جمعه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۸

چهره روز ♦سينماي جهان‏
سخت‌ترين سکانس فيلم، مربوط به غرق شدن تايتانيک بود. ما دو هفته در آب بوديم و آب به قدري سرد بود که تحملش ‏فقط براي چند دقيقه امکان داشت. اوايل برايمان خيلي سخت بود، ولي بعد عادت کرديم. بعد از پايان فيلم‌برداري به مدت ‏‏2 هفته در رختخواب افتادم و هيچ‌جا نرفتم؛ طوري‌که شايعه شد من هم با تايتانيک غرق شده‌ام!»...‏
درباره برنده‌ جايزه‌ي اسکار بهترين بازيگر زن ۲۰۰۹؛ بيوگرافي،‌ فيلم‌‌ها و حاشيه‌هاي ديگر کيت وينسلت ‏
‎‎رز زيباي انگليسي‎‎
سال نو ميلادي با به اوج رسيدن بازيگري آغاز شد که همه با نام و چهره‌ي او آشنا هستند. «کيت وينسلت» (‏Kate ‎Winslet‏) که در نقش «رز» فيلم عظيم «تايتانيک» گل کرد و با تصاحب عنوان بهترين بازيگر زن جشنواره فيلم ‏اسکار، حالا ديگر يک ستاره‌ي تمام عيار به حساب مي‌آيد.‏
‏«کيت اليزابت وينسلت» متولد 5 اکتبر 1975 در «برکشاير» انگلستان است. اغلب اعضاي خانواده او هنرمند هستند؛ ‏پدرش «راجر وينسلت» و مادرش «سالس بريدجس» هر دو هنرپيشه بودند. پدربزرگ مادري‌اش اليور و مادربزرگش ‏ليندا بريدجس و دايي‌اش رابرت هم از بازيگران تئاتر غرب انگلستان بودند.‏
کيت به خاطر استعداد ذاتي‌اش در بازيگري، خيلي زود وارد اين حرفه شد. اولين حضور او مقابل دوربين در سن 11 ‏سالگي بود؛ زماني‌که در يک آگهي تجاري غذاي کودک شرکت کرد و از همان زمان در کنار بازي در نمايش‌هاي ‏کوچک، به آموختن بازيگري پرداخته و در دبيرستان هنر ادامه تحصيل داد.‏
پنج سال بعد از اولين حضور نمايشي‌اش، کيت در سريال‌هايي مثل «فصل تاريک» ظاهر شد. اما اولين حضور اين ‏دخترک انگليسي در سينما در 19 سالگي (1994) و با فيلم «موجودات آسماني» بود؛ فيلم با تحسين منتقدان روبه‌رو ‏شده و زمينه را براي موفقيت‌هاي بعدي کيت فراهم کرد. بعد از اين فيلم براي بازي در فيلم «حس و حساسيت» کانديد ‏شد. فيلمي که اولين نامزدي اسکار را براي کيت به همراه داشت. در سال 1995 در 2 فيلم ‏Jude‏ و «هملت» (در نقش ‏اوفليا) بازي کرد.‏
در سال 1997 کيت وينسلت به همراه «لئوناردو دکاپريو» جوان و با کارگرداني «جيمز کامرون» نامدار، عظيم‌ترين و ‏پرفروش‌ترين فيلم تاريخ سينما را خلق کردند: تايتانيک فيلمي تاريخي که برنده 11 جايزه اسکار شد و وينسلت علاوه بر ‏شهرت جهاني، براي دومين بار نامزدي اسکار را تجربه کرد.‏
در سال‌هاي 1998 و 1999 او بازي در فيلم‌هاي «شکسپير عاشق» و ‏Anna and the King‏ را نپذيرفت و به جاي ‏آن‌ها در ‏Hiedius Kinky‏ و ‏Holy Smoke‏ - که فيلم‌هاي خوبي هم نبودند- بازي کرد. وينسلت تاکنون بيشتر در ‏نقش‌هاي درام بازي کرده و در ژانرهاي ديگر حضور قابل توجهي نداشته. از ديگر فيلم‌هاي مهم او مي‌توان به ‏Iris‏ و ‏‏«درخشش ابدي يک ذهن پاک»‌ و «بچه‌ها‌ي کوچک» اشاره کرد که براي تمام اين فيلم‌ها نامزد اسکار شده است. کيت ‏امسال در دو فيلم موفق ‏The Reader‏ و «جاده انقلابي» بازي کرد و نهايتاً موفق شد جايزه اسکار بهترين هنرپيشه زن ‏نقش اول را به دست بياورد.‏
جالب است بدانيد وينسلت به خاطر صداي خوبي که دارد در چند انيميشن از جمله ‏Flushed Away‏ صداپيشگي کرده. ‏همچنين او گاهي در فيلم‌هايش آواز هم خوانده؛ از جمله در فيلم «سرود کريسمس» (2001) که موزيک ويدئوي آن با ‏نام ‏What If‏ منتشر شد. البته اين تنها موزيکي است که به صورت رسمي با صداي او منتشر شده. چون کيت معتقد ‏است بايد تمام انرژي‌اش را روي بازيگري متمرکز کند و خواندن کار خواننده هاست نه بازيگرها!‏
وينسلت در جريان فيلمبرداري ‏Hiedius Kinky‏ با دستيار کارگردان به نام «جيم تريپليتون» آشنا شد و در همان سال ‏با او ازدواج کرد. نتيجه‌ي اين ازدواج تولد دخترش «ميا هاني تريپليتون» در سال 2000 بود و البته يک طلاق ‏زودهنگام! کيت و جيم سال 2001 از هم جدا شدند. اما کيت تنها نماند و دو سال بعد با «سام مندس» کارگردان بزرگ ‏سينما ازدواج کرد. اين پيوند مجدد تا امروز پايدار بوده و اين بازيگر و کارگردان معروف هاليوودي پسري به نام «جو ‏افلي» دارند که درکنار ميا به خوبي و خوشي با هم زندگي مي‌کنند. شاهد هم اين‌که تازه‌ترين فيلم وينسلت (جاده انقلابي) ‏به کارگرداني همسرش جناب مندس است.‏
‏ ‏‎‎چند نکته‌ي جالب از کيت‎‎
‏- کيت موقع گرفتن جايزه اسکارش آنقدر هيجان‌زده شده بود که فرياد زد: «هي پدر، کجايي؟ يه سوت بزن تا بفهمم کجا ‏نشستي!»‏‏- او در برنامه افتتاحيه‌ي تايتانيک شرکت نکرد چون صميمي ترين دوستش فوت شده بود و بايد در مراسم خاک‌سپاري ‏او شرکت مي‌کرد.‏‏- کيت پاهاي بزرگي دارد و هميشه ترجيح مي‌دهد به جاي کفش، چکمه بپوشد!‏‏- او اولين و جوان‌ترين بازيگر زني است که قبل از رسيدن به 30 سالگي، 4 بار نامزد اسکار شده.‏‏- سام مندس (همسر دوم کيت) هم انگليسي است و در همان بيمارستاني به دنيا آمده که کيت متولد شده است.‏‏- دستمزدش براي تايتانيک دو ميليون دلار بود.‏‏- کيت بسيار خانواده‌دوست است و محال است پيشنهاد بازي در فيلمي را بپذيرد که به خاطرش مجبور باشد مدتي ‏طولاني از خانواده - خصوصاً دو فرزندش- دور شود. او در سال 2005 عنوان نفر اول «مادر نمونه‌ي بريتانيا» را از ‏آن خود کرد. نفرات بعدي اين ليست «ويکتوريا بکهام» (همسر ديويد بکهام)، «گوينت پالترو»، «اشلي چاد» و... بودند.‏‏- کيت در طي همه مراسم‌ اسکاري که حضور داشته، از لباس‌هاي رنگي استفاده کرده است؛ آن‌هم به رنگ‌هايي مثل: ‏صورتي، سبز، قرمز، آبي‌آسماني و سبز بهاري!‏‏- او در سالهاي 1995 و 2006 از سوي مجله ‏People‏ به عنوان زيباترين زن سال انتخاب شده.‏‏- قرار بوده در فيلمهاي شکسپير عاشق، «ارباب حلقه‌هاي 2» و ‏The Constant Gardner‏ در نقش اصلي بازي کند ‏که خب البته نشده!‏‏- لئوناردو دکاپريو از دوستان صميمي اوست و بچه‌هاي کيت او را دايي لئو صدا مي‌کنند!‏‏- تاکنون در بيش از 32 فيلم و سريال مختلف بازي کرده و برنده‌ي 26 جايزه جهاني و نامزد دريافت 56 جايزه ديگر ‏هم شده.‏‏- کيت در قسمتي از خاطرات خود از تايتانيک مي‌نويسد: «سخت‌ترين سکانس فيلم، مربوط به غرق شدن تايتانيک بود. ‏ما دو هفته در آب بوديم و آب به قدري سرد بود که تحملش فقط براي چند دقيقه امکان داشت. اوايل برايمان خيلي سخت ‏بود، ولي بعد عادت کرديم. بعد از پايان فيلم‌برداري به مدت 2 هفته در رختخواب افتادم و هيچ‌جا نرفتم؛ طوري‌که شايعه ‏شد من هم با تايتانيک غرق شده‌ام!»‏‏- «جيمز هورنر» سازنده‌ي موزيک متن تايتانيک، به ضرب و زور کارگردان راضي شد از ترانه «قلبم ادامه خواهد ‏داد» در فيلم استفاده کند. «سلين ديون» در لحظه‌هاي آخر ضبط ترانه، شروع به گريه کرد. «گلن برونمن» مدير اجرايي ‏سوني موزيک ساندترکس گفته است: «اين ترانه با شخصيت و درونيات رز (کيت وينسلت) نزديک است و به همين ‏دليل مخاطب را سر مست مي‌کند.»‏‏- کيت وينسلت و لئوناردو دکاپريو، (بازيگران نقش رز و جک در فيلم تايتانيک) بعد از گذشت بيش از ۱۰ سال، يک ‏بار ديگر روبه‌روي هم در فيلم جاده انقلابي بازي کردند. اين اولين فيلم کيت به کارگرداني همسرش بود.‏
‎‎فيلم‌هاي مهم کيت وينسلت‎‎
Sense and Sensibility‏ (حس و حساسيت) 1995‏Titanic‏ (تايتانيک) 1997‏Quills‏ (قلم‌هاي پر) 2000‏Iris‏ (ايريس) 2001‏Eternal Sunshine of the Spotless Mind‏ (درخشش ابدي يک ذهن پاک) 2004‏Little Children‏ (بچه‌هاي کوچک) 2006‏The Reader‏ (خواننده) 2008‏Reolutionary Road‏ (جاده انقلابي) 2008‏
‎‎يکي از بهترين ديالوگ‌هاي کيت‎‎
در فيلم «بچه هاي کوچک»: سارا پيرس (کيت وينسلت) در يک جلسه کتابخواني زنانه شرکت کرده و نوبت اوست که ‏راجع به کتاب «مادام بواري» توضيح بدهد.‏‏ سارا: «من فکر کنم احساسات رو راجع به اين کتاب مي‌فهمم. من يکم باهاش مشکل داشتم؛ وقتي تو مدرسه مي‌خوندمش ‏مادام بواري به نظرم يه احمق بود. اون با يه مرد عوضي ازدواج کرد، يکي بعد از ديگري اشتباه احمقانه! اما وقتي اين ‏دفعه خوندمش عاشقش شدم. اون يه انتخاب داره. اون مي‌تونه يه زندگي پر از بدبختي رو قبول کنه يا مي‌تونه عليه‌ش ‏بجنگه. اون مي‌تونه مبارزه رو انتخاب کنه؛ بعضي از مبارزه‌ها بي‌ارزش هستن، ولي اين يکي خيلي ارزش داره...»‏‏(داستان کتاب شبيه زندگي سارا در فيلم است)‏























نمايش روز♦ نئاتر ايران
نمايش کوچه عاشقي سعي دارد با توسل به شيوه هاي اجرايي نمايش ايراني داستان خود را روايت کند. ‏نصرالله قتدري اجراي اين نمايش را از اسفندماه گذشته در تالار سنگلج آغاز کرد و پس از پايان تعطيلات ‏نوروز تنها نمايشي بود که کار خود را زود تر از ساير نمايش ها ادامه داد. ‏
‎‎گذشته و امروز روي مرز کمدي‎‎
نويسنده و کارگردان: نصرالله قادري. طراح صحنه: فرشاد منظوفي‌نيا‌. موسيقي: مهرداد نصرتي. بازيگران: ‏محبوبه بيات، رضا مختاري، عزيز نقدي، جمشيد صفري، زري اماد، عبدالرضا فريدزاده، بهرام تشکر، ‏زهره پرتوي، حسين شمس، حامد منافي، علي فرجام‌فر، وحيد جباري، حسام منظور. ‏
‏ خلاصه داستان: "کوچه عاشقي" حکايت خيابان ايرانشهر است که در دل آن عمارت حاج ولي‌الله عدالت و ‏تنها ورثه‌اش عادله خانم بنا شده است. هفت تنان به بهانه عاشق شدن بر عادله در پي تصاحب عمارت هستند. ‏اما عادله دل در گرو عشق سياوش سپرده و شرط گذاشته که هر کس توانست راز صندوقچه حاج ولي‌الله را ‏بگشايد به وصلت او درمي‌آيد. به توطئه هفت تنان، سياوش به قتل مي‌رسد و عادله تنها مي‌شود. ‏
نصرالله قادري سال گذشته دو نمايش کريستال تاور و من قاضي‌القضاتم که مرگ مرد مهر کردم به مهر را ‏روي صحنه برد که هريک ژانر جداگانه اي داشت. نمايش کوچه عاشقي نخستين تجربه جدي قادر در حوزه ‏تئاتر کمدي محسوب مي شود. ژانري که تاکمون قادر سراغ آن نرفته بود و فضاي عبوس عمومي کارهايش ‏مانع از اين دريافت مي شد که وي روزي تصميم به انجام اين کار بگيرد. ‏
کارگردان در نمايش کوچه عاشقي سراغ نماد ها و نشانه هاي ادبي و دراماتيک تئاتر ايران رفته و انها در ‏يک ساختار کمدي بيان مي کند. اين نشانه ها گهگاه کارکرد خود را از دست مي دهند اما قادري که تاکنون ‏آثارش با واکنش هاي متفاوت اهالي نمايش رو به رو شده توانسته استفاده مناسبي از آنها انجام دهد. ‏
قادري در بيان داستان مورد نظر خود در کوچه عاشقي تعدادي تيپ آشنا براي مخاطب که از آنها خاطره ‏جممعي دارد را برگزيده و مبناي داستان خود را بر اساس آن بنا مي نهد. اين انتخاب به تماشاگر کمک مي کند ‏تا چندان درگيري فکري با فضاي اوليه نمايش نداشته و بلافاصله با شروع کار در فضا قرار بگيرد و نمايش ‏را دنبال کند. درواقع قادري نمايش خود را نه از روي صحنه که در ذهن تماشاگر آغاز مي کند که اين البته از ‏خصلت هاي نمايش هاي آئيني ايراني است. تماشاگري که به ديدن يک کار سياه بازي مي رود بخشي از ‏تجربه خود را نيز وارد دنياي نمايش مي کند و از همين روي کارگردان بايد با علم به اين مسئله عناصر و ‏ساختارهاي متفاوت را کنار يکديگر قرار دهد. ‏
قادري اما فراموش مي کند که ايده استفاده از حافظه جمعي تماشاگرممکن است که زود کارکد خود را از دست ‏بدهد. با توجه به گسستي که ما سال ها در حوزه نمايش هاي ائيني ميان مردم و تئاتر بوده اين نسلي عناصر و ‏کارکردهاي اين گونه نمايش ها را از خاطر برده اند و از همين رو در برخي لحظات نياز به ياد آوري هايي ‏هست که عدم پرداختن به انها مي تواند موجبات فاصله پذيري تماشاگر و فضاي نمايش را به دست اورد. اين ‏نکته اي است که به نظر مي رسد قادري آن را فراموش کرده است و از همين رو داستان نمايش کمي دير ‏شروع شده و همين فضا را براي دقايق اوليه ملال آور مي کند. ‏
حاج حلبي(پيرمرد متحجر مذهبي)، لوطي اصغر(بازاري رياکار)، شعبان خان(بزن بهادر بي‌مخ)، مهرداد ‏جان(هنرمند متجددنما)، اکبرخان تجدد(صوفي متظاهر)، اشک اول(وکيل مترقي نما)، موسيو(خارجي و ‏بيگانه فرصت طلب)، سياوش(جوان عاشق ايراني) و... تيپ‌هايي هستند که داستان کوچه عاشقي اين امکان را ‏به تماشاگر مي دهند تا بتواند فضاهاي مختلف اجتماعي نهفته در بطن کار را تجربه کند. ‏
قادري در بطن داستان خود سراغ اسطوره هاي سياوش و فريدون مي رود و اينجا دوباره حافظه تماشاگر خود ‏را به ياري مي گيرد. او مي خوهد از مزرگ شهادت گونه سياوش و عدالت خواهي فريدون استفاده کند تا آنها ‏را با فضاي امروزين داستانش گره بزند. او سريع از تماشاگر مي خواهد که اين شخصيت هاي اسطوره اي را ‏به تاريخ امروز گره بزند تا بتواند هدف خود را در اين ميان مورد استفاده قرار دهد. از سوي ديگر فضاي ‏کميک نيز نمايش را به سمتي مي برد که ما شاهد يک سوگ مضحکه باشيم. يعني کار به نوعي در دل خود بر ‏عدم تناسب ميان اين شخصيت هاي اسطوره اي و جامعه امروز نيز تاکيد مي کند. همين مسئله البته کار را در ‏نقاطي با ابهام و تناقض نيز رو به رو مي کند. يعني در برخي صحنه ها قادري به اندازه اي درگير فضاهاي ‏کمدي مي شود که همنشيني تاريخي قهرمانانش را فراموش مي کند و از سوي ديگرمي دان پرداختن سطحي ‏به اين اسطوره ها در نمايش نيز مي تواند کارکردي معکوسي داشته باشد. ‏
پيرنگ و الگوي رفتاري روايي داستان کوچه عاشقي اگرچه متعهد به نمايش هاي شادي آور ايراني است اما ‏در عمل بيان پيچ و خم ها و تعليق هايي که در آن نهفته قرابت هايي را با نمايش هاي غربي پيدا مي کند. ‏نمايش کوچه عاشقي با توجه با نمايش هايي که تاکنون از قادري ديده ايم مي تواند نقطه عطفي در کارنامه او ‏باشد. ‏















نيم نگاه♦ کتاب‏
سروده هاي خانم مقدس ساده، روان و بي تکلف است. عاشقانه ميسرايد. و مخاطبين خود را با مفهوم ذاتي عشق آشنا ‏مي کند. با زبان مردم شعر مي گويد...‏
‎‎رؤياهاي عاشقانه، عاشقانه هاي رؤيا‎‎رؤيا مقدس
چاپ نخست: تابستان 1387 – 2008 ‏ناشر: شرکت کتاب لس آنجلس
اين نخستين دفتر رؤيا مقدس است که منتشر شده. ولي قبلا درسايت هاي گوناگون با سروده هاي ايشان آشنا بودم. ‏سپتامبرگذشته درنشست پرتشنج انجمن قلم ايران درتبعيد درماينز با ايشان از نزديک آشنا شدم. هنرمندي لايق و آگاه، ‏که همين دفتر نمونه اي از توانائي هايش را توضيح ميدهد. ‏
سروده هاي رويا مقدس ساده، روان و بي تکلف است. عاشقانه ميسرايد. و مخاطبين خود را با مفهوم ذاتي عشق آشنا ‏ميکند. با زبان مردم شعر ميگويد:‏دفتررا که باز مي کنم، با خواندن اين سرودۀ زيبا نمي توانم زبان به تحسينش نگشايم.‏
من اگر شاعربودمامشبشيواترين واژه هاي مهر را‏ارزاني آمدنت مي کردم‏امشب.‏زيباترين الفباي زمين راگستران گام هايت،مي خواندم‏و مهربان ترين عاشقانه ها رابربلنداي قامتت مي نوشتم،‏امشب.‏من اگر شاعر بودمامشبرنگ و نور و نوا رابرفضاي نشستنت مي باريدم‏ امشب‏وچندان پاي کوبان به سور مي رقصيدمتا به سر درپايت درافتمامشبمن اگر شاعر بودمامشبنرم و ناز و نجيبانهديوانگي ام را ازآمدنت ‏قطره قطره به فرياد مي سرودم‏تا سپيده صبح، شرم شوکتِ حضورت را، ‏پشت دربماند، تا هميشهامشب.‏
خوانندۀ عادي، همينقدر که پختگي کلام، مفهوم وحالت موسيقيائي شعر را درک مي کند، لذت مي برد. جذب و جلب ‏مخاطب براي شاعر بزرگترين موفقيت است. به کارگيري کلمات ومفاهيم غيرمأنوس که با گوش بيشتر مردم آشنا ‏نيست، دراين دفتر کمتر به چشم مي خورد. بيگمان، حفظ اين شيوۀ زبان يکي از راز هاي موفقيت شاعران است. ‏خوشبختانه رويا مقدس با رعايت سادگي کلام دراين راه گام برمي دارد. ‏
شاعر، در قطعۀ "بوسه"، احساس خود را عريان مي کند. حسرت هاي بربادرفتۀ هزارسالۀ زن را با نگاهي تيز يادآور ‏مي شود: ‏
هربوسۀ تو شگفتن دوبارۀ من است ‏هربوسه که به سوي همه مي پرانيراست به ميان جانم فرود ميرودو مرا درفراسوي همه به سوي تو به پرواز وا مي دارد.‏
بيا و دهانم را بگشايتارها شود اين پچپچۀ هزار ساله از دلمدرآنچه درفراسوي تو و همه سوي من‏مرا به شکفتن، به پرواز، به بازِ باز وا مي دارد.‏
او پاره تني از زن جهاني ست. احساس و حسرت هايش نيز رفتارهاي زنِ جهاني را توضيح ميدهد. در دايرۀ تنگ ‏اقليمي خود را گرفتار نمي کند. جهان و هرجا که انسان است، زن و مرد حضور دارد او نيز عاشقانه ميسرايد. در قطعۀ ‏‏"خواب نهان"، روايت توراتي شاعر دراثبات اين مدعاست. ‏
‏"تو فرازي، تو نشيبيتو خود آن گندم و سيبيکه زفردوس مقدس به خرابات گناهم بکشاندي."‏
زيباترين و رساترين عاشقانه اي از تبلور پاکي و صراحت عشق است. "زن" اظهارعشق را از يد قدرت مرد بيرون مي ‏کشد. عصيان مي کند. زنجيربردگي و بندگي را مي گسلد. بيزارازآرايش عوام پسند، اهرم بازدارندۀ "نجابت" و "شرم" ‏را برسر کله پوکهاي تاريخ و هواخواهانش ميکوبد. با عقل نقاد، تاريخ و فرهنگ مرد سالاري را به مقابله ميطلبد. از ‏سختي و سنگلاخي اين جاده جانکاه به درستي آگاه است.‏
در "سنگيني حوادث" مي گويد:‏راه دراز است ‏وسوسوي نگاهت دور.‏با چشماني لبريز از شدنودلي سرشار از شوق عبور‏تا پايان راهواژه ها گام مي زنم.‏
چرا که آغوش مهرباني درانتظار است‏وسنگيني حوادث‏و گام هاي من – اينک - درراه‏چشمۀ نگاهت را درنور بجوشانتا راه سوي تو را گم نکنم‏
شاعر، با نگاهي همه سويه دراين قطعه ازحسرت دوري آمال زن سخن ميگويد. بامعرفت ازسنگيني حوادث، اطمينان ‏دارد که آغوش مهرباني درانتظار است. آيا رهائي زن از يوغ مردسالاري آغوش مهر و مهرباني براي زن در اجتماع ‏بشري نيست؟ همچنانکه پيوند او با نور جوشان، روايتِ تأکيد برتساوي حقوق زن و مرد را تداعي ميکند. نگران ‏گمگشتگي ست. ييم و هراس خود را پنهان نميکند. با زبان نرم و لطيف، اين احساس را بروزميدهد. و سرشار ازعشقي ‏مادرانه سخن ميگويد. همجنسان ش را ميبيند با مسئوليت هاي بزرگ در جهان غرب، در کمال لياقت و توانائي برمسند قدرت اند. ‏
هر قطعه ازسروده هاي اين دفتر، طراوت ويژه اي دارد. شعور و آگاهي شاعر را به رخ ميکشد. در شعر "مرا ‏ازفردا آبياري کن"، کلمه هاي جاندار خواننده را در وادي انديشه جولان ميدهد. ‏
جنگل پوشيده از برف طپش هاست.‏و رازي نهفته شناور درسرما‏چگونه با که بودن هاخفتن ها در خش خش يخبندانوبادهاي سرد امروز‏درآغوش ذوب فردا.‏زمان ازعطش تا سراب جاري است‏و نگاه من درانبوهي جنگلِ پوشيده از برفپايابِ پايان گاهنامه هادرپرسه هاي فردا جاودانه مي ماند.‏
رؤيا مقدس شاعراست. شاعري که فرهنگ خود را مي شناسد. با آگاهي ازمسئوليت گام برميدارد. درايت رو به کمال ‏ش اين نويد را مي دهد که بالندگي وحضور اين هنرمند را در ادبيات تبعيد بايد جدي گرفت.‏
‏ ‏




کتاب روز♦ کتاب ‏
‎‎


سالشمار ادبيات معاصر ايران (1380-1300)‏‎ ‎
نويسنده: محمود مدبري‏363ص، كرمان: انتشارات دانشگاه شهيد باهنر، 1387، چاپ اول
در اين سالشمار، مهم ترين رويدادها و فعاليت هاي ادبي ايران، در حوزه داستان، رمان و شعر، از سال ‏‏1300 تا سال 1380 خورشيدي، منعكس شده است. هر سال، به صورت جداگانه، گزارش شده و در آغاز هر ‏سال نيز، به اوضاع كلي ادبيات ايران در آن سال اشاره گرديده است. فعاليت ها و رويدادهاي ادبي هر سال ‏تحت چهار عنوان اصلي يعني «انتشار»، «متفرقه»، «وفات» و «ولادت»، معرفي شده است. بخش ‏‏«انتشار»، شامل چهار زير مجموعه يعني داستان، شعر، مجله و روزنامه است و وقايع مهم مربوط به اين ‏چهار حوزه را منعكس مي كند. در بخش «متفرقه»، گزارشي از مهم ترين حوادث ادبي و فرهنگي هر سال ‏نظير تشكيل سمينارها يا كنگره هاي داخلي، تاسيس مراكز يا كانون هاي ادبي و مانند آن ارائه مي شود. بخش ‏هاي «ولادت» و «وفات» نيز به تولد و مرگ شاعران، نويسندگان و ساير دست اندركاران برجسته حوزه ‏ادبيات اختصاص دارد. ‏
‎‎



تاريخ شفاهي ادبيات معاصر ايران: ضياء موحد‎‎
گفتگو: اردوان اميري نژاددبير مجموعه: محمد هاشم اكبرياني‏192ص،‌ تهران: نشر ثالث، 1387، چاپ اول
هدف از طرح «تاريخ شفاهي ادبيات معاصر ايران»، ارائه گزارشي از زندگي خصوصي، اجتماعي و حرفه ‏اي شخصيت هاي برجسته در حوزه ادبيات معاصر كشور ماست. چارچوب اصلي اين طرح، پرداختن به ‏دوره هاي مختلف زندگي فرد و بيان فعاليت هاي ادبي، سياسي و فرهنگي اوست. در كتاب حاضر، زندگي و ‏فعاليت هاي «ضياء موحد»، شاعر، متفكر و منتقد معاصر، در گفتگو با او بررسي مي شود. ‏
‎‎


همه دوستان من: زندگي رضا كرم رضايي و خاطراتش‎‎
نويسنده: رضا كرم رضايي‏478ص، تهران: انتشارات ققنوس، 1387، چاپ اول
اين كتاب، گوشه اي از خاطرات خواندني «رضا كرم رضايي»، هنرمند برجسته عرصه تئاتر و سينما در ‏ايران است. «كرم رضايي» كه به عنوان هنرپيشه و كارگردان صاحب تجربيات و آگاهي هاي ارزشمندي ‏است، در خاطرات خود، بخشي از زندگيش را همراه با خاطراتي از «نقش آفرينان خاطره انگيز» به تصوير ‏مي كشد. زبان او شيرين و روان است و خواننده را همراه با خود به سفري در گذشته هاي نه چندان دور در ‏دنياي سينما و تئاتر ايران مي برد. ‏
‎‎

نقش فراماسون ها در تاريخ معاصر ايران (جلد اول)‏‎ ‎
نويسنده: حسين ملكي‏598ص، تهران: نشر اشاره، 1387، چاپ اول
در اين پژوهش، برخي از فعاليت هاي فراماسونري در تاريخ معاصر ايران بررسي شده است. نويسنده كتاب ‏كه با نام «ح. م. زاوش» نيز معروف است، پژوهشگر و مورخي است كه سال هاي زيادي از زندگي خود را ‏صرف تحقيق درباره نقش و عملكرد فراماسون ها در ايران كرد. طرح كلي كتاب حاضر، شامل نكات اساسي ‏در زمينه بررسي و تحليل دقيق از نقش سازمان سري فراماسونري در رويدادهاي اجتماعي و تاريخي معاصر ‏ايران، و معرفي اسمي و اعلام هويت فراماسون هاي نقش آفرين است. عناوين بعضي از مباحث كتاب ‏عبارتنداز: «منشاء پيدايش فراماسونري»، «شالوده فراماسونري در انگليس»، «تكامل فراماسونري باطني در ‏انگليس»، «پديده هاي انحراف در نهضت مشروطيت ايران و نقش فراماسون ها»، «شيوه هاي نفوذ ‏فراماسونري به ايران»، «نقش فراماسون ها در انقلاب مشروطيت»، «فتح تهران چگونه و در چه شرايطي ‏انجام شد؟»، «قرارداد 1919: نقش ديگري از فراماسون ها در رويدادهاي تاريخ»، «دولت فراماسونري ‏وثوق الدوله»، «قيام شيخ محمد خياباني»،‌«نگاهي به هويت كابينه هاي فراماسونري در دوران ‏فترت»،‌«استعفاي وثوق الدوله و ماموريت مشيرالدوله ماسوني» و... ‏
‎‎

مارمولك ها هم غصه مي خورند‎‎
نويسنده: پرويز رجبي‏204ص، تهران: نشر اختران، 1387، چاپ اولسرنوشت دختركان خردسال ايراني هميشه داستان غم انگيزي بوده است. فرمانروايان، اميران و سرداران، ‏همواره در بيت و سراي خود، شماري دختر و خواهر، براي مصالحه و رفع و رجوع داشته اند. نويسنده كتاب ‏در اين مورد پرسشي را مطرح مي كند: [ آيا اين هنجار ناشي از پيوندهاي سست خانوادگي در سراي ‏فرمانروايان و بزرگان و غير آنها بوده است، يا حاصل ميزان اعتبار حضور زن در خانواده؟] او سپس به ‏طنز و كنايه اشاره مي كند: [لابد هر دو عامل در كنار هم نقش داشته اند. و لابد كه نقش عامل دوم تعيين كننده ‏تر بوده است!] درباره اميران و بزرگاني كه دختركان خردسال ايراني در كاخ ها و خانه هاي آنها به ‏اسارت رفته اند، بسيار روايت شده است؛ تنها چيزي كه هرگز مطرح نبوده و يا هرگز خبري از آن به دست ‏ما نرسيده، سرنوشت اين دختركان است. گويي هم دختران و هم پدرها و مادرهايشان، مانند تاريخ، به اين ‏قساوت عادت كرده بوده اند. «مارمولك ها غصه نمي خورند» داستاني زيباست كه با الهام و توجه به اشاره ‏اي كه به يكي از اين دختركان در«تاريخ بيهقي» رفته، نوشته شده است. ‏
‎‎


آذربايجان ايران، آغاز جنگ سرد‎‎
نويسنده: جميل حسنليمترجم: منصور صفوتي‏613ص، تهران: انتشارات شيرازه، 1387، چاپ اول
ماجراي ظهور و سقوط «فرقه دموكرات آذربايجان» و حركت جدايي طلبانه آن در قالب حكومت «فرقه ‏دموكرات»، از تابستان 1324 تا پاييز 1325، ايران را با بحران سياسي بزرگي روبرو كرد. تمهيدات اين ‏ماجرا از پيش و با اعزام ماموران ويژه شوروي در پوشش ايرانيان مهاجر و نيز گردآوري اطلاعات لازم و ‏شناسايي نقاط قوت و ضعف دولت ايران فراهم شده بود. در كتاب حاضر كه اصل آن به زبان روسي است، ‏نويسنده با استفاده از اسناد محرمانه آرشيوهاي اتحاد جماهير شوروي، بروز اين رويداد و چگونگي پايان ‏ماجرا، و همچنين پيوند آن با آغاز جنگ سرد را، با شرح و تفصيل بررسي كرده است. در حقيقت، نويسنده با ‏استناد به اسناد معتبر و مهمي كه پس از فروپاشي اتحاد شوروي در اختيار پژوهشگران قرار گرفته است، ‏تصويري جالب و خواندني از «قضيه آذربايجان» در آن سال ها و فعاليت هاي «فرقه دموكرات» ارائه مي ‏كند. ‏
‎‎


مكتب نگارگري شيراز (مصور، رنگي)‏‎ ‎
نويسنده: يعقوب آژند‏314ص، تهران: انتشارات فرهنگستان هنر، 1387،‌چاپ اول
مكتب نگارگري شيراز را به تعبيري مي توان ام المكاتب ايران در قلمرو كتاب آرايي دانست. اين مكتب گرچه ‏به لحاظ فرهيختگي و پروردگي به پاي مكاتب ديگري چون مكتب تبريز، هرات و اصفهان نرسيد ولي از حيث ‏تداوم و استمرار و تجربه ادوار مختلف هنري، از آنها پيشي گرفت. سده هاي بسيار و سال هاي بي شمار بر ‏اين مكتب گذشت و زنجيره اي از مراحل گوناگون را با زبان و بياني متفاوت تجربه كرد و در قلمرو سبك ‏بومي، به بالندگي و كمال رسيد. در كتاب حاضر، مكتب نگارگري شيراز، به همراه ويژگي ها و خصلت ها و ‏اجزاي گوناگون آن، از جهت هاي مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي و به ويژه فرهنگي – هنري، ‏بررسي شده است. نويسنده براي بازخواني و شرح و بررسي مراحل گوناگون اين مكتب، پژوهش خود را به ‏چهار بخش تقسيم كرده است. بخش اول، به دريافت هاي تاريخي، فرهنگي، هنري، اجتماعي و اقتصادي ‏شيراز تا سده هاي هفتم و هشتم هجري اختصاص دارد. سه بخش ديگر، به سه دوره شاخص مكتب شيراز ‏يعني دوره هاي «آل اينجو»، «آل مظفر» و «تيموريان» مي پردازند. در اين سه بخش، خصوصيات تاريخي ‏و فرهنگي و هنري و بالاتر از همه، آثار بازمانده هر دوره، معرفي شده است. ‏
‎‎


متن ويراسته و شرح كامل تاريخ جهانگشاي جويني (مجموعه 3 جلدي)‏‎ ‎
نويسنده: عطا ملك جوينيبر اساس نسخه: محمد قزوينيبه اهتمام: دكتر احمد خاتمي‏1887ص، تهران: نشر علم، 1387، چاپ اول
كتاب «تاريخ جهانگشاي جويني» يكي از معتبرترين و ارزشمندترين منابع و مآخذ تاريخ عصر مغول به شمار ‏مي آيد. بسياري از اطلاعات گردآوري شده در اين كتاب درباره تاريخ قوم ايغور، قراختائيان و ‏خوارزمشاهيان و فتوحات چنگيز، در هيچ منبع ديگري موجود نيست و همه كساني كه بعد از «جويني»، ‏تاريخ اين وقايع را نقل كرده اند، بسياري از مطالب خود را از «تاريخ جهانگشاي» گرفته اند. تصحيح حاضر ‏از اين اثر ارزشمند كه بر اساس نسخه «علامه محمد قزويني» انجام شده، شامل متن ويراسته آن همراه با ‏شرح و توضيحات كامل و مفصل است. اين شرح و توضيحات، همراه با فهرست هاي جامعي كه ضميمه ‏كتاب شده، كار استفاده از اين منبع معتبر تاريخ مغولان را براي پژوهشگران و اهل فن، آسان تر مي كند. ‏
‎‎

شرح و نقد غزليات شمس تبريزي‎‎
نويسنده: بهروز ثروتيان‏1401ص، تهران: شركت چاپ و نشر بين الملل، 1387، چاپ اول
شرح و نقد «غزليات شمس» در اين مجموعه، تنها بر اساس غزلياتي است كه تخلص «شمس تبريزي» دارند ‏و به هر بهانه و عنواني از «شمس» در غزليات «ديوان كبير» نام برده اند. اصلي ترين غرض نويسنده كتاب ‏حاضر، تحقيق و تشخيص اين مطلب است كه همه غزل هاي مختوم به نام «شمس تبريزي» از «مولانا» ‏نيست. اين موضوع به تفصيل، نقد و بررسي شده كه در «ديوان كبير» يا «كليات شمس»، ابياتي از ‏سرايندگان و شاعران مختلف، در مدتي نزديك به يك صد سال، راه يافته است. اين اشعار و ابيات، در «قونيه» ‏و شهرهاي ديگري كه خانقاه داشته اند، سروده شده است. در اين ميان، هر صاحب قلمي، نام «شمس ‏تبريزي» يا «شمس الحق تبريزي» را به عنوان يك نماد براي پير طريقت يا مراد خويش به كار برده است. ‏نويسنده در پژوهش حاضر، با بررسي، شرح و نقد غزل هاي «ديوان كبير»، نشان مي دهد كه حدود سه پنجم ‏از سه هزار و چند غزل گردآوري شده در اين ديوان، به وسيله ديگران سروده شده اند. او هم چنين تاكيد مي ‏كند كه شايد بيش از دويست غزل از «مولانا» نبوده است كه گزارش و شمارش آن به تحقيق ممكن نيست. ‏
‏ ‏‏

نگاه
‎ ‎ويوالدي 1678-1741 آهنگساز ايتاليايي، در 1723 کوراتت فصول يا 4 ويلون کنسرتو را در باره فصول سال نوشت. ‏هر فصل ملودي ويژه خود را داشت. او نتهاي زير استکاتو سيمين زهي را براي ترسيم سوز زمستان و طنين رعد و برق ‏را براي تابستان بکار برد. هر کنسرتو 3 موومان، 2 آلگرو تند و 1 لارگو / آدژيو کند، داشت که با غزل/ سونات سروده ‏از ويوالدي اجرا شدند. اکنون نزديک 300 سال است که 4فصل ويوالدي در شهرهاي جهان براي دوستداران موسيقي ‏کلاسيک نواخته مي شود. تغيير فصول روي ايرانيان اثر ويژه اي داشته که از هزاره هاي دور در پيدايش جشنهاي ماناي ‏ملي يلدا، چله، سده، مهرگان، نوروز، 13بدر خود را نشان داد. چرخه فصول متمايز بر ساکنان فلات اثري عميق داشته. ‏اين شادروزها بر اساس تکانه هاي گردش، تدوير بيضوي / محوري زمين بدور خورشيد با تغييرات محسوس جّوي همراه ‏است. اين تاثير بر مردم فلات متفاوت از صحاري خشگ بدون تغيير محسوس فصول است. پس نقش طبيعت متغيير در ‏فرهنگ فلات چشمگير است.از دوره دبيرستان، 4فصل ويوالدي با کشش ناسوتي نواي ويلونش، حتي کنار صخره اي در ‏کوههاي شمال تهران و بعد بهنگام رانندگي، مرا به ترکيب متغير فصلي ستارگان مي رساند. ‏
‎‎بهار و فلات‎‎‏1‏
بهار وفاي فراگيرذهن زيباي زمين است‎.‎بهار سرود ملي عشق است‏‎:‎نجواي مي خواهمت اکنون،‏فرياد دوستت دارم از امروز تا هميشه،پيمان با تو باشم از اين دقيقه تا انتهاي خط‏‎.‎براي زوج مماس بارآوري مهر آني در ميوه فردا‎-‎در آتشکده مهرباني امروز تا شيريني رسيدگي فراواني‎.‎بهار شکستن حصار تخم، جيک جيک جوجه ها؛شير گرم نرم نمور گربه در دهان نو بچه ها‎.‎عريان زبان گوياي عشق‏‎:‎نقاشي قوس قزح بر بيقراري پوست فلات‏خالکوبي انحناي هوس انگيز خاکترکيدن توپ تپه در شتاب شنگرفي شقايقسرآمدن انتظار زمين در عرضه زيبايي و دوستيشاخه هاي مشتعل رايحه در دامن طبيعت؛پرواز آزاد پروانه بدون رواديد زنبور گزنده؛بوسه خيس قطره باران در لزج کلاله است‎.‎آغوش باز براي گرم دم، ايثار بي دريغ داغ ست‎.‎لنگر جفت ماهي لخت با شناي مغازله در رود؛‏عطش مادگي براي خيسي خُلف در عرياني عشق، رنگ روشن و رايحه حشراست‎.‎آرايش آزاد است: رنگ آميزي چهره و ناخن با گلبرگهاي اختر و کوکب‏‎.‎پرستش زيبايي شعله هاي گذران،‏رقص التهاب نر در پذيرش چشم اشتياق مادهدر مراسم سرمدي نزديکي و نکاح‏در مهراب باز طبيعت است‎.‎گريزان از خفا، بهار عيان است‎.‎
‎2‎
بهار است‎.‎جولان جواني و لذت زيبايي است‏‎.‎ببين باغ چه دست و دلباز آذين بستهکليد زده همزمان بروشني الوان لامپ و شمع ِشکوفه، بشاخه ها؛‏فرش ِملون با حناي رنگ بر ناخن چمن گشوده‏‎.‎روشني و رايحه، چلچله را بدوار کشانده به کشيدن نوار پرواز سرمستي‎.‎دولت بيدار طبيعت، صحت صميميت، علامت سلامت زمين،جشن فرخنده ي فراگير زندگي،پاسخ به اجداد، آتش بازي اسلاف ماست‏‎.‎بهار ما 3 گاهان است‏‎:‎پريدن از آتش 4 شنبه سوري سرور محله، حلقه بدور 7 سين نوروز کانون خانواده، ‏جشن موسيقي و اشربه 13 بدر عمومي‎.‎سيب زيبايي، سنجد مهر، سمنوي شيرين شادي، ‏سبزه تکثير جواني، سير تندرستي، سماق شرابي فر پيروزي، سرکه ي پاکي‎.‎بهار بازخواني غزل 700 ساله حافظ است‏در غنچه لبهاي دختر سبزه روي باريک کمر ولنجکي‎-‎که درويش آواره کويش را مدهوش کردمنجر به ورود امداد اوليه بر اندام افقي،تراشيدن ريش پرپشت او شد- با تصوير محدبدر 2 تيله سفيد چشم ش از رطب خرماي غزال غزل خوان‏‎.‎شادي در رباط کريم، ستايش عشق در شميران و لاهيجان است.‏بهار - فشار سر پياز ريشه دار از سياهي خاک بسوي نور؛‏کودک در يونجه زار تا زانوبگردد بدنبال تخم زرکبراي تابه تنور.‏بهار نزديکي است‏گرته نخاله نخل به کلاله لزج خوشه در حريم سبز درخت‎ ‎نسيم ناقل عشق و آزاديبهار بوسه جفت جوان بزير سايه انجير پيرگل سرخ هديه ي مرد به زن براي تصاحب حلقه ي تکلم و انس‏نبود تاريکي، خاکستري، قهوه اي و مشگيوفور سرخ، سبز، زرد، آبي، رنگهاي روشن دلخواهبهار رهايي است‏آزادي گزينش، جنب و جوش، رنگ و رايحه، فرياد پروازبهار شکست سکوت‎ ‎نوار نواي شور پرستو در 7 شهر:‏‎ ‎شراب شفق بر لب افق، نارنجي تند فلق براي عرياني نزديکي شکر شب‏در خماري شهد انگور ياقوتيشيريني لعل لبان، شير گرم دندان، شکوفه ي شببو‏نطفه سرخ شربت انار خنک شهريور سقاخانه بازار تجريش‎.‎
‎3‎
شکوفاني و آباداني بهار واگير است‎-‎گر زدن زندگي در تداوم حيات‎.‎نسيم بهاري طره نازک جوان سبزه و کاکل ظريف گل را نوازش دهدبراي عشق ورزي، حدوث ميوه همه و همه، بدون واهمه‎. ‎هياهوي کودکان، شادي جوانان، درک تغيير بوسيله پيران مستعد‎.‎از زير تا زبر، از راست تا چپ، از پيش تا پس – بي واهمه در همهمه همآهنگ همه‏‎.‎بهار زمزمه ي عشق، نجواي خواهش خصوصي در امنيت است‎.‎در اين خواستن، فشردن غريزي پوست، داغي دم ارضائ متقابل؛‏طرح نزديکي، آغوش باز، عرياني گشودگي کلاله،‏رضايت پرچم و تخمدان استماهيچه جواني و شهوت‏‎:‎لنگ لخت لاله و پليکان پاپتي سيستان،نگاه حشر جفت در خيال ايجاد خانواده،باز شدن مشت غنچه، عيان ميان مرطوب گل، ‏شناي ازلي جفت خيس مرغابي انزلي؛ زُخم خاويار تورم خيک قزل آلاي خزر؛‏خاکه رو خاکه کلان کمانه هاي کوبان کوسه ي لخت خليج فارس، در افق دور خرمشهر؛جفت گيري عمود ورزو بر صبوري نموري آتي پرشير ماگو‎.‎بهار نياز نزديکي است؛ نه نظارت تنگ نظران؛‏غرش پلنگ مازندران در حراست زوج توله هايش‎-‎که بشادي از سر و کول هم بالا مي روند برنوازش فرش يشمي‎ ‎
‎4‎
بهار ناموس بقا است‎-‎سرشار از صميميت و صافي وجدان‏‎.‎زيبايي حقيقت است – محتواي آن‏‎.‎حقيقت زيبايي است – مظروف آن‏‎.‎بهار ترسيم رنگين کمان بر دشت و ماهور، با خط ميخي و موازيفوران الوان روشن از ضربان نبض زمينفشار انگشت بر پوست حريص دشتمضراب شست نسيم بر انحناي تپک‏جهش جوانه از تاريک زير بسوي نور‏فشار بازوان باد بدور طوق کمر درخت خم با آخ و لرز‏ورود به تاريکي رطوبت و شور‏نسيم و صف سوزن سبز کاج‎.‎احترام به عصمت گلبا نمايش زيبايي اش در امنيت ايام؛‎ ‎در نوازش پروانه گذران بر حس گلبرگ رقصاندر بوسه باران بر نازکي غنچه.‏‎ ‎جريان رويش جوانه جو، ‏همخواني روان رهايي همه در دشت، آسمان، جنگل، دريا، کوه،سمفوني صداي رساي عشق و پيمان،نور و نما، الوان روشن درفش دوستي،پذيرش خواست اکثريت است‎.‎
‎5‎
وقتي در جزيره هاي سفيد برفپنجه هاي جوان محتاط رنگين زعفرانبا مانيکور ناخنهاي گل - کبود، زرد، سرخ، سفيد،سليقه رنگ آميزي به زنان از ازل آموزد؛ در برابر،‏جعد مژگان هوس زيباي زنان، الگوي پياله زعفراني و نعلبيکي سفيد نرگس شد‎!‎بهار عدالت است در سراسر کوه و دشتسمضربه هاي آهوان عاشق بر فلات نوشت‏‎:‎‏"بايد دوست بداريم ياران‎.‎‏" گلسرخيرج نقطه هاي وفور سرخ شقايق بر دامن زمرد دماوند، زاگروس و بيستون‎:‎عشق هميشگي شهروندان‏‎.‎رحمت باران است بر خشگي پشته و ماهور؛‏شادي پرندگان در گرمي معبد محبت،‏نسيم ني چوپان بر شيب مطبوع، گله سربزير گوسفنددر چراي تجزيه گل يونجه و اسپرس تپه،سردرآوردن بز در شاخه پاجوش فندق‎.‎در شهر، آکورديون کور کفترباز در شراب غروب‏‎.‎در حومه، سرنا و طبل دوره گردان‎.‎در ايستگاه، گيتار دانشجوي جوان‏‎.‎بهار تجلي نجواي عشق است‏‎.‎
‎6‎
بخوان بنام بهار، پايان فساد استبداد، زوال زمستان‎!‎سد سال باين سالها‎!‎بدان بهار گل کردن پيله گزيدگان نيست‎.‎فرياد همگاني گل است در سراسر خاک،‏در گلوي مريم و سنبل، بيقراري بلبل‏‎.‎در عدالت باران، وفور نور، هواي تازه‏‎-‎رها از موروثي، انتصاب، انتساب، انفصال، انفرادي، حبس و عناد‎.‎بگو بهار پيوستگي صميميت؛جشن زيباي جواني است‏‎.‎قرق 4 سوق نبوده، صداي ترقه کوي کودکان‏قشقرق قناري و قمري ست‏‎.‎بهار آراي سرتاسري براي آزادي رنگين کمان گلاز استبداد سفيد و سياه زمستاني است‏‎.‎مغازله امتداد نسل است – در شهر و روستا‏ايمن جاده، تميزي خيابان، روشني کوي‎ –‎بهار اعلان علني عشق عريان‎ ‎سلامتي تن پير و روان جوانبهبود زندگي کوخيان، عدالت کاخيان؛نهيب بر سر کارخانه بدون عيدي و مزد کارگر است‎.‎فرار بر قرار گزيدن سرماي پير ايام آفتاب لب بام است‎.‎گريز تاريکي و پليدي در برابر بزم آتشفشان شاد الوان شکوفه،‏فروافت پرده داري پلشتي و قنديل يخ در برابر وفور نور است‎.‎
‎7‎
بهار آواز آذري، خوزي، کردي، فارسي، گيلکي در فلات؛‏جريان خون جديد در رگهاي گل، پوست اندازي ماران کوير است؛‎ ‎نه دستور اکيد، حکم فردي، قضاوت لنگان‎.‎اراده جمع، نظرات همه ساکنان منطقه، تبسم غريزه بقاي همگاني است‏‎.‎قرينه گي پروانه در رقص باه در ستون اريب نور از لاي تراکم برگ‏‎.‎کاروان بهار با طبقهاي مهر گل و جهاز عطر و عصيانبه شهر آيد بااين زمزمه‎:‎بخوان بنام رهايي رنگ و رايحه،گريز از استبداد سد ساله، بسوي آفتاب پاکي و آسايش‎.‎بخوان بنام آزادي گلوي فرياد سرخ گل و نوار چهچه تاريخي شوق بلبل‏‎.‎بخوان همصدا با رديف فاخته در فروپاشي سلطه سرما در موسم گرمي ما.‏بهار رويش، آميزش، پرورش،غرور عرياني لمس پوست، ‏بهار جلوه ي جهاني زيبايي است‏
‎8‎
زمستان پرده نسيان سرب سرد بر شادي؛‎ ‎آسيب جواني است‏‎.‎آلاينده و ذرات جيوه در هوادر حرارت تابستان به پرواز در آيند‎ ‎از ترک تاريک – تيله هاي ريز آن باباران به سبزه و رود- به گوشت ماکيان و ماهي وارد شوند‏‎-‎با آغشتگي اندام نازک آنان به سَم؛ صداي مکرر سرفه و نفس تنگي‎.‎
‎9‎
بهارحقيقت خاکي است‏‎-‎نه دروغي زبرين - از اقليت پير زمينگير به اکثريت جوان جوشان‎.‎بهار ايثار است در آغوش دم؛ نه انتظار و ماتم‎.‎بهار نياز به امر و نهي مدعي ندارد‏‎.‎پوسيدگي طرحهاي متروک تاريخ استتا جوانان "طرح نو دراندازند‎." ‎‏ حافظ‏خانه تکاني، دور انداختن زشتي ديروزطرد طرح عتيق منسوخ، وداع با فکر پيرار و حديث کهنه است‎.‎بهار کردار است؛ نه گفتار‎.‎گل است و ميوه؛ نه باد گرم بيات بيان ريه‎.‎بهار را با وعده هاي بعيد و بيرمق اوليا قرابتي نيست‎.‎با قصه هاي مصيبت سرقت و اختفاي پير زمستاني رابطه اي نيست‎.‎با اوراد عقيم قدرت، اشتهاي سيري ناپذير،تسري خودخواهي، خشونت، خرابي سازگاري نيست‎.‎بهار عصيان جواني گل زايا در برابر پيري عقيم زمستان است،انقلاب تنوع بينهايت رنگ و حال در برابر اکيد اين يا آن؛پرستش عشق، دوري از گذشته، رويش بسوي نور آينده.‏‎ ‎
‎10‎
بهار جادوي نوجويي است نه تکرار تنبيه و توبه‎.‎عاري از خشونت است‏خالي از تهديد و ارعاب،مملو از بوسه و لبخند‎.‎خون خاک خروشد در ناخن گل، بهار ضربان نبض زندگي است‏‎.‎بهار قتل بوته هاي برنا‏هرس درختچه هاي جوان، ضربت تبر به تنه درخت با وفوران صمغ حيات،تيغ بر برگ سبز، قدغن آرايش 7 قلم گل نيست‎.‎بهار گول وعده و وعيد کلامي نمي خورد‏‎.‎با ماتم و ضجه کاري ندارد‏‎.‎فريب اجر فردوس آنجا براي گزيدگان اينجا نيست‎.‎بهار شيريني اينجا، امروز، براي همه است‏‎.‎‎ ‎شادي و عشق است؛‏‎ ‎نه سقوط انسانيت، نبود عدالت و وجدان‎.‎بهار وعده سرخرمن آنجا، عدالت ماورا و بعد ازما نيست‎.‎بهار رحمت بيدريغ ملي است‏‎-‎بر گرسنگي، تشنگي، بيخانگي، بيکاري، ناسلامتي، نابساماني‎.‎بهار عدالت عام، منطق عشق، سرايت شکيبايي، پذيرش مداراست‎.‎
‎11‎
بهار پرده هاي تاريک نه پسندد‎.‎پنجره هاي باز، وفور نور، کوران هوا، شيطنت نسيم، دوار پرده خواهد‎.‎بهار امر، دستور، حکم، فتواي يکسويه عمودي و بحران عدالت نيست؛ ‏بستن در امداد به فرودستان با مهر و موم و يغماي ابزار نيست.‏افق انتخاب، مداراي تيغ و خار با شقايق و شببو، رضايت و مکالمه همه است‎.‎اگر خواهند گل دهند، اگر خواهند خواب روند‎.‎گذشت و شکيبايي،بهار صداي رساي رهايي همه است‏‎- ‎از کوه 3 هزار تا بندر چاهبهار، خزر تا خليج فارس، اروميه تا پهناي کارون‏‎.‎بهار آذين باغ با آلاچيق عطر و فرش ملون گل است‎-‎رايحه منطق، رنگ عشق دارد‎.‎بهار انتخاب عشق فاخته، ‏آزادي پرواز پرستو‏سينه باز کبوترلباس دلخواه طبيعتشناي ماهيان نر و ماده در وفور آفتاب عالمتاب است‎.‎بهار انکار نهي و امر، ابراز اراده آزادي است‏وفاي وعده ي گل و گرمي نور است‏بهار منطق عليت دال و مدلولذهن پر نقشه جوانيدر شکست استبداد ترس و سرماستدر تنفس آزاد- در بهار‏
‎12‎
چشمه ي آب اين زمزمه به دريا برد-‏گل گفت: آيم و روم؛ دانم که ندانم. هرچه نوست ز زنبور فراگيرم‎.‎سنگ غريد: پيرم، جا مانده ز اعصار دور. همه دانم. گوش ندارم‎.‎زلزله روزي بشد، سنگ سرنگون در خاک؛ بهار بعد، گل کنار چشمه شکفت‏‎.‎

هیچ نظری موجود نیست: