه فيلم نوشتهاست: «اگر "حيران" بتواند ذرهاي از حيراني تمامي كساني را كه سالها در كنار ما زندگي كردهاند بازگو كند، مرا بس. خاطرهي تلخ بيحرمتيهاي مردم شهرم طي روزهاي فيلمبرداري با همكاران و دوستان افغانم مرا رها نخواهد كرد. تنها دل رئوف، متحمل و بزرگ آنهاست كه شايد قدري تسكينم دهد.»
شايد اين تصور به وجود بيايد كه چون نام اين فيلم "حيران" است پس شخصيت اصلي هم خود اوست اما "حيران" روايت ماهي است. همان دختربچهاي كه عاشق يك پسر افغاني ميشود و به دليل بيتوجهي به نصيحتهاي والدينش با حيران همراه و به سرنوشتي تلخ دچار ميشود. اگرچه فضاي اين فيلم به فضاي فيلمهاي رخشان بنياعتماد نزديك است و اگرچه فيلم بدي از آب درنيامده اما نتوانسته انتظارات را برآورده كند. شايد اگر روي فيلمنامهي بيشتر كار ميشد و يا فيلم ريتم تندتري داشت با اثر قابلقبولتري روبهرو بوديم. كار عارفپور به عنوان فيلم اول يك كارگردان، فيلم خوبي است اما هنوز چندين پله از كارهاي بنياعتماد پايينتر است و عارفپور راهي طولاني (يا شايد كمي كوتاهتر از طولاني) در پيش دارد تا به پختگي رخشان بنياعتماد در فيلمسازي برسد.
ميزاك
نويسندهي فيلمنامه و كارگردان: حسينعلي ليالستاني، مدير فيلمبرداري: تورج منصوري، تدوين: سپيده عبدالوهاب، موسيقي: محمدرضا درويشي، طراحي صحنه و لباس: امير اثباتي، صدابردار: ساسان نخعي، طراح چهرهپردازي: مهرداد ميركياني، صداگذار: محمدرضا دلپاك، بازيگران: باران كوثري، محمدرضا فروتن، داريوش ارجمند، فاطمه معتمدآريا، عليرضا خمسه، رابعه اسكويي و جمشيد مشايخي، تهيهكننده: جهانگير كوثري.
خلاصهي فيلم: تولد و هستي، زيباييهاي جهان در دنياي امروز و هجوم و يورشهاي شوم و منهدمكنندهي انسان و در آخر زندگي. آيا اين كودك به دنيا ميآيد؟
شايد اولين چيزي كه توجه سينماروها را به خود جلب ميكند نامگذاري "ميزاك" براي فيلم جديد ليالستاني باشد. در زبان گيلكي "مي" به معناي "من" و "زاك" به معناي "بچه" است. يعني "ميزاك" همان "بچهي من" است!
داستان "ميزاك" كه در يكي از روستاهاي شمال كشور ميگذرد از اين قرار است كه گلبرا (محمدرضا فروتن) كه عاشق سينه چاك تيتي جان (باران كوثري) است با او ازدواج ميكند و بعد از هفت سال نوزادي در رحم تيتي جان شكل ميگيرد كه قصد به دنيا آمدن ندارد. اهالي ده هم به سردمداري بيبي طلا (فاطمه معتمدآريا) به اين نتيجه ميرسند كه چون دنيا را ناپاكي برداشته و آدمها بد شدهاند و رفتارشان نادرست است، آن نوزاد نميخواهد پايش را به اين دنياي سراسر زشتي بگذارد. پس نتيجه ميگيرند براي اينكه كودك به دنيا بيايد بايد خانهتكاني كنند و رفتارشان را اصلاح كنند! فرشها را ميشويند، زمين را جارو ميزنند، ديوارها را رنگ ميكنند و.... كسي هم كه مرغ و خروس را در روز روشن، در مقابل چشم همه ميدزدد پشت دستش را واقعاً داغ ميگذارد كه ديگر از اين كارها نكند. به همهي اينها ديالوگهاي بامزه و بعضاً گروتسك را كه رد و بدل ميشود به علاوهي گريمها و طراحي لباس خندهدار و گريز زدن به درون شكم تيتيجان و نشان دادن جنيني اخمو را اضافه كنيد كه ليالستاني در مصاحبهاي گفته اين فيلم از نگاه همين جنين به دنياي بيرون است! و در نهايت نهيبهاي جمشيد مشايخي را كه با صداي درويشانه كودك را به آمدن به اين دنيا دعوت ميكند و ميگويد دنيا جاي قشنگي است!
"ميزاك" به شدت روي دور كند قرار دارد. اگرچه اين فيلم ميخواهد مفهوم اجتماعي خوبي را منتقل كند و حرفش را خيلي جدي بيان كند اما بيشتر به يك شوخي بدل ميشود و حوصلهي تماشاگر را سر ميبرد. فكر نميكنم بناي كارگردان هم از اول بر اين بوده كه فيلمي كمدي بسازد كه اگر اينطور باشد هم واقعاً موفق نشده.
اما آيا جناب ليالستاني فكر ميكند فيلم خوبي ساخته؟ گويا اينطور است! پس چرا حاضران در سالن يكي يكي، دو تا دوتا و حتي گروهي سالن سينما را ترك ميكنند؟ چرا كساني كه تا انتهاي فيلم مينشينند كارتهاي نظرسنجي فيلم را در محل كارتهاي فيلمهاي ضعيف مياندازند؟
موش
كارگردان: شاهد احمدلو، بر اساس فيلمنامهاي از عباس رافعي و جابر قاسمعلي، مدير فيلمبرداري: فرشاد محمدي، طراح صحنه و لباس: عباس بلوندي، طراح چهرهپردازي: مهري شيرازي، صدابردار: محمد شيوندي، طراح صحنههاي حادثه: پيمان ابدي، جلوههاي ويژه: جواد شريفي، بازيگران: شهرام حقيقتدوست، ماهچهره خليلي، آتيلا پسياني، يوسف تيموري، فرامرز روشنايي، پروين سليماني و شاهد احمدلو، تهيهكننده: سعيد سعدي.
خلاصهي فيلم: اوضاع سياسي ملتهب عراق امروز، زندگي مشترك خالد و ضحي ـ عكاس و خبرنگار يك روزنامهي محلي ـ را مثل همهي مردم آن سرزمين مورد هجوم قرار ميدهد. اما عكسالعمل بر خلاف تئوري پيشبيني شدهاست...
واقعاً نميدانم چرا نشستم و اين فيلم را تا آخر ديدم. فيلم "موش" به كارگرداني شاهد احمدلو كه خودش هم در آن بازي ميكند بيشتر به درد تلويزيون ميخورد تا اينكه بخواهد در سينما و آن هم در بخش سوداي سيمرغ جشنوارهي فيلم فجر به نمايش در بيايد.
داستان فيلم در عراق و پس از حضور نيروهاي آمريكايي در آنجا ميگذرد و ماجرا از اين قرار است كه خالد (شهرام حقيقتدوست) عكاس يك نشريه است و با ضحي (ماهچهره خليلي) خبرنگار آن نشريه نامزد است اما بيدليل توسط نيروهاي آمريكايي بازداشت و به زندان منتقل ميشود و به او انگ تروريست ميزنند. در زندان يكي از دوستانش (شاهد احمدلو) را ملاقات ميكند كه صدايش از ته حلقش درميآيد و ميگويد در اثر شكنجه اينطور شده. در اين ميان خالد هنگام انتقال به زنداني ديگر با نقشهي قبلي كه همان دوستش او را در جريانش قرار دادهبود متواري ميشود و با گروهك آنها همكاري ميكند كه در نهايت توسط ضحي متوجه ميشود كه گرفتار يك توطئهاي آمريكايي شده...
اينكه آيا واقعاً آمريكاييها چنين دامهايي را در عراق براي يك خبرنگار عراقي پهن ميكنند يا نه را نميدانم و نميفهمم چه ضرورتي دارد كه يك فيلمساز ايراني اين همه در فيلمش به سياهنمايي اوضاع عراق بعد از ورود آمريكاييها بپردازد اما فكر ميكنم اين فيلم احمدلو نسبت به دو فيلم قبلياش (چند ميگيري گريه كني؟ ـ اگه ميتوني منو بگير!) كه كمدي بودند و غيرقابل تحمل، قابل تحملتر است!
تنها يك سؤال باقي ميماند. اينكه آيا فرماندهان آمريكايي كه نقش يكي از آنها را آتيلا پسياني بازي كرده در عراق واقعاً قليان دارند و در محيط كارشان قليان ميكشند؟!
سوپراستار
نويسنده و کارگردان: تهمينه ميلاني، تهيهکننده: محمد نيکبين، فيلمبردار: عليرضا زريندست، تدوينگر: مستانه مهاجر، موسيقي: ناصر چشمآذر، چهرهپرداز: مينا قريشي، صدابردار: اسحاق خانزادي، صداگذار: حسين ابوالصدق، طراح صحنه و لباس: محمد نيکبين، مدير توليد: محمد نيکبين، بازيگران: شهاب حسيني، فتانه ملکمحمدي، محمدرضا شريفينيا، فريبا کوثري، نسرين مقانلو، افسانه بايگان، رضا رشيدپور
خلاصه داستان: يک بازيگر معروف سينما که از زندگي تکراري و ديگر عادات ناپسند خود به ستوه آمده، منتظر تغييراتي است و ورود دختر جواني به زندگي او، شرايط ويژهاي را رقم ميزند.
يادداشت:"سوپراستار" فيلم جديد تهمينه ميلاني است كه با قطعيت ميتوانيم بگوييم چندين گام از كارهاي قبلي او عقبتر است. ما در اين فيلم هيچ كدام از نشانههاي كارهاي قبلي او را نميبينيم يا شايد من نديدهام.داستان فيلم در مورد سوپراستاري به نام كوروش زند است كه دچار خودشيفتگي مفرط شده، هيچ كس را جز خودش قبول ندارد، اهل عيش و نوش است، به همه و حتي مادرش بياحترامي ميكند و ناگهان با ورود يك دختربچه به نام "رها عظيمي" كه مدعي است دختر اوست متحول ميشود و به هر سازي هم که رها ميزند ميرقصد...اگرچه انتقادهاي مختلفي به اين فيلم وارد است اما ميتوانيم ساخت چنين فيلمي توسط ميلاني را به حساب سختگيريهاي مختلفي كه از سوي وزارت ارشاد اعمال ميشود و فيلمسازان را به سمت سفارشيسازي سوق ميدهد بگذاريم.بسياري از منتقدان از ضعف فيلمنامهي "سوپراستار" سخن ميگويند. اين موضوع را به حساب مدت كوتاه نگارش فيلمنامه ميگذاريم. تهمينه ميلاني در مصاحبهاي كه با روزنامهي اعتماد ملي انجام دادهبود و درسيزدهم بهمنماه در صفحات ويژهي جشنوارهي اين روزنامه به چاپ رسيد در پاسخ به يكي از سؤالات گفته فيلمنامهي "سوپراستار" را در طول مدت 12 ساعت در فرودگاه فرانكفورت نوشتهاست.خيليها هم معتقدند ميلاني نبايد از فيلمسازي با موضوع زنان فاصله ميگرفت اما او در همان مصاحبه با اعتماد ملي در پاسخ به سؤال ديگري در خصوص فاصله گرفتن از فيلمسازي با موضوع زنان توضيح ميدهد: «فاصله نگرفتم. مجبور شدم. متأسفانه با به دستانداز افتادن فيلم "تسويه حساب" كه فيلمي در مورد زنان بزهكار بود هر فيلمنامهاي به وزارت ارشاد در مورد مسائل زنان ارائه دادم، رد شد. ظاهراً با سياستهاي فعلي ارشاد تا اطلاع ثانوي نميتوان در مورد زنان و مسائل آنها فيلم ساخت، البته اگر فيلمي بسازيد كه زنان را به تمكين صرف بخواند، احتمالاً تشويق هم ميشويد. با شرايط پيشآمده، فكر كردم بهتر است به علايق قبليام برگردم و سوپراستار را ساختم.»اگرچه تهمينه ميلاني حق دارد موضوعهاي مختلف را هم دستمايهي فيلمهايش قرار دهد اما نكتهاي كه واضح است به علاقهي او به فيلمسازي در حوزههاي اجتماعي و مسائلي با محوريت زنان باز ميگردد.كاش "تسويه حساب" رفع توقيف شود، فيلمنامههاي ميلاني تصويب شود و فيلمساز كاربلد ما در حوزه زنان بتواند بدون دغدغه باز هم فيلمهايي را بسازد كه در مرتبهي اصلي علاقمندياش قرار دارد!
*صداها*
کارگردان: فرزاد مؤتمن، تهيهکنندگان: منيژه حکمت، علي واجدسميعي، پرشين فيلم، فيلمنامهنويس: سعيد عقيقي، فيلمبردار: داريوش عياري، تدوينگر: فرامرز هوتهم، موسيقي: اميرعلي واجدسميعي، چهرهپرداز: مهري شيرازي، صدابردار: جواد مقدس، صداگذار: پرويز آبنار، طراح صحنه و لباس: آتوسا قلمفرسايي، مدير توليد: جعفر عروجي، بازيگران: آتيلا پسياني، رضا كيانيان، رويا نونهالي، ميکاييل شهرستاني، پگاه آهنگراني، طناز طباطبايي، نازنين فراهاني، شهين نجفزاده خلاصه داستان: در يک مجتمع مسکوني، قتلي اتفاق ميافتد و هر يک از همسايهها بهنحوي درگير آن ميشوند.
يادداشت:سال گذشته كه "جعبه موسيقي" را در جشنواره ديدم فكر كردم كه فرزاد مؤتمن به كلي از فضاي "شبهاي روشن" دور شده و ديگر فيلم قابل اعتنايي از او نخواهم ديد. اما واقعيت اين است كه "صداها" بيش از آنچه فكرش را ميكردم راضيكننده بود.مؤتمن كارگرداني است كه مسيرش را در فيلمسازي بدون حاشيه و آرام طي كرده و اكنون در سومين تجربهي مشترك با سعيد عقيقي "صداها" را در جشنوارهي فيلم فجر دارد. اين فيلم، فيلمنامهاي ساده با بيان روايي وارونه دارد و داستان از انتها به ابتدا روايت ميشود. داستان فيلم، سه روايت موازي در مورد قتلي است كه در ساختماني اتفاق ميافتد و ساكنان آن ساختمان از طريق شنيدن صدا درگير آن ميشوند. نكتهي غيرمتعارف ديگري كه در "صداها" وجود دارد تيتراژ آغازين آن و پخش نام عوامل دستاندركار اين فيلم است.
*شبانهروز*
فيلمنامه، كارگرداني و تدوين: کيوان عليمحمدي، اميد بنکدار، تهيهکننده: سيدجمال ساداتيان، فيلمبردار: مرتضي پورصمدي، موسيقي و صداگذاري: ماني هاشميان، چهرهپرداز: سودابه خسروي، صدابردار: مهدي صالحکرماني، طراح صحنه: آيدين ظريف، طراح لباس: شيده محمودزاده، مدير توليد: مرضيه قريشي، بازيگران: محمدرضا فروتن، پارسا پيروزفر، مهناز افشار، حامد بهداد، حميدرضا پگاه، نيکي کريمي، مهتاب کرامتي، فلامک جنيدي، نگار جواهريان، ساعد هدايتي، لادن طباطبائي، ستاره اسكندي، بهنوش بختياري، خاطره اسدي، فرزان اطهري، مريم بوباني، رؤيا جاويدنيا، فريبا جديكار، آزاده صمدي، سپيده علايي، شاهرخ فروتنيان، بهروز قادري.
خلاصه داستان: تاجالسلطنه دختر ناصرالدين شاه قاجار که از دسيسههاي اندروني به تنگ آمده، خاطراتش را با معلم نقاشي خود سليمان مرور ميکند. سياوش با همسرش زندگي آرامي را دارد اما پس از مرگ او دچار افسردگي و پريشاني ميشود و در يكي از شببيداريهايش تصادفاً با دختري زخمي برخورد ميكند. مرجان بهرغم بيماري خود و مادرش و ازدواجي که به شکست انجاميده ميکوشد تا دوباره روي پاي خود بايستد و زندگياش را از نو بسازد. فوژان رهايي، طراح لباس، قرار است با پسردايياش فرزان ازدواج کند اما با ورود بابک، زندگي آنها دستخوش تحولات تازهاي ميشود.
يادداشت:"شبانهروز" بعد از "شبانه" دومين فيلم سينمايي به كاركرداني كيوان عليمحمدي و اميد بنكدار از جملهي فيلمهاي پربازيگر سينماي ايران است. اين فيلم يكي از متفاوتترين فيلمهايي است كه در جشنوارهي امسال به نمايش درآمد و روايتي است غيرخطي، پيچيده و پر از پنهانكاري اما خوشتركيب كه چهار داستان را در امتداد هم بازگو ميكند. "شبانهروز" اولين فيلم در سينماي ايران است كه براي روايت داستان از استوريبورد كمك گرفتهاست و عليمحمدي و بنكدار با ايجاد تفاوت در رنگ، نور، نوع حركت دوربين و به طور كلي ساختمان تصويري فيلم ميان چهار داستان فيلم متمايز كردهاند.حركتهاي دوربين در زندگي مرجان (نيكي كريمي) آرام و نور معمولي است و نشاندهندهي اين است كه او ميخواهد زندگي آرامي داشتهباشد. در زندگي فوژان (مهناز افشار) دوربين پر حركت است و نشاندهندهي روحيهي پرتنش اوست و رنگ سرد دارد. در داستان حورا (مهتاب كرامتي) دوربين مدام در حركت است و به نوعي سردرگمي او در زندگي را به مخاطب القا ميكند و زندگي سياوش (حامد بهداد) با بيرنگي به تصوير كشيده ميشود.اما به قول امير قادري "شبانهروز" فيلمي است که «هيچ» را با بستهبندي شکيلي عرضه ميکند.*ترديد*
نويسنده و کارگردان و تدوينگر: واروژ کريممسيحي، تهيهکننده: سيدسعيد سعدي، فيلمبردار: بهرام بدخشاني، موسيقي: حميد صمدپور، چهرهپرداز: محمدرضا قومي، صدابردار: نادر رضايي، صداگذار: پرويز آبنار، طراح صحنه و لباس: امير اثباتي، جلوههاي ويژه: محسن روزبهاني، مدير توليد: مجيد معدني، بازيگران: بهرام رادان، ترانه عليدوستي، مهتاب کرامتي، حامد کميلي، انوشيروان ارجمند، عليرضا شجاع نوري، محمد مطيع خلاصه داستان: پدر سياوش روزبهان بر اثر حادثهاي مرده و عموي او مقدرات ثروت خود و برادر را بهدست گرفته است. سرگشتگي سياوش از مرگ پدر تمام نشده که خبر ازدواج قريبالوقوع عمو با مادرش را ميشنود. سياوش طي ماجراهايي ميفهمد که پدرش کشته شدهاست.
يادداشت:تا چند وقت پيش "پردهي آخر" فيلم اول و آخر واروژ كريم مسيحي به شمار ميآمد كه "ترديد" متولد شد. ترديد نكنيد كه "ترديد" فيلم خوبي است. باوجود اينكه يك جايي نفسش ميگيرد و شايد كم ميآورد اما بلافاصله و به زيبايي جمع ميشود و ما را تا انتها با خودش همراه ميكند. اين فيلم يك هملت ايراني پر از جزئيات ريز و درشت است كه به تصوير كشيده ميشوند. اثر جاودانهي شكسپير كه به قول مهتاب (ترانه عليدوستي) حاصل ذهن يك نابغه بود اين بار زنده و پويا براي سياوش (بهرام رادان) اتفاق ميافتد. پدرش در يك حادثه ميميرد و مادرش تصميم ازدواج با عمويش (عليرضا شجاعنوري) را دارد. معادل تمام شخصيتهاي نمايشنامهي شكسپير در زندگي سياوش وجود دارند و همين موضوع سرگشتگي او را بيشتر و بيشتر ميكند...بازي روان ترانه عيلدوستي و بهرام رادان در كنار حركتهاي دوربين بهرام بدخشاني، قابها و صحنههاي زيبايي را خلق ميكنند كه تمام اينها ما را به ياد اين مياندازد كه كريممسيحي فيلمسازي است كه كارش را با دستياري بهرام بيضايي آغاز كرده و به نوعي شاگردي او را كردهاست.واروژ نه تنها نويسنده و كارگردان "ترديد" است كه تدوين آن را نيز خودش بر عهده داشته اما كاشكي براي اكران عمومي آن را كمي كوتاهتر كند. در اين صورت احتمالاً با اثري خوشريتمتر با ضرباهنگ بهتري طرف خواهيم بود.اما يك نكتهي مبهم هنوز در پسِ ذهنم وجود دارد و آن اين است كه چرا فيلمساز توانايي چون واروژ كريممسيحي هفده سال از فيلمسازي فاصله داشته؟!
*زادبوم*
تهيهكننده و کارگردان: ابوالحسن داوودي، فيلمنامهنويسان: ابوالحسن داوودي، فريد مصطفوي، فيلمبرداران: فرج حيدري، کادوس بوش، سيروس عبدلي، تدوينگران: بهرام دهقاني، رضا شيرواني، موسيقي: کارن همايونفر، چهرهپرداز: رضا رادمنش، صدابرداران: عباس رستگار، نظامالدين کيايي، صداگذار: بهمن اردلان، طراح صحنه و، لباس: ژيلا مهرجويي، جلوههاي ويژه: محسن روزبهاني، مدير توليد: بيتا منصوري، بازيگران: بهرام رادان، عزتالله انتظامي، مسعود رايگان، رويا تيموريان، پگاه آهنگراني، مهدي سلوکي.
خلاصهي فيلم: داستان زندگي چند خانواده در نقاط مختلف دنيا است.
يادداشت:پگاه ميگفت "زادبوم" خيلي فيلم خوبي شدهاست. از فيلمنامه تعريف ميكرد و احاطهي ابوالحسن داوودي روي كارش و لذت كار كردن با او و تيم حرفهاياش. همين برايم بس بود كه تماشاي اين فيلم در جشنواره را از دست ندهم..."زادبوم" ابوالحسن داوودي فيلم خوب و خوشساختي است با بيان دغدغههاي مختلف كارگردانش. اين فيلم پر از شعار است اما شعارهايي كه در لفافه و در عمق داستان بيان شده و تماشاگر را عصبي نميكند. داوودي در پسِ "زادبوم" از سياست ميگويد و اپوزيسيون و فاصلهي نسلها. از خيانت ميگويد و عشق و پشيماني.او داستان خانوادهاي ازهم گسيخته را روايت ميكند كه هر كدام از اعضاي خانواده در يك جا روزگار ميگذرانند. پدر (مسعود رايگان) مرد سياست و در تهران است. مادر (رؤيا تيموريان) محقق است و در قشم در انتظار بازگشت لاكپشتهاي پلاككوبي شدهاست كه بعد از سي سال قرار است بازگردند و لاكپشتهايي جديدي كه بناست متولد شوند. دختر خانواده/ سارا (پگاه آهنگراني) در دبي با همسرش (مهدي سلوكي) مشكل دارد و در تدارك جدايي از او و سفر به كانادا است. پسر خانواده/ اميرعلي (بهرام رادان) پزشك و دانشمند است و مورد علاقهي روسها و ناسا و همچون پدربزرگش (عزتالله انتظامي) كه سرهنگ نيروي دريايي زمان شاه بوده در آلمان زندگي ميكند. همچنين اميرعلي ميخواهد به مادرش كمك كند تا تئوري يك پروفسور آلماني در مورد لاكپشتها را اثبات كند كه بر اساس آن لاكپشتها عاشقترين موجودات روي كرهي زمين هستند و سيسال پس از تولد، به همان ساحلِ تولد بازميگردند و پس از تخمگذاري دوباره راهي دريا ميشوند..."زادبوم" 132 دقيقه تماشاگر را از تهران به قشم، از قشم به دبي و از دبي به آلمان ميكشاند و پر از صحنههايي است كه تنها زماني ميشود در سينماي ايران از آنها استفاده كرد كه يك زن و شوهر واقعي در كنار يكديگر قرار گرفتهباشند. عليرغم كشدار بودن اين فيلم تماشاگر ميتواند تا انتها انگيزهي دنبال كردن آن را داشتهباشد اما قطعاً اگر تدوين آن مورد بازنگري قرار گيرد و مدت زمان آن كوتاهتر شود با فيلمي به مراتب خوش ريتمتر روبهرو خواهيم بود.
پرونده♦ جشنواره / 7
سه نگاه متفاوت دارند به سوپر استار آخرين ساخته تهمينه ميلاني که د رجشنواره فيلم فجر به نمايش د رآمده است.
نگاه اول : رضا بهاريبازهم مردان مقصرند
تهمينه ميلاني در"سوپر استار" تلاش مي کنداثري نو ارائه دهد،اما اين اتفاق نمي افتد. كاري شده تعويض قهرمان داستان فيلم ميلاني از "زن" به "مرد" اين اميد رابرمي انگيزد که سياه و سفيدديدن دوجنس تکرار نشود،اما درنهايت حضور موثر و بسيار مثبت شخصيت زن به عنوان مكمل و نجات دهنده قهرمان سياه فيلم(شهاب حسيني د رنقش سوپراستار) همه چيز رابه مانيفستهاي فمنيستي فيلم هاي ديگر کارگردان بر مي گرداند.
فيلمنامه داراي پيچيدگي خاصي نيست و داستان مخاطب را همراه مي كند:يك سوپر استار سينما كه همه جوانان عاشق او هستند و جامعه ازاو به عنوان يك شخصيت محبوب استقبال مي كند، در زندگي خصوصي خود درگير روحيات فاسدي است كه ازآنها عذاب مي برد.
فيلم تلاش مي كند فقط به دنبال روابط ميان زن و مرد و اختلافات موجود درميان آنها نباشد. به نظر مي رسدنقد زندگي ليبراليستي ومعرفي شخصيت هايي که در جوامع آزاد زندگي مي کنند از دغدغه هاي مهم ميلاني درفيلمي است كه جهان بيني ساده اي د ارد.
همه فيلم نشان مي دهد: کارگردان مساله اي را مطرح مي کند که به آن باور ندارد و ناگريز، همه جا بايد کم و کاست و ضعف فيلم را با مسائل غيرواقعي پر کند. نمي شود از چنين مضموني به فيلمي معناگرا رسيد، امري که اصرار بر آن سبب چندپاره گي اثر مي شود.
بيباوري به آنچه ميلاني، خود مدعي آموزش آن است از آنجا رخ مينماياند که او با تحريف وضع مردان دربرابر زنان وحتي جامعه، چهرهاي يکسويه، سياه، مطلقا ستمگر و بيماروار از مردان ارائه مي دهد.
ميلاني در سوپراستار شخصيت ها را به گونه اي كاريكاتورگونه و اغراق آميز پيش مي برد و در سياه بودن شخصيت كامران زند چنان پافشاري مي كند كه لمس آن براي تماشاگر غير قابل باور مي شود.
نگاه دوم: توماج دانشتاملي براي خوب يا بد زيستن
سوپراستار ديگر ساخته «تهمينه ميلاني»، اثري است که از آثار اخير سازنده اش فاصله شگرفي گرفته و فضا و تم قصه اش به گونه اي است که تفاوت نگاه و نگرش فيلمساز به راحتي حس مي شود. سوپراستار داستان هنرپيشه ستاره «کورش زند» سينماست که در منجلابي از خودشيفتگي و غرور و خودخواهي غرق شده و با پيدا شدن سرو کله دختري نوجوان زندگي و دريچه نگاه آن تغيير مي کند و يک استحاله شخصيتي مي يابد. فيلم به خودخواهي و خودبزرگبيني آدمها مي پردازد، انسانهايي که تغيير و تحول مستلزم وجود آنهاست که با يک نگاه فلسفه مآب برگرفته از روانشناسي و روابط اجتماعي ميان مظروفان اجتماع سخن ميگويد فيلمساز مي خواهد باتجزيه و تحليل روان شناختي خود، قهرمان تبديل شده به ضدقهرمان قصه خود را به سرچشمه سرشت و زندگي بازمي گرداند. ميلاني در فيلم مدرن و سانتي مانتاليسم خود به دنبال ريشه هاي معنايي است که با هدف مسخ شخصيتي هنرپيشه خودشيفته فيلم دست يابد. او با وجود دخترک فرشته خويي آمده است تا به معناگرايي اثرش نزديک شود و با ريتم مناسب و تند از کندي فيلم هاي مشابه خود فاصله گرفته و به قوت اثر خويش افزوده است. "سوپراستار" با بدقلقي هاي هنرپيشه يک فيلم آغاز مي شود، بازيگري سرکش که هيچ کس و مقامي از اکيپ فيلم برايش مهم نيستند و هوش و حواسش تنها به دختراني است که در پشت صحنه جمع شده اند و خواهان عکس و امضاي يادگاري هستند، پس از معرفي شخصيت و پرداخت آن به فصل ديگري از زندگي کوروش مواجه مي شويم که دختراني با رنگ و لعاب، ملعبه دست و بازيچه او شده اند، افرادي که با تفکري سطحي، شيفته شهرت يک انسان خودشيفته شده اند، نقطه عطف اين قصه کلاسيک با پيدا شدن دختر نوجواني که روزمه شخصيتي اش، شهرستاني، ساده پوش و خواهان و خاطرخواه هنرپيشه است آغاز ميشود و وقتي که کورش اين عطش را مي بيند براي مقاصد پليد خود او را در اتومبيل خود سوار مي کند، اما زماني که دختر (عطيه) خود را فرزند او معرفي مي کند و محصول 16 سال گذشته با مادري به نام مهناز به کورش مي شناسد، نقطه عطف و گره داستان شعله ور مي شود. دختري که با منش متعالي خود و با زيرکي برگرفته از جايگاه و هدف فراانساني خود مي خواهد بر يک انسان دور شده از هويت خدادادي اش تاثير مثبت بگذارد و به انساني که زير سايه موفقيت و شهرت ستاره شده و به گم گشتگي خود خو گرفته است کمک کند. ميلاني در اينجا قصد دارد موفقيت و شهرت انسان هاي مشهور را که شايد تنها يک هنرپيشه نباشد و طي مسيري در يک ارتباط نادرست قرارگرفته اند، گوشزد کند و با جرقه ها و انسان هاي تاثيرگذار، سري به سنگ خوردن و بازگشت به خويشتن را به آنان يادآوري و آموزش دهد. فيلمساز شايد هم مي خواسته به چهره واقعي برخي از سوپراستارها، (باز هم تاييد مي شود سوپراستاري در هر زمينه اي) را برملا کند و براي مخاطبان و اطرافيان آن که خود آنان اعتبار شهرت را براي ستاره شدن فراهم کرده اند، پنددهي کند. و نيز به ستارگان هم اعلام کند که از اين درجه معروفيت خود درجهت محبوبيت گام بردارند و به اعتلاي فرهنگ و هنر خويش بپردازند. زماني که "سوپراستار" در عطف نخست با پررنگ شدن شخصيت عطيه پيش مي رود، داستان در دو قطب حرکت مي کند و اينجا دو نحوه زيستن را به قهرمان پيشنهاد مي کند، خوب زيستن يا بد زيستن؟ خلاف کردن و سربه راه بودن؟ کوروش در اين موقعيت خلق شده توسط عطيه، مستاصل مي شود و گاه هدفمند، اين تلنگر به او سخت اثر گذاشته، ديگر اين عادت ها و عياشي ها خسته کننده شده، نوعي ديگر از زندگي را تجربه مي کند، دوري از مشروب، سيگار، عياشي، اين انتخاب تاثير مثبتي در او به وجود مي آورد و زن اصلي قصه به کورش نکات ارزشمند و قابل توجهي يادآور مي شود که او از ياد برده است و با روشي کودکانه و با سرشت پاک خود عناصر منفي را کنار مي گذارد تا شان نزول خود را هدفمند جلوه دهد. فيلم در پرده هاي آخرين خود به گره ديگر بر مي خورد، آنجا که کوروش باز تحت تاثير شهلا، همان زني که سرمايه گذار پيشرفت و اعتبار شهرت اوست. زين پس به تعهد خود به دختر خيانت مي کند عطيه ديگر ناي مبارزه با کوروش را ندارد و او را ترک مي کند. و باز هم قهرمان براي گره گشايي داستان به دنبال راه حل مي گردد، راه حلي که غيرمستقيم ازسوي دختر بدست آورده و آن مسخ شخصيتي و دگرگوني اوست. از نگاه مثبت ونقاط قوت فيلم که بگذريم به برخي از نقاطي که مي توان به ضعف اثر مرتبط داشت آن است که علرغم ريتم تند و تدوين شلاقي و حرکتي کار، بدقلقلي هاي کورش با کارگردان در اوايل داستان خسته کننده است و حضور، شريفي نيا، رشيدپور، خوئيني ها، چندان مثمرثمر و در خدمت اثر نيست، مخصوصا بازي به دور از حس و غلوآميز رشيد پور حضور پيرمرد هرچند که برگرفته از شخصيت اقتباس شده اثر است اما کارآيي درخوري ندارد. همچنين پلان نخست فيلم، به دنيا آمدن يک کودک خيلي در هدف ساخت فيلم قرار نگرفته است يعني لزوم اين پرداخت ربطي به نياز دراماتيک قصه دارد. اما در پايان نمي توان از نماهاي خوب زرين دست و طراحي صحنه موثر فيلم اشاره اي نکرد.
نگاه سوم : محمدحسين ورشوسازشعر و شعار
تهمينه ميلاني در فيلم سينمايي "سوپراستار" با پيشفرض ساختن فيلم معناگرا وارد ميدان شده و ابر و باد و مه و خورشيد و فلک را واسطه کرده تا شخصيت اصلي را به رستگاري برساند.
ميلاني در فيلم جديد خود تجربهاي تازه در آثار معنايي و معنوي دارد و البته اين نکته را برجسته ميکند که مفاهيم معنايي وقتي از شعر و شعار فاصله ميگيرند که به زيرلايه فيلم برده شوند. اتفاقي که در "سوپراستار" نيفتاده است.
اين فيلمساز پس از کمدي پرفروش "آتشبس" و فيلم به نمايش درنيامده "تسويه حساب" رويکردي جديد به فيلمهاي به اصطلاح معنوي دارد و حضور "سوپراستار" در بخش مسابقه سينماي معناگرا مهر تأييدي است بر اين وجه فيلم. فيلمي که درباره جايگاه آن در کارنامه ميلاني و ارتباط آن با "تسويه حساب" حرف و حديثهايي در ميان است.
يک خطي فيلم که تا قبل از نمايش جشنوارهاي منتشر شده ترسيم چهره يک سوپراستار سينماست که روزهاي افول را سپري ميکند و برخورد او با دختري جوان تغييري در مسير زندگياش به وجود ميآورد. اين يک خطي تا جايي از فيلم تعريفي از پيش تعيينشده را با خود ميآورد که با يک گرهگشايي خاص مسير قصه و تصورات مخاطب را تغيير ميدهد.
بخش ابتدايي فيلم متمرکز شده بر تصويري کردن چگونگي افول اين ستاره که البته متکي بر کليشههاي در دسترس است. کورش زند (شهاب حسيني) بازيگري است که در حاشيههاي سياه شهرت غرق شده و سوء رفتار و اخلاق او در روابطش با خانواده، دوستان و اطرافيان تأثير گذاشته است.
به علاوه سکانس ابتدايي با تصويري کليشهاي خاستگاه اين بازيگر را در تقابل با جايگاه امروزش قرار ميدهد که قرار است نوعي آسيبشناسي جهش طبقاتي نيز محسوب شود. مادر (فريبا کوثري) نوزاد تازه متولد شدهاش را به سوي آسمان ميگيرد و آرزو ميکند وقتي بزرگ شد همه دوستش داشته باشند.
اين سکانس پيوند ميخورد به موقعيت امروز کورش به عنوان ستارهاي بيانگيزه و اخلاق که موقعيت حرفهاياش نيز دستخوش تغيير است. به اين ترتيب فيلمساز به هر ترفندي دست زده تا غرق شدن او را در گرداب درشتنمايي کند از اغراق در کلام، رفتار، برخورد با اطرافيان تا...
به اين ترتيب وقتي حرکت بر مسير کليشهها و نشانههاي مستقيم باشد، گام برداشتن در مسير معنا و ماورا هم نميتواند متفاوت از اين پرداخت جلوه کند. پرداختي که به حضور يک فرشته در روابط و مناسبات امروزي ختم ميشود که يکباره ميآيد، تلنگر [ضربه مهلک] را به شخصيت به انتها رسيده وارد کرده و به همين شيوه هم خارج شده و او را متحول ميکند.
شايد بتوان تعريف کلي شخصيت و موقعيت وي را با دو نگاه و پرداخت مختلف با دکتر سپيدبخت فيلم "خانهاي روي آب" بهمن فرمانآرا مقايسه کرد. در آن فيلم هم قهرمان در منجلاب زندگي غرق شده، خودش را تخريب ميکند، گذشته و حالش زير سئوال ميرود، فرشته زير ميکند و... اما تفاوتهاي دو فيلم بيش از هر چيز ناشي از تفکر پشت شکلگيري آنهاست.
فرمانآرا تلاش نکرده فيلمي با مفاهيم معنايي بسازد اما اين وجه در لايههاي کار حضور دارد. اما ميلاني با پيشفرض ساختن فيلم معنايي وارد اين ميدان شده و به گونهاي از پيش تعيين شده ابر و باد و مه و خورشيد و فلک را دست به دست هم داده تا شخصيت اصلي را در پايان به رستگاري برساند.
"سوپراستار" نهمين فيلم ميلاني داستان يک ستاره سينماست که از روزهاي اوج فاصله گرفته و آشنايي با دختري جوان او را به درکي تازه از زندگي ميرساند. شهاب حسيني، فتانه ملکمحمدي، فريبا کوثري، نسرين مقانلو، افسانه بايگان، رضا رشيدپور، السا فيروزآذر و ليلا زارع بازيگران فيلم هستند که در بخش سوداي سيمرغ و در جستجوي حقيقت جشنواره فجر حضور دارد.
گفت وگو♦ نمايش ايران
نمايش "آمادئوس"، نوشته پيترشفر اين روزها درتالار اصلي تئاتر شهر درحال اجراست. اين نمايش داستان زندگي "آمادئوس موتسارت" آهنگساز معروف اتريشي قرن 18 از زبان شخصيتي به نام سالي بري است كه به كارگرداني منيژه محامدي به روي صحنه رفته است. با کارگردان در تهران گفت و گوکرده ايم.
ساختار مناسب آثارفرنگي
خانم محامدي، درمورد تصميم اجراي اين نمايش برايمان بگوئيد. من اين نمايش را سال ها پيش ودر يكي از سفرهايم به آمريكا مطالعه كردم. فكر اجراي آن همواره با من بود تا اينكه فرصت مناسبي را براي آن پيدا كنم.به نظرم سوژه موجود درنمايش جذاب بود، ضمن اينكه نويسنده به شكل بسيار زيبايي توانسته موقعيت را پرداخت وآن را به تماشاگر انتقال دهد. اميدوارم در اجرا توانسته باشم مفهوم ومحتوا را به درستي انتقال داده و لحظات نابي را در مبحث كارگرداني و بازيگري براي مخاطب ايجاد كرده باشم. شفر در اين اثر قدرتمند زندگي موتسارت را به نمايش مي گذارد؛ داستان موسيقيدان نابغهاي که از همان دوران کودکي شهرتش سراسر اروپا را فرا گرفت.
<strong>درانتخاب نمايشنامه بيشتر داستان كار برايتان مهم است يا اينكه محتوا ونوع نگارش آن شما را ترغيب مي كند؟</strong>هردو عنصر بسيار مهم است.اصلا چيزي كه هست اين است كه هرنمايشنامه اي برايم جذابيت داشته باشد به آن فكر مي كنم. البته بسياري ازمتون خارجي را خوانده ام و فكر و ايده هاي متفاوتي را براي اجرايشان در نظر داشته ام ولي به هرحال يا زمان اجراي آن اثر نبود يا اينكه مشكلاتي درحال وهواي جامعه موجود بود كه توان اجراازسمت جامعه تئاتري مهيا نبود.
<strong>به نظر مي آيد بيشتر به متون خارجي علاقمنديد تا ايراني.</strong>نه اينطور نيست.من متون نمايشي ايراني هم به صحنه برده ام. به نمايشنامه هاي اسكندري علاقمندم ومعمولا تا جايي كه بتوانم آنها را اجرا مي كنم. اما درمسائل تكنتيكي ساختار وساختمان نمايشنامه هاي خارجي بهتر عمل ميكنند.نبايد از نمايشنامه نويسان داخلي ايراد گرفت.به هرحال همه مي دانيم كه اساس وبنياد تئاترمربوط به كشورهاي فرنگي است وتجربياتي كه براي آنها موجود است به ندرت در كشور ما اتفاق مي افتد.
<strong>يعني امكانات فعلي براي آنها بهتر است يا اينكه تاريخ تمدن نمايشي اشان بيشتر؟</strong>درمورد هردوي اينها، كشورهاي اروپايي و آمريكايي جلوتر هستند. بنابراين اين امر باعث مي شود تا قوه خلاقه وامكان ابراز ايده ها راحت تربه دست آيد.ما دركشورمان يك تعزيه داريم و به آن افتخار مي كنيم.اين خيلي خوب است اما بايد بدانيم كه همين تعزيه هم نياز به نوآوري دارد. كمديا دل آرته از گونه نمايش هاي مهم اروپا وايتاليا است.اما به راحتي مي بينيم كه شيوه اجرايي دل آرته علاوه بر حفظ شكل مفهوم ومعناي گذشته در شكل اجرايي تغييراتي صورت مي گيرد. اما ما همچنان درگير ميزانسن ها ؛بازي ها وكارگرداني قديمي تعزيه هستيم بدون هيچ خلاقيتي.به همين سبب است كه اين گونه نمايش هم كم كم مخاطبان خود را از دست مي دهد و متاسفانه شاهد كم رونقي آن هستيم.
<strong>چه تفاوت هايي بين اجراي جشنواره و اجراي عمومي نمايشتان موجود است؟</strong>دونكته بسيار مهم است كه ما دراجراي جشنواره آنها را نداشتيم.اولين آن تغيير گروه بازيگراني است كه حركت مي كنند و دومي دكور كاملي كه در اجراي جشنواره آن را نداشتيم.
<strong>نداشتن دكور به اجراي جشنواره لطمه اي وارد نساخت؟</strong>مانيمي از دكور را دراختيار نداشتيم. مسلما از نظر زيبايي شناسي ضربه وارد مي كرد اما چاره اي نبود.به ما گفته بودند كه اجراي ما تقريبا با دكور اختتاميه تداخل دارد و. ما بايد بخشي از دكور را حذف كنيم. البته در اجراي جشنواره بازيگران با تمركز كامل هرآنچه اتفاق تمرين شده بود رااجرا كردند.
<strong>ملاك شما براي انتخاب بازيگرانتان چيست؟</strong>ما يك گروه كامل داريم كه هم نويسنده، هم كارگردان، طراح صحنه وبازيگران ثابت دارد.همه اينها اغلب در توليدات شركت دارند. خانم مهوش افشارپناه و آقاي اسكندريو خانم رهنما و... از جمله بازيگراني هستند كه در بيشتر كارها به طور ثابت بازي مي كنند.آنهايي كه در هركار به صورت متغير رفت و آمد دارند براساس توانايي ها و نوع فيزيك و بيان انتخاب مي شوند.يا از حرفه اي هايي هستند كه در طول سال نمايش و اجرايشان را مطالعه مي كنم يا دانشجويان من در كلاس ها هستند.
<strong>چرا ازبازيگران سينمايي در كارتان استفاده نمي كنيد؟</strong>من به همه بازيگران احترام قائلم ودوست دارم در كارهايم با حداكثر انها همكاري داشته باشم. مسئله اينجاست كه كيفيت بازيگري و آرامش خيال در كار برايم بسيار مهم است. بازيگران سينمايي و تصويري درگيري هاي خاص خود شان را به همراه دهها تعهد به تمرين وحتي اجرا مي آورند.اين كمي كار را سخت مي كند.
کتاب روز♦ کتاب
حالا... بانکداري الکترونيکي
مديريت بانکداري الکترونيکي نويسندگان: مهندس فرنود حسني, سهيلا سلطاني, فرشته ضرابيه سال چاپ: دي ماه 1387 انتشارات: سبزان نوبت چاپ: اول تعداد صفحات: 544 قيمت: 9000 تومان
در مقدمه کتاب آمده است:توسعه فناوري اطلاعات آثار و تبعات مثبتي در عرصه هاي مختلف اقتصادي و جوامع بهره بردار از اين فناوري ها گذاشته است. تجارت نوين نيازمند ابزارها و زير ساخت هاي مناسبي براي گسترش فرآيند هاي اقتصادي است. يکي از مهمترين شاخص ها در مراودات تجاري, بانک ها هستند. بانک ها با برقراري ارتباطات تنگاتنگ و نزديک با مردم نقشي کليدي را در عرصه تجارت بازي مي کنند و به همين دليل هميشه در تلاش هستند تا براي پيشي گرفتن از رقيبان خدمات خود را در ابعاد کمي و کيفي گسترش دهند. ورود بانک ها به عرصه بزرگ فناوري اطلاعات اين امکان را براي آنها فراهم آورد تا جهش هاي چشمگيري براي ارايه و گسترش خدمات خود داشته باشند. آنها با استفاده از ابزارهاي ارتباطي و اطلاعاتي هر روز شيوه هاي جديدتري را به مشتريان خود معرفي مي کنند تا مشتري سريع تر و بهتر از گذشته خدمات مورد نيازش را دريافت کند. در واقع فناوري هاي ارتباطي و اطلاعاتي به بانک ها در رسيدن به شعار هميشگي مشتري محوري کمک بزرگي کردند. اتوماسيون سامانه هاي بانکي در کنار آموزش مناسب کارکنان و مشريان به بانک ها اين فرصت را داد که ضمن ارايه خدمات مطلوب تر، اعتماد مشتريان را به استفاده از سامانه هاي الکترونيکي بانکداري افزايش دهد. جريان فناوري گرايانه در بانک ها حاکي از دغدغه، توجه و نگاه تازه اي در زمينه مسايل اقتصادي و تجاري و به تبع آن مسايل بانکي مي باشد. نبايد اين مساله را از ذهن دور ساخت که تحولات معاصر جهاني به خصوص در عرصه اقتصاد حاصل همگرايي جريان ها و مسايل گوناگوني است و در اين بين بانکداري نيز از تحولاتي همچون انقلاب اطلاعات، جريان سرمايه، تحولات فناوري و تحولات سازماني بي تاثير نبوده است. بانکداري الکترونيکي به عنوان يک مفهوم عام در توسعه ديجيتالي خدمات بانکداري به شمار مي رود و به همين دليل ممکن است در شناخت آن جزنگري ها و استنباط هاي شخصي تاثير گذار باشد. مفهوم بانکداري الکترونيکي و کارايي هاي آن، براي بسياري از افراد هنوز به طور کامل شناخته شده نيست و به همين دليل هم بهره برداري بهينه اي از سرمايه گذاري هاي انجام شده براي توسعه آن صورت نمي گيرد.
از سوي ديگر چالش مديريت هميشه بهره برداري از نظام ها و فناوري هاي نو را با مشکلات و مسايل مختلفي رو به رو ساخته است. رسيدن به رويکر جامع و کلان در مديريت بنگاه هاي مالي مي تواند زمينه ساز تحول و گرايش عمومي به کاربرد بانکداري الکترونيکي باشد. اين کتاب سعي دارد نگاه جامعي به همه مسايل و چالش هاي حوزه بانکداري الکترونيکي داشته باشد و به عنوان منبعي کاربردي مورد استفاده مديران بانک ها, روساي شعبه ها, کارشناسان بانکي, دانشجويان و همه علاقه مندان به کسب اطلاعات بيشتر در خصوص بانکداري الکترونيکي قرار گيرد. مولفان کتاب ضمن تشکر و قدرداني از زحمات تمامي بزرگان و پيشکسوتان بانکي اميدوارند از راهنمايي هاي ارزنده و راهگشاي خوانندگان اين کتاب بهره مند شوند.
کتاب 6 بخش داردو به اين شرح:بخش اول: بانک و بانکداري الکترونيکي فصل اول: صنعت بانكداري الکترونيکي فصل دوم: انتقال الکترونيکي وجوه فصل سوم: بانکداري الکترونيکي بين بانکي در سطح جهاني فصل چهارم: بانکداري الکترونيکي بين بانکي در سطح ملي فصل پنجم: بانكداري الكترونيكي درون بانكي
بخش دوم: مديريت راهبردي، ريسک و امنيت در بانکداري الکترونيکي فصل اول: عوامل مؤثر در پيكربندي و تدوين راهبرد در بانكداري الكترونيكي فصل دوم: اصول مديريت ريسك در بانكداري الكترونيكي فصل سوم: امنيت در بانکداري الکترونيکي
بخش سوم: فناوريهاي بانکداري الکترونيکي فصل اول: بانكداري از طريق موبايل فصل دوم: بانکداري بر اساس اينترنت فصل سوم: بانکداري با استفاده از خود پرداز فصل چهارم: بانکداري بر اساس پايانههاي فروش فصل پنجم: بانکداري تلفني فصل ششم: بانکداري خانگي و اداري فصل هفتم: فناوريهاي کاربردي در بانکداري الکترونيکي
بخش چهارم: پرداخت الکترونيکي، مدلها و چالشها فصل اول: پول الكترونيكي فصل دوم: پرداخت الکترونيکي فصل سوم: كارت
بخش پنجم: تجارت و بانکداري الکترونيکي فصل اول: جايگاه بانکداري الکترونيکي در تجارت الکترونيکي فصل دوم: تجارت الکترونيکي کاربردي
بخش ششم: مديريت بازاريابي، مشتري مداري و کيفيت محصولها و خدمات در بانکداري الکترونيکي فصل اول: مديريت بازاريابي در بانکداري الکترونيکي فصل دوم: مديريت ارتباط با مشتريان و اندازهگيري رضايت مشتري در بانکداري الکترونيکي فصل سوم: مديريت كيفيت خدمات بانكي
شماره تماس تهيه کتاب: 88914469 و 88914470
زنان در باره زنان
زنان در داستان: قهرمانان زن در داستان هاي زنان داستان نويس ايراننويسنده: نرگس باقري300ص، تهران: انتشارات مرواريد، 1387، چاپ اول
اين كتاب، كوشش مي كند تا با بررسي داستان هاي چهار زن داستان نويس معاصر ايران (سيمين دانشور، مهشيد اميرشاهي، شهرنوش پارسي پور، غزاله عليزاده)، نحوه شخصيت پردازي آنان را به ويژه در آفرينش قهرمانان زن، براي خواننده روشن سازد. هم چنين نشان دهد كه قهرمانان زن در آثار زنان داستان نويس در قياس با قهرمانان زن در آثار مردان داستان نويس، در كدام سوي مرزهاي عقلاني بودن و عاطفي بودن و يا آميختگي اين دو جانب انديشه قرار دارند؛ و نيز مي كوشد آفرينش قهرمانان زن در آثار داستان نويسان زن را با آفرينش قهرمانان زن در آثار داستان نويسان مرد، بسنجد و ميزان توفيق هر گروه را بررسي كند.
فصلي از دانش فروغي</strong>
مجموعه مقالات محمد علي فروغي: مجموعه 2 جلديبه كوشش: حبيب يغمايي827ص، تهران: انتشارات توس، 1387، چاپ سوم
اين كتاب، مجموعه اي است از خطابه ها، رساله ها، گزارش ها، نامه ها و مقدمه بر كتاب ها كه به همت «حبيب يغمايي» گردآوري شده و در دو جلد به چاپ رسيده است. مقالات اين مجموعه عرصه گسترده اي از تاريخ، فرهنگ و ادبيات ايران را در بر مي گيرد و از دانش و توانايي كم نظير «محمد علي فروغي» و كوشش ها و خدمات او حكايت مي كند. عناوين بعضي از نوشته هاي اين مجموعه عبارتنداز: «ترجمه لغات فرنگي»، «خطابه درباره آثار ملي»، «ايران در 1919 ميلادي»، «پيام من به فرهنگستان»، «فرهنگستان چيست؟»، «جامعه ملل»، «سخنوران ايران در عصر حاضر»، «ايران را چرا بايد دوست داشت؟»، «سعدي و حافظ»، «رساله سر الاسرار»،«فارسي نويسي»، «ادارات ما»، «حقوق در ايران»، «جواب فروغي به مطبوعات انگليس»، «مذاكرات با نمايندگان انگليس»، «اختلافات سر حدي ايران و شوروي»، «تاثير رفتار شاه در تربيت ايراني»، «حكيم خيام نيشابوري»، «تقريظي بر فرهنگ نفيسي» و«بياني اجمالي از كتابخانه مجلس شوراي ملي».
<strong>ابوعلي سينا : شادماني</strong>
شرح و تفسير پارسي گردان ادويه قلبيه بوعلي سينا درباره فلسفه شادماني و داروهاي شادي آوربه كوشش: حسين رضوي برقعي458ص، تهران: نشر ني، 1387، چاپ اول
رساله «الادوية القلبية» در سال 405 ه. ق به وسيله «ابن سينا»، در شهر همدان، به درخواست حاكم آن شهر نوشته شده است. «ابن سينا» در اين كتاب كه به زبان عربي است از داروي هاي نشاط آور و تاثير خوردني ها و نوشيدني ها و داروهاي گياهي، بر تقويت و كاركرد قلب سخن مي گويد. كتاب حاضر ترجمه اين رساله به زبان فارسي، همراه با شرح و تفسير آن است. به نظر مي رسد كه اين ترجمه و شرح مربوط به اواخر قرن نهم و نيمه اول قرن دهم هجري قمري باشد. گفتني است كه تاكنون سه نسخه فارسي از اين اثر شناخته شده كه مترجم يا مترجمان آن ناشناس است. در چاپ حاضر، نسخه فارسي كتابخانه مجلس شوراي اسلامي كه در سال 1057 ه. ق كتابت شده، به عنوان نسخه اصلي مورد استفاده قرار گرفته و با نسخه هاي كتابخانه مجلس سنا (قرن دهم يا يازدهم هجري) و كتابخانه ملك (سال 1071 ه. ق) مقايسه شده است.
<strong>باز هم عليه استالين</strong>
اجاق سرد همسايهنويسنده: اتابك فتح الله زاده227ص، تهران: انتشارات معين، 1387، چاپ اول
اين كتاب، خاطرات پراكنده ايرانياني است كه دراواخردوران زمامداري «استالين» قدم به خاك شوروي گذاشتند. اين بخش از ايراني ها دست كم اقبال آن را داشتند كه به سرنوشت شوم مهاجران پيش از خود دچار نشوند؛ آناني كه در تصفيه هاي خونين سال هاي 1935 تا 1945 ميلادي به فجيع ترين شكل از ميان رفتند. در حقيقت نويسنده كتاب با مراجعه به كساني كه در واپسين دوره حكومت «استالين»، از ايران به شوروي رفتند و به جرم هاي سبك، هم چون عبور غير مجاز از مرز، به كار در اردوگاه هاي شوروي محكوم شدند، خاطرات آنان از آن دوره را گردآوري و تدوين كرده است.
<strong>خاطرات رئيس ايل</strong>
متن كامل خاطرات امير تيمور كلاليويراستار: حبيب لاجوردي262ص، تهران: انتشارات صفحه سفيد، 1387، چاپ اول
اين كتاب كه در چارچوب «طرح تاريخ شفاهي ايران» از طرف «مركز مطالعات خاورميانه» در دانشگاه هاروارد تهيه و تدوين شده، خاطرات «امير تيمور كلالي»، رئيس ايل تيموري، وكيل مجلس، وزير كابينه مصدق و سرپرست شهرباني كل كشور است. «محمد ابراهيم امير تيمور»، معروف به «سردار نصرت»، يكي از روايت كنندگان استثنايي «طرح تاريخ شفاهي ايران» است؛ چرا كه به مدتي پيش از پنجاه سال، يا در رويدادهاي سياسي ايران شركت مستقيم داشته و يا از نزديك شاهد آنها بوده است. خاطرات «امير تيمور» در دو جلسه در تاريخ هاي 5 و 14 بهمن سال 1360، در منزل او در شهر «لاهويا» در ايالت كاليفرنيا ضبط و سپس تدوين شده است.
<strong>سهراب از چه مي ترسيد ؟</strong>
سفر در آينه: نقد و بررسي ادبيات معاصربه كوشش: عباسعلي وفايي472، تهران: انتشارات سخن، 1387، چاپ اول
اين كتاب، شامل مجموعه مقالات «همايش بين المللي تعامل ادبي ايران و جهان» است كه با موضوع ادبيات معاصر فارسي در سال 1386 (2007 ميلادي) در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران برگزار شد. عناوين بعضي از مقالات اين مجموعه و نويسندگان آنها عبارتنداز: «سير و تحول كاريكلماتور نويسي در ايران/عاطفه اسدي، شكوه السادات تابش»، «ساختار و مضمون در داستان هاي بيژن نجدي/الماس تاجريان»، «شخصيت پردازي آركائيك در داستان كوتاه فارسي/زينب چوقادي»، «تاثير شعر غربي بر شعر نو ايران/دكتر مريم حسيني»، «بررسي بن مايه ترس در اشعار سهراب سپهري /بهروز ژاله»، «بررسي فرآيند نوستالژي در اشعار اخوان ثالث/دكتري مهدي شريفيان»، «سنت شكني مهدي اخوان ثالث در حماسه سرايي فارسي معاصر/دكتر عتيق الرحمن»، «انديشه هاي اجتماعي و سياسي در شعر معاصر/دكتر عبدالله نصرتي»، «برآمدن شكل هاي جديد نگارش در ادبيات معاصر فارسي/دكتر حسين پوينده» و «گونه هاي نوآوري و هنجار شكني ها در قافيه غزل امروز: 1360-1385/سيد هاني رضوي».
<strong>عارق ديگر...</strong>
حق اليقين في معرفة رب العالميننويسنده: محمود بن عبدالكريم شبستريتصحيح و تعليق: دكتر رضا اشرف زاده164ص، تهران: انتشارات اساطير، 1387، چاپ دوم
اين كتاب از آثار شيخ «محمود شبستري»، از عرفاي برجسته نيمه اول قرن هشتم ه. ق و از پيروان نامدار «ابن عربي» در ايران است. اگر كتاب «گلشن راز» را بهترين اثر منظوم عرفاني اين عارف بزرگ بدانيم، كتاب «حق اليقين»، بهترين يادگار منثور او در عرفان است. اين كتاب، به نثري پيچيده و با نازك انديشي بسيار، به همراه اصطلاحات عرفاني و فلسفي و كلامي و با استشهاد به آيات قرآني و احاديث گوناگون در يك مقدمه و هشت باب، نوشته شده است. تصحيح حاضر از اين اثر ارزشمند با استفاده از چند نسخه خطي و چاپي آن انجام شده و با فهرست هاي گوناگون و شرح لغات و معاني آيات همراه گرديده است.
<strong>خاطرات مجلس اول</strong>
بحران دموكراسي در مجلس اول: خاطرات و نامه هاي خصوصي ميرزا فضلعلي آقا تبريزيبه كوشش: غلامحسين ميرزا صالح174ص، تهران: انتشارات نگاه معاصر، 1387، چاپ اول
نويسنده اين خاطرات و نامه ها، «ميرزا فضلعلي آقا تبريزي»، از روحانيون برجسته آذربايجان در عصر مشروطه و از نمايندگان مجلس شوراي ملي در دوره اول است. او با عناصر تندرو و به خصوص وكلاي افراطي آذربايجان در مجلس اول ناسازگار بود و اقدامات آنان را به ضرر نظام جديد مي دانست. «ميرزا فضلعلي» در فاصله سال هاي 1916 تا 1921 ميلادي (1334 تا 1339 ه.ق ) براي معالجه در شهرهاي مختلف اروپا، از جمله برلين بسر مي برد. در اين دوره، او با اعضاي سابق «كميته مليون ايران» و گردانندگان ماهنامه «كاوه» مراوده و مكاتبه داشت. از نامه هاي مربوط به اين دوران مي توان فهميد كه«هيئت تحريريه نشريه «كاوه»، حضور «ميرزا فضلعلي آقا» را بسيار مغتنم مي دانستند و از دانش عميق او در زمينه متون كلاسيك ايران و اطلاعاتش در باب شرايط سياسي ايران بهره مي گرفتند. خاطرات و نامه هاي خصوصي «ميرزا فضلعلي آقا تبريزي» اطلاعات ارزشمندي در زمينه اوضاع مجلس اول و حال و هواي سياسي و اجتماعي ايران در آن دوره در اختيار پژوهشگران قرار مي دهد..
<strong>همه شعرهاي رويائي</strong>
مجموعه اشعار يدالله رويايي704ص، تهران: انتشارات نگاه، 1387، چاپ اول
اين كتاب، مجموعه اشعار «يدالله رويايي» است. اين مجموعه شامل شش دفتر از اشعار «رويايي» با اين عناوين است: 1- بر جاده هاي تهي، 2- از ميان آوازها و ترانه ها،3- از دوستت دارم، 4- شعرهاي دريايي، 5- دلتنگي ها، 6- لبريخته ها. مجموعه «بر جاده هاي تهي» كه شامل شعرهاي شاعر در فاصله سال هاي 1332 تا 1340 خورشيدي است، خود شامل پنج دفتر با اين عناوين است: «خسته»، «بر جاده هاي تهي»، «دفتر اشعار قديم»، «اتودها» و «دو بيتي ها».
<strong>نشريات</strong>
نگاه نو: فصلنامه اجتماعي، فرهنگي، هنري، ادبيشماره 80، بهمن 1387
هشتادمين شماره «نگاه نو»، با تصويري از جهان پهلوان غلامرضا تختي بر روي جلد آن، به بزرگداشت و ياد اين ورزشكار مردمي و دوست داشتني ايران مي پردازد. عناوين بعضي از مقالات و نوشته هاي اين شماره:× ما نيز زندگي را دوست مي داريم: مصاحبه با محمود درويش/ترجمه: تراب حق شناس× در جنگل تناقض ها/ژان ماري گوستاو لوكلزيو/ترجمه: رضا رضايي ماجراي يكصد ساله نفت/محمد علي موحد× مرد سياه در كاخ سفيد/عبدي كلانتري× مانيفست برلين/اوژن يونسكو/ترجمه: محمد ربوبي× آواز جاودانه از توست: مروري بر كارنامه غلامرضا تختي/علي ميرزايي× سياوش ها را مي كشند و سهراب ها را.../جلال آل احمد× مردي كه محكوم به شكست بود/داريوش آشوري× جهان پهلوان/ سياوش كسرايي× مرگ يك مرد/رضا براهني× پسا تختي/عبدالحسين آذرنگ× پهلوان/جمال ميرصادقي× كتاب هاي تازه
<strong>باران، باران، باران</strong>
شمارهي 20 و 21 فصلنامهي «باران» در سوئد منتشر شد.
طرح جلد اين شمارهي «باران»، عکس مجسمهاي ساختهي «بهروز حشمت»، هنرمند ساکن وين است به نام «فرياد» که در اعتراض نسبت به سرکوب آزادي بيان در ايران ساخته شده است. حاشيهاي بر اصل اين شماره مطلبي است از علي رضايي دربارهي کتابو کتابخواني با اشاره به کتاب «ادبيات در خطر» نوشتهي تزوتان تودوروف و «چگونه ميتوان دربارهي کتابهايي که نخواندهايم صحبت کرد» نوشتهي پير بايارد.
ديگر مقالههاي اين شماره عبارتند از: «اقتصاد رانتي و معناي دمکراسي» (احمد علوي)، «نقش محمود طرزي در بيداري زنان افغانستان» (ناصرالدين پروين)، «فصلي از زندگي و مبارزات مصطفي شعاعيان» (انوش صالحي)، «عقده کهف» (نوشتهي منتشر نشدهاي از احسان طبري)، «عنصر زنانه و نمادهاي بخت در شاهنامه» (شکوفه تقي)، «دونگاه به مجموعه شعر عکس فوري عشقبازي: «فاصلهي صدا و سکوت» (مليحه تيرهگل)، «شاعري؛ هويتي دگرگونه» (فريبا صديقيم)، «نگاهي پستمدرن به جريان چهارم رسانهاي در ايران» (اميد حبيبينيا)، «شبهترجمههاي ذبيحالله منصوري» (اسماعيل حداديان مقدم)، «نگاهي به رمان سالمرگي نوشتهي اصغر الهي» (ا. خلفاني)، «نظامي گنجوي، سعيدي سيرجاني و سيماي دو زن» (اسد سيف)، «تورق سريع رمان ميم نوشتهي عليمراد فدايينيا» (بهروز شيدا)، «شخصيت داستاني» (لورنس پرين/ ترجمهي ابوالقاسم گلستاني)، «خندهي پنجرههاي باز در اتاقي آفتابگير» (حميد صدر)، «نامههاي تقي مدرسي به م. ف. فرزانه»، «نگاهي به ترجمهي سوئدي کتاب خيرانديشان نوشتهي جاناتان لتيل» (منوچهر اردلان)، «نيهيليسم ويرانگر و ايدئولوژي نياکاني» (احمد شيرازي) و «اسناد و فرامين منتشرنشدهي قاجار» (اردشير سراج).
در شمارهي جديد فصلنامهي باران، دو گفت و گو نيز ارائه شده است. يکي با «ناصر مهاجر» پژوهشگر ساکن پاريس و يکي از ويراستاران کتاب «گريز ناگزير» (ن.پايدار)، و دومي با با «سوسن تسليمي»، بازيگر ساکن سوئد (محمد عبدي).در اين شماره چند داستان نيز از هوشنگ اسدي، شهلا باورصاد، جهانگير سعيدي، محمد عبدي، فرشته مولوي، و ديميتري فرهولست با ترجمهي کوشيار پارسي؛ دو طنز از آرت بوخوالد، طنزنويس امريکايي با ترجمهي شيوا فرهمندراد، چند شعر از آسيه اميني، مسعود کدخدايي و حسن ساحلنشين چاپ شده است.
اگر علاقهمند به مطالعهي فصلنامهي باران هستيد، اگر علاقهمند هستيد تا از نشر فارسي در تبعيد حمايت کنيد، باران را مشترک شويد. فصلنامهي باران براي ادامهي فعاليت، نياز به افزايش تعداد مشترکين خود دارد.
هزينهي اشتراک باران در سوئد به مدت يکسال 300 کرون، در اروپا 35 يورو، و در امريکا معادل 45 يورو است. قيمت اشتراک براي موسسات و کتابخانهها 25 درصد بيشتر از ارقام فوق است. info@baran.st
نگاه♦ کتاب
دخترک شوخ و شنگ راوي قصه ها اما تحصيل کرده ي فلسفه است و روزگاري استاد اسطوره شناسي دانشگاه تهران بوده... آخرين کتاب گلي ترقي: " بزرگ بانوي هستي " در واقع آن روي سکه ي شخصيت قصه پرداز اوست.
نگاهي به کتاب تازه گلي ترقيمرگ و زندگي
گلي ترقي به خاطر قصه هاي جذابش شناخته است، قصه هايي که در زمان نوشته شدنشان بسيار عجيب و خارج از فرم جلوه مي کردند. از زندگي شهري گفتن، از کلاس باله، خوشگذراني ها و ريزه کاري ها و جزئيات زندگي متجدد سخن... اينها دستمايه ي قصه هاي شيريني بودند که در ادبيات جغرافيايي و عامه ي آن روزهاي ايران جوري غريب به حساب مي آمدند. اما گذر زمان و افزايش تجربه زندگي شهري باعث شد تا قصه هاي گلي ترقي به مرور در ادبيات معاصر ايران رشد و نمو پيدا کنند، خوانده شوند و در خاطرات عمومي ايرانيان ثبت شوند. حالا ديگر کمتر قصه دوستي است که دختر نوجوان و سرکش قصه هاي گلي ترقي را در خاطر نداشته باشد و بخشي از آن خاطرات پراکنده را در ذهنش تصوير نکرده باشد...
دخترک شوخ و شنگ راوي قصه ها اما تحصيل کرده ي فلسفه است و روزگاري استاد اسطوره شناسي دانشگاه تهران بوده... آخرين کتاب گلي ترقي: "بزرگ بانوي هستي" در واقع آن روي سکه ي شخصيت قصه پرداز اوست.
بزرگ بانوي هستي، مجموعه اي است از نه مقاله که موضوعيت و محوريت همگي اسطوره است و نماد و درک صورت ازلي و زمان ابدي.
آنچه در اين ميان بيش از همه جلوه مي کند زاويه ي نگاه نگارنده است به مفهوم اسطوره و نماد... در بيشينه ي نوشته ها نگاهي که به اسطوره و نماد شده است مشابه و يا عيناً همان نگاهي است که توسط يونگ باب شده است.
نگارنده در دو مقاله ي نخستين به توضيح و واشکافي مفاهيم صورت ازلي و اسطوره پرداخته است و بعد در مقالات بعدي با استفاده از همان نگاهي که در ابتدا بيان شان کرده، به شرح و بسط انواع و اقسام اسطوره پرداخته است... اسطوره هاي نو و مدرن و اسطوره ي قهرمان و اساطيري که به خدايگان نور و ظلمت شهره شده اند از ديگر مقاله هاي اين کتاب مي باشند.
مفصل ترين مقاله ي کتاب که چيزي حدود يک سوم حجم آن را هم شامل شده، اختصاص دارد به بررسي و رديابي اسطوره ي بزرگ بانوي هستي( مادر زمين) در اشعار فروغ فرخزاد... گلي ترقي که سالها پيش با سرودن مجموعه ي "درياپري، کاکل زري" به گونه اي شعر "به علي گفت مادرش روزي..." فروغ را بازسرايي کرده و علاقه اش را به جهان بيني بي غش فروغ نشان داده بود، اين بار به صورت علمي و آکادميک به بررسي انساني مي پردازد که مثل هيچکس نبود، انساني که توانست در کوتاه زمان زندگي اش با نيروهاي کيهاني و خداوندان ازلي ارتباط برقرار کند و خود را در طبيعت ناميرا بميراند.
شعر فروغ، اين بار اما نه قرار است از لحاظ زبان شعري بررسي شود و نه از جنبه ي زنانگي، نه عصيان بي حدش مد نظر است و نه مباحث سياسي و اجتماعي مطرح شده و يا نشده در شعرش، اين بار تنها با فرديت شاعر مواجهيم و..."بررسي سير و سلوک دروني او از اسارت تا پرواز، شناخت نمادها و مفاهيم اسطوره اي و تجلي آرکي تايپ يا صورت ازلي بزرگ مادر هستي..."
نويسنده در مقاله ي نخستين باب تعريف اسطوره مي نويسد: "... زيست شناسي صورت هاي ازلي را غرايز يا الگوهاي رفتاري مي نامد. اما از ديدگاه روانشناسي، صورت ازلي و غريزه متفاوت اند. غريزه عملي ناخودآگاه و ماشيني ست و بر حالات رواني آدمي تاثير ندارد. صورت ازلي در مقابل قدرتي تکان دهنده دارد و بر فکر و حس و اراده ي انسان موثر است و در او واکنشي عاطفي بر مي انگيزد. از اين رو اين صورتها، همانند مظاهر قدسي و تجليات قدسي و تجليات غيبي، اموري نومينوس ( Nominous ) هستند و در آدمي احساسي از حيرت و هيبت به وجود مي آورند..."
ديگر مقاله ي مفيد کتاب، نوشتاري است با عنوان "خدايگان عصر تکنولوژي". در اين مقال نويسنده سعي در معرفي اسطوره ي نوين "بشقاب پرنده" دارد... نگاه حاکم بر اين نوشته نيز همان خط دائمي کتاب است و آمده از ديدگاه روانشناسي کارل گوستاو يونگ.
گلي ترقي در ميانه ي اين مقاله به اين پرسش که بشقاب پرنده واقعاً چيست چنين پاسخ مي دهد:"... در اينجا با دو فرضيه روبرو هستيم: امري واقعي که طبيعت آن مجهول است باعث پيدايش اسطوره ي زمان مي شود و يا برعکس، يک فانتزي، يک vision، يک صورت تخيلي که ريشه در ناخودآگاه دارد، ذهن آگاه را تحت سلطه مي گيرد."
ديگر مقاله ي جذاب کتاب نيز نوشتاري است با عنوان " در آميختگي نور و ظلمت " که اختصاص دارد به شرح مختصري از کتاب " A record of two friendship " نوشته ي ميگوئل سرانوي شيليايي. اين کتاب که يکي از سند هاي مهم نوشتاري دنيا در زمينه ي پيوند عرفان شرق و غرب و چگونگي درک جادوي چيني و هندي توسط ذهن عقل گراي غربي به حساب مي آيد در ايران نيز توسط دکتر سيروس شميسا به فارسي برگردانده شد و با عنوان " با يونگ و هسه " به چاپ رسيد.
مقاله ي " در آميختگي نور و ظلمت " به فضاي رواني اين دو دوستي (دوستي سرانو با يونگ و هسه) اشاره مي کند و جادوي حاکم بر روابط اين دو دوستي که به قول هرمان هسه تنها در جمع هاي هرمسي برقرار است.آميختگي نور و ظلمت البته براي ايرانيان مفهوم عميق تري هم دارد چرا که به نوعي يادآور تعاليم مانوي هم مي باشد... هر چند که در اين مقال تنها شرح مختصري از آن کتاب به ميان آمده است و اشاره اي به نور و تاريکي در فلسفه ي مانوي در اين نوشتار به چشم نمي آيد.
و در آخر مقاله ي ديگري است با عنوان " سفري دوزخي به عالم تاريک زير جهان " اين مقاله که در واقع شرحي است بر دو مقاله ي جداگانه ي يونگ، به بررسي شباهت ها و تفاوت هاي دو هنرمند بزرگ مي پردازد... اين نزديکي ها و فاصله هاي روحي اي که اين دو هنرمند با هم داشته اند شده است دستمايه ي اين مقاله ي خواندني...وي از قول يونگ مي نويسد:" بيماران رواني به دو دسته تقسيم مي شوند: نوروتيک ها و اسکيزوفرنيک ها. گروه اول تمايل به ترکيب و هماهنگ کردن اعضا دارد. لا اقل در جست و جوي معنايي مشخص است. گروه دوم برعکس، ذهنيتي پراکنده دارد و تصوير ذهني او از جهان خارج تصويري تکه تکه، گسسته و نامتحد است. آنجا که نوروتيک مي کوشد اجزا را به هم متصل کند، اسکيزوفرنيک تصاوير و خطوط را مي شکند و به جهان آشفتگي و هاويه رجعت مي کند،" نويسنده، پيکاسو و جويس را متعلق به گروه دوم مي داند.
در بخش بعدي اين مقاله پيکاسو به فاوست( البته منظور در اينجا، فاوست، قهرمان کتاب گوته است و نه دکتر فاوست واقعي که گوته در نوشتن قصه اش از او الهام گرفته) مانند شده است که همچو او در جستجوي انسان کامل است... انساني ازلي و ادبي، اما از ياد رفته...
در يک نگاه کلي مي توان چنين گفت که مقالات اين کتاب در شناساندن اسطوره و انواع آن، به خواننده اي که آشنايي زيادي با اساطير و ارتباط شان با روانشناسي مدرن ندارد بسيار سودمند و مفيد اند و مقاله اي که در رابطه با فروغ و شعر او نوشته شده است نيز حاصل نگاهي تازه و مدرن است به شاعري که زندگي و مرگش شايد ابهام برانگيز ترين نوع زندگي و مرگ باشد در ميان شعراي معاصر.
♦ شعر
اشعاري از مليحه تيره گل، نصرت رحماني، شيدا محمّدي، رضا مقصدي و مجيد نفيسي براي اين شماره " " برگزيده شده اند
قيصر امين پورحتي اگر نباشي...
مي خواهمت چنانکه شب خسته خواب را مي جويمت چنانکه لب تشنه آب را محو تو ان چنانکه ستاره به چشم صبح يا شبنم سپيده دمان آفتاب را بي تابم آنچنانکه درختان براي باد يا کودکان خفته به گهواره تاب را بايسته اي چنانکه تپيدن براي دل يا آنچنانکه بال ِ پريدن عقاب را حتي اگر نباشي، مي آفرينمت چونانکه التهاب بيابان سراب را اي خواهشي که خواستني تر ز پاسخي با چون تو پرسشي چه نيازي جواب را ناهيد سرشگي
تاج از خار
اگر ميگذاشتند جيغ بزنم گريه ميكردم چه كسي ميدانست راهرفتن روي دو زانو را؟ آنكه به سوي صليب دوزانو رفت يا آنكه دست شست و زانوزد/ و تاج خاردار
بر سر پادشاهِ بيتخت نهاد؟ نميگذاشتند نميگذاشتند دستهايم با دستهاي تو در هوا چرخ بزنند و صدايم... اگر ميگذاشتند باهم داد بزنيم!زمين به لرزه نمينشست اينقدر دستهايي كه ميخواستند يکدست شوند تكا ن بخورد اين هوا اين سرزمين پس بگيرد خودش را از لرزهها و پسلرزهها كه گل در پاييز برگ در باد نميگذاشتند
کارگردان فيلم عيار 14- پرويز شهبازي- بعد از پايان فيلم در اعتراض به تيتر بولتن روزانه جشنواره با اين عنوان که " مي ترسم خجالت بکشم" نشست مطبوعاتي را ترک کرد. چرا؟
نگاهي به فيلم عيار 14مرد تنهاي وسترن
کارگردان، نويسنده فيلمنامه و تهيه کننده: پرويز شهبازي- مدير فيلمبرداري: علي لقماني- موسيقي: انتخابي- بازيگران: محمدرضا فروتن، کامبيز ديرباز، پوريا پورسرخ، مهشيد افشار زاده.
خلاصه داستان: فروتن در چند سال پيش با شکايت از ديرباز او را را به زندان افکنده است. حال ديرباز باز مي گردد و فروتن فکر مي کند او قصد انتقام گرفتن را از او دارد. پس دائم از ترس مي گريزد در حاليکه ديرباز به هيچ وجه چنين قصدي ندارد.
فيلم عيار 14 آخرين ساخته پرويز شهبازي واپسين فيلم ايراني بخش بين الملل بيست و هفتمين جشنواره فيلم فجر بود. فيلمي که اگرچه مورد توجه منتقدان قرار گرفت، اما از فيلم تحسين شده پيشين شهبازي، نفس عميق، چند پله پايين تر مي ايستد.
اکران نفس عميق در سال 1381 اتفاقي خجسته براي سينماي ايران بود. فيلمي پوچ گرا که با دقت سازنده اش در ارائه جزئيات نويد تازه نفسي را مي داد که بسيار به سينما علاقه دارد. جوانان آس و پاس و بي هدف اين فيلم توانستند تصوير مناسبي را از دوران خود ادامه دهند.
شهبازي بعد از اين فيلم ديگر فيلمنساخت و فيلمنامه به آهستگي را براي مازيار ميري نوشت. زمان گذشت و او تمام اين سال ها را روي فيلمنامه عيار 14 کار کرد. فيلمي که بسياري به ديدن و درخشيدن ان در جشنواره فيلم امسال دلخوش بودند.
شهبازي که خود تهيه کننده فيلم تازه اش بود زمان مناسبي را صرف فيلمبرداري کرد و براي گرفتن صحنه هاي برفي فيلم يک سال صبر کرد. صداگذاري فيلم هم سه ماه زمان بردکه به حق شنيدني است. سکانس نهايي فيلم را هم عباس کيارستمي فيلمبرداري کرده است. شهبازي پيش از نمايش فيلم آن را به هيچکس، حتي صميمي ترين دوستانش هم نشان نداد و ان را به زمان جشنواره و روي پرده موکول کرد.
فيلم به نمايش در آمد. شيوه و شمايل وسترن گونه فيلم بسياري را خوش آمد. اما همه مي گفتند که نفس عميق فيلم ديگري بود. فيلم پيشين شهبازي سرشار از جزئياتي بود که جاي آنها در فيلم تازه فيلمساز خالي به نظر مي رسد.
شخصيت اصلي فيلم طلافروشي در شهري غريب و بدون مشخصات شناسايي است. او فکر مي کند رفيق قديمي اش بازگشته تا از او انتقام بگيرد. طلافروش دائم از اين تفکر و توهم فرار مي کند. او حتي سراغ کلانتري مي رود و ورود دوباره مرد را به انها خبر مي دهد. تا اينجاي کار بايد ياد اين افتاده باشيد که شهبازي نيم نگاهي به فيلم صلاه ظهر فرد زينه مان داشته است، اما با تغيير در جايگاه اجتماعي شخصيت ها.فضاسازي کلي فيلم نيز با فيلمبرداري خوب لقماني به شهبازي کمک کرده تا بتواند عسرت و شرايط بد زندگي ضد قهرمان هايش را با سردي و سختي رفت و آمد در برف بياميزد. فروتن و ديرباز هم آنقدر جذاب هستند که بتواني ترس و بي روحي را در چهره شان باور کني. ديرباز به شهر مي آيد اما نه به قصد انتقام. فروتن در صحنه انتهاي فيلم نيز نه به دست ديرباز که به وسيله اوهام خود کشته مي شود.
شهبازي به اين ترتيب زاويه قضاوت تماشاگر را دستخوش ترديد مي کند. او تا انتها داستان خود را پيش مي برد بدون اينکه کوچکترين سرنخي را در اختيار تماشاگر بگذارد. با تمام تلاش هاي شهبازي فيلم چندان در طول پيش نمي رود و بيشتر در عرض محدود مي ماند. گسستي که حوصله تماشاگر از ريتم کند فيلم به دست مي اورد ارتباط او را با صحنه قطع مي کند و شهبازي بايد دائم تلاش کند اين ارتباط را با اتفاقي کم رنگ و کوچک برقرار سازد.
در اين ميان شخصيت دومي هم وجود دارد که پوريا پورسرخ نقش او را بازي مي کند. فيلمساز هرجا حس مي کند ريتم به ملال افتاده و از ديگر سو نمي خواهد مچ خود را نيز باز کند از اين شخصيت دوم استفاده مي کند.
در فيلم صلاه ظهر زمان واقعي و دراماتيک به همنشيني کامل مي رسند تا مخاطب با دقايق به ظاهر پاياني کلانتر فيلم که همه مردم شهر او را در برخورد با خلافکاران تنها گذاشته اند همذات پنداري کرده و براي کلانتر فيلم دل بسوزاند. اما اينجا داستان کاملا بسط پيدا مي کند.
شخصيت ها در يک زمان معين سراغ هم نمي آيند. اين مسئله امکان جزئيات پردازي را از کارگردان مي گيرد. زيرا در فيلم زينه مان کارگردان ديگر نيازي به چفت و بست روابط و حادثه هاي مياني پيرنگ نداشته و يکسره واقعيت و تعليق را بيان داشته است.
اما در عيار 14 شهبازي با توجه به علاقه اش در واقع گرايي به دليل عدم ارج گذاشتن کافي به داستان جزئيات را فداي به سامان رساندن کارش کرده است. فيلم بسيار زياد قابليت دارد که زمانش را فشرده کرد تا به نتيجه مطلوب رسيد.
پرويز شهبازي بسيار روي عيار 14 تعصب دارد و همين مسئله کمي ما را نگران مي کند که پس از نمايش فيلم با گارد بسته مقابل تماشاگران آن قرار بگيرد.
سينماي ايران♦ جشنواره /2
سياوش مي خواهد ببيند مي تواند داستان را به نفع خود تغيير دهد يا اينکه سرنوشت بر پايه تقديري محتوم به راه خود ادامه مي دهد...آيا واروژ کريم مسيحي بعداز چند سال بازگشت به سينما موفق است؟
نگاهي به فيلم ترديدهملت به سبک ايراني
نويسنده، تدوينگر و کارگردان: واروژ کريم مسيحي- مدير فيلمبرداري: بهرام بدخشاني- موسيقي: علي صمدپور- طراح صحنه و لباس: امير اثباتي- تهيه کننده: سعيد سعدي- بازيگران: بهرام رادان، ترانه عليدوستي، حامد کميلي، مهتاب کرامتي، محمد مطيع، عليرضا شجاع نوري.
خلاصه داستان: پدر سياوش در حادثه تصادف فوت کرده است. سياوش دائم به اين مسئله فکر مي کند تا اينکه در مي يابد به زودي مادرش با عمويش ازدواج خواهد کرد. اين مسئله او را مشکوک کرده و به ياد نمايشنامه هملت مي اندازد . سراغ دوستش مي رود که در کار تئاتر است. آنها سعي مي کنند واقعه هملت را بازسازي کنند تا اختيار بازي زندگي را خود در دست گيرند.
واروژ کريم مسيحي پس از چندين سال دوري از سينما و ساختن فيلمي موفق به نام پرده آخر که امروز عمرش به به 18 سال مي رسد ترديد را ساخت. اين فيلم با وسواس هاي کريم مسيحي ساخته شده و در زمينه نکته مشترکش با فيلم پرده آخر دلبستگي اين فيلمساز به هنر نمايش و استفاده از متن نمايشي و شبه تئاتري در کارش است.
واروژ کريم مسيحي ترديد را با همان وسواسي جلوي دوربين برد که پرده آخر را ساخته بود. در ميانه کار به دليل فشارهاي عصبي مدتي نيز به بيماري دچار شد و کار خوابيد.حتي در اين ميان محمد مهدي دادگو تهيه کننده فيلم نيز به دليل طولاني شدن پروژه از توليد فيلم انصراف داد و کار به سعيد سعدي سپرده شد که اصولا تهيه کننده سينماي جنگ است و حضور او کنار واروژ کمي عجيب به نظر مي رسيد.
واروژ با تغيير تهيه کننده تصميم گرفت تا يکي از بازيگران را نيز عوض کند و بنابراين حامد کميلي را جايگزين محمد رضا فروتن کرد تا نقش گارو را بازي کند که اين اتفاق امروز خجسته به نظر مي رسد. فروتن براي اجريا اين نقش کمي عصبي مي نمايد در حاليکه گارو ظاهر و باطني آرام دارد.
در نهايت فيلمبرداري با زماني بسيار بالاتر از زمان عادي فيلمبرداري فيلم هاي ايراني به پايان رسيد و واروژ خود پشت ميز تدوين آن نشست.
اين سو و آن سو شنيده مي شد که خود واروژ نيز درباره کيفيت فيلم نگراني هايي دارد که نمايش فيلم در سينماي مطبوعات بخشسي از اين نگراني ها را حل کرد. فيلم ترديد نسبت به پرده آخر چند پله عقب تر مي ايستد و حتي نام فيلم نشان و آدرسي آشکار از فضا و تم کلي کار به شمار مي آيد.
واروژ در ترديد دلمشغولي هاي هميشگي خود يعني سينماي پليسي و تئاتر در سينما را به دنياي امروز آورده و حتي براي آدم ها بد داستانش سراغ سرمايه داران اقتصادي امروز مي رود. فيلم فضاسازي خوبي دارد و در بعضي از اين فضاها تماشاگر را به درستي با خود همراه مي کند. اما در نهايت نمي تواند آنگونه که بايد عمل کند . فيلم بسيار طولاني است و داستان خود را هم دير شروع مي کند. در بسياري موارد تماشاگر به دليل زمان طولاني و فصولي که به راحتي قابل حذف هستند از کليت کار فاصله مي گيرد.
واروز در ترديد اداي ديني مستقيم به تئاتر دارد. همانگونه که در فيلم پرده آخر نيز اساس کار را بر نمايش گذاشته بود. در اينجا شخصيت اصلي فيلم متوجه مي شود نا خواسته وارد مسيري شده که هملت قهرمان ناکام نمايشنامه شکسپير آن را پشت سر گذاشته بود. سياوش مي خواهد ببيند مي تواند داستان را به نفع خود تغيير دهد يا اينکه سرنوشت بر پايه تقديري محتوم به راه خود ادامه مي دهد.
دوستش گارو که اينجا حود تبديل به هوراشيو شده است نيز با او همدل مي شود. حال همه شخصيت ها کامل شده اند. سياوش همه داستان را مطابق نمايشنامه پيش مي برد. حتي براي اينکه به عمويش ثابت کند داستان را مي داند نمايش معروف اعتراف را تشکيل مي دهد. اما در اينجاست که واروژ به خاطر فاصله گذاري براي تماشاگر امروز تغييراتي را در داستان ايجاد کرده و خود نيز وارد بازي مي شود. پس از اجراي نمايش سياوش عمو چندان تحت تاثير قرار نمي گيرد و بعد از مدتي مي فهمد که سياوش جريان را مت.جه شده است.واروژ با اين داستانوارگي نمايشي دنيايي را خلق مي کند که تکليف قطب مثبت و منفي آن همچنان که درام نويسان کهن گفته اند کاملا مشخص است. آدم ها يا سرشتي نيک دارند يا بد. همين سرشت نيک و بد نه تنها جاي آنها را در کليت زندگي که در تقابل و تعامل با اطرافيانشان نيز مشخص مي کند. پس جامعه نيز در بخشي به سمتي مي رود که خلق و خوي آنان تعريف مي کند.
بهرام رادان و حامد کميلي در اين فيلم بسيار قابل قبول ظاهر شده اند. اگرچه ترانه عليدوستي هنوز در درباره الي پذيرفتني تر است.
رادان در نقش جواني گرفتار آمده در يک مخمصه روحي به خوبي اين چندگانگي را در بازي خود لحاظ مي کند. فيلمبرداري هم با سايه روشن هايي نه چندان اغراق اميز بر ايهام فضا مي افزايد.
واروژ بعد از سال ها دوباره به سينما بازگشته و اميد که فاصله توليد آثارش تا اين حد طولاني نشود.
سينماي ايران♦ جشنواره/3
فيلم صداها روايتي نو دارد و مي کوشد با شکستن ساختار زمان در روايت تجربه اي تازه انجام دهد. اين فيلم پس از نمايش واکنش مختلف مخاطبان را بر انگيخت.
فرصتي براي تامل
کارگدان: فرزاد موتمن- نويسنده: سعيد عقيقي- مدير فيلمبرداري: داريوش عياري- تدوين: فرامرز هوتهم- طراح صحنه و لباس: آتوسا قلمفرسايي- تهيه کننده: پرشين فيلم- بازيگران: رضا کيانيان، آتيلا پسياني، رويا نو نهالي، پگاه آهنگراني،طنازطباطبايي، نازنين فراهاني.
خلاصه داستان: مردي در يک ساختمان به قتل مي رسد. داستان از انتها به ابتدا روايت مي شود. همه ساکنين آپارتمان درگير داستان مي شوند. آنها نه نگران قتل بلکه از بابت کارهاي خود از پليس مي هراسند و نگران هستند.
فرزاد موتمن پس از ساختن فيلم شب هاي روشن که هنوز بهترين فيلم او محسوب مي شود به توليد فيلم هاي تلويزيوني و سفارشي روي آورد. فيلم پيشين اش جعبه موسيقي فيلمي معناگرا و مذهبي بود که چندان با واکنش هاي مثبتي رو به رو نشد. او مترصد فرصتي بود تا به سينمايي بازگردد که دوست مي دارد. بنابراين صداها را بر اساس فيلمنامه اي از سعيد عقيقي ساخت. فيلمي که به قول خود موتمن بازگشت او به ژانر محسوب مي شود.
عقيقي به سبک سينماي نوين کشور هاي امريکاي جنوبي از شيوه روايت معکوس در روايت استفاده کرده است. يعني ما ابتدا با نتيجه داستان که قتل است رو به رو مي شويم و در ادامه داستان روندي معکوس را ادامه مي دهد. موتمن و عقيقي توانسته اند به اين وسيله تماشاگر را از تعليق در روايت دور کنند و توجه او را بيشتر به سمت چگونگي رخداد حوادث معطوف دارند. داستان با نزاع دو مرد شروع مي شود. دو مردي که همسر پيشين و امروز يک زن هستند و بر اثر اتفاقي يکديگر را ملاقات مي کنند.
آنچه در داستان اين فيلم نقشي اساسي را بر عهده مي گيرد عنصر صدا ست. صدا رابط ميان حلقه هاي مختلف داستان با يکديگر مي شود. آپارتمان هاي مختلف اين ساختمان اصولا به واسطه همين مسئله درگير داستان مي شوند.
يکي ديگر از ويژگي هاي فيلم صدا ها در اين نکته نهفته که فيلم به هيچ وجه لوکيشن آپارتمان را ترک نمي کند. ما دائم داخل واحد هاي مختلف سرک مي کشيم و دوباره به واسطه اي ديگر به نقطه اوليه باز مي گرديم. در اين ميان حتي شايد اتفاقات مجزاي هر يک از اين واحد ها در پيشبرد داستان نقشي نداشته باشند اما موتمن کمک مي کند تا ما بتوانيم به تصويري اجتماعي و نمونه وار از جامعه امروز دست يابيم. دوربين عياري دائم در ميان شخصيت ها مي لولد و انها را همچون زندانياني محبوس در چنبره زندگي هاشان به نمايش مي گذارد. نکته جالب تر اينکه گويا هريک از اين آدم ها در ديوار هاي خانه شان فرو رفته اند. اگر به حرکت هاي گردشي دوربين دقت کنيم درمي يابيم که اين نکته تا چه اندازه خود را نشان مي دهد.
موتمن ما را دچار سرگيجه مي کند. دوربين دائم مي چرخد و در عمل تصوير يک باتلاق را پديد مي آورد. بازي خوب بازيگران نيز در اين راستا بي تاثير نيست. ما با ادم هايي رو به رو هستيم که گويا همگي گناهکارند. آنها دائم عذاب مي کشند و رنج اين عذاب را به وضوح مي توان در چهره و گويش آنها حس کرد. اين آدم ها از روزمرگي خود در عذاب هستند و فيلمساز مي کوشد در ايجاد رابطه اي دوسويه اين حس را به بيننده نيز منتقل کند.
اگر داستان را بخواهيم خطي درنظر بگيريم تا تحليل نويسنده و کارگردان را کامل کنيم به اين نتيجه مي رسيم که در نهايت همين روزمرگي ها و زندگي تکراري شخصيت ها انها را مرتکب به قتل مي کند. آنها اگرچه در انجام قتل شريک مستقيم قاتل نيستند اما با شيوه زندگي خود به طور ناخواسته روي آن تاثير مي گذارند. کارگردان به سمتي رفته که اين نکته به تماشاگر هم منتقل شود. يعني اگر ما مي توانيم در روزمرگي ادم ها شريک شويم چرا نتوانيم حس تجربه گناه مشترک آنها را از سر نگذرانيم.
رضا کيانيان در اين فيلم مثل هميشه خوب است. او براي اولين بار در اين فيلم همبازي آتيلا پسياني مي شود. صحنه رويارويي انها به اين سبب بسيار جذاب به نظر مي رسد. رويا نونهالي نيز بازي کنترل شده از خود ارائه مي دهد. در اين ميان بازيگر جواني به نام طناز طباطبايي در فيلم ظاهر شده که همپاي ديگر بازيگران حرفه اي فيلم حس هاي توامان همچون تلخي و سرزندگي جواني را به مخاطب خود منتقل مي کند. چهره او لحظاتي شيطنت جواني را به همراه دارد و در دقايقي بعد حسي از اضطراب که پيشامد حوادث مختلف است.موتمن در اين فيلم توانسته به ژانر دلخواه خود باز گردد. تريلري که در اولين فيلم اش هفت پرده نيز آن را آزموده بود. نکته جالب اينجاست که هفت پرده هنوز به نمايش عمومي در نيامده است.
سينماي ايران♦ جشنواره/4
ناگهان زمان مي ايستد و ارواحي در دو طبقه ديگر هريک متعلق به يک دوره تاريخي ايران داستان هاي خود را روايت مي کنند...
فيلم پستچي سه بار به در مي زندبهتر هم مي شد
نويسنده و کارگردان: حسن فتحي- مدير فيلمبرداري: امير کريمي- طراح صحنه و لباس: اصغر نژاد ايماني- تدوين: حسن حسندوست- موسيقي متن: فردين خلعتبري- تهيه کننده: جواد نوروز بيگي- بازيگران: علي نصيريان، محمدرضا فروتن، باران کوثري، رويا تيموريان، پانته آ بهرام، امير جعفري، ليلا زارع.
خلاصه داستان: مردي دختري را به قصد اخاذي از پدرش گروگان مي گيرد و او را در خانه اي متروکه پنهان مي کند. خانه اي که سه طبقه دارد. ناگهان زمان مي ايستد و ارواحي در دو طبقه ديگر هريک متعلق به يک دوره تاريخي ايران داستان هاي خود را روايت مي کنند. تا اينکه در نهايت همه روايت ها به هم گره مي خورند و به کابوس هاي دختر و پسر جوان بدل مي شوند.
حسن فتحي را پيش تر به عنوان کارگردان تئاتر و تلويزيون مي شناختيم. او در اين مدت توانسته بود کارهاي قابل توجهي را مقابل دوربين ببرد که از آن ميان سال گذشته مجموعه تلويزيوني ميوه ممنوعه او بسيار خوش درخشيد و تاکنون از بهترين مجموعه هاي مناسبتي سيماست.
فتحي درام را بسيار خوب مي شناسد و در همين راستا روابط نمايشي خوبي را در کل اثرش پايه ريزي مي کند. شب دهم، پهلوانان نمي ميرند و مدار صفردرجه از ديگر ساخته هاي فتحي محسوب مي شود. او چند سال پيش نخستين فيلم سينمايي اش ازدواج به سبک ايراني را ساخت که فيلم مطبوعي نبود و امسال نيز با پستچي سه بار در نمي زند به جشنواره فيلم فجر آمد.
پستچي سه بار در نمي زند شروع خوبي دارد. بخصوص زمانيکه قصد مي کند شخصيت ها را معرفي کند. طبقه اول متعلق به نسل امروز است. طبقه دوم به دوران پهلوي مي رسد و طبقه سوم به دوران حکومت رضا شاه.
فيلم با در ژانر تريلر آغاز مي شود اما در نهايت نمي تواند به ژانري که با ان آغاز کرده وفادار بماند. بنابراين دائم لحن خود را تغيير مي دهد. کمي به سمت ملودرام مي رود و در ادامه به وحشت مي رسد و در نهايت هم با معناگرايي داستان طولاني خود را به انتها مي رساند.
فتحي تاريخ معاصر را خوب مي شناسد و تبحر خاصي در گفت و گو نويسي دارد. بنابراين مي کوشد گفت و گوي ميان شخصيت ها را به اين ترتيب از يکديگر متمايز کند. اما در اين ميان مشکلي پيش مي آيد که هرچه زمان داستان ها از لحاظ تاريخي پس مي روند بيشتر خود را مي نماياند. اکثر شخصيت هاي فيلم به يک شيوه سخن مي گويند. يعني دائم با کلمات قصار و ضربالمثل جواب يکديگر را مي دهند. همين نکته باعث مي شود کلام ثقيل شده و تماشاگر عام قدرت ارتباط برقرار کردن با شخصيت ها را از دست بدهد.
اين نکته براي بازيگران نيز مشکلاتي را ايجاد مي کند. فکر کنيد بازيگري بخواهد به جاي محاوره معمولي دائم به شيوه کتابي صحبت کند. اين نکته تمرکز او را نيز بر نقش از بين مي برد و فاصله اي نمايشي را نيز ميان مخاطب و او ايجاد مي کند.
اين نگره در قسمت اول داستان کمتر رخ مي نمايد. پسر عاصي که فروتن نقش او را بازي مي کند به طبقه اي تعلق دارد که مي توان اين شيوه گويش را از او باور کرد. فتحي در فيلم پستچي سه بار در نمي زند مشکلات و نواقص اين نسل را در تاريخ جست و جو مي کند و قصد دارد به اين وسيله حلقه مفقوده ماجرا را بيابد. در اين ميان در هر سه داستان نيز زن را محور آسيب پذيري قرار مي دهد.
در داستان نخست دختر که از قضا نا دختري مردي محسوب مي شود که توسط جوان عاصي ربوده شده از سوي ناپدري خود مورد تجاوز قرار گرفته است. در طبقه دوم زني که بازيگر تئاتر است با يکي از ياران شعبان بي مخ صيغه شده تا بتواند معشوقش را که يک زنداني سياسي است نجات دهد. در طبقه سوم نيز، يکي از شازده هاي قجر قصد فرار از کشور را در ابتداي حکومت رضاخان دارد که همسر پيرش را به خاطر دختري جوان مي کشد.
در انتها که رابطه ارواح خانه با دختر جوان امروزي مشخص مي شود. آنها بر دختر ظاهر مي شوند و او را از بند پسرمي رهانند. اما دختر به پسر کمک مي کند تا بتواند تمام ناکامي هاي خود را از ناپدري اش جبران کند. او به نوعي با اين کار انتقام اسلاف خود را نيز از تمام مردان داستان مي گيرد. حتي او آنقدر به گذشته باز مي گردد که مي تواند شازده قجر را نيز با تنها گلوله باقيمانده در اسلحه اش از پاي در آورد.
تمام اين وقايع با يکديگر همنشيني پيدا مي کنند تا جايي که پسر و دختر تصميم ميگيرند عاشق هم بشوند. اين عاشقيت کل داستان را خراب مي کند و به عنوان نقيضه آنچه از انتقام دختر نسبت به مردها رخ داد عمل مي کند. دختر هر آنچه را که در فيلم گذشته براي پسر تعريف مي کند و گويا هردو به ارامشي رسيده اند که بايد زندگي جديدي را شروع کنند.
اين نکته حقنه شده به نظر مي رسد. گويا فتحي قصد داشته داستان را به راحت ترين شکل ممکن جمع کند و همين تمام زحمات او را در کل کار خراب مي کند.
سينماي ايران♦ جشنواره/5
چهره به چهره ظاهرا قرار است فيلمي ساختارشکن در سينماي پليسي باشد اما در پرداخت راهي بيش از مجموعه هاي تلويزيوني نمي جويد.
نقابکامبيز رحيمي
نويسنده و کارگردان: علي ژکان- مدير فيلمبرداري: فرزين خسروشاهي- طراح صحنه و لباس: زيبا اسد خاني- تدوين: منوچهر ميرسپاسي- تهيه کننده: تلويزيون و ژکان- بازيگران: جمشيد هاشم پور، کاوه کاويان، علي عمراني،شيوا خنياگر.
خلاصه داستان: سرهنگ آريا (جمشيد هاشمپور) با پرونده ناپديد شدن مردي به نام مهندس مهران شاهرخي دست و پنجه نرم ميکند که تحقيقات اوليه به چهرهاي متناقض از وي ميانجامد. چهرهاي که با کشف جسد سوخته مهندس و پيدا شدن همسر دومش، به دوگانگي شخصيت و به نوعي زندگي دوگانه او با دو چهره مختلف ميپردازد.
هنوز خاطره فيلم ماديان را که علي ژکان آن را در اوايل دهه 60 ساخت از ياد نبرده ايم. پس از آن در ميان ديگر فيلم هايي که ساخت همان حال و هوا را جست و جو مي کرديم. اما فيلم هاي او هيچ کدام ديگر به گرد پاي ماديان نرسيد. فيلم هاي آخر او يعني عيسي مي آيد و چهره به چهره هم چنين وضعيتي دارند. چهره به چهره ظاهرا قرار است فيلمي ساختارشکن در سينماي پليسي باشد اما در پرداخت راهي بيش از مجموعه هاي تلويزيوني نمي جويد.
علي ژکان در يک دهه قبل با فيلم سايه به سايه به سينماي پليسي علاقمند شد و آن را پي گرفت. سايه به سايه از الگوي کلاسيک سينماي پليسي پيروي مي کردو کارگردان توانسته بود تا حدود زيادي به قواعد اين ژانر نزديک شود. اما در چهره به چهره اين اتفاق رخ نمي دهد. ژکان. قصد دارد در يک ساختار شکني روايتي به تعريفي تازه از سينماي پليسي برسد. اما طبق معمول در مشکل ساختار بصري گرفتار مي آيد. نکته مهم اين به بار ننشستن حاصل اين است که يکي از تهيه کنندگان فيلم تلويزيون به شمار مي آيد که اين روز ها سينماگران بسياري را به سمت خود جلب کرده است.
اکثر آثار توليد شده در اين راستا نيز فيلم هاي پليسي هستند. تلويزيون به دليل جنس مخاطبيني که دارد نمي تواند چندان پا را از کليشه ها فراتر بگذارد و از همين روي اگر هم ادعاي کارگرداني را بپذيرد تا تغييري در روايت هاي آشنا ايجاد کند در نهايت و ميانه راه بايد به راه نخست بازگردد و حاصل چيزي مي شود مثل چهره به چهره و صدها توليد ديگر که شکلي يکسان دارند.
فيلم با حرکت بر مسير از پيش تعيين شده چنين پروندههايي تلاش ميکند با رويکرد اجتماعي به جامعه اطراف و آسيبشناسي علت دو چهرهگي مقتول، به فضا و نوع روابط و مناسبات ايراني نزديک شود. هر چند اين وجه را ميتوان از نقاط قوت بالقوه کار دانست اما شيوه پرداخت اتفاقها و ماجراها کمتر ميتواند همه پتانسيل موجود را بالفعل کند. هميشه اين وجه کار در آثار ايراني به چگونگي رفتار افسر پليس با دستيارش معطوف مي شود. اينجا هم سرهنگ اصرار دارد تا دستيارش ازدواج کند و همين نکته ساده تا انتها در برخورد هاي آنها دائم به مخاطب گوشزد مي شود و کارگردان و نويسنده فيلم نتوانسته آنگونه که بايد طنزي ظريف را در اين رابطه شکل دهد.
درفيلم هاي پليسي بخشي از روحيه شخصيت پليس در اين راستا تبلور پيدا مي کند. زيرا در صحنه هاي خشونت الگوي رفتاري پليس الگويي اشنا و بنا بر قواعد ژانر امري کليشه اي است.
پرداخت ماجراها در مواردي به گونهاي دراماتيک است که از واقع گرايي فاصله گرفته و به نمايش پهلو ميزند و در مواردي هم منطق روايي را زير سوال ميبرد. مانند سکانسي بازي با لهجه سرهنگ و دستيارش در آرايشگاه که هر چند ميتواند ترفندي خاص محسوب شود اما اين پرداخت کارکردي در روند داستاني ندارد.
نکته مهم ديگري که در اين فيلم ها مي توان جست و جو کرد ميان مايگي انها در پرداخت هاي سينمايي محسوب مي شود. اين شکل فيلم ها که پاي تلويزيون را با خود يدک مي کشند بين ساختار جعبه کوچک و پرده بزرگ سينما سرگردان هستند. کارگردان تکليف خود را در دکوپاژ نمي داند. اينکه کچا به چهره يک بازيگر نزديک و يا به فرض از او دور شود. کجا بايد نما را در لانگ شات نشان دهد و يا به اجبار به کلوزآپ متوسل شود. فيلم ها براي پخش از سيما ساخته مي شوند اما زمانيکه روي پرده مي افتند از خصلت هاي يک اثر سينمايي حتي معمولي بسيار فاصله دارند.
ژکان در اين فيلم سعي مي کند از چهره جمشيد هاشم پور نيز کليشه زدايي کند. او که معمولا در فيلم هاي پليسي جز معدودي نقشي منفي برعهده داشته اين بار خود مامور قانون است. کارگدان سعي کرده چندان بر قدرت هاي فيزيکي هاشم پور تاکيد نکند و او را بيشتر در قالب پليسي با زکاوت به تصوير بکشد. اما در انتها داستان به گونه اي به سامان مي رسد که جنايتکار داستان مي تواند او را فريب دهد و بگريزد.
ژکان در اين فيلم نشان مي دهد رويه هاي اجتماعي داستان برايش اهميت بيشتري دارد. داستان چندچهرگي آدم هاي جامعه که مي تواند به حرمان آنها و تباهي کل اجتماع بيانجامد. اما به دليل رفت و برگشت هاي ساختاري ژکان نمي تواند آنگونه که بايد موفقيت حاصل کند.
نيم نگاه♦ جشنواره /6
ده فيلم قابل بحث جشنواره چه مي گفتند؟ چگونه بودند؟ به کدام مسير مي رفتند؟
نگاهي به 10 فيلم جشنوارهعيار جشنواره فجر؟
ده فيلم قابل بحث جشنواره چه مي گفتند؟ چگونه بودند؟ به کدام مسير مي رفتند؟ شايد با انداختن نيم نگاهي به اين فيلم هابشود عيار آخرين جشنواره فيلم فجر را دريافت؟
عيار14
نويسنده، تهيهكننده و كارگردان: پرويز شهبازي، مدير فيلمبرداري: علي لقماني، صدابردار: منصور شهبازي، صداگذار: پرويز آبنار، طراح چهرهپردازي: عليرضا جوادپور، طراح دكور و صحنهآرا: مهدي پورموسي، تدوين: پرويز شهبازي، فريدون جامهبزرگ، موسيقي: انتخابي، بازيگران: محمدرضا فروتن، كامبيز ديرباز، پوريا پورسرخ، مهشيد افشارزاده، مينا ساداتي، بهرنگ علوي، محصول: شركت طرح و توسعهي صنعت فيلم تهران.
خلاصهي فيلم: طلافروش يک شهر کوچک چند سال قبل، سارقي را به پليس تحويل داده است. سارق از زندان آزاد شده است. طلافروش سعي دارد تا از خود محافظت کند.
ميخواهم حرف آخر را همين اول بزنم. قبل از تماشاي "عيار 14" با توجه به شنيدههايم از منتقدهاي مختلف فكر ميكردم با يك فيلم ايدهآل طرفم اما واقعاً اينطور نبود. يعني "عيار 14" فيلم خوب و جذابي بود اما نه به اندازهاي كه آن همه تعريف و تمجيد پشت سرش روانه شود. شايد اين تعريفها به خاطر اين باشد كه آنقدر فيلم خوب كم داريم كه فيلمهاي متوسط را هم در مرتبهي فيلمهاي خوب ميگذاريم.
"عيار 14" با يك ايدهي تكراري ساخته شده و تصور ميشود داستان يك انتقام قريب است. ماجرا از اين قرار است كه فريد (محمدرضا فروتن) كه طلافروش است چند سال پيش دزدي را تحويل پليس داده و دزد/منصور (كامبيز ديرباز) بعد از پنج سال از زندان آزاده شده و در جستجوي طلافروشي شهر است. فريد با همسرش مشكل دارد و زن ديگري (مينا ساداتي) را صيغه كرده. او پس از اينكه آن سارق را در اطراف مغازهاش ميبيند به پليس مراجعه ميكند اما پليس ميگويد: «تا قبل از وقوع جرم نميتواند اقدامي انجام دهد!» و در نتيجه فريد تصميم ميگيرد تا طلافروشياش را به يكي از دوستان صميمياش؛ احسان (پوريا پورسرخ) بفروشد و از شهر فرار كند تا از مرگ دور شود...
اين فيلم در فضاي برفي ميگذرد و اين فضاي برفي و وهمآور باعث ميشود فيلم زمان و مكان مشخصي نداشتهباشد.يكي از نقاط برجستهي "عيار 14" اين است كه مرز بين انسانهاي خوب و بد را ميشكند و خوب بودن مطلق و بد بودن مطلق را نفي ميكند. فريد اگرچه يك سارق را به پليس معرفي كرده اما خودش زني را صيغه كرده، با دوستانش نامهربان است و از كمك به ديگران دريغ ميكند.
بعضي سكانسهاي فيلم هم تا حدودي طولاني شده. مثلاً سكانس طلافروشي و سر و كله زدن فريد با مشتريانش يا پلان بازي منصور با آن سگ.
ضمن اينكه هنوز ضرورت حضور مهشيد افشارزاده را در اين فيلم نفهميدهام و نميتوانم باور كنم كه منصور و احسان كه هر دو با شخصيت اصلي فيلم يعني فريد ارتباط دارند با اتفاقي تصادفي، در يك زمان به مسافرخانهاي ميرسند كه تنها يك اتاق خالي دارد و همين امر باعث آشنايي و دوستي آن دو ميشود!
هر شب تنهايي
كارگردان: رسول صدرعاملي، فيلمنامهنويس: كامبوزيا پرتوي، مدير فيلمبرداري: فرج حيدري، تدوين: بهرام دهقاني، موسيقي: محمدرضا عليقلي، صدابردار: محمد مختاري، طراح صحنه و لباس: آتوسا قلمفرسايي، بازيگران: ليلا حاتمي، حامد بهداد، تهيهكننده: سيد كمال طباطبايي.
خلاصهي فيلم: عطيه، نويسنده و مجري يك برنامهي راديويي است. او هر روز به پرسشهاي شنوندگان پاسخ ميدهد و به آنان توضيح ميدهد كه چگونه ميتوانند زندگي زناشويي بهتري داشتهباشند. عطيه به مشهد آمده و درگير مناسبات خود با همسرش و مشكل حلنشدني خود با اوست.
فكر ميكنم هر كس "شب" را ديدهاست قبول دارد "هرشب تنهايي" از آن بهتر شده. اين دو فيلم با محوريت زيارت و زائر است. "هر شب تنهايي" كه بر اساس طرحي از اصغر فرهادي ساخته شدهاست داستان زوجي است كه به مشهد ميروند. عطيه (ليلا حاتمي) نويسنده و مجري يك برنامهي راديويي است و دليل اين سفر به بيماري او برميگردد و اينكه همسرش حميد (حامد بهداد) او را براي زيارت يا براي آماده كردن ذهنش براي عمل به آنجا ميبرد.
اين فيلم، فيلمنامهاي بيرمق دارد كه عجيب است نويسندهاي همچون كامبوزيا پرتوي نتوانسته آن را آنگونه كه بايد و شايد جمع كند و ضربهي اصلي را از پايانبندياش ميخورد اما از لحاظ بازيگري قابل قبول است. ليلا حاتمي فيلم جديد صدرعاملي طي سالهاي اخير در نقشش كمنظير است و بازي كنترلشدهي حامد بهداد تأثيرگذار.
نقاشي عطيه با لوازم آرايش روي دستش در حالي كه به يك موسيقي كلاسيك گوش مي دهد يا بازي او با نمكدان و نقاشي با نمك روي ميز رستوران از قسمتهاي زيباي كار حاتمي است و دوئتهاي عاشقانهي حميد و عطيه در پارك يا اتاق هتل فيلم را سرپا نگه ميدارد.
حيران
كارگردان: شاليزه عارفپور، فيلمنامه: شاليزه عارفپورـ نغمه ثميني، فيلمبردار: حسين جعفريان، تدوين: سپيده عبدالوهاب، موسيقي: علي كهنديري، طراح صحنه و لباس: امير اثباتي، صدابردار: ساسان نخعي، طراح چهرهپردازي: مهرداد ميركياني، مشاور كارگردان: رخشان بنياعتماد، بازيگران: باران كوثري، مهرداد صديقيان، فرهاد اصلاني، ژاله صامتي، فوژان عارفپور و آخرين حضور سينمايي خسرو شكيبايي، تهيهكننده: رخشان بنياعتماد، جهانگير كوثري.
خلاصهي فيلم: ماهي (دختر روستايي) با حيران (جوان مهاجر افغاني) آشنا شده و به شدت به او دل ميبندد. خانوادهي ماهي به شدت با اين رابطه و عواقب ناشي از آن مخالف است تا جايي كه ماهي مجبور به انتخابي سخت ميشود.
نام رخشان بنياعتماد كه كارگرداني مؤلف و جريانساز در سينماي ايران است ميتواند هر كسي را به تماشاي فيلمي كه نامي از او به ميان آمدهباشد كنجكاو كند. در "حيران" نيز رد حضور رخشان بنياعتماد وجود دارد. او اين بار نه به عنوان كارگردان كه به عنوان مشاور كارگردان در كنار شاليزه عارفپور (دستيار سابقش) قرار گرفته و در كنار مشاوره، تهيهكنندگي اين اثر را به همراه جهانگير كوثري بر عهده داشتهاست. فيلمنامهي "حيران" نيز بر اساس تحقيقاتي كه توسط شاليزه عارفپور و نغمه ثميني صورت گرفته نوشته شدهاست. همچنين حسين جعفريان مدير فيلمبرداري اين اثر است و آخرين تصاوير خسرو شكيبايي در سينماي ايران در اين فيلم و در دوربين او ضبط شدهاست.
"حيران" را ميتوانيم يك درام اجتماعي بدانيم كه سختيهايي را كه در ايران بر مهاجران افغاني ميگذرد به تصوير ميكشد. همانطور كه شاليزه عارفپور نيز در يادداشتي براي شمارهي ويژهي جشنوارهي ماهنامه فيلم نوشتهاست: «اگر "حيران" بتواند ذرهاي از حيراني تمامي كساني را كه سالها در كنار ما زندگي كردهاند بازگو كند، مرا بس. خاطرهي تلخ بيحرمتيهاي مردم شهرم طي روزهاي فيلمبرداري با همكاران و دوستان افغانم مرا رها نخواهد كرد. تنها دل رئوف، متحمل و بزرگ آنهاست كه شايد قدري تسكينم دهد.»
شايد اين تصور به وجود بيايد كه چون نام اين فيلم "حيران" است پس شخصيت اصلي هم خود اوست اما "حيران" روايت ماهي است. همان دختربچهاي كه عاشق يك پسر افغاني ميشود و به دليل بيتوجهي به نصيحتهاي والدينش با حيران همراه و به سرنوشتي تلخ دچار ميشود. اگرچه فضاي اين فيلم به فضاي فيلمهاي رخشان بنياعتماد نزديك است و اگرچه فيلم بدي از آب درنيامده اما نتوانسته انتظارات را برآورده كند. شايد اگر روي فيلمنامهي بيشتر كار ميشد و يا فيلم ريتم تندتري داشت با اثر قابلقبولتري روبهرو بوديم. كار عارفپور به عنوان فيلم اول يك كارگردان، فيلم خوبي است اما هنوز چندين پله از كارهاي بنياعتماد پايينتر است و عارفپور راهي طولاني (يا شايد كمي كوتاهتر از طولاني) در پيش دارد تا به پختگي رخشان بنياعتماد در فيلمسازي برسد.
ميزاك
نويسندهي فيلمنامه و كارگردان: حسينعلي ليالستاني، مدير فيلمبرداري: تورج منصوري، تدوين: سپيده عبدالوهاب، موسيقي: محمدرضا درويشي، طراحي صحنه و لباس: امير اثباتي، صدابردار: ساسان نخعي، طراح چهرهپردازي: مهرداد ميركياني، صداگذار: محمدرضا دلپاك، بازيگران: باران كوثري، محمدرضا فروتن، داريوش ارجمند، فاطمه معتمدآريا، عليرضا خمسه، رابعه اسكويي و جمشيد مشايخي، تهيهكننده: جهانگير كوثري.
خلاصهي فيلم: تولد و هستي، زيباييهاي جهان در دنياي امروز و هجوم و يورشهاي شوم و منهدمكنندهي انسان و در آخر زندگي. آيا اين كودك به دنيا ميآيد؟
شايد اولين چيزي كه توجه سينماروها را به خود جلب ميكند نامگذاري "ميزاك" براي فيلم جديد ليالستاني باشد. در زبان گيلكي "مي" به معناي "من" و "زاك" به معناي "بچه" است. يعني "ميزاك" همان "بچهي من" است!
داستان "ميزاك" كه در يكي از روستاهاي شمال كشور ميگذرد از اين قرار است كه گلبرا (محمدرضا فروتن) كه عاشق سينه چاك تيتي جان (باران كوثري) است با او ازدواج ميكند و بعد از هفت سال نوزادي در رحم تيتي جان شكل ميگيرد كه قصد به دنيا آمدن ندارد. اهالي ده هم به سردمداري بيبي طلا (فاطمه معتمدآريا) به اين نتيجه ميرسند كه چون دنيا را ناپاكي برداشته و آدمها بد شدهاند و رفتارشان نادرست است، آن نوزاد نميخواهد پايش را به اين دنياي سراسر زشتي بگذارد. پس نتيجه ميگيرند براي اينكه كودك به دنيا بيايد بايد خانهتكاني كنند و رفتارشان را اصلاح كنند! فرشها را ميشويند، زمين را جارو ميزنند، ديوارها را رنگ ميكنند و.... كسي هم كه مرغ و خروس را در روز روشن، در مقابل چشم همه ميدزدد پشت دستش را واقعاً داغ ميگذارد كه ديگر از اين كارها نكند. به همهي اينها ديالوگهاي بامزه و بعضاً گروتسك را كه رد و بدل ميشود به علاوهي گريمها و طراحي لباس خندهدار و گريز زدن به درون شكم تيتيجان و نشان دادن جنيني اخمو را اضافه كنيد كه ليالستاني در مصاحبهاي گفته اين فيلم از نگاه همين جنين به دنياي بيرون است! و در نهايت نهيبهاي جمشيد مشايخي را كه با صداي درويشانه كودك را به آمدن به اين دنيا دعوت ميكند و ميگويد دنيا جاي قشنگي است!
"ميزاك" به شدت روي دور كند قرار دارد. اگرچه اين فيلم ميخواهد مفهوم اجتماعي خوبي را منتقل كند و حرفش را خيلي جدي بيان كند اما بيشتر به يك شوخي بدل ميشود و حوصلهي تماشاگر را سر ميبرد. فكر نميكنم بناي كارگردان هم از اول بر اين بوده كه فيلمي كمدي بسازد كه اگر اينطور باشد هم واقعاً موفق نشده.
اما آيا جناب ليالستاني فكر ميكند فيلم خوبي ساخته؟ گويا اينطور است! پس چرا حاضران در سالن يكي يكي، دو تا دوتا و حتي گروهي سالن سينما را ترك ميكنند؟ چرا كساني كه تا انتهاي فيلم مينشينند كارتهاي نظرسنجي فيلم را در محل كارتهاي فيلمهاي ضعيف مياندازند؟
موش
كارگردان: شاهد احمدلو، بر اساس فيلمنامهاي از عباس رافعي و جابر قاسمعلي، مدير فيلمبرداري: فرشاد محمدي، طراح صحنه و لباس: عباس بلوندي، طراح چهرهپردازي: مهري شيرازي، صدابردار: محمد شيوندي، طراح صحنههاي حادثه: پيمان ابدي، جلوههاي ويژه: جواد شريفي، بازيگران: شهرام حقيقتدوست، ماهچهره خليلي، آتيلا پسياني، يوسف تيموري، فرامرز روشنايي، پروين سليماني و شاهد احمدلو، تهيهكننده: سعيد سعدي.
خلاصهي فيلم: اوضاع سياسي ملتهب عراق امروز، زندگي مشترك خالد و ضحي ـ عكاس و خبرنگار يك روزنامهي محلي ـ را مثل همهي مردم آن سرزمين مورد هجوم قرار ميدهد. اما عكسالعمل بر خلاف تئوري پيشبيني شدهاست...
واقعاً نميدانم چرا نشستم و اين فيلم را تا آخر ديدم. فيلم "موش" به كارگرداني شاهد احمدلو كه خودش هم در آن بازي ميكند بيشتر به درد تلويزيون ميخورد تا اينكه بخواهد در سينما و آن هم در بخش سوداي سيمرغ جشنوارهي فيلم فجر به نمايش در بيايد.
داستان فيلم در عراق و پس از حضور نيروهاي آمريكايي در آنجا ميگذرد و ماجرا از اين قرار است كه خالد (شهرام حقيقتدوست) عكاس يك نشريه است و با ضحي (ماهچهره خليلي) خبرنگار آن نشريه نامزد است اما بيدليل توسط نيروهاي آمريكايي بازداشت و به زندان منتقل ميشود و به او انگ تروريست ميزنند. در زندان يكي از دوستانش (شاهد احمدلو) را ملاقات ميكند كه صدايش از ته حلقش درميآيد و ميگويد در اثر شكنجه اينطور شده. در اين ميان خالد هنگام انتقال به زنداني ديگر با نقشهي قبلي كه همان دوستش او را در جريانش قرار دادهبود متواري ميشود و با گروهك آنها همكاري ميكند كه در نهايت توسط ضحي متوجه ميشود كه گرفتار يك توطئهاي آمريكايي شده...
اينكه آيا واقعاً آمريكاييها چنين دامهايي را در عراق براي يك خبرنگار عراقي پهن ميكنند يا نه را نميدانم و نميفهمم چه ضرورتي دارد كه يك فيلمساز ايراني اين همه در فيلمش به سياهنمايي اوضاع عراق بعد از ورود آمريكاييها بپردازد اما فكر ميكنم اين فيلم احمدلو نسبت به دو فيلم قبلياش (چند ميگيري گريه كني؟ ـ اگه ميتوني منو بگير!) كه كمدي بودند و غيرقابل تحمل، قابل تحملتر است!
تنها يك سؤال باقي ميماند. اينكه آيا فرماندهان آمريكايي كه نقش يكي از آنها را آتيلا پسياني بازي كرده در عراق واقعاً قليان دارند و در محيط كارشان قليان ميكشند؟!
سوپراستار
نويسنده و کارگردان: تهمينه ميلاني، تهيهکننده: محمد نيکبين، فيلمبردار: عليرضا زريندست، تدوينگر: مستانه مهاجر، موسيقي: ناصر چشمآذر، چهرهپرداز: مينا قريشي، صدابردار: اسحاق خانزادي، صداگذار: حسين ابوالصدق، طراح صحنه و لباس: محمد نيکبين، مدير توليد: محمد نيکبين، بازيگران: شهاب حسيني، فتانه ملکمحمدي، محمدرضا شريفينيا، فريبا کوثري، نسرين مقانلو، افسانه بايگان، رضا رشيدپور
خلاصه داستان: يک بازيگر معروف سينما که از زندگي تکراري و ديگر عادات ناپسند خود به ستوه آمده، منتظر تغييراتي است و ورود دختر جواني به زندگي او، شرايط ويژهاي را رقم ميزند.
يادداشت:"سوپراستار" فيلم جديد تهمينه ميلاني است كه با قطعيت ميتوانيم بگوييم چندين گام از كارهاي قبلي او عقبتر است. ما در اين فيلم هيچ كدام از نشانههاي كارهاي قبلي او را نميبينيم يا شايد من نديدهام.داستان فيلم در مورد سوپراستاري به نام كوروش زند است كه دچار خودشيفتگي مفرط شده، هيچ كس را جز خودش قبول ندارد، اهل عيش و نوش است، به همه و حتي مادرش بياحترامي ميكند و ناگهان با ورود يك دختربچه به نام "رها عظيمي" كه مدعي است دختر اوست متحول ميشود و به هر سازي هم که رها ميزند ميرقصد...اگرچه انتقادهاي مختلفي به اين فيلم وارد است اما ميتوانيم ساخت چنين فيلمي توسط ميلاني را به حساب سختگيريهاي مختلفي كه از سوي وزارت ارشاد اعمال ميشود و فيلمسازان را به سمت سفارشيسازي سوق ميدهد بگذاريم.بسياري از منتقدان از ضعف فيلمنامهي "سوپراستار" سخن ميگويند. اين موضوع را به حساب مدت كوتاه نگارش فيلمنامه ميگذاريم. تهمينه ميلاني در مصاحبهاي كه با روزنامهي اعتماد ملي انجام دادهبود و درسيزدهم بهمنماه در صفحات ويژهي جشنوارهي اين روزنامه به چاپ رسيد در پاسخ به يكي از سؤالات گفته فيلمنامهي "سوپراستار" را در طول مدت 12 ساعت در فرودگاه فرانكفورت نوشتهاست.خيليها هم معتقدند ميلاني نبايد از فيلمسازي با موضوع زنان فاصله ميگرفت اما او در همان مصاحبه با اعتماد ملي در پاسخ به سؤال ديگري در خصوص فاصله گرفتن از فيلمسازي با موضوع زنان توضيح ميدهد: «فاصله نگرفتم. مجبور شدم. متأسفانه با به دستانداز افتادن فيلم "تسويه حساب" كه فيلمي در مورد زنان بزهكار بود هر فيلمنامهاي به وزارت ارشاد در مورد مسائل زنان ارائه دادم، رد شد. ظاهراً با سياستهاي فعلي ارشاد تا اطلاع ثانوي نميتوان در مورد زنان و مسائل آنها فيلم ساخت، البته اگر فيلمي بسازيد كه زنان را به تمكين صرف بخواند، احتمالاً تشويق هم ميشويد. با شرايط پيشآمده، فكر كردم بهتر است به علايق قبليام برگردم و سوپراستار را ساختم.»اگرچه تهمينه ميلاني حق دارد موضوعهاي مختلف را هم دستمايهي فيلمهايش قرار دهد اما نكتهاي كه واضح است به علاقهي او به فيلمسازي در حوزههاي اجتماعي و مسائلي با محوريت زنان باز ميگردد.كاش "تسويه حساب" رفع توقيف شود، فيلمنامههاي ميلاني تصويب شود و فيلمساز كاربلد ما در حوزه زنان بتواند بدون دغدغه باز هم فيلمهايي را بسازد كه در مرتبهي اصلي علاقمندياش قرار دارد!
*صداها*
کارگردان: فرزاد مؤتمن، تهيهکنندگان: منيژه حکمت، علي واجدسميعي، پرشين فيلم، فيلمنامهنويس: سعيد عقيقي، فيلمبردار: داريوش عياري، تدوينگر: فرامرز هوتهم، موسيقي: اميرعلي واجدسميعي، چهرهپرداز: مهري شيرازي، صدابردار: جواد مقدس، صداگذار: پرويز آبنار، طراح صحنه و لباس: آتوسا قلمفرسايي، مدير توليد: جعفر عروجي، بازيگران: آتيلا پسياني، رضا كيانيان، رويا نونهالي، ميکاييل شهرستاني، پگاه آهنگراني، طناز طباطبايي، نازنين فراهاني، شهين نجفزاده خلاصه داستان: در يک مجتمع مسکوني، قتلي اتفاق ميافتد و هر يک از همسايهها بهنحوي درگير آن ميشوند.
يادداشت:سال گذشته كه "جعبه موسيقي" را در جشنواره ديدم فكر كردم كه فرزاد مؤتمن به كلي از فضاي "شبهاي روشن" دور شده و ديگر فيلم قابل اعتنايي از او نخواهم ديد. اما واقعيت اين است كه "صداها" بيش از آنچه فكرش را ميكردم راضيكننده بود.مؤتمن كارگرداني است كه مسيرش را در فيلمسازي بدون حاشيه و آرام طي كرده و اكنون در سومين تجربهي مشترك با سعيد عقيقي "صداها" را در جشنوارهي فيلم فجر دارد. اين فيلم، فيلمنامهاي ساده با بيان روايي وارونه دارد و داستان از انتها به ابتدا روايت ميشود. داستان فيلم، سه روايت موازي در مورد قتلي است كه در ساختماني اتفاق ميافتد و ساكنان آن ساختمان از طريق شنيدن صدا درگير آن ميشوند. نكتهي غيرمتعارف ديگري كه در "صداها" وجود دارد تيتراژ آغازين آن و پخش نام عوامل دستاندركار اين فيلم است.
*شبانهروز*
فيلمنامه، كارگرداني و تدوين: کيوان عليمحمدي، اميد بنکدار، تهيهکننده: سيدجمال ساداتيان، فيلمبردار: مرتضي پورصمدي، موسيقي و صداگذاري: ماني هاشميان، چهرهپرداز: سودابه خسروي، صدابردار: مهدي صالحکرماني، طراح صحنه: آيدين ظريف، طراح لباس: شيده محمودزاده، مدير توليد: مرضيه قريشي، بازيگران: محمدرضا فروتن، پارسا پيروزفر، مهناز افشار، حامد بهداد، حميدرضا پگاه، نيکي کريمي، مهتاب کرامتي، فلامک جنيدي، نگار جواهريان، ساعد هدايتي، لادن طباطبائي، ستاره اسكندي، بهنوش بختياري، خاطره اسدي، فرزان اطهري، مريم بوباني، رؤيا جاويدنيا، فريبا جديكار، آزاده صمدي، سپيده علايي، شاهرخ فروتنيان، بهروز قادري.
خلاصه داستان: تاجالسلطنه دختر ناصرالدين شاه قاجار که از دسيسههاي اندروني به تنگ آمده، خاطراتش را با معلم نقاشي خود سليمان مرور ميکند. سياوش با همسرش زندگي آرامي را دارد اما پس از مرگ او دچار افسردگي و پريشاني ميشود و در يكي از شببيداريهايش تصادفاً با دختري زخمي برخورد ميكند. مرجان بهرغم بيماري خود و مادرش و ازدواجي که به شکست انجاميده ميکوشد تا دوباره روي پاي خود بايستد و زندگياش را از نو بسازد. فوژان رهايي، طراح لباس، قرار است با پسردايياش فرزان ازدواج کند اما با ورود بابک، زندگي آنها دستخوش تحولات تازهاي ميشود.
يادداشت:"شبانهروز" بعد از "شبانه" دومين فيلم سينمايي به كاركرداني كيوان عليمحمدي و اميد بنكدار از جملهي فيلمهاي پربازيگر سينماي ايران است. اين فيلم يكي از متفاوتترين فيلمهايي است كه در جشنوارهي امسال به نمايش درآمد و روايتي است غيرخطي، پيچيده و پر از پنهانكاري اما خوشتركيب كه چهار داستان را در امتداد هم بازگو ميكند. "شبانهروز" اولين فيلم در سينماي ايران است كه براي روايت داستان از استوريبورد كمك گرفتهاست و عليمحمدي و بنكدار با ايجاد تفاوت در رنگ، نور، نوع حركت دوربين و به طور كلي ساختمان تصويري فيلم ميان چهار داستان فيلم متمايز كردهاند.حركتهاي دوربين در زندگي مرجان (نيكي كريمي) آرام و نور معمولي است و نشاندهندهي اين است كه او ميخواهد زندگي آرامي داشتهباشد. در زندگي فوژان (مهناز افشار) دوربين پر حركت است و نشاندهندهي روحيهي پرتنش اوست و رنگ سرد دارد. در داستان حورا (مهتاب كرامتي) دوربين مدام در حركت است و به نوعي سردرگمي او در زندگي را به مخاطب القا ميكند و زندگي سياوش (حامد بهداد) با بيرنگي به تصوير كشيده ميشود.اما به قول امير قادري "شبانهروز" فيلمي است که «هيچ» را با بستهبندي شکيلي عرضه ميکند.*ترديد*
نويسنده و کارگردان و تدوينگر: واروژ کريممسيحي، تهيهکننده: سيدسعيد سعدي، فيلمبردار: بهرام بدخشاني، موسيقي: حميد صمدپور، چهرهپرداز: محمدرضا قومي، صدابردار: نادر رضايي، صداگذار: پرويز آبنار، طراح صحنه و لباس: امير اثباتي، جلوههاي ويژه: محسن روزبهاني، مدير توليد: مجيد معدني، بازيگران: بهرام رادان، ترانه عليدوستي، مهتاب کرامتي، حامد کميلي، انوشيروان ارجمند، عليرضا شجاع نوري، محمد مطيع خلاصه داستان: پدر سياوش روزبهان بر اثر حادثهاي مرده و عموي او مقدرات ثروت خود و برادر را بهدست گرفته است. سرگشتگي سياوش از مرگ پدر تمام نشده که خبر ازدواج قريبالوقوع عمو با مادرش را ميشنود. سياوش طي ماجراهايي ميفهمد که پدرش کشته شدهاست.
يادداشت:تا چند وقت پيش "پردهي آخر" فيلم اول و آخر واروژ كريم مسيحي به شمار ميآمد كه "ترديد" متولد شد. ترديد نكنيد كه "ترديد" فيلم خوبي است. باوجود اينكه يك جايي نفسش ميگيرد و شايد كم ميآورد اما بلافاصله و به زيبايي جمع ميشود و ما را تا انتها با خودش همراه ميكند. اين فيلم يك هملت ايراني پر از جزئيات ريز و درشت است كه به تصوير كشيده ميشوند. اثر جاودانهي شكسپير كه به قول مهتاب (ترانه عليدوستي) حاصل ذهن يك نابغه بود اين بار زنده و پويا براي سياوش (بهرام رادان) اتفاق ميافتد. پدرش در يك حادثه ميميرد و مادرش تصميم ازدواج با عمويش (عليرضا شجاعنوري) را دارد. معادل تمام شخصيتهاي نمايشنامهي شكسپير در زندگي سياوش وجود دارند و همين موضوع سرگشتگي او را بيشتر و بيشتر ميكند...بازي روان ترانه عيلدوستي و بهرام رادان در كنار حركتهاي دوربين بهرام بدخشاني، قابها و صحنههاي زيبايي را خلق ميكنند كه تمام اينها ما را به ياد اين مياندازد كه كريممسيحي فيلمسازي است كه كارش را با دستياري بهرام بيضايي آغاز كرده و به نوعي شاگردي او را كردهاست.واروژ نه تنها نويسنده و كارگردان "ترديد" است كه تدوين آن را نيز خودش بر عهده داشته اما كاشكي براي اكران عمومي آن را كمي كوتاهتر كند. در اين صورت احتمالاً با اثري خوشريتمتر با ضرباهنگ بهتري طرف خواهيم بود.اما يك نكتهي مبهم هنوز در پسِ ذهنم وجود دارد و آن اين است كه چرا فيلمساز توانايي چون واروژ كريممسيحي هفده سال از فيلمسازي فاصله داشته؟!
*زادبوم*
تهيهكننده و کارگردان: ابوالحسن داوودي، فيلمنامهنويسان: ابوالحسن داوودي، فريد مصطفوي، فيلمبرداران: فرج حيدري، کادوس بوش، سيروس عبدلي، تدوينگران: بهرام دهقاني، رضا شيرواني، موسيقي: کارن همايونفر، چهرهپرداز: رضا رادمنش، صدابرداران: عباس رستگار، نظامالدين کيايي، صداگذار: بهمن اردلان، طراح صحنه و، لباس: ژيلا مهرجويي، جلوههاي ويژه: محسن روزبهاني، مدير توليد: بيتا منصوري، بازيگران: بهرام رادان، عزتالله انتظامي، مسعود رايگان، رويا تيموريان، پگاه آهنگراني، مهدي سلوکي.
خلاصهي فيلم: داستان زندگي چند خانواده در نقاط مختلف دنيا است.
يادداشت:پگاه ميگفت "زادبوم" خيلي فيلم خوبي شدهاست. از فيلمنامه تعريف ميكرد و احاطهي ابوالحسن داوودي روي كارش و لذت كار كردن با او و تيم حرفهاياش. همين برايم بس بود كه تماشاي اين فيلم در جشنواره را از دست ندهم..."زادبوم" ابوالحسن داوودي فيلم خوب و خوشساختي است با بيان دغدغههاي مختلف كارگردانش. اين فيلم پر از شعار است اما شعارهايي كه در لفافه و در عمق داستان بيان شده و تماشاگر را عصبي نميكند. داوودي در پسِ "زادبوم" از سياست ميگويد و اپوزيسيون و فاصلهي نسلها. از خيانت ميگويد و عشق و پشيماني.او داستان خانوادهاي ازهم گسيخته را روايت ميكند كه هر كدام از اعضاي خانواده در يك جا روزگار ميگذرانند. پدر (مسعود رايگان) مرد سياست و در تهران است. مادر (رؤيا تيموريان) محقق است و در قشم در انتظار بازگشت لاكپشتهاي پلاككوبي شدهاست كه بعد از سي سال قرار است بازگردند و لاكپشتهايي جديدي كه بناست متولد شوند. دختر خانواده/ سارا (پگاه آهنگراني) در دبي با همسرش (مهدي سلوكي) مشكل دارد و در تدارك جدايي از او و سفر به كانادا است. پسر خانواده/ اميرعلي (بهرام رادان) پزشك و دانشمند است و مورد علاقهي روسها و ناسا و همچون پدربزرگش (عزتالله انتظامي) كه سرهنگ نيروي دريايي زمان شاه بوده در آلمان زندگي ميكند. همچنين اميرعلي ميخواهد به مادرش كمك كند تا تئوري يك پروفسور آلماني در مورد لاكپشتها را اثبات كند كه بر اساس آن لاكپشتها عاشقترين موجودات روي كرهي زمين هستند و سيسال پس از تولد، به همان ساحلِ تولد بازميگردند و پس از تخمگذاري دوباره راهي دريا ميشوند..."زادبوم" 132 دقيقه تماشاگر را از تهران به قشم، از قشم به دبي و از دبي به آلمان ميكشاند و پر از صحنههايي است كه تنها زماني ميشود در سينماي ايران از آنها استفاده كرد كه يك زن و شوهر واقعي در كنار يكديگر قرار گرفتهباشند. عليرغم كشدار بودن اين فيلم تماشاگر ميتواند تا انتها انگيزهي دنبال كردن آن را داشتهباشد اما قطعاً اگر تدوين آن مورد بازنگري قرار گيرد و مدت زمان آن كوتاهتر شود با فيلمي به مراتب خوش ريتمتر روبهرو خواهيم بود.
پرونده♦ جشنواره / 7
سه نگاه متفاوت دارند به سوپر استار آخرين ساخته تهمينه ميلاني که د رجشنواره فيلم فجر به نمايش د رآمده است.
نگاه اول : رضا بهاريبازهم مردان مقصرند
تهمينه ميلاني در"سوپر استار" تلاش مي کنداثري نو ارائه دهد،اما اين اتفاق نمي افتد. كاري شده تعويض قهرمان داستان فيلم ميلاني از "زن" به "مرد" اين اميد رابرمي انگيزد که سياه و سفيدديدن دوجنس تکرار نشود،اما درنهايت حضور موثر و بسيار مثبت شخصيت زن به عنوان مكمل و نجات دهنده قهرمان سياه فيلم(شهاب حسيني د رنقش سوپراستار) همه چيز رابه مانيفستهاي فمنيستي فيلم هاي ديگر کارگردان بر مي گرداند.
فيلمنامه داراي پيچيدگي خاصي نيست و داستان مخاطب را همراه مي كند:يك سوپر استار سينما كه همه جوانان عاشق او هستند و جامعه ازاو به عنوان يك شخصيت محبوب استقبال مي كند، در زندگي خصوصي خود درگير روحيات فاسدي است كه ازآنها عذاب مي برد.
فيلم تلاش مي كند فقط به دنبال روابط ميان زن و مرد و اختلافات موجود درميان آنها نباشد. به نظر مي رسدنقد زندگي ليبراليستي ومعرفي شخصيت هايي که در جوامع آزاد زندگي مي کنند از دغدغه هاي مهم ميلاني درفيلمي است كه جهان بيني ساده اي د ارد.
همه فيلم نشان مي دهد: کارگردان مساله اي را مطرح مي کند که به آن باور ندارد و ناگريز، همه جا بايد کم و کاست و ضعف فيلم را با مسائل غيرواقعي پر کند. نمي شود از چنين مضموني به فيلمي معناگرا رسيد، امري که اصرار بر آن سبب چندپاره گي اثر مي شود.
بيباوري به آنچه ميلاني، خود مدعي آموزش آن است از آنجا رخ مينماياند که او با تحريف وضع مردان دربرابر زنان وحتي جامعه، چهرهاي يکسويه، سياه، مطلقا ستمگر و بيماروار از مردان ارائه مي دهد.
ميلاني در سوپراستار شخصيت ها را به گونه اي كاريكاتورگونه و اغراق آميز پيش مي برد و در سياه بودن شخصيت كامران زند چنان پافشاري مي كند كه لمس آن براي تماشاگر غير قابل باور مي شود.
نگاه دوم: توماج دانشتاملي براي خوب يا بد زيستن
سوپراستار ديگر ساخته «تهمينه ميلاني»، اثري است که از آثار اخير سازنده اش فاصله شگرفي گرفته و فضا و تم قصه اش به گونه اي است که تفاوت نگاه و نگرش فيلمساز به راحتي حس مي شود. سوپراستار داستان هنرپيشه ستاره «کورش زند» سينماست که در منجلابي از خودشيفتگي و غرور و خودخواهي غرق شده و با پيدا شدن سرو کله دختري نوجوان زندگي و دريچه نگاه آن تغيير مي کند و يک استحاله شخصيتي مي يابد. فيلم به خودخواهي و خودبزرگبيني آدمها مي پردازد، انسانهايي که تغيير و تحول مستلزم وجود آنهاست که با يک نگاه فلسفه مآب برگرفته از روانشناسي و روابط اجتماعي ميان مظروفان اجتماع سخن ميگويد فيلمساز مي خواهد باتجزيه و تحليل روان شناختي خود، قهرمان تبديل شده به ضدقهرمان قصه خود را به سرچشمه سرشت و زندگي بازمي گرداند. ميلاني در فيلم مدرن و سانتي مانتاليسم خود به دنبال ريشه هاي معنايي است که با هدف مسخ شخصيتي هنرپيشه خودشيفته فيلم دست يابد. او با وجود دخترک فرشته خويي آمده است تا به معناگرايي اثرش نزديک شود و با ريتم مناسب و تند از کندي فيلم هاي مشابه خود فاصله گرفته و به قوت اثر خويش افزوده است. "سوپراستار" با بدقلقي هاي هنرپيشه يک فيلم آغاز مي شود، بازيگري سرکش که هيچ کس و مقامي از اکيپ فيلم برايش مهم نيستند و هوش و حواسش تنها به دختراني است که در پشت صحنه جمع شده اند و خواهان عکس و امضاي يادگاري هستند، پس از معرفي شخصيت و پرداخت آن به فصل ديگري از زندگي کوروش مواجه مي شويم که دختراني با رنگ و لعاب، ملعبه دست و بازيچه او شده اند، افرادي که با تفکري سطحي، شيفته شهرت يک انسان خودشيفته شده اند، نقطه عطف اين قصه کلاسيک با پيدا شدن دختر نوجواني که روزمه شخصيتي اش، شهرستاني، ساده پوش و خواهان و خاطرخواه هنرپيشه است آغاز ميشود و وقتي که کورش اين عطش را مي بيند براي مقاصد پليد خود او را در اتومبيل خود سوار مي کند، اما زماني که دختر (عطيه) خود را فرزند او معرفي مي کند و محصول 16 سال گذشته با مادري به نام مهناز به کورش مي شناسد، نقطه عطف و گره داستان شعله ور مي شود. دختري که با منش متعالي خود و با زيرکي برگرفته از جايگاه و هدف فراانساني خود مي خواهد بر يک انسان دور شده از هويت خدادادي اش تاثير مثبت بگذارد و به انساني که زير سايه موفقيت و شهرت ستاره شده و به گم گشتگي خود خو گرفته است کمک کند. ميلاني در اينجا قصد دارد موفقيت و شهرت انسان هاي مشهور را که شايد تنها يک هنرپيشه نباشد و طي مسيري در يک ارتباط نادرست قرارگرفته اند، گوشزد کند و با جرقه ها و انسان هاي تاثيرگذار، سري به سنگ خوردن و بازگشت به خويشتن را به آنان يادآوري و آموزش دهد. فيلمساز شايد هم مي خواسته به چهره واقعي برخي از سوپراستارها، (باز هم تاييد مي شود سوپراستاري در هر زمينه اي) را برملا کند و براي مخاطبان و اطرافيان آن که خود آنان اعتبار شهرت را براي ستاره شدن فراهم کرده اند، پنددهي کند. و نيز به ستارگان هم اعلام کند که از اين درجه معروفيت خود درجهت محبوبيت گام بردارند و به اعتلاي فرهنگ و هنر خويش بپردازند. زماني که "سوپراستار" در عطف نخست با پررنگ شدن شخصيت عطيه پيش مي رود، داستان در دو قطب حرکت مي کند و اينجا دو نحوه زيستن را به قهرمان پيشنهاد مي کند، خوب زيستن يا بد زيستن؟ خلاف کردن و سربه راه بودن؟ کوروش در اين موقعيت خلق شده توسط عطيه، مستاصل مي شود و گاه هدفمند، اين تلنگر به او سخت اثر گذاشته، ديگر اين عادت ها و عياشي ها خسته کننده شده، نوعي ديگر از زندگي را تجربه مي کند، دوري از مشروب، سيگار، عياشي، اين انتخاب تاثير مثبتي در او به وجود مي آورد و زن اصلي قصه به کورش نکات ارزشمند و قابل توجهي يادآور مي شود که او از ياد برده است و با روشي کودکانه و با سرشت پاک خود عناصر منفي را کنار مي گذارد تا شان نزول خود را هدفمند جلوه دهد. فيلم در پرده هاي آخرين خود به گره ديگر بر مي خورد، آنجا که کوروش باز تحت تاثير شهلا، همان زني که سرمايه گذار پيشرفت و اعتبار شهرت اوست. زين پس به تعهد خود به دختر خيانت مي کند عطيه ديگر ناي مبارزه با کوروش را ندارد و او را ترک مي کند. و باز هم قهرمان براي گره گشايي داستان به دنبال راه حل مي گردد، راه حلي که غيرمستقيم ازسوي دختر بدست آورده و آن مسخ شخصيتي و دگرگوني اوست. از نگاه مثبت ونقاط قوت فيلم که بگذريم به برخي از نقاطي که مي توان به ضعف اثر مرتبط داشت آن است که علرغم ريتم تند و تدوين شلاقي و حرکتي کار، بدقلقلي هاي کورش با کارگردان در اوايل داستان خسته کننده است و حضور، شريفي نيا، رشيدپور، خوئيني ها، چندان مثمرثمر و در خدمت اثر نيست، مخصوصا بازي به دور از حس و غلوآميز رشيد پور حضور پيرمرد هرچند که برگرفته از شخصيت اقتباس شده اثر است اما کارآيي درخوري ندارد. همچنين پلان نخست فيلم، به دنيا آمدن يک کودک خيلي در هدف ساخت فيلم قرار نگرفته است يعني لزوم اين پرداخت ربطي به نياز دراماتيک قصه دارد. اما در پايان نمي توان از نماهاي خوب زرين دست و طراحي صحنه موثر فيلم اشاره اي نکرد.
نگاه سوم : محمدحسين ورشوسازشعر و شعار
تهمينه ميلاني در فيلم سينمايي "سوپراستار" با پيشفرض ساختن فيلم معناگرا وارد ميدان شده و ابر و باد و مه و خورشيد و فلک را واسطه کرده تا شخصيت اصلي را به رستگاري برساند.
ميلاني در فيلم جديد خود تجربهاي تازه در آثار معنايي و معنوي دارد و البته اين نکته را برجسته ميکند که مفاهيم معنايي وقتي از شعر و شعار فاصله ميگيرند که به زيرلايه فيلم برده شوند. اتفاقي که در "سوپراستار" نيفتاده است.
اين فيلمساز پس از کمدي پرفروش "آتشبس" و فيلم به نمايش درنيامده "تسويه حساب" رويکردي جديد به فيلمهاي به اصطلاح معنوي دارد و حضور "سوپراستار" در بخش مسابقه سينماي معناگرا مهر تأييدي است بر اين وجه فيلم. فيلمي که درباره جايگاه آن در کارنامه ميلاني و ارتباط آن با "تسويه حساب" حرف و حديثهايي در ميان است.
يک خطي فيلم که تا قبل از نمايش جشنوارهاي منتشر شده ترسيم چهره يک سوپراستار سينماست که روزهاي افول را سپري ميکند و برخورد او با دختري جوان تغييري در مسير زندگياش به وجود ميآورد. اين يک خطي تا جايي از فيلم تعريفي از پيش تعيينشده را با خود ميآورد که با يک گرهگشايي خاص مسير قصه و تصورات مخاطب را تغيير ميدهد.
بخش ابتدايي فيلم متمرکز شده بر تصويري کردن چگونگي افول اين ستاره که البته متکي بر کليشههاي در دسترس است. کورش زند (شهاب حسيني) بازيگري است که در حاشيههاي سياه شهرت غرق شده و سوء رفتار و اخلاق او در روابطش با خانواده، دوستان و اطرافيان تأثير گذاشته است.
به علاوه سکانس ابتدايي با تصويري کليشهاي خاستگاه اين بازيگر را در تقابل با جايگاه امروزش قرار ميدهد که قرار است نوعي آسيبشناسي جهش طبقاتي نيز محسوب شود. مادر (فريبا کوثري) نوزاد تازه متولد شدهاش را به سوي آسمان ميگيرد و آرزو ميکند وقتي بزرگ شد همه دوستش داشته باشند.
اين سکانس پيوند ميخورد به موقعيت امروز کورش به عنوان ستارهاي بيانگيزه و اخلاق که موقعيت حرفهاياش نيز دستخوش تغيير است. به اين ترتيب فيلمساز به هر ترفندي دست زده تا غرق شدن او را در گرداب درشتنمايي کند از اغراق در کلام، رفتار، برخورد با اطرافيان تا...
به اين ترتيب وقتي حرکت بر مسير کليشهها و نشانههاي مستقيم باشد، گام برداشتن در مسير معنا و ماورا هم نميتواند متفاوت از اين پرداخت جلوه کند. پرداختي که به حضور يک فرشته در روابط و مناسبات امروزي ختم ميشود که يکباره ميآيد، تلنگر [ضربه مهلک] را به شخصيت به انتها رسيده وارد کرده و به همين شيوه هم خارج شده و او را متحول ميکند.
شايد بتوان تعريف کلي شخصيت و موقعيت وي را با دو نگاه و پرداخت مختلف با دکتر سپيدبخت فيلم "خانهاي روي آب" بهمن فرمانآرا مقايسه کرد. در آن فيلم هم قهرمان در منجلاب زندگي غرق شده، خودش را تخريب ميکند، گذشته و حالش زير سئوال ميرود، فرشته زير ميکند و... اما تفاوتهاي دو فيلم بيش از هر چيز ناشي از تفکر پشت شکلگيري آنهاست.
فرمانآرا تلاش نکرده فيلمي با مفاهيم معنايي بسازد اما اين وجه در لايههاي کار حضور دارد. اما ميلاني با پيشفرض ساختن فيلم معنايي وارد اين ميدان شده و به گونهاي از پيش تعيين شده ابر و باد و مه و خورشيد و فلک را دست به دست هم داده تا شخصيت اصلي را در پايان به رستگاري برساند.
"سوپراستار" نهمين فيلم ميلاني داستان يک ستاره سينماست که از روزهاي اوج فاصله گرفته و آشنايي با دختري جوان او را به درکي تازه از زندگي ميرساند. شهاب حسيني، فتانه ملکمحمدي، فريبا کوثري، نسرين مقانلو، افسانه بايگان، رضا رشيدپور، السا فيروزآذر و ليلا زارع بازيگران فيلم هستند که در بخش سوداي سيمرغ و در جستجوي حقيقت جشنواره فجر حضور دارد.
گفت وگو♦ نمايش ايران
نمايش "آمادئوس"، نوشته پيترشفر اين روزها درتالار اصلي تئاتر شهر درحال اجراست. اين نمايش داستان زندگي "آمادئوس موتسارت" آهنگساز معروف اتريشي قرن 18 از زبان شخصيتي به نام سالي بري است كه به كارگرداني منيژه محامدي به روي صحنه رفته است. با کارگردان در تهران گفت و گوکرده ايم.
ساختار مناسب آثارفرنگي
خانم محامدي، درمورد تصميم اجراي اين نمايش برايمان بگوئيد. من اين نمايش را سال ها پيش ودر يكي از سفرهايم به آمريكا مطالعه كردم. فكر اجراي آن همواره با من بود تا اينكه فرصت مناسبي را براي آن پيدا كنم.به نظرم سوژه موجود درنمايش جذاب بود، ضمن اينكه نويسنده به شكل بسيار زيبايي توانسته موقعيت را پرداخت وآن را به تماشاگر انتقال دهد. اميدوارم در اجرا توانسته باشم مفهوم ومحتوا را به درستي انتقال داده و لحظات نابي را در مبحث كارگرداني و بازيگري براي مخاطب ايجاد كرده باشم. شفر در اين اثر قدرتمند زندگي موتسارت را به نمايش مي گذارد؛ داستان موسيقيدان نابغهاي که از همان دوران کودکي شهرتش سراسر اروپا را فرا گرفت.
<strong>درانتخاب نمايشنامه بيشتر داستان كار برايتان مهم است يا اينكه محتوا ونوع نگارش آن شما را ترغيب مي كند؟</strong>هردو عنصر بسيار مهم است.اصلا چيزي كه هست اين است كه هرنمايشنامه اي برايم جذابيت داشته باشد به آن فكر مي كنم. البته بسياري ازمتون خارجي را خوانده ام و فكر و ايده هاي متفاوتي را براي اجرايشان در نظر داشته ام ولي به هرحال يا زمان اجراي آن اثر نبود يا اينكه مشكلاتي درحال وهواي جامعه موجود بود كه توان اجراازسمت جامعه تئاتري مهيا نبود.
<strong>به نظر مي آيد بيشتر به متون خارجي علاقمنديد تا ايراني.</strong>نه اينطور نيست.من متون نمايشي ايراني هم به صحنه برده ام. به نمايشنامه هاي اسكندري علاقمندم ومعمولا تا جايي كه بتوانم آنها را اجرا مي كنم. اما درمسائل تكنتيكي ساختار وساختمان نمايشنامه هاي خارجي بهتر عمل ميكنند.نبايد از نمايشنامه نويسان داخلي ايراد گرفت.به هرحال همه مي دانيم كه اساس وبنياد تئاترمربوط به كشورهاي فرنگي است وتجربياتي كه براي آنها موجود است به ندرت در كشور ما اتفاق مي افتد.
<strong>يعني امكانات فعلي براي آنها بهتر است يا اينكه تاريخ تمدن نمايشي اشان بيشتر؟</strong>درمورد هردوي اينها، كشورهاي اروپايي و آمريكايي جلوتر هستند. بنابراين اين امر باعث مي شود تا قوه خلاقه وامكان ابراز ايده ها راحت تربه دست آيد.ما دركشورمان يك تعزيه داريم و به آن افتخار مي كنيم.اين خيلي خوب است اما بايد بدانيم كه همين تعزيه هم نياز به نوآوري دارد. كمديا دل آرته از گونه نمايش هاي مهم اروپا وايتاليا است.اما به راحتي مي بينيم كه شيوه اجرايي دل آرته علاوه بر حفظ شكل مفهوم ومعناي گذشته در شكل اجرايي تغييراتي صورت مي گيرد. اما ما همچنان درگير ميزانسن ها ؛بازي ها وكارگرداني قديمي تعزيه هستيم بدون هيچ خلاقيتي.به همين سبب است كه اين گونه نمايش هم كم كم مخاطبان خود را از دست مي دهد و متاسفانه شاهد كم رونقي آن هستيم.
<strong>چه تفاوت هايي بين اجراي جشنواره و اجراي عمومي نمايشتان موجود است؟</strong>دونكته بسيار مهم است كه ما دراجراي جشنواره آنها را نداشتيم.اولين آن تغيير گروه بازيگراني است كه حركت مي كنند و دومي دكور كاملي كه در اجراي جشنواره آن را نداشتيم.
<strong>نداشتن دكور به اجراي جشنواره لطمه اي وارد نساخت؟</strong>مانيمي از دكور را دراختيار نداشتيم. مسلما از نظر زيبايي شناسي ضربه وارد مي كرد اما چاره اي نبود.به ما گفته بودند كه اجراي ما تقريبا با دكور اختتاميه تداخل دارد و. ما بايد بخشي از دكور را حذف كنيم. البته در اجراي جشنواره بازيگران با تمركز كامل هرآنچه اتفاق تمرين شده بود رااجرا كردند.
<strong>ملاك شما براي انتخاب بازيگرانتان چيست؟</strong>ما يك گروه كامل داريم كه هم نويسنده، هم كارگردان، طراح صحنه وبازيگران ثابت دارد.همه اينها اغلب در توليدات شركت دارند. خانم مهوش افشارپناه و آقاي اسكندريو خانم رهنما و... از جمله بازيگراني هستند كه در بيشتر كارها به طور ثابت بازي مي كنند.آنهايي كه در هركار به صورت متغير رفت و آمد دارند براساس توانايي ها و نوع فيزيك و بيان انتخاب مي شوند.يا از حرفه اي هايي هستند كه در طول سال نمايش و اجرايشان را مطالعه مي كنم يا دانشجويان من در كلاس ها هستند.
<strong>چرا ازبازيگران سينمايي در كارتان استفاده نمي كنيد؟</strong>من به همه بازيگران احترام قائلم ودوست دارم در كارهايم با حداكثر انها همكاري داشته باشم. مسئله اينجاست كه كيفيت بازيگري و آرامش خيال در كار برايم بسيار مهم است. بازيگران سينمايي و تصويري درگيري هاي خاص خود شان را به همراه دهها تعهد به تمرين وحتي اجرا مي آورند.اين كمي كار را سخت مي كند.
کتاب روز♦ کتاب
حالا... بانکداري الکترونيکي
مديريت بانکداري الکترونيکي نويسندگان: مهندس فرنود حسني, سهيلا سلطاني, فرشته ضرابيه سال چاپ: دي ماه 1387 انتشارات: سبزان نوبت چاپ: اول تعداد صفحات: 544 قيمت: 9000 تومان
در مقدمه کتاب آمده است:توسعه فناوري اطلاعات آثار و تبعات مثبتي در عرصه هاي مختلف اقتصادي و جوامع بهره بردار از اين فناوري ها گذاشته است. تجارت نوين نيازمند ابزارها و زير ساخت هاي مناسبي براي گسترش فرآيند هاي اقتصادي است. يکي از مهمترين شاخص ها در مراودات تجاري, بانک ها هستند. بانک ها با برقراري ارتباطات تنگاتنگ و نزديک با مردم نقشي کليدي را در عرصه تجارت بازي مي کنند و به همين دليل هميشه در تلاش هستند تا براي پيشي گرفتن از رقيبان خدمات خود را در ابعاد کمي و کيفي گسترش دهند. ورود بانک ها به عرصه بزرگ فناوري اطلاعات اين امکان را براي آنها فراهم آورد تا جهش هاي چشمگيري براي ارايه و گسترش خدمات خود داشته باشند. آنها با استفاده از ابزارهاي ارتباطي و اطلاعاتي هر روز شيوه هاي جديدتري را به مشتريان خود معرفي مي کنند تا مشتري سريع تر و بهتر از گذشته خدمات مورد نيازش را دريافت کند. در واقع فناوري هاي ارتباطي و اطلاعاتي به بانک ها در رسيدن به شعار هميشگي مشتري محوري کمک بزرگي کردند. اتوماسيون سامانه هاي بانکي در کنار آموزش مناسب کارکنان و مشريان به بانک ها اين فرصت را داد که ضمن ارايه خدمات مطلوب تر، اعتماد مشتريان را به استفاده از سامانه هاي الکترونيکي بانکداري افزايش دهد. جريان فناوري گرايانه در بانک ها حاکي از دغدغه، توجه و نگاه تازه اي در زمينه مسايل اقتصادي و تجاري و به تبع آن مسايل بانکي مي باشد. نبايد اين مساله را از ذهن دور ساخت که تحولات معاصر جهاني به خصوص در عرصه اقتصاد حاصل همگرايي جريان ها و مسايل گوناگوني است و در اين بين بانکداري نيز از تحولاتي همچون انقلاب اطلاعات، جريان سرمايه، تحولات فناوري و تحولات سازماني بي تاثير نبوده است. بانکداري الکترونيکي به عنوان يک مفهوم عام در توسعه ديجيتالي خدمات بانکداري به شمار مي رود و به همين دليل ممکن است در شناخت آن جزنگري ها و استنباط هاي شخصي تاثير گذار باشد. مفهوم بانکداري الکترونيکي و کارايي هاي آن، براي بسياري از افراد هنوز به طور کامل شناخته شده نيست و به همين دليل هم بهره برداري بهينه اي از سرمايه گذاري هاي انجام شده براي توسعه آن صورت نمي گيرد.
از سوي ديگر چالش مديريت هميشه بهره برداري از نظام ها و فناوري هاي نو را با مشکلات و مسايل مختلفي رو به رو ساخته است. رسيدن به رويکر جامع و کلان در مديريت بنگاه هاي مالي مي تواند زمينه ساز تحول و گرايش عمومي به کاربرد بانکداري الکترونيکي باشد. اين کتاب سعي دارد نگاه جامعي به همه مسايل و چالش هاي حوزه بانکداري الکترونيکي داشته باشد و به عنوان منبعي کاربردي مورد استفاده مديران بانک ها, روساي شعبه ها, کارشناسان بانکي, دانشجويان و همه علاقه مندان به کسب اطلاعات بيشتر در خصوص بانکداري الکترونيکي قرار گيرد. مولفان کتاب ضمن تشکر و قدرداني از زحمات تمامي بزرگان و پيشکسوتان بانکي اميدوارند از راهنمايي هاي ارزنده و راهگشاي خوانندگان اين کتاب بهره مند شوند.
کتاب 6 بخش داردو به اين شرح:بخش اول: بانک و بانکداري الکترونيکي فصل اول: صنعت بانكداري الکترونيکي فصل دوم: انتقال الکترونيکي وجوه فصل سوم: بانکداري الکترونيکي بين بانکي در سطح جهاني فصل چهارم: بانکداري الکترونيکي بين بانکي در سطح ملي فصل پنجم: بانكداري الكترونيكي درون بانكي
بخش دوم: مديريت راهبردي، ريسک و امنيت در بانکداري الکترونيکي فصل اول: عوامل مؤثر در پيكربندي و تدوين راهبرد در بانكداري الكترونيكي فصل دوم: اصول مديريت ريسك در بانكداري الكترونيكي فصل سوم: امنيت در بانکداري الکترونيکي
بخش سوم: فناوريهاي بانکداري الکترونيکي فصل اول: بانكداري از طريق موبايل فصل دوم: بانکداري بر اساس اينترنت فصل سوم: بانکداري با استفاده از خود پرداز فصل چهارم: بانکداري بر اساس پايانههاي فروش فصل پنجم: بانکداري تلفني فصل ششم: بانکداري خانگي و اداري فصل هفتم: فناوريهاي کاربردي در بانکداري الکترونيکي
بخش چهارم: پرداخت الکترونيکي، مدلها و چالشها فصل اول: پول الكترونيكي فصل دوم: پرداخت الکترونيکي فصل سوم: كارت
بخش پنجم: تجارت و بانکداري الکترونيکي فصل اول: جايگاه بانکداري الکترونيکي در تجارت الکترونيکي فصل دوم: تجارت الکترونيکي کاربردي
بخش ششم: مديريت بازاريابي، مشتري مداري و کيفيت محصولها و خدمات در بانکداري الکترونيکي فصل اول: مديريت بازاريابي در بانکداري الکترونيکي فصل دوم: مديريت ارتباط با مشتريان و اندازهگيري رضايت مشتري در بانکداري الکترونيکي فصل سوم: مديريت كيفيت خدمات بانكي
شماره تماس تهيه کتاب: 88914469 و 88914470
زنان در باره زنان
زنان در داستان: قهرمانان زن در داستان هاي زنان داستان نويس ايراننويسنده: نرگس باقري300ص، تهران: انتشارات مرواريد، 1387، چاپ اول
اين كتاب، كوشش مي كند تا با بررسي داستان هاي چهار زن داستان نويس معاصر ايران (سيمين دانشور، مهشيد اميرشاهي، شهرنوش پارسي پور، غزاله عليزاده)، نحوه شخصيت پردازي آنان را به ويژه در آفرينش قهرمانان زن، براي خواننده روشن سازد. هم چنين نشان دهد كه قهرمانان زن در آثار زنان داستان نويس در قياس با قهرمانان زن در آثار مردان داستان نويس، در كدام سوي مرزهاي عقلاني بودن و عاطفي بودن و يا آميختگي اين دو جانب انديشه قرار دارند؛ و نيز مي كوشد آفرينش قهرمانان زن در آثار داستان نويسان زن را با آفرينش قهرمانان زن در آثار داستان نويسان مرد، بسنجد و ميزان توفيق هر گروه را بررسي كند.
فصلي از دانش فروغي</strong>
مجموعه مقالات محمد علي فروغي: مجموعه 2 جلديبه كوشش: حبيب يغمايي827ص، تهران: انتشارات توس، 1387، چاپ سوم
اين كتاب، مجموعه اي است از خطابه ها، رساله ها، گزارش ها، نامه ها و مقدمه بر كتاب ها كه به همت «حبيب يغمايي» گردآوري شده و در دو جلد به چاپ رسيده است. مقالات اين مجموعه عرصه گسترده اي از تاريخ، فرهنگ و ادبيات ايران را در بر مي گيرد و از دانش و توانايي كم نظير «محمد علي فروغي» و كوشش ها و خدمات او حكايت مي كند. عناوين بعضي از نوشته هاي اين مجموعه عبارتنداز: «ترجمه لغات فرنگي»، «خطابه درباره آثار ملي»، «ايران در 1919 ميلادي»، «پيام من به فرهنگستان»، «فرهنگستان چيست؟»، «جامعه ملل»، «سخنوران ايران در عصر حاضر»، «ايران را چرا بايد دوست داشت؟»، «سعدي و حافظ»، «رساله سر الاسرار»،«فارسي نويسي»، «ادارات ما»، «حقوق در ايران»، «جواب فروغي به مطبوعات انگليس»، «مذاكرات با نمايندگان انگليس»، «اختلافات سر حدي ايران و شوروي»، «تاثير رفتار شاه در تربيت ايراني»، «حكيم خيام نيشابوري»، «تقريظي بر فرهنگ نفيسي» و«بياني اجمالي از كتابخانه مجلس شوراي ملي».
<strong>ابوعلي سينا : شادماني</strong>
شرح و تفسير پارسي گردان ادويه قلبيه بوعلي سينا درباره فلسفه شادماني و داروهاي شادي آوربه كوشش: حسين رضوي برقعي458ص، تهران: نشر ني، 1387، چاپ اول
رساله «الادوية القلبية» در سال 405 ه. ق به وسيله «ابن سينا»، در شهر همدان، به درخواست حاكم آن شهر نوشته شده است. «ابن سينا» در اين كتاب كه به زبان عربي است از داروي هاي نشاط آور و تاثير خوردني ها و نوشيدني ها و داروهاي گياهي، بر تقويت و كاركرد قلب سخن مي گويد. كتاب حاضر ترجمه اين رساله به زبان فارسي، همراه با شرح و تفسير آن است. به نظر مي رسد كه اين ترجمه و شرح مربوط به اواخر قرن نهم و نيمه اول قرن دهم هجري قمري باشد. گفتني است كه تاكنون سه نسخه فارسي از اين اثر شناخته شده كه مترجم يا مترجمان آن ناشناس است. در چاپ حاضر، نسخه فارسي كتابخانه مجلس شوراي اسلامي كه در سال 1057 ه. ق كتابت شده، به عنوان نسخه اصلي مورد استفاده قرار گرفته و با نسخه هاي كتابخانه مجلس سنا (قرن دهم يا يازدهم هجري) و كتابخانه ملك (سال 1071 ه. ق) مقايسه شده است.
<strong>باز هم عليه استالين</strong>
اجاق سرد همسايهنويسنده: اتابك فتح الله زاده227ص، تهران: انتشارات معين، 1387، چاپ اول
اين كتاب، خاطرات پراكنده ايرانياني است كه دراواخردوران زمامداري «استالين» قدم به خاك شوروي گذاشتند. اين بخش از ايراني ها دست كم اقبال آن را داشتند كه به سرنوشت شوم مهاجران پيش از خود دچار نشوند؛ آناني كه در تصفيه هاي خونين سال هاي 1935 تا 1945 ميلادي به فجيع ترين شكل از ميان رفتند. در حقيقت نويسنده كتاب با مراجعه به كساني كه در واپسين دوره حكومت «استالين»، از ايران به شوروي رفتند و به جرم هاي سبك، هم چون عبور غير مجاز از مرز، به كار در اردوگاه هاي شوروي محكوم شدند، خاطرات آنان از آن دوره را گردآوري و تدوين كرده است.
<strong>خاطرات رئيس ايل</strong>
متن كامل خاطرات امير تيمور كلاليويراستار: حبيب لاجوردي262ص، تهران: انتشارات صفحه سفيد، 1387، چاپ اول
اين كتاب كه در چارچوب «طرح تاريخ شفاهي ايران» از طرف «مركز مطالعات خاورميانه» در دانشگاه هاروارد تهيه و تدوين شده، خاطرات «امير تيمور كلالي»، رئيس ايل تيموري، وكيل مجلس، وزير كابينه مصدق و سرپرست شهرباني كل كشور است. «محمد ابراهيم امير تيمور»، معروف به «سردار نصرت»، يكي از روايت كنندگان استثنايي «طرح تاريخ شفاهي ايران» است؛ چرا كه به مدتي پيش از پنجاه سال، يا در رويدادهاي سياسي ايران شركت مستقيم داشته و يا از نزديك شاهد آنها بوده است. خاطرات «امير تيمور» در دو جلسه در تاريخ هاي 5 و 14 بهمن سال 1360، در منزل او در شهر «لاهويا» در ايالت كاليفرنيا ضبط و سپس تدوين شده است.
<strong>سهراب از چه مي ترسيد ؟</strong>
سفر در آينه: نقد و بررسي ادبيات معاصربه كوشش: عباسعلي وفايي472، تهران: انتشارات سخن، 1387، چاپ اول
اين كتاب، شامل مجموعه مقالات «همايش بين المللي تعامل ادبي ايران و جهان» است كه با موضوع ادبيات معاصر فارسي در سال 1386 (2007 ميلادي) در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران برگزار شد. عناوين بعضي از مقالات اين مجموعه و نويسندگان آنها عبارتنداز: «سير و تحول كاريكلماتور نويسي در ايران/عاطفه اسدي، شكوه السادات تابش»، «ساختار و مضمون در داستان هاي بيژن نجدي/الماس تاجريان»، «شخصيت پردازي آركائيك در داستان كوتاه فارسي/زينب چوقادي»، «تاثير شعر غربي بر شعر نو ايران/دكتر مريم حسيني»، «بررسي بن مايه ترس در اشعار سهراب سپهري /بهروز ژاله»، «بررسي فرآيند نوستالژي در اشعار اخوان ثالث/دكتري مهدي شريفيان»، «سنت شكني مهدي اخوان ثالث در حماسه سرايي فارسي معاصر/دكتر عتيق الرحمن»، «انديشه هاي اجتماعي و سياسي در شعر معاصر/دكتر عبدالله نصرتي»، «برآمدن شكل هاي جديد نگارش در ادبيات معاصر فارسي/دكتر حسين پوينده» و «گونه هاي نوآوري و هنجار شكني ها در قافيه غزل امروز: 1360-1385/سيد هاني رضوي».
<strong>عارق ديگر...</strong>
حق اليقين في معرفة رب العالميننويسنده: محمود بن عبدالكريم شبستريتصحيح و تعليق: دكتر رضا اشرف زاده164ص، تهران: انتشارات اساطير، 1387، چاپ دوم
اين كتاب از آثار شيخ «محمود شبستري»، از عرفاي برجسته نيمه اول قرن هشتم ه. ق و از پيروان نامدار «ابن عربي» در ايران است. اگر كتاب «گلشن راز» را بهترين اثر منظوم عرفاني اين عارف بزرگ بدانيم، كتاب «حق اليقين»، بهترين يادگار منثور او در عرفان است. اين كتاب، به نثري پيچيده و با نازك انديشي بسيار، به همراه اصطلاحات عرفاني و فلسفي و كلامي و با استشهاد به آيات قرآني و احاديث گوناگون در يك مقدمه و هشت باب، نوشته شده است. تصحيح حاضر از اين اثر ارزشمند با استفاده از چند نسخه خطي و چاپي آن انجام شده و با فهرست هاي گوناگون و شرح لغات و معاني آيات همراه گرديده است.
<strong>خاطرات مجلس اول</strong>
بحران دموكراسي در مجلس اول: خاطرات و نامه هاي خصوصي ميرزا فضلعلي آقا تبريزيبه كوشش: غلامحسين ميرزا صالح174ص، تهران: انتشارات نگاه معاصر، 1387، چاپ اول
نويسنده اين خاطرات و نامه ها، «ميرزا فضلعلي آقا تبريزي»، از روحانيون برجسته آذربايجان در عصر مشروطه و از نمايندگان مجلس شوراي ملي در دوره اول است. او با عناصر تندرو و به خصوص وكلاي افراطي آذربايجان در مجلس اول ناسازگار بود و اقدامات آنان را به ضرر نظام جديد مي دانست. «ميرزا فضلعلي» در فاصله سال هاي 1916 تا 1921 ميلادي (1334 تا 1339 ه.ق ) براي معالجه در شهرهاي مختلف اروپا، از جمله برلين بسر مي برد. در اين دوره، او با اعضاي سابق «كميته مليون ايران» و گردانندگان ماهنامه «كاوه» مراوده و مكاتبه داشت. از نامه هاي مربوط به اين دوران مي توان فهميد كه«هيئت تحريريه نشريه «كاوه»، حضور «ميرزا فضلعلي آقا» را بسيار مغتنم مي دانستند و از دانش عميق او در زمينه متون كلاسيك ايران و اطلاعاتش در باب شرايط سياسي ايران بهره مي گرفتند. خاطرات و نامه هاي خصوصي «ميرزا فضلعلي آقا تبريزي» اطلاعات ارزشمندي در زمينه اوضاع مجلس اول و حال و هواي سياسي و اجتماعي ايران در آن دوره در اختيار پژوهشگران قرار مي دهد..
<strong>همه شعرهاي رويائي</strong>
مجموعه اشعار يدالله رويايي704ص، تهران: انتشارات نگاه، 1387، چاپ اول
اين كتاب، مجموعه اشعار «يدالله رويايي» است. اين مجموعه شامل شش دفتر از اشعار «رويايي» با اين عناوين است: 1- بر جاده هاي تهي، 2- از ميان آوازها و ترانه ها،3- از دوستت دارم، 4- شعرهاي دريايي، 5- دلتنگي ها، 6- لبريخته ها. مجموعه «بر جاده هاي تهي» كه شامل شعرهاي شاعر در فاصله سال هاي 1332 تا 1340 خورشيدي است، خود شامل پنج دفتر با اين عناوين است: «خسته»، «بر جاده هاي تهي»، «دفتر اشعار قديم»، «اتودها» و «دو بيتي ها».
<strong>نشريات</strong>
نگاه نو: فصلنامه اجتماعي، فرهنگي، هنري، ادبيشماره 80، بهمن 1387
هشتادمين شماره «نگاه نو»، با تصويري از جهان پهلوان غلامرضا تختي بر روي جلد آن، به بزرگداشت و ياد اين ورزشكار مردمي و دوست داشتني ايران مي پردازد. عناوين بعضي از مقالات و نوشته هاي اين شماره:× ما نيز زندگي را دوست مي داريم: مصاحبه با محمود درويش/ترجمه: تراب حق شناس× در جنگل تناقض ها/ژان ماري گوستاو لوكلزيو/ترجمه: رضا رضايي ماجراي يكصد ساله نفت/محمد علي موحد× مرد سياه در كاخ سفيد/عبدي كلانتري× مانيفست برلين/اوژن يونسكو/ترجمه: محمد ربوبي× آواز جاودانه از توست: مروري بر كارنامه غلامرضا تختي/علي ميرزايي× سياوش ها را مي كشند و سهراب ها را.../جلال آل احمد× مردي كه محكوم به شكست بود/داريوش آشوري× جهان پهلوان/ سياوش كسرايي× مرگ يك مرد/رضا براهني× پسا تختي/عبدالحسين آذرنگ× پهلوان/جمال ميرصادقي× كتاب هاي تازه
<strong>باران، باران، باران</strong>
شمارهي 20 و 21 فصلنامهي «باران» در سوئد منتشر شد.
طرح جلد اين شمارهي «باران»، عکس مجسمهاي ساختهي «بهروز حشمت»، هنرمند ساکن وين است به نام «فرياد» که در اعتراض نسبت به سرکوب آزادي بيان در ايران ساخته شده است. حاشيهاي بر اصل اين شماره مطلبي است از علي رضايي دربارهي کتابو کتابخواني با اشاره به کتاب «ادبيات در خطر» نوشتهي تزوتان تودوروف و «چگونه ميتوان دربارهي کتابهايي که نخواندهايم صحبت کرد» نوشتهي پير بايارد.
ديگر مقالههاي اين شماره عبارتند از: «اقتصاد رانتي و معناي دمکراسي» (احمد علوي)، «نقش محمود طرزي در بيداري زنان افغانستان» (ناصرالدين پروين)، «فصلي از زندگي و مبارزات مصطفي شعاعيان» (انوش صالحي)، «عقده کهف» (نوشتهي منتشر نشدهاي از احسان طبري)، «عنصر زنانه و نمادهاي بخت در شاهنامه» (شکوفه تقي)، «دونگاه به مجموعه شعر عکس فوري عشقبازي: «فاصلهي صدا و سکوت» (مليحه تيرهگل)، «شاعري؛ هويتي دگرگونه» (فريبا صديقيم)، «نگاهي پستمدرن به جريان چهارم رسانهاي در ايران» (اميد حبيبينيا)، «شبهترجمههاي ذبيحالله منصوري» (اسماعيل حداديان مقدم)، «نگاهي به رمان سالمرگي نوشتهي اصغر الهي» (ا. خلفاني)، «نظامي گنجوي، سعيدي سيرجاني و سيماي دو زن» (اسد سيف)، «تورق سريع رمان ميم نوشتهي عليمراد فدايينيا» (بهروز شيدا)، «شخصيت داستاني» (لورنس پرين/ ترجمهي ابوالقاسم گلستاني)، «خندهي پنجرههاي باز در اتاقي آفتابگير» (حميد صدر)، «نامههاي تقي مدرسي به م. ف. فرزانه»، «نگاهي به ترجمهي سوئدي کتاب خيرانديشان نوشتهي جاناتان لتيل» (منوچهر اردلان)، «نيهيليسم ويرانگر و ايدئولوژي نياکاني» (احمد شيرازي) و «اسناد و فرامين منتشرنشدهي قاجار» (اردشير سراج).
در شمارهي جديد فصلنامهي باران، دو گفت و گو نيز ارائه شده است. يکي با «ناصر مهاجر» پژوهشگر ساکن پاريس و يکي از ويراستاران کتاب «گريز ناگزير» (ن.پايدار)، و دومي با با «سوسن تسليمي»، بازيگر ساکن سوئد (محمد عبدي).در اين شماره چند داستان نيز از هوشنگ اسدي، شهلا باورصاد، جهانگير سعيدي، محمد عبدي، فرشته مولوي، و ديميتري فرهولست با ترجمهي کوشيار پارسي؛ دو طنز از آرت بوخوالد، طنزنويس امريکايي با ترجمهي شيوا فرهمندراد، چند شعر از آسيه اميني، مسعود کدخدايي و حسن ساحلنشين چاپ شده است.
اگر علاقهمند به مطالعهي فصلنامهي باران هستيد، اگر علاقهمند هستيد تا از نشر فارسي در تبعيد حمايت کنيد، باران را مشترک شويد. فصلنامهي باران براي ادامهي فعاليت، نياز به افزايش تعداد مشترکين خود دارد.
هزينهي اشتراک باران در سوئد به مدت يکسال 300 کرون، در اروپا 35 يورو، و در امريکا معادل 45 يورو است. قيمت اشتراک براي موسسات و کتابخانهها 25 درصد بيشتر از ارقام فوق است. info@baran.st
نگاه♦ کتاب
دخترک شوخ و شنگ راوي قصه ها اما تحصيل کرده ي فلسفه است و روزگاري استاد اسطوره شناسي دانشگاه تهران بوده... آخرين کتاب گلي ترقي: " بزرگ بانوي هستي " در واقع آن روي سکه ي شخصيت قصه پرداز اوست.
نگاهي به کتاب تازه گلي ترقيمرگ و زندگي
گلي ترقي به خاطر قصه هاي جذابش شناخته است، قصه هايي که در زمان نوشته شدنشان بسيار عجيب و خارج از فرم جلوه مي کردند. از زندگي شهري گفتن، از کلاس باله، خوشگذراني ها و ريزه کاري ها و جزئيات زندگي متجدد سخن... اينها دستمايه ي قصه هاي شيريني بودند که در ادبيات جغرافيايي و عامه ي آن روزهاي ايران جوري غريب به حساب مي آمدند. اما گذر زمان و افزايش تجربه زندگي شهري باعث شد تا قصه هاي گلي ترقي به مرور در ادبيات معاصر ايران رشد و نمو پيدا کنند، خوانده شوند و در خاطرات عمومي ايرانيان ثبت شوند. حالا ديگر کمتر قصه دوستي است که دختر نوجوان و سرکش قصه هاي گلي ترقي را در خاطر نداشته باشد و بخشي از آن خاطرات پراکنده را در ذهنش تصوير نکرده باشد...
دخترک شوخ و شنگ راوي قصه ها اما تحصيل کرده ي فلسفه است و روزگاري استاد اسطوره شناسي دانشگاه تهران بوده... آخرين کتاب گلي ترقي: "بزرگ بانوي هستي" در واقع آن روي سکه ي شخصيت قصه پرداز اوست.
بزرگ بانوي هستي، مجموعه اي است از نه مقاله که موضوعيت و محوريت همگي اسطوره است و نماد و درک صورت ازلي و زمان ابدي.
آنچه در اين ميان بيش از همه جلوه مي کند زاويه ي نگاه نگارنده است به مفهوم اسطوره و نماد... در بيشينه ي نوشته ها نگاهي که به اسطوره و نماد شده است مشابه و يا عيناً همان نگاهي است که توسط يونگ باب شده است.
نگارنده در دو مقاله ي نخستين به توضيح و واشکافي مفاهيم صورت ازلي و اسطوره پرداخته است و بعد در مقالات بعدي با استفاده از همان نگاهي که در ابتدا بيان شان کرده، به شرح و بسط انواع و اقسام اسطوره پرداخته است... اسطوره هاي نو و مدرن و اسطوره ي قهرمان و اساطيري که به خدايگان نور و ظلمت شهره شده اند از ديگر مقاله هاي اين کتاب مي باشند.
مفصل ترين مقاله ي کتاب که چيزي حدود يک سوم حجم آن را هم شامل شده، اختصاص دارد به بررسي و رديابي اسطوره ي بزرگ بانوي هستي( مادر زمين) در اشعار فروغ فرخزاد... گلي ترقي که سالها پيش با سرودن مجموعه ي "درياپري، کاکل زري" به گونه اي شعر "به علي گفت مادرش روزي..." فروغ را بازسرايي کرده و علاقه اش را به جهان بيني بي غش فروغ نشان داده بود، اين بار به صورت علمي و آکادميک به بررسي انساني مي پردازد که مثل هيچکس نبود، انساني که توانست در کوتاه زمان زندگي اش با نيروهاي کيهاني و خداوندان ازلي ارتباط برقرار کند و خود را در طبيعت ناميرا بميراند.
شعر فروغ، اين بار اما نه قرار است از لحاظ زبان شعري بررسي شود و نه از جنبه ي زنانگي، نه عصيان بي حدش مد نظر است و نه مباحث سياسي و اجتماعي مطرح شده و يا نشده در شعرش، اين بار تنها با فرديت شاعر مواجهيم و..."بررسي سير و سلوک دروني او از اسارت تا پرواز، شناخت نمادها و مفاهيم اسطوره اي و تجلي آرکي تايپ يا صورت ازلي بزرگ مادر هستي..."
نويسنده در مقاله ي نخستين باب تعريف اسطوره مي نويسد: "... زيست شناسي صورت هاي ازلي را غرايز يا الگوهاي رفتاري مي نامد. اما از ديدگاه روانشناسي، صورت ازلي و غريزه متفاوت اند. غريزه عملي ناخودآگاه و ماشيني ست و بر حالات رواني آدمي تاثير ندارد. صورت ازلي در مقابل قدرتي تکان دهنده دارد و بر فکر و حس و اراده ي انسان موثر است و در او واکنشي عاطفي بر مي انگيزد. از اين رو اين صورتها، همانند مظاهر قدسي و تجليات قدسي و تجليات غيبي، اموري نومينوس ( Nominous ) هستند و در آدمي احساسي از حيرت و هيبت به وجود مي آورند..."
ديگر مقاله ي مفيد کتاب، نوشتاري است با عنوان "خدايگان عصر تکنولوژي". در اين مقال نويسنده سعي در معرفي اسطوره ي نوين "بشقاب پرنده" دارد... نگاه حاکم بر اين نوشته نيز همان خط دائمي کتاب است و آمده از ديدگاه روانشناسي کارل گوستاو يونگ.
گلي ترقي در ميانه ي اين مقاله به اين پرسش که بشقاب پرنده واقعاً چيست چنين پاسخ مي دهد:"... در اينجا با دو فرضيه روبرو هستيم: امري واقعي که طبيعت آن مجهول است باعث پيدايش اسطوره ي زمان مي شود و يا برعکس، يک فانتزي، يک vision، يک صورت تخيلي که ريشه در ناخودآگاه دارد، ذهن آگاه را تحت سلطه مي گيرد."
ديگر مقاله ي جذاب کتاب نيز نوشتاري است با عنوان " در آميختگي نور و ظلمت " که اختصاص دارد به شرح مختصري از کتاب " A record of two friendship " نوشته ي ميگوئل سرانوي شيليايي. اين کتاب که يکي از سند هاي مهم نوشتاري دنيا در زمينه ي پيوند عرفان شرق و غرب و چگونگي درک جادوي چيني و هندي توسط ذهن عقل گراي غربي به حساب مي آيد در ايران نيز توسط دکتر سيروس شميسا به فارسي برگردانده شد و با عنوان " با يونگ و هسه " به چاپ رسيد.
مقاله ي " در آميختگي نور و ظلمت " به فضاي رواني اين دو دوستي (دوستي سرانو با يونگ و هسه) اشاره مي کند و جادوي حاکم بر روابط اين دو دوستي که به قول هرمان هسه تنها در جمع هاي هرمسي برقرار است.آميختگي نور و ظلمت البته براي ايرانيان مفهوم عميق تري هم دارد چرا که به نوعي يادآور تعاليم مانوي هم مي باشد... هر چند که در اين مقال تنها شرح مختصري از آن کتاب به ميان آمده است و اشاره اي به نور و تاريکي در فلسفه ي مانوي در اين نوشتار به چشم نمي آيد.
و در آخر مقاله ي ديگري است با عنوان " سفري دوزخي به عالم تاريک زير جهان " اين مقاله که در واقع شرحي است بر دو مقاله ي جداگانه ي يونگ، به بررسي شباهت ها و تفاوت هاي دو هنرمند بزرگ مي پردازد... اين نزديکي ها و فاصله هاي روحي اي که اين دو هنرمند با هم داشته اند شده است دستمايه ي اين مقاله ي خواندني...وي از قول يونگ مي نويسد:" بيماران رواني به دو دسته تقسيم مي شوند: نوروتيک ها و اسکيزوفرنيک ها. گروه اول تمايل به ترکيب و هماهنگ کردن اعضا دارد. لا اقل در جست و جوي معنايي مشخص است. گروه دوم برعکس، ذهنيتي پراکنده دارد و تصوير ذهني او از جهان خارج تصويري تکه تکه، گسسته و نامتحد است. آنجا که نوروتيک مي کوشد اجزا را به هم متصل کند، اسکيزوفرنيک تصاوير و خطوط را مي شکند و به جهان آشفتگي و هاويه رجعت مي کند،" نويسنده، پيکاسو و جويس را متعلق به گروه دوم مي داند.
در بخش بعدي اين مقاله پيکاسو به فاوست( البته منظور در اينجا، فاوست، قهرمان کتاب گوته است و نه دکتر فاوست واقعي که گوته در نوشتن قصه اش از او الهام گرفته) مانند شده است که همچو او در جستجوي انسان کامل است... انساني ازلي و ادبي، اما از ياد رفته...
در يک نگاه کلي مي توان چنين گفت که مقالات اين کتاب در شناساندن اسطوره و انواع آن، به خواننده اي که آشنايي زيادي با اساطير و ارتباط شان با روانشناسي مدرن ندارد بسيار سودمند و مفيد اند و مقاله اي که در رابطه با فروغ و شعر او نوشته شده است نيز حاصل نگاهي تازه و مدرن است به شاعري که زندگي و مرگش شايد ابهام برانگيز ترين نوع زندگي و مرگ باشد در ميان شعراي معاصر.
♦ شعر
اشعاري از مليحه تيره گل، نصرت رحماني، شيدا محمّدي، رضا مقصدي و مجيد نفيسي براي اين شماره " " برگزيده شده اند
قيصر امين پورحتي اگر نباشي...
مي خواهمت چنانکه شب خسته خواب را مي جويمت چنانکه لب تشنه آب را محو تو ان چنانکه ستاره به چشم صبح يا شبنم سپيده دمان آفتاب را بي تابم آنچنانکه درختان براي باد يا کودکان خفته به گهواره تاب را بايسته اي چنانکه تپيدن براي دل يا آنچنانکه بال ِ پريدن عقاب را حتي اگر نباشي، مي آفرينمت چونانکه التهاب بيابان سراب را اي خواهشي که خواستني تر ز پاسخي با چون تو پرسشي چه نيازي جواب را ناهيد سرشگي
تاج از خار
اگر ميگذاشتند جيغ بزنم گريه ميكردم چه كسي ميدانست راهرفتن روي دو زانو را؟ آنكه به سوي صليب دوزانو رفت يا آنكه دست شست و زانوزد/ و تاج خاردار
بر سر پادشاهِ بيتخت نهاد؟ نميگذاشتند نميگذاشتند دستهايم با دستهاي تو در هوا چرخ بزنند و صدايم... اگر ميگذاشتند باهم داد بزنيم!زمين به لرزه نمينشست اينقدر دستهايي كه ميخواستند يکدست شوند تكا ن بخورد اين هوا اين سرزمين پس بگيرد خودش را از لرزهها و پسلرزهها كه گل در پاييز برگ در باد نميگذاشتند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر